فارسی زدایی به بهانه  هویت ملی

 

احمد شکیب حمیدی

هالند

 

زبان فراورده ای است از نمادهای معناسازقراردادی ,اکتسابی و فرهنگی که در بین اقشار جامعه باعث ایجاد تفاهم می گردد.

زبان پدیده ای اجتماعی و زاده اجتماع است و منحیث گذاردهنده اندیشه کاربرد دارد طوریکه نخست می اندیشیم  و سپس بیان می کنیم . زبان مراحل رشد و تکامل خود را در درون اجتماع می پیماید و از همین رواست که گاهی زبانها فراگیر بوده  و گاهی هم از چارچوب محیط و منطقه تجاوز نمی کند.

در کشور عزیز ما از سالهای قبل زبانهای متعددی مانند فارسی , افغانی ,ازبکی ,ترکی ,بلوچی و پشه ای  میان باشندگان این سرزمین رایج است که از میان آنها زبان فارسی از سده دوم قبل از میلاد زبان متداول مردم خراسان محسوب می گردد. به قول اوستا" دامنه فرهنگ خراسانی تا مرکز هند زرخیز پیش رفت, زبان فارسی زبان رسمی و دیوانی هند گردید و جلوه هنر خراسانی در جبین تاج محل که آنرا  یکی از عجایب روزگار می نامند تبلور یافت.

حکومت های سلجوقی ,سامانی ,غزنوی  و غوری در راه رشد و ترقی زبان و ادبیات فارسی دری خدمات شایانی را انجام دادند و بلاخره زبان فارسی تا اوایل دهه ی اول پادشاهی محمد ظاهرشاه  در کشورما به حیث یگانه زبان رسمی دفتر و دیوان استفاده می گردید. اما دوکتورین سیاست فارسی زدایی که در راس آن محمد هاشم خان و محمد گل مومند قرار داشتند  به  جای آنکه راههای سالمی را برای  رشد و انکشاف همه زبانهای کشور از جمله فارسی جستجو کنند نخست طی فرمانی خواستند که بساط این الماس بی نظیر خاور زمین را به یکبارگی از دفتر و دیوان  و حتی خانه و مکتب برچینند و چون نتوانستند موفقیتی در این راه کسب کنند برآن شدند تا از طریق جایگزینی و رهیابی واژه های پشتو در متون فارسی با تراشیدن تفاوت نخست فارسی را به گفته ی خودشان به اصطلاح (دری ) ساخته و بعدا تهداب دیواری آهنینی را در قلمرو یک زبان واحد بگذارند. البته این یک حرکت دقیق حساب شده ی سیاسی بود که میان دو گونه ی یک زبان مشترک خدشه ایجاد کردند و تفاوت تراشیدند درصورتی که آنها هیچ کاری با قدامت و پارینگی اصطلاح کهن دری نداشتند. متاسفانه هنوز هم کسانی هستند که خوش باورانه و ساده انگارانه اصطلاح کهن دری را که بدون شک خاستگاه آن افغانستان است جدا و از فارس و فارسی می دانند و عصبانیت مشت ها را گرده می زنند و داد و فریاد راه می اندازند در حالی که ممیزه ای که یگانگی یک زبان را می نمایاند نه کاربرد صددرصد همانند واژه ها است بلکه فرآیندی است که کنش و واکنش روانی – نشانی را ازسویی , و اهمیت دستور زایش را ا ز سوی دیگر در بر دارد.

هر چند در روزگار ما چه زبان فارسی و چه هر زبان دیگر در موقعیتی قرار دارد که باید بسیاری  از واژه های نوپیدا و بیگانه در رابطه  با علم و تکنولوژی معاصر را با ناگزیری بپذیرد اما نفوذ و رهیابی واژه های پشتو در زبان فارسی و گسترش آن در فرآیند بیش ازپنج دهه نه بر اساس ناگزیری بلکه بر اساس فرامین تحمیلی و نهادینه شدن آن به اسم اصطلاحات ملی پیاده شدن اولین پلان شوم ناسیونالیستان بیمار برای محو زبان فارسی در افغانستان شمرده می شود که به طور نمونه می توان از پوهنحی ,شونحی ,ورکتون ,پوهنتون, نندارتون,درملتون,ملمستون,لویه جرگه ,مشرانو جرگه,  ولسی جرگه, ولسوال , لوامشر,دگرمن,دگروال,برید من, ستره محکمه و ........نام برد.

البته پذیریش این واژه های به اصطلاح ملی با مخالفت اندکی در متون فارسی گنجانیده شد و روشنفکران و قلم بدستان فارسی زبان بر اساس اصل تساهل و یا تسامح از این کار استقبال کردند غافل از اینکه این اول کار بود.

گردانندگان سیاست فارسی زدایی همین که مطمین شدند که مجله کابل که در آنوقت رشک دنیای فارسی زبانان بود با به کار بردن این واژه های به اصطلاح ملی دیگر در جامعه ی فارسی زبانان چندان خریداری ندارد با تردستی و مهارت خاص گام دوم را که عبارت از تطبیق پلان (شیر و شکر) بود  به اجرا گذاشتند.

بانیان و پایه گذاران (شیر و شکر) با تشویق مستمر و مستدام سیاستبازان حاکم عقده کور دوزبانه را در آمیزش با هم گره  بستند که متاسفانه این گره کور تا امروز همچنان کور باقی مانده است.

(شیر و شکر) از برنامه های تفریحی رادیو افغانستان آغاز  گردید به طوریکه در برنامه های آزمونگاه  ذهن, پاسخ چیست و سایر برنامه ها به جای یک گوینده دونفر گوینده که یک نفر به پشتو و دیگری به فارسی به  گویندگی می پرداخت اگر پرسش به پشتو بود پاسخ به فارسی و برعکس .

به تاسی از این سیاست هنرمندان نیز آهنگ های دوزبانه اجرا می کردند. به طور نمونه به این آهنگ ناشناس توجه کنید(گل بادام گل بادام نکنی یادم بیا یکدم بیا هر دم بنما شادم سترگی نرگس خوله دی غنچه سره دی لبان لیلا).

به زودی  این بیماری به خارج از مرزهای کشور سرایت کرد طوریکه شاهد هستیم هم اکنون در برنامه های صدای امریکا, صدای آشناو رادیو صدای وطن دار از اینگونه برنامه های مختلط اجرا می گردد. و حتی آمیزش و اختلاط از جملات مکمل  به نیم جمله ای ها و چند کلمه ای انکشاف یافته به طوریکه در یکی از برنامه های رادیو صدای وطندار چنین شنیدم(شنوندگان محترم مه مجیب خلوتگر او زه آمنه بابک امروز یو وار بیا در خدمتتان میباشیم).

تلویزیون جهانی آریانا که از آلمان پخش می شود پا را از این هم فراتر گذاشته و با گویندگی یک نفر به طور مختلط به هر دو زبان نشرات می نماید. در یکی از برنامه های این رسانه که  بیست و هفت بار تکراری نشر شد آقای شفق یار چنین فرمودند"بینندگان عزیز( افغانستان را بشناسید) برنامه امروز ماست, البته تاسو تول خامخا افغانستان پیژنی  مگر باز هم  در موردموقعیت جغرافیایی آن چیزهایی شنیدنی برایتان تهیه کرده ام په هر صورت د افغانستان په ختیح او جنوبی برخوکه پاکستان موقعیت لری در غرب جمهوری اسلامی ایران قرار دارد ا و په شمال که ازبکستان ,تاجکستان او ترکمنستان زمونر گاوندیان دی  و تا اخیر ....... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

این مرض مزمن در مطبوعات نیز سرایت کرده است به طور نمونه در شماره اول مجله صبا چاپ کابل گزارشی از تدویر لویه جرگه به هر دو زبان به طور مختلط تحریر یافته به طور نمونه از آغاز افتتاح تا نماز پشین روز اول گزارش به زبان فارسی  اوبعد نماز پشین به پشتو و همینطور ادامه دارد این عمل در آینده ها برای آنانی که از این مجلات به حیث  منابع و ماخذ تاریخی استفاده می کنند بدون شک مشکلات عظیمی را به بار  خواهد آورد.

با کشف و یا این اختراع  این زبان جدید استفاده از رسانه های افغانستان نه تنها برای فارسی زبانان سراسر جهان ناممکن گردید بلکه تعداد کثیری از هموطنان تاجیک, ازبک ,هزاره  و سایر اقوام به شمول پشتونهایی که  به هر عللی افغانی نمیدانند استفاده از منابع افغان مشکل و حتی غیر ممکن گردید. بی جهت نبود که یکی از ایرانیان با اصرار تاکید می ورزید که زبان افغانی ها فارسی نیست بلکه مانند کردی است  که جمله در میان قابل فهم است.

واضح است هر زبان در هر سطح ومعیاری از رشد و بالندگی که قرار داشته باشد از جهات و جوانب ساختمانی نه تنها با زبانهای بیگانه بلکه با زبان های همریشه ناهمگونی فراوان دارد که ممکن نیست مخلوط نامتجانسی را با فشار زور و تلقین  بر جامعه تزریق نمود. اصطلاح (شیرو شکر) نه تنها از نظر قواعد دستوری مجاز نیست بلکه از نظر شکلی  هیچگونه مشابهتی در آن دیده نمی شود.چون (شیرو شکر) یک محلول است فرق بین محلول و مخلوط در این است که در یک محلول یکی عنصر در داخل عنصر دیگر کاملا قابل حل باشد. اما اختلاط دری و پشتو را بهتر است (کشمش نخود) بنامیم. طوریکه دیده میشود  نه جملات پشتو را در فارسی می توان حل کرد و نه برعکس.

و از نظر شکلی و ظاهری هم کاملا از هم متفاوتند. رحمان بابا برای ساده سازی زبان پشتو از( شیر و شکر) کار می گرفت به طور نمونه وقتی با شعری (چه مدام پخپل عیبونه نظر کری) برمی خوری واضح است که از آن مفهوم میگیری اما سیاست (شیر و شکر) کنونی نه تنها هویت ملی به بار نمی آورد بلکه به طور قطعی ما را از شاهراه حقیقت به بیا بان  جهل  و گمراهی و نفرت میکشاند. ما اصلا اجازه نداریم که زبانی را بر ویرانی زبان دیگری اعمار  کنیم .

(فرهنگ جهانگیری ) هر  واژه ی بدون عیب را دری می داند. وی معتقد است چون دری زبان مردم دربار دیده است لذا همیشه درست است.

پس به این حساب چگونه ممکن است پوهنتون و پوهنحی را در جملات دری به کار برد و آنرا عاری از عیب نامید در صورتیکه عین واژه ها از زمانهای قبل در زبان فارسی دری بدون هیچ عیبی وجود دارد. مثلا دانشرای غزنه  و آتشکده و دانشکده زرتشت.

زبان ساختمانی است از آوازهای معنا آفرین که از این آواز ها واژه ها ساخته میشود و از این واژه های هستی بخش  جملات ساخته می شود که این جملات بیانگر اندشه است. لهذا ممکن نیست از جملات بیگانه ولو دارای اندیشه همسان زبان مشترک ساخت. گرچه در این زمهریر بدگمانی طرح مسله زبان چشمها را از حدقه بیرون و رگهای گردن را می پنداند اما هدف من از نوشتن این مقاله این استکه نمیتوانم در مقابل طرحی که هستی معنوی ام  را ویران می کند نظاره گر باشم . به نظر من این طرح نه عالمانه است نه صادقانه و نه عادلانه  و فقط ریشه در تعصب دارد .

زبانهای رایج در هر کشور ثروت معنوی همانکشور را تشکیل می دهد  که وظیقه حفظ و نگهداشت آن بر عهده فرهنگیان و متصدیان امور فرهنگی میباشد. آنطوری که تجربه ثابت ساخته است زبانها در تقابل با هم رشد و توسعه یافته و در مقایسه با یکدیگر معنی میابند. زبان در دایره  قبیله و قوم نمی گنجد بیدل مغل,اقبال لاهوری ,سیدجمال الدین افغان, فارابی و سایرین از نژادها و تبارهای مختلف زبان مشترک داشتند.

در اخیر از فرصت طلبان زمانه پسند کنونی که با تردستی و مهارت در پی انهدام و نابودی زبان فارسی با این شیوه میباشند و حقا که شیطان هم از تردستی آنان شگفت زده شده  است می پرسم اینکه:

 

اگر این روش علمی است چرا در کشور بلژیک  که همچنان دوزبان فرانسوی و هالندی رسميت دارد چنین برنامه های مخلوط و مختلطی وجود ندارد ویا آقایان حتی در کانادا و یا سویس  چنین برنامه هایی را دیده اند؟

 

نظر به کدام دلایل علمی و منطقی بالای یک زبانی که دارای رشته ها , هسته ها , رشته های وابسته و پیوند رشته ای  از نظر ساختاری دارد بالای  دستور و قواعد آن پا گذاشته و آنرا مختط ساخت

 

 


بالا
 
بازگشت