راه بیرون رفت از باتلاق افغانستان

 

دکتور نجیب الله لفرایی

این مقاله که به زبان انگلیسی نگاشته شده،  قبلاً در نشریۀ بین المللی هرالد تربیون به نشر رسیده است. اینک ترجمۀآن تقدیم خواننده گان می شود.

باب ودورد، نویسنده و روزنامه نگار مشهور امریکائُی، در کتابِ "بوش در جنگ" راجع به آماده شدن امریکا برای جنگ علیه تروریزم گزارش میدهد که هنگام مباحثه در بارۀ اقدامات احتمالی علیه طالبان، تحلیلگران سی آی ای بصورت عموم عقیده داشتند تا عملکرد اتحاد شوروی در افغانستان مورد مطالعه قرار گرفته و روش های مغایر با آنچه آنها انجام داده بودند اتخاذ گردد.

درس اساسی که لازم بود امریکا از ناکامی  اتحاد شوروی در افغانستان می آموخت آن بود که هیجگاه به مداخلۀ نظامی در آنکشور دست نزند. با کمی صبر و شکیبا ئی  همراه با ابتکار عمل، دریافت راه هائی برای دور ساختن طالبان از اریکۀ قدرت و برهم زدن شبکۀ ترور القاعده در افغانستان ممکن و میسر بود. در عوض، سیاستگذاران امریکائی از تجربۀ اتحاد شوروی چنین نتیجه گیری کردند که برخلاف آنکشور قوۀ نظامی بزرگی به افغانستان سوق نداده با تکیه بر قوت های محلی مخالف طالبان، تعداد محدودی از نیرو های ویژه و بمباردمان شدید هوائی به اهداف خود دست یابند. لیکن  با پذیرش عملکرد نظامی، راۀ دیگری بجز رفتن  در مسیر روسها و پا گذاشتن در جای پای آنها، در پیش گرقته نشد.

در مرحلۀ اولی "جنگ علیه ترور" در افغانستان که به سقوط حکومت طالبان انجامید کمتر از چهار صد و پنجاه تن از نیرو های ویژۀ امریکا و افسران سی آی ای سهم داشتند؛ اما بزودی امریکا و متحدینش مجبور شدند تا قوای زمینی را نیز برای تعقیب و پیگرد رهبران در حال فرارالقاعده به افغانستان اعزام دارند. در عملیات موسوم به Anaconda در ماه مارچ 2002، در حدود دو هزار سرباز امریکائی شرکت داشت ولی بخش اعظم عملیات هنوز هم بدوش چندین هزار قوای ملیشۀ افغان بود. ناکامی آن عملیات همراه با غیر قابل اعتماد ثابت شدن ملیشه ها در عملیات دیگری در توره بوره سبب گردید که امریکا و متحدینش تعداد سربازان خود را افزایش داده تا اوایل سال 2003 به ده هزار و تا اکتوبر 2004 به بیست هزار برسانند. در عین حال، تعداد قوای آیساف از 4500 تن در سال 2002 به 8500 نفر در اواسط 2004 بالا رفت. در اواخر سال 2005 مجموعا در حدود 31500 عسکر قوای ائتلاف و آیساف در افغانستان حضور داشتند.

دونالد رمسفلد وزیر دفاع امریکا هنگام بازدید از کابل در دسمبرسال گذشته اعلام داشت که کشورش تا تابستان 2006 در حدود سه هزار سرباز خود را از افغانستان خارج خواهد ساخت. آنچه به امریکا امکان چنین اقدامی را میسر میساخت پلان توسعۀ فعالیت های آیساف در جنوب افغانستان تحت رهبری ناتو بود. متحدین امریکا بنابر عدم محبوبیت جنگ عراق، مایل به ارسال نیرو به آنکشور نبوده برخلاف حاضر بودند تعداد بیشتر سرباز به افغانستان اعزام دارند. چون جنگ در آنجا از مشروعیت نسبی برخوردار بود.

 برنامۀ ناتو با تحویل گیری رهبری عملیات نظامی در جنوب از امریکا در ماه جولای جامۀ عمل پوشید. تعداد قوای آیساف در افغانستان به 18500 تن افزایش یافت؛ اما خروج قوتهای امریکائی به سبب ازدیاد "ناگهانی" فعالیت های طالبان در بهار و تابستان امسال برای مدت نا معینی بتعویق افتاد. در حال حاضر، تعداد قوای ائتلاف و آیساف به بیشتر از  تن 40000 بالغ می شود. با وجود این، به سبب نارسائی در جنگ های اخیر علیه طالبان، قومندانان ناتو خواهان اعزام سربازان بیشتری هستند.

خطای بزرگی در چنین طرز فکر و عمل مضمر است. چه، این واقعیت خطیر را نادیده میگیرد که قوای نظامی امریکا و ناتو در افغانستان جزء از راه حل نبوده بلکه خود شان بخشی از مشکل میباشند.

بعد از برکناری طالبان، از عساکر امریکائی بحیث قوای آزادیبخش استقبال بعمل آمد، اما باقی ماندن شان در افغانستان برای مدت طولانی همراه با اشتباهات بیشماری که مرتکب شدند سبب گردید که نظر تعداد زیادی از مردم در مورد شان تغیر یابد. ناتو از این موضوع بخوبی آگاه بوده قوماندان برتانوی آن از تغیر استراتژی در عملیات علیه طالبان صحبت کرد. اما بدبختانه برای ناتو، قوای آن سازمان نیز بعضی از اشتباهات امریکائی ها را تکرار نمودند – مثلا بمباردمان مردم بیگناه غیرنظامی و اصرار براینکه آتها "طالبان" را هدف قرار داده بودند. مشکل جدی تر آنست که اکثر افغانها تفاوتی میان سربازان امریکائی با سربازان کانادائی ، هالندی یا پولندی قایل نبوده همه را بحیث قوای کافر و اشغالگر بیک نظر می بینند. اگر جامعۀ جهانی خواهان آنست که طالبان را از یک وسیلۀ قوی تبلیغاتی برای جلب و جذب جوانان افغان محروم سازد لازم است قوتهای غربی را هرچه زودتر از افغانستان خارج سازد.

این پیشنهاد شاید در نگاه اول غیر مسئولانه بنظر رسد چه بدون حمایت جامعۀ جهانی، حکومت رئیس جمهور کرزی تاب مقاومت در برابر مخالفین مسلح نداشته و با سقوط آن بدبختی بزرگتری در انتظار مردم افغانستان خواهد بود. اما اگر خروج قوای ائتلاف و ناتو طی برنامۀ از قبل تنظیم شده و بر اساس راه حل سیاسی جامع و فراگیر صورت گیرد چنین وضعیتی پیش نخواهد آمد. چنین طرحی میتواند بر مبنای عناصر ذیل بنا یابد (هر چند این طرح مشخصا برای افغانستان ارائه میشود، شاید برای عراق نیز مفید واقع گردد):

تشکیل قوای صلح عساکر مسلمان تحت رهبری ملل متحد:

بدون شک افغانستان در کوتاه مدت به حمایۀ نظامی جامعۀ بین المللی نیاز دارد. اما برای اینکه چنین حمایتی حساسیت های مذهبی مردم را تشدید نکند، لازم است قوای صلح جدیدی جاگزین عساکر ائتلاف و آیساف گردد. این قوه باید تحت فرماندهی مستقیم ملل متحد قرار داشته و مرکب از نیروهای آن عده  از کشور های اسلامی باشد که در قضیۀ افغانستان دخالت مستقیم ندارند – مثلا اندونیزیا، مالیزیا، تونس، مراکش و نایجریا. مصارف این قوا باید بعهدۀ کشور های باشد که فعلا در افغانستان نیرو دارند. با تشکیل چنین قوای صلحی شاید کدر رهبری طالبان دست از جنگ برنداشته به پروسۀ صلح نپیوندد، اما یقینا تعداد زیادی از جوانان تشویق خواهند شد از پیوستن بصفوف مخالفین دولت إبا ورزند. 

توجۀ جدی به تربیه و تجهیز قوای نظامی و پولیس ملی:

قوای صلح عساکر مسلمان بتنهائی کار زیادی را در افغانستان پیش برده نتوانسته و بعد از مدتی حساسیت های جدیدی را بوجود خواهد آورد؛ بنابران لازم است منابع کافی بتربیه و تجهیز ارتش و پولیس ملی افغانی اختصاص یابد تا آنها را قادر سازد بزودی ممکنه تأمین امنیت را بعهده گیرند. ده ها ملیارد دالری که فعلا سالانه صرف بودجۀ نظامی قوای ائتلاف و ناتو میگردد می تواند در پهلوی تهیۀ بودجۀ قوای صلح ملل متحد، مصارف تربیه و تجهیز قوای امنیتی افغان را نیز  تأمین نماید.

کوشش برای بوجود آوردن تفاهم وسیع بین الافغانی:

رئیس جمهور کرزی شاید بهترین رهبر ممکنه تحت شرایط فعلی در افغانستان بوده و قانون اساسی سال 2004 شاید بهترین قانون اساسی در منطقه باشد. با وجود این، نیاز مبرمی به پروسۀ جدیدی احساس میشود که به نظام سیاسی افغانستان مشروعیت بیشتری بخشد. لخضر براهیمی، نمایندۀ قبلی سر منشی ملل متحد برای افغانستان، عدم حضور طالبان در کنفرانس بن را خطای بزرگی بشمار می آورد؛ اما خطای بزرگتر شاید اِعمال فشار بر گروه های شامل در کنفرانس بوده باشد تا در ظرف مدت کوتاهی بتوافق دست یابند. طوریکه تجربه نشان میدهد اکثر موافقتنامه های که تحت فشار به امضاء رسند بلاخره بناکامی میانجامند. تلاش جدید برای تفاهم بین الافغانی باید از گذشته ها درس گرفته زمینۀ شمول تمام شخصیت های شناخته شده را از داخل و خارج کشور فراهم سازد. برعلاوه لازم است هیچ نوع محدودیت زمانی برای مذاکرات تعین نگردیده همه اشتراک کنندگان فرصت کافی داشته باشند تا آزادانه و بطور مفصل به ابراز نظریات و شکایات خود بپردازند. ممکن است این پروسه ماه ها بطول انجامد، اما تنها از طریق چنین فرایندی میتوان بدستیابی به "قرارداد اجتماعی" جدیدی در افغانستان امیدوار بود.

توجه و تمرکز بر انکشاف بشری:

در طول پنج سال گذشته ملیارد ها دالر کمک خارجی به افغانستان سرازیر شد ولی اکثریت مردم تغیر چندانی در زندگی خود احساس نکرده و برخلاف شاهد نابرابری فزاینده و سوء استفاده و فساد لجام گسیخته بوده اند. ضرورت مبرم احساس میشود که استراتیژی بازسازی جدیدی با تکیه بر انکشاف بشری طرح و پیاده گردد تا کمک های خارجی مستقیما در دسترس اجتماعات محلی قرار گرفته عامۀ مردم فرصت آنرا بیابند تا در تصمیم گیری ها برای استفاده از کمکها اشتراک ورزیده برای برآورده شدن نیاز های اولیه و بهبود شرایط زندگی شان دست بکار شوند. میزان کمکهای بین المللی هم باید افزایش یافته کشورهای غنی مسلمان در تهیۀ آن سهم فعالتر بگیرند. مبارزه علیۀ مواد مخدره  نیز باید جزء از استراتیژی عمومی انکشافی باشد.

قطع مداخلات همسایه ها:

برخورداری طالبان از حمایت وسیع در پاکستان واقعیت انکار ناپذیر میباشد. سوال در اینجاست که آی اس آی و حکومت پرویز مشرف تا چه حدی در این حمایه دخیل اند. حقیقت هر چه باشد، جامعۀ جهانی ناگزیر است راهی برای جلوگیری از رسیدن کمک به طالبان از آنطرف سرحد پیدا نماید. 

 

 


بالا
 
بازگشت