آياتروريسم دروغ، حيله، فريب و تحريف حقايق نيست؟

 

تهيه وگردآورنده –(رادمرد)

جورج اورول نويسنده بزرگ قرن بيستم براي قرن حاضر نيز نويسنده قابلي به شمار مي‌رود، چرا كه نوشته‌هاي وي در قرن كنوني نيز مصداق دارد.  وي در مطلب تحت عنوان سياست و زبان انگليسي مي‌نويسد بزرگترين د شمن هر زبان فصيح و شيوايي، عدم صراحت و رياكاري است. وي عقيده دارد وقتي بين اعمال و گفتار انسان‌ها تفاوت وجود داشته باشد، انسان‌ها ناگزيرند از كلمات و عبارات طولاني و نامفهوم استفاده كنند. در عصر حاضر به دورماندن از سياست امكان‌‌پذير نيست و تمامي مسائل زندگي به نوعي با سياست عجين شده‌اند و خود سياست نيز مجموعه‌اي از دروغ، طفره روي، مكر و فريب، نفرت و روان‌پريشي است. وي در ادامه مقاله خود اظهار مي‌دارد كه گفتار و نوشته‌هاي سياسي در واقع دفاع از مسائلي است كه غيرقابل دفاع و دروغين هستند.  در راستاي عقايد اورول بايد گفت سياست در عصر حاضر و قرن بيست و يكم نيز همانند عصر اورول هنوز بر مبناي دروغ و فريب بنا شده است. دولت آمريكا با توسل به يك مشت دروغ و كذب به كشوري كاملاً مستقل حمله مي‌كند، تاسيسات زيربنايي آن را از بين مي‌برد، دولت آن را سرنگون مي‌نمايد، 30 هزار مردم بيگناه آن كشور را مي‌كشد و نام اين كار را گسترش دموكراسي و دفاع از آزادي مي‌نامد. بايد گفت عبارت جنگ ضدتروريسم استعاره‌اي دروغينی بيش نيست. سربازان آمريكايي در عراق و افغانستان مشغول سركوبي اغتشاش و هرج و مرج‌هايي هستند كه براثر اقدامات دولت آمريكا در اين كشورها به وجود آمده است. آنها درگير جنگي هستند كه خود دليل به وجود آمدن آن بوده‌اند. غير از نيروهاي مستقر در عراق، ديگر آمريكايي‌ها در حال جنگ نيستند. 99 الي 100 درصد مردم آمريكا همانند گذشته مشغول زندگي عادي خود هستند. دولت آمريكا با توسل به دروغ و فريب مي‌خواهند وانمود كند كه تروريست‌ها با مردم آمريكا درگيري جنگ هستند.  تنها تفاوت انسان‌ها با حيوانات توانايي سخن گفتن انسان‌هاست. اما آمريكا با توسل به دروغ، حيله، فريب و تحريف حقايق، بزرگ‌ترين خيانت را در حق بشريت انجام مي‌دهد. اين كار بازي خطرناكي است كه آمريكا و آمريكايي‌ها با هوشياري و آگاهي كامل آن را آغاز كرده‌اند.  روزنامه ‌نگاران در رسانه‌اي آمريكا نيز با عدم پوشش صحيح از اخبار جنگ در اين جنايت دست دارند. هدف دولت و رسانه‌اي آمريكا از اشاعه اين همه دروغ عدم آگاهي مردم آمريكا از وقايع است. آنها مي‌خواهند با اين كار حمايت مردم آمريكا از اهداف پليد خود را حفظ كنند. وقايع حقيقي جنگ بدن‌هاي تكه تكه شده، خون و خونريزي، مغزها و امعاء و احشاء متلاشي شده وديگر صحنه‌هاي دلخراش است. در جنگ هيچ صحنه خوشايندي وجود ندارد. بنابراين دولت آمريكا براي مخفي كردن جنايات خود تنها به بخش صحنه‌هاي ساختگي، همانند دادن شكلات به كودكان عراقي از سوي سربازان آمريكا و گاهي اوقات انفجارهاي كوچك و ساختگي بسنده مي‌كند. حسن تعبيرها و كلمات و عبارات پرطمطراق بوش و ايادي جنايت كار وي كه برای توجيه دروغ‌هاي خود همراه به روده درازي و سخنان بي‌سر و ته متوسل مي‌شوند، هر انساني را به ياد شخصيت‌هاي داستان‌هاي جورج اورول مي‌اندازند. اما سرانجام مردم آمريكا از خواب بيدار شده و به دروغ‌هاي بي‌سر و ته بوش پي بردند. نتايج نظرسنجي اخير كه از كاهش شديد ميزان محبوبيت بوش خبر مي‌دهد به خوبي آگاهي مردم آمريكا از دورويي دولت آمريكا را به اثبات مي‌رساند. هرچند آنها هميشه به سياستمداران خود اعتماد مي‌كنند و از اين اعتماد ضربه مي‌خورند، اما با تطبيق گفتار و اعمال اين سياستمداران مي‌توانند به حقايق پي ببرند. آنها اكنون فهميده‌اند كه بين ادعاهاي دولت بوش و حقايق موجود تفاوت بسياري وجود دارد. اكنون كه آنها فهميده‌اند چگونه از سوي دولتمردان خود فريب خورده‌اند، ديگر هيچ زبان فصيح و لغات و عبارات پرطمطرق قادر نخواهد بود اعتماد گذشته را به آنها بازگرداند.  بوش در عراق، اروپا و آسيا با مشكلات فراواني روبرو شده است و هم اكنون در آمريكا و كشور خود نيز با مشكل روبروست. وي با توسل به سياست‌هاي غلط خود را به نابودي مي‌كشاند. لازم به ذكر است كه اين مساله چندان باعث نگراني نيست چرا كه به قول معروف تا زماني كه دولتي عليه خود اقداماتي انجام مي‌دهد، آزادي مردم آن كشور حفظ خواهد شد.

همچنان سياست‌هاي خارجي آمريكا همواره بر مبناي تروريسم سياسي بنا شده است و هم اكنون اين كشور فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران را دستاويزي براي اجراي سياست‌هاي سلطه‌طلبانه خود قرار داده است.

بنابراين جاي تعجب نيست كه رئيس جمهور آمريكا از منتفي دانستن حمله نظامي به ايران امتناع مي‌ورزد. بوش در تفسیر اظهارات سيمورهرش مبني بر حمله نظامي به ايران، اعلام كرده است تمامي گزينه‌هاي احتمالي تحت بررسي هستند. باید گفت آمريكا براي حل مناقشات هسته‌اي ايران تمامي گزينه‌ها از جمله نسل كشي را تحت بررسي دارد. در واقع نسل كشي و بمباران اتمي كشورهاي دیگرمعناي حقیقی ديپلماسي است كه جورج بوش از آن سخن مي‌گويد.  بوش براي حل مناقشات هسته‌اي ايران با چين كه خود يك قدرت هسته‌اي بزرگ است و تسليحات اتمي در اختيار دارد به مذاكرده مي‌نشيند و اين به خوبي دورويي دولت آمريكا را به اثبات مي‌رساند. شايد دنيا بايد شكرگزار صداقت و بي‌پردگي بوش در بيان عقايدش باشد! در واقع اين صراحت باعث شده است تمامي مردم جهان بفهمند كه سياست خارجي آمريكا بر پايه تروريسم سياسي بنا شده است و يكي از ابزار اجراي اين سياست، اشکالتراشی در زمینه فعاليت‌هاي هسته‌اي ديگر كشورهاست. آمريكا در طراحي و اجراي اين سياست خود حتي به داشتن تعهدات اخلاقي و راهكارهاي استراتژيك نيز تظاهر نمي‌كند. شايد جمله زير بهترين و ساده‌ترين تعريف سياست خارجي آمريكا باشد: با ما مخالفت كنيد تا شما را از بين ببريم. در واقع دولت بوش در برابر هر نوع ايستادگي و عدم سرسپردگي چنين سياستي را اتخاذ مي‌كند و با دیدن كوچكترين مقاومت در قبال خود، كمر به نابودي كشور مخالف مي‌بندد. البته آمريكا براي نابودي مخالفان خود روش‌هاي گوناگوني داشته و اين نابودي نيز درجه‌بندي‌هاي متفاوتي دارد. از تحريم‌هاي اقتصادي عليه عراق كه به كشته شدن هزاران انسان و به خصوص كودكان بيگناه انجاميد تا تحريم‌هاي سياسي عليه بلاروس و در مخالفت با لوكاشنكو، رئيس جمهور منتخب اين كشور،مثال‌هاي خوبي براي سياست آمريكا در این زمینه هستند. آمريكا در رو‌ش دوم (يعني تحريم سياسي كشورها) كه به منظور گسترش نفرت مردم از دولت صورت مي‌گيرد، از رسانه‌ها به عنوان وسيله‌اي براي اجراي سياست‌هاي خود استفاده مي‌كند. گزارشگران، دبيران و روزنامه‌نگاران كشورهاي خارجي از سوي آمريكا اجير مي‌شوند تا جنگ تبليغاتي آمريكا را به راه بياندازند و به این ترتیب حمایت مردم را برای جنگی که آمریکا قصد آغاز آن را دارد، جلب می کنند.  جنگ به اصطلاح ضدتروريسم آمريكا را نمي‌توان جنگي منطقي دانست، چرا كه طبق تئوري‌هاي اين جنگ، آمريكا به خود اجازه مي‌دهد در هر زمان و به هر كشوري كه بخواهد، حمله كند.  آمار زخمي‌ها و كشته شدگان نيروهاي آمريكايي در جنگ عراق به بيش از هزاران نفر مي‌رسد واين آمار به خوبي بيانگر بالا بودن تعداد زخمي‌ها و کشته شدگان، عراقي مي‌باشد و به همين دليل است كه ارتش آمريكا از اعلام تعداد واقعي تلفات عراقي ها در اين جنگ سرباز مي‌زند. البته كاملاً واضح است كه هيچ جنايت كاري حاضر نيست آمار قربانيان خود را به درستي اعلام كند.  جنون نسل كشي و رویکرد تروريسم سياسي آمريكا هنوز به پايان نرسيده است. جورج بوش در حالي كه هنوز در گرداب عراق دست و پا مي‌زند، به فكر حمله به ايران افتاده است. بايد از وي پرسيد، بعد از ايران نوبت كدام كشور است: سوريه، لبنان يا ديگر كشورهايي كه فقط به دليل عدم سرسپردگي به آمريكا، بايد قرباني جنگ طلبي اين كشور شوند؟ لورنت موراويس، يكي از نومحافظه‌كاران آمريكا پيش از آغاز جنگ عراق گفته بود اشغال عراق مقدمه‌اي براي اشغال عربستان سعودي و اشغال مصر، پاداش اين موفقيت است. اين گونه اظهارات علاوه بر اثبات سادگي بيش از حد نومحافظه‌كاران، جنوني را كه در سياست‌هاي آنها پنهان است، به خوبي نمايان مي‌كند. هر چند موراويس در آن زمان از كار بر كنار شد، اما موضع‌گيري‌هاي اخير آمريكا عليه ايران و ديگر كشورهاي خاورميانه بيانگر توفق نوديوانگان بر دولت آمريكا است. بر خلاف توهمات و اخبار كذبي كه دولت بوش سعي دارد از نتايج سياست‌هاي خارجي خود به مردم آمريكا نشان دهد، بايد گفت تبعات منفي سياست‌هاي جنون‌آميز دولت آمريكا براي مردم اين كشور بسيار گران تمام شده است و مردم آمريكا هر لحظه در هراس به سر مي‌برند.  هم اكنون زمان آن فر ا رسيده است تا دولت بوش با دوري از سياست‌هاي جنون‌آميز خود و به جاي تكرار اشتباهات خود در عراق، از اين اشتباهات درس عبرت بگيرد و بيش از اين مردم آمريكا را با مشكل مواجه نسازد.  براي مردم آمريكا هم زمان آن فرا رسيده است تا كساني را كه با تكيه بر اطلاعات كذب كشور آمريكا را وارد جنگ كردند، شناسايي و تقبيح كنند.  وجهه و اصول اخلاقي آمريكايي، در سراسر جهان به شدت آسيب ديده است و اين تنها به دليل عملكرد سياستمداراني است كه به نام ملت آمريكا، اهداف خود را پيش مي‌برند. مردم آمريكا براي بهبود و احياي اين وجهه از دست رفته بايد هر چه سريعتر اقدام كنند و از بروز جنگي ديگر ممانعت كنند.

دولت نومحافظه‌كار بوش با عوام فريبي، از حملات 11 سپتامبر به عنوان حربه‌اي براي فريفتن مردم آمريكا و اشاعه ترس از تروريسم در ميان آنها استفاده كرده و به اين ترتيب چشمان مردم كشورش را به روي سياست‌هاي شرم‌آور و ننگين خود بسته است. ترس از تروريسم باعث شده تا مردم آمريكا نسبت به سياست‌هاي غيرقانوني دولت بوش و نقض قانون اساسي از سوي اين دولت بي‌توجه باقي بمانند. مردم آمريكا تسليم سياست‌هاي ننگ‌آور دولت بوش از جمله نقض آزادي‌هاي فردي، نقض حقوق بشر، جدايي قدرت‌ها و قوانين كيفري غيرانساني در اين كشور شده‌اند. تسليم و بي‌اعتنايي مردم آمريكا به اين دليل است كه دولت بوش به بهانه مقابله با تروريسم، آنها را شستشوي مغزي داده و چنين القا كرده است كه براي حفظ امنيت كشور، توسل به سياست‌هاي غيرقانوني، لازم است. دولت نومحافظه‌كار بوش با برتري دادن جنگ به اصطلاح ضدتروريسم خود بر قانون اساسي اين كشور، به تهديدي بزرگ عليه آمريكا تبديل شده است. در واقع خطر قانون شكني‌هاي دولت بوش براي مردم آمريكا از خطر تروريست‌ها بيشتر و جدي‌تر است. می توان گفت نقض قانون اساسي از سوي دولت بوش فقط و فقط براي گسترش و توسعه اختيارات رييس جمهور آمريكا و در راستاي قدرت‌ طلبي او صورت مي‌گيرد.
بنا به عقيده تيموتي لينچ و جين هيلي، دو تن از محققان قانون اساسي آمريكا، بوش در انجام مهم‌ترين وظيفه خود كه همانا اجرا، محافظت و دفاع از قانون اساسي مي‌باشد، شكست خورده است. به اين ترتيب مي‌توان گفت وي به قسم رياست جمهوري خود پاي بند نبوده است.
لينج و هيلي عقيده دارند تلاش بي‌وقفه دولت بوش براي توسعه قدرت و اختيارات خود كاملاً غيرقانوني است چرا كه دادگاه ها و كنگره آمريكا هيچ كنترلي و نظارتي بر اين قدرت‌طلبي نداشته‌اند. تمامي سياست‌هاي بوش از جمله جنگ افروزي، احضار زندانيان به دادگاه، قوانين آزادي بيان و شنودهاي غيرقانوني، براي آمريكا و قانون اساسي اين كشور ننگي بزرگ به شمار مي‌رود. ننگ نقض قانون اساسي در تمامي كشورهاي جهان مي‌تواند مردم را نسبت به سياستمداران كشورها كاملاً بدبين و حمايت آنها را سلب كند. اما به نظر مي‌رسد اين واقعيت در مورد مردم آمريكا صدق نمي‌كند چرا كه آنها در اثر عوام‌فريبي دولت باور كرده‌اند كه تمامي اين اقدامات غيرقانوني و سياست‌هاي ديكتاتوري بوش در راستاي حفظ امنيت و مبارزه با تروريسم صورت مي‌گيرد. اين باور كاملاً ساده لوحانه و احمقانه است، چرا كه باور چنين امري بدان معناست كه بگوييم آزادي تمامي مردم آمريكا در گرو تأمين اهداف و منافع كاخ سفيد است.
در واقع مردم آمريكا به دليل ترس از تروريسم، اقدامات غيرقانوني دولت بوش را مورد اغماض قرار داده‌اند. اكنون بايد از آنها پرسيد چرا بنيان‌گذاران قانون اساسي آمريكا زحمت تدوين آن را به خود هموار كرده‌اند؟ اگر قرار بود در صورت بروز تهديداتي چون حملات تروريستي، دولت از قدرت و اختيارات نامحدود برخوردار باشد، فايده قانون اساسي چيست؟ اگر قرار بود رييس جمهور به بهانه‌ها امنيتي، خودسرانه به طرح سياست‌هاي خود محور بپردازد، فايده برپايي انتخابات چيست؟ اگر قرار بود در مواقع بحرانی قانون اساسي نقض شود، چرا يك ديكتاتور و يا يك پادشاه براي كنترل امور كشور انتخاب نمي‌شود؟
مردم آمريكا در رسوايي و ننگ به وجود آمده دخيل هستند، چرا كه نتيجه اهميت ندادن به قانون اساسي، ننگ و رسوايي است. در آمريكا قانون اساسي حدود قدرت و اختيارات را تعريف مي‌كند و اين كشور بردن قانون اساسي وجود خارجي ندارد. نقض قانون اساسي از سوي دولت بوش، توهيني است به ماهيت مردم اين كشور خطر اين ننگ از    تروريست‌ها بيشتر است. مردم آمريكا بايد از خود بپرسند آيا بدون قانون اساسي ماهيت خارجي دارند؟ در واقع مردم اين كشور بدون قانون اساسي هيچ فرقي با انسان‌هاي بي‌گناهي كه به اردوگاه‌هاي مرگ آلمان فرستاده مي‌شدند، ندارند. اين قانون اساسي است كه در قبال ديكتاتوري و ظلم و ستم از حقوق مردم آمريكا حمايت مي‌كند و بدون وجود قانون اساسي مردم اين كشور هيچ حق و حقوقي ندارند. و اين است كه انساني كه فاقد حق و حقوق باشد، ماهيت انساني ندارد. گزارش‌هاي متعددي منتشر شده است كه نشان مي‌دهد دولت آمريكا براي ساخت اردوگاه‌هاي كار اجباري در آمريكا حدود 385 ميليون دالر هزينه كرده است. مسلماً از اين اردوگاه‌ها براي نگهداري مظنونين تروريست استفاده نمي‌شود چرا كه دولت آمريكا اين افراد را به زندان‌هاي خود در خارج از كشور مي‌فرستد تا بتواند بدون پيگرد قانوني، آنها را تحت شكنجه قرار دهد. پس اين اردوگاه‌ها براي نگهداري چه كساني ساخته مي‌شود؟ اردوگاه‌هاي كار اجباري آمريكا، وحشت و اعمال غيرانساني استالين و هيتلر را به ياد مي‌آورد. دولت بوش در داخل خاك اين كشور اردوگاه‌هاي كار اجباري مي‌سازد؟ جنگ به اصطلاح ضدتروريسم دولت بوش ياد آور واقعه آتش سوزی عمارت رایش استاگ (پارلمان آلمان) است که در سال 1933 هیتلر با مستمسک قرار دادن آن و اعلام وضعیت فوق العاده، رئیس جمهور وقت ( پال ون هیندنبرگ) را به امضای حکمی موسوم به آتش سوزی رایش استاگ ملزم کرد، که در نتیجه ی آن بخش های از حقوق اولیه مندرج در مفاد قانون اساسی کشور مورد اغماض قرار گرفت.  اين اردوگاه‌ها در واقع براي انحراف افكار عمومي و عدم توجه مردم به ننگ واقعي دولت آمريكاست. طبق ادعاي بوش، تروريست‌ها به دليل مخالفت با آزادي مردم آمريكا، اين كشور را مورد حمله قرار مي‌دهند. اما همانگونه كه لينچ و هيلي متذكر شده‌اند، آنچه آزادي مردم آمريكا را به خطر انداخته است نقض قانون اساسي و آزادي‌هاي فردي آنها از سوي دولت بوش است كه براي تأمين اهداف و منافع اين دولت صورت مي‌گيرد. منابع : شبکه هاي خبري وتحليلي . 

 


بالا
 
بازگشت