بابك خرم

         21.60.60

نمد سياه  نگردد سفيد

ارجمند خواننده اين صفحه را نميخواستم با اين آهن سرد کوبيدنها درد سر دهم ، اما چون خموشى علامه رضاست ، و اين رضاييت را ندارم ، ناچار، حرف دلم را گفته، تا چه در نظر آيد ؟

چندى قبل نبشته کوتاه از خامه شکسته اين قلم زير نام غده سرطانى شعله در تن نحيف فارو  در سايت وزين آريايى اقبال نمايش يافت، که با واکنش هاى گونه گون همراه بوده ، عده را مورد پسند و بعضى هارا باعث ملال خاطر شد. از جمله آقاى مهاجر در سايت وزين گفتمان به پاسخ پرداخته و طبق معمول هر چه رد و بد در توبره داشته نثار اين کمينه و نويسنده گرانقدرى بنام ايمل پاکتين نموده است . همچنانيکه آقاى مهاجر از وکالت فارو خود را فارغ ساخته، من هم مسايل مربوط به آقاى پاکتين را به خودايشان واگذار ميشوم . ׳

اقاى مهاجر ! ׳

صادقانه اعتراف کنم، انتظار بيشتر ازين، از نوشته تان نداشتم ، روى همين دليل عنوان نوشته ام را نمد سياه نگردد سفيد انتخاب کردم . که انتخابيست بجا و سخت با شيره و عصاره افکار جناب شما همخوانى دارد. ׳

ميخواهم از عنوان نو شته شما آغاز کنم دو پاسخ به دو خاديست در يک نامه ، نميدانم چرا جناب شما، هر چيز را که کلوله ديد خيال چهارمغز ميکند ؟ شما از کجا ميدانيد که من وآقاى پاکتين کارمندان خاد بوديم و يا شايد هستيم ......؟ در حاليکه در شروع نوشته تان ميخوانيم “ :ايمل پاکتين و بابک خرم ﴿ حال كارى ندارم که اين اسامى اصلى اند يا نقلى!﴾ ׳

در عجبم که امريکايى ها از موجوديت جناب شما در کانادا بيخبر مانده واين استعداد خداداد و منحصر به فرد شما را در شناسايى اعضاى القاعده در زندان گوانتانامو بكار نميگيرند . ׳

 شما نوشته من را بيشتر گزنده و ملامت خيز توصيف نموده  و نوشته ايد.در لابلاى جملات پست و بلند تير و خنجر بسوى "شعله يى ها فير( زدن،انداختن و يا کشيدن، چون تير و خنجر فير نميشود،شما که ماشااﷲ کانادايى هستيد و بهتر ميدانيد که به زبان انگليسى  فاير چى را گويند ....﴾ نموده اند . ׳

فهميده نشد، منظور شما ازين تير و خنجر چه است ؟ من شما را مخاطب قرار داده ، سوالاتى را به شما راجع ساخته ام که اصولآ  بايد پاسخ ميگفتيد. اما بد بختانه شما در عوض يک ديالوگ مثمر و سازنده ،عقده هاى آماسيده شعله يى مابانه خود را برون داده ايد ، حتا جوان بودن و مربوط نسل سوم ح،د،خ،ا بودنم هم، گناه تلقى شده ، به نداشتن توان و توشه تيورك متهم نموده ، جوانک پرچمى ، فريب خورده و سرگردان خطاب نموده ايد . ׳

اول  در مورد آقاى صخره ، پيشبينى شماست مسخره . اما خوب است که شما تذکر داديد و ايشان هم اطمينان حاصل کردند. ׳

دوم  فرق بين حزب سياسى و جريان سياسى را حزب من، برايم توضيح کرده بود . که بر حسب عادت فقط در يکمورد جريان شمارا حزب گفته ام ، که ازاين حاتم بخشى، از همه حزب داران دنيا پوزش ميخواهم ، زيرا من به شما اساسنامه، مرامنامه و برنامه عمل بخشيده ام، اصطلاحاتيکه براى شما کلآ بيگانه است . ولى خوب! جريان درست آن است ، اما جريان شروع و ختم دارد ، فکر ميکنم اين فقط جريان شماست که مخالف اصول و قوانين پذيرفته شده جريان  دارد و در جريان است ؟

سوم  حزب دموکراتيک خلق افغانستان( پيرو شوروى)  قبول خاطرتان قرار نگرفته ، کلمه﴿ وابستگى)  را تاکيد نموده ايد. درست و بجا، ولى منظورم از دهه چهل خورشيدى بوده و مثال هاى شما سالهاى دوران حاکميت را در بر ميگيرد ، آيا فراموش کرديد که ح، د،خ،ا به تنهايى ونيروى خود، قدرت را بدست گرفت . اشتباهات رهبرى حزب ، با گذشت زمان اين حزب را وا بسته ساخت ، البته که جهاد اخوان المسلمين و مبارزه ملى وآ زاديبخش شما هم بى تأثير نبود. ׳

نوشته ايد : ׳

با خواست و صدای بر حق مردم آزاده خویش همراه و همگام شدند نه با اخوان المسلمین و مزدوران غرب ! ، مزدوری رژیم حاکم و ماهیت سیاسی ضد مردمی آنها داشتند ، دیگر کاسه و کوزه را بفرق " کمونیزم چینی " نمی شکنید و دقیقا میدانید که " شعله یی ها " از همان مراحل اول کودتای ثور وحاکمیت حزب " دموکراتیک خلق " با شناخت علمی وعملی یی که از گرداننده های اصلی کودتا ، گذشته های حزب و جنایت های رهبران حزبی تان را بدون تعصب و تکبر به بررسی نقادانه بگیرید ، اگر شما آقای " بابک " و سایرجوانان فریب خورده حزب . دران مواقع هنوز از اخوان وحزبش و از امریکا و ستنگرش خبری و اثری در افغانستان نبود.

بلى آقاى مهاجر ! ׳

در سفتيد، که دروغگو حافظه ندارد، توجه فرماييد به سايت رسمى سازمان رهايى ، که در بخش تاريخچه سازمان ميخوانيم "در ١۵ اگست ١٩٧٩﴿﴿ سازمان رهايى افغانستان﴾﴾ با همکارى چند تشکل اسلامى و ملى قيام مسلحانه را ﴿مشهور به قيام بالاحصار﴾ براه انداخت که به سختى شکست خورده و رهبران و کادر هاى زيادى از سازمان ما حين نبرد  يا زير شکنجه دشمن به شهادت رسيدند. اما چنانچه در سندى گفته ايم، قيام١۴ اسد نشان داد که مارکسيست ها درراه دفاع از مردم و استقلال ميهن در صف مقدم قرار داشته وبين آنان و ريزيونيست ها درياى خون فاصله است ."

آقاى مهاجر ! بادر نظرداشت  توان و توشه تيوريک که داريد ، لطفآ توضيح نماييد،که اين  تشکل هاى اسلامى چه پيوند ايديولوژيک با اين ماركسيست ها داشته  و تفاوت اين فاصله، درياى خون با ريزيوينيست ها و اين جويچه گك شفاف و صاف با تشکل هاى اسلامى ﴿اخوان االمسلمين ﴾در چه ميباشد؟ گذشته از آن، ما چرا کاسه و کوزه را به فرق کمونيزم چينى بزنيم ؟ ما از دعوا گذشته ايم ، شما از شهادت نميگذريد. ׳

         فرموده ايد "

پس ای جوان فریب خورده ! بگذار از تو بپرسم که این افکار " معصومانه" و این نفرت داشتن از " دشمنی ها " و " جزم گرایی " ها و " مرد عمل " طلبیدن ها را در دوران قدرت و حاکمیت حزبی و دولتی تان هم دوست داشتی یا اکنون پس از کشتار ها و ویرانگری های هزار هزار و رانده شدن ها و آواره گشتن ها بدان اعتقاد پیداکردی ؟! و آیا شما و صلاحیت داران حزبی تان حتی یک لحظه هم در فکر و اندیشه ی بیگناهی مقتولین و درد ناشی از شکنجه های طاقت فرسای گرفتار شده گان و سر نوشت خانواده های آنها بودید ؟! ׳

 بلى آقاى مهاجر قبلآ هم داشتم و بعدآ بيشتر، گيرم که مطابق سليقه شما بعد از اينهمه بدبختى و فاجعه ، متوجه به عمق فاجعه شدم، ولى بالاخره درک کردم و آموختم ، واين نتنها گناه نيست بلكه حسنيست که همه ندارند. جلوى خطا و اشتباه را در هر نقطه اگر بگيريم ، درست ، بجا ، معقول و سودمند است . ׳

چهارم  فرموده ايد

 بیوه سازیها و بیگانه پرستی های چندین ساله شان بیرون داده وبه جرایم و گناهان شان در پیشگاه تاریخ اعتراف نموده باشند ؟ ، یتیم کردنها ، ترورهای دولتی ، ویرانگریها ، به زندان افگندنها ، شکنجه های غیر انسانی ، قتل بیگناهان ، جنایتها ، محققین و سر سپرده گان حزب " دموکراتیک خلق " پیرامون اشتباهات ، مورخین ، تیوریسن ها ، لطفا یک اثر کتبی یا یک سند تحریری را نشان دهید که از سو ی رهبران خدمت تان عرض شود که نتنها يک سند، بلكه يک پروسه را خدمت تان پيشکش مينمايم ! ׳

  مشى مصالحه ملى                                

درينمورد هر قدر اسناد و مدارك خواسته باشيد وجود دارد ، ح، د،خ،ا  رسمآ به اشتباهات خود اعتراف نموده ، تغيرات اساسى در اساسنامه ، برنامه، و حتى نام حزب وارد نمود ، و در طول تاريخ افغانستان براى اولين بار قدرت بدون خونريزى  به شکل مسالمت آميز به مخالفين انتقال کرد . اگر چه اين اعتراف به قيمت سرنگونى دولت و ذوال حزب تمام شد ، ولى راه برونرفت ديگر وجود نداشت .  اينکه مجاهدين چى کردند از حوصله اين مقال بدور است. ׳

بهر صورت ، ميدانم که از اعتراف در پيشگاه تاريخ منظور جناب شماچه ميباشد.اين جوانک پرچمى درين رابطه شمارا به خوانش چند سطرى از پيرمردى تاريخ وادبيات کشور محترم  داکتر اکرم عثمان دعوت مينمايد ، تا چاشنى باشد براى هردويمان و حسن ختام براى همه. ׳

“تاريخ هرگز قضاوت نميکند،بلکه سينه خود را در اختيار ما ميگذارد تا آنرا بشگافيم و رويداد هاى نهفته را بيرون کشيم.اين ماييم که قضاوت ميکنيم،اين ماييم که سبب قضاوت درست و نادرست ميشويم . اين ماييم که باچشم تنگ فقط نقطه کوچک را مى بينيم ويا با ديده باز پهنه وسيعترى را مينگريم تا حقيقت چه باشد"

  اگر بى انصاف نداند که انصاف چيست ؟ انصاف داند که بى انصاف کيست

 

 


بالا
 
بازگشت