دکتور فیض الله   

کیف ، اکرائین

 

                 میهن ما خراسان و ماخراسانیم

 

از آن زمان که براین آستان نهادم روی        فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

 

برفراز روشنائی های معرفت مقام گرفتیم و بیت بالای حافظ بزرگوار را وصف حال خود میدانیم.

 

وطنداران صاحبدل!

دراین بحث از تمام تعارفهای معمول میگذریم و دریک رستاخیز همگانی باید از آن حقوق و فریادهای فروگرفته ما در برابر بیفرجامیهای شوینستی به پاخیزیم  و این بهترین و مطمئن ترین شیوه بهبود التیام جراحات ما خواهد بود. و هرگونه سهل انگاری اندرین باب زیان بار است . جفاهای تلخ و نامردمیهای گزنده حکام مستبد و خونریز قبیلوی مارا به تامل و اندیشه خود معرفتی کشانیده که درباره هویت تباری خود و وطن مالوف و سرنوشت کشور بی توجهی نه نمائیم. بخوانندگان عزیز مبرهن است که از چندی به اینطرف در باره احیای نام مهین عزیز ما مقالات تحقیقی طرحها و گفتمان های داغ در سایت های انترنیتی نشر شده و هم چنان در مورد نفی و طرد ظالمانه هویت اقوام بومی کشورما دلایل مستند تاریخی گفته شده و نیزارزشهای جامعه مدنی اعلامیه جهانی حقوق بشر، حقوق مدنی و حقوق شهروندی درزمینه توضیح شده و به اینصورت پژوهشگران روشندل کشور ما خواستند تا یک عرصه تفاهم عمومی جهت تعاطی افکار بدور از هیاهو وناسزاگوئی و افترا باز شود. وراه هرگونه مغالطه کاری و دکانداریها مسدود گردد. اما متاسفانه پای ستیز و مناقشه مغرورانه شوینستی بمیان آمده لاجرم جهت استفهام بیشتراین متحجران کوردل اذعان گردد که تغیر نام کشور ما از خراسان به افغانستان هیچ وقت در کدام نظر خواهی ( رفرندم ) و مجلس نمایندگان و غیره نهاد های مردمی مطرح و تصویب نگردیده مضاف به آن تغیر نام کشور ما برخلاف اراده مردم ما طور ماهرانه و مرموز ولی حساب شده توسط اسعتمار کهن برای اولین بار در مکاتبات و معاهدات رسمی توسط ( جنرال لارد اکلند انگلیسی ) ویسرائی شبه قاره هند در اگست 1838م یعنی یکصدو شصت و هشت سال پیش از امروز عنوانی شاه شجاع پادشاه خراسان زمین بکارگرفته شد. (1)

وطنداران عزیز!

باذکر مراتب بالا تصریح میداریم که ما برای احیای نام کشور خود به هیچ کدام مرجع و منبع نیاز نداریم که رجوع شود. ثانیا لارد اکلند انگلیسی که شاه کلید افسون را با خود داشت پدرود حیات گفته لذا مارا عقیده برآن است در برابر لجاجت و بد آموزی گروه شوینستی که به حق و عدالت تمکین نشان نمیدهند برهان ، التماس ، اعتذار ، کرنش سودمند واقع نمیشود و هم با گدائی نمیشود که این حق مشروع تاریخی مان را از کسی کسب نمائیم. و نیز تاچه زمانی دیگری  در بی هویتی و استحقار ملی با خفت بسر بریم.

 نامگذاری یک قوم به میهن ما نه قباله شریعی مالکیتی نه ارث پدری و نه وابسته به نژاد اشرافی و نه توجیهات مذهبی و نه موازین حقوقی را داراست. فقط با زور و قلدری این قبای شمله دارناخواسته  به ما تحمیل شده که براندام رسای مردمان ما تنگی دارد. همچنان این گره طلسمی  نیست که با تکرار چند ورد سحرآمیزباز و بسته گردد. و از سوی دیگر این قبای تحمیلی بنام افغانی و افغانستان را به طیب خاطر انتخاب نکردیم که بیشتر از این تحمل حقارت و مظلومیت را نمائیم. و هر نوع مراجعه و عریضه و داد فریادها به مراجع حکومتی و نهادهای که سراپا قرص متشکل از افغان ملیتی ها اصحاب و یاران شان است چاره گر این معضل نبوده بلکه تصدیقات آن مسدله واهی را بهمراه دارد. و ماخود را در واقع درگیر یک مشغله فکری بی حاصل ساختیم. پس حق مسلم خویش میدانیم که خود را خراسانی  و میهن خود را خراسان بنامیم. وبقول مولانای بزرگوار خود را به اصل خود وصل کنیم.

    هرکسی کو دور ماند از اصل خویش        روزگاری باز جوید وصل خویش.

هویت تباری ما بنابر جبن و پاره عوامل دیگر از دامان مام خود یتیم مانده به همت و مدد همگان نیاز است که این خود سعه  صدر میخواهد و گشاده روی و صافی ضمیر!

در واقع اگز نسل ما – نسل پدران کوششی نکنیم تاهویت خود را بدرستی نشناسیم و تثبیت نکنیم و آن را به پسران خود نشناسانیم نااگاه و ناشناخته مثل رستم پسر را قربانی ناشناخته های روزگار خواهیم کرد. که چنانچه همواره متقبل این قربانی های ناشناخته شده ایم. اگرچه برای وصل هویت تباری تمام ساکنان بومی کشور مضایق ایجاد نموده اند اما علی الرغم موانع نشانه های بارزفربه شدن هویت خراسانی را می بینیم که بچشم می آید. این حرکت نوپا که از هرطرف طوفانی را برای در هم شکستن این خرگاه بی بنیاد برپاکرده جز به مدد قوت درونی و حقانیت مواضع فکری و ایمانی و خلوص نیت و ثبات قدم گردانندگان آن میسر بوده نمیتواند. با این بینش همه را دردور کردن قبای  ناخواسته که بدوام آن چندان التزامی دیده نمیشود فرامیخوانیم . تا قبای یک رنگی و بیرنگی خراسان را افتخارانه بتن نمایند. زیرا خراسان مالکیت استجاره یی هیچ قوم خاص نبوده و عبارت از ظرف عظیم و بسیار بالای بوده که حمل کلیه باشنده گان بومی  سرزمین ما اعم از تاجیک ها، هزاره ها ، افغانها، ازبکها ، ترکمن ها ، بلوچها، نورستانیها ، پشیها، هندیها وغیره را داراست. لذا شیفته گان روشندل این آرمان والا را فرا میخوانیم که انتظار بیشتر بمثابه آب در هاون کوبیدن است. به سیطره جویان قبیلوی که به اساس ابتدائی ترین حدسیات ناپخته و ناپایدار در باره هویت قومی مردمان بومی غیر افغان منهمک به دروغ و نفاق میشوند گفته شود که بدلایل زیرین تغیر هویت تحمیلی مان گوش فرا دهند.

v     صرف نظر از اینکه اکثریت مطلق مردمان نژادهای مختلف این سرزمین فارسی گویان است، به گواهی تاریخ بومیان اصیل و اکثریت اعظم میهمن مارا تاجکها احتوا میکنند. بقول میرمحمد صدیق فرهنگ مورخ نامدار کشور که در همین راستا تاکید دارد: " در هنگام گشوده شدن خراسان بدست مسلمانان ( اعراب) بخش بزرگ ساکنان از این سرزمین را تاجکها تشکیل میدادند".(2)

v     د رحوزه خراسان تاجیک ها دارای تمدن و فرهنگ چندین هزارساله بودند که گنجینه های فکری و معنوی آنها در مراحل مختلف بزبانها و گویشهای گوناگون نگارش یافته است. آریانای کهن به عنوان میهن تاریخی تاجیکان خاستگاه آئین باستانی مهر یا میترا که در هزاره دوم وسوم قبل از میلاد ظهور کرد بوده است. همجنان آئین زردشت و اوستا کتاب زردشتیان که به محور سه اصل : پندارنیک ، گفتارنیک و کردار نیک استوار است. شصد سال قبل از میلاد در همین دیار ( بلخ) شکل گرفته است. البته این مرز و بوم نه تنها خاستگاه آئین های میترا و زردشت بلکه زادگاه اصلی اساطیر و حماسه های شهنامه فردوسی بزرگ نیز میباشد.(3) اساسا رویدادهای شهنامه در همین سرزمین اتفاق افتیده است. چنانچه در شهنامه پیرامون برگشت کیخسرو آمده است:                                                   

 

 بسغد اندرون بود یکهفته بیش                   قلیمان وخوزان همه رفته پیش

ازآنجا به شهر بخارا کشید         ز لشکر همه شد هوا ناپدید                                            

زجیحون گذر کرد برسوی بلخ                   چشنده ز گیتی بسی شورتلخ

به بلخ اندرون بود یکماه شاه      سر ماه از بلخ بگزید راه 

سو طالقان آمد و مرو رود     جهان شد پر از نای آوای رود

از آن پس راه نشاپورشاه       بیاورد پیلان و گنج و سپاه

دوهفته در این نیز بخشید مرد                    سوم هفته آهنگ شیراز

 

هم چنان تاریخ این ملت کهنسال با فرهنگ دولتهای کهن چون پیشدادیان ، کیانیان ، مادها، هخامنشیان ، اشکانیان ، کوشانیان ، ساسانیان، یفتلیان و دولت های بعد از اسلام چون طاهریان، صفاریان ، سامانیان ، غزنویان ، غوریان پیوند ناگسستنی دارد.

v    بزرگترین فلاسفه ، شعرا و علمارا خراسان پرورانیده چون حکیم ابونصر فارابی فیلسوف و معلم ثانی بشریت ، مولانا جلال الدین محمد بلخی بزرگترین شاعر و متفکر خلاق ، حکیم ناصر خسرو بلخی شاعر و اندیشمند بی همتا، ابوریحان البیرونی دانشمند توانا، ابوعلی سینای بلخی نابغه شهیر و هزاران شخصیتهای ناموردیگر که همه فرزندان خراسان بودند.

v    تاجیکان در سا حه سیاست، پایداری و حراست از فرهنگ پربار نقش برازنده ی داشته چنانچه بقول مورخ نامدار پروفسور جلال الدین صدیقی ( تاجیکان از آغاز مبارزات ملی و میهنی در برابر اقوام بیگانه به پیکارهای فرهنگی تاریخی شدیدی دست یازیده اند. نخستین ارتش که در داخل امپراطوری اسلام با ارتش منظم خلافت جنگید و آنرا درهم شکست عطتش ابومسلم خراسانی بود. که ابومسلم خراسانی و همراهان او تاجیک بودند. (4)

v    تاجیک ها اینکه بنابر خصایل ذاتی خود مردم رزم و بزم بوده اینها قادراند تا یک حکومت مدنی را تشکیل بدهند که حقوق مدنی و حقوق شهروندی در ان حفظ گردد. چنانچه تاریخ گواه است که تاجیکان به هیچ خطه و کشوری لشکر نکشیده و نسبت به هیچ قوم و ملیتی تعصب و دشمنی روا نداشته اند. اما در عین حال بربرتری جویی و زورگوئی ، استبداد و حق کشی هیچ نوع گذشت و شکیبائی ندارند و آزادی ، برابری ، عدالت و مردم سالاری را به نفع بقا و رشد همه میدانند. این سجایای عالیه را نسلی در نسل از فرهنگ پربار خود به ارث گرفته و چنانچه توصیه شهنامه بازتاب این ادعاست:  

                   

زدلها همه کینه بیرون کنید           بمهراندرین کشور افسون کنید

بکوشید و خوبی بکار آورید         چودیدید سرما بهار آورید.

زخون ریختن دل بباید کشید          سربیگناهان نباید برید

نه مردی بود خیره آشوفتن           بزیر اندرآورده را کوفتن

 

v     دلیل دیگری تغیر هویت تحمیلی همچون آفتاب به همگان هویداست که بنابر سیر عوامل گوناگون داخلی و بین المللی، افغان معادل تروریست، قاچاقچی ، بنیادگرا تعبیر و تفسیر میگردد ودلیل دیگر اینکه شاهان مستبد ، فاسد و عیاش در طی سالیان متمادی گامی برای ترقی و تعالی این سرزمین نبرداشته اند. بی اتفاقی و جدلهای قبیلوی و خانواده گی امیران سدوزائی و محمدزائی، کشور را فقیر ، ابتر و مردم را بی سواد و جاهل گذاشت. که این مایه خجالتی همه خصوصا در خارج گردیده که خود را افغان بنامند. چنانچه دریکی از رستوران های هوتل نیواوتانی New Otani  شهر صوفیا شامانه صرف مینمودم که با یک مرد هالند معرفی شدم پس از تعارفات معمول، آن مرد هالندی از دوست همرایم پرسید که شما از کجا هستید؟ دوستم بدون درنگ در پاسخ خود را اهل ترک معرفی نمود. در این لحظه بود که برایم احساس شگفت اوری رخ داد . بعدا من درک کردم که دوستم مقصر نیست ممکن چنین واکنش ها تازه گی نداشته باشد. شاید هزاران هموطن ما با اینگونه برخوردهای خفت اور روبرو شده باشد. و از روی شرم هویت خود را کتما ن نموده باشد. زیرا منسوب بودن به افغانستان در مخیله هر خارجی تروریست ، طالب ، بنیادگرا، قاچاقبر و عقب مانده را تداعی میکند. پیوسته به این موضوع هم اکنون گلایه و شکوه دها اقارب و دوستان هموطنم در ذهنم خطور کرد که آنها بنابر همین هویت " افغانی" در خارج کشور متحمل رنجهای عظمیمی میشوند زیرا مالکین دکاکین و منازل ار واگذاری جایداد های خود به افغانها خود داری میکنند. آنها مجبورند تا هویت " افغانی " خود را کتمان کنند. همچنان فملم های مستند وحشت طالبی و انعکاس عقب مانده گی و فقر جانگداز میراث ظاهرشاه بابا همه را اندرحیرت میسازد و هموطنان بیچاره ما برعلاوه درد غربت متحمل حقارت و خجالت بیشتر میشوند که این خود بحث بزرگی است که در اینجا گنجائی ندارد.

 

 با حفظ  دلایل بالا گفته شود که همه اقوام کشور بومیان اصیل این سرزمین بوده که استثنا در ان قایل نیستیم که  در فرهنگ گرانبهای خراسان کبیر نقش مساوی داشته اند. اما استعمار بنابر خصومت که از رزم و وارستگی مردمان بومی خراسان داشته ، با زور و ترفند بخاطر ابقای سلاطینی مزدوروابسته خود هویت خراسان را حذف نمودند که بمثابه بحر در جوی سوق دادن است. ونیز بخاطر جلوگیری از بقدرت رسیدن مردمان بومی این سرزمین هزاران حیله و دسیسه را درکار گرفتند که تاکنون این وضعیت کماکان پابرجاست. چنانچه برهان و دلایل واضح سرکوب مردمان اصیل و بومی این سرزمین در طی یک قرن همه شاهد هستیم که چگونه تحت لوای استعمارگران ، فاشسم قبیلوی در چهارکرکتر با چهار چهره کریه و متفاوت عروج نمودند.

1.     حکومت شوینستی در کرکتر اشرافی. از عهد امیرعبدالرحمان خان که مستر کیمل انگلیسی در سیمای مولوی شیرمحمدخان امیر را به اصلاحات اداری و سرکوب مردمان بومی غیر افغان تشویق مینمودند. این استبتداد کبیر تاختم دودمان اهل یحی و سرداران دیوانه چون هاشم خان ، محمدگل خان مهمند، شاه محمودخان و داود خان. که تا هفت ثور ادامه داشت.

2.     شوینسم توتالیتار در کرکتر چپگرایان افراطی و عقده مند سرخپوشان. خلقی که با تلطیف و شعارهای دیموکراتیک عرض اندام کرد.

3.     شوینسم جاهل در نظام تولیتار راستگرایان افراطی طالبان . سفید پوشان که با تطبیق سیاست نسل کشی  و تحقق  استراتیژی زمین سوخته عرضه شد.

4.     شوینسم لنگ قبیلوی حاضر در چهره نظام مدرنیته سازمان  افغان ملیتی ها شکل گرفته که در زیر بال و پر آن تمام بازمانده گان صغیر و کبیر سه کرکتر دیگر را جمع کرده است. در هر دوره مردم ما شاهد اختناق و استبداد بی نظیر بوده برعلاوه اینکه در دست هریک زمامداران نظام شوینستی تبر خونین نسل کشی بوده آنها از پرونده سازی ، شکنجه ، بهتان ، آبروریزی ریا و تظاهرعلیه اقوام دیگر دریغ نورزیدند.  و هریک از نظامها به تنهای طوفانهای تباهی ، پلیدی و سیاهی را به ارمغان آورد و کشور را به انحطاط و صدها آفتهای بیمارزا کشانیدند. که امروز همه از آن رنج میبریم. خلاصه افغان ملیتی ها و اصحاب لنگ لنگان شان در چمبره افغان و افغانیت و افغانستان همه را پیچانیده با بی شرمی تما م سیاست اتنوسنتریست ها ، خصومت ملی ، عظمت طلبی ، استثنا طلبی ، سیطره جوی و برتری جوی قومی را بیباکانه دنبال میکنند. چنانچه اینها خطوط اساسی خود را  پنجسال قبل از اینکه  تحت لوای خارجی ها به اریکه قدرت برسند درکتابی بنام ( دوهمه سقوی) چاپ  و نشر نمودند. طرح استراتیژیک ملت سازی و ثبات در این کتاب نه تنها راندن سایر اقوام از قدرت سیاسی ، محو هویت فرهنگی قومی و مذهبی است. بلکه محو فزیکی ، محو سرزمین های شان و کوچ اجباری مطمع نظر اساسی قرار گرفته است.

 

به اینها خاطر نشان مینمائیم که رخدادها و حوادث دو دهه اخیر حکایت از برهم خوردن کامل تعادل حاکمیت سنتی پیشین دارد. انسان امروزما بگونه انسان قرن نزدهم و بیستم نیست. که چشم بسته رعیت شود و بنحو بیجان گوسفندمندانه وضعیت اساس یک عسکر ساده دل را زمزمه و به مرام شما بدفاع سوق گردد.

تحمیل هویت افغانی با ترفند و اکراه در واحد پولی ، تذکره تابعیت و پاسپورت یک حاکمیت نامشروع مندرج گردیده اما در پیشانی و پوست و ضمیر ما حک نگردیده حتی مانند نمبر پلیت موتر نیست که با عریضه و دریافت امر طی مراحل نیاز احساس نمائیم بلکه به معرفت خودی، بصیرت ، اراده و جسارت همگی بستگی دارد. و کلید اصلاح هویت تباری با تغیر نام میهن عزیز ئ تجزیه ناپذیر ما در همه سطوح و مقاطع به دست یکایک از شیفتگان این راه میسر است.

برای اشاعه ، گسترش ، تعمیم و تحقق این آرزوی بلند و پر افتخار ما از تمام شاعران ، نویسنده گان ، سخن سنجان ، فرزندان برومند وطن پرست و دانادل وبرخورداز از جهان بینی خاصه استادان صاحب نظر، دانشور ، مدیران جراید و روزنامه ها و گرداننده گان با رسالت سایت های انترنیتی درفضای سرشار از صمیمیت دعوت مینمائیم تا بیشتر از این جمودی و خاموشی اختیار نشود، نام نامی میهن عزیز ما خراسان را احیا تا همه گان با حفظ هویت قومی به هویت ملی نایل تا بحیث یک ملت بزرگ خراسانی به وحدت ملی توفیق حاصل نمائیم تا باشد با این همدلی و همراهی کشور را از این بحران و مخمسه نجات دهیم.

 

آفتابا ، بار دیگر خانه را پر نور کن          دوستان را شاد گردان ، دشمنان را کورکن .

مولانای بلخ

 

به تقریب موضوع بحث  شعراستاد مقصوم خان کشمی یکی از فرزندان  با احساس فرمانداری کشم، اُستان بدخشان را پیشکش میدارم. وی سالها زندگی خودرا در راه آموزش و پرورش نسل جوان فرمانداری کشم سپری کرده است. وی باقریحه عالی بنحوی خیلی ظریف این چکامه زیبا را در سوگ خراسان سروده که با ارایه آن بحث را در همینجا خاتمه داده  به همه احیاگران و شجاعان هموطن سربلندی آرزو مینمایم.

 در سوگ خراسان

خـراسان  هست مسمی هــمایون                               به استعـداد خلـقـش بود مدیون

درخت سبز هستی اش گشن شاخ                       فـگنده سایه ها بر چـرخ نیلگون

حدودش  در  هــمـه ادوار  تاریخ                           مــواضـع  مـعـین در پـیرامـون

 به  غربش  خـاوران  کسپین  بود                         به  شرقش  بود پامیر بام گردون

جـنوبش اندیکـوه،  مشهـور آفاق                          شـمالش  سرزمین  رود جیحون

هـوایش اعـتـدالی،  صاف  و  انور                          خـزانش  با  بهاران  نیـز همگون

فـراوان  رود  سرمست  کف  آلود                         خـروشان  و کبود مانند سیحون

سراسر  کوه  و  دامانش گــهر بار                         در  آغـوشش نهـفته گنج  قارون

طبـیعت ارمغان  ها  کــرده ایثار                          ذخـایر  را   بود  شـایسته کانون

بدریا  ها  و  قلب  صخره  هایش                         هــزاران  گوهـر  ارزنده مکـنون

بنامش ماه  و  اختر دست افشان                                عـیوق  و  زهـره  و ناهید ونپتون

به  گنج  بیـکرانش  فوج  غاصب                             هـمیشه  بوده اند شـیدا و مفتون

ز  الطاف  طبیعت،   هیچـگاهی                             چنین شایسته گی، در ربع مسکون

کـیومـرث آن  شهنشاه  برومند                                  پُر  از  داد  و  دهش،طـراح قانون

جـهـانگـیـران  نستوه  سر افراز                             بویژه  بعــد  از  عـهـد  فـریدون

درفـش مـردی و فرمانروایی   را                               بر افـراشتند بشرق و غرب بیرون

حکیمان  شـهیر ـ فرزانه مردان                                 دیگر  دانشمندان همچون فلاتون

خــردمـندان  مشهـور   زمانها                                   یلان و  سروران  اینجاست مدفون

هـمان  سه  مشعـل برج  اوستا                                  فــروزان  و  مـنـور تا به اکـنـون

نجـوم و حکمـت و پیکر تراشی                                هنر های ظریف بود اصل مضمون

جهان در عظمت صلصال حیران                                  سرا  پا  از  محاسن  بود  مشحون

هنوز  پژواک  آن  آهنگ جاوید                             سـرود  وید  و  آن  اشعار  مـوزون

ز ادوار کـهـن مانده به مـیـراث                                 قد  ســرو  و  لبـان لـعـل گــون

ولی حالا چنین تشبیه و سمبول                                 به فرهنگ کنونی نیست مضمون

پس از دهـه دوم قـرن بیـستم *                                 خـراسان کهـن نامش دیگر گون

از آن پس با مرور افغانستان شد                               که گویا خلق او غمگین و محزون

چه نامی!  سرزمین  گریه و غم                                تمام  مردمش  یعنی  جگر  خون

چه نامی! مظهر  فریاد  و شیون                               مـسمی  شگـفـتی ضـد میـمـون

چه نامی!  انعـکاس  آه  و   ماتم                               مـکـرر  آسمان  از  ابر   قیر گون

مناسب نیست هـرگز،  نام کشور                               بود منـسوب بقـوم  خاص پشتون

شگفتی بین که  پشتونیزه کردن                                 بجـبر و زور و با نیـرنگ و افـسون

چنان تحمیل گردید طور عمدی                                 بیمارستان  مبدل شد به  روغتون

هـمـه اسم مکان خـوب فارسی!!!                                 به پشتو شد به آن پسوند از«تون»

خـطـرناکتر زاستـعـمار فـرهنگ                                 نباشد هـیـچـگاهی زهـر افـیـون

زمشرق تا جنوب و هم جنوبغرب                               ز شهر  قندهار تا خوست و ارگون

تروریست و زمین گـیران غاصب                               بزیر  پرچــم  اغــیـار مـلـعــون

مـجـهـز با  سـلاح های مخـرب                                 هـزاران مـوتر و بارگیـر کامـیـون

بسـوی مـرکـز و دامان پامـیــر                                  ولایات شــمال تا رود جـیـحـون

بسان صـاعـقـه، مرگ آفرین بود                             هـزاران خانه شد خاکستر و خون

زنان  و  دخـتران مـفـقود گردید                                مکانِ  از تعـرض  نیست  مصئون

بدوران   ســیاه  ســلطــة شب                                  رسد  ارقام  مقتولان  به  ملــیون

بنا شد  گور های  دسته جمعی                                  پیاپی  حمـــله  و جنگ و شبیخون

آپارتاید  کی چنین بیداد  کرد؟                                   به  آنگولا  و  موزامبیق  و کامرون!

چنین فاجعه بس شوم و غمبار                                  خطرناک  و  مضر،  بدتر  ز طاعون

هـنـوز   اخـلاق  و عادات قبیله                                از آن راضی و جاری اند ومـمـنون

هدف از بامیان بود محو صلصال                              که  گردد  هویت  تاریخی  مظنون

ولی سمت شمال، باید که میبود                                 بطــور  دایمی  ماؤای پشـــتـون

بکـوچـند مـردم بومی از آن جا                                 و یا باشـند غـلام یا بردة مـقـرون

اگـر اینـجا نیاید  نظـم  فـدرال                                   خصومت ها  شود صد چند افزون

که افـغان ها جـفای تازه کرده                                به جان مـردمان  غـیـر  پشــتون

 بحمـدالله که شد فرجام چاه کن                          همه در چاه خود گشتند  مدفون

 

رویکردها:

1.      مقاله آقای محترم کامجو

2.      تاریخ شادروان صدیق فرهنگ: افغانستان در پنج قرن اخیر

3.     ن. کاویان : تاجکان در قرن بیستم

4.     شجاع الدین شجاع : تولد دیگر

 

 


بالا
 
بازگشت