جليل پرشور
 

داپشتونستان زمونژ،هد فيکه هرگز برآورده نشد و ....  


از آنجاييکه مدتهاست که طرح مسالهً جنجال برانگيز پشتونستان وبلوچستان، بوسيله ً حکومتها ،رهبران احزاب سياسی ، بزرگان قومی وقبايلی دوطرف خط ديورند ، سرکرده گان جهادی وطالبی ، بابای ملت(!) وحتی تعداد کثيری از فعالين قوم گرای پشتون خاصتا ً ادامه دهنده گان راه شادروان عبد الولی خان ، اجمل ختک وگروه وفادار به ايشان ، احزاب اسلامی پشتونخواه وايتلاف اسلامی حاکم بر صوبه سرحد، بشمول فعالين قبلی داعيه ً مردمان جداساخته شده از پيکر افغانستان در سال 1893م ، به آن گرمی وحرارت ديروز ، وبه اساس اهداف وبرنامه های پرمصرف وبیحاصل طولانی پار، مطرح نمیگردد ودردستور کار شان قرارنداشته وشايد قرار نگيرد ، اين وضع ما را وادار میسازد که در مورد، با ديدی روشن وجديد بنگريم وتصميم بگيريم.
با درنظر داشت ارزش اين موضوع واهميت آن در امروز وفردای وطن ما ومنطقه ، آيا وقت آن فرانرسيده است که نيروهای ملی ، قومی ، دموکراتيک ، ترقی خواه ووطن پرست افغانستان، در روشنی حوادث وقضايای انکشاف يافته وهر لحظه در حال تغيير منطقه وجهان واهداف دراز مدت امريکا و انگليس ، اين معمار قديمی جغرافيای سياسی منطقه وهمرکاب فعلی فرزند بدوران رسيده اش (امريکا) ، دولت فعلی افغانستان وچهره های کليدی در ايتلاف با آن که اکثراً تا هنوز پاکستان را ولينعمت خود می دانند، نيات هميشه شوم پاکستانی ها ومعامله گری بخش بزرگی از بزرگان باصطلاح قومی آن طرف واين طرف خط ديورند وحتی بی پرده اگر گفته شودعدم تمايل اکثريت احزاب ومردمان آن طرف خط با افکار وآرمانهای ديرينه ً مردم ما ، مبنی بر يکجاشدن بابرادران پشتون وبلوچ ودوباره يک وطن شدن، زبان به سخن بگشايند وقلم بروی کاغذ آورند واهداف خودرا باساس همين واقعيت ها ، با شهامت ، جرات وصراحت تام ، مطرح کنند ، به شور،بحث وجدل های سازنده بپردازند وبدون فحش وناسزاگويی ،بدون اتهام زدن ومحکوم کردن يکديگر به خيانت ووطن فروشی بحيث فرزندان يک وطن واحد ، راه ها و پيشنهادات عملی ، منطقی ، قابل قبول وطرف حمايت مردمان افغانستان ومناطق آن طرف خط ديورند را ، جستجو ، پيشکش ومطرح سازند.
همه خوب می دانيم که بيشتر از يکصد وسيزده سال، از آن روزی گذشت که استعمار خونريز فرنگی ، با زور سرنيزه قلمرو وطن ما را ، دونيم کرد وامروز همان قاسم خاک ومردم ما،بارديگر بصفت حَکمَ ودايهً مهربان آمده است تا قسط های بعدی اهداف ووظايفش را تکميل کند. سوال اينجاست که: آيا با خموش بودن ودر دل خود ،از عقيده ای بنام داعيهً خلقهای پشتونستان وبلوچستان ، حمايت کردن ، چه مفادی را نصيب ما خواهد کرد ، در صورتيکه ديگران (ابر قدرتها )آمده اند که بقيهً وطن مارا نيز اگر بتوانند ، گويا برای تامين امنيت وثبات(!) به چند قسمت تقسيم نمايند.
در چنين شرايطی که، بنابر عدم موجوديت وحدت ملی ، نبود امنيت سراسری وحتی جزيی، اختلافات قومی ، زبانی، سمتی ، بيداد فقر وبيکاری ، اختلاس وغارت ، بی تفاوتی نسبت به سرنوشت مليونها انسان آواره ، بیخانه، بیکار وبی نان ومريض، تشديد مداخلات خارجی ، تلفات عظيم مردمان ملکی، اوج گيری حملات طالبان وحزب اسلامی تحت حمايت بنياد گرايان جهانی، وصد ها پرابلم ديگر موجود دروطن،مردم ما دارند آخرين روزهای اميد شان را به تغييرات وتحولات مثبت تر ومفيدتر نسبت بدوره های جهادی وطالبی، بعد سقوط طالبان ،سپری می کنند آيا ما وظيفه ومکلفيت نداريم که شعار های معين ، دقيق وقابل عملی را دربسا موارد ، ازجمله در مورد مسايل آن طرف سرحد ،برای آن استخراج ومطرح کنيم که خاموشی بيشتر ازين گناه است ومردم را به گمراهی ومايوسيت می کشاند.
آنهاييکه ، باثرروابط سياسی قبلی وجديد قومی وزبانی ، از شبکه های ساخت پاکستان وازجمله طالبان حمايت کردند ومی کنند ،بايد خوب بدانندکه پيروزی طالبان ، پيروزی پنجابیها ، پيروزی آی ،اس ، آی ونه فقط پيروزی نهايی تفکر ديورندی وديوبندي هاست، بلکه انکشاف وتوسعهً خطر ناک آن افکار سيطره جويانه وتوسعه طلبانه رادر مناطق غربی آن خط استعماری ، یعنی در حريم مقدس وطن ما،نمی توان از نظر دورداشت.
(در دورهً مهاجرت ، بعد استيلای طالبان بر شمال افغانستان ، از طريق کوه ها وبی راهه ها ، بعد مدت طولانی ، به شهر پشاور رسيدم. يکروزی بالای پل اتک ، بادوسه رفيقی ، دور از نظر پوليس يکی دوقطعه عکس ياد گاری گرفتم که جدا ً ممنوع بود . وقتی بدريا نگاه می کردم می ديدم که آبی که از طرف افغانستان می آيد وگل آلود است ، باآب شفاف قلمرو فعلی پاکستان ، يکجا نمی شود وباهم حل نمی گردند، من برفقايم گفتم که در اين لحظه ايکه ما اين جا عکس می گيريم ودردلهای ما می گوييم که در کناردريای اباسين هستيم ودر قلمرو اجدادی خودمان ، ويک وقتی شعر وشعار ما اين بود که ( دا پشتونستان زمونژ، دا بلوچستان زمونژ) پنجابی ها با نوکران شان ، نه تنها آن شعار قديمی مارا ناکام وبی اثر ساختند ، بلکه در کنار آمودريا نشسته اند ومی گويند ( داآمودريا زمونژ ، دا بلخ ودافارياب زمونژ اودا کابلستان او کندهار زمونژ).
بلی ، در آن روز اهريمنان وخرابکاران ، بلخ وبدخشان ، کابل وهرات ، غزنه وباميان وپروان وساير مناطق وطن مارا، لگد مال کردند ولی ما درسطح شعار باقی مانديم وقريب است ، بارديگر آن وطن با خاک يکسان شده ، به سوی بقايای آتشی کشانیده شودوبسوزد که عبد الرحمن جنرال خون ريز پاکستانی وضيا الحق قاتل ملت ماونصير الله بابر وبی نظير بوتو این ادامه دهنده گان راه تجاوز وخيانت وبعداً نواز شريف غارتگر وطن ما،در حمايت غرب وعرب، آن را برای شعله ور نگهداشتن کابل وساير مناطق وطن ما ، بر افروخته بودند وبا کمال تاسف که ايران هم تاريخ وهم فرهنگ ما ، نفت ارزانش را برای دوام آن آتش سوزی ،برای مهاجمين دريغ نکرد.
آيا نمی تواند قابل سوال باشد که : احزاب پشتونستان ، رهبران ومشران قومی آن منطقه ، چرا حد اقل برای يکبار هم که باشد ، نيات وعلاقمندی شان را در امر حل قضايای پشتونستان وبلوچستان ، نه آنطوری که مردم ما وحکومتهای افغانستان می خواستند ومی خواهند ، بلکه مطابق منافع خودشان برای آزادی واستقلال ويا برای مدغم شدن با برادران شان در افغانستان ، ابراز نمی کنند وتمايلی نشان نمی دهند وبرعکس در حکومت پاکستان از رتب عالی وزارت وصدارت ، تا پارلمان ومشاوريت ريس جمهور ومقامات ارشد نظامی واستخباراتی برخوردارند وبجای داپشتونستان زمونژ، می گويند که: (پاکستان هماراهی) ويا( پاکستان زنده باد )!!در چنين اوضاع واحوالی بايد بخوبی درک کنيم که مسووليت ووجايب ما در قبال آنها چيست؟ .
به عقيده ً من ، يگانه قدرت ونيروی تصميم گيرنده ايکه فيصلهً آن قاطع است وطرف حمايت سازمان ملل متحد وجوامع بين المللی قرار می گيرد واز فيصلهً ادغام ويا استقلال طلبی آنها حمايت قانونی شده می تواند ،برادران ما، مردمان پشتون وبلوچ آن طرف خط استعماری ديورند اند، زير اگر ايشان همين فردا تصميم خودرا در جدايی از پاکستان اتخاذ کنند ،ولو اگر با قلمرو وسرزمين قبلی شان يکی هم نشوند ، می توانند بمثابهً بنگله ديش ديگری به آزادی واستقلال خود نايل آيند ، در غير آن هر تصميم ، شعار ونعره ايکه در داخل پشتونستان مورد حمايت قرار نگيرد ، پا از يک شعار ويک آرمان ولو مقدس وغير عملی ، فراتر نخواهد گذاشت.
احزاب سياسی ونيروهای ملی و مترقی وحکومات افغانستان ، در راس حزب ودولت دموکراتيک خلق افغانستان، هميشه با درجات متفاوت از حق تعين سرنوشت خلقهای پشتونستان وبلوچستان ، حمايت کرده اند ومردم ما هر نوع قربانی را از دل واز جان در آن راه قبولدار گرديده بودند، ولی آن حمايت ودفاع وقتی کار ساز می افتد که ملتی خود با همه امکاناتش کمر در راه تعين سرنوشتش ببندد وآمادهً مبارزه وعمل گردد، در غيرآن هيچ نيرو وحمايت بيرونی سرنوشت ملتی را تغيير داده نمی تواند.
ارتجاع غاصب ، نظاميگر ومداخله گر پاکستان ، اين ميراث خوار استعمار فرنگی وحاکم بر قلمرو وسيع پشتونستان وبلوچستان ِ بزور و نيرنگ جداشده بوسيلهً استعمار ، از پيکر وطن ما ، بکمک ياران غربی ومنطقوی وافغانی اش ، قبل از تکميل 99 سالگی دورهً سرزمين تحت استعمار قرار گرفته وجدا شده بوسيله ً خط سياه ديورند وقرارداد ننگينی که مزين به امضای عبد الرحمان خان ، اين امير زادهً خاين ووطن فروش می باشد، با کمال تاسف موفق شد که به
حاکميت دموکراتيک خلق افغانستان ، برای آن خاتمه دهد که مبادا قضيه به سازمان ملل متحد وساير سازمانهای حقوقی وقضايی بين المللی کشانيده شود ووضع جديدی در منطقه شکل گيرد ومنجر به تغييراتی در زنده گی وسرنوشت مردمان مناطق اشغالی گردد.
ازين گذشته حاکميت های جهادی وطالبی بنابر قدرت ونيروی عظيم نظامی کمک شدهً غرب وغنيمت گرفته از اردوی افغانستان، موجوديت رهبران جهادی ای مثل ،آقايان عبد الرسول سياف ، گلب الدين حکمتيار ، يونس خالص ،محمد نبی محمدی ،پير گيلانی ، صبغت الله مجددی ، ربانی ، مولوی حقانی ، مولوی وقاد ،ملا عمرآخند زاده وتيمش وسايرين در راس اين نيروها ، نه تنها در داخل افغانستان ، بلکه در عمق پاکستان ،پشتونستان ، بلوچستان ومناطق وسيع قبایل ، اگر می خواستند ودرمورد کمک به تعين سرنوشت ويا دقيقتربه آزادی واستقلال برادران پشتون وبلوچ حداقل صداقت می داشتند، آيا بهترين زمينه وشرايط ، برای تحقق آن هدف ديرينه کاملا مساعدنبود که اگر می خواستند بالاتر از سطح دفاع از حق تعين سرنوشت برادران پشتون وبلوچ ، می توانستند ، داخل اقدام شوند وعمل نمايند.
اما متاسفانه با وجود همه ادعا های کاذب قوم خواهی وحمايت از پشتون ولي ، نه تنها کاری را در آن مورد انجام ندادند ، بلکه افغانستان اين حامی حق تعين سرنوشت برادران آن طرف خط استعماری را ، سرزمين خودشان را به صوبهً جديد پاکستان مبدل ساختند وعملاًپاکستانی ها ، وهابيون سعودی و ساير بنيادگرايان عرب وعجم را، بروطن ما حاکم ساختند ، که موجوديت نواز شريف قاتل مردم ما ،ترکی الفيصل رييس استخبارات مداخله گرسعودی ،ساير نماينده گان شبکه های جاسوسی منطقه وحاميان جهانی شان در مراسم تسليمی قدرت ، درسال 1371 شاهد مدعا است.حال هر نوع ادعای کمک به پشتونستان وحق تعين سر نوشت آن مردم ، به وسيلهً اينها غير قابل قبول وباور است.
نيروهای جنگی فعلی ، ادامه دهنده گان همان سناريوی قبلی پاکستانی عليه آرامش مردم وترقی وطن ما اند که همين اکنون آنها، برای بازگشت آن امپراطوری از دست رفته ، بارديگر ،جهاد(!) خونين شان را آغاز کرده اند.
تاسف آور اينست که امريکايی ها با وجود تبليغات گوش کر کن جهانی، تحت نام مبارزه عليه تروريزم وبنياد گرايی وباوجود تلفات عظيم مردم وقوای مسلح ما وتلفات نيروهای خودش وناتو ، برای جلو گيری از تلفات مزيد وپاکشيدن از تعهداتش در قبال سازمان ملل متحد ، جامعهً جهانی ومقامات امضا کنندهً اسناد همکاری با امريکا در بن وکابل ،مذاکره را باهمين نيروهای تاريک انديش وطرف حمايت بیدريغ ماشين جنگی واستخباراتی جهنمی پاکستان ، در پشت پرده ودر اکثر موارد دور از انظار حکومت واستخبارات افغانستان ، به پيش می برد.
راه ديگر حل اين مشکل تاريخی، مواجه شدن عسکری است که درنهايت منطقا ً نمی توان آن را برای اين در نظر گرفت که نه تنها توان واستعداد عملی آن را نداريم بلکه قراردادها ، ميثاق ها وپروتوکولهای نافذ بين المللی اين حق را بما نمی دهد خاصتاً که هيچ حرکتی در داخل منطقهً قابل حمايت احتمالی برای خيزش وحرکت بسوی تغيير سرنوشت شان،بسوی زنده گی وسرنوشت ديگری، غير از حالتی که در آن بسر می برند، وجود ندارد، آيا اين مفکوره می تواند برای ما، در امروز وفردا مطرح باشد؟ توان آن را داريم؟ بالای آن توافق ملی صورت گرفته می تواند؟ جهان از ما حمايت خواهد کرد؟ حلقات ساخت پاکستان ومدعی بسا مسايل وقضايای قومی از جمله سروصدا براه انداخته گان کاذب همين مشکل ، از وطن حمايت خواهند کرد يا از پاکستان ؟ رهبران وقوماندانهای چپی وراستی مذهبی وقومی ايکه سالها به نفع پاکستان ، عليه وطن شان جنگيده اند وبه نفع پاکستان کودتا کرده اند ،بيرق وطن را بلند خواهند کرد يا علم پاکستان را.؟

ازين گذشته ، مقامات هندی با وجود آنکه ما به دوستی عنعنوی با مردم ودولتهای هند ارزش واهميت جدی قايل هستيم ، از سالها به اينطرف ، در مورد بحرانی نگهداشتن سرحدات شرقی افغانستان با پاکستان ینابر دشمنی واختلافات ديرينه و حتی موجه ً شان با اسلام آباد ، بی علاقه وبی تفاوت نيستند ولی سوال اينجاست که اگر هند در مسالهً کشمير با پاکستان ، دراثر پادرميانی وفشار انگليس وامريکا ، کنار آيد ، ويا مشکل کشمير بطورنهايی حل گردد، آيا بازهم موقف شان را در مورد قضايای پشتونستان وبلوچستان ، کما فی السابق حفظ خواهند کرد؟ جواب ابدا ً ،نی می باشد. پس راه حل مذاکره است وتصميم اولی ونهايی بدست برادران پشتون وبلوچ آنطرف خط سياه ديورند است نه بدست جانب افغانی.
از طرفی، برادرن پشتون ما ، در آن سوی مرز اگر بخواهند ، بساده گی می توانند از طريق همه پرسی وانتخابات آزاد ويا از طريق جرگه های بزرگ عنعنوی قومی وتاريخی شان ، تصميم بگيرند وبه اين مشکل تاريخی ومشترک خاتمه دهند . اين همه پرسی را مردم ما نيز می توانند برگزار نمايند ولی اگر نتيجهً مطلوب همه پرسی مردم افغانستان ، در مورد آينده وسرنوشت پشتونستان وبلوچستان ، طرف حمايت برادران ما در آن سوی سرحدات قرار نگيرد ،آيا ما هيچ کاری را از پيش برده خواهيم توانست. بايد با عقلانيت فکر کنيم وتصميم بگيريم ، احساسات محض ولو پاک هم باشند ، بجايی نمی رسند.  
اکنون که باز ، مسالهً بود ونبود وطن ما مطرح است وما بخاطر شعارهای غير عملی خود، قربانی های زيادی را تا کنون متحمل گرديده ايم ، جداًضروری وحتمی است که : مسالهً پشتونستان نه تنها مورد بازرسی ، تحقيق وکنگاش علمی ،عملی وکارشناسانه قرار گيرد ،بلکه اين موضوع از طريق ابراز نظرهای مفيد وسودمند مجموع روشنفکران ، احزاب سياسی ومذهبی ، گروه های قومی وقبايلی ، خاصتا ً بزرگان ومشران پشتون وپشتونخواه قرار گيرد وپيرامون چگونگی تصميم گيری در زمينه ، اگر پارلمان ويا قوای سه گانهً موجود دولتی قدرت، جرات وصلاحيت تصميم گيری رادر اين مورد ندارند ، بايد شورای بزرگ سراسری ملی( لويه جرگه )، وسيع و واقعاً دموکراتيک دعوت شود ، تا با کل صلاحيت ودست باز ، به اين مسالهً کهنه وقديمی وتا حدودی رنگ باخته باثر حوادث وانکشافات سياسی ونظامی، سالهای اخير ،خصوصاً بعد از آنکه مناطق همسرحد شرقی وطن ما ،به پايگاه تروريستان ومتجاوزان منطقه وجهان ، عليه امنيت وثبات در افغانستان مبدل گرديده بود وهنوز باقيست، رسيده گی نمايد وتصاميم قاطع وفيصله کن ونهايی رادر زمينه اخذ نمايد.
نبايد قرنها درپی شعاری بدون بازنگری در مفاد ومضار اقدامات بکار بسته شدهً قبلی در اين مورد وموارد ديگر حرکت کنيم وهيچ راه حل منطقی وقابل قبولی را نتوانيم جستجو نماييم. ما در دورانی زنده گی می کنيم که شعار عمده ًروز ، دموکراسی وتصميم خودملتها و انسانها ،برای حرکت به پيش وانتخاب راه وشکل زنده گی در عرصه های اقتصادی ، سياسی ، فرهنگی وايدولوژيک است که دولتمداری وايجاد دولتها ونظامهای جديد ويا حاکميتهای نودرقلمروهای جديدا ً
طرف شناسايی قرار گرفته ويا شامل پلان شناسايی درآينده های قريب وبعيد ، شامل آنست .
امروز ابر قدرتها ، برای تقسيم مجدد کرهً زمين ، خاصتا ًکشورهای دارای منابع سرشار زير زمينی در آسياوافريقا، کمر بسته اند وهمين ها اند که تا ديروز برای حمايت پاکستان ، عليه وطن ما آتش جنگ وتجاوز را شعله ور ساختند وشعار (داپشتونستان) مارا بباد مسخره واستهزا می گرفتند ومحکوم می کردند وغيرقانونی می گفتند ولی امروز برای تامين منافع خودشان دارند ، منطقه را بسوی تجزيه وبحران می کشانند وحتی شعار پشتونستان واحد وبزرگ را ، در اذهان مردم خوش باور ما ، ديکته می کنند. نشود بقول معروف وطنی، فايده ويا کمايی خيالی، سر ِ سر مايه ً اصلی را بخورد.؟! زيرا پشتونستان واحد شامل پلان امريکا ، با اهداف ديرينهً مردمان وطن ما فرق کلی دارد وکاپی پلان تجزيهً عراق به سه منطقهً شيعه نشين، سنی نشين وکردی نشين می باشد که در لابراتوار پنتاگون ساخته شده است.
بياييد ، باجرات وشهامت توام با احساس مسووليت وعمق بينش ودر سايهً تحولات عميقاًدموکراتيک موجود جهانی ومخير بودن هر ملت وقومی ، در تعين حق سرنوشت خودشان ، بدست خودشان وبصورت دموکراتيک ، آزاد وداوطلبانه ، اين مساله را مورد ارزيابی قرار دهيم نه با اتهام زنی ومحول کردن بار مسووليت وگناه به ساير هموطنان خوب ما که شايد در پارهً از امورنظرات تعدادی از ايشان تا حدودی توام با بد بينی قومی وزبانی ويا محلی نسبی نيزهمراه باشد ، که در شرايط کشوری، مثل افغانستان آن را بسيار بايد طبيعی انگاشت.
اکنون که ببرکت ابتکار ناشی از ناگزيری ومجبوريت های مشهود مقامات دولتی افغانستان، مقامات پاکستانی ، دولت امريکا وساير نيروهای ذينفع قومی ومنطقوی وبعد تشديد حملات روز افزون جنگ جويان طالبی ونيروهای همرکاب بنياد گرای جهانی شان ، جرگهً اقوام دوطرف خط استعماری ديورند ، دعوت شده است ،اميد است که اين جرگه بتواند گامهای عملی ، واضح وقابل قبولی را در حل مسايل تاحال مشکل آفرين ، جنجالی ، خونين ، مهم وطرف علاقمندی مردم ما ، بردارد وزمينه ساز بحران زدايی وفصل جديدی در بهتر شدن روابط همسايگان گردد.
اين جرگه در شرايطی دعوت شده است که در بلوچستان ، بعد به شهادت رسيدن اکبرخان بکتی ، زعيم تاريخی بلوچها، بوسيلهً اردوی اشغالگر پاکستان ،شعار بلوچستان آزاد سرداده می شود واين شعار وحرکات نيز در وقتی بلند گرديده است که: در مطبوعات بين المللی خبر داده می شود که امريکايی ها می خواهند از بوجود آمدن وشکل گرفتن دولت مستقل بلوچستان ، متشکل از بلوچستان پاکستان وايران ، حمايت کنند ودر ضمن تجزيهً ايران در چوکات اهداف ونقشهً جديد شرق ميانهً بزرگ وجديد ، نه تنها بلوچستان پاکستان را جدا سازد ، بلکه پشتونهای پشتونستان وافغانستان را در وجود دولتی واحد ، گرد آورد ورسميت ببخشد.
با در نظر داشت اين افواهات وپلانهای دراز مدت انگليس وامريکا ومعامله گران منطقه،معلوم نيست که مردم ما مطابق اهداف استعمارگران ، صاحب پشتونستان خواهند شد ويا مهندسين پروژه در نظر دارند ، بخشی از سرزمين پدری ومردم شريف مارا ، بازهم بزور ونيرنگ از پيکر وطن فعلی ما جدا وبکشور جديدی ملحق خواهند ساخت که در فکر ايجاد آن هستند. بناً لازم است که اولا ً ( خپل ًحان بايد وساتو!!) وبرادری وهم سرنوشتی بين مردمان وخلقهای وطن ما را تحکيم وتقويه کنيم وبعد با مشوره وتفاهم کليه فيات مردم وطن ما ، در موارد ديگر تصميم بگيريم، زيرا اين مشکل جمعی ومسالهً ملی وسراسریست .
اميد وارم، با خلوص نيتی که من در اين مورد ، چند سطری را نوشتم، دوستان عزيز ما ،با نوشته ها وتحليل های دقيق وسالم شان در اين مورد ،مسايلی را ببرسی وطرف دقت ومطالعه قرار دهند ،تاباشد به امکانات خوب وشفاف وصريح دستيابی به حقا يق وآرما نهای قابل نيل وقابل حل ، بهمهً ما به ممد وکمک کنندهً جدی مبدل گردند.

با احترام

ج. پرشور

15/11/2006

 


بالا
 
بازگشت