چالشهای مرزی بازهم خون افشان ميشود

 

دوکتور صاحبنظر مرادی

 

مشکلات سياسی برسر حدود و ثغور مرزها بخصوص با پاکستان، طی بيشتر از دو دهه کشورما را آماج توطئه ها و دسايس پيهم از سوی همسايه جنوبی و برخی از حلقات گماشته آن در متن جامعه افغانستان نموده است. اين قضيه ناشی از پسمنظريست طی نيم قرن گذشته دهل و سرنای "دا پشتونستان زمونژ" از سوی هر دولتی در افغانستان بگوش مردمان هردو کشور و منطقه رسيده است. روزگاری محمد داوودخان با بلند نمودن اين شعار ميخواست بگويد که فقط "افغانها – پشتونها" ميتوانند بر متصرفات نياکان او در آنسوی خط فرضی ديورند حکومت نمايند و با برطرف شدن موانع سرحدی بين دو کشور ميتواند يگانه عامل تشکل هويت سياسی و رسمی برای دولتی بنام پشتونها "پشتونسان" در منطقه آسيای مرکزی شکل بگيرد. منطقه ايکه در آن اقوام مختلفی بنامهای فارس، تاجيک، اوزبيک، ترکمن، قرغز، قزاق، آذری، سندی، پنجابی و ديگران حکومتهای هرچند شکلی ملی خود را دارند، اما اقوامی مثل پشتونها، کردها، بلوچها، کشميريها و ساير اقليتهای قومی  بحيث باشنده گان منطقه آسيای مرکزی نتوانستند در عصر شکل گيری چنين دولتهای موجوديت اجتماعی و سياسی خود را مطرح سازند و در تقسيمات جغرافيای سياسی اين منطقه جايگاهی را بخاطر تثبيت هويت سياسی و اقتدار قومی خود احراز نمايند.

با اينکه با گذشت زمان و پيش آمد تحولات جديد سياسی نظامی، فرهنگی و اقتصادی امروز زمامداران پاکستان مدعی اند که اين دهل و سرنا را آنها خوبتر از حکام کابل ميتوانند بنوازند و برای جلب توجه پشتونها مرکز سياسی فرهنگی بهتر از کابل را در پشاور برايشان تدارک نموده اند، اما تا هنوز خط السير جديدی در رهگذار راهکارهای سياسی زمامداران افغانستان ايجاد نشده است. اينکه دولتهای بعد از امير محمد افضل خان و عبدالرحمن خان (1880) در تفاهم و هماهنگی با اجانب خواستند با لک بخشی های حاتمانه هرگوشه و دياری از سرزمين خراسان بزرگ را در شمال به روسيه تزاری و در جنوب به هند برتانوی ببخشند و از تافته های جدا بافته آن گويا کشورهای مستقل و متشکل از دهها قوم و قبيله را در شمال و غرب خراسان بسازند و نام سرزمينی را که خود مختص بر آن سيادت داشتند "افغانستان" بگذارند، اما چنين بدعتی نتوانست مشکل دورنمايی اقتدار گرايی و کسب هويت با ثبات سياسی را فارغ از واکنشهای ساير اقوام برای مدعيان هويت قوم پشتون درين سرزمين پاسخ لازم و مدلل بگويد.

در واقعيت اسم "افغانستان" اتلاق نام يکی از اقوام بر سرزمينی است که اقوام ديگر نيز در آن صرفنظر از بازيکردهای تاريخی و فرهنگی کميتهای آماری مماثل را تشکيل ميدهند، که چنين بدتی متناسب به سهم حضوری آنان در کشور نبوده و کاربرد آن طبيعتاً نه منطقی است و نه عملی، و کسانيکه سعی ميکنند تا در متن اين ساختار ناهمگون از روند ملت سازی و "وحدت ملی" بلافند و حتی آنرا تامين شده هم قلقله کنند، بی ترديد اين جاده را به ترکستان منتهی ميسازند. زيرا تاريخ با صراحت حکم ميکند که بدعتيان امور هويتی درين سرزمين خيلی ها به تاخير وارد تاريخ و فرهنگ خراسان زمين شده اند و از آغاز شکل گيری نخستين هويت های تاريخی فرهنگی شان تا کسب اقتدار سياسی در سال 1747 و بعد از آن بنام "افغان" ياد ميشده اند بناءً سعی در جهت زدودن حقوق دموکراتيک و هويت های ملی ديگران هانقدر عبث است که تير در تاريکی رها کردن و راه از چاه نشناختن. تا اين زمان تاريخ خراسان بسيار از تحولات و رخدادهای فرهنگی، سياسی و اجتماعی شگرفی را بنام ساير واحدهای اتنيکی باشنده گان اين سرزمين رقم زده است که آنها نميتوانند همچو حاشيه های قويتر از متن در چتر محدود هويتی معاصر بنام قوم و قبيله خاصی بگنجند. ازينرو تصميم نام يک قوم بر يک سرزمين کثيرالاقوام در صورتيکه باگذار از مراجع مشروعی مثل راه اندازی رفراندوم ملی، شورای نماينده گان مردم افغانستان "لويه جرگه يا پارلمان" و کمپاين بحث ها و مناظره های مطبوعاتی و همايشهای علمی واقعيت علمی و مشروعيت سياسی نيابد، کشور همواره دستخوش تحرکات و بحرانات قومی و در نتيجه توطئه های خارجی خواهد بود و ما از کاربرد اينگونه ملت سازيها و"وحدت ملی" موهوم چيزی جز مفاهيم عنقاً و سيمرغ را در نخواهيم يافت. اينگونه سياستهای عوام فريبانه در حاليست که نه پشتونها طی دو قرن گذشته در ابعاد مختلف زنده گی از آن ثمری برداشتند و نه غير پشتونها از آن خيری ديدند و همگی " نخوردند از نمکش و کور گشتند از دودش".

از بحث تاريخی درين زمينه که بسيار دراز دامنست و هدف اصلی اين نبشته نيست به اصل موضوع بر ميگرديم و آن مشکل مرزها در جنوب با کشور پاکستانست. از مدت يکسال بدينسو بدنبال پروژه های عديده سياسی، جنرال پرويز مشرف نخست وزير پاکستان همواره طرح کشيدن حصار امنيتی را به مقصد گويا جلوگيری از سرازير شدن تروريزم و باندهای القاعده به افغانستان بالای نوار مرزی ديورند تاکيد ميکند و آنرا يگانه شرط تامين ثبات در کشور و موانعی در جهت نفوذ مخالفين دولت افغانستان باين کشور ميداند. شايد پرويز مشرف ميخواهد از شرايط افغانستان بحيث "ناخن افگار" استفاده نموده و کسانيرا که بنام اتحاد بين المللی در مبارزه عليه تروريزم  "آيساف" وارد افغانستان شده اند، بتواند درين خصوص در موضع خود بکشاند و در تطبيق استراتيژی سياسی پاکستان دست بالايی داشته باشد،. قطع نظر  از همه اينگونه حيله ها آنچه درين خصوص به ارائه باورها و ديدگاههای رهبران دولتی افغانستان تعلق می گيرد، خيلی ها مبهم، مغشوش و در حکم آب در هاون کوبيدن جلوه ميکند. آقای کرزی و  حواريون سياسی وی نتوانستند درين خصوص هدف اصلی و استراتژيک خود را بيان کنند و صاف و ساده بگويند که سرحد پيشهادی پاکستان را قبول ندارند. آنها معکوساً ميخواهند اين مشاجره پر معضل تاريخ را با شرم رويی در صحبتهای مخملين مهمانی و برادر خوانده گی ها دفع الوقت نمايد، فرقی نميکند که خون ملت بريزد و مزاحمت مداوم در زنده گی مردم ما دست و پاگير گردد.

اين مشکل بايست با ارائه اسناد معتبر آرشيفی و تاريخی در پيشگاه جامعه بين المللی (ملل متحد يا محکمه بين المللی لاهه) به بحث و مناظره و فيصله نهايی گذاشته شود تا جامعه ما بيش ازين در خط محيط دايره حوادث مرزی سير نکنند. مردم افغانستان که خود شاهد بسی جفاها و رنجهای فاجعه بار عمال پاکستانی در ارتباط با قضيه خط ديورند بالای کشور خود بوده اند، هنوز نميدانند که چه فيصله های در متن اين اسناد يکصد سال قبل بين نماينده گان اين کشورها و مراجع ذيعلاقه بين المللی توافق شده است. ازينکه با قضيه نامبرده همواره برخوردهای ذهنی و کتمان گرانه صورت گرفته است بناءً مردم افغانستان چنين می پندازند که شايد همچو اسنادی دسترس دولت افغانستان نباشد. اگر هست لزومی ندارد که بيش ازين از حضور مردم افغانستان همچنان پنهان بماند و آنها همواره شاهد مشت  در تاريکی انداختن محافل سياسی حاکم بر کشور در رابطه با همين موضوع باشند. شايد دولت افغانستان ميخواهد با اتخاذ مواضع ابهام آميز خويش و گفتن اين مفهوم گنگ که با کشيدن ديوار امنيتی يا سيم خارهای مرزی روابط بين اقوام قطع ميشود، قبايل سرحدی را اندکی راضی نگهدارد، همزمان گفتن چنين وجيزه ای در کشوريکه اقوام ديگر آن هرکدام چون ترکمنها، اوزبيکها، تاجيکها، بلوچها، قرغزها، قزاق ها مثل پشتونها با کشورهای همسايه روابط و علايق تاريخی و تباری و عين مشکل جداسازی غير طبيعی سرحدی را دارند، آيا نميتواند تحريک آميز و ثبات بر انداز واقع شود؟ چنين تشويشی ناشی از اشتباهات گرداننده گان چرخ سياستهای رسمی در افغانستان از امکان فعليت بدور بوده نميتوانند. هرگاه بالفرض طرح مسئولان سياسی افغانستان به بهانه برقراری روابط روزمره اقوام در امتداد سرحدات جنوبی تحقق يابد، ما شاهد انتقال اين چالش در ساير مناطق سرحدی بنام روابط تباری با همسايگان خواهيم بود و چنين حرکتی در تمام کشورهای همسايه که از ترکيبهای نا متجانس قومی و تباری با افغانستان برخودار هستند، فراگير خواهد گرديد. تحليلها و ارزيابيهای بديهی خود حاکی از آنند که اين گونه خواسته ها و تمايلات در روان اجتماعی اقوام که تحت توافقات مغرضانه يا شاهد هم ساده لوحانه شهزاده گان جاه طلب افغانستان در سالهای نخست قرن بيستم از عروق و عشيره های قومی خود در امتداد سرحدات جدا شده اند و رشته های خونی و خانواده گی شان قطع شده است، در انتظار تحقق نخستين رويداد مبنی بر الغای همچو قراردادهای ظالمانه هستند، تا خود زمينه عملی طرح اين گونه خواسته ها را دريابند. ازينرو به نظر نگارنده قضيه ديورند پديده ساده ای نيست که بتوان صرفاً در حاشيه های جنوبی افغانستان آنرا در تاريکخانه های معامله حل کرد، بلکه اين موضوع ريشه در واقعيتهای کلی کشور دارد و چنان جرقه ای خواهد بود که آتش آن تا دوردستها مشتعل خواهد شد و هر آنچه از ناهنجاريهای تاريخ را در لهيب سوزان خود خواهد سوخت.

اغماض در برابر حل قابل قبول و سياسی اين معضله برای دولتها و مردمان هر دو کشور نه تنها مصلحت نيست، بلکه نپرداختن بآن با گذشت هر روز زيانبار تر ميگردد و مردم ما نميخواهند تا مثل هميشه در گرداب مخاصمتهای گروهی دولتهای قبيله گرا شنا بکشند و روابط برادرانه شان با شلاق بهره جويی از مناسبات قبيلوی و داربستهای ترفندبار، سياسی خفه گردد. اکنون وقت آنست تا دولت افغانستان مشکل خط ديورند را متکی بر اسناد دست داشته و ارائه آن به مراجع ذيعلاقه ملی و بين المللی مورد بحث جدی قرار دهد و با اين بتواند استراتيژيهای را که در خط خون و آتش بالای منافع مردمان افغانستان و پاکستان تنظيم شده اند، در مسير تفاهم و مسالمت سوق دهد. در غير آن چنانکه بازهم شاهد شکل گيری تنشها و به مخاطره افگندن بنياد صلح و امنيت علی رغم حضور نظامی قوای بين المللی آيساف و سازمان ناتو در کشور هستيم، همواره کشور ما تخته خيز سياستهای الحاق خواهانه و توسعه طلبانه شوونيستان و حلقات معينی فوندا منيتاليستی در هر دو کشور و مداخلات نظامی قرار خواهد گرفت و ما را از رفاهيت، تمدن، همبستگی ملی و خوشبختی نصيبی نخواهد بود.

 


بالا
 
بازگشت