بسوی ایجاد جبهه عمل نیروهای ملی و ترقیخواه

 

          عالم

درین اواخر در رسانه های گروهی و مخصوصا سایتهای انترنتی هموطنان ما در بیرون از کشور، فراخوانها ونقطه نظرات زیادی  مبنی بر جمع آمد نیروهای چپ«چپ دموکراتیک» و مواردی هم، برای به همپیوستن پارچه های متلاشی شده ای ح. د. خ. ا .( حزب وطن) به نشر سپرده اند . درین طرحها ونقطه نظر ها، برخی ها با دید وسیعتر ساختار جبهه ای را مد نظر قرار داده اند ، که دران تجمع همه نیروهای وطنپرست ، ملی و ترقی خواه، امکان پذیر ومیسر گردد . اما در برخی ازین فراخوانها صرفا به اتحاد مجدد هر کدام از جناحهای قبلی  ح. د. خ.ا. تاکید شده است . صرف نظر از موضعگیریهای جدید اندیشه ای، سیاسی و گاهی هم ایدولوژیک سازمانها وجریانهای سر بر آورده و جدیدا شکل گرفته از بدنه ای چپ قبلی ، از همه آنها بعنوان  نیروهای چپ وگاهی هم « چپ دموکراتیک» دعوت شده تا در یک شکل سازمانی جدید گرد هم آیند تا فرصت سوزی های دیگر بوجود نیاید.

  البته ضرورت یکپارچگی واتحاد جنبش میهن پرستانه ملی وترقی خواه ، که مبارزه سیاسی واندیشه یی هدفمند را برای کسب واعاده استقلال ،آزادی ،حاکمیت ملی ،تمامیت ارضی ، خود ارادیت ملی  وتامین آزادیهای دموکراتیک، دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، رفع تبعیض و نابرابری قومی واتنیکی  ومشارکت عادلانه ملی را در قدرت و اداره امور جامعه، به پیش ببرد ، کاملا مشهود است و هر روز بیش از روز قبل ، جدیت ومبرمیت خاص کسب میکند و نباید هیچ دعوتی درین مورد بی پاسخ گذاشته شود.ولی برای رسیدن به چنین هدفی ، مهم است ، قبلا بدانیم  ،که موانع کلی واساسی بر سر راه اتحاد چپ « چپ دموکراتیک » در وجود یک سازمان و همه نیروهای ملی وترقی خواه در یک جبهه سیاسی چیست؟ و آیا همه تشکیلات سر بر آورده از چپ دیروز با بازسازی آرمانها وایدالهای شان به داعیه چپ «چپ دموکراتیک » پابندی والتزام دارند یا خیر ؟

   چشم انداز گذرا به اهداف ، آرمانها و خطوط ارایه شده پروگرامی توسط این سازمانها و نحوهء بر خورد عملی  سیاسی شان به استثای بخشی از آنها ، این وسوسه دل انگیز اتحاد ووحدت نیروهای چپ دیروز را به شک وتردید های جدی مواجه میسازد . بمشکل میتوان این همه سازمانها وجریانهای ثبت شده از بقایای چپ را دارای سمت گیری چپی دانست .

   بر نامه های سازمانهای سر بر آورده از چپ دیروز بجز ، مملو از کاپی گری های مود روز مبنی بر دموکراسی غربی، لبرالیزم ، اقتصاد بازار آزاد ونشخوار نقش «جامعه بین المللی » و «نظم نوین جهانی» ، هیچگونه سمت وسوی در جهت منافع زحمتکشان افغانستان ندارند .

   در سرا پای  این دعوت نامه ها برای اتحاد نیروهای چپ  بجز موارد اندکی ، بعوض ارایه تحلیل های اندیشه یی وسیاسی بیشتر به برخورد های عاطفی ، رفاقت بازی ها ، گروه گرایی ها وجناح بازیهای قبلی توجه مبذول شده است و هر کدام در تلاش جمع آمد یاران قدیم اند.

   برداشت ها ، بسیار عام مطرح شده اند ، که جز حسن نیت برای جمع آمد نیروها  چپ ، بسیاری ا ز سوا لات در مورد چپ بی پاسخ گذاشته شده است . کدام نیروها،  چپ اند؟ تفاوت این چپ در بازار حزب سازیهای جدید با سایر نیروها در چیست ؟  در برابر این چپ چی وظایفی در جامعه افغانستان گذاشته شود ؟ موارد که چپ برای تحقق آن متحد شود کدامها اند ؟ مبانی فکری وسیاسی چپ چیست ؟ و . . .

   درین جا متذکر باید گردید ، که برخی سازمانهای ایجاد شده از بدنه چپ دیروز، با ارزیابیهای جدید ، فورمولهایی را برای التزام خود به چپ در برنامه های شان ارایه کرده اند . ولی در برخی از موضعگیریهای جدید ، جدالها پیرامون موارد اندیشه یی   و سیاسی ، هنوز از سطح یک گرایش فرا نرفته اند و اغلبا این مواضع بسیار متفاوت عرضه شده اند ، که بتوا نند به این زودیها  جنبش چپ را متحد بسازد .

   اگر در فراخوانهای ارایه شده ، منظور از تشکیلات سازیهای جدید ، بدیل سازیهای باشد ، که بتواند برای تکیه گاه جامعه بین المللی (امریکا ، ا نگلیس واسراییل ) بعوض تکیه گاه موجود طالبی وجهادی ، سلطنت طلبان و سیطره جویان قومی د رافغانستان ، پیاده نظامهای فکری ، سیاسی و تبلیغاتی بسازند تا از یک جانب دموکراسی امریکایی را (آزادی صدور سرمایه  وچاپیدن کشور های  جهان سوم با بکارگیری همه اقدامات بشمول راه اندازی جنگهای غارتگرانه  ) توجیه کند و از جانب دیگر عطش دوباره قدرتگیری آنهم به کمک قوتهای اشغالگر را فرو بنشاند . باید گفت ، که شرکت درین مسابقه وحدت وقدرت  هیچ ارتباطی به مواضع چپ  ندارد . قبلا هم تعدادی از سازمانهای « چپ د موکراتیک » ؟؟. . این کار را انجام داده اند و هم اکنون مصروف تفنن ونمایش دموکراسی امریکایی در کشور ما بوده و اند .

   خاطر نشان باید کرد ، که بحران افتراق وپراگنده گی چپ « چپ دموکراتیک » بحران نسبتا طولانی است ، که با حوصله مندی کامل و گذشتهای متقابل میتوان اعتماد همدگر را جلب کرد  ویک دگر را بکار مشترک واداشت .

  چپ افغانستان از همان آغاز ایجادش زیر تاثیر جناح بندیهای کشور های سوسیالستی و عمدتا با الهام از دو موضع گیری متفاوت چین و شوروی و با طبعیت از سیاستهای جهانی ومنطقوی دوکشور روبروی هم قرار گرفتند و هر دو طرف بعوض دریافت مواضع مشترک و همکاری در مبارزه بر علیه نظام قبیلوی و نیمه فیودالی افغانستان ، به تبلیغات گسترده علیه همدگر پرداختند  .

   در دوران حاکمیت ح .د .خ .ا. با لاثر رقابتهای منطقوی و بین المللی شوروی وچین ، چپ ا فغانستان ،  با چنگ ودندان به مصاف هم شتافتند . دست آورد سیاسی این مبارزه ایدولوژیک وآرمانی برای هردو طرف، بر پایی نظامهای جهادی وطالبی ، توسعه وتعمیق جنگ داخلی ، ساقط شدن کشور از هستی مادی ومعنوی وبا لاخره به اشغال افغانستان  توسط دشمن مشترک همه نیروهای ملی ، ترقی خواه و چپ منجر شد .

   بعد از یک قطبی شدن جهان و هجوم گسترده ولجام گسیخته دولتهای   مخلوق کمپنیهای فرا ملیتی  واز جمله امریکا برای غارت و چپاول جهانی و منجمله تشدید و بهره برداری از جنگ در افغانستان ، که الزاما چپ افغالنستان را باید از دنباله روی و پیروی سیاستهای مذهبی گونه ، گذشته ، باز میداشت و هردو طرف در مواضع قبلی شان تجدید نظر اساسی میکردند، اما چپ افغانستان هنوز زیر  تاثیر روانی ایدولوژیک و گرایشات سالهای جنگ سرد  قرار دارد . نشر شبنامه های گذشته در مطبوعات و فوران عقده کشایی ها ، بیانگر آنست ، که روشنفکران چپی ما کمتر التزام عملی به مواضع سیاسی ، آرمانی و عقیدتی خود ، نشان میدهند .

      تاکید وپافشردنها بر مساله وابستگی یکطرف از نیروهای چپ در افغانستان، چندان قرین به حقیقت نیست . تجربه دوران جنگ سرد و انکشاف اوضاع سیاسی بعدی و اشغال افغانستان توسط امریکا وپیمان ناتو ،  شباهتهای مشابه بی اراده گی سیاسی هردو طرف را بخوبی نشان داد و هردو جابب هیچگونه اراده مستقل سیاسی واستقلال عملی در قبال استقلال ، آزادی ، حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و منافع ملی میهن بخون نشسته ما ، از خود بروز ندادند . هم اکنون د رحدود  بیست در صد از مجموع وزارت خانه های رژیم تحت الحمایه امریکا جناب کرزی به اختیار افرادی است ، که سابقه سیاسی جریان متلاشی شده  دموکراتیک نوین را دارا بودند  . بهتر است بجایی این همه ملامتگریها ، راه هایی جستجو گردد ، تا بتوان در کوتاه مدت بیک جبهه عمل نیروهای دارای سمتگیری چپ نایل شد .

   قرار دادن در بست سازمانهای سر بر آورده از چپ گذشته را در ردیف سازمانهای «چپ دموکراتیک » بدون در نظرداشت موضعگیریهای اندیشه یی  وسیاسی آنها  ونحوه همکاری شان با رژیم وابسته و همسویی با امریکا ، عاری از هرگونه منطق است .

   بسیاری از شاخه های باز مانده از دموکراتیک نوین و ح .د .خ .ا.از مواضع چپ گذشته شان انصراف بعمل آورده اند و این امریست طبعی . هم اکنون تعدادی ازین احزاب و سازمانها در نقش مبلغان وخادمان سرا پا قرص « جامعه بین المللی » در آمده اند .

   بنا برین دعوت ازین گروها در یک سازمان چپ جدید و یا جبهه ای از نیروهای ملی وترقی خواه  به امر بیهوده ای مبدل میگردد .

     برخی از حلقه ها و سازمانهای جدیدا ایجاد شده با مواضع چپ  هنوز از برداشتهای توهم آمیز ایدولوژیک و پابندی به شیوه ها وراه کارهای گذشته ، که زنده گی نا کار آمدی آنهارا در عمل به اثبات رساند ، فاصله نگرفته اند . این شیوه برخورد خطر انزوای سیاسی واجتماعی آنهارا در جامعه سنتی افغانستان با فرهنگ اسلامی بار آورده  وزمینه عملی این سازمانهارا  با تکامل به سازمانهای با نفوذ اجتماعی و توده ای مانع خواهد شد و بدین ترتیب حضور آنها در عرصه سیاسی افغانستان کمرنگ باقی خواهد ماند .

   چپ امروز افغانستان قبل از هر اتحاد میکانیکی ، موضعگیریهای اندیشه یی وسیاسی خود را مطرح کند ، تا بر پایه اشتراکات مشترک ، زمینه های اتحاد و وحدت جنبش سراسری چپ بوجود آید . اتحادهای عجولانه بدون پرداختن به مسا له تیوریک وپراتیک ، چنانکه بارها شاهد آن بودیم ، تجزیه های جدید و زیانباری را بوجود خواهد آورد . هر تشکل جدید سازمانی بدون تشکل اندسشه یی و اعتقادی نمیتواند پایدار و متعهد باقی بماند .

   مسا له طرح عجولانه  احراز قدرت سیاسی توسط نیروهای چپ ، مادامیکه چپ در عرصه سیاسی حضور کمرنگ دارد ، به هژمونی فکری در جامعه نرسیده است ، اندیشه وتفکرش پایه مادی نیافته و از پایگاه اجتماعی وتوده ای برای هدایت جامعه بر خوردار نیست ، جز تجربه خونبار  ح .د .خ ا. ، ارمغان بهتری نخواهد داشت . البته این مسا له به هیچوجه بمعنای انصراف چپ از قدرت سیاسی نیست . چپ میتواند با گسترده گی وظایف ، که در برابرش قرار دارد ،  شیوه های دیگر ، اشتراک در قدرت سیاسی را جستجو کند و موثرترین راه درین مورد،   اشتراک چپ در جبهه از نیروهای ملی وترقی خواه میباشد. چپ میتواند هم جبهه را در جهت آرمانهایش هدایت کند و هم بدون غرق شدن در دیوان سالاری بروکراتیک دولتی ، با استقلال عمل سازمانی در جهت تحقق آرمانهای زحمتکشان  گام به گام مبارزه نماید .شرط اشتراک چپ در هر جبهه سیاسی ، داشتن سازمان مستقل سیاسی است .

    مشکل دیگر پراگنده گی نیروهای ملی وترقی خواه و منجمله نیروهای چپ ، نحوه برخورد این نیروها ،  به مسا له ملی است .

   درین رابطه چند برداشت متفاوت وجود دارد :

 1  -  برداشت سیادت طلبان قومی ، که تشکیل دولت ، ملت  و ایجاد فرهنگ ملی را  بر محور قوم واتنی اکثریت به خورد جامعه میدهند .

2  - نگرش جریانها ، احزاب و گروهایی ، که معتقد اند؛

   - در افغانستان همواره وحدت ملی وجود داشته است .

    - دامن زدن به مشکلات قومی واتنیکی کار چند روشنفکر است واین مسا له در بین مردم مطرح نیست .

   - جریانهای ، خواهان حل مسا له ملی ، جریانهای تجزیه طلب و وابسطه به بیگانگان  اند .

   - بحث پیرامون حل مساله ملی اصولا غیر مجاز وافتراق بر انگیز است .

   - افغانستان به یک دولت متمرکز نیازمند است ، تا از استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی خود  دفاع کند .

   - تقسیم قدرت سیاسی وبرپایی ادارات به شیوه خود مختاریهای محلی وایجاد نظام فدرال باعث تجزیه کشور خواهد شدو . . .

3   - گروها واحزاب ، که حل مسا له ملی را در پرتو رفع تناقضات طبقاتی میبینند.

4   - دید ونظر برخی از سازمانهای رادیکال اسلامی ، که مسا له اخوت اسلامی وامت اسلامی را مبنای حل این مسا له میپندارند.

5   - سازمانهای سیاسی ،که برای حل مسا له ملی ، دموکراسی سرمایه داری وبدیل شهروندی را پیشنهاد میکنند .

6   - بر داشت برخی از گروها و جریانهای ، که تاریخ معاصر افغانستان را ، تاریخ خونبار مرگ عدالت سیاسی وملی میپندارند و معتقد اند ، که برخوردهای تبعیض آمیز قومی ، اتنیکی  ومذهبی با لوسیله امیران ورعمای قبیله یی افغانستان ، اقوام واتنیهای مختلف جامعه افغانستان را در برابر هم قرار داده وصفحات خونین ملی وبحران عمیق  سیاسی و اجتماعی را در روابط این  اتنیها بوجود آورده است .

  برای روشن شدن چند وچون این موضعگیریهای مخالف ومختلف ، بهتر است ، مکث کوتاهی پیرامون هریک ازین موضعگیریها صورت گیرد ، تا ریشه های این بی باوری ها ،بحرانها و انقطابهای خونین ملی در تاریخ معاصر ما باز شناخته شوند ، تا از یکسو در یک تلاش همسوگرایانه از تکرار وقایع خونین اتنیکی وقومی در آینده جلوگیری شود و از جانب دیگر صف به هم پیوسته ای از نسل جدید سازمانهای ملی ، مترقی وپیشرو بوجود آید  :

   -   طرح تیوریک سیادت طلبان قومی ، که در «دویمه سقاوی » توسط( افغان ملت) ارایه گردیده است ،   به مبانی فکری و سیاسی تعدادی از گروهای سیاسی چپ دیروز ، برخی احزاب جهادی ، سلطنت طلبان،  طالبان وبرخی حلقه های روشنفکری ، فرهنگی وسیاسی تبدیل شده است .این طرح برین پندار غیر عادلانه ملی متکی است ، که پروسه ملت سازی  ، وحدت ملی وروند تکوین دولت ، باید بر محور قومی و اتنیکی ، قوم اکثریت ،  عملی وانجام شود . یعنی همه هویتهای فرهنگی ، زبانی ، تاریخی ، اتنیکی ومذهبی در یک اتنی ادغام شود وبر محور تاریخ ، فرهنگ ، سنت ، آداب ورسوم و مذهب یک اتنی ملت  افغان ساخته شود . تشکیل زعامت سیاسی ، حق اتنی اکثریت است و دیگران صرف میتوانند در حاشیه وخارج از متن قدرت سیاسی ، جایی برای خود دست وپا کنند .برای تحقق این امر ،  اعمال زور ،  سرکوب خونین ، کوچ اجباری  ، غصب زمین ودارایی مردم ، بشمول استمداد از کشورها و قدرت های خارجی  درین مبارزه  ، وسایل مشروع و توجیه پذیر اند . این شیوه برخورد به مسا له ملی ، در ضمن انحصار قدرت سیاسی  ، حذف هویتهای تاریخی ، فرهنگی ، اتنیکی وقومی را از موزاییک اتنیکی وقومی افغانستان ، مطمح نظر اساسی خود قرار داده است  .

  -     برداشت گروها ، نهادها وجریانهای سیاسی ، که معتقدند، طرح مسا له ملی کار چند روشنفکر است  ، بدون توجه به واقعیتهای جامعه ، به ساده سازی مسایل میپردازند و این ساده سازیها، بیشتر از جهل فرهنگی در جامعه و جهل روشنفکران از تاریخ مناسبات ملی در افغانستان منشا میگیرد . افغانستان کشوری است ، که نه تنها استبداد سیاسی بر آن مسلط بوده ، بل استبداد قومی و اتنیکی  و مذهبی گونه های خشن تر این استبداد را به نمایش گذاشته است .ما عادت کرده ایم ، تا بعوض کند وکاو مسایل ، از جمله مسا له ملی در کشور ، بذکر موعظه پیرامون آن بپردازیم وبا ارایه چند اندرز ونصیحت ، رفع مسیولیت بنماییم .روشنفکران ما با ارایه هر طرح و نظر در مورد حل مسا له ملی با تعصب جواب رد میدهند . بدین لحاظ ما نه تنها در پروسه ملت سازی ، وحدت ملی وبرپایی دولت ملی توفیقی نمی یابیم ، بل همه عرصه های زنده گی اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی ما دستخوش بحران است .ما هر بار با تفنن نوگرایی و روشنفکری با برپایی کودتاها  ، تغیرات سیاسی وبرپایی قیامها ، نه تنها آزادی سیاسی ، فرهنگی و مدنی و همچنان استقلال ، حاکمیت ملی و خود ارادیت ملی  را بدست  آوردیم، بل پیوسته آنهارا از دست میدهیم .

   پینه زدن  هر طرح در مورد حل مسا له ملی  بخارج وبیگانه پرستی ، تجزیه طلبی و بد وبیراهه گفتن ، در واقعیت امر فراموش کردن مسیولیت ، خود ما ست . تا سازمانهای سیاسی ، جریانها  ، نهادها ، نخبه گان فرهنگی وسیاسی ما بمسایل با نقد وبررسی نگاه نکنند ، هیچ موعظه ای  نمیواند به حل مسا له کمک کند  .

   بر خوردهای خونین اتنیکی ، قومی و مذهبی در تا ریخ معاصر افغانستان  ، از زمان امیر عبد الرحمن تا کنون ، نسل کشی ها ، تلاش برای محو هویتها ، فصل خونین جنگهای تنظیمی و میان گروهی و قتل عامهای اتنیکی و مذهبی امارت طالبان ، بخوبی  مشت موعظه گران ، موجودیت ملت واحد ، وحدت ملی و . . .را باز کرد و نشانداد ، که سکوتهای موقتی نمیتواند تجسمی از وحدت ملی باشد . مردم افغانستان باید فاصله زیادی را تا رسیدن به وحدت ملی پایدار طی کنند . وحدت ملی نه با آرزو بوجود می اید  ونه هم حسن نیت چند زمامدار و نخبه ای سیاسی میتواند به برقراری آ ن کمک کند .باید ریشه های تاریخی مخاصمات به  بررسی گرفته شوند  و فورمول قابل قبول برای حل آن بوجود آید .وحدت ملی مردم افغانستان پروسه نسبتا طولانی است ، که از متن واقعیتهای  آفتابی ، در تاریخ ، سیاست وفرهنگ مردم عبور داده شود ، و این مسا له بدون مشارکت وافعی همه اتنیهای جامعه ، در قدرت ، اداره امور جامعه ، فرهنگ  ، اقتصاد و . . . امکان پذیر نیست .

   تاریخ معاصر افغانستان نشان میدهد ، که تکیه گاه اساسی همه حاکمیتها در افغانستان (بجز موارد کوتاه مدت) لشکر قومی وقبیله یی بوده است ، واین حاکمیتها صرف در قبضه خانوادگی ، قبیله یی وقومی حفظ شده اند ومجموع اقوام و اتنیهای دیگر از متن قدرت سیاسی بیرون بوده اند .

   پافشاری روی این مسا له ، که ما هیچ زمانی به مشکلات قومی واتنیکی مواجه نبوده ایم، تراوشات ذهنیگرانه ای بیش نیست .تاریخ پیدایش و نسج گرفتن سازمانهای روشنفکری ما ، طی دهه های اخیر ، این روال را پیموده است .

   در ترکیب رهبری وصفوف احزاب وجریانهای سر بر آورده از مشرطیت سوم این گرایش مشهود بوده است .در انشعابات پی در پی در ح .د . خ.ا.در کنار یک سلسله از مسایل دیگر بطور بارزی  این مسا له نمودار بوده .  .بخش نیروهای چپ  جانبدار خط فکری چین ، در بین بخشی از اقوام ومناطق کشور بیشتر محسوس ومتمرکز بوده است . تجزیه نیروهای جهادی ، در طی تمام دوران جنگ ، علیه حاکمیت  ح.د .خ.ا. با گرایشات قومی  متبارز  بوده واست . فروپاشی وتجزیه حاکمیت وحزب وطن ، بیشتر تحت عوامل وانگیزه های اتنیکی وقومی تحقق یافت . جنگ طالبان وجبهه مقاومت رویارویی های قومی و اتنیکی را به نمایش گذاشت .

   در طی سالهای جنگ مرز بندی های قومی واتنییکی جدی   بوجود آمده است . طرح برقراری دولت با پایه های وسیع از جانب همه گروها وسازمانهای سیاسی در تمام سالهای جنگ مظهر روشن این مسا له بوده است .صف آرایی های  شدید  اتنیکی وقومی  در لویه جرگه های اضطراری و قانون اساسی  بوجود آمد ، قانون اساسی بنابر اختلافات اتنیکی نتوانست ، در اجلاس مشترک نماینده گان بتصویب برسد و با یک معامله گری آشکار بدون حل اختلافات اصولی پیرامون موادات آن تصویب شده اعلام گردید . رویارویی های جدی در انتخابات ریاست جمهوری ، پارلمان ، تعیین ریس مجلس  ،هیت وزرا ودادگاه عالی کشور  بنحو بارزی عمق و گسترده گی بحران و  اختلافات اتنیکی را در افغانستان نشانداد . بنا برین نباید با بهانه تراشیهای غیر موجهه بحران را کتمان کرد و از ارایه طرحها وراه کار های اصولی برای حل این مسا له طفره رفت .

   برخلاف پیشداوریهای شتابزده و افترا بستن به جریانهای جانبدار حل مسا له ملی ، مبنی بر بیگانه پرستی و تجزیه طلبی ، باید ا ذ عان داشت ، که از زمان احمدشاه ابدالی تا کنون ، هیچ نهاد ، سازمان ، قوم ، اتنی ، مجمع مدنی ، فرهنگی ، مذهبی و حزب سیاسی ، علم تجزیه طلبی و پیوستن بکدام کشور دیگر را شعار نداده است . در افغانستان در درون خونبار ترین جنگهای داخلی  جریانهای تجزیه طلب بوجود نیامدند . بین سالهای 2001 – 1992 ،که در کشور خلای مطلق سیاسی وجود داشت و فرصتهای مساعدی برای اقدامات تجزیه  طلبانه بوجود آمده بود ، کدام جریان تجزیه طلب ظهور نکرد وهمه بر اتحاد اقوام و اتنیها و تشکیل دولت سراسری ولی با تقسیم ومشارکت عادلانه در قدرت اصرار داشتند  ، نه تجزیه کشور . بنابرین واکنشهای خصمانه وکین توزانه  در برابر تقسیم عادلانه قدرت  سیاسی  ، بدون اینکه ارتباطی به تجزیه کشور داشته باشد ، دلهره انحصار قدرت سیاسی است .

    بستن تهمت  وابستگی به این  جریانها مسا له کاملا بر عکس است ، سرکوب قیامها ومبارزات آزادیخواهانه ملی از جانب امیران ودولتهای قبیله یی همواره به کمک قدرتها ، کشورها  ودول استعماری  صورت پذیرفته است ، نه اینکه با لعکس این قیامها توسط کشورهای خارجی بحرکت در آورده شده باشند .بحث مسا له ملی یک بحث عدالت خواهانه است  ، که از متن حوادث تاریخی ، فرهنگی وسیاسی جامعه افغانستان منشا میگیرد ، نه اینکه آنرا در راستای پینه سازی خارجی ارزیابی کنیم.

   تاکید در مورد نقش دولتهای متمرکز ، در دفاع از استقلال ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و . . . با واقعیتهای تاریخی وسیاسی در کشور همخوانی ندارد .  بر خلاف ، تجزیه کشور زمانی تحقق یافت ، که ما خشن ترین دولت متمرکز را داشتیم . در تمام لشکر کشیهای استعماری به افغانستان ، نقش دولتهای مرکزی یا در همسویی با استعمار عمل کرده و یا هم نقش این نهاد فرعی  بوده است . ثقلت اصلی دفاع از کشور بدوش زحمتکشان اتنیها و اقوام مختلف افغانستان بوده ، که  در صورت پیروزی ، جهل فرهنگی و تاریخی مسلط درجامعه ، زمامدار مطلق العنان دیگری را بر آنها تحمیل کرده است  ودر صورت شکست باج جنگهای غارتگرانه استعماری را پرداخته اند  .فقط این مردم بو ده اند ، که در وجود رهبران قومی ، مذهبی و ملی خود با قیامهای خود انگیخته  بدون کدام مرکزیت سیاسی  بدفاع بر خواسته اند . بدینسان نقش اتحاد سیاسی و اجتماعی مردم برای دفاع از کشورمسا له مهم وحیاتی است ، که بدون شبه به ارتقای روحیه ملی نیاز مبرم دارد . واین امر بدون مشارکت عادلانه در مرجعیت سیاسی ممکن نیست .

   خلاف نظریات توهم آمیز عده ای از روشنفکران این بحران ملی است ، که زمینه های نفوذ ورسوخ قدرتها وکشور های خارجی را بوجود آورده است ، پراگنده گی اقوام و اتنیها با ادامه بحران موجود و نداشتن اراده لازم برای حل آن ، باعث میگردد ، تا هر گروه قوم واتنی در منازعه قدرت سیاسی برای حفظ اقتدار و سر کوب دیگران ، در عزای به حراج گذاشتن استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی  ، استمداد کشورهای خارجی را جلب کند ، طبعا هر دولت ، که با حمایت خارجی بر قدرت تکیه کند ، فاقد اراده سیاسی است ،  ایجاد روحیه ملی  از طریق جلب همکاری همه در قدرت سیاسی و تقسیم آن میتواند   ، حضور ونفوذ کشورهای خارجی واستعماری راکمرنگ بسازد و به انگیزه ای نیرومند دفاع از کشور مبدل شود . اصولا حل مسا له ملی در کشورهای با چند گانگی قومی ،مذهبی، فرهنگی ، نه تنها باعث تجزیه نمیگردد ، بلکه هدف اصلی آن متوجه یکپارچگی ، اتحاد اجتماعی وسیاسی و ثبات سیاسی در جامعه است.

   - تعدادی از سازمانهای چپ به این مساله پا می فشارند ، که حل  مسا له ملی منحیث یکی از پدیده های روبنایی، بستگی به حل تناقضات طبقاتی دارد ، مادامیکه کشمکشهای طبقاتی در جامعه پایان پذیرد ، این مساله بخودی خود قابل حل است . اما از یکطرف بنا بر عقب مانده گی اقتصادی ، فرهنگی وسیاسی جامعه ، همبستگی زحمتکشان افغانستان  در مبارزه طبقاتی پروسه ای طولانی است و تجارب سالهای جنگ نیز نشان داد ، که هیچگونه همبستگی بین زحمتکشان افغانستان در طی سالهای جنگ  بوجود نیامد و بر عکس زحمتکشان مانند سایر گروها واقشار اجتماعی ، جامعه به اتنیها تقسیم شدند . بنابرین برداشتن گامهای عملی بخاطر حل مسا له ملی به   سمت وسوی اتحاد وهمبستگی زحمتکشان نیز مساعدت میرساند .از جانب دیگر بحث برابری ملی ، خود یک بحث عدالت خواهانه   است و نمیتوان با وضیعت جدیدا شکل گرفته ، آنرا به آینده موکول کرد .

   تجارب کشورهای سوسیالستی واز جمله اتحاد شوروی ، آسیای میانه،  یوگوسلاویا، چک وسلواک و . . .نیز نشان داد ، که خلاصه ساختن حل مسایل متعدد به مسا له طبقاتی ، نتوانست مشکل مسا له ملی را حل کند و با سست شدن تنابهای دکتاتوری یک حزبی ،  موجی از ملیگرایی قد بر افراشت و منجر به سقوط سوسیالیزم دولتی درین کشورها گردید .هم اکنون جمهوری مردم چین با همه ثبات اقتصادی با موج برزگی از جنبشهای تجزیه طلبی مواجه است .

- طرح امت اسلامی از جانب برخی از احزاب و جریانهای اسلامیست سیاسی ، مودلی است ، که برای همپیوسته ساختن جامعه افغانستان مطرح میگردد. البته درین هیچ جای شک و تردید نیست ، که دین اسلام بیش از هر اعتقاد دیگر در جامعه افغانستان ، توانسته است مردم را متحد سازد . اما با توجه به عملکرد سیاسی تنظیمهای جهادی و امارت طالبان و استفاده ابزاری از دین برای مقاصد سیاسی ،   .جنگهای ذات البینی برای سلطه واقتدار سیاسی ، تصاحب وتقسیم  ثروت ملی و چپاول مردم زیر نام غنیمت ، بین این گروها ،که هر کدام مدعی  برپایی حکومت عدل الهی و تطبیق شریعت بودند ، به اعتبار متحد کننده دین لطمات سنگین وارد آورد ه است . تقسیم نیروهای اسلام سیاسی به اتنی ، قوم ، قبیله  ، طایفه ومحل ، بحرانی است ، که نمیتواند طرح امت اسلامی توسط اسلام سیاسی را مقبولیت اجتماعی ببخشد.

  وقتی روحانی وپیشوای مذهبی دروغ میگوید ، میدزدد، غارت میکند ، بحقوق ملت تجاوز میکند ، در تمام اعمال نا مشروع و بیگانه با دین از قاچاق مواد مخدر تا فحشا وجاسوسی بسود کشورهای استعماری شریک ورهبر است .این مسا له بطور طبعی انحطاط دینی ، فرهنگی و اخلاقی را در جامعه ببار می آورد و از اعتبار دین برای اتحاد سیاسی واجتماعی مردم میکاهد . جامعه افغانستان در تحت قیادت سیاسی نیروهای جهادی ، طالبی وروحانیت وابسته به استعمار،  امروز علاوه بر سایر بحرانها ، به بدترین بحران دین در تاریخ خود مواجه است .

  نسل کشی های خونین وتصفیه های هولناک  نژادی ومذهبی در افغانستان توسط گروه طالبان ، مسا له ایست ، که همه ظرفیتهای دینی را برای متحد کردن جامعه بچالش کشیده است .

   قیامهای خونین ملی در جوامع مسلمان برای تقسیم قدرت سیاسی ، مانند اندونزی ، اتوپیا ، سودان ، عراق و . . . ناتوانی فکتور وحدت د هنده ای دینی را بخوبی نشان میدهد . هم اکنون جمهوری اسلامی ایران با داشتن دولت دینی و مرجعیت رهبری دینی ، با چالش ملی گرایی ، برای تقسیم قدرت سیاسی مواجهه است .

   - مورد دیگری ، که  برای حل مساله ملی مد نظر قرار داده شده است  ، ارایه نوع نظام دموکراسی غربی است . روشنفکر ما بعوض برخورد مسولانه با واقعیتهای جامعه ، همواره با کاپی گری بنیادهای فکری، فرهنگی وایدولوژیکی ،  بدون در نظرداشت وضعیت مشخص جامعه ما پرداخته   است ،چون بین پرداختهای وارداتی وسطح شعور سیاسی ، فرهنگی وتاریخی مردم تناسبی وجود نداشته است ، این پرداختها واندیشه ها بعوض هدایت جامعه وباز کردن راه تکامل آن ، بحران زا بوده اند .

   افغانستان با راه در پیش گرفته شده توسط رژیم وابسته به استعمار و ترکیب نیروهای هدایت کننده سیاسی، اعم از جهادی ، طالبی وسیطره جویان قومی ، چشم انداز تاریکی بسوی دموکراسی غربی دارد. با بی ثباتی سیاسی موجود ، سالهای طولانی نیاز است ، تاافغانستان کارزارهای واقعا دموکراتیک را پشت سر بگذارد، گرایش دموکراسی در جامعه مقبولیت اجتماعی بیابدو فرهنگ دموکراسی بوجود آید  . حل مسا له ملی با در نظرداشت اینکه خود یک مسا له دموکراتیک است  وبدون رفع انحصار قدرت سیاسی ، زدودن تمرکز خشن قدر ت و تقسیم عادلانه قدرت سیاسی ، نمیتواند هیچ دموکراسی به باور اجتماعی و راه کار دموکراتیک اداره امور جامعه مبدل شود، نباید به آینده واگذار شود .

   دموکراسی کمپنی های فراملیتی ، که برای صدور سرمایه و غارت جهان سوم و عمدتا کشور های اسلامی ، جنگهای غارتگرانه را در پیش گرفته است ، چنان دچار بحران است ، که کاپی برداری ناقص اران نمیتواند ثبات سیاسی و اجتماعی را برای افغانستان بوجود آورد. روشنفکران ما در حالیکه ، مصروف تبلیغ این نسخه شفا بخش، زیر نام «نظم نوین جهانی » ، «جامعه بین المللی » و . . . اند ولی بنا بر ایمان آوردن شان به سنت منسوخ انحصار قدرت سیاسی ، با مسا له فدرال دموکراسی امریکایی مخالف اند .

   چشم اندازی ، که شگردهای اقتصادی این دموکراسی هم اکنون بوجود آورده اند ، همانا ازدیاد لجام گسیخته فاصله بین غنا وفقر اجتماعی است ، که هر روز بر وسعت آن افزوده میشود. تعمیق چنین دموکراسی ، که زیر نام توزیع عادلانه قدرت سیاسی پنهان شده است ، بی عدالتی وحشتناک را در توزیع ثروت اجتماعی بوجود می آورد ، که همین حالابحران اقتصادی آن در جامعه مشهود است . با در نظر داشت اینکه شصت در صد مردم ما زیر خط فقر زنده گی میکنند ، این دموکراسی با تعمیق فاصله طبقاتی ، بعوض به عهده گرفتن  نقش متحد کننده و ثبات بخشنده سیاسی و اجتماعی ، بحرانهای مزمن و حاد اجتماعی ، سیاسی واقتصادی را به بار خواهد نشست  .

   این مودل دموکراسی ناتوانی خود را در کشورهای ترکیه ، قبرس ، اندونزی ، تایلند، فلیپن ، تعدادی از کشورهای افریقایی ، آیرلند و. . . برای حل مسا له ملی بنمایش گذاشته است . تجویز این نسخه برای حل مسا له ملی در کشوری ، که سالهای طولانی ازین کاروان سرمایه داری عقب افتاده است ، جز فریب اذهان عامه و دغدغه انحصار قدرت، پیامد دیگری نمیتواند داشته باشد .

    با در نظر داشت وضیعت بحرانی موجود، توافق نظر روی مسایل زیرین، میتواند از افتراق کنونی در بین نیروهای ملی و ترقیخواه تا حدودی بکاهد :

  الف – مسا له ملی

   بحران ونفاق قومی واتنیکی در ضمن از هم پاشیدن ، وحدت سیاسی واجتماعی در جامعه افغانستان ، تمام نیروهای ملی ، وطنپرست و از جمله« چپ دموکراتیک » را  بطور گسترده فرا گرفته است . بمنظور گذار از بحران ، توافق برای دریافت اصول ومیکانیزم حل مسا له ملی ، مسا له با اهمیت برای کنار آمدن نیروهای ملی و وطنپرست در کشور است .  تا زمانیکه جنبش ملی ومیهن پرستانه ، به حل اصولی این مسا له دست نیابد ، نمیتواند در وجود جبهه یا سازمانی ، اتحاد عملی وپایدار را ایجاد کند . احزاب و جریانهای سیاسی از بقایای چپ دیروز ، در صورت تداوم وضع موجود در لایه وپوسته قومی واتنیکی باقی میمانند  ویا هم هیچگاه از یک گرایش ایدولوژیک وسیاسی فراتر نرفته پیام پذیر اجتماعی وتوده ای سراسری نخواهند یافت . جریان چپ اگر به باورهای انساندوستانه و تامین عدالت اجتماعی التزام دارد و مسیولیتش را در  قبال تامین ثبات و اتحاد اجتماعی وسیاسی اقوام واتنیها درک میکند ، نمیتواند با کلی گویی های حاشیوی در مورد مسا له ملی برخورد کند .  برای متحد کردن نیروهای ملی و وطنپرست وتامین حضورفعال سیاسی این نیروها در جامعه ، توافق  روی شیوه ها ومیکانیزم  حل مسا له ملی ، اهمیت حیاتی دارد . گروهای چپی ، که تحمل مشارکت و تقسیم قدرت با هم وطنانش را نداشته باشند ، چگونه میتوانند تعهد و وفاداری خود را به انسان زحمتکش و سعادت هموطنش به اثبات برساند و به یقین نخواهد توانست ، منحیث نیروی دموکراتیک، مردمی وتحول طلب در آینده جامعه افغانستان حضور داشته باشد .

   مضار دیگر سکوت نیروهای «چپ دموکراتیک» در برابر حل مسا له ملی اینست ، که راه را برای تیکه داران قومی واتنیکی و شطرنج بازی بین جند جنایت کاری ، که در عقب اقوام  واتنیها با هم برادر افغانستان ، موضع گرفته اند ، باز میگذارد . موضعگیریهای وقفه یی این رهبران قومی ، که در اصل  برای تجارت سیاسی و باجگیری سیاسی گاه وناگاه فوران میکند ، در حقیقت شیوه ها وافزار های آزموده شده است ، که برای امتیاز گیریها ی گروهی ، دست باز داشتن در چپاول جامعه و عمدتا اتنی خود ، تجارت سلاح ومواد مخدر و اخاذی از «جامعه جهانی » برای فربه شدن بیشتر بعمل می آید . این شیوه برخورد نتنها هیچ کمکی به حل مسا له نمییکند ، بل فشار مضاعف سیاسی ، فرهنگی واتنیکی را بر علیه اقوام واتنیهای خارج از متن قدرت سیاسی  نیز افزایش میدهد .

   مسا له ملی میتواند در چوکات دولت دموکراتیک  فدرال ، با بر پایی یک دولت چند ملیتی  با در نظرداشت ویژه گی های فرهنگی ، اتنیکی ، تاریخی وجغرافیایی ، راه حل خود را بیابد . نظام دموکراتیک فد ر  ال ظرفیت این را دارد ، تا به تقابل و بحران ملی نقطه ای پایان بگذارد ، جلو تجزیه وفروپاشی را بگیرد، روحیه ملی را ایجاد کند ، به اتحاد اجتماعی وسیاسی کمک کند ، راه را برای پروسه ملت شدن و تامین وحدت ملی بگشاید ، گروها ونهادهای سیاسی را ار اتکا به قدرتهای خارجی در رقابتهای قومی واتنیکی بی نیاز بسازد ، تفاهم ملی را ایجاد کند ، به توسعه آزادیهای محلی ، قومی ، مذهبی ، فرهنگی وآزادیهای فردی وسیاسی مساعدت نماید ، به برپایی دموکراسی و گسترش آن تا دورترین نقاط ومحلات در کشور یاری رساند ، بتوسعه حاکمیت ، که در هر زمانی به چالش مواجه بوده است ، کمک نماید  ، انکشاف فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی وهویتی تمام اتنیها واقوام افغانستان را ضمانت نماید  . ولی تغیر ودگر شدن یک نظام دموکراتیک فدرال ، بیک نظام فدرال جانبدار زحمتکشان کشور ، بستگی به تناسب قوا و نیروهای چپ در درون جامعه افغانستان دارد ،که باید پیوسته در جهت آ ن مبارزه شود .

 ب   -  هم اکنون افغانستان در اشغال امریکا و افزارهای نظامی وسیاسی آن  قرار دارد . گسترش روند بی ثباتی سیاسی و بحران در تمام ابعاد جامعه ، بمداخله خارجی بستگی دارد . بقایای ساقط شده رژیم طالبان علا وه از حمایت نطامی و سیاسی ، رژیم نظامی پاکستان ، مورد حمایت جدی  سیا ، پنتاگون و انتلیجینت سرویس انگلیس ، نیز  قرار دارند ، اشغال نطامی افغانستان توسط امریکا ، مبارزه سیاسی و فعالیت جنگی طالبان و القاعده را توجیه میکند و حفظ وتداوم فعالیت های القا عده و طالبان  حضور امریکا ، انگلیس و پیمان ناتو را ، تداوم این معادله دوطرفه ، که اصولا برای حضور دراز مدت استراتیژیک امریکا  در منطفه مطرح شده است و هدف اصلی آن استقرار دا یمی نظامی امریکا  در افغانستان است . از یک جانب مغایرت کامل با استقلال ، حاکمیت ملی ، تمامیت ارضی و خود ارادیت ملی مردم افغانستان دارد و از جانب دیگر حساسیتیهای منطقه یی وبین المللی را بر می انگیزاند ، که منجر به بی ثباتی   دایمی سیاسی در افغانستان میگردد .

   بحران قومی واتنیکی ، کشت تولید وترافیک مواد مخدر ، تجارت سلاح ، پیشبرد فعالیتهای تروریستی ونظامی توسط الفاعده و طالبان و . . . ، معلول های اند ، که بستگی به مداخله دراز مدت امریکا در افغانستان و تجاوز نطامی آنکشور دارند . بر خلاف سر وصداهای تبلیغاتی مبنی بر تحت فشار گذاردن رژیم نظامی پاکستان بخاطر صدور تروریزمش به افغانستان ، باید اذعان داشت ، که رژیم نظامی پاکستان از زمان موجودیتش و بخصوص آغاز جنگ در افغانستان ، در هم آهنگی و همسویی کامل با امریکا و انگلیس عمل کرده و میکند . رژیم نظامی پاکستان با توجه به بی ریشه بودن وموقعیت حساس منطقوی اش بدون حمایت امریکا وانگلیس ، نمیتواند دست به این قمار بزرگ و ریسک بزند . بدینترتیب ،  مسا له رو به گسترش بی ثباتی سیاسی در افغانستان در قدم نخست به بازیهای سیاسی ،  نظامی و استراتیژیک امریکا وانگلیس در منطقه ارتباط مستقیم دارد .

   بنابرین مبا رزه سیاسی هدفمند بخاطر طرد تجاوز خارجی ، بازگشت به ثبات سیاسی و اتحاد اجتماعی و سیاسی مردم افغانستان ، مستلزم ایجاد جنبش میهن پرستانه وملی از همه لایه ها و اقشار اجتماعی مردم افغانستان است ، که بتواند مبارزه سیاسی موثر را ، برای تامین استقلال ، حاکمیت ملی و حفظ تمامیت ارضی ، به پیش ببرد . بادر نظرداشت خصلت همگانی بودن این جنبش باید نماینده گی  همه طیفهای جامعه را در خود داشته باشد . رسالت « چپ دموکراتیک» متوجه این امر است ، تا با فداکاری بسیج سیاسی واجتماعی اقوام و اتنیهای مختلف جامعه افغانستان را برین محور متشکل سازد و قیادت آنرا نه در حرفهای میان تهی و دماگوژیک ، بل در عمل به عهده داشته باشد ودر  پراتیک به اثبات برساند ، که بر خلاف تصور از چهره ای غبار آلود ش در تاریخ معاصر افغانستان ، حاضر است ، وظیفه ملی و میهن پرستانه اش را با دادن قربانی و بهای آزادی بسر برساند و مسیولیتش را  در قبال آزادی وطن از اشغال خارجی  انجام  دهد .

   قابل ذکر است ، که با درنظرداشت پیچیده گی بحران سیاسی در کشور ، نمیتوان تا تشکل قیادت سیاسی یک نهاد ملی ، که بتواند ، مسئولیت دفاع از کشور را در وجود همه اتنیها و اقوام افغانستان بعهده داشته باشد ،  بخارج شدن فوری تمام قوای خارجی از افغانستان اصرار ورزید . اما خارج ساختن فوری قوای نظامی دو کشور ( امریکا و انگلیس ) برای رفع اثرات تاریخی تجاوزات انگلیس وبحران آفرینیهای دراز مدت امریکا  مسا له جدی و اساسی است  . قیادت متباقی نیروهای نظامی خارجی  بعوض پیمان  ناتو ، به سازمان ملل واگذار گردد  . در ترکیب این نیروها میتواند از برخی کشورهای اسلامی مانند اندونزی ، مالیزی ، بنگلادیش و تعدادی ، که درامور   داخلی افغانستان بیطرف باشند  ، استفاده شود .اما موعد اقامت این نیروها باید مشخص باشد واین نیروها صرف در مناطقی مستقر گردند ، که به بحران وبی ثباتی نظامی مواجه اند و باید این نیروها ،  از هرگونه مداخله در امور سیاسی ، قدرت واداره امور جامعه بر کنار  باشند.

ج -    اصلاح قانون اساسی از طریق وارد ساختن تغیرات و تعدیلات جدی در متن آن ( تغیر نظام ریاستی به پارلمانی فدرال ، انتخابی بودن مسئولین ارگانهای قدرت  دولتی در ولایات ومحلات ، افزایش صلاحیت شوراهای ولایتی ومحلی ، جدا سازی دین از دولت ، تعویض مجلس سنای افغانستان ، که عمدتا یک نهاد غیر ضروری در عرصه قانون گذاری است ، به شورای ملیتها مشتمل از مجموع اقوام و اتنیهای مردم افغانستان  و . . . ) در یک همه پرسی از موارد جدی وظایف دموکراتیک برای نیروهای ملی وترقیخواه میباشد .

 د   - بسیاری از عوامل تشدید بحران جاری در کشور ، از موجودیت رژیم دست نشانده استعماری منشاء میگیرد . هر نظام وابسته فاقد اراده سیاسی ، برای استقرار ثبات سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، اتنیکی وقومی ،رفاه اقتصادی وپیشرفت اجتماعی بوده و از وجهه لازم ملی ، برای حل و فصل مسایل محروم است . هرگونه ترمیم کاریهای استعماری ، جز به وخامت کشیدن بیشتر اوضاع پیامد دیگری نخواهد داشت .بنا مسا له تعویض قدرت سیاسی بشیوه کاملا دموکراتیک وسیاسی و احراز قدرت ، توسط جبهه ای مشتمل از همه نیروهای ملی ترقیخواه و خدمت گذار مردم ، بشیوه اتلافی ، در یک روند کاملا قانونمند و دموکراتیک به امر تاخیر ناپذیر ملی مبدل شده است .

 

 


بالا
 
بازگشت