دوکتور صاحبنظر مرادی

 

پساکوهی، شاه بيت غزل شهامت

 

دگر زر رخشان رسد از خاک پساکوه

دگر دُر غلطان رسد از کوه ســـکاوند

 

سی سال پس از خاموشی قلب تپنده قربان محمد پساکوهی جره بازی که از قله های رفیع سرزمین اندیشه پرور بدخشان و تپه های سبز پساکوه (شهربزرگ) برخاست و در اوج شور و احساس وطنپرستی، مردم دوستی و آزادیخواهی عاشقانه جان باخت و به کاروان سرخ شهادت پیوست، میخواهم لحظه ای قلم را همچون ترجمان خاطر ملال خویش و یاران آن زنده یاد و سایر راست قامتان خفته در دیار خاموشان بگریانم. زمانیکه کشور ما در تلاطمگاه سرنوشت رنج فراوان کشید و داعیه سرنوشت که در مکتب ملی بینشمندان نستوهی چون شاد روان محمد طاهر بدخشی، مولانا بحرالدین باعث، عبدالمجید کلکانی و ... مضمون آموزش و حرکت وطنپرستی قرار گرفته بود، از ما قربانیی سنگینی گرفت. درین دبستان ایثار که از دردها، رنجها، فقر، استبداد و بیعدالتیهای ملی و اجتماعی آغاز شده بود، دلاورانی چون قربان پساکوهی، حفیظ آهنگرپور، انجنیر حسن، مولا داد، دولت حکیم، امام نظر روستا، عبدالرشید فرخاری، عبدالجمیل جیحون، مسیح الله تالقانی، خیر محمد کلفگانی، نورالله فاریابی، صابر خوست و فرنگی، خدایداد خان آبادی، محمد کمین ثمرغی، حاجی نسیم کشمی و ... در آن آموزش دیدند و با آگاهی از روند جعل تاریخی، حذف و ایزادهای قومی و فرهنگی و مشاهدات عینی آن در تجلی عملکرد زمامداران دولت های جدا از مردم و نماینده گان محلی آنها و با حس خود جوشی ایکه داشتند به زودی هرکدام به افراد مبتکر، فداکار، خودگردان و معلمین سیاسی جامعه مبدل گردیدند.

قربان پساکوهی پارتیزان تیز هوش، چریک سریع العمل، سازمانده بی نظیر، دوست با اعتماد و مبارز حرفوی راه منافع تاریخی و حرمانهای مردم محروم کشور خود بود. او در واقع سرقافله کاروان شهادت است، در آنسالهائيکه فداکاری و قربان شدن در مسیر اهداف و مرامهای برگزیده میهنی هنوز در سطح بحثهای تیوریکی مطرح بود، پساکوهی هر آن آماده گی برای از خود گذشتن و فدا شدن در مذبحه آرمان برگزیده خویش را داشت و عملاً کمر بسته درین راه گام برمیداشت. تاکستانهای سوخته حماسه سازان شمالی، کوهپایه ها و دره های هندوکش و پنجشیر و وجب وجب شالیزارهای تخارستان سنگستانهای بدخشان از رهنوردی این پارتیزان جسور و همراهان او شهادت میدهند. او که همواره در برابر نامردمیهای رژیم های بسر اقتدار و قلدران وقت از استادان خویش کلمه نفی را آموخته بود و به بزرگترین درس تاریخ در تعین سرنوشت جامعه یعنی تربیت سیاسی مردم، دهقانان و زحمتکشان کشور در دهقان خانه های شمال باورمند بود و همت میورزید، جاسوسان رژیم همواره، چنان سایه در تعقبش بودند. ازینرو پساکوهی همواره با تعدادی ازین یلان هم فکر و هموطنش که نمیتوانست از مسیر ترصدگاههای ماموران امنیتی رژیم به نقاط کشور سفر نمایند، با پاهای متین و باصلا بتش از مسیر تاکستانهای وادی کوهدامن و دره های صعب العبور هندوکش رهسپار معیادگاههای خویش میگردید. او بارها در حلقه محاصره پاسبانان رژیم گیر ماند، اما با تدبیر و کاردانی توانست خود را نجات دهد و تیر تعقیب گران و خوش خدمتان رژیم را بخاک بنشاند.

پساکوهی مردی نبود که صرف بتوان با بازگویی خاطره ها و تحریر یک بیوگرافی موجز درباره اش سخن گفت، بلکه او در ابعاد کثیر السطوح اهرم اجتماع از قله های فکری تا پهنای قاعده این اهرم که همانا جمعیت خاموش مردم هستند، پیوند داشت و در هر منشور و سطوح شخصیت او صفات برازنده ای از استعداد، تفکر، سخنوری، مهارتهای نظامی، مردم دوستی، و مهرورزی به برهنه پایان و محرومان جامعه نهفته بود.

پساکوهی تنها رهنورد قله ها، کوهپایه ها، شالیزار ها و تاکستانهای  افغانستان نبود، بلکه او بارها غرض بر قراری تماس های سیاسی نهضت ملی خویش با جنبش ها و احزاب آزادیخواه و ترقی پرور منطقه به پاکستان، ایران و شرق میانه سفرهای نمود و خود با استعداد پراگماتستیکی که داشت مهارتهای نظامی را در میان آزادیخواهان فلسطین آموخت و چون سفیر سیار توانست افکار و اندیشه های سیاسی سازمان خود را با مناسبات اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کشور افغانستان به سازمانهای مشابه در کشور های نامبرده معرفی نماید.

مسئولیت در راه ایفای نقش تاریخی و شناخت واقعی پدیده های اجتماعی آنگاهیکه به باور انسان و منبع عشق و الهام او مبدل شود، دیگر همه رهنمودها و راهکارها میتوانند از شیره جان فرد مسئول برویند و سربکشند. پساکوهی خود کسی بود که از آموزشهای تیوریکی چون میتودولوژی تفکر استمداد می جست و در چارچوب کلی اهداف و آرمانهای خویش میتوانست در برابر حوادث و رخدادهای جاری کشور و موقعیت ویژه خویش تحلیل و محاکمه وضعیت نماید و راه برونرفت برگزیند. او مثل سایر دوستان حرفوی خویش همواره با رهتوشه ای از کتاب و نبشته های از تجارب انقلابات امریکای لاتین، ویتنام، چین و کشورهای مستعمره آسیایی و افریقایی مجهز بود. با اینکه از شرایط تاریخی و اجتماعی کشورهای در حال برپایی جشنهای استقلال خواهانه آگاهی خوبی داشت، خود عوامل شکستها و پیشرفتهای این جنبشها را در ایران، پاکستان، الجزایر، کنگو، ویتنام و فلسطین تحلیل و با شرایط ویژه کشور خویش مقایسه میکرد و در معرض آگاهی همرزمانش قرار میداد. پساکوهی پس از راه اندازی جنبش سوم عقرب 1344 در شهرکابل که توسط استادش شادروان محمد طاهر بدخشی رهبری گردید و این جنبش با مداخله نظامی عمال رژیم از پای در آمد و بعداً سوسیال شونیستان و دنباله روان انقطابهای ترند گرای آنروز در مورد نتایج این جنبش چیزهای گفتند، بخاطر پاسخدهی به آنها رساله "توفان شمال" را نوشت و در آن انگیزه ها و نتایج همچو خیزشهای سیاسی را در شرایط آنروز کشور بصورت روشنی برشمرد. صاحب این قلم امیدوارم بتوانم تا در آینده های نزدیک این رساله را بمثابه بخشی از میراث سیاسی مبارزان سه دهه قبل کشور بچاپ برسانم. زیرا تاریخ پيچیده معاصر ما بگونه ای شکل گرفته است که بازتاب تجارب شخصیتها و گروهها در مناطق جغرافیایی آن میتواند به بازگویی برهه های از هم گسیخته آن مدد رساند، و ما بکمک اینهمه بیاننامه ها و ارزیابیهای همگانی بتوانیم همچو شهود و ماخذ دست اول در تدوین تاریخ عمومی کشور درین برهه های خونین استفاده نمائیم. ما درین دوره ایکه فاجعه بر جامعه ما حکومت کرده است، روشنفکران، مبارزین، متجددین، اندیشه پردازان زیادی را از دست داده ایم که آنها اکثراً به جرم اندیشه ملی و تائید نکردن برنامه های مداخله گرانه اجانب و دیکته بیگانگان و ایستاده گی در برابر عوامل داخلی آنان جانهای شیرین خود را همچون پساکوهی از دست داده اند. درینحال انصاف نخواهد بود تا این خونهای انباشته را که میراث انقلابی و وطنپرستی مردم ما درین مقطع خونین هستند، کم اهمیت جلوه دهیم و از بازتاب روح بزرگ حماسی جامعه خویش به نسلهای آینده اهمال نمائیم.

قربان پساکوهی در عرصه تربیت نسل مربوط به زمانش همچون معلم مسئوول درسهای بزرگ ایثار و وطندوستی آموخت و چنانکه در تجارب و آزمون های بعدی پابپای سیر حوادث در کشور دیدیم، جوانانیکه بصورت مستقیم از دانش سیاسی و تربیوی او آموخته بودند، پس از کودتای ثور 1357 با تشخیصی که از ماهیت شریر و وابستگی حفیظ الله امین داشتند، بی تردید در پانزدهم اسد همانسال بمثابه نخستین قیام کننده گان مخالف رژیم ولسوالیهای شهر بزرگ، رستاق و کشم را برای مدت کوتاهی از حاکمیت امینیها آزاد نمودند. اینکه چگونه نحوه عمل و پیامد این قیام از سوی مسئولین آن ارزیابی گردیده بود و چه پیامدی در برداشت بحث جداگانه ایست و در زمان دیگر به آن پرداخته خواهد شد، اما آنچه درینخصوص شایسته یاد کرده است تاثیر روانی و بنیادی تربیت پساکوهی در راه اندازی عمل جسورانه نظامی در عده ای از جوانان بود، که بی توجه به سطح آماده گی و مقایسه توانایی و مقابله با رژیمی که از سوی یک ابرقدرت جهانی مورد حمایت قرار دارد، در برابر آن به نافرمانی و قیام آغاز کردند. این افراد چون محمد کمین و محمد نسیم ثمرغی، محمد نعیم فولاد، انجنیر محمد حسین، عبدالمحمد، فیض علی، معلم محمد امین بیدار، میرزا امین، محمد عثمان، نظر محمد، غلام قادر کاتکی، حاجی دادر و پسرش قمرالدین و عبدالله کولیچی، محمد شفیع، عبدالقدوس و اسدالله کاتکی، معلم دین محمد، معلم میر احمد، گدا محمد، عبدالقادر زرنگانی، میر احمد ملوانی، فیض الله زرگر، نور احمد وندیانی و جمع دیگر بیباکانه در عملیات ضد رژیم در زادگاه پساکوهی اشتراک نمودند و روانه سفر بی برگشت در راه برگزیده خویش گردیدند.

اینان همان سروده شاعر جوانمرگ هم تبار خود شهید عبدالقهار عاصی را به نمایش گذاشتند که:

"به خانه خانه رستمی

بخــانه خــانـه آرشـــی

بــرای روز امتــــحـان

دلاوری کمـــانـکـشی"

شهباز یکتن ازین دلاوران که در شهر قندوز دستگیر گردید، در زیر شکنجه های غیر انسانی مستنطقین جان به جان آفرین سپرد، اما نام خویش را بجزتکرار "مرگ" افشا نکرد که این شهامتها جزوی از اسطوره قابل افتخار برای مردم ما خواهند بود. در حادثه پانزدهم اسد 1357 که هنوز رژیم کودتا بر محلات کشور حاکمیت داشت، تنها از ولسوالی شهر بزرگ (زادگاه پساکوهی) حدود دوصد تن روشنفکر و غالباً معلمین و شاگردان مکاتب،  متنفذین محلی و دهقانان را بازداشت و در پولیگون باستیل پلچرخی بدون محاکمه قانونی به جوخه اعدام سپردند. تعداد افراد و اشخاصیکه به جرم عضویت در سازمان سیاسی محمد طاهر بدخشی که قربان پساکوهی تا دم مرگ خود عضویت هیئت رهبری ان را دارا بود و به شهادت رسیده اند، حدود چهار و نیم هزار نفر کادرها و اعضای برجسته این سازمان اعلام شده اند.

با این، پساکوهی و همرزمان فداکارش در آزمون رفتن به مذبحه انقلاب ملی و موکراتیک تلخیها و تلفات مبارزه را خود پذیرفتند و قربانیی راه برگزیده خویش گردیدند، و امتیازات حاکمیت خود خوانده استعجالی گویا "خلق" را به کسانی دادند که از اندیشه تا عمل در برزخ باورهای منحرف خود با شعارهای عوامفریبانه می طپیدند و کودتای نظامی خود را آنهم بکمک مستقیم شوروی وقت انقلاب ملی وانمود کردند، و پس از چند روزی حاکمیت تحت الحمایه اجنبی و مقابله در برابر مردم افغانستان و ارتکاب جرایم ملی در برابر (زیار ایستونکی زحمتکشان) مسیر ترقی و عدالت را بروی متجد دین و ترقی خواهان کشور بستند و زمینه نفوذ بنیاد گرایی، تروریزم ، دهشت افگنی و تجاوزخارجی را در جامعه مساعد ساختند. "ببین تفاوت کار از کجاست تا به کجا".

در واقع مکتب داران اندیشه ملی که پساکوهی نمونه ای از آنانست، سیاست و تعهد در برابردین ملی را غیر از آنچه میدانستند و عمل میکردند، که در آشفته بازار سیاستهای امروزی "ریاضت را در سیاست غیر مجاز" میدانند و میان قلب و زبان شان افتراق هولناکی وجود دارد. بهمین لحاظ است که چنین منشها و کنشهای جدا از خواسته اکثریت خاموش راه بسوی هدفی نمیبرند و محموله مسئولیت را به منزلگاه مقصود نمیرسانند، که چنین برداشت و پنداشت انحرافی از سیاست بحیث راهکار مناسب توصل جستن به سرزمینهای خوشبختی انسان بدور از آنچه که هدف قرار داده شده است، راه میرود و سرانجام راه کعبه را به ترکستان میبرد. با اینکه شاید کسانی بخواهند سیاست را در جهت وابستگی، مزدوری و خیانت بوطن توجیه کنند و ناوابستگی به مراکز قدرت جهانی را ناتوانی روشنفکران ملیگرا وانمود نمایند، اما چنین برداشتی در اندیشه های مومن و متعهد به منافع ملی و ارج گزاریدن به انسان و مقام انسانیت جایگاهی ندارد. بخصوص چنین شعارها در تفکر آنانی که نام را فدای نان و معنویت را بدام مادیت اسیر نکرده اند، به پشیزی هم نمی ارزد. ما طی سه دهه حاکمیتها، رهبران بدوران رسیده و شخصیتهای کذایی و تقلبی فراوانی رادیده ایم که به دهلیز حاکمیت از باب تعلق، تحلق و تملق وارد شده اند، اما زمانیکه آنها پدرود حیات گفتند یا از صحنه اقتدار رانده شدند سر مویی هم بیاد شان تکان نخورد، اما مجموعه شخصیتهای که چون غبار، محمودی، نزیهی، بدخشی، باعث، مبلغ، بلخی، کلکانی، پساکوهی و ... در راه آرمان مردم آگاهانه موضع گرفتند و آنرا بجان پاس داشتند، همواره نام و یاد شان صدر نشین بارگاه خاطرات مردم حق شناس کشور و شخصیت شناسان و تحلیل گران امور تاریخ و فرهنگ بوده است. حالا سی سال پس از درگذشت قربان پساکوهی مردم بیاد او می مویند و از نبودش افسوس و حسرت میخورند.

پساکوهی قبای سوگ برتن  همی جوید نشان راه قربان

این مردم بیاد میاورند که اگر پساکوهی ها آنسانکه در زنده گی خویش ریاضت و اخلاق سیاسی و دلسوزی نسبت به مردم و دردهای صعب العلاج اجتماعی آنان نشان میدادند، امروز زنده میبودند، یقیناً اشکهای فرو غلطیده بر رخسارهای یتیمان را می ستردند و در جهت دفاع از حقوق غارت شده ایشان بازهم منبر سخن و سنگر مبارزه را گرم نگهمیداشتند.

 

 


بالا
 
بازگشت