فضل الر حیم رحیم

 

به بها نهء هشتا دهفتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان
 
:اهدا
 
  به روان  پاک   شاه  تا   گدائی  سرزمین من که با خون و نفس های گرم  عاشقانهء شان بساط استعمار کور را از دامن محبت گاهء ما بر چید ند و  از  اذرخش خشم  شمشیر شان شام تیره ظلمت و سایه پلید اسارت   د رید ن گرفت و اشعه های طلا ئین شفق ازادی درخشش یافت و با سر نیزهء ازادی گرهء دست وپا بسته گان را باز نمودند
 
سرزمین من مهد ازادی
 
سرود للو  للوی مادر وطن
چه د لنشین  ارام زمزمه یست
سازو سوزش را نتوان  هیچ کجا یافت
ترانهء محبت و درس نخست ازادی
 
در سینهء پا میر وشمشاد وطن
این ائینه یست تما م نما
از چهرهء دل باختگان
فریاد تو پیچد و پاسخ بشنو ز شامخ گلبانگ ازادی
 
د شت های بیکران سر زمین من
مزرعه ء را ماند سیراب از خون
لاله  دارد چون شاهدی بدامن
در سینهء لاله داغی بینی از عاشقان ازادی
 
دریا های سر مت و خروشا ن وطن
مستی دهد باز  مستان را
مدر وجذرش تلاطم زا بود
می خروشد که در خود  دارد پیام ازادی
 
هر که از سر زور به این خطه بتاخت
هر چه بر کف داشت یکسره ببا خت
نا د م و پشیمان با سازو برگش وداع گفت
سر تعظیم فرود اورد به عاشقان ازادی
 
فضل الرحیم  رحیم

 


بالا
 
بازگشت