عبدالناصر نورزاد

 

مرحلۀ نوین جنگ؛ گذار از جنگ چریکی به جبهه یی

گذار به مرحله نوین مبارزه برای رهایی بخشی افغانستان مستلزم طرح یک دکتورین جنگی درازمدت است که می بایست در ظرف دو سال و اندی گذشته، از جانب جبهات ضد طالبانی، مطرح و اجرایی می شد. اما متاسفانه، بی میلی، فساد مزمن در درون ساختار های مقاومت، چند دستگی و نبود یک دیدگاه واضح سیاسی جدا از نظم امریکایی، جبهات مقاومت را دچار تزلزل عملکردی نموده و به همین دلیل است که تاهنوز فرصتی در این زمینه، برای موفقیت و تسخیر جغرافیا در برابر طالبان، حاصل نشده است.

ما نخستین مرحلۀ مبارزه را برای منسجم ساختن، به دلیل کم هزینه بودن و سریع بودن نوع عملیات بدون تلفات و جدا از انجام تدارکات بزرگ لوژیستیکی که لازمه ی یک جنگ است، بنام مرحله جنگ چریکی نامیدیم. ابتدا تصور بر این بود که این جنگ چریکی در قالب دکتورین هیبریدی، یک تحول شگرفی را در وضعیت مبارزه بر ضد طالبان و اعمال فشار بیشتر بر این گروه، بوجود آورد. اما متاسفانه دیده می شود که علی رغم دست آورد ها در این خصوص، نتایح حاصله مطابق برنامه های سنجیده شده نیست.

ما اساسا منطق جنگ چریکی را که دو سال قبل مطرح ساخته بودیم، به دلایلی متعددی، منطقی جلوه می نمود. از خصوصیت نا متقارن جنگ( نابرابری نظامی از همه لحاظ)، نبود امکانات برای آغاز جنگ های جبهه یی منظم و فقدان امکاناتی که برای یک جنگ جبهه یی نیازداشتیم، همه از دلایل درشت، در نظر گیری نخستین مرحله مبارزه و جنگ برای رهایی بخشی کشور از چنگال تروریسم دولتی و هژمونیسم تباری بود. در این مرحله جنگ می بایست، فشار حد اکثری برای کشاندن دشمن به مقر های اصلی آن، تشکیل هسته های چریکی سریع العمل، انکشاف این هسته ها به شهرهای بزرگ و آغاز این مبارزه برخلاف تصور و برداشت خام، از شهر ها و مراکز تجمع دشمن، مدنظر گرفته شده بود. اما متاسفانه، در جریان دوسال گذشته به جز چند ماه اخیر، حجم حملات بسیار پایین، بی هدف و بی تاثیر وضعیت دشمن بوده است.

در مرحلۀ نوین جنگ که قرار است به اساس آن، رزمندگان رهایی بخش کشور، وارد مرحلۀ نوینی از سنگر سازی شوند و به تشکیل جبهات در مقیاس متوسط و بلند بزنند، تسخیر ارتفاعات، ایجاد سوق الجیشی های فرماندهی و هدایت جنگ، عقبه جبهات و تضمین از سطح اکمالات به شکل سازماندهی شده ی آن، از الزامات اصلی شمرده می شوند. یاد ما باشد که ما در مرحلۀ جنگ چریکی، جهت بستر سازی یک جنگ منظم جبهه یی، اقداماتی را باید انجام می دادیم که علی رغم وارد ساختن فشار بیشتر بر دشمن، تحمیل تلفات بر آن، کشاندن آن به شهرها، مصروف سازی آن در جبهات مختلف، فشار بیش از حد سرکوب و محاصره سنگر های چریکی را کاهش می دادیم. اما حالا دیده می شود که عیبی در کار بوده است که نتوانسته ایم در این مدت، به چنین هدفی نایل اییم. لذا در برنامه باید که حفظ جغرافیای فعلی، علی رغم حفظ سطح موجود حملات چریکی در شهرها و هسته های اصلی فکری دشمن، نیازمند گسترش یک شعاع جنگی و امنیتی ای است که بتواند دشمن را درمانده سازد.

قطع شاهرگ های تامیناتی دشمن، ایجاد مفرزه های عملیاتی در درون شهرهای بزرگ، انجام حملات چریکی با تخریب بلند که نظم و امنیت دشمن را برهم بزند و به گونۀ وقفه یی و با برنامه بر دشمن، حمله شود، یکی از اهداف میان مدت ما بود. خوش بختانه علی رغم کوتاهی ها در این راستا، دشمن از سطح موجود حملات که در چند ماه اخیر از طرف جبهات ضد مقاومت سازماندهی شده است، خیلی دست پاچه و نگران است و مطابق به اطلاعات دردسترس، نگرانی های نیز در خصوص در نزد دشمن، موجود است که نشان میدهد، کار مقاومت و نبرد رهایی بخش در این خصوص موفق عمل می کند. اما بحث انکشاف و تطبیق پله به پله مراحل استراتیژیکی، عملیاتی و تاکتیکی جنگ که قرار بود در سطوح مختلف، اجرایی می شد، چیز دیگری را نشان می دهد. یعنی عیب کار در این است که مقاومت فعلی نتوانسته بدون اتکا به منابع بیرونی، در مرحله انکشاف جنگ، قدم های استوارتری را بردارد  و گام به گام به مرحله فشار بر شهرها و قلب دشمن، نزدیک شود.

در ضمن، سه مرحلۀ دفاع استراتیژیک، بن بست استراتیژیک و تعرض استراتیژیک از قدمه های اصلی یک جنگ با معنی و با یک بصیرت سیاسی است که می باید در راستای آن، اقدام های سیاسی تندتری نیز برداشته شود. ما باید شش ماه قبل، از مرحله دفاع استراتیژیک عبور می کردیم و وضعیت را به بن بست می رساندیم تا این مرحله خود بستر ساز مرحلۀ آخری جنگ برای تعرض استراتیژیک می شد. اما متاسفانه آن چنانکه دیده می شود، تازه مرحله جنگ چریکی برای گذار به سه مرحلۀ یاد شده، آغاز شده است. حالا که از برنامه چنین عقب مانده ایم، نیاز است تا مروری بر ناکامی ها و سهل انگاری ها کنیم و وارد مرحله بعدی جنگ شویم. مسلما که چنین گذاری به مرحلۀ بعدی جنگ، نمی تواند دراماتیک و آنی باشد. بستر لازم، زمان در نظرگرفته شده، تدارکات لازم و ایجاد بستر همکاری با تمام حلقات ضد طالبان و مردم محل از نیاز های است که باید به صورت جدی، ارزیابی دقیق شده و در راستای تضمین تحصیل و کسب آن، تصمیمات بعدی، محتاطانه برداشته شود. دیده می شود که ما همان وضعیت سابق را که حد اقل در شش ماه گذشته انکشاف داشته، در عملکرد های جنگی ما، در نظرداریم. جنگ فعلی نیازمند بازنگری، در راهکار ها، استراتیژی ها و تاکتیک دارد که متناسب به وضعیت، تحول می یابند.

در بستر زمان فعلی، استفاده از تاکتیک های تکراری، دشمن را هوشیار می سازد. این کار باعث می شود تا افراد خودی ما، سهل تر به دام دشمن بیافتند. در حالیکه استفاده موثر از تاکتیک های جدید، بررسی متداوم وضعیت جنگی، مورال نیروهای دشمن و خودی، اراضی، وضعیت جغرافیایی، سطح اکمالات و ایجاد انگیزه در خیزش های هجومی که هدف عمده ی آن وارد ساختن ضربات پیهم کاری بر پیکر دشمن است، یکی از الزامات فرماندهی جنگ است. در شش ویژگی جنگ های مدرن، از هدف گیری فرماندهان دشمن از راه دور توسط فناوری مدرن، حمایه هوایی توسط هواپیماهای بی سرنشین، از چند وجهی بودن و چند ملیتی بودن تا علنی نبودن وضعیت جنگی، از وجه نا متقارن جنگ تا  وجه پنهان آن، همه و همه ما را در وضعیت دشواری قرار میدهد. اهمیت طرح دکتورین جنگی در این است که جوانب مختلف و انکشاف در وضعیت را مطالعه کرده و مطابق نیازمندهای فعلی، وضعیت جنگی را عیار می سازد.  در ضمن، حجم و میزان حملات بالای دشمن باید بسیار بلند می بود. جبهات مخالف طالبان، اعلان کرده اند که در دوسال گذشته بیش از 200 حمله را بالای طالبان انجام داده اند. یعنی می بایست حجم حملات نظر به وضعیت و ذهنیت عام مردم در برابر طالبان که جان و نان و عزت مردم را در قبضه گرفته اند، بیش از 600 حمله می بود. یعنی حداقل هر یک روز بعد یک حمله ولو کوچک بر طالبان صورت می گرفت. درحالیکه مطابق اعلام جبهه آزادی در جریان دوسال گذشته این جبهه بیش از 233 حمله را بالای طالبان انجام داده که نظر به ارقام ارائه یعنی هر سه روز یک حمله صورت گرفته است. اگرچه وضعیت بعدی نیست، اما می بایست وضعیت به مرور زمان تغییر می کرد. یعنی هر سه روز یک حمله برای یک سال اول، قناعت بخش است. اما برای سال دوم و سوم باید فراتر از 650 حمله برود. به همین سان حملات جبهه مقاومت ملی، در دوسال گذشته بیش از صد حمله بوده است که اگر به صورت هدفمند و مشترک با سایر جبهات ضد طالبانی مانند جبهه آزادی، جبهه بسیج ملی، سپاه آزادی و سایر گروه های ضد طالبان، انجام می شد، می تواند سطح بلندی از ترس و نگرانی را در دشمن، پدید آورد. این جاست که نقش هماهنگی و تشریک مساعی در انجام عملیات های نظامی، یک عنصر غیر قابل انکار می شود. در جریان بیش از دو سال گذشته، سطح ترور سران طالبان، بسیار کمرنگ بوده است. نفوذ در ساختار های نظامی، اطلاعاتی، اشاعه پروپاگندا برای تضعیف روحیه دشمن، ایجاد فضای نا امیدی و ترویج فرهنگ تسلیم پذیری از دیگر اهداف دشمن باید می بود.

نا گفته پیداست که به میزان بلند بودن سطح حملات بر دشمن، فضا برای گذار به جنگ جبهه یی هموار می شود. این جاست که با شکل گیری جبهات در بستر زمانی ای که دشمن مصروف طرد حملات چریکی است، هم حجم فشار بالای حلقه های خودی کم می شود و هم زمینه برای استهلاک شدن توان و قوت دشمن، فراهم می شود. در جنگ چریکی که پایه سازی برای یک نبرد منظم جبهه یی برای تسخیر جغرافیای بیشتر است، رزمندگان تجارب خوبی از مقابله با حالت های فوری را کسب خواهند کرد. حلقات و هسته های نیروهای خودی، مجال بیشتری برای راه اندازی عملیات های به سطح گسترده خواهند یافت و فضای حاکم بر شهرهای بزرگ، شبح ترسناک نیروهای خودی ما را چیره خواهند ساخت. در چنین حالتی، دشمن جز تسلیمی و کوتاه امدن از موقف یکدنگی و سخت سری، راهی دیگری نخواهد داشت. در حالیکه ما فرصت بیشتری برای چانه زنی و کسب منافع خواهیم داشت. به نظر می رسد گذار از وضعیت فعلی و عبور به مرحله جنگ منظم جبهه یی، یک ضرورت است و فوریت آن برای نتیجه بخش بودن مبارزه فعلی ما، یک نیاز حساب می شود.

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت