دیپلماسیِ فاجعه یا فرصت؟ رویکرد منطقه محورِ طالبان در بستری از پویایی و پایداری

 

کلکین : آنچه طالبانِ امروزی به خوبی به آن واقف گشته و به عنوان رمز موفقیت خود درک کرده اند، تحقق شرط استمرار و پایداری است. رویکردهای تعاملی طالبان در گذشته همچون روابط دیپلماتیک قرون وسطایی، با ساختار دیپلماسی مدرن تفاوت داشت؛ زیرا “به جای دیپلماسی مستمر، درگیرِ کنشی بی قاعده، نامنظم و ناپیوسته” بود. اما نسخۀ جدید طالبان دریافته است که برای حفظ موقعیت خود و متعاقبا قدرت افزایی، بایستی جریانی پیش رونده و موازی از حفظ حیات و فعالگراییرا تحقق بخشیده، در مسیری از تزریقِ تدریجی موجودیت خود در منطقه گام بردارند.

 انزوای دیپلماتیک دهه ۱۹۹۰ و دلایل آن زمینه را برای درک بهتر جایگاه دیپلماتیک دولت کنونی طالبان فراهم می کند. چنانکه می توان گفت شاید آنچه طالبان دهه ۹۰ به آن باور نداشته و اکنون در میان حُکام جدیدِ حاکم بر افغانستان نمود یافته، استفاده ابزاری از رویکردی عملگرایانه تحت عنوان “مناسبات دیپلماتیک سازنده” بوده که دوام دولتمداری آنها را به نحوی غیر رسمی اما ظاهرا کارآمد، پیش برده است. شاید بتوان گفت طالبان رویکردی تدریجی از یک “دیپلماسی تکاملیِ مرحله ای” را اتخاذ و در هر مرحله، برگی جدید از روابط دیپلماتیک را رو می کنند.

 بدین معنا که در مراحل نخستین از  تصرف مجدد قدرت، به نمایش تصویری میانه رو و معتدل از خود مبادرت کرده، متعاقبا زمینۀ برقراری تعاملات با برخی مقامات کشورهای همسایه، سپس اعزام نمایندگان و سفرای خود به مناطق دیگر را فراهم آورده، و سپس مسیری از تقویت تصویری تعاملگرا را پیش برده اند. بدین ترتیب، دیپلماسی تکاملی، ارتقا دهنده و پیشروندۀ طالبانی از یک شبه دیپلماسی به دیپلماسی خرد و سپس دیپلماسی چندجانبه درحال تغییر حالت بوده و این تبدیل وضعیت از گونه های دیپلماتیک، توانسته (علی رغمِ سیاست های داخلیِ سخت گیرانه و واپسگرا) چهره ای متعارف به این گروه بخشیده، جریانی از تعاملات و توافقات را عادی سازی کند. از اینرو شاید بتوان گفت مناسبات فی مابین هم برای طالبان و هم برای کشورهای منطقه نوعی فرصت بوده است.

 در همین راستا می توان یادآور شد که شی جین پینگ، رئیس جمهور چین در ۳۰ ژانویه به طور رسمی استوارنامه سفیر منصوب شده از سوی طالبان را پذیرفت. او اولین رئیس دولتی بود که این کار را انجام داد و  طالبان نیز این اقدام را به عنوان یک پیروزی بزرگ دیپلماتیک برای خود جشن گرفتند. اما باید گفت پیشروی کشورهای منطقه در اتخاذ رویکردهایی راهبردی در مسیر اجماع بیشتر برای همکاری با طالبان، رسمیت بخشیِ عملی و نوعی “دیپلماسی منطقه ای” را رقم خواهد زد. زیرا آنگونه که ناظران به خوبی اذعان کرده اند، گسترش روابط دیپلماتیک پکن با دولت دوفاکتوی طالبان می تواند سایر کشورهای منطقه را وادار سازد تا نهایتا از این روند پیروی کنند.

به هرروی می توان گفت هر کشوری در منطقه با توجیهی از فاکتورهای توجیه کنندۀ غیرقابل چشم پوشی چون ضرورت مبارزه با تررویسم، برقراری ثبات و نظم منطقه ای، تامین امنیت، توسعه اقتصادی، تقویت زیرساخت های ارتباطی-تجاری، یکپارچگی منطقه ای و مواردی از این دست، حفظ و تداوم تعاملات خود با کشورهای دیگر را در دستورکار دارد؛ لیکن رضایت و مقبولیتِ تعامل با گروهی که به لحاظ دوژور یا قانونی هیچ گونه رسمیتی ندارد، مشروعیتی صوری را پیشکش طالبان کرده، و تداوم این روند اهداف اعلامی آنها را به اهدافی اعمالی و تثبیت ساز بدل می سازد.

معرکه دیپلماسی“ و تمایل کشورهای منطقه به تعامل با طالبان

در ابتدا می توان اشاره کرد که در مطلبی انتشار یافته از گروه بحران تحت عنوان “همسایگی طالبان: دیپلماسی منطقه ای با افغانستان”؛ از اصطلاح دیپلماسی منطقه ای با طالبان افغانستان نام برده شده است. گرچه مقصود نویسندگان مطلب حاضر تمرکز بر تعاملات کشورهای منطقه با طالبان است، اما با توجه به ارجاعِ مضمون اصلی از دیپلماسی منطقه ای بر اجماعی منطقه ای و نشات گرفته از روابط اقتصادی قویتر و یا تکیه بر نهاد یا سازمانی جهت درک سیاسی متقابل و تضمین امنیت متقابل، شاید نتوان به طور تمام و کمال این نوع دیپلماسی را حداقل در شرایط حاضر برای طالبان و یا کشورهای منطقه که درصدد برقراری تعامل با طالبان می باشند، مناسب دانست.

 اما اصطلاحی که شاید در این رابطه تا حدودی بتواند جای گیرد، دیپلماسی تکاملیِ طالبان در منطقه یا دیپلماسی منطقه محور است. بدین معنا که طالبان تدریجا برای تعامل با کشورهای منطقه گام برداشته و در مقابل کشورهایی که حتی در ابتدا نیز چندان تمایلی به برقراری مناسبات با این گروه نداشتند، با سبک سنگین کردن منافع خود در این راه گام بر میدارند. یکی از این کشورهای هند است که همواره درگیر چالش هایی با پاکستان بوده و در این میان فرصت نزدیک شدن به طالبان را به جای فاصله گرفتن ترجیح داده است. در آگوست ۲۰۲۱، پس از تسلط طالبان بر کابل، هند تمام دیپلمات ها و مقامات خود را از این کشور خارج کرد. تا ژوئن ۲۰۲۲، دهلی نو با استقرار یک تیم «فنی» در مأموریت هند در کابل، حضور دیپلماتیک خود را در این کشور دوباره برقرار کرد. متعاقبا، ژانویه ۲۰۲۴، هند در میان ۱۰ کشوری بود که در نشست ابتکاری همکاری منطقه ای از نمایندگان دیپلماتیک که توسط اداره طالبان در کابل تشکیل شد، شرکت کرد که این خود نشان دهنده تعامل رو به رشد بین دو طرف است.

به هرروی در مطلبی فوق الذکر چنین بیان شده است: درحالی که بسیاری از دیپلمات ‌ها از رژیم طالبان دوری کرده، معترض به رفتار آنها با زنان و دختران می باشند؛ فرستادگان کشورهای نزدیک به افغانستان درپی معامله با کابل در حوزه ‌های امنیت و تجارت برآمده اند. این گزارش به بررسی دیپلماسی منطقه ای طالبان تا به امروز می پردازد و به باور نویسنده، “منطقه” به صورتی که خود طالبان این واژه را درک می کنند قابل تعریف بوده و افغانستان به عنوان حد وسط مابین همسایگان اوراسیایی محسوب می شود.

در همین راستا، کشورهای همسایه چون ایران، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان، تعامل با مقامات طالبان را یک شر ضروری می ‌دانند تا از این طریق بتوانند به چالش های مرتبط با معضلات اصلی رسیدگی کنند. قدرت های منطقه ای مانند چین، هند و روسیه نیز تعامل را به عنوان ابزاری برای رسیدگی به مسائل نگران کننده و حمایت از متحدان خود در مهار هرگونه سرریز تهدیدهای احتمالی آتی از سمت افغانستان در نظر دارند. کشورهای دورتر مانند قطر، عربستان سعودی، ترکیه و امارات متحده عربی نیز هر یک از ظن و گمان خود وارد این معرکه دیپلماتیک شده اند؛ که اقدام آنها تا حدی نه تنها برای به چالش کشیدن استثناگرایی اسلامی طالبان بلکه همچنین به دلیل نیاز به ایجاد نوعی تعادل و برقراری موازنه در رقابت های منطقه ای خود بوده است.

این گزارش برای روشن کردن بحث خود در مورد موضوعات خاص، شیوه تعامل طالبان با جهان -معاملات محدود به جای پیمان ‌های استراتژیک- را بررسی، و چنین ارزیابی می‌ کند که بازیگران منطقه ‌ای از تعاملشان با کابل چه می ‌خواهند. اما مهمتر از آن، فراتر از دیپلماسی در سطح بالا، به جنبه های عملی همکاری در امور امنیتی و اقتصادی نیز می پردازد، از جمله اینکه چگونه کشورهای همسایه افغانستان با یکدیگر همکاری یا رقابت می کنند.

نگاهی به مفهوم و جایگاه دیپلماسی منطقه ای 

شاید بتوان گفت مفهوم دیپلماسی منطقه ای مفهومی جامع با گستره ارجاعیِ بسیط است که مقولات بسیاری را در خود جای می دهد. چنانچه می توان گفت این مفهوم در دیدگاهی کلی بر روابط و مناسبات بین دولت هایی اشاره دارد که به یک منطقه جغرافیایی قابل شناسایی تعلق دارند. فاکتورهایی چون جهانی شدن و وابستگی متقابل، به نوعی تمامیِ کشورها را آگاه ساخته است که همکاری همسایگی در جهت منفعت متقابل عمل می کند.

اما شاید در وجهی ریزبینانه و دقیقتر بتواند گفت اصطلاح «منطقه» که در امور بین ‌الملل به کار می ‌رود، مبتنی بر جغرافیا است، به این معنا که دلایل اساسی برای تعیین خطوط یک منطقه وجود دارد، و نحوه تعریف یک منطقه در دیپلماسی منطقه ای به سازمانی بستگی دارد که یک سازمان منطقه ‌ای خاص را اداره می‌ کند. بدین ترتیب دیپلماسی منطقه ای که از چندجانبه گرایی و مدیریت مرسوم روابط دوجانبه متمایز می باشد، بر تعامل بین دولت ها از طریق نهادها و سازمان های منطقه ای[۱] تمرکز دارد. زیرا در بسیاری از نقاط جهان، تمایل به جستجوی روابط اقتصادی قوی تر و استفاده از آنها برای بهبود درک سیاسی متقابل و تضمین امنیت متقابل، منجر به ایجاد سازمان هایی منطقه ای گردیده که نمونه های موفقیت آن اتحادیه اروپا، آسه آن و سایر سازمان های منطقه ای است.

در همین راستا می توان یکی از ویژگی های چشمگیر و شاید غیرمنتظره از محیط جهانی شدۀ امروزی را افزایش امکانِ دیده شدن و ارتباط در ترتیبات منطقه ای دانست. بدیهیست بسیاری از عواملی که به جهانی شدن دامن می زنند، در سطح منطقه ای نیز مؤثر هستند. برخی از نمونه های قابل ذکر از این عناصر و عوامل، افزایش حس وابستگی متقابل بین کشورها، سهولت و شدت استفاده از وسایل ارتباطی، و گسترش و درهم تنیدگیِ تعاملات اقتصادی می باشد. اما آن دست عوامل و عناصری که سبب تمایز دیپلماسی منطقه ای از دیپلماسی چندجانبه می شود، نشات گرفته از وضعیت و شرایط مرتبط با قرابت جغرافیایی است که نگرانی های امنیتی، مسائل استراتژیک و موضوعات اقتصادی مشترک آشکار می گردد.

 دیپلماسی منطقه ای در پاسخ به موارد فوق الذکر جهت گیریِ دوسویه ای به خود می گیرد: از یک سو فرآیندی است که به داخل جهت گیری داشته و امکان مشاوره و همکاری میان گروهی از کشورهای همسایه را در مورد موضوعات مورد علاقه مشترک فراهم می کند. و از دیگر سو، به بیرون توجه و تمرکز داشته و به گروهی از کشورهای همسایه اجازه می دهد تا مواضع و اهداف مشترکی را در تعاملات در سطح جهانی اتخاذ کنند. در کل می توان گفت دیپلماسی منطقه ای اساسا پدیده ای متعلق به پس از جنگ جهانی دوم می باشد که ریشه آن در حوزه صلح و امنیت نهفته است و به نحوی دربردارندۀ ادراکاتی همه شمول است. (Camilleri, 2020: 1)

رویکردی مقایسه ای مابین دیپلماسی و تروریسم

با توجه به اینکه طالبان به عنوان گروهی افراط گرا شناخته شده و یا حتی از سوی برخی کشورها به عنوان گروهی تروریستی در نظر گرفته شدند، شاید بتوان گفت تعاملات دیپلماتیک با مقامات گروه هایی از این دست چندان متعارف و مرسوم نبوده و به نحوی دعوت بازیگران غیر دولتی شبه نظامی/مسلح و بنیادگرا به میز مماشات است. بدین خاطر شاید بتوان نگاهی مقایسه ای از دیپلماسی و افراط گرایی خشونت ورز یا حتی تروریسم داشت. دیپلماسی و افراط گرایی/تروریسم در برخی موارد مشترک هستند. هر دو در گذشته و تحولاتی دیرین ریشه داشته و هر دو در واکنش به تغییرات در محیط بین المللی بسط و توسعه یافته اند. همچنین اینکه هدف هر یک متقاعد کردن و فایق آمدن بر اهداف خاص خود است، و هر دو به شدت بر نمادگرایی تکیه می کنند.

 با این حال شباهت های فی مابین در همینجا پایان یافته و تفاوت ها سر بر می آورند. دیپلماسی به عنوان ابزار سازمان یافته دولت ها در یک سیستم بین المللی شناخته شده ظهور و نمود یافته است، در حالی که تروریسم به طور سنتی توسط بازیگران غیردولتی مختلف(ناهمگون) علیه اقتدار مستقر استفاده می شود. دیپلماسی تلاش می‌ کند تا تغییرات سیاسی را از طریق مصالحه و مذاکره مسالمت‌آمیز مدیریت کند، جایی که در مقابل، افراط گرایی و تروریسم به دنبال تغییراتی بنیادین با ابزارهای خشونت ‌آمیز است. دیپلماسی به سمت تعدیل و آشتی هدایت شده است، اهدافی که عمدتاً با ایدئولوژی ناسازگار است، اما تروریسم تقریباً همیشه از یک پایگاه ایدئولوژیک قوی سرچشمه می گیرد که به ندرت با چنین رویکردهایی از مصالحه و آشتی موافق است.

 مذاکرات دیپلماتیک هرگز دور از ملاحظات قدرت نبوده است، اما به طور سنتی دیپلماسی و تروریسم در انتهای مخالف از دو طرف طیف سیاسی قرار دارند. در طول تاریخ، دیپلمات ‌ها از حمایتی ویژه در برابر ترور و خشونت برخوردار بوده ‌اند و علی ‌رغم تعدادی از حوادث نادر، دنیای تروریسم و دیپلماسی در قطب ‌هایی جدا از یکدیگر باقی ماندند. این وضعیت اما اکنون در حال تغییر و یا به نحوی چرخش است. چنانکه با دخالت فزاینده برخی از دولت ها برای تعامل و مذاکره با گروه های افراطی و درگیر شدن در تروریسم شورشی، تقسیم سنتی بین دیپلماسی و تروریسم در حال زوال و اضمحلال بوده و روابط بین الملل نیز طبعا نامشخص تر می شود. به نحوی که امروزه گروه های افراطی و تروریست ها به عنوان یکی از موضوعات اصلی بحث در دستور کار گروه های مذاکره کنندگان بین المللی هستند. (Selth, 1986: 8)

حمایت یا رضایت دول غربی به حاکمیت طالبان

در ابتدای به قدرت رسیدن طالبان برای بار دوم، بسیاری از ناظران از بحران دیپلماسی با طالبان و ساختار ضعیف دیپلماتیک سخن به میان آوردند. شاید این برداشت با تحریم و انزوای تمام و کمالِ جامعه جهانی در برابر طالبان امری صحیح و صادق می نمود، لیکن متعاقبا مشخص شد که تمایل کشورهای دیگر خصوصا منطقه برای برقراری تعامل با طالبان، ناقض نظریه انسداد و انجماد دیپلماتیک طالبان بوده، حتی کشورهای مذکور پارا فراتر گذاشته به توافقات تجاری و تعاملات عادی سازی نیز رضایت داده اند. بدین ترتیب نتیجه آن شده است که با وجود عدم به رسمیت شناختن دیپلماتیک از سمت هیچ کشوری، شاهد مذاکرات طالبان با بازیگران منطقه ای بوده و هستیم.

آنگونه که اشاره شد، وجه تمایز طالبان نوین، اتکا و اعتماد بیش از پیشِ آنها بر دیپلماسی و رویکردهای تعاملی است و شاید بتوان گفت این رفتار سیاسی مصمم طالبان مسبوق بر سابقه بوده و از تعاملات گذشتۀ برخی دولت ها با این گروه از گذشته نشات می گیرد. بدین معنا که طی سال های اخیر ارتباطات و مذاکراتی از سمت دولت های مختلف با گروه طالبان وجود داشته است و شاید این جریان از تلاش برای تعامل که در پوششی از صلح سازی و مصالحه ملی توجیه می شد، خود مشق و ممارست در کاربست تکنیک های تقویت کننده برای عملکردهای آتی این گروه بود.

بدین ترتیب گرچه جامعه جهانی بر سرنگونی حکومت طالبان دهه ۹۰ اجماع و اقدام نمود، اما در نهایت باور به ادغام این گروه در جامعه بزرگتر و باور به عدم حذف طالبان از بطن افغانستان، به نوعی یادآور تحرکاتی از اتخاذ “پارادیپلماسی[۲]یا همان “دیپلماسی موازی” از مشارکت و مداخلۀ گروه ها و بازیگران فروملی به موازاتِ عملکرد دولت و دستگاه سیاست خارجی که بازیگر رسمی سیاست خارجی کشورها محسوب می شوند، بوده است. بازیگرانی غیر رسمی که بعدها خود، حُکام خود خوانده بر افغانستان گشتند.

یکی از ویژگی ‌های کلیدی دیپلماسی قرون وسطی وجود طیف گسترده ‌ای از بازیگران دیپلماتیک بود. همانگونه امروزه تعداد زیادی از بازیگران غیردولتی در فعالیت های دیپلماتیک درگیر هستند. بنابراین، دیپلماسی فروملی تنها یکی از دیپلماسی های جدید پست مدرن، در کنار دیپلماسی ان.جی.اوها، دیپلماسی شهری، دیپلماسی شهروندی یا دیپلماسی شرکتی است. اما دیپلماسی با بازیگران غیر دولتی توجیه کننده دیپلماسی با بازیگران غیر دولتیِ افراطی خشونت ورز و بنیادگرا نیز می شود؟

 شایان ذکر است در ۲۹ فوریه ۲۰۲۰، ایالات متحده “توافق نامه ای برای به ارمغان آوردن صلح به افغانستان” تحت عنوان “توافقنامه دوحه” با گروه افراطی طالبان امضا کرد و در ۱۵ اوت ۲۰۲۱، طالبان کنترل کابل، پایتخت افغانستان را به دست گرفتند. اما مسئله ای که بسیار نیز به آن اشاره شده این مورد می باشد که توافق دوحه صرفاً پیش از تسلط طالبان نبوده است و این توافقنامه به طرق قابل توجهی به جریان تعاملات و مناسبات دیپلماتیک با طالبان کمک کرده  که در نهایت می توان آن رادیپلماسی فاجعهبرای مردم افغانستان، ودیپلماسیِ فرصتبرای طرف طالبانی نام نهاد.

از طالبان یک اشاره، از کشورها به سر دویدن…!

روز دوشنبه، ۲۹ ژانویه، یک “کنفرانس منطقه ای” توسط دولت طالبان در آستانه نشست ماه آینده سازمان ملل در مورد افغانستان برگزار شد. این اولین برنامه ای بود که در پایتخت افغانستان برگزار شد. این نشست که “ابتکار همکاری منطقه ای افغانستان” نام گرفت، به ریاست امیرخان متقی وزیر امور خارجه طالبان و با حضور نمایندگان ویژه روسیه و چین برگزار شد. همچنین دیپلمات های مقیم هند، پاکستان، ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان در این نشست شرکت داشتند. از آنجایی که دولت طالبان هنوز به رسمیت رسمی بین ‌المللی دریافت نکرده است، دیپلمات ‌های حاضر در این نشست نه به ‌عنوان «سفرا»، بلکه در قالب «کاردار یا نایب سفیر» تعیین شدند.

چندی پیش شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ای را تصویب و خواستار تعیین نماینده ویژه سازمان ملل به عنوان بخشی از تعامل بیشتر با کشور ویران شده از جنگ شد. روسیه و چین رای ممتنع دادند اما از وتوی خود برای جلوگیری از پذیرش قطعنامه استفاده کردند. امیرخان متقی در همین رابطه اعلام کرد که «افغانستان به عنوان کشوری که جنگ‌ های تحمیلی طولانی را پشت سر گذاشته و به صلح، امنیت و ثبات دست یافته است، به نماینده ویژه سازمان ملل متحد و/یا مأموریت جدید با یوناما نیاز ندارد؛ اما این دولت آماده است و این ظرفیت را دارد که در مورد مسائل مشترک و نگران کننده با طرف های مختلف منطقه ای و بین المللی گفتگو کند

به هرروی چنین نشست هایی به نحوی گام برداشتن در مسیری موازی از عادی سازی و پذیرش نوعی طالبان است. در مقابل طالبان نیز با چهره منطقه ای مقتدر و مصمم در مسیر استقبال از تعملات چند جانبه با کشورهای منطقه، درصدد است نقش خود را تقویت و تثبیت سازد. عبدالقهار بلخی، سخنگوی وزارت امور خارجه حکومت سرپرست طالبان در این رابطه گفت امیدواریم تعامل منطقه ‌ای به نتیجه برد-برد منجر شود. شاید بتوان گفت کشورهای همسایه نیز طالبان را دیگر نه به عنوان صرفا تهدید بلکه به عنوان فرصتی غیرقابل اغماض می بینند.

دو سال و نیم پس از آنکه طالبان حکومت قانونی افغانستان را سرنگون و برای دومین بار قدرت را به دست گرفتند، هند درگیر برخی اقدامات دیپلماتیک زیرکانه و ماهرانه در این کشور استراتژیک حیاتی در همسایگی خود گشته است. معضل جامعه بین ‌الملل همان معضل هند در ارتباط یا عدم ارتباط با افغانستان تحت حاکمیت طالبان است: ” از آن استفاده کنید یا از دست بدهید[۳].” گرچه بسیاری از کشورهای جهان نسبت به این دوراهی رضایت داشته و انتظار را ترجیح می دهند. اما هند نمی تواند به چنین نگرش بی ملاحظه و منفعلانه ای بسنده کند؛ زیرا از دید هند، نه تنها طالبان بلکه همه تحولات در افغانستان چالش هایی وجودی را برای تمام جنوب آسیا رقم خواهد زد.

نشست ۲۹ ژانویه اولین موردی نبود که هند با دومین حکمرانی طالبان در قدرت تعامل داشت. هند تا کنون در پنج نشست در مورد افغانستان در قالبی که به “فرمت مسکو” معروف است، شرکت کرده است. اگر دهلی نو کنفرانس منطقه ‌ای شکل گرفته در کابل را که توسط متقی برگزار شد تحریم می‌کرد، احتمال آن می رفت که هند بازی بزرگ جدید را در زمین بازی قدیمی قرن نوزدهم حتی قبل از شروع آن به چین ببازد.

چراکه چندی پیش چین اعلام کرد دریافت استوارنامه از سفیر جدید افغانستان «اسدالله بلال کریمی» برای پکن یک ترتیب دیپلماتیک عادی است و در عین حال از جامعه جهانی خواست تا تعامل با دولت موقت به رهبری طالبان در کابل را افزایش دهد (سفیر جدید افغانستان در پکن توسط اداره موقت طالبان در ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ منصوب شد). به طور کلی آنچه از روابط کشورهایی چون چین جهت برقراری مناسبات دیپلماتیک با طالبان به نظر می رسد، گونه ای دیپلماسی ابزاری و استفاده دلبخواهانه از تعاملات دیپلماتیک است که جریانی از همکاری های دو یا چندجانبۀ افقی متناوب، تا همکاری رسمی عمودی مستمر و ارتقای منافع را پوشش می دهد.

به طور کل می توان گفت درک و پذیرش طالبان برای کشورهای منطقه در حال عادی شدن و پذیرش است. مغفورالله شهاب، فرزند وزیر معادن و پترولیم، به تاریخ ۲ فوریه ۲۰۲۴ از سوی جنبش طالبان به عنوان مسئول سفارت افغانستان در ازبکستان منصوب شد. پیش از این کشورهایی مانند پاکستان، ایران، ترکمنستان، چین، روسیه و قطر دیپلمات های منصوب شده از سوی طالبان را پذیرفته بودند. از میان همسایگان افغانستان، تنها تاجیکستان کنترل سفارت افغانستان را به طالبان واگذار نکرده است.

دیپلماسی؛ مجالی برای حل و فصل مشکلات و یا رویکردی مخاطره آمیز؟

به طور کلی باید گفت که دیپلماسی به ذات و ماهیتِ خود می تواند در در ایجاد راه حل هایی بادوام برای مشکلات پیچیده و لاینحل، بسیار مفید و موثر محسوب شود. اما در مقابل درک نادرست آن و یا دیدگاهی گذرا و غیردقیق نسبت به دیپلماسی در شرایط خاص می تواند متحمل خطراتی نیز باشد. مفهومِ ویلیام زارتمن[۴] از “رسیدن، عمل آمدن، و پختگیِ کامل[۵]” -به معنای “بالا رفتن درک طرفین”-، نقطه عطف ماجرا را نشان داده و متوجه این مسئله است که طرفین قادر به تشدید راه برون رفت از مناقشه نبوده و ماندن در آن جریان نیز هزینه ‌های سنگین ‌تری را تحمیل می ‌کند. بدین ترتیب اگر کسی به «دیپلماسی صلح طلبانه» دست بزند، در حالی که شرایط تحقق آن وجود ندارد، این خطر وجود دارد که هرگونه توافقی که تعامل دیپلماتیک ایجاد می کند، ممکن است ارزش کمی داشته یا کلا بی ارزش باشد.

 به هرروی بنابر استدلال برخی منتقدان، توافق دوحه و فعالیت های دیپلماتیک مرتبط با آن به طرق قابل توجهی در تسلط و روی کار آوردن مجدد طالبان دخیل بوده است. (maley and Jamal, 2022: 33) حال پس از روی کار آمدن طالبان، تلاش های دیپلماتیک زیر نظر توماس وست، نماینده ویژه ایالات متحده برای افغانستان و نماینده ویژه ایالات متحده در امور زنان، دختران و حقوق بشر افغانستان، رینا امیری ادامه دارد، اما باید اشاره داشت که تاکنون هیچ گونه پیشرفت قابل توجهی برای هیچ یک از طرفین در این زمینه حاصل نشده است.

جمع بندی

در نهایت شاید بتوان گفت، اگر جریانی از تمایل و تقلا برای برقراری تعاملات کشورهای منطقه و فرامنطقه در جهت ایجاد فضایی آرام و باثبات در منطقه امر مفروض مثبتی در نظر گرفته شود و فرضیاتی از قبیلِ رشد اقتصادی، حکمرانی خوب و دولت منسجم کارآمد در مقابله با گروه ‌های تروریستی، مزایای بالقوه ای همراه داشته باشد؛ با این حال، تاریخ افغانستان نشان داده است که ایدئولوژی طالبان، و دور باطل بی ثباتی، رکود اقتصادی و هرج و مرج بیشتر احتمالا اهداف کشورهای مترصد تعامل و تبادل با طالبان را نیز در آینده زیر سوال خواهد برد.

به هرروی آنگونه که گروه بحران به خوبی اشاره کرده است، باید گفت از آنجایی که اکثر کشورهای جهان به دلیل نقض حقوق زنان و دختران از طالبان دوری می‌کنند، کشورهای منطقه در اطراف افغانستان برای مرتفع ساختن نیازهای خود در مسیر امنیت و ثبات اقتصادی با این رژیم معامله می‌ کنند. این منطقه، همانطور که طالبان به طور کلی آن را تعریف می‌کنند، «قاره ‌های اوراسیا» را در بر می‌گیرد، از چین در شرق تا ترکیه در غرب و از روسیه در شمال تا هند و پادشاهی ‌های خلیج در جنوب. و کشورهای نزدیکتر از جمله کشورهای آسیای مرکزی، ایران وپاکستان امتداد می یابد. طالبان، مانند حاکمان قبلی افغان، افغانستان را پلی می ‌دانند که همه این مکان ‌ها را به هم وصل می‌کند. شاید بتوان گفت طالبان با غنیمت شمردن موقعیت حاضر، و کشورهای منطقه نیز با ارجحیت منافع خود، هر یک به نحوی درصدد بهره برداری از فرصت های موجود برآمداند.

سیاست های کشورهای منطقه در قبال طالبان بسیار متفاوت است، گرچه که همه معتقدند تماس با رژیم ضروری است. از این رو، کابل و شرکای منطقه ‌ای آن در تلاشند تا روشی موثر را در مورد موضوعات مورد علاقه دوجانبه ایجاد کنند، جریانی که از تقویت تجارت گرفته تا مدیریت اختلافات بر سر آب و توقف نظامیگری فراملی را شامل می‌شود. این رویکرد انعطاف پذیر طالبان از دید جهانی نرمشی دیپلماتیک محسوب می شود و به نحوی مشروعیت بخش این رژیم خواهد بود؛ چراکه برخی فعالگرایی طالبان را ارزشمند دانسته اند. بدین ترتیب طالبان در پی برداشتن گام هایی جهت “عمودی سازی” هر چه بیشتر و تعمیق ساختاری دیپلماتیک به عنوان یک مفهوم عملی و در حال تکامل از واقعیت سیاسی، مشروط به تغییرات مستمر و احتمالی برآمده است.

منابع:

– Camilleri, Victor, (2020), “Small State Diplomacy: Regional Diplomacy”, Diplo, https://asef.org/wp-content/uploads/2020/10/ModelASEM_Diplo_RegionalDiplomacy.pdf

– maley, william, Jamal, Ahmad Shuja, (2022), “, Diplomacy of Disaster: The Afghanistan ‘Peace Process’ and the Taliban Occupation of Kabul, The Hague Journal of Diplomacy 17 32-63

– Selth, Andrew, (1986), “The terrorist threat to diplomacy”, CANBERRA PAPERS ON STRATEGY AND DEFENCE NO. 35, Published by: Strategic and Defence Studies Centre, Research School of Pacific Studies, The Australian National University

[۱] regional organizations (ROs)

[۲] Paradiplomacy

[۳] Use it or lose it

[۴] William Zartman

[۵] ripening

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت