خط دیورند و ضرورت استراتژی کامل و جامع نگر

 

محمد امین میرزاد

 

خط دیورند یکی از چالش های مهم منطقه ای به شمار می رود، معضله ای که قدمت صد ساله دارد و بیش از نیم قرن روابط سیاسی میان افغانستان و پاکستان را کسل کننده و تنش زا ساخته است.

خط دیورند محصول چند معاهده و خیانت قبلی است که استعمار انگلیس با شاه شجاع در پیشاور بست و به دنبال آن در سال 1839 معاهده قندهار با امتیازدهی بیشتر به انگلیس توسط همین شاه تکرار شد، کشمیر، سند، پیشاور و ... از دست رفت.

دومین خیانت ملی با معاهده گندمک توسط محمد یعقوب خان صورت گرفت و بخش دیگری از بلوچستان و پشتونستان از دست رفت و سرانجام معاهده دیورند در 12 نوامبر 1893 پروسه خیانت ملی را تکمیل کرد و امیرعبدالرحمان خان در بدل حکومت در کابل، خط خیانت را از بین خاک افغانها عبور داد و بر تمامی خیانت های شاه شجاع و یعقوب خان صحه گذاشت. زمانی که خط دیورند به امضا رسید مردم آزادی خواه افغانستان علیه قشون انگلیس قیام کردند، اما متأسفانه عبدالرحمان خان هیچ حمایتی از این مبارزان نکرد و آنان را به تندی و اهانت از خود راند.

هر چند دولت انگلیس هنگام خروج از شبه قاره هند، طی اعلامیه ای کلیه معاهداتی را که به عنوان کمپانی هند شرقی با سران قبایل، راجه ها و نوابهای خودمختار در هند و حکومت های همجوار امضا کرده بود، ملغا اعلام کرد و بر اساس این اعلامیه معاهده خط دیورند نیز باید ملغا می گردید اما هنگامیکه پاکستان از پیکره هند تولد یافت، خود را میراث دار تمامی معاهدات استعمار انگلیس در منطقه خواند و خط دیورند را مرز میان افغانستان و پاکستان قلمداد کرد. افغانستان که این خط را میراث استعمار می دانست، نپذیرفت و چالش سیاسی میان دو کشور اوج گرفت، از آن زمان تا کنون بیش از نیم قرن می گذرد، روابط سیاسی میان افغانستان و پاکستان همیشه پرتنش بوده و گاهی اوقات به درگیری های مرزی میان دو کشور نیز منجر شده است.

در دوران جنگ سرد و بلوک بندی های شرق و غرب، پاکستان در دامن غرب افتاد و افغانستان در لویه جرگه 1955 که مسئله پشتونستان و خط دیورند بسیار داغ شده بود، شرکت کنندگان در لویه جرگه روی دو نکته تأکید کردند، یکی تقویت اردوی افغانستان برای مقابله نظامی با تهدیدات پاکستان و دیگری اتخاذ سیاست بین المللی بر خلاف جهت پاکستان. در آن زمان تنها چنین گزینه ای اتحاد جماهیر شوروی بود و افغانستان به ناچار در دامن بلوک شرق غلطید. و خط دیورند به چالش سیاسی بین المللی مبدل گشت و کشورها بر اساس بلوک بندی شان از پاکستان و افغانستان در قضیه خط دیورند پشتیبانی کردند.

در دوره صدارت سردار محمد داود خان و ریاست جمهوری وی کابل و اسلام آباد تیره ترین روابط سیاسی و اقتصادی خود را پشت سرگذاشت. احزاب چپی در افغانستان از فرصت های موجود استفاده کردند و آزادانه به فعالیت های حزبی در درون اردوی ملی، ادارات دولتی و دانشجویان پرداختند.

رشد فزاینده جریانهای چپی در افغانستان، به مرحله ای رسید که دیگر برای داودخان قابل کنترل نبود، او در یک چرخش عجولانه برای گریز از این معضل به سوی غرب روی آورد، این چرخش سبب شد که احزاب چپی توسط کودتا او را ساقط کند.

با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی و گسترش جهاد در سراسر افغانستان، پاکستان به مرکز فعالیت احزاب و مجاهدین تبدیل گردید، این کشور بزرگترین موفقیت بین المللی را در سایه جهاد افغانستان بدست آورد. سیاست ضیاءالحق در این باره آن بود که «افغانستان را آهسته آهسته به آتش بکشید.» این سیاست از عمق کینه کشور همسایه سرچشمه می گرفت که به بهانه جهاد و مبارزه علیه شوروی، افغانستان باید به نابودی و ویرانی مبدل می گردید، تا این کشور هرگز به تنهایی قدر است نتواند و هرگز فرصت آن را بدست نیاورد تا قضیه خط دیورند دوباره مطرح شود.

پس از جنگ های خونین نیمه اول دهه هفتاد که تجهیزات اردوی ملی افغانستان که بدست احزاب درگیر در صحنه جنگ داخلی افتاد و جت های جنگی، تانک ها، موشک ها و ... تخریب یا قطعه قطعه شده، به بازار فروخته شد، پاکستان سیاست توسعه طلبانه خود را بیشتر در افغانستان گسترش دهد، با تشکیل و تقویت گروه طالبان، طرح کنفدراسیون پاک – افغان را در نظر داشت، تا در آینده، افغانستان خود به یکی از ایالت های این کشور مبدل شود. اما جریانهای تروریستی که در آستین پاکستان پرورش یافته بود، مجال چنین فرصتی را ندادند و با حادثه 11 سپتامبر 2001 در آمریکا تحولات جدیدی در منطقه رونما گردید.

پس از موافقت نامه بن و تشکیل دولت موقت در افغانستان، این کشور به سوی ثبات، صلح و دموکراسی در سایه حمایت های بین المللی، گامهای جدیدی را آغاز کرد، وفاق ملی در سایه مشارکت همه اقوام و گروهها پایه ریزی گردید، طبیعی بود که دموکراسی که بر ویرانه های 25 سال جنگ و ویرانی، بنا شود، چقدر مشکلات و چالش های فراوان را به همراه دارد و باید تمامی زیربناهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی این کشور از نو بنیاد می گردید. شروع این روند برای کشور همسایه چندان خوشایند نبود، زیرا با استقرار نظم و ثبات سیاسی در افغانستان بار دیگر قضیه خط دیورند بر سر زبانها می افتاد. پاکستان برای پیشگیری از این قضیه دوباره به تقویت گروههای تروریستی و طالبان، پرداخت و پس از سه سال آرامش نسبی ولایات جنوبی افغانستان بار دیگر به صحنه جنگ با طالبان و تروریست ها مبدل گردید.

شکی در آن نیست که بحران جنوب، ریشه در قضیه خط دیورند دارد، پاکستان سعی دارد، با ایجاد ناامنی در جنوب، چنین وانمود کند که باید میان مرز دو کشور سیم خاردار نصب شود و از این طریق مرز دیورند را از دولت افغانستان اعتراف بگیرد و از طرف دیگر با ایجاد ناامنی در جنوب، دولت افغانستان را وادار می سازد تا با ایجاد سیم خاردار در مرز رضایت دهد و یا خط دیورند را در مقابل آرامش ولایات جنوبی معامله نماید.

هر چند که دولت افغانستان در وضعیت فعلی از توان چانه زنی بالایی در قضیه خط دیورند برخوردار نیست و نمی توانند با پاکستان در وضعیت فعلی از توان چانه زنی بالایی در قضیه خط دیورند برخوردار باشد و نمی توانند با پاکستان مقابله به مثل کنند اما خواسته ها و فشارهای پاکستان نیز برای افغانستان قابل قبول نیست.

در این میان تعدادی از نمایندگان ولسی جرگه چالش خط دیورند را عامل اصلی ناامنی افغانستان خوانده اند، اکنون با توجه به وضعیت فعلی در افغانستان، موضع مشخص را باید در این مورد اتخاذ نمایند و سعی شود بهترین استراتژی را در قبال خط دیورند اتخاد کند، استراتژی که هم منافع ملی افغانستان در نظر گرفته شود و هم پشتونهای ماورای خط دیورند به حقوق خود برسند، طبیعی است که این استراتژی نیاز دارد تا کارشناسان و طراحان سیاست بین الملل، مطالعات گسترده نموده و بر اساس نیاز زمان طرح جامع و همه جانبه را اتخاذ نمایند. البته تعدادی از نمایندگان مسئله رفراندوم را در مورد خط دیورند مطرح کردند، ظاهر این طرح معقولانه به نظر می رسد، اما نیاز دارد که این طرح و دیگر راهکارها مطالعات دقیقتر و عمیق تر صورت گیرد و پس از مطالعات همه جانبه، روی آن تأکید شود. پس تا زمان از بین نرفته برای حل معضله دیورند راهکار اصولی و استراتژی جامع و کامل را جستجو کرد.

 


بالا
 
بازگشت