فیروزه نشانهء از مقاومت در برابر غم و درد روزگار

 

فضل الر حیم رحیم

28/01/07

 

موسیقی  در ذات خود با احساس شنونده و نوازنده  رابطه دارد. تاثیر گذاری  و تاثیر پذیری  از نوای  دل انگیز موسیقی به اراده ء انسان چند ان ربطی ندارد بلکه این احساس  است که شنونده  را وا میدارد  تا با دقت  به نوای موسیقی  حتا اگر کلیمات و جملات  ان برایش نا اشنا است گوش  فرا  دهد. برای نواختن و سرودن  نیز همین احساس  است که  به علاقه و شوق  مبدل می شود  و اواز خوان و نوازنده به بدرقه ء همین احساس است که را هش را به سوی  دنیائی پهناور موسیقی باز می نماید.در کشور ما افغانستان  اگر  دقیق تر به مسلهء  احساسات و رابطه  مردم  با موسیقی  بنگریم  در می یابیم  که  احساس سرودن ، نواختن و شنیدن موسیقی  در تار وپود  انسانهای  این سر زمین  چه زن و چه مرد و جود  داشته و وجو د دارد که در واقعیت امر این  احساس یک مشخصهء فطری  به حساب می اید.در محافلی خوشی و سرور(شرینی خوری ، عروسی ، سمنک پزی ، براتی ، شب شش وغیره) که در هر گوشه و کنار وطن ما  بر پا می شود زنان  در جمع خود با نواختن  دایره و کف زدن ها چنان دوبیتی ها و چار بیتی ها  را در قالب  اهنگ های دلپذیر محلی  زمزمه می کنند  که گوئی این اواز خوانان  سالهای متمادی  دورس  اکادمیک سلفیژ یا اواز خوانی را  فرا گرفته اند در حالیکه این هما ن زنان و یا دوشیزگان جوانی اند که از سواد بی بهره اند و محدودهء جغرافیا شان همان کلبه ، قریه و تندور خانه(اشپز خانه) و مصروفیت روزمره ء شانرا کار های شاقه زندگی ابتدائی تشکیل میدهد.اما  با ان همه  مصروفیت  و همه مسوولیت های اجباری  زمان و مکان  را که بدوش می کشند ذهنیت شان عقب افتاده و روحیه ء شان پشمرده نیست انها میدانند چگونه با زمزمه  و اواز خواندن حتا نواختن الات موسیقی با دنیائی بی ریا و پهناورموسیقی با فضای دلتنگی ها ی ناشی از تعصب حاکم مقابله نمود و برای شاد بودن خود وشاد ساختن  دیگران لحظه ء از سرورو شادی را بر پا کرد.یکی از این بانوان خانم فیروزه است که  35 سال قبل از امروز در ولایت بامیان دیده به جهان گشوده و سال ها قبل احساسش او را وا داشت تا به موسیقی علاقمند گردد.این علاقمندی  بعد از اینکه تقدیر و روزگاراو را در عمر 21 سالگی به خانهء بخت اش می رساند فیروزه  با رسیدن در خانه ء بخت اش با دیدن دنبوره ء خسرش بلندی بخت اش را بالا تر از تصور می یا بد و در غیابت خسرش با این دنبوره انگشتانش را اشنا می سازد و به همین شکل در خلوت با دنبوره یکسال تمام با رازها و نیاز های تارهای ان اشنائی کامل  پیدا می کند .زمان می گذرد و فیروزه صاحب فرزند ان می شود، مانند سایر زنان  محیط اش با همه انچه منحیث مسوولیت با اضافهء مادر بودن قرار دارد، ادای مسوولیت می کند اما در کنار این همه  رشتهء شوق و علاقهء نواختن و سرودن را قلبش روز تا روز محکم تر گره می زند . از بخت بد هشت سال قبل شوهرش را ازدست میدهد اما او از این درد و ظلم روزگار سر بر زانو نمی گذارد بلکه او برایش از کاسهء المونیمی  و یک دسته ء چو بی با نصب  دو تار نیلون  دنبوره  می سازد و برای غمهای بی درمانش از سوز وساز دل انگیزء دنبوره ، در همنوائی با صدای دلنشین خود مرهمی می ساز د و  به این گونه دل رنجور ش را تسلا و تسکین می کند . فیروزه مادر سه دختر و یک پسر است و مسوولیت و سر پرستی فامیلش را نیز به عهده دارد.انگشتان سحر انگیز و صدای دلنشین اونتنها در فضای فامیلش تاثیری خوبی بجا گذاشته بلکه حضور هنرمندانهء او برای زنانی که برای شنیدن فیروزه گر د هم  می ایند توانسته لحظات شاد و پر از سرور به حساب  اید. کسانیکه با نواختن دنبوره  اشنائی دارند  از شنیدن و نواختن دنبورهء که فیروزه می نوازد به حیرت رفته اند  زیرا او بدون رهنما و استاد این نواختن این اله موسیقی را  فر ا گرفته و خیلی ماهرانه می نوازد و اواز می خواند.

 

 


بالا
 
بازگشت