محمداکرام اندیشمند

 

               ما و پاکستان

بخش اول

                                                                

آنچی که در عنوان "ما و پاکستان" ارائه می شود، بحث و بررسی روابط و مناسبات میان افغانستان و پاکستان است. افغانستان از میان تمام همسایگان خود با پاکستان مرز طولانی و مشترک دارد. مرزی که دوطرف جنوب و شرق کشور را در بر می گیرد و طول آن به بیش از 2000 کیلو متر میرسد. نه تنها بررسی تاریخی مناسبات افغانستان با پاکستان منحیث بزرگترین کشور همسایۀ ما با داشتن طویل ترین مرز از اهمیت قابل توجه برخوردار است، بلکه این بررسی با توجه به روابط نا هموار و متشنج طرفین از آغاز ظهور و تولد کشور پاکستان تا اکنون امر مهم و ضروری محسوب می شود. بدون تردید پاکستان به حیث بزرگترین کشور همسایۀ افغانستان نقش و تأثیر عمده ای در تحولات و حوادث نیم قرن اخیر افغانستان داشته است. صرف نظر از اینکه این نقش و تأثیر در حوادث و تحولات درونی کشور ما از سوی گروه های مختلف و متفاوت سیاسی، اجتماعی، قومی و غیره در داخل کشور با چه برداشت و دیدگاه مورد ارزیابی قرار می گیرد، پاکستان و چگونگی مناسبات افغانستان با آن کشور یکی از عوامل بسیار مهم و تعین کننده در بی ثباتی افغانستان محسوب می شود. بد ترین و ناگوار ترین پیامد بی ثباتی ناشی از این عامل، فراگیر بودن آن بر تمام عرصه های حیات سیاسی، اقتصادی، دینی، اجتماعی، نظامی و . . . است. اگر مطالعه و بررسی روابط و مناسبات با پاکستان از زاویۀ نقش و اثر گزاری پاکستان در بی ثباتی افغانستان مهم و درخور توجه پنداشته شود، بررسی حل منازعه و تشنج با پاکستان و پایان دادن به نقش منفی آن کشور در افغانستان مهم تر از آن است.

روابط میان افغانستان و پاکستان چگونه شکل گرفت و انکشاف یافت؟ مشکل و منازعه میان افغانستان و پاکستان چیست؟ پاکستان و افغانستان از همدیگر خود چه میخواهند؟ آیا راه حلی در منازعه میان افغانستان و پاکستان وجود دارد؟ و . . . 

در این نبشته حتی المقدور تلاش گردیده است که به پرسش های مذکور پاسخ واقع گرایانه، معقول، منطقی و عملی ارایه شود. 

 

تشکیل پاکستان و  واکنش افغانستان:

شبه قارۀ هند در سوم جولای 1947 میلادی از سلطۀ استعماری بریتانیا آزاد شد و دو کشور مستقل هندو ستان و پاکستان عرض وجود کرد. پاکستان و هندوستان به تأیید و حمایت بریتانیا از 3 تا 17 جولای 1947 در مناطق شمال غربی، عمدتاً مناطق پشتون نشین شبه قارۀ هند دست به برگزاری یک همه پرسی یا رفراندم زدند. قبل از آن برگزاری چنین رفراندمی توسط پارلمان بریتانیا هنگام تصمیم و فیصلۀ پارلمان مذکور در مورد آزادی نیم قارۀ هند تصویب یافته بود. میر غلام محمد غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ اقدام پاکستان را در برگزاری ابن همه پرسی ناشی از جرگۀ قبایل و گروه های پشتون در آنسوی دیورند و مطالبۀ تشکیل کشور مستقل پشتون تلقی مینماید. او می نویسد:« بعد از آنکه دولت انگلیس در 3 جون 1947 اعلامیۀ تخلیۀ هند را نشر نمود، در 21 همین ماه جرگۀ عظیم بنو در پشتونستان محکوم تشکیل شد، و نمایندگان تمام "پشتونستان" آزاد و محکوم و بلوچستان و احزاب بزرگ از قبل: خدایی خدمتگاران، جمعیت العلمای سرحد و زلمی پشتون در آن شرکت و فیصله کردند که :"پشتونها نه هند میخواهند و نه پاکستان، بلکه میخواهند در این کشور یک حکومت آزاد پشتون بر اساس جمهوریت اسلامی تشکیل شود." بغرض استتار فیصلۀ همین جرگۀ بزرگ ملی بود که پاکستان بعجله دست بیک رفرندم جعلی زد. . .  » ( 1 )

 رویهمرفته منظور طراحان همه پرسی این بود تا مردم این مناطق که عمدتاً متشکل از قبایل پشتون در آنسوی دیورند بودند تصمیم بگیرند که به کدام یکی از دو دولت تازه تشکیل شدۀ هندوستان و پاکستان می پیوندند. در این رفراندم انتخاب سوم و چهارم  در مورد الحاق شان به افغانستان و یا ایجاد یک کشور مستقل دیگر گنجانیده نشده بود. رأی دهنده گان تنها دو راه در پیش داشتند: پیوستن با پاکستان به عنوان کشوری که از مسلمانان شبه قارۀ هند بنام وطن مسلمانها تأسیس می شد و یکجا شدن با هندوستان، سرزمینی که عمدتاً از هندوها متشکل بود. جالب این بود که حزب مسلم لیک پاکستان که تشکیل دهندۀ دولت پاکستان محسوب می شد با لای صندوق های رأی خود قرآن شریف و حزب کانگریس هند، کتاب مذهبی هندوها"گرند" را گذاشتند. طبیعی محسوب می شد که رأی دهندگان در مناطق شمال غربی پاکستان در انتخاب این دو، جانب پاکستان را بگیرند و تعلق خود را به پاکستان اعلان دارند. هرچند در این رأی گیری بسیاری از مردم شرکت نکردند، ولی آنهاییکه رأی دادند از پیوستن به پاکستان تأیید بعمل آوردند. 

پس از اعلان نتایج رفراندم، کشور پاکستان رسماً در 15 آگست 1947 از سرزمین بنگال در شرق هندوستان که از پاکستان هزاران کیلو متر فاصله داشت و ایالت های سند، پنجاب، بلوچستان و مناطق پشتون نشین آنسوی دیورند در شمال غرب بنام ایالت سرحد شمال غربی بوجود آمد.

بدین ترتیب کشور پاکستان تولد یافت و دولت آن رسماً جانشین و وارث سلطه و حاکمیت انگلیس ها در این کشور به شمول مناطق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند گردید. تأیید رفراندم توسط پارلمان بریتانیا و بر گزاری رفراندم در مناطق شمال غربی نیم قاره علی رغم هر گونه تقلب و کمبود در آن، به جانشینی پاکستان رسمیت می بخشید. افزون بر آن، بعداً دولت انگلیس پس از الغای توافقنامۀ دیورند از سوی افغانستان، بگونۀ صریح و رسمی از جانشینی دولت پاکستان بجای خود در تمام مناطق شرقی دیورند سخن گفت:« وزیر مستعمرات دولت انگلیس در 1950 اعلام کرد که پاکستان وارث تمام حقوق و وظایف مقامات برتانوی هند در مناطق این طرف خط دیورند میباشد.» ( 2 )

پاکستان به عنوان وارث و جانشین دولت هند برتانوی به مناطقی در شمال غرب شبه قارۀ هندسلطه یافت که آن مناطق از لحاظ تاریخی، فرهنگی و اجتماعی پیوند عمیقی با افغانستان داشت.  امادولت شاهی افغانستان به سلطنت محمد ظاهر و صدارت کاکایش شاه محمود در زمان تشکیل کشور پاکستان هیچگونه واکنش منفی در برابر پاکستان نشان نداد. کابل بدون تأخیری دولت پاکستان را به رسمیت شناخت. روابط سیاسی و دیپلوماتیک میان طرفین رسماً بر قرار شد. مارشال شاه ولی کاکای شاه به حیث نخستین سفیر افغانستان در نومبر 1947 عازم کراچی پایتخت پاکستان شد. و متقابلاً پاکستان نمایندۀ خود را در همین سال (1947) به کابل اعزام داشت. ( 3 )

 

 آزادی شبه قاره و سکوت افغانستان در مورد دیورند:

دولت افغانستان در نخستین سالهای دهۀ چهل قرن بیستم میلادی از طرح جدی موضوع دیورند با انگلیس ها که در حال از دست دادن سلطۀ خود به نیم قاره بودند خود داری کرد. زمام داران افغانستان همچنان با دوحزب مقتدر کانگریس و مسلم لیک که مصروف فعالیت آزادیخواهانه در جهت استقلال شبه قارۀ هند از سلطۀ استعمار بریتانیا بودند به هیچ تماس و مذاکره ای بر سر موضوع دیورند و سرنوشت پشتونها نپرداختند. حتی به عقیدۀ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر پس از پایان جنگ دوم جهانی که انگلیس ها وارد مرحلۀ عملی ترک شبه قارۀ هند و اعطای استقلال گردیدند، صدا وحرکتی از کابل در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند بر نخواست:«وقتی که در پایان جنگ (جنگ دوم جهانی) دولت انگلیس دوباره به این موضوع رجوع نموده هیئت کابینه را به هند فرستاد و بعد از آن تا وقتی که در سال 1947 لارد لوی مونت بیتن طرح تقسیم هند را به دو کشور اعلان نمود، حکومت افغانستان حیثیت تماشا بین را حفظ نمود.» ( 4 )

نه تنها زمام داران افغانستان از انجام هرگونه حرکت جدی سیاسی و نظامی در مورد سرنوشت مردم آنسوی دیورند در آستانۀ استقلال شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان خود داری کردند، بلکه از همراهی با حرکت های مردم مناطق شمال غربی شبه قاره  پرهیز نمودند و حتی مانع قیام مسلحانۀ آنها گردیدند. دگر ژنرال فیض محمد از ژنرالانیکه در خوست پکتیا مصروف وظیفه بود میگوید:« قبایل پشتون آنطرف دیورند،قبل از آنکه انگلیسها منطقه را ترک گویند، پیام ها بوی فرستاده بودند که در عوض بیرق های انگلیس، بیرق های افغانستان را بلند می نمایند. ولی وزارت دفاع به هدایت وزارت خارجۀ افغانستان که در آن وقت علی محمد وزیر آن بود؛ به این ژنرال از طریق وزارت دفاع چنین ابلاغ کرده بود که دولت موضوع را از طریق دیپلوماسی تعقیب میکند. چنین حرکتی ترغیب نشود.» ( 5 )

میرغلام محمد غبار مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ از عدم توافق کابل با اعلان استقلال پشتونهای آنسوی دیورند در روزهای تشکیل کشور پاکستان و مخالفت با شورش مسلحانۀ مردم آن مناطق سخن میگوید:« وقتیکه در همان آغاز کار(1947) جرگه قبایلی سرحد، استقلال خودشرا در برابر پاکستان اعلان کرد و نمایندگان خود را بکابل اعزام و از قیام مسلح خویش بمقابل پاکستان ابلاغ و هم استمداد نمودند، بقول نجیب الله خان ( کارمند عالی رتبۀ وزارت خارجه و هیئته مذاکره کننده بر سر سرنوشت مردم آنسوی دیورند با دولت پاکستان) حکومت اعلیحضرت که به ادامۀ مذاکرات و مفاوضات خویش( با پاکستان) میپرداخت، کوشید ایشانرا از اقدامات مسلحانه

(درمقابل پاکستان) منصرف گردانیده و بانتظار نتایج مذاکرات و اقدامات صلح جویانه وادار سازد. زیرا ما هیچگاه آرزو نداشته و نداریم که با برادران پاکستانی ما روابط کشیده گردد. » ( 6 )

 

انگیزه ها و عوامل سکوت:

در حالیکه دولت افغانستان فرصت های مناسب و مساعدی را در مورد موضع دیورند پیش از تشکیل کشور پاکستان از دست داد، پس از شناسایی رسمی پاکستان و تأمین روابط دیپلوماتیک با آن کشور وارد منازعه و کشمکش مداوم و مزمن بر سر  دیورند با این کشورشد. بررسی این منازعه و تأثیر آن بر افغانستان در عرصه های مختلف یکی از مباحث مهم این نبشته است که بعداً به آن پرداخته خواهد شد؛ اما قبل از آن، این پرسش به بحث و پاسخ نیاز دارد که زمام داران افغانستان به خصوص سردار محمد نادر و خانواده اش که نیم قرن بر کشور حکمروایی کردند، چرا در سالهای زوال استعمار بریتانیا در شبه قاره تا زمان تشکیل کشور پاکستان سیاست اغماض و سکوت را بر سر دیورند در پیش گرفتند؟

اگر در تحلیل و دیدگاه میر غلام محمد غبار مؤرخ و محقق کشور که شخصاً ناظر شکل گیری حوادث و وقایع دوران زوال استعمار بریتانیا در نیم قارۀ هند، استقلال نیم قاره، تشکیل کشور پاکستان و شاهد سیاست زمام داران افغانستان در موضوع دیورند و مردم آنسوی دیورند است، نگاه شود، انگیزه و عوامل سکوت دولت به سیاست سردار محمد نادر و خانوادۀ حاکم او  در جانبداری از اغراض و اهداف انگلیس ها بر میگردد. غبار سیاست خارجی سردار محمد نادر و برادرانش را در وابستگی و انقیاد از دولت بریتانیا تفسیر می کند و ریشه های این وابستگی را به گذشته های دور این خانواده میبرد. او می نویسد:« در افغانستان از سی سال باینطرف، خاندان نادر شاه بحیث یکدسته انگلو فیل شناخته شده بودند، و حتی امیر عبدالرحمن خان که خود سیاست یکطرفه خارجی منحصر با انگلیس را تعقیب میکرد علناً این خانواده را وابسته به دولت انگلیس معرفی نموده، رجعت آنان را از هندوستان به افغانستان، تحمیلی از جانب انگلیس بر شانۀ خود میشمرد. البته امیر عبدالرحمن خان در داشتن چنین نظریه حق به جانب بود. زیرا او در ارتباط یکجانبه با انگلیس خودش را از نظر سیاست مجبور میشمرد ولو این نظر او نه درست بود و نه به نفع افغانستان تمام می شد. معهذا امیر عبدالرحمن خان بحیث یک افغان و یک پادشاه افغانستان این سیاست را تعقیب میکرد در حالیکه او این خاندان را گماشته و جیره خوار انگلیس میدانست. زیرا جد این خانواده سردار سلطان محمد خان طلایی والی پشاور، در مقابل تمامیت ارضی و استقلال افغانستان، ولایت پشاور را بدولت پنجاب گذاشته و خود خدمت رنجیت سنگ قبول نموده بود. همچنین پسر او سردار یحیی خان بنفع دولت انگلیس داماد خودش امیر محمد یعقوب خان را با امضای معاهدۀ ننگین گندمک واداشته بود. پسران این شخص سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان سالها در هند انگلیسی زیر پرچم دولت انگلیس و به جیرۀ انگلیس بسر برده بودند. پسران این دو سردار یعنی سردار محمد نادر خان و برادران و عمو زادگانش، در هند انگلیسی تولد یافت و همدر آنجا با جیره انگلیس رشد کرده و تربیه گرفته بودند. . .  .  » ( 7 ) 

غبار حتی سردار محمد نادر را به حیث وزیر حربیه (وزیر دفاع) در دورۀ سلطنت امان الله خان مانع و مخالف مبارزات استقلال خواهانۀ مردم آنسوی دیورند علیه سلطۀ انگلیس ها معرفی می کند. او به ویژه از اقدام وزیر حربیه به این ارتباط در سال 1921 در زمان امضای معاهده میان دولت شاه امان الله و دولت انگلیس نام میبرد. به گفتۀ غبار در حالیکه موقف وسیاست دولت برهبری امان لله خان پادشاه کشور،"مشتعل نگهداشتن مبارزات آزادیخواهانۀ مردم سرحدات ضد نفوذ برتانیه" بود، اما وزیر حربیه(سردار محمد نادر) مانع امداد کابل به مبارزات مردم آنسوی دیورند می شد. از دیدگاه و باور غبار این عملکرد وزیر حربیه در جهت تأمین خواست انگلیس ها در معاهدۀ 1921 با دولت افغانستان بود:« در این صورت است که قطع امداد کابل با تنها ماندن وزیرستان و فشار قشون انگلیس، مردم وزیرستان را از وارد کردن حملات علیه برتانیه باز میداردو یا آنان را بمصالحه و سازش با انگلیس متمایل میگرداند، آنگاه حکومت انگلیسی هند از فشار سنگین سرحدات آزاد نجات میابد و هیئت نمایندگی او در کابل در تحمیل مقاصد خود پافشاری بیشتر به خرچ میدهد. خوب این کار عمده بدست که در کابل انجام گرفت؟ البته بدست محمد نادر خان وزیر حربیه. زیرا شاه بعد از جنگ استقلال، تمام امور سرحدات آزاد را با امور سرحدی و لایت پاکتیا و ننگرهار، رسماً تحت ادارۀ شخص محمد نادر خان وزیر حرب قرار داده بود و نادر خان از سیاست مخصوص دیگری پیروی می نمود.» ( 8 ) 

 سردار محمد نادرخان طی سالهای کوتاه سلطنت خویش ( 1929- 1933)بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغماض و سکوت در مورد موضوع دیورند پابندی داشت. زیرا او مرهون کمک و حمایت انگلیس در تصاحب سلطنت بود. یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها این بود که به وی اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند در جنگ برای تصاحب سلطنت سرباز گیری کند. ضمن آنکه زمینۀ سفر و عزیمت او را به داخل افغانستان بمنظور کسب اقتدار و سرنگونی سلطنت حبیب الله کلکانی از طریق قلمرو هند برتانوی آماده کردند. محمدنادر شاه پس از تصاحب سلطنت از کمک های مستقیم نظامی و مالی انگلیس ها برخوردار شد. انگلیس ها از سیاست و عملکرد محمد نادر خان در مورد آنسوی دیورند راضی و خشنود بودند. به قول پروفیسور لودیک آدمک ازمحققین افغانستان شناس امریکایی:« سیاست مداران برتانوی در اروپا و هند زمانی رضائیت خاطر خود را، ازطرزالعمل و ذهنیت زمام داران جدید افغانستان

(محمد نادر خان و برادرانش) ابراز داشتند و گفتند از"همکاری رفیقانه و دوستانه ایکه ما از حکومت افغانستان در پیش آمد با معضلۀ قبایل در سرحدات مشترک مان دیده ایم راضی و قانع هستیم. » ( 9 )

مسلماً رضائیت خاطر انگلیس ها، ناشی از سکوت و اغماض محمد نادرشاه در مورد مردم آنسوی دیورند و پابندی وی در سیاست خارجی اش به خواست های دولت انگلیس بود. به نوشتۀ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر:« محمد نادر شاه بدون آنکه رسماً یا اسماً از استقلال کشور صرف نظر کرده باشد در عمل خود را به مشوره با دولت مذکور پابند ساخت و از تعقیب سیاست مخالف آن در سرحد خود داری نمود. مطبوعات هند و سایر کشورها در آن وقت مقالات و گزارشهای متعددی مبنی بر صرف نظر نمودن نادرشاه از استقلال افغانستان به نفع دولت برتانیه نشر نمودند، اما تا کنون هیچ سندی که به انعقاد چنین موافقت یا قرارداد بین جانبین دلالت کند به نظر نرسیده و به اغلب احتمال وجود خارجی نداشته است. لیکن میتوان گفت که طرفین به وعده هایی که محمد نادر خان هنگام عبور ازهند در سال 1929 به نمایندگان دولت برتانیه راجع به حفظ روابط خاص و دوستانه بادولت مذکور داده بود وفادار بوده اند.» (10)

اگر برای انگلیس ها، سیاست سکوت و اغماض سردار محمد نادر در موضوع دیورند مهم و همسو با منافع استعماری شان بود، این سیاست برای محمد نادر خان و خانوادۀ حاکم او اهمیت و منفعت بیشتر داشت. او از این سیاست در عرصۀ تصاحب و استحکام قدرت از دو جهت سود برد: از یکطرف حمایت مالی و نظامی انگلیس ها را کسب نمود و از سوی دیگر از مردم آنسوی دیورند به عنوان سرباز و لشکر جنگ در رسیدن به تخت سلطنت استفاده کرد. این کاملاً به نفع انگلیس ها بود که روی تفنگ و شمشیر مردان آنسوی دیورند نه به سوی سلطۀ آنها بلکه به این سو و در افغانستان توجیه شود. مطالبۀ انگلیس ها از محمد نادر خان آن بود تا از توجیه این تفنگ ها و شمشیر ها به آنسوی دیورند و در مقابل حکومت هند برتانوی بپرهیزد. و انگلیس ها در برابر آن به سردار محمد نادر خان اجازه دادند تا از آن تفنگ ها و شمشیر ها در داخل افغانستان و برای تصاحب و استحکام حاکمیت خود و خانواده اش استفاده کند. محمد نادر خان این مطالبه را بر آورده ساخت و تمام خانوادۀ او در واقع به این  سیاست حتی پس از خروج انگلیس ها از شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان متعهد باقی ماندند.

 روابط محمد نادر خان با انگلیس ها و سیاست اغماض و سکوت او در موضوع دیورند و بگونۀ عموم در مورد جنبش آزادیخواهی شبه قارۀ هند نارضایتی شدید را در میان مردم شبه قاره اعم از مسلمان و هندو بر انگیخت. حتی این نارضایتی در داخل افغانستان بوجود آمد و پرسش هایی در مورد روابط مخفی موصوف با انگلیس ها پس از افشای کمک های پولی و نظامی دولت انگلیس برای او در میان مردم و به ویژه در میان روشنفکران کشور ایجاد شد. محمد نادر خان در نخستین سال پادشاهی خود هزاران میل تفنگ و مقداری پول نقد از دولت بریتانیا بدور از انظار و آگاهی عامه بدست آورد. او برای خنثی سازی تبلیغات و جلب اعتماد مردم به اقداماتی متوسل شد. با انعقاد لویه جرگه ای در 6 جولای 1931 کمک دولت بریتانیا را به اعضای لویه جرگه توضیح کرد و به قول پروفیسور لودیک آدمک از خود در برابر اتهامات دشمنان دفاع نمود:« نادرشاه در بیانیۀ خود نظر به اتهاماتی که بر وی شده بود، به نمایندگان ملت حمله کرد و از ارتباطیکه چگونه او، توسط قوت های خالص افغانها و کمک افغانهای قبایل و بدون معاونت برتانیا به قدرت رسیده بود، تشریحاتی داد.» ( 11 )

سردار محمد نادر خان در جهت کسب اطمینان جنبش استقلال طلبی شبه قارۀ هند به خصوص غرض جلب اعتماد مسلمانان شبه قاره تعدادی از علما و دانشمندان مسلمان آن دیار را به کابل دعوت کرد. علامه محمد اقبال لاهوری از فضلا و شاعران برجستۀ مسلمان نیم قارۀ هند در میان مدعیون بود. او بعداً تحت تأثیر دعوت و پذیرایی گرم محمد نادرشاه اشعاری در وصف مذکور سرود:

نادر افغان شه درویــــــــش خو          رحمــــــــت حق بر روان پاک او

کار ملت محکـــــــم از  تدبیر او           حافظ دین مبیــــــن شمشیراو

چون ابوذر خود گـــــداز اندرنماز          ضربتش هنـگام کین خارا گداز!

عهدصدیق ازجمــالش تازه شد          عهد فاروق از جلالش تازه شد

ازغم دین دردلش چون لاله داغ          در شب خاور وجــــــود او چراغ

  درنگاهش مســــتی ارباب ذوق          جوهر جانش سراپا جذب شوق

محمد نادر شاه علی رغم اقدامات خویش غرض جلب  اطمینان مردم در داخل و کسب اعتماد جنبش های ضد استعماری بریتانیا در شبه قاره، کماکان به سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند ادامه داد. اما صرف نظر از اینکه چشم پوشی و سکوت سردارمحمدنادرخان در موضوع دیورند ریشه در زدو بند و وابستگی پنهانی او با انگلیس ها داشت و یا از منافع او وخانواده اش در تحصیل و تحکیم قدرت ناشی می شد، این پرسش مطرح میگردد که سیاست سکوت و اغماض وی در مورد دیورند تا چه حدی با منافع و مصالح افغانستان سازگاری داشت؟ در حالیکه مؤلف افغانستان در مسیر تاریخ و بسیاری از منتقدین و روشنفکران آن دوران و دوره های بعدی از این سیاست در مورد آنسوی دیورند انتقاد میکنند اما به ندرت در مورد موضوع دیورند و آنسوی دیورند وارد یک بحث دقیق و همه جانبه شده اند. در مباحث و دیدگاه های انتقادی به زمینه های قانونی و حقوقی موضوع دیورند برای افغانستان کمتر پرداخته می شود. هیچگاه در مورد آنچی که از موضوع دیورند بحث و مطالبه می شود، با شفافیت و وضاحت صحبت بعمل نمی آید. از آنسوی دیورند چه باید خواست؟ حق خود مختاری برای مردم آن، تشکیل کشور مستقل، الحاق به افغانستان؟ و یا چیز دیگری. به انطباق و همخوانی مطالبۀ مورد نظر با منافع و مصالح کشور پرداخته نمی شود. از این مهمتر، هیچگاه زمینه های عینی و عملی آنچی که به عنوان دیدگاه، مطالبه و خواست در موضوع دیورند مطرح می شود، مورد توجه و عنایت قرار نمی گیرد. نه تنها بسیاری از روشنفکران و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی در افغانستان طرح روشن، واقع گرایانه و عملی در موضوع دیورند به عنوان یک منازعۀ تاریخی با پاکستان ارایه نکرده اند، بلکه حکومت ها و زمام داران کشور نیز در این مورد تا اکنون فاقد یک برنامه و استراتیژی درست، شفاف و عملی بوده اند.

 رو یهمرفته پس از مرگ محمد نادر شاه در سالهای نخست پادشاهی پسرش محمد ظاهر شاه، این سیاست از سوی برادرش محمد هاشم خان به حیث صدراعظم که در واقع فرمانروای اصلی مملکت بود، دنبال شد. با کنار رفتن محمد هاشم خان از صدارت و انتصاب سردار شاه محمود برادر دیگر محمد نادر خان به این مقام ، سیاست سکوت و اغماض در مورد دیورند تغیر یافت.

                   

آغاز منازعه با پاکستان بر سر دیورند:

سردار شاه محمود کاکای محمد ظاهر شاه که در 1946 صدارت را از سردار محمد هاشم تحویل گرفت، در اخیر این سال به ار سال نامه ای به دولت انگلستان در مورد آنسوی دیورند پرداخت. در این نامه که در واقع به شکل اعلامیه ای انتشار یافت از دولت بریتانیا تقاضا بعمل آمد تا با توجه به انکشاف و ضعیت سیاسی هند برتانوی، موضوع تعین سرنوشت مردم پشتون در آنسوی دیورند مورد توجه قرار داده شود. صدراعظم شاه محمود سپس در سال بعدی که استقلال هند عملی شد و پاکستان بوجود آمد، در یاد داشت رسمی به سفارت بریتانیا در کابل موضوع تعین سرنوشت پشتونهای آنسوی دیورند را مجدداً مطرح کرد:« در یاد داشت تذکر داده شد که برای پشتونها و بلوچ ها هم فرصت داده شود تا حکومت خود را تشکیل دهند و یا به افغانستان بپیوندند. برتانیا جواب داد که سوال سرحدات آزاد حل و فصل شده است و خط دیورند بحیث یک سرحد و حد فاصل بین المللی شناخته شده است. پیمان 1921 (1300 خورشیدی) هنوز مورد تطبیق و موجود است که خط قبلی دیورند را دوباره تایید می کند.» (12 ) 
این نکته قابل بحث و تأمل است که چرا سردار شاه محمود بر خلاف بردارنش (محمد نادر شاه و محمد هاشم خان) موضوع دیورند را مورد توجه قرار داد؟ محمد صدیق فرهنگ مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر اقدام صدر اعظم را ناشی از اعتراض روشنفکران در آن زمان به سیاست اغماض و سکوت دولت در مورد مردم آنسوی دیورند تلقی می کند: « در این وقت بود که در اثر اعتراض بعضی روشنفکران بر ضایع شدن حقوق افغانستان دستگاه حکومت دوباره به حرکت آمده توسط یاد داشت مؤرخ 13 جون 1947 موضوع سرنوشت پشتونها را در ماورای خط دیورند به سفارت برتانیه در کابل تذکر داد، اما اکنون قانون آزادی هند از پارلمان برتانیه گزارش یافته و مقرر شده بود تا آیندۀ ولایت سرحد شمال مغرب توسط ریفراندم یا همه پرسی از مردم مبنی بر شرکت ولایت شان به یکی از دومینیون پاکستان یا هند تعیین شود و قدرت سیاسی در نیم قاره در 15 آگست همان سال به دو دولت جدید انتقال یابد. به عبارت دیگر موضوع به قدری پیشرفته بود که بررسی ادعای افغانستان برای مقامات برتانیه نا ممکن و برای دولت نوتشکیل پاکستان دشوار بود. » ( 13 )

با وجود بی تفاوتی و بی اعتنایی دولت بریتانیا به مطالبۀ دولت افغانستان، موضوع دیورند در محور توجه و سیاست زمام داران کشور قرار گرفت و بصورت یک منازعۀ لاینحل با پاکستان در آمد. این منازعه در طول نیم قرن اخیر نه تنها به عنوان عامل اصلی و مهم در روابط میان افغانستان و پاکستان نمودار شد، بلکه مناسبات منطقوی و بین المللی افغانستان را نیز تحت تأثیر و نفوذ قرار داد. حتی موضوع دیورند پس از تشکیل پاکستان در دوران جنگ سرد بگونۀ غیر رسمی و اعلان ناشده، به نقطۀ رقابت و منازعه در سیاست نفوذ و استیلاء دو ابر قدرت شوروی و ایالات متحدۀ امریکا و هم پیمانانش به ویژه انگلیس ها در منطقه مبدل گردید. امریکایی ها و انگلیسها آنسوی دیورند را برای پاکستان می خواستند. همچنان آنها متمایل بودند که افغانستان بدون هیچگونه ادعایی مرز دیورند را بپذیرد و در همسویی با پاکستان به عنوان متحد منطقوی شان قرار بگیرد تا از این طریق در برابر نفوذ و توسعه طلبی اتحاد شوروی مقابله شود. "فریزر تیتلر" وزیر مختار دولت انگلیس درکابل از سیاست انگلیس ها و امریکایی ها در این مورد درکتاب"افغانستان" در سال 1950 نوشت:«قبایل سرحدی مسلح و مهیبند، و هر آن امکان حمله و سرازیر شدن ایشان به اتفاق افغانستان در سرزمین هندوستان موجود است. این خطر هند شمالی وخطرصلح آسیای وسطی، فقط بواسطۀ ضم ویکجا شدن دو دولت افغانستان و پاکستان با یکدیگر بهر شکلی که باشد، میتواند رفع گردد ولو نظر به اختلافات روحی و اقتصادی وسیاسی و ملی، اختلاط آن دوکشور ممکن به نظرنرسد. معهذا تاریخ حکم میکند که این اختلاط عملی گردد وگر این عملیه بشکل صلح آمیز انجام نگیرد، باقوت عملی خواهد شد. زیرا اگر افغانستان و پاکستان بواسطۀ این اختلاف و یا مزخرفات خط دیورند منقسم و دوپارچه باشند، حالت مساعدی برای انقلاب و موقع مناسبی برای کمونیزم فراهم خواهد شدو هنگامیکه در آنطرف دریای آمو صنایع اتحاد شوروی رشد کندو خواهش باز کردن راهی به بحر بوجود آید، بیگمان یگانه بندر دریایی در آسیای وسطی برای شوروی بندر گاه کراچی خواهد بود که خط آهن را از کشک براه هرات و قندهار و چمن به پاکستان متصل نماید. پس در حالت عدم اتحاد افغانستان و پاکستان و فقدان پشتیبانی انگلیس و امریکا، باز از جبهۀ شمال هجوم بعمل آمده و کنترول هندوکش بدست اجانب خواهد افتید. تاریخ نشان میدهدکسیکه هندو کش رادر دست دارد، کلید هندوستان هم در دست اوست. . .   .  » (14 ) 

در حالیکه وزیر مختار دولت انگلیس، سیاست انگلیس ها و امریکایی ها را مبتنی به حمایت از اختلاط و اتحاد افغانستان و پاکستان ترسیم می نماید و اختلاف میان دوکشور بر سر خط دیورند را پدیدۀ مزخرف تلقی میکند، شوروی ها بر عکس از موقف و موضع دولت افغانستان در مورد دیورند حمایت میکردند. شوروی ها زمانی بصورت آشکار در منازعۀ دیورند میان افغانستان و پاکستان داخل شدند که سردار محمد داود صدارت را از سردار شاه محمود کاکای محمد ظاهر شاه تسلیم شد. او در مورد دیورند که بعداً با تفصیل بیشتر به آن پرداخته خواهد شد، موضع شدید و آشتی ناپذیر اتخاذ کرد. پای شوروی ها در این دوره با تأیید موقف محمد داود بر سر دیورند بصورت گسترده به تمام عرصه های حیات افغانستان به ویژه عرصۀ نظامی کشانیده شد. در برخی از تحلیل ها و دیدگاه ها، ایجاد یک کشور واحد و یا تشکیل فدراسیون افغانستان، پشتونستان و بلوچستان از طریق حل منازعۀ دیورند، طرح شوروی ها بود. آنهاییکه از این زاویه به نقش شوری در مناقشۀ دیورند می بینند یکی از عوامل تهاجم شوروی را به افغانستان در راستای تحقق این طرح بمنظور دستیابی روس ها به آبهای گرم بحر هند و مدخل تنگۀ هرمز مطالعه میکنند. در دورۀ جنگ سرد به خصوص تا قبل از لشکر کشی شوروی افراد، احزاب و گروه های سیاسی نزدیک و وابسته به شوروی بیشتر از همه موضع دیورند را که به آن داعیۀ پشتون و بلوچ گفته می شد با سیاست شوروی ها به عنوان سیاست حمایت از جنبش های ملی و رهایی بخش پیوند می دادند و در جهت آن تبلیغ میکردند. این امر بیشتر از همه توسط جناح پرچم حزب دمکراتیک خلق و رهبر آن ببرک کارمل عنوان میگردید. آنگونه که اکنون هم در سایت انتر نیتی پرچم تصاویری از ببرک کارمل، سردار محمد داود، خان عبدالغفار خان و پسرش عبدالولی خان به عنوان "علم برداران داعیۀ پشتونستان"در کنارهم قرار داده شده اند و در مورد موقف جناح پرچم حزب دمکراتیک خلق در مورد آنسوی دیورند گفته می شود:« پرچمی ها اولین و یگانه سازمان سیاسی بود که درفش حمایت از مبارزات آزادیبخش ملی برادران پشتون وبلوچ آنسوی مرز تحمیلی استعماری دیورند را بر افراشتند» ( 15 )

البته اکنون نه شوروی وجود دارد و نه روسیه در آن موقعیت و توانایی است تا طرح روسی دسترسی به آبهای گرم را از طریق ادغام و یا تشکیل فدراسیون پشتونستان، بلوچستان و افغانستان بریزد. این طرح اکنون از سوی گروه های دیگری در داخل افغانستان و حتی بگونۀ دیگر توسط برخی از عناصر و حلقاتی در میان امریکاییان مطرح می شود.  به هرحال، منازعۀ دیورند با پاکستان از صدارت سردار شاه محمود و همزمان با تشکیل کشور پاکستان آغاز یافت. نخستین گام دولت افغانستان بر سر این منازعه، گام سیاسی بود که در اعزام هیئتی از کابل به کراچی برداشته شد.

اما قبل از پیگری روند مذاکره میان دولت های افغانستان و پاکستان و بررسی سیر روابط میان دوکشور، ضرور است تا به ریشه های تاریخی این منازعه پرداخته می شود. 

                                                                                            ادامه دارد

 


بالا
 
بازگشت