میرزایی

 

مكث كوتاهي بر تذكرات دانشمندگرامي

جناب داكتر عنايت الله شهراني، در ويژگي

كتاب جنبش مشروطيت در افغانستان،اثر

گرانسنگ پروفيسوراستاد سعدالدين هاشمي

 

داكترگرامي عنايت الله شهراني، بيشتربالاي نام ونشان كشوري به نام آريانا وباشندگان اين خطه چسپيده اند ونگراني ازاين دارند كه در حريم آريانا تنها آريايي نژادان زندگي نميكردند وديگر اقوام ومليتهاي جدا از آرياييها نيز زيست داشتند. به نظر من جناب دانشمند گرامي، هموطن عزيزسخن شما كاملا بجاست. من هم به اين عقيده هستم كه قلمرو« اير» سرزمين تمام باشندگانش بوده وروي هر علتيكه بوده ويا شده است، اساس اين سرزمين را در تاريخ بنام يك قوم ويك نژاد ياد نموده اند وبه همه باشندگان آنزمان اين ديار واژه نجيب وبا فرهنگ نظر به تناسب زماني خطاب ميگرديده است. با آنكه بازهم يك واژه زننده ويك جانبه به نظر ميرسد. اما با تاسف كه شما دانشمند بزرگوار ومحقق خستگي نا پذير تاريخ وفرهنگ گذشتگان ما خود به اداي واژه تورك وتبار نژاد بخصوص ميباليد وداريد تمام قلمرو اير را بنام تركستان مسما ميداريد، كدام تفكرويا تدبر دراين باره كرده ايد؟ ويا اينكه امروز خراسان متعلق به همه باشندگان را تبديل به افغاننستان كرده اند، چه چيز را بار آورده است؟ حساسيت را ! بنابرين به عقيده من كه تحقيقات در تاريخ ندارم ومانند آقاي عبدالحي حبيبي بودجه در بار، در اختيارم نبوده است كه بيشتر تاريخ راستين را در ميكشوديم وحقيقت را يافت ميكرديم ، اينست كه سرزمين كثيرالاقوام را هركسيكه بخواهد بنام يك قوم جابزند وقومش را ازاين طريق برجسته سازد، دچار تحريف تاريخ ومغالطات نا بخشودني خواهد گرديد.

      شما از تاريخ گذشته هاي دور سخن ميگويد وفورآ آنرا پيوندبا گذشته قريب ميدهيد. اگرمنظورشما از گذشته هاي دورترمتون شاهنامه است ويا تاريخ طبري ويا بيهقي، مبرهن است كه واژه ايراني وتوراني در يك وزن ودر يك زمان زيست آمده است ولي با كمي تغيرات فرهنگي ! تركان در تاريخ جايگاه وپايگاه خويش را داشته اند واين را كسي منكر شده نميتواند. واگر دربارهاي مستبد منكربودند وتاريخ را با صرف پول هنگفت طور حكايه وبي مايه وبدون بيان انگيزه ها وانگيخته ها، توسط گماشتگانشان تحريركردند وباشندگان بومي وهميشگي اين سرزمين را بچه اندر، زادگاهشان به معرفي گرفتند، به پايانش رسيده است. امروز نسل خود آگاه وخود جستجوگرخراسان بزرگ را كسي توان فريب كردن نخواهد داشت ومردم اين سرزمين به اين پختگي رسيده اند كه هم محمودبيگ طرزي را بشناسند كه چه مقصود داشت وهم عبدالولي خان دروازي را كه چه ميخواست وهم  نادرخان ديره دونيرا كه چه بلاي بسراين كشور آورد وهم تيموريان فرهنگدوست وفرهنگ پرورسرزمين خورشيد را خوب مي شناسند كه چه اثربخشي درتفكر وتعالي فرهنگي واقتصادي اين سرزمين از خود بجا گذاشته اند. من در قسمت اينكه مغلها خطشان از خط توركان فرهنگ دوست جدا بودندبا شما همنظرم. اگرما بگذشته ي تباري وشاهكاريهاي دوره تيموريان هرات وبابريان هندوخراسان نظر اندازيم، بسا اثار وعلايم آندوره هارا ميتوانيم بسادگي ملاحظه بداريم كه مايه افتخار، نه تنها تورك تباران است ، بلكه مايه همه فرهنگدوستان اين سرزمين ميباشد.

       جناب شهراني ! ما نبايد مانند افاغنه ويا اوغانها دايره ديدمانرا در نام تبارمان بسنده بدانيم وقلمرو زيستمانرا به نامهاي تباريمان تقسيم بندي كنيم. اگر گذشتگان وقدرتمندان تورك تباريكه تا سرحد امپراتوري در جهان رسيدند چنين مي انديشيدند، به نام پر افتخاربابر ومحمود غزنه وجهانگيروشاه جهان امروز ازايشان كسي ياد نميكرد. با وجوديكه من شخصآ با بعضي كارهاي ظالمانه سلطان محمود غزنوي همنوا نميباشم، اگر ازنظر امروزي وعدالت بشري به قضيه نگاه بداريم، اين شاه درقلمرو خودش مفيد بود ، اما به همسايگان بي زوال وهندوستانيهاي آرام وبي ضرربه امر خلفاي مستبد عرب خيلي برخورد هاي مستبدانه را روا دانست كه در شعن آن مرد فرهنگ دوست نبود. روي اين اصل است كه دايره ديد ما بايد كه وسيعتر از ديدگاه فرهنگ قبيله وي باشد واگرني ما چه حق داريم كه بالاي نام كنوني خراسان بزرگ كه افغانستان شده است، اعتراض نماييم؟

     اين كوچكسازيها بودند كه در تاريخ مارا خورد ساختند وپهناي قابل گسترش مارا در محدوده اي ازبيك، تاجيك، تركمن، قزاق، ايماق، هزاره ،قرغز، تتار ودهها نام ونشان ساختگي تقسيماتمان كردند تا عظمت فرهنگيمانرا بي پيوند وكوچكتر بسازند ودستهاي كه دراين خورد سازي دخيل بوده است را نيز خوب ميشناسيم، اما از پي انگيزه وانگيخته اي آن كمترپژوهش ميكنيم . بيشتر در فكر تبارسازي محل ومحيط هستيم ودراين باره يك نوع ترس واز دست رفتن را به خود راه داده ايم كه مبادا واژه تورك ويا تاجيك ويا افغان را از قلمروما بگيرند ما به هيچ مبدل نشويم.  بيخبر ازاين كه ريشه واساس يك فرهنگ ويك ملت ويا مليت را درتاريح تا هنوز نه با كشتن ونه با ويران كردن آثار ودست كاريهايش ونه با تحريف تاريخ ، كسي توان نا بودي اش را نداشته است. واگر ما قسميكه يگان خوشباور ما كه به ريسمان اريا يي گري بدون در نظر گرفتن باشندگان آنزماني آريانا را فكر نماييم واين سرزمين را بنامهاي تورك وتاجيك وقلمروزورسازيهاي تاريخ باورمند شويم، نه عاقلانه انديشه خواهيم كرد ونه اين درد مارا دوابخش خواهد شد. قسميكه از آريا بازي، شما نا خشنود ميشويد، ديگران هم از نامگذاري تباري شما در صدد برملا سازي تاريخ كهنتر ازاين نامهاي خود ساخته خواهند برآمد. بهتر اينست كه درست بينديشسم ودرست به قضايا نگاه بداريم. نه توهين را بخود بپذيريم ونه به كسي توهين روا بداريم. مگراينكه در تاريخ كار توهين آميزي صورت گرفته باشد.

      درمورد خلافت تركان عثماني، قراريكه تاريخ ميرسانداينها تمام حركات وفعاليتهايشانرا به نام فرهنگ عرب واسلام داشتند به اجراء ميگذاشتند.نه از فرهنگ تورك خبري بود ونه اين خليفا قسميكه از نامشان هويداست، در فكر گسترش فرهنگ تورك بودند ومانند ساير خلفاي اموي وعباسي در فكر جمع كردن غنيمت بودندومسلمانسازي اجباري قلمروشان. به همين خاطر بود كه پدر توركان با فرهنگ راستين تورك ظهور ميكند وجامعه تركيه امروزي را با شهامت خيلي بالا مرتبه ميسازد واتا تورك در قلب مردم توركيه امروزي جايگاه خويش را ممكن تا بسازمانهاي طولاني بازميكندودليلش همان پسيفي عثمانيها وبي تفاوتيشان نسبت به فرهنگ تورك بودوبس !

     در خصوص امير عبدالرحمان خان گفته ايد كه در مقابل مردمش خشن ومستبد بود وبرعكس در برابر انگريزها نرم وزبون ! اينهم يكي از ويژگيهاي  از خود بيگانگيست. اين چنين افراد يا در سطح رهبر باشند ويا در سطح مردمان عادي، اينكار را بخاطربي ارادگي وبيگانه پرستي خوش خدمتانه ميكنند تا باداربداند كه غلام حلقه برگوش است وهرچه گفته شود، بدون درنگ اجراء ميكند وما در تاريخ چند صدساله ازاين چنين قماش وطنفروش كم نداشته ايم واگر پسمنظر تاريخ راستين را نگاه بداريم، بسا بي دانشان وفرو مايه گاني بودند كه بالاي اين سرزمين به كمك بيگانها آورده شدند وبه قيمت خون هزاران هزار انسان آزاده وسربلند اين سرزمين حكومت كردند، وبه كمك دارايي وفشار دربارخود را درتاريخ دروغپردازان يا بابا جا زدند وياغازي يعني آدمكش لقب حاصل نمودمد .

      دريغ وصد دريغ كه تاريخ را براي نسل چندين دهه با مذخرفات دروغينش بر ما تذريق كردند واين سرزمين را آنقدر بيكس وبيدانش ساختند كه در فقر سوادو بي فرهنگي، با جبر جباران زمان مارا از اصلمان جدا ساختندوتا امروزهم سركلاوه را گمكرده ايم وريشه واساسمانرا نميتوانيم بشناسيم واز هويت بي هويت شده ايم. در هيچ كشور جهان امروزي چنين مردميكه تا هنوز هويتش مشخص ونا معلوم است ، ديده شده باشد. اينها همه ريشه دراين دارد كه ما نه مشروطه خواه راستين داشتيم كه مارا آگاهي از تبار وهويتمان ميداد ونه روشنفكربا تعهد كه دراين راستا قلم را با قدم برميداشت وحقيقت گنگ وپنهان شده اي تاريخ ونام ونشان اصلي وهمه گيرمارابا شهامت دانش وپژوهش برملا ميكرد. تقصيراين خود بيگانگي را بدوش كيها بايست كه انداخت. تا امروز مارا توان راست گفتن نيست. واگرهم به تاريخ وبنمايه هايمان توسل داريم، فورآ هويت گروپي برآن مي پيوندانيم واز نام خراسان كبيرهمه در هراسند. اين نام هم پيوند همگاني دارد وهم هويتهارا درآيينه فرهنگها نمايان ميكند. افتخار خراساني بودن نه به پشتون ونه به هزاره ونه به ازبيك ونه به تاجيك ونه به هيچكس حساسيت نمي آفريند، جز همگرايي وهم پيوندي ! ملتيكه هويت ندارد، تاريخ ندارد واگر تاريخ نداشت، موجوديتش قابل سوال است. دلتسپي در رشد وتكامل اقتصادي وفرهنگي وكارهاي افتخار آميزاز همين پيوندها سرچشمه ميگيرد. ما بايد كه بخود آييم وآيين وفرهنگ ريشه اي خويش را از ياد نبريم وتاريخ را با داشته هاي خوب وبدش بنگاريم واز تحريف آن بپرهيزيم، به تكامل فكري وسازندگي جامعه بدون شك دست بالا خواهيم يافت.

     در قرن بيست ويك قرارداريم ودر جامعه كثيرلاقوام مي زييم، روي كدام ترس ودليل حق انتخاب شهردار، آستاندار وبخشداري براي ما داده نميشود؟ از چه ميهراسند؟ اگرپياده كنندگان راه انساني ومردم سالاري اند، جاي سوال نيست ودرغيرآن چرا براي مردم حق تعيين سرنوشت داده نميشود؟ آقاي زبان شناس هاشميان حاضراست كه در گرفتن حق تعيين سرنوشت مردمان آنطرف خط ديورند مشوره بدهد وبخواهد كه حق آنها داده شود، اما در كشور كنوني افغانستان اين حق را براي ازبيك، تاجيك وهزاره منكر است وحق تعيين سرنوشت را سبب جدايي كشور وتجزيه ميداند. تابكي سرنوشت مردم را وزارت داخله وشخص وزيرتعيين كند؟ آيا اين مردم حق دخالت تحكيم پايه هاي خويش را ندارند؟ يا اينكه تحت نام مردم سالاري وحكومت ، مردم برمردم ودموكراسي ساختگي در چشم مردم خاك ميپاشند وبازهمان اب وهمان جوي مومندي، جمعه خان بيسواد نادان را براي سركوب مناطق شمال ميفرستند وبالاي مردم تحميلش ميدارند. دراين راستا دانشمندان ما بايد كه اذهان مردم را روشنايي بخشند تا بار اين آدمكان فرستاده شده را نكشند ويك روزهم اين ننگ چوچه هاي سياه انديش را در قلمرو حاكميت راستين مردم جا ندهند.

       كسيكه در يك ولايت با رسوايي وافتضاح مواجه ميشود واز طرف مردم بيداربدورانداخته گرديده، نابكار هرزه را بجاي اينكه خانه نشينش بسازند، بار ديگر ولاء ميگردانند ونامش را هم ميگذارند دموكراسي ! اصلآ در قلمرويكه حقوق شهروندي مطرح باشد، بميان آوردن نام اقوام ضرورت است؟ دركشوريكه اساس حقوق سياسي اش با تفريقه وتبعيض تدوين شده باشد، بويي دموكراسي درآن به مشام خواهد رسيد؟ در كشوريكه قانون اساسي اش از ماده نخست وبندهاي اولش گرفته تا فرا گيري دروس وتعليمات روي يك دنده اي بحث داشته باشد، رنگ انساني را كم رنگ واستبداد تفكر قبيله وي را رواج نميسازد؟ اين دولت خود را با خود گرداني محلي كه در كشور كثيرالاقوام اصل دموكراسي است، نا سازگار ميداند وهروزارت ورياست  اين اصل را در چوكات كوچك با تقسيم نا عادلانه وقوم گرايانه  عملي ميسازد. اين حركات چه معنا دارند؟ ما چرا در قرن 21 تاهنوز در دامنه اي ملت شدن هم پا نگذاشته ايم؟ چرا دانشمندان ما روي اين مسايل هويت ساز تدبر نميكنند؟ چرا نويسندگان ما بيشتر بالاي مسايل بي ريشه ودروغهاي تاريخي وقتشانرا ضايع ميكنند؟ هرقدر ما حقايق را زيرخاك نماييم واز وحدت ملي بي بنياد صدا برآريم، بجايي خواهيم رسيد؟ هيچكس در جامعه انساني حق ندارد كه يك قوم ويا چند نفر محدود را نفي نمايد. اصل حق شهروندي مارا به تكامل دانش وشهرانديشي ميرساند واين شهرانديشي است كه عدالت نگري را بميان ميآورد. جايكه دانش است، عدالت هم هست. جايكه جهالت حاكم است رزالت وحق تلفي نيز حاكم است ورسالت قلم بدستان اينست كه جامعه را به شهرانديشي توسل دهند تا عدالت پايه گذاري شود.

    درافغانستان امروزي تازمانيكه انديشه اي روشن سازي اذهان مردم وشكستن يخپايه هاي سيستم قبيله وي بميان آورده نشود، مليونها پول صرف ومليونها انسان را با پول بخرند بازهم بي نتيجه خواهد بود. مگر مردمان سرحدي ما بي پولند؟ هرگز ني ! اما چرا دايمآ گرفتاري خشونت وحق بربادي خويش وديگرانند؟ چه انگيزه باعث ميشود كه يك جوان خودرا با مواد كشنده بر بندد وانفجار دهد؟ اگر عقيده مسلماني، دراين جهان بيشترازيك مليارد مسلمان وجود دارد، واز نظر اسلام خودكشتن وديگران را كشتن هردويكي است. آيا جهالت وناداني وسوي استفاده ازاين استحمارسازي نميباشد؟ چرا دانشمندان دين ما تاهنوز بطور مبرهن وپوست كنده اين مسايل را براي مردم جامعه تفهيم نميدارند؟ چرا مرد وزنرا طور مساوي تشويق به فراگيري دانش نميكنند؟ در صورتيكه پيغمبر اسلام، فراگرفتن دانش را براي مرد وزن مسلمان فرض گفته است. علماي ما در پي اجراي فرضي اند كه تكليفش كمتر باشد ويا مخالف اين فرضند؟ آخيراولتر ما از كجا واز كدام كمبودي بياغازيم.

       واژه دولت از سه عنصر تشكيل يافته است: خاك ، مردم يا نفوس وحاكميت ويا قدرتيكه از خاك ومردم نگهباني نمايد. ما نه خاكمان مشخص است ونه نفوسمان . تنها حكومت كه از سه قوه بميان آمده است را داريم وبس. شما خود فكر نمايد كه وزيرماليه ما بودجه سالانه راغرض تصويب به ولسي جرگه پيشكش مينمايد، روي كدام آمار؟ ايا نفوس كشور برايش معلوم است؟ اگرني شرم آوراست كه همين خارجيها اگربفهمند كه ما تا هنوز در طي چندين صد سال كشوري بوديم كه نفوس ما نا معلوم بوده است ، ما را چه فكر خواهند كرد؟ چرا در شمارش نفوس تعلل صورت ميگيرد؟ روي كدام اساس واستندرد جهاني ما خودرا دولت بناميم؟ به همين خاطراست كه نه پلان كاري ما تطبيق ميشود ونه فساد اداري ما ريشه كن ! مدت يكسال شد كه پارلمان كشورموفق به وادار ساختن ادارات مربوطه احصايه وسنجش نفوس هم نگرديده وتلاش است كه اين ملت بيچاره راگول بزنند وجيب خود را پركنند ونه گرسنه را كسي خبراست ونه از مرده اي گرسنگي ! اين همه فساد دارد گوش جامعه را كر ساخته است وما شاهد بر طرفي يك نفر وزيربي تدبير وفساد پيشه نيستيم ! اين انگيزه ها وانگيخته ها دراين نهفته است كه اساس ما در بي اساسي شكل يافته است ودانشمندان ما از دور به قضاوت مي نشينند وگپشان را به نرخ روز واحترام حاكمان اين دولت مريض ميزنند. اميدوارم كه با خردمندي وعلم وشهرانديشي بخاطر تحقق عدالت اجتماعي وبرابري ملي واصل حق شهروندي بينديشيم وجامعه بلاكشيده وبي درو ديوارمانرا بجايكه درخورقرن وخواست معقول شهروندان باشد، به رشد وتكامل برسانيم وبوي تعصب وتقسيم بندي جامعه به اقليت واكثريت موهوم را شاهد نباشيم. واز دانشمند بزرگوار اقاي شهراني متشكرم كه سبب شدند تا پيرامون مسايل بينديشم وتكه پاره هاي درهم وبرهمم را خدمت شما پيشكش بدارم، اگر كمبودي وضعف قلمي اي وجود داشته باشد ، پيش از پيش معذرت ميخواهم. آزادي روح انسان را ميپروراند وتفكرآدم رابسوي شناخت راستي وحقيقت بال وپر ميدهد !

                                             زنده باد بيان ازادي

                                              مهربان است جان آزادي

 

                                ميرزايي.

        

 


بالا
 
بازگشت