سید احمد شا ه دولتی فاریا بی

-------------------------------

 

فاشیزم ، سکتاریزم وجنگ مذهبی سه بلای عظیم

 

*************************************************************************************************

 

تاریخ نشان میدهد : چه قبل از میلاد وچه بعد از میلاد ، سرقبیله ها وپیشوایان قبایل عا د تا ًخود ، وابستگان و خویش وتبارشان را نسبت به سایر افراد برترشمرده برای خود وفامیل خود مقام شامخ وبا ارجی را قایل شده اند ، بعد ازرحلت حضرت محمد( ص) پیامبر اسلام وچاریار کبار آن زمانیکه معاویه زمام امور خلافت اسلام را بد ست گرفت ، علی الرغم تا کید ا ت اسلام برعد ا لت وبرابری حقوق انسانها ، تمام پیش زمینه های برتری گری ودایم العمر باقی ماندن در اریکه قدرت وخلا فت را برای خود واحفا د خویش مساعد گردانید که بعد ها با وضع قوانین وارایه دلایل حاکمانه ، خلافت وامارت را موروثی ساخت که مداحان دربارومبلغان عشرخور وذ کا ت گیر ، برای منقادساختن مردم به این قوانین تبلیغات وسیعی را از راه منبر ومسجد براه انداختند وصدها نفرنافرمان به عناوین مختلف به جزای نافرمانی شان رسا نیده شد ند ، درتحول دیگر زبان عرب را بنام اینکه کلام خد ا ، قرآن وزبان پیغمبر اسلام است رسمیت بخشیده به فراگیر شدن وگسترش آن درقلمرو اسلام تلاش های فراوانی به خرج د ا د ند ، درهمین آ وان بود که عرب تباران درمناطق تحت سیطرۀ امارت وخلافت اسلامی درکشورهای مختلف جهان بنام های ( شیخ ، سرور، سا د ا ت ، سردار ، میر، سزاوار عشرو ذ کات و ...یاد شد ند ) که درحقیقت همۀ آنها مبلغان مذهبی وخادمان امارت وخلافت (معاویه وتبارآن ) بودند که با اخذ ذ کات وعشر ازمردمان مسلمان قلمرو امارت معاویه درآسیا وسایر قاره های جهان به حمایت امارت اسلام ومعاویه حیات بسر می برد ند که دانشمندان درقرن بیستم آنهارا ( زالو ، انگل ، خمند وک و آدمهای دارای خصلت طفیلی کفته اند  . مورخان  دوره  خلافت ماویه ، اقوام غیر اعراب را درکشورهای مختلف جهان مجموعا ًعجم نامیده درنوشته های تاریخی شان ازساکنین کشورها بنام عرب وعجم یاد کرده  اند که درحقیقت نام عرب را اول ونام عجم را بعد ا ً ذکر نمودن ، به مفهوم مهترشمردن عرب ها وکهترشمردن عجم ها بوده است . 

در راستای همین مهتر وکهترشمردن ها بوده که درزمان خلافت معاویه ، مقربین درباراو برای خوش خدمتی وتحمیل اراده وی برجامعۀ عقب ماندۀ آن زمان ، تبلیغاتی را به منظور برترجلوه دادن عرب ها نسبت به سایرین براه انداختند ، پس ازایجاد ذهنیت مناسب دربین مسلما نان ، مقرراتی وضع نموده به صراحت توضیح دادند که هم زبان بودن قوم وقبایل اعراب با پیغام بر اسلام وچهاریارکبارشان ، گواه روشن درمورد برتربودن آنها ازعجم وسایر قبایل است وعلاوتا ًقرآن نیز به زبان عربی است ، لهذ ا برهمگان لازم است به عرب ها احترام خاص داشته باشند ، اگر عرب تباری در راه باپای پیاده درحال سفر باشد ، عجم تبارسوار بر اسپ ، باوی ملاقی گرد د بایستی از اسپ پیاده شده زمین ادب ببوسد ، اسپش را دراختیار عرب بگذارد وخود در رکاب او بحیث شاطر( جلودار) با پای پیاده حرکت نماید تا اجر عظیم یابد ،

چون این روش ، به قانون قبول شده ازبالا مبدل گردیده ، برای عجم وسایرین واجب التعمیل وحتم التحمیل بود ، افراد بی اعتنا به این قانون راسیزم و اپارتاید مجازات نیز میگردید ، سران عرب واسلام درآن زمان کوشید ند زبان عربی رادرقلمرو خویش ترویج وتعمیم ببخشند ، دران وقت افکار مذهبی وپیروعقیده خاص بودن ، قویترازهر ذهنیت دیگر بود ، افکارقبیله گرائی وذهنیت حب زبان مادری درسایراقوام که عجم نامیده شده بود زیر تاثیرغلظت اندیشۀ دین ومذهب گرائی قرارداده شده بود که حساسیت های قومی وزبانی را نمیتوانست تحریک نماید ، محور اساسی تجمع واتحاد قوم وقبایل صرفا ً عقیدۀ مذهبی آنها بود ، این شیوه وشگرد تفکر بین مسلمانان ومسیحیان بیشتر تقویه گردیده بود که مسیحیان همین برتری جوئی را درقرون وسطی درچهارچوب مذهبی بنام روحانیت کلیسا برگزیدندو آنرا شاخ وبرگ داده به نفع خود انلارج نمودند ، پیشوایان مذهبی وروحانیون کلیسارا، چوپان نامیدند وپیروان ومریدان خودرا گوسپند گفتند ، نافرمان هارا{ بوزیعنی شیطان } نام گذاشتند ، تاجائیکه نوشته های تاریخی مذهبی نشان میدهد : روحانیون مسیحی درسخنرانی های شان ضمن تبصره درباره نقش چوپان برای نگهداشت وپرورش گوسپندان مطالب فراوان ارایه میکردند تا مستمعین خود را قانع سازند که آنها را بحیث چوپان خود بشناسند ، درمورد خوبی های گوسپند واربودن نیز، سخنانی فراوان داشته اند تا عوام الناس راوادارسازند که بافبول اندیشۀ مطیع وگوسپند واربودن باقی بمانند ، دربسیاری ازتبلیغات ونشرات تبلیغاتی فرقه های گوناگون مسیحیان هنوزهم اصطلاحات چوپان بجای روحانیون ، گوسپند بجای پیروان عادی وآرام مسیحیت ، بوز بجای آدمان شرور ونافرمان کاربرد دارد ( بوزکلمۀ اوزبیکی است مثل بوزباله که چوچۀ شیطان ، جوان نافرمان معنی دارد ، بوزبه اوزبیکی معنی های مختلف دارد مثل کرباس ، قهر، ترشرو، سفید مثل بوزآط یعنی اسپ سفید ، بوزبروزن (نوز) بمعنی تخریب .خراب کاری وامثال آن میباشد  ، مترجمین فارسی که به زبان اوزبیکی وتورکی آشنائی نداشته اند کلمۀ( بوز) را همردیف با اسم گوسپند بصورت( بز) نوشته اند که نادرست است ( هروقت به شخصی بوزدل گفته شود مفهومش شیطان وخراب کارخطاب کردن آن شخص است درفرهنگ هالندی زبانها دربلجیم ، اندونیزیا ، مراکش، سوری نام وهالند نیز بوزبمعنی شیطان معنی دارد ).

تبعیض درقارۀ اروپا با پوشش مذهبی قویترازهرتبعیض دیگرخودرا نشان داده است ، شخصی بنام کان ستانتی (Canstantie) درقرن چهارم میلادی که امپراطورروم بود آئین مسیحیت را دین ومذهب رسمی امپراطوری اش قرارد ا د ، استبداد مذهبی وقبول بی چون وچرای گفته های پیشوایان مذهبی وکتب مقد س مسیحیان شامل  زبور، تورات ، صحف انبیا وانجیل آغاز گردید که کوچکترین واکنش ونافرمانی دربرابر گفته های ایشان سبب نا بودی افراد میگشت ، انگیزاسیون وتفتیش عقاید نیزازهمین دوره آغاز ورشد نموده سنگ بنای اسـتـبـد اد مذهبی گذاسته شده است ، کان ستانتی که ثابت ولا یتغیر معنی میدهد امپراطور روم بوده که نام او توسط مورخین عرب ( قسطنطنین) ارقام گردیده ترجمۀ آن بشکل ( کنستا نتین ) نوشته شده است ،       کان ستانتی امپراطور روم قسمتی ازسرزمین سواحل بحری را ازآسیای صغیر{ ترکیه امروزی } اشغال نموده آنرا پایتخت تابستانی خود ساخته بوده  که از طرف مورخین عرب وعجم بنام { قسطنطنیه } نوشته شده است که درحقیقت منسوب بنام قسطنطنین امپراطور روم که نام اصلی او طوریکه در بالابا حروف لاتین نوشته شد ( کان ستانتی )میباشد ، همین منطقۀ آسیای صغیردرتاریخ بنام { روم شرقی } نیز یاد گردیده است ، مولاناجلا ل الدین بلخی درهمین منطقه میزیسته که قونیه نیز شامل آن بوده وبه مولانای رومی شهرت یافته است ازسیاق این نوشته ها میتوان درک نمود که وقتی یک نوشته ازیک زبان به زبان دیگرترجمه میگرد د کلمات واصطلاحات وحتی نام ها چگونه تغیر می یا بند ؟!

طبق شواهد تاریخی درهمین شهر قسطنطنیه درقرن ششم میلادی توسط امپراطوروقت روم ، کلیسای زیبا ئی بنام ( سالکتا صوفیا) اعمار گردید ه ، زمانیکه ا مپراطورعثمانی ترکیه ، قسطنطنیه رادرنیمۀ دوم قرن پانزدهم میلادی به قبضۀ خود گرفت ، نام آنرا استنبول گذاست که به تورکی زیبا ودل انگیز معنی داشت ونام کلیسای بزرگ آنرا بنام  ایا صوفیه مسمی نمود ، شهراستنبول بعد ها ازطرف وطنپرستان ترکیه بنام ( انادولی ) نام گذاری گردید که معنی آن معادل است با ( مام میهن ومادروطن ) .اناویا آنه بزبان تورک تبارها بمعنی مادر، دولی بمعنی محل راحت وامن است ، دولی درفیلم های هندی بحیث سمبولی ازما من امن بشکل خا نۀ مستطیل شکل چوبی بصورت مـنقـش برای نشستن عروس درنخستین لحظات حرکت وی ازخانۀ والدین به خانۀ داماد ساخته شده درچهار گوشۀ آن چهار دستگیر چوبی تعبیه میگرد د ، درحین حرکت دادن عروس به خانه داماد ، اورا به این خا نگک چوبی که با توشک پخته یی آراسته شده میباشد مینشا نند ، چهارنفرازخویشا وندان عروس وداماد ، آنرا به نوبت به شانه های شان برداشته براه می افتند درپیشاپیش عروس تعد ادی ازرهگشایان و دردوپهلوی او تعدادی ازمحافظان ، و درعقب عروس : آوازخوانان ، د پ نوازان ، سورنا چی ها وافراد دیگرازوابستگان دامادوعروس باشوروهلهله باسازوسرود ورقص وپای کوبی حرکت مینمودند ، گفته میشود این رسم درنیم قارۀ هند اززمان امپراطوری اوزبیک ها وتورک تبارها که مورخین هند آنرا بنام امپراطوری مغل ها نوشته اند میراث مانده است ، انتقال عروس دربین دولی درحوزۀ کابل قدیم نیز رواج بوده است . تاریخ نشان میدهد تورک تبارها ازجمله تگین شاهان که درسال 956میلادی دربلخ وشمال افغانستان امروزی فرمانروائی داشت ، درسال 961 غزنی را مقر خود ساخت ، وقتی آلپ تگین چشم ازجهان پوشید ابراهیم تگین پسر او با مقربین دربارش 13سال برسرقدرت ماند ، درسال 977 میلادی سیوکتگین(1) داماد آلپ تگین زمام اموررا بدست گرفت ، خراسان آنروزیا افغانستان امروزین رادرغرب تا نیشاپور وبلوچستان ، درشرق تا سواحل رود سیند توسعه داد ، پس ازمرگ او پسرش سلطان محمود غزنوی به قدرت رسید که مقر فرماندهی اش غزنی بود ، بقول مورخان قلمرو امپراطوری سلطان محمود غزنوی درغرب تا قزوین فارس یا ایران امروزی ودرجنوب تا دریای ستلج شمال هند وازشمال غرب تا خوارزم وبحرعرب وسعت یافت ، سلطان محمود غزنوی درسال 1030 میلادی  به عمر 59 سالگی چشم ازجهان پوشید ، دوران امپراطوری این تورک واوزبیک تباران درتاریخ بنام دوران غزنویان یاد شده است ، سلطان محمود غزنوی واسلافش ، ازتبعیض نژادی ولسانی بدور بوده زبان رسمی دربارش فارسی بوده است وی مانند اسلافش برای توسعه سرزمین اسلام وافزایش نفوس مسلما نان تلاش نموده است ، تیمورشاه تورک تبارکه درسال1333 میلادی درسمرقند متولد گردیده است  اوازتبار برلاس ( شاخه یی ازتیره وطایفۀ اوزبیک ها محسوب میگرد د) تیمور درجوانی وقتیکه قیزغین خان درخراسان زمین ، حکومت میکرد مینگ باشی یعنی غند مشرمقرر گردید ، پدرتیمور تورغی نام داشت وسرقبیلۀ قوم برلاس بود ومادرش منگنه خاتون نام داشت ، بعضی ازواقعه نگاران مخالف تورک واوزبیک تباران سخنان ناسزا رابه آدرس آنها ارایه نموده اند که مربوط به شخصیت لطمه دید ۀ خود نویسنده گان و اجد اد شان میباشد که احتمالا ً بخاطرمیتا بولیزم شخصیت کتابولیست خود واسلاف خود به این سخیف نویسی غیر عاقلانه دست یازیده اند ، موقعیت والدین تیموروتگین شاهان واسلاف تورک واوزبیک تباران نشان میدهد که هیچ کدام آنها آنطوریکه دشمنان شان نوشته اند قبل از رسیدن به قلۀ شامخ قدرت وامپراطوری درخاک مزلت قرار نداشته وآستا ن بوس هیچ کسی نبوده اند اما آستان بوسان زیادی ازقوم و تبارمختلف در دوران امپراطوری شان داشته اند ، تیمور درسال 1360 میلادی ازطرف توغ لیق شاه تومان باشی یعنی فرقه مشرمقررشد که ده هزارمرد جنگی زیر فرمانش بود ، دراین وقت نواسه قیزغین خان درسرزمین افغانستان امروزی حکومت میکرد،  درهمین وقت بود که تیمور با همکاری الیاس پسرتوغ لیق خان(2) درسال 1361 میلادی درآسیای مرکزی زمام امور رابدست گرفت ، پس ازمـد تی الیاس را کنار زده ( کابل شاه اوغلان) یعنی شهزاده کابلشاه  یا بعبارت دیگر پسر کابل شاه رابه آسیای میانه پادشاه ساخت وخودش به سرزمین امروزی افغانستان آمد قدرت را بدست گرفت ، تیمورکه بحیث امپراطوردرآسیا ، تبارزنموده بود  درسال1393میلادی گرجستان ، آذربایجان ، سرزمین های امروزی عراق وفارس راکه بنام بغد ادوبصره وماد وفارس یادمیگردید اشغال نمود    ودرسال 1393شام و د مشق ازبلاد مشهورتجارتی آن زمان واقع درقلمروامروزی کشورسوریه را قبضه کرد ، درسال 1397و1398هـند را فتح نمود وخطبه دردهلی بنام تیمور امپراطور خوانـده شـد ، واقـعه نگاران سرخورده ازکشور کشائی تیمورهمیشه اورا امیر نوشته اند وبعضی افراد نافهم اورا تیمور گرگان نوشته وخواسته است اورا اهل گرجستان وانمود سازد ا واهل ثمرقتد است وبرخی ها نیزکوره گان یعنی تیمور جاروبکش نوشته اند ، هریک از این نوشته ها آگـنـده ازبوی مشمئز کـنـنـده یی ناشی ازاحساس ناسیونا لیستی کورسازنده است که عـقـل ودرایت هرناسیونا لیست مخا لف تورک واوزبیک تباران را زایل نموده آنهارا واداربه نشخار کردن این تفاله های تاریخی مینماید ، درحالیکه امپراطوری تیمورشاه درشبه قاره هـند ، خراسان کبیرشامل سرزمین افغانستان امروزی  ، ما د وفارس سرزمین ایران امروزی ، بغد ا د وبصره سرزمین عراق فعلی ، شام ودمشق سرزمین سوریه ومناطق حومه آن ، گرجستان وآذر بایجان وتمام سرزمین آسیای مرکزی بشمول خوارزم گسترده بوده  وده ها امیروشاه را بحیث امپراطور زیر فـرمان داشته است ، تیموردرسال 1414میلادی چشم ازجهان فروبست  امپراطوری دوران تیمور، درتاریخ بنام سلطنت تیموریان وآل تیمور ثبت گردیده است .تیمور نیزخصلت نژاد پرستانه نداشته هیچگاه خصلت برتری جوئی قومی ولسانی رادرنهاد خود ودیگران پرورش نداده است  .

ظهیرالدین محمد بابرنیز یکی دیگر ازامپراطوران تورک تبار است که  اوپسرعمرشیخ ونواسه تیموربود ، درسال 1483 میلادی درآسیای میانه به قـدرت رسید ه درآغازقرن پانزدهم میلادی به سرزمین بلخ وارد گرد ید ، درمد ت 17 سال تمام ولایات افغانستان امروزی را ازشمال تا جنوب ، زیر فرمان خود گرفت وبعد ا ًبسوی هـند لشکر کشید مجد د اً، آنرافتح نمود(3) درسال 1525میلادی دردهلی خطبه بنام اوخوانده شد با بر درسال 1529 چشم ازجهان وما فیها پوشید اما اولاد واحفاد اوتا سال 1706 میلادی بحیث آخرین امپراطور وشاهنشاه تورک تباران درسرزمین های افغانستان امروزی ، فارس قدیم ، آسیای میانه وشبه قاره هند بر سریر قدرت وعظمت بوده اند ، دشمنان عـقـده دارومخالفین تورک تباران با وجود همه خصومت های شان بحیث واقعه نگاران درهیچ کجای نوشته های به اصطلاح تاریخی شان درمورد وجود تبعیض نژادی ولسانی درنهاد واجرا ات حکام تورک تباران واوزبیک ها نتوانسته اند چیزی بنویسند واین شاهد گویای این حقیقت است که شاهان وامپراطوران تورک واوزبیک تبار دردوران زمام داری شان هیچگونه تبعیض نژادی ولسانی وبرتری جوئی قومی نداشته وبه هیچ قدرت بیگانه متکی نبوده اند ، درتمام دوران اقتدارشان زبان فارسی دری را بحیث زبان درباروقلمروامپراطوری خود رسمیت بخشیده ودانشمندان وکارفهمان افرادزیر فرمان شان را  ازهرقوم وتباریکه بوده بلا استثنا درپیشبرد اموربه کار گرفته اند ، اما درمورد میراثی باقی ماندن تخت وسلطنت ، ما نند حریصان وحریفان دیگرخود تلاش نموده اند.

برتری جوئی نژادی درانگلستان :درآغازقرن 18میلادی انگلستان که بنام امپراطورکبیر یاد میگردید گروهی از اشراف انگلیس نژاد بنام (لاردها) تبارزنمودند که انها دارای ریشه های اجتماعی دوگانه بودند ، ازیک طرف نسبت حمایت ازرژیم وپیشگامان امپراطوری طرف اعتماد آنها قرارگرفته به همکاری دایمی مبدل شده بودند وازجانب دیگر با استفاده ازقرابت با دربارسلطنتی بعضا ًصاحب صنایع وسرمایه عظیم نیز شده بودند که سرانجام این سرداران ( لاردها)بعنوان پایه های اساسی وبهترین حامیان امپراطوری بریتانیا ورژیم سلطنتی درمجلس علیای آن کشورازطرف شاه وملکه انتصاب گردیده ازصلاحیت واختیارات بزرگی برخوردارگردید ند وبا سود جوئی ازصلاحیت های تقنینی شان قوانین ومقرراتی را به نفع خویش وضع نمودند ، نه تنهاخودهارا عضو مادام العمرمجلس سنا ساختند بلکه آنرا میراثی نموده زمینه سازیهائی کردند تا پس ازفوت شان کرسی سنا ، بی چون وچرابه پسرشان برسد که این عمل اگردرقرون گذ شته جائی برای دلیل گفتن بمنظور حفظ این عمل غیردموکراتیک داشت درآستانه قرن 21 چسپیدن برای حفظ این سنت  دارای خصیصه ناخوش آیند قرون پیشین ، سدی برای جلوه دادن اکت های دموکراتیک به مسئولین بریتانیا است ، تاریخ نشان میدهد که امپراطوری بریتانیا با اتفاق ایالات متحده امریکا واتحاد شوروی علیه تبعیض نژادی که هتلرپیش گرفته بود مردانه عمل کرد وماشین فاشیزم توسط این سه قدرت بزرگ جهانی شکستانده شد ونازیزم درنطفه لگد مال گردیده درغلافش خشکید ، اعلامیه جهانی حقوق بشر وسایر قوانین ومیثاق های بین المللی همیشه بر خشکانیدمن ریشه های راسیزم وفاشیزم وتفوق طلبی های قومی درتمام قاره های جهان تاکید نموده است اما ازچند سال به این طرف نطفه های فروکوبیده شده فاشیزم ونازیزم برای زنده شدن می جنبند ، دربریتانیا مقرراتی وضع گردیده که مطابق آن هر مها جری که درقلمروآن کشور ولوباداشتن ستیزن شیف وتابعیت بریتانیا باشد وحتی دربریتانیا تولد وبزرگ شده باشد وقتی مرتکب جرم میکرد د ، درصورت اثبات جرمش ازبریتانیا اخراج میکرد د یعنی تبعید میشود ، چارلزکلارک وزیرداخله بریتانیا روز سوم ماه می سال 2006 طرحی را به پارلمان آنکشور ارایه کرد که طبق آن  هرشهر وند خارجی ( مهاجر )که به دلیل ارتکاب جرم  دربریتانیا به زندان محکوم شده باشد پس ازختم دوره حبس ، او به طور قطع ازبریتانیا اخراج میشود.  این قانون دارای خصلت تبعیض نژادی وحکم تبعید را دارد ومغایربامقررات بین المللی است که تبعید رامجاز نمی شمارد . تونی بلیر که درماه جون سال 2005برای بار سوم بحیث صدراعظم بریتانیا انتخاب گردید ، برای مبارزه با برتری جوئی درسالها ی گذشته تلاش به خرج داد تاصلاحیت   ( لاردها)را درسنای بریتانیا محدود نماید ومیراثی بودن آنرا ملغی کند ولی هنوز به آن موفق نشده است واین بمعنی وجود مقاومت در برابر او است .

استدلال لاردها درمورد میراثی بودن پست شان این است که میگویند هر یک ازلاردها درجوانی به سنا می آیند وتاپیری و دم مرگ تمام درک ودرایت خویش رابرای بهبود اموردولت داری وملت پروری بکارمی برند وباگذشت زمان تجارب زیاد می اندوزند وفرزندان شان نیز از دانش وتجربه شان درطول حیات بهره مند میگردند که بهتر ازهرشخص دیگرنا آشنا به امور سنا ، میتوانند اجراات نمایند ، بناءً الغای پست (لاردها) درسنای بریتانیا جزضربه محکم به امور قانون گزاری چیزی دیگرنخواهد بود ... همینگونه استد لال را رژیم های شاهی مطلقه استبد ادی درافغانستان ، ایران ، عربستان سعودی وسایر کشورها نیز مینمودند تا اولاد شان مستحق به ارث گرفتن قدرت سلطنتی باشند .

تبعیض نژادی درروسیه : بعد ازتشکیل اتحاد شوروی درسال 1917میلادی ( تمام فعالین ناسیو نالیستی ، سکتاریستی ، ایدیالیستی ، انارشیستی وسایرفعالیت های انحرافی ضد وحدت ویکپارچگی ملی ، زیر تاثیر قـد رتمند اندیشه مارکسیستی قرار گرفت آهسته آهسته به بن بست مواجه گردیده امکان نفوذ بین جامعه ، زمینه تغذیه ورشد را ازدست داده به خارچشم توده های وسیع وملیونی اتحاد شوروی تبدیل گردید وخاموشی مرده وار رااختیار نمود ، درسال 1992به ابتکارگورباچف رئیس جمهورشوروی وهمفکران او که پارالمان (دوما) آنکشور را زیرتاثیرخود گرفته بود مصوبه یی صادر نمود که طبق آن نام اتحاد شوروی به روسیه تبدیل گردید وراه کمونیزم را رها نموده ، راه کپیتالیستی درپیش گرفته شد ، تمام انواع ایزم های ناخوش آیند فرو خوابانیده شده دردوران کمونیزم مجال رشد یافته درسالهای 1994دربعضی مناطق خودرا نشان داده بخت آزمائی نمود واحساس کردکه انضباط آهنین دوران کمونیزم ازهم پاشیده وروسیه در دوران گذار ازیک مرحله به مرحله جدید تاریخ دیگرقراردارد، زمینه هرگونه نوسان درمرحله که بحران انارشی بیداد میکند وجود دارد ، دراین دوران درپهلوی رشد مافیا ی سازمان یافته که همه چیزمثل بازارخرید وفروش ، اجاره اماکن پردرآمد مثل ورزشگاها وامثال آن را درقبضه کنترول گرفته بود، ناسیونالیزم باخصلت فاشیستی اش سربالانموده درهمکاری با مافیای قدرتمند امکانات رشد خودراتسریع بخشید واین ناسیونال فاشیست ها سالانه دریک روز معین درمحلی اجتماع نموده بعد اً برای نشان د ادن خود وقدرت نما ئی به بازارهای تجارتی مشهورشهرهای بزرگ بصورت دسته جمعی سرازیرمیگشتند وهرآدم غیرروس نژاد را به بهانه های مختلف زیر آزار واذیت قرار میداند ، این گروپ ناسیونل فاشیست های روس که براساس هدایات رهبران شان همه کله تاس وسرتراشیده بودند ، دربازارهای تجارتی مسکو مثل چیرکیزوفسکی ، سواستوپول ولوژنیکی که برخیها آنرا بنام اسپرتیف نه ، هم یاد میکنند آورده به لت وکوب افراد غیرروس می پرداختند که درنتیجه تکرار این عمل همه ساله تعدادی ازافراد غیر روس درمسکووجاهای دیگر کشته میشوند ، پولیس جلوخراب کاری ، قتل ولت وکوب آنهارا گرفته نمیتواند گفته میشود درسالهای اخیر ولادمیرپوتین رئیس جمهور روسیه حرکات خراب کارانه این ناسیونل فاشیست هارا تاحدی زیر کنترول درآورده است ـ

تبعیض نژادی بین سیاه وسفید درامریکا : دردوران اوج تجارت برده بعد ازقرن 16تا19 میلادی دراروپا وافریقا وامریکا ، اصیل وبرتر بودن نژادسفید برسیاه پوستان بصورت حاد مطرح گردید . امپراطوری های بریتانیا ، اسپانیا وپرتگال کشتی های تجارتی برده فروشی را به فعالیت انداختند که ایالات متحده امریکا خریدار برده هابود ،  برده فروشان ، سیاه پوستان افریقائی را ازمحل بود وباش شان شکارمیکردند وبه قاره امریکامنتقل نموده به قیمت های متفاوت میفروختند (قویترها قیمت تر وضعیف تر ومسن ترها ارزان تر...) ازاین برده ها ی سیاه پوست { دونکربلاو} درایالات مختلف قاره امریکا ، درپیش برد امور زراعت ومالداری ، ساختن بند وانهار، پاروزدن برای کشتی رانی ، تنظیفات خانه ها وشهرها ، حمالی وانجام سایر کار های ثقیل استفاده مینمودند درسال 1774 میلادی جورج واشنگتن یکی ازپیشگامان استقلال خواهی امریکای شمالی برای تحریک حس آزادی خواهی مردم گفته بود   هیچ شخص متفکری درامریکا به چشم نمیخورد که خواهان استقلال باشد ولااقل حکومت خود مختاری را درقالب امپراطوری بریتانیا مطالبه نماید.....

دراعلامیه استقلال خواهی که دوسال بعد درامریکای شمالی انتشار یافت گفته شده بود : تمام مردم حین تولـد دارای خصوصیات واحد وبرابر اند کسی برکسی برتری ندارد منظور ازاین گفته ها شاید متحد نمودن مردم برای استقلال خواهی به امید متساوی الحقوق زیستن ومقابله با برتری جوئی های انگلیس ها درامریکای شمالی بوده باشد که بحیث استعمارگربه امریکای شمالی حکومت میکرد .ژان ژاک روسو نویسنده شهیر فرانسوی نوشته است : انسان آزاد به د نیا می آید اما درهرجا به زنجیر کشیده میشود ، ولترنویسنده دیگر فرانسوی که مخالف اعمال استبداد مذهبی بود نوشته است : شخصیکه مذهب را بدون آزمایش وسنجش قبول میکند مانند گاوی است که به یوغ اسارت گردن مینهد ، درباره استبداد سیاسی ومذهبی نوشته است : زشتی وپستی راباید نابود کرد وازمیان برد ، آرسموس یک دانشمند هالندی برای تمثیل قدرت وخصلت دیکتاتوران دارای روحیه نژاد پرستانه وبرای ابراز نفرت نسبت به آنها نوشته است : درتمام پرنده گان ، عقاب درنظر خردمندان ازنوع پادشاهان میباشد که نه زیبا است ونه آواز خوش دارد ونه ، میتواند خوراکش را بدون کشتن ذیروح دیگرفراهم کند ، او پرنده حریص است که همه ازوی نفرت دارد وازهمه پرنده گان اورابیشر لعنت میکند وباقدرت زیادیکه برای آسیب رساندن به دیگران دارد ، ازهمه پرنده گان بیشتر موجب ناراحتی وآسیب دیگران میشود !

درامریکای شمالی ازیکطرف متساوی الحقوق بودن سیاه وسفید بروی کاغذ طرح شده بود وازطرف دیگر عملا ً دربس های شهری سیاه پوستان حق نشستن برچوکی رانداشتند ، اگرچوکی خالی می بود سیاه پوستی درچوکی می نشست به مجرد ورود سفید پوست باید اوازجابرخاسته چوکی را خالی میساخت ، این عمل مشابه عمل وقا نون معاویه بود که عرب را بر عجم برتر میشمرد .اگرعجمی براسپ سوار میبود وقتی عرب را میدید باید ازاسپ پیاده میشد ، اسپش را به عرب میداد که سوارشود ، خودش در رکاب اوباید پیاده حرکت میکرد ...

برتری جوئی نژادی درآلمان :اصالت نژاد وبرتربودن یکی بردیگری پس ازسال 1933میلادی که  آدولف هتلربحیث صدراعظم قدرت را بدست گرفت شدت یافت ، هتلرکه خود واکثریت نفوس آلمان وآلمانی زبان هارا ازنژاد اصیل آریا ئی قلمداد نموده تبلیغات را براه انداخته بود ومیگفت نسل ونژاد آریائی

هیچگاه اسارت وبرده گی راقبول نمیکند ، درزمانیکه مورد هجوم قرار میگیرد تا آخرین رمق میجنگد یابردشمن غلبه میکند ویا درجنگ کشته میشود ، این نظریات که بعد ها بنام نظریات فاشیستی شناخته شد میگفتند : نژاد آریائی الاصل ازلحاظ ساختارفزیکی وقیافه ظاهری وازلحاظ  بیولوژیک وکارکرد سلول ها، هرآریائی نژاد با نژاد غیر آریائی فرق برجسته دارد ، این حد سیات درحقیقت مطالب تیوریزه شد ۀ غیرعلمی وغیر تجربی بود که بخاطرتقویه احساس وغرورنژادپرستی وبرتری جوئی همفکران هتلر وپیروان خط فکری نازیزم سرهم بندی گردیده با پالایش وپردازش های لازم تبلیغ میگردید ، جوانان آلمانی که آرم خاص نازیزم رابدستورگماشته های هتلر، دربازو، یخن ویابالای پیک کلاه شان نصب میکردند خودرا بالاتروبرترازدیگران احساس مینمودند وبه آن افتخار میکردند زیرا اطفال وجوانان که غیرآریائی تشخیص شده بودند ازاین نشان وآرم هویت بی بهره بودند .

وقتی هتلرباقشون تعلیم دیده اش برای گسترش ساحه امپراطوری آریائی نژادها درسال 1939جنگ جهانی دوم را آغازنمود تاماه می سال 1945میلادی سربازان وافراد مسلح او درمقابل نیروهای رزمی متفقین ( ایالات متحده امریکا ، بریتانیا ، اتحاد شوروی ) بزانو درآمد بیست هزارسرباز، افسر وجنرال آریائی الاصل هتلربدست نیروهای اتحاد شوروی اسیر گردید وتعدادی ازنیروهای جنگی هتلربصورت داوطلبانه ازجنگ دست کشیده به جنگجویان امریکا وبریتانیا تسلیم شدند وهمه تبلیغا ت تسلیم ناپذیری وتا آخرین رمق حیات جنگیدن آریائی نژاد را برباد دادند ، تنها هتلروچند جنرال نزدیک به وی بتاریخ ششم وهفتم ماه می سال1945خودکشی نمودند وبتاریخ نهم ماه می شکست هتلر رسما ًاعلام گردید ، بعد ازختم جنگ 22نفر ازجنرال های هتلردر نورم بورگ بعنوان آغا زگران جنگ تهاجمی وجنایتکاران جنگی به محاکمه کشانیده شدند که ازجمله آنها صرف سه نفربرائت حاصل کرده متباقی نوزده نفر آنها مجرم تشخیص گردیده مجازات شد ند . نژاد خودرا اصیل وآریائی گفتن ها بامرگ هتلروزمزمه کننده گان اصالت نژاد آریائی خاتمه نیافت وخاموش نگردید بلکه بزودی فرهنگیان مقـلـد ونا فرهیخته ، درسایر کشورها نیزبرای تثبیت هویت آریائی بودن قوم وتبارشان قلم فرسائی هائی نمودند ودلیل هائی بافتند وهنوزهم نشخار کننده گان این نظریه منسوخ تلاش دارند که ازریگ دیوارپخسه یی بسازند !!

دریک کتاب بنام استعمار وناسیونالیزم که به اتکای نوشته های ناسیونالیستهای ایرانی مثل داکتر رضاداوری ، داکترعلی شریعتی ، ابولاعلامودودی ودیگران نوشته شده ازطرف شعبه ثقافت وتبلیغات حزب افغان ملت ( افغان نازی) منتشرشده مطالبی درباره تعریفات ناسیونالیزم ارایه گردیده است که مطا لعه آن برای نکته سنجان سیاسی میتواند شمه یی ازمطا لعات تفریحی بشمار آید که بدون تبصره چند جمله آن به شرح ذیل نگارش می یا بد، دراین کتاب به اصطلاح سیاسی وتیوریک افغان ملتی ها درتعریف ناسیونالیزم آمده است :

ناسیو نالیزم یا ملت پروری یک احساس پاک ، شریف ولطیف است (ص 27 استعمارونسیونالیزم ازانتشارات افغان ملتی ها)

نا سیونا لیزم نوین یا مترقی مخا لف برنامه های کپیتا لیستی وتوتا لیتری میبا شد، نا سیونا لیزم نوین و مترقی را، سوسیا ل دموکراسی تشکـــیــل میدهد (ص 46 همانجا ) .

جنگهای افغا نها درمقا بل امپراطور مغلی ها خصوصاً جنگهای خوشحال خان ختک وپیر روشان قابل یاد آوری میباشد که خوشحال خان ختک میگوید:

( مرادرجا ئی دفن نمائید که خاک پای اسپان مغل بالای قبرم نـنـشیـنـد (33 همانجا) .

تحلیل وارزیابی این مطالب تیوریک را به خود خواننده گان ارجمند گذاشتم زیرا لازم به تبصره نبود یعنی (آنچه عیان است حاجت چه بیان است ) .

 مورخین دربارشاهی درافغانستان ، ایران ، شرق میانه وحوزه خلیج فارس پس ازهتلر تلاش نموده اند با استفاده ازاین طرح منفی نازیزم وفاشیزم هتلری گامی به پیش بردارند اما این جیره خوران دربار، جز بد نام ساختن خود هیچ کار مفید برای تامین وحدت ملی کشورهای شان انجام داده نتوانسته اند .درایران حزب ناسیونالیست بنام رستاخیزملی درزمان رضاشاه قبل ازسالهای 1978با ادعای آریائی بودن وبرتربودن ازدیگران رویکار آمد ، کتابها ومطالب زیادی برای اثبات ادعای هتلروتیوری غیرعلمی ناسیونالیزم نوشته شده به دیگران عرضه گردید اما ازطرف هیچ آدم هوشمندی مورد استقبال واقع نگردید ولی کتب گمراه کننده آدمان کم دانش ازاین فاشیست مآبان دردست عده یی ازافرادعلاقمند به برتری قومی ونژادی وجود دارد که نا خرد مندانه برای دامن زدن به افتراق بین الاقوامی به خوانش گرفته شده تبلیغ میگرد د وفکروذهن جوانان کشوررا مسموم مینماید ، برتری جوئی نژادی وزبانی دوران معاویه درافغانستان درسال های پس ازبه قدرت رسانیده شدن عبدالرحمن خان بخصوص پس ازبه قدرت رسیدن نادرخان به حمایت انگلیسها درماه اکتوبر سال1929 میلادی آغاز گردید ، نادرشاه که علاوه ازحمایت مالی ونظامی انگلیسها ازحمایت قبایل وزیرستان ، پکتیا و جلال آباد برای تکیه زدن براریکه قدرت بیشتر سود برده بود ، پس ازقرار گرفتن بر تخت شاهی به قبایل جنوبی ومشرقی باتعین معاش مستمری ومعاف کردن ازخدمت سربازی که بدیگران اجباری بود به آنها امتیاز قایل گردید ، این خشت اول اعمار افغانستان بود که کج نهاده شد، مردمان قندهار، هلمند وسایر ولایات درکل کشور نسبت به این امتیازدهی وبرتر شماری قومی برقومی را آشکارا تخم نفاق پاشیدن بین رعیت وانمود کرده به آن اعتراض نمودند اما بد ستورهاشم خان جلاد برادر نادرشاه که صدراعظم تام ا لاختیار بود آوای شان درگلو خفه گردید ،

برترشمردن قوم ونژادوتحمیل اراده قبیله سالاری به دیگران ازسال 1937میلادی که زبان پشتودرپهلوی زبان فارسی بحیث زبان رسمی افغانستان اعلام گردید رنگ تازه گرفت ، درحالیکه اززمان به قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی درسال 1747میلادی تازمان ظاهرشاه تنها زبان فارسی بحیث زبان دربار رسمی بود، درزمان ظاهرشاه  بخاطرانکشاف زبان پشتو وتدوین ادبیات درست وترکیب وجمله سازیهای نوین، پلانهائی توسط درباریان وهمفکران شان طرح شد ومصارفات هنگفتی با پیروی ازمقررات فاشیستی هتلر ودیگران ازبودجه دولت تخصیص داده شد ، آموزش پشتو برای مامورین غیر پشتون درسراسر کشور، دردستور روز قرار گرفت ، این عمل رژیم شاهی ازسببی نزد مردم خیانت آمیز وبرتری جوئی بحساب می آمد ، پول بیت المال که متعلق به تمام اقوام ساکن درافغانستان بود بجای آنکه در راه انکشاف متوازن معارف وعمران به مصرف برسد تنهابرای تقویه یک زبان دلخواه رژیم شاهی به مصرف میرسید ، درحالیکه پس ازبه قدرت رسیدن احمدشاه ابدالی درسال 1747میلادی تمام شاهان وامیران که همه پشتون تبار بود ند مانند شاهان وامپراطوران سلف شان فارسی رابحیث زبان رسمی دولت ودربار خود پذیرفته بودند ، برتری جوئی نژادی وزبانی دردوره منحوس رژیم شاهی تا آن حد پیش رفت که مانند عرب های حاکم معاویه خیل ، توسط عمال دربارسلطنتی قبایل پشتون را برادر بزرگ واقوام دیگر را  برا در کوچک قلمداد نمود ند ، ظالمانه ترین روش اپارتاید وراسیزم را دربرابر اقوام دیگر بکار بستند حتی درحربی پوهنتون، فاکولته حقوق و فاکولته طب تاسالهای1946 که ملل متحد بوجود آمده  همه را متساوی الحقوق اعلام نموده تبعیض نژادی را ممنوع اعلام نموده بود جز فرزندان خاندان شاهی واشراف هم زبان شا ه ، فرزندان سایر اقوام حق شمولیت به این نهاد های تحصیلی را نداشتند ، این همان شیوه وشگرد نازیزم وفاشیزم هتلربودکه نهادهای آموزشی خاص برای اعضای حزب نازی آلمان بوجود آورده بود که دیگران حق شمول به آنرا نداشتند ،

وقتی درسال 1964تحت شرایط خاص ظاهرشاه مجبور گردید ، تغیراتی را درقانون اساسی بپذیرد ازیک سلسله امتیازهای خاص شاهی دستش کوتاه گردید که قبول آزادی احزاب سیاسی ، آزادی مطبوعات ونشرات ، کنارگذاشتن اعضای خاندان شاهی ازعضویت درکابینه ، محروم ساختن اعضای خاندان شاهی ازشرکت درپارالمان وارگانهای انتخابی ، مجازنبودن شرکت اعضای خاندان شاهی درتشکیل حزب سیاسی ، ازجمله امتیازات بسیارمهمی بودکه ظاهرشاه آنرا ازدست داد ، درهمین زمان بود که برای پرکردن این خالیگاه عده یی ازناسیونالیست های پشتون تباراحتمالاً به اشاره وحمایت مالی رژیم شاهی، سازمانی را بنام افغان ملت بوجود آمد ، زمانیکه مشی سیاسی این سازمان انتشار یافت تحلیل گران سیاسی آن زمان بامطالعه این مشی سیاسی ، سازمان افغان ملت را یک سازمان فاشیستی تمام عیار به تیپ حزب نازی هتلرومشی آنرا کاپی دست کاری شده مشی فاشیستی هتلر قلمداد نمودند ودرسالهای اخیر بنام ( افغان نازی) شهرت یافت ،  سازمان افغان ملت که با پیروی ازاندیشه های ناکام برتری جوئی هتلرعرض وجود کرده بود ، زیرتاثیر تبلیغات اعضای حزب دمو کراتیک خلق افغانستان که برای متحد ساختن تمام ساکنین کشورودفاع ازمتساوی الحقوق بودن تمام کارگران ، دهقانان وکلیه زحمتکشان افغانستان مبارزه مینمودند وهمچنان زیرتاثیر تبلیغات جمعیت دموکراتیک نوین ، جمعیت اسلامی ، جوانان مسلمان ، سازمان سیاسی سوسیال دموکراتیک که در راس آن میوند وال قرارداشت راه نفوذش دربین توده ها بسته شده به بن بست سیاسی مواجه گردید ه دوگانه گی دربین کادر رهبری شان بوجود آمد و منجربه انشعاب شد وحتی ارگان نشراتی اش دوپارچه گردید ه مدتی بنام افغان وملت به نشرات خود ادامه داد ، تحلیل گران سیاسی درآن زمان میگفتند هردو فرکسیون افغان وملت ازلحاظ مشی سیاسی وماهیت ، پشت وروی یک سکه است ودرنشرات خود هرکدام تلاش دارند ضدیت خودرا با سازمان های مترقی جلوه گرساخته وفاداری خودرا به رژیم شاهی استبدادی به اثبات برسانند ، افغان ملتی ها با اندیشه های برتری جویانه قومی یکبارپس ازکودتای داود علیه رژیم شاهی زیرضربه قرار گرفتند واندیشه شان بازارنیافت وباردیگر بعد ازبه قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان مشوش شدند که اندیشه افغان ملتی ها همیشه توسط رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام اند یشه فاشیستی کوبیده  میشد . ظاهرشاه که دران زمان بحیث ملاح کشتی شکستۀ گیر افتاده به گرداب طوفان بحری ، برای نجات خود ورژیمش د ست وپا میزد، مجال وتوان حمایت ازمداحانش را نداشت ، بقای خود وخویش وتبارش را درحمایت از برتری جوئی نژادی وقوم گرائی فاشیست اند یش مآبانه نمید ید چنانچه برای توجیه این ایده اش تحت شرایط خاص کشور اجباراً گا می به عقب رفت ، موافقه نمود که سردار داود وسایراعضای خاندان شاهی ازشرکت دراحزاب وسازمانهای سیاسی ممنوع گرد د واین مطلب درقانون اساسی گتجانیده شد ، وقتی در27اپریل 1958 حزب دموکراتیک خلق افغانستان به قدرت رسید برای فراهم آوری زمینۀ حسن تفاهم ملی دربین ساکنین افغانستان وریشه کن نمودن برتری جوئی لسانی ، به یک جراحی سیاسی فرهنگی دست یازید ، آموزش زبان پشتو را برای مامورین ازطریق کورس پشتودرسراسرکشورملغی اعلام نمود وزبان همه ملیت ها را بلا استثنا قابل احترام دانست ، ازطریق منابع سمعی وبصری به زبانهای اوزبیکی ، تورکمنی ، بلوچی ، نورستانی ، درپهلوی زبان فارسی وپشتو اجازۀ انتشارات د ا د که این امر با عث اشتعال آتش خشم ناسیو نالیست های  امتیاز طلب افغان ملتی ها گردید که درمناطق پشتون نشین علیه شادروان نورمحمد تره کی ، حفیظ الله امین وسایررهبران وکادرهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان نسبت اعلام الغای کورس پشتو، بنامهای مختلف تبلیغات افتراق افگنانه یی را براه انداخته درصف دشمنان ترقی وضد رفاه اجتماعی قرار گرفتند چهره های خود و سازمان سیاسی خودراسیاه تر ساختند ، بعد ازهجوم شوروی به افغانستان ، فرار را بر قرار ترجیح د ا ده هرکدام ازطریق اعضای ارتباطی شان درجاهائی ازکشورهای غربی رفتند و به وظیفه دل خواه شان رسید ند که حتی بومی های کشور میزبان به آنها دهن کجی میکردند ومتعجب شده بودند که چگونه به این پست ها نصب شد ند ؟ پس ازکنارزده شدن طالبان تروریست وشرکای آنها این تیم اکروباتیک که با انجام هرگونه اسپرینگ درزمین بالای دوپا میتواند باستند تمام تماشاگران این صحنه را که درحاکمیت فعلی افغانستان ادامه د ارد به عجب وتحیرواداشته است ...

تجارب تاریخی سیاسی نشان میدهد : درهر کشوری که جنگ داخلی آغاز وادامه می یا بد هدف معین وستراتیژیک ملی درسطح کشورازطرف هیچ یک ازگروهای درگیر مطرح نباشد ، زمینۀ بسیج مردم برای مقابله با رقبای سیا سی نظامی : به قوم گرائی ، منطقه گرائی ومذهب گرائی منحصر میگرد د که هرکدام ازاینها که به اصطلاح سیاسی( ناسیونالیزم ونیفوتیزم ، سکتاریزم وایدیالیزم )یا د میگرد د ازجملۀ ایزم های انحرافی است که ازمحتوای کلی وطن پرستی وپاتریاتیزم خالی است زیرا مبارزه ناسیو نالیستی ونیفوتیستی ، اگربرای حفظ فدرت سیاسی وسیطرۀ کامل یک قوم ادامه یا بد خصلت فاشیستی انحصار گرانه پیدا میکند وهرگونه امکانات رشد دموکراتیک ومتساوی الحقوق بودن ساکنین کشور را ، ازریشه میخشکاند ، هرگونه شعارانقلابی وملی دموکراتیک که عملاً با ناسیونالیزم ونیفوتیزم توام باشد صبغه عوام فریبانه وجنبه های دما گوژیک خا ینانه دارد ، همچنان مبارزه سکتاریستی نیزهمیشه مردمان بومی یک یا چند منطقه را درمقابل با شنده گان سایر مناطق قرارمیدهد ، چه بساکه جنگهای سکتاریستی درصورت تداوم وگسترش به تجزیه کشور می انجامد مثل ویتنام شمالی وجنوبی ویا ومثل کوریای جنوبی وشمالی وغیره ، ازاین سبب فعالیتهای سکتاریستی که بجای عشق به تمامیت ارضی میهن ، عشق به منطقه مسکونی را در قلب ونهاد باشنده گان منطقه ومحل رشد میدهد واین بدترین خصیصه است که رشد آن دردل ودماغ مردم احساس دفاع کشور را درزمان حملات دشمنان خارجی کم رنگ میسازد مثلا ً اگر مسئله لوی قندهاردرجنوب وخراسان کبیر درشمال افغانستان زمزمه گرد یده به اوج خود برسد هرگاه حمله به قندهار صورت بگیرد هواداران خراسان کبیرخوشحال خواهند گرد ید واگر حمله به شمال کشورصورت بگیرد هوا داران طرح سکتاریستی لوی قندهارخوشحال خواهند شد که درحقیقت هردوتلقی وهردوطرح مصیبت بارخواهد بود که به هیچ وجه به نفع اقوام مختلف وساکنین کل کشور نیست ، همین قسم زمانیکه درکشورهای چند ملیتی ، چندقومی وچند مذهبی آتش جنگ زبانه بکشد مبلغان مذهبی هرکدام بخاطربسیج پیروان یک مذهب علیه مذهب مخالف ازاسلام وقرآن تعبیرهای خاص خود را به شنونده های خویش ارایه خواهند نمود که مرد مان افغانستان اینگونه فعالیت را درجنگهای داخلی افغانستان ازماه می سال1992 تا گریزطالبان تروریست ازافغانستان درماه دسامبر2001تجربه کردند وشاهد صحنه های گوناگون مدعیان اسلام برعلیه یکدیگر بودند ،

افغانستان امروز که تحت الحمایه ایالات متحده امریکا وقوای( ناتو)قرار دارد زیر شعار دموکراسی وباز سازی زمینه ، مساعد ساخته شده است که آنچه دردیگ است به چمچه براید ، به عبارت دیگرآنچه علاقمندان کار وسیاست درعمق جامعه افغانستان وجود دارد با تشکلات سیاسی خویش  باخواستها ی شان درعرصه سیاسی کشورظاهر شوند تا تشخیص گرد دکه کدام گروپ سیاسی بیشتر ازدیگران بروفق پلان سیا ست بازیهای درحال اجرا  در افغانستان ومنطقه نقش خوب وبرحسب مراد ایفا میکنند ، با تشخیص چهره های واقعی خدمتگزاران خوب با اطمینان خاطرودور ازدغدغه ، درصورت لازم علنی ودرغیرآن بصورت اند رگراوند، مورد حمایت مالی وسیاسی قرارخواهند گرفت  ( درتاریخ افغانستان آمده است : روزی همکاران میکناتن به اوگفتند امیر دوست محمد خان خد متگارخوب است چراتلاش میکنید که بجایش شاه شعاع را برتخت بنشانید ؟ میکناتن گفت درست است که دوست محمد خان خدمتگار خوب است ، ما میخواهم شخصی که خد متگا رخوبتربا شد برتخت بنشیند ، شاه شجاع خادم بهتر از دوست محمد است ) حامیان افغانستان اکنون ازمیان خادمان آماده به کار، بهترین خادم را میخواهد به کار بگمارد ، تاکنون 72 حزب سیاسی مطا بق به قانون احزاب سیاسی راجسترگردیده درعرصه سیاسی کشور اعلام حضور کرده ا ند ، به استثنای چند حزب محدود ، کادر رهبری بعضی از این احزاب احتمالاً درآرزوی خادم بهتر بودن باشند، اما باید یاد آورشد که کادرهای ورزیده ومبارزه جویان واقعی این احزاب مطابق پلان سیاسی خود، با درنظرداشت منافع کشور ومردم افغانستان کاروفعالیت خواهند نمود وهرگونه چهره های احزاب واشخاص راکه برای خدمتگاربهترشدن کمربسته وبرای انجام معا ملات تجارت سیاسی سنگر گرفته باشند افشا ورسواخواهند نمود ، قبل ازرسیدن به مرز استخدام لازم است کادر رهبری احزاب سیاسی بامطلعه مرام نامه های همدیگرباهرحزبی که تناقضات مرام نامه شان کمتر باشد بارفع تناقضات به حد وحدت حزبی باهم قرین گرد ند تا تعد د احزاب را که پرا گنده گی تاسرحد ضعیف ماندن وامکان تکامل نیافتن پیش میرود، کاهش دهند وقبل از آنکه عرصه برای تاخت وتازحاکمان غیر مسئول ودم غنیمت گوها ، گسترش یافته به ضرر احزاب مترقی وطرفداران رفاه همگانی جوانه بزند ومانعی درمورد توزیع عادلانه قدرت وسهم گیری فعال ساکنین افغانستان درعرصه سیاست وعمران کشوربوجود بیاید ، مبارزان واقعی وعدالت پسند ساحه نوساتات اندیشه وعمل خود را توسعه بخشند تا لا اقل یکسال قبل از انتخبات آیندۀ کشورهفتاد ودو حزب فعلی با هم آهنگ نمودن مرام نامه های شان ومدغم شدن باهم حداقل به کمتر ازده حزب وحتی کمتر ازآن فشرده شوند ودربین احزاب سیاسی هیچگاه جبهه ائتلا فی دریک مقطع زمانی لازم فراموش نگرد د . بنیاد گرایان مذهبی نزدیک به رئیس جمهور، درافغانستان تلا ش دارند بنام صلح ملی وآشتی قومی ، رئیس جمهور وکابینه اورا بانگهبانان خارجی اش ، طرفدارخودساخته فعالین سیاسی ، مذهبی ونظامی طالبان وگلب الدین حکمتیار راکه ازطرف ایالات متحده امریکا تروریستهای بین المللی اعلام گردیده و تمام دارائی های بانکی آنان بلاک شده است به مرورزمان به کابینه وارگانهای دولتی جذب نموده ، بساط بنیاد گرائی رادرکشور گسترده تر سازند تا بتوانند دریک مقطع معین زمانی با آنچه بنام دمو کراسی درافغانستان زمزمه میگرد د مقابله ومقاومت جدی نمایند ، هیچ بنیاد گرا تحمل ندارد که پیش چشم شان زنان باحرکات پرزرق وبرق ، بالا وپائین بروند ، درزیر لحیه وعمامه آنها باجرئت بی نظیرازآزادی زنان وتساوی حقوق با مردان دم بزنند باخارجی ها بزبان خارجی وباشهر وندان خودشان بزبان خودشان صحبت نمایند ، طالبان وگلب الدینی های جذب شده به دولت نیز درهرکجا ی کشورکه قرار دارند باتامین رابطه با هسته های مرکزی شان همیشه برای خنثی کردن پلان ها وفعالیت های امنیتی دولت ونیروهای ائتلاف برهبری امریکا احتمالاً تلاش دارند ورابطه های مخفی بارهبران شان قایم کرده اند ، افزایش ضایعات وتلفات نیرو های وفادار به دولت وخارجی ها درافغانستان نسبت به زمان قبل از ایجاد کمیسیون آشتی ملی وقبل از جذب افراد طالبان وگلب الدین حکمتیار به ارگانهای دولتی  میتواند ثمر همینگونه فعالیت های خصمانه آنها بصورت مخفیانه به حساب آید ، جذب مخالفین مسلح درزمان دوکتور نجیب وپیامد های بعدی آن درافغانستان تجربه تاریخی است باید ازآن آموخت وبرحذربود ومحتاط !!

درپهلوی همه این مسایل عده یی ازافراد شامل دردولت افغانستان نیزطرح نادرست برتری جوئی نژادی وقبیله سالاری راروی دست گرفته برای ارجح نشان دادن این طرح افتراق آمیز وضد همبستگی ملی، با ارایه دلایل منسوخ ضدملی وضد دمو کراتیک به سمپاشی هامصروف اند تا با تخدیرومسموم کردن افکارعمومی، کاری به نفع خویش وبه ضرر دیگران انجام بدهند ، این تیپ افراد نیزبدون آنکه ازتجربه ناکام برتری جویان تاریخ درس عبرت بگیرند به هواداری ازآنها درحرکت اند وفعالیت پرتب وتابی دارند ، وظیفه ورسالت تاریخی روشنضمیران ومبارزان ملی افغانستان است که چهره های نهفته درعقب ماسک اینگونه افراد را باقلم وزبان ، قدم به قدم افشا نمایند وپلانهای شوم ضد ملی وضد دمو کراتیک آنهارا خنثی سازند وتوجه حکومت ومدعیان تعمیم دموکراسی در افغانستان را بسوی حرکات وعملکرد نادرست  ایشان معطوف نمایند ، وظیفه دولت وازجمله رئیس جمهور است که با استفاده ازمشوره ها ورهنمود های مشا ورین مهم خویش پلانهای کاری ومثمررا برای تحکیم وحدت ملی وبهم نزدیک کردن اقوام روی دست گرفته ازطریق سخنرانی ها وکنفرانس ها ی خبری ومطبوعاتی امید متساوی الحقوق زیستن را دردل ودماغ مردم زنده بسازد وهرگونه فعالیت خشم آفرین وافتراق زای تفوق طلبی نژادی وقومی را ازطرف هرکسی وهرحزب وسازمانی مطرح گرد د ترمز ومتوقف نماید زیرا اصول اساسی ودموکراسی حکم میکند که هیچ فردی از افراد جامعه وهیچ حزبی ازاحزاب فعال درکشور حق ندارد باطرح های ضد دموکراتیک وضد ملی درعرصه سیاسی جولان نماید

 

(ختم)

-----------------------

 

12 / 5 / 2006 میلادی

 خاطره ها:

1 -- سیو بروزن دیو، واژه اوزبیکی است ، دوست داشتن معنی دارد همچنان سیویک ، سیوگیلیک بمعنی دوست داشتنی وسیو ماغ مصدر دوست داشتن است ، تگین نام قوم اوزبیک است نا م پدر سلطان محمود غزنوی سیویک تگین یعنی شخص دوست داشتنی ازقوم تگین میباشد ، فارسی زبانهاکه بعضاً

حرف (و) را دروقت نوشتن به حرف(ب) تبدیل میکنند مثل (نوشته) رابصورت (نبشته) مینویسند (سیویک تگین) رابصورت (سبک تگین) نوشته اندکه نادرست است ، درست نوشتن آن سیویک تگین است .

 2-- توغ لیق یا توغ لیک واژه اوزبیکی است ، توغ بمعنی بیرق ، پرچم ، درفش --( لیق ، لیک) پسوند الصاقی است مثل توغ لیق یعنی بیرق دار، پرچم داروغیره بعضی املا نویسان مـقـلـد که به مفهوم نوشته متوجه نمیشوند توغ را به شکل تغ  نوشته واژه معنی دار را بی معنی میسازند، توغلیق شاه را

تغلق شاه نوشتن نادرست است .

3-- درآن دوران هرپادشاه که نسبت مرگ غیرطبیعی ویا طبیعی ازتاج وتخت دور میگشت افراد منتظر فرصت ،پلان تهاجمی خودرا عملی میکرد وقدرت وتاج وتخت پادشاهی را بدست می آورد تافرصت حملات تهاجمی دیگربحیث صاحب تخت وتاج باقی میماند وآنرا زنده گی پنجروزه میگفتند ...

sasdolati@hotmail.com

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مؤخذ ها :

تاریخ جهان تالیف جواهرلعل نهرو

سقوط برلین تالیف ژان مایر، ژورنالیست فرانسوی

بروشور تبلیغات مذهبی مسیحیان سال 2003 میلادی یا                                                                                                                                     یا د داشتها وآرشیف شخصی        

استعمار وناسیونالیزم منتشرۀ حزب افغان ملت    

 

 


بالا
 
بازگشت