مهرالدین مشید

 

تعامل با طالبان یا بدرود گفتن با سرنوشت مردم افغانستان

طالبان قطعه ای در دست بازیگران یا جهانیان عاجز از کنترل آنان

 

افغانستان پس از سقوط به دامن گروه های تروریستی روزگار دشوار و آزمونی را پشت سر می گذارد. این حادثه افغانستان را وارد بحران جدید نمود. اکنون که بیش از دو سال از حاکمیت طالبان سپری می شود و هرچند هیچ کشوری حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته و اما همه کشور های منطقه و جهان خوان تعامل سیاسی را با آنان فراختر از گذشته گشوده اند و هر یک می خواهند از طالبان بحیث قطعه یا کارت بازی های سیاسی و استخباراتی استفاده کنند. این در حالی است که زنان و مردان افغانستان تحت حاکمیت طالبان همه امتیاز و حقوق انسانی شان را از دست داده اند و بویژه زنان د ختران در شرایط بد رنده گی بسر می برند. با توجه به تعامل سیاسی جهانیان با طالبان این پرسش در ذهن هر شهروند افغانستان خطور می کند که آیا کشور های منطقه و جهان می خواهند از طالبان بحیث کارت بازی های سیاسی و استخباراتی سود جویند و یا اینکه آنان از مهار و کنترل طالبان عاجز شده و برای آنان باج می دهند.

طالبان از روزیکه قدرت را در کابل قبضه کرده اند، یک تنه و ستمگرانه بر مردم افغانستان حکومت می کنند و با صدور فرمان های سخت گیرانه در موجی از وحشت و ترس خواب آرام را در چشمان مردم این کشور شکسته اند. نه تنها این بلکه؛ نظم زنده گی در این کشور بهم خورده و آشفتگی های سیاسی و نابسامانی های اجتماعی و روانی در این کشور بر همگان بیداد می کند. با تاسف که پاشنه های ستم طالبان بیشتر بر گلوی زنان افغانستان سنگینی می کند. طالبان از همان روز های نخستین قدرت به زنان افغانستان فرمان در خانه نشستن و به آموزشگاه های دختران این کشور دستور بستن صادر کردند و با صدور دستور های پیهم زنده گی را برای آنان دشوار ساخته اند. طالبان به این هم بسنده نکرده و گروه گروه مردان و زنان افغانستان را به زندان های وحشتناک کشانده اند و تا کنون جنگجویان طالبان ده ها تن را در محضر عام تیر باران و به گونه ی صحرایی به قتل رسانده اند و مردان و زنان افغانستان را به اطاعت از فرمان های کورکورانه شخص ناشناخته و مرموزی به نام ملاهبت الله وادار کرده اند.  تنها این ها نه؛ بلکه در موجی از فقر و تنگدستی جانکاه چنان مردم افغانستان را زیر پاشنه های ستم گرفته اند که در تاریخ این کشور نظیر ندارد. گفته می توان که طالبان افغانستان را به زندان امنی بدل کرده اند که بر زبان و بر پا و دستان مردم آن صد ها من غول و زنجیر بسته اند.

تنها این از دست دادن ها نیست که حکایت از رنج های بي پایان مردم افغانستان دارد و آنان را ورشکسته و زمین‌گیر کرده است؛ بلکه مردم افغانستان تحت حاکمیت استبدادی طالبان چنان گوش به آواز در رعب و وحشت زنده گی می کنند که حتا شب ها خواب را در چشمان آنان می شکند تا مبادا پولیس مخفی طالبان به قصد بازرسی و بازداشت وارد خانه های شان نشوند. تنها فقر و تنگدستی و بیکاری کشنده نیست که قامت استوار مردم افغانستان را خمیده و شکسته گردانیده است؛ بلکه پی آمد های زشت آن زنان و مردان این کشور را به امراض خطرناک روانی و افسرده گی های روحی دچار کرده است. در این میان شگفت آور این است که جهانیان بی توجه به این درد های جانگداز مردم افغانستان چنان باب های تعامل با طالبان را گشوده اند که گویی آنان به تمام اهداف شان در افغانستان رسیده اند و به سخن معروف گویا همه چیز با آمدن طالبان در این کشور گل و گلزار شده است. در همین حال کشور های منطقه و جهان با تماشای این رنج های بیکران مردم افغانستان نه تنها خوان تعامل با طالبان را هر روز بیشتر می گسترند؛ بلکه امریکا به گفته ی جان سپکو (1)نماینده ی امریکا در بخش بازسازی افغانستان هفته وار برای آنان زیر نام کمک های بشری چهل میلیون دالر پول جیب خرچ می ریزند تا هر روز دندان های زهر آلود آنان را بر ضد مردم افغانستان تیزتر نمایند.
این رویکرد جهانیان در برابر طالبان این پرسش را مطرح می کند که آیا طالبان بحیث قطعه ی بازی جیوپولیتیک مورد قبول جهانیان قرار گرفته اند و یا اینکه کشور های منطقه و جهان از طالبان هراس دارند و همه برای آنان پول می دهند تا از شر آنان درامان بمانند. طالبان هم فکر می کنند که داشاقل منطقه اند و امریکا را هم شکست داده و کشور های دیگر را در جای شان بنشانده اند. از این رو از جهانیان باید حق بگیرند و آنان هم ناگزیر اند که برای آنان پول بدهند تا از ضرب شصت مفرزه های تروریستی ده ها گروه ی افراطی و سرکش تحت فرمان آنان نفس راحت بکشند.

با توجه به گفته های بالا این پرسش در ذهن هر کسی خطور می کند که چگونه شده تا جهان در برابر طالبان وادار به چنین کرنش گردیده اند و طالبان هم با توجه به درک این ضعف جهانیان هر روز آنان را بیشتر بدوشند. اما زمانیکه فهم و توانایی های سیاسی و استخباراتی و در دست داشتن امکانات تخنیکی و مالی و مغزی کشور های منطقه و جهان در ذهن انسان خطور می کند و آنگاه بعید به نظر می رسد که با خوش باوری پذیرفت که گویا در افغانستان همه چیز با این ساده گی به پیش می رود. این به معنای آن است که ،طالبان چون چکشی در انبان کشور های منطقه و جهان قرار گرفته و هر یک می خواهند، از آنان بحیث ابزار رسیدن به اهداف جیوپولیتیک، جیواستراتیژیک و جیوایکونومیک سود جویند. چقدر به ساده گی می توان پذیرفت که رهبران طالبان چنان بازی گران تردست و آگاه اند که با استفاده از این فرصت زیر پای کشور های منطقه و جهان دام های قشنگی فرش کرده اند. از طالبان چنین توقعی نمی رود و هرگاه طالبان چنین درایت و استقلال فکری می داشتند؛ طی دو سال گذشته به سیاست های زن ستیزی و آموزش ستیزی خود ادامه نمی دادند. این نشانگر آن است که گرداننده کان سیاست های طالبان کسان دیگری اند که زیر چتر ملاهبت الله روابط آنان را با کشور های منطقه و جهان رقم می زنند. اینکه طالبان ساخته و پرداخته ی کدام کشور ها اند. کرنیل امام در کتاب "آهن پوش" و دگروال محمد یوسف نویسنده ی کتاب "مجاهد خاموش" با صراحت و مستند نوشته اند که چگونه در پشت جهاد افغانستان جنرال اختر عبدالرحمان و نصیرالله بابر و در پشت طالبان کرنیل امام و سایر نظامیان پاکستانی دست داشتند و دارند و این کشور چگونه توانست حمایت های مالی و سیاسی و استخباراتی عربستان، امریکا و انگلستان را برای طالبان بدست آورد. لابیگری های پاکستان سبب شد که چین و روسیه سال ها پیش به تریبیون طالبان تبدیل شود و ایران با ساختن پایگاه ها در مشهد برای طالبان از آنان حمایت کند. امروز این کشور ها  از حامیان مهم طالبان در سازمان های جهانی اند. چنانکه روسیه و چین به مصوبه ی شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر تعیین نماینده ی ویژه ی سازمان ملل در افغانستان رای مستنکف دادند و آن را وابسته به تصمیم طالبان عنوان کردند. هرچند روابط طالبان با کشور های یاد شده به گونه ای رقم خورده بود و اما پس از سقوط جمهوریت و فروپاشی جامعه ی افغانستان، این معادله تغییر کرد و با تحویلی ارگ برای طالبان در یک بازی مرموز و استقبال نیرو های خارجی از طالبان و تبدیل شدن قطر به تریبیون طالبان به مثابه ی  مقر اصلی تصمیم گیری ها در مورد حکومت آنان، روابط گذشته ی طالبان با جهان دگرگون شد.

حالا طالبان در واقع به تخته ی بازی شطرنج کشور های متخاصم منطقه و جهان بدل شده اند که با اشراف و لابی گری فعال آی اس آی کتاب فال تعامل با طالبان را بگشوده اند و حاضر به تحمل طالبان شده اند. با این حال افغانستان اکنون به میدان رقابت کشور های غربی در راس امریکا و کشور های شرقی در محور روسیه و چین تبدیل شده است. با آنکه اوضاع جنگی اوکراین و درگیری ها در فلسطین رخداد های آفغانستان را تحت پوشش برده است؛ اما باز هم این بازی متضاد گراف تعامل با طالبان و هم بقای آنان را به نحوی تضمین کرده است. چنانکه کشور های جهان باوجود اختلاف نظر ها با طالبان به این نظر متفق اند که مخالفان طالبان را تمویل و تسلیح و حمایت سیاسی نمی ‌کنند. شاید شماری ها این را وجود اختلاف میان مخالفان نظامی و سیاسی طالبان تلقی کنند؛ اما واقعیت این است که در پشت اختلاف مخالفان طالبان به نحوی دست کشور های یاد شده دخیل است. آشکار است که چنین بازی سبب طولانی شدن پروژه ی طالبان شده و این معنای بازی آشکار با سرنوشت مردم افغانستان را دارد.
ممکن بعضی ها با توجه به سختگیری ها و انعطاف ناپذیری های طالبان زیر چتر شریعت بدین باور باشند که طالبان یک گروه ی افراطی و تروریستی اند و پس از به قدرت رسیدن، خود را از چنگال شبکه های استخباراتی رها یافته تلقی می کنند و هر گونه تصمیم آنان مستقل و بیرون از دایره ی نفوذ شبکه های استخباراتی صورت می گیرد.

از سویی هم جهانیان با توجه به انعطاف ناپذیری های طالبان بحیث یک گروه ی افراطی و تروریستی خود را ناگزیر به تعامل و معامله با آنان دانسته اند؛ البته بدین باور که در دراز راه ی تعامل بالاخره طالبان را مهار خواهند کرد و از طریق آنان قادر به کنترل همه گروه های تروریستی ساکن در افغانستان خواهند شد. سازمان ملل متحد و شماری از کشور های منطقه و جهان شاید به این اجماع رسیده باشند؛ اما موضع قدرت های متخاصم که در افغانستان منافع استراتیژیکی و جیوپولیتیکی دارند، نه تنها چنین نیست؛ بلکه آنها با توجه به منافع متضاد شان در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، نظر متفاوت نسبت به طالبان دارند. معلوم دار است که این اختلاف نظر زمینه های مهار گروه های تروریستی موجود در افغانستان را دشوار و روحیه ی جنگجویان آنان را برای جنگ های تازه ی نیابتی تقویت می کند. در همین حال دیر جنبیدن ها و موضعگیری ها و مصوبه های سازمان ملل و شورای امنیت و شورای دفاع از حقوق بشر این سازمان که عرصه ی رقابت کشور های متخاصم در افغانستان است؛ قادر نیست تا تصمیم های بنیادی در مورد افغانستان بگیرد. این نشانگر آن است که حل چالش کنونی افغانستان از دست زمامداران و سیاستگران متفرق و پراگنده ی آن رفته است و در واقع سرنوشت آن بدست دیگران افتاده است. این به معنای آن است که افغانستان و مردمش هنوز هم قربانی تیوری توطیه اند و این سبب شده تا نقش قدرتمند زمامداران و سیاستگران این کشور در رابطه به رخداد های آن تقرب به صفر نماید؛ اما این به معنای برائت یافتن رهبران و زمامداران افغانستان نیست؛ بلکه بلا های که دیروز و امروز از چهار دهه بدین سو دامنگیر مردم افغانستان است؛ مسؤول آن گروه های چپ و راست و لیبرال و تکنوکرات است و شرایط کنونی محصول خیانت ها جنایت های آنها است. هر کدام آنها افغانستان و مردم آن را قربانی خواست های شخصی و گروهی و استخباراتی خود نمودند.
هرگاه رهبران حزب دموکراتیک خلق با راه اندازی کودتای هفت ثور مرتکب بدترین اشتباهات و جنایات در افغانستان نمی شدند و زمینه را برای تجاوز شوروی به افغانستان فراهم نمی کردند؛ هزاران انسان را در پولیگون ها زیر آوار و هزاران دیگر را روانه ی زندان ها و میلیون های دیگر را وادار به فرار از کشور نمی نمودند. گروه‌های جهادی و بعد طالبان در کام آی اس آی پاکستان تشکیل نمی شدند و افغانستان به میدان جنگ نیابتی شوروی و آمریکا بدل نمی گردید. در این صورت فضای طالب پروری برای کرزی فاسد و غنی خاین و مثلث شوم او نیز فراهم نمی گردید و ما امروز شاهد سیطره ی یک گروه ی بدوی و تروریستی و خود فروخته به نام طالبان در افغانستان نمی بودیم.

این همه دست بدست هم داد؛ بالاخره با حاکمیت طالبان، افغانستان جغرافیا، نظام مشروع و حاکمیت سیاسی و قانونی خویش را از دست داد و همه چیز در آن فروپاشید. امروز مردم ما خود را در میان "پرتگاه ی تروریسم و پلنگ" دستخوش خطرناک ترین توطئه احساس می کنند. این در حالی است که طالبان به کارت بازی های استخباراتی و سیاسی کشور های منطقه و جهان بدل شده اند و جهان در برابر قلدری های طالبان در افغانستان به نحوی کوتاه آمده است و مردم افغانستان هم دستخوش توطئه های رنگارنگ استخباراتی و سیاسی شده اند. هرچند به گواهی تاریخ قدرت های متخاصم هنوز هم از سیاست های ناکام گذشته درس عبرت نگرفته اند و باز هم به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان هنوز هم میان خود بخت آزمایی می کنند. با تاسف که بهای این همه رقابت های ناکام جهانیان را زیر نام تعامل با طالبان مردم افغانستان می پردازند. امروز تاریخ در افغانستان آنقدر به عقب ورق خورده و کمر مردم در زیر حاکمیت استبدادی و پلیسی طالبان شکسته است که سال های زیادی را باید به انتظار نشست تا از زیر خاک و خاکستر مخالفان نظامی و سیاسی طالبان توفانی برپا شود و هیمنه و طنطنه ی حکومت طالبان را فرو ریزد‌ و بر روایت طالبان و حکومت آنان پایان بدهد. یاهو  

 

    

 


بالا
 
بازگشت