انگیزه های افزایش بی امنیتی و پی آمد آن در افغانستان

 

سخی ارزگانی ( غزنی )

خشت اول گر نهد معمار کج      تا ثریا می رود دیوار کج

   دانشمندان ، صاحب نظران امور و حتا مردم عامه هم به این عقیده اند که هر « معلول » دارای یک و یا چندین « علت » می باشد . باری هم همین « معلول » است که به  نوبهء  خود  به عنوان « علت » ، عامل یک معلول و یا معلول های دیگری نیز می شود .

   طورئیکه در این اواخیر هموطنان گرامی ما و ملل جهان شاهد اند که اوضاع امنیتی و سایر مسایل افغانستان بیشتر رو به وخامت گرائیده و مردم را از این ناحیه وحشت زده و زیاد تر نا آرام گردانیده اند . همچنان این نا آرامی ها ، افزایش بی امنیتی و جنگ در ولایات جنوبی به خصوص در ارزگان ، هلمند ، قندهار ، زابل ، غزنی و سایر نقاط  کشور از سوی مخالفین دولت ، کرسی نشینان افغانستان را هم  به تب « لرزه » در آورده و موقعیت کنونی و آیندهء شان را نیز به « خطر» مواجه نموده اند .

    این چیزیست که حتا رئیس جمهور آقای حامد کرزی ، مقامات بلند پایه دولتی ، آیساف ، ناتو ، نظامیان امریکایی ، کارمندان سازمان ملل متحد ، انجوها ، دیپلومات های خارجی مقیم افغانستان ، کمسیون مستقل حقوق بشر ، نهادهای مدنی و ... تمام اهالی کشور ما همواره با صراحت از گسترش بی امنیتی و جنگ در ولایات جنوب و شرق و عدم ثبات سیاسی ، شیوع علنی فساد اداری ، فقر اقتصادی ، نا هنجاری های اجتماعی وغیره در کل افغانستان پرده بر داشته و از اوضاع  نامطلول کشور و عدم مهار کردن آن همواره  شکایت می نمایند . ناآرامی ها و شدت حملات طالبان بالای نیروهای حکومتی و عساکر خارجی در هلمند ، ارزگان ، قندهار ، زابل ، جمهوری اسلامی افغانستان را در بستر یک « بحران تازهء » قرار داده است .

پرش اینست که « انگیزه های » بی امنیتی ، جنگ و گسترش آن و کلا تداوم بحران کشور ما چه  می باشند ؟

1- توافق نامه کنفرانس بن :

   در باور این سطر ، یکی از عوامل این بی امنیتی و افزایش جنگ که خود یک بحران دیگری است ، در « نفس توافق نامه کنفرانس بن » در سال 2001 م نهفته است که توسط قدرت های خارجی خلاف اراده ، خواست و مصالح مردم افغانستان صورت گرفتند . این دیگر کشورهای اشتراک کننده در اجلاسیه بن بودند که به خاطر تحقق منافع یکطرفه خودها و به « قربانی گرفتن مرحلهء جدید مردم » افغانستان در زیر پوشش « مبارزه » علیه طالبان- القاعد ، تأمین امنیت ، برقراری صلح ، جمع آوری اسلحه ، بازسازی ، آزادی زنان ، کمک به مردم و تحقق دموکراسی در افغانستان ، بالاخیره موافقت نامهء بن را به  امضاء رساندند . و بعد تمام نهادهای تبلیغاتی سمعی ، بصری و نظایر آن مربوط به کشورهای ذیدخل در مسأله افغانستان « نوید » دادند که مردم افغانستان را از چنگ کشتار و حاکمیت استبدادی قرون وسطایی طالبان و القاعده  به  طور « دایم » نجات داده و برای افغانستان آزادی ، امنیت ، آبادی ، سعادت ، ثبات سیاسی ، اعمار مجدد ، ترقی ، جامعه مدنی و دموکراسی می آورد .

   هرچند برخی از موادهای مثبت کنفرانس بن و دست آوردهای آن را نباید نادیده گرفته و یا کاملا  نفی نمود که خیلی از کارها در افغانستان عملا صورت گرفتند که قبل از آن وجود نداشتند . به نظر من کارهای که صورت گرفته کاملا معلوم اند . اما نسبت به کمک 12- 14 میلیارد دالر که وارد افغانستان گردید ، چندان کاری صورت نپذیرفته است .

    باید گفت که تصویب برخی از موادهای دموکراتیک توافق نامهء در اجلاسیهء بن و بعد اعمال یک قسمت از کارکردهای مثبت یک « رشوهء » بیش برای مردم افغانستان و فریب اذهان عامهء جهان نبود . اما آنچه در آغاز ، دست اندرکاران ذیدخل جهان با مردم ما تعهد سپرده بودند ؛ و وامیدها و خوش بینی های بی حد را  در سطح ملی و بین المللی خلق نموده بودند ، طبق تعهدات خودها به همهء آن هرگز وفا نکردند . پس در این صورت باید افزود که « سنگ پایه » جلسهء بن با صداقت ، دور اندیشی و بر اساس خواست ها ، نیازمندی اساسی و ارادهء ملی مردم افغانستان گذاشته نشده بود که اینهم یکی از عوامل افزایش بی امنیتی ، جنگ ، تشدید بحران و  صدها مسایل ناگوار دیگری در متن جامعه افغانستان گردیده است .

2- عدم کار آیایی مؤثر ائتلاف بین المللی :

    پس از یازدهم سپتمبر سال 2001م که مرکز تجارت جهانی و پنتاگون توسط تروریستان طالبان افغان و القاعده منفجر و منهدم گردیدند ، نه تنها امریکا و همقطاران شان نسبت به هر وقت دیگر در برابر طالبان و القاعده غریدند و خشمگین گردیدند ، بلکه تمام کشورهای جهان نسبت به این حادثهء وحشتبار و جنایتکارانه در جهت همدردی ، همنوایی و مساعدت با ایالات متحدهء امریکا قرار گرفتند . حتا گفته می توانم که چین ، روسیه ، هند ، ایران وغیره  که با امریکا میانهء خوبی نداشتند  ، نیز در مبارزه علیه تروریستان طالبی- القاعده با ایالات متحده امریکا و مؤتلفین منطقوی و بین المللی شان ائتلاف نمودند که البته هر کدام از جناح های ذیدخل ، ملحوظات خاصی خود را در زمینه داشت و همچنان دارد . 

   در این راستا بود که ایالات متحده امریکا با « تبانی » با جبهه متحد اسلامی مجاهدین که به نام اتحاد شمال یاد می گردید ، یکی شدند و امریکا قوای نظامی خویش را وارد خاک افغانستان نمودند و بعد « مشروعیت » آنرا از سازمان ملل متحد نیز به دست آوردند . ایالات متحده امریکا همراه با نیروهای جبهه متحد اسلامی و سایر اعضای ائتلاف در«  ظاهر امر » طالبان و القاعده را از قدرت سیاسی- نظامی برانداختند .

    ناگفته نباید گذاشت که مردمان کشور ما طی سه دهه بی امنیتی ، آوارگی ، کشتار ، جنگ  و ... تمامی هست و بود خودها را از دست داده بودند ؛ و به خصوص مردم زخم خورده و بی سرنوشت ما از سقوط  حاکمیت سیاه طالبان افغان و القاعده « شتابانه پای کوبی » نمودند ، نذرات و خیرات ها دادند ، نمازهای شکرانه و نظایر آن را در پیش گاه خداوند (ج ) بجا آوردند . ولی مردم  ما که با تمام  فقر فرهنگی- سیاسی  خود غرق در خوشی  و شادمانی از ناحیه  سقوط « حاکمیت مذهبی- شؤنیستی » طالبان نیز بودند ، آینده سازنده و چشم انداز خوب را به « فال نیک » گرفتند . و از سوی دیگر ، مردم جنگ زده و آلام رسیدهء ما در آن موقعیت سیاسی ، فکری و فرهنگی هم نبودند که آینده را درست و منطقی بر پایهء آگاهی سیاسی دوران ساز بر رسی نمایند ، توطئه ها و بازی های جدید دشمنان را با عقلانیت روز و خرد سیاسی- دموکراتیک بکاوند و بشناسند ؛ و همچنان نسبت به سرنوشت آینده شان هوشیار ، بیدار ، فعال و مؤثر باشند .

   به عقیدهء این سطر ، دومین انگیزهء نا امنی جدید ، جنگ و تداوم بحران کشور ما در اینست که قوای ائتلاف بین المللی تحت رهبری امریکا به صورت « تعمدی » نخواستند  که یک « مبارزه سرنوشت ساز و اساسی » را به طور قاطعانه علیه طالبان افغان و القاعده و « نهادهای اصلی » طالبانیزم ، اخوانیزم ، تروریزم القاعده و کلیه همفکران شان به  کار گیرند .

    تا آنجائیکه شواهد عینی به دست می دهند ،  از آغاز تا کنونی ، رهبران و مهره های اصلی طالبان ، القاعده و حزب اسلامی را به  صورت « لازم » دستگیر و مورد محاکمه ملی و بین المللی قرار ندادند . و یا آن عده از کدر رهبری طالبان مانند المتوکل وزیر خارجه وغیره که گرفتار شده بودند ، آنهم به صورت عریان و حتا « افتخار گونه » با وساطت دست اندرکاران قضیه از زندان ها آزاد و همچنان امنیت و آینده شان نیز کاملا  تضمین گردید .

  و همچنان در جریان این چهار و نیم سال حاکمیت های ادارهء موقت ، انتقالی و جمهوری اسلامی افغانستان که افراد طالبان ، القاعده ، حزب اسلامی ، پاکستانی ها و سایر تروریستان توسط  نیروهای جبهه متحد ، پولیس داخلی و قسما قوای خارجی دستگیر شده بودند ، با انواع گوناگون به واسطهء برخی از مقامات عالی دولتی و همدستان شان آنهم بدون « محاکمه و مجازات » ملی و بین المللی و نیز بدون کوچکترین تضمین از زندان های داخلی افغانستان و گونتانامو آزاد شدند که در آینده از آنان در زیر پوشش « دموکراسی » در جهت ایجاد و نهادینه سازی یک حاکمیت جدید « اسلامیستی- شؤنیستی » کار گیرند .

    مرحله دیگری آزادی طالبان ، افراد حزب اسلامی حکمتیار و القاعده تحت نام « آشتی ملی » به ریاست آقای صبغت الله مجددی نه تنها از زندان های کشور آزاد شدند ، بلکه یک عده ای بی شمار از طالبان ، افراد حزب اسلامی و سایر آدمکشان و ناقضین حقوق بشر را باز هم به نام « صلح » و « آشتی ملی » به ارگان های دولتی و  حتا در نهادهای مدنی و اجتماعی کشور و مؤسسات خارجی در افغانستان نیز رسما جلب و جذب نمود که اینهم یک « حمایت علنی » از ناقضین حقوق بشر ، انسان ستیزان ، جنایت کاران ، زن ستیزان ،  مجرمین جنگی و تمدن ستیزان در کشور ماست که روند بازسازی ، تحقق جامعه مدنی و دموکراسی را خدشه پذیر خواهند نمود .

   در آغاز ماه جولای 2006 م به تعداد « سی نفر طالبان » که مرتکب جنایت و کشتار مردم بودند ، توسط حکومت وقت از زندان پلچرخی بدون بازپرسی لازم ، مجازات  و ضمانت به حکم حکومت وقت رها شدند . به تاریخ 9/7/2006 م که آقای مجددی رئیس انتصابی سنا و مسؤل آشتی ملی وارد شهر قندهار گردید ، فورا به تعداد « 26 نفر طالب »  را که جزء ناقضین حقوق بشر بودند ، از زندان این شهر آزاد نمود . پس به مشاهده می رسد که در این صورت هم ، « انسان و انسانیت » و « آینده » مردم و کشور ما را دفن گورستان می نمایند.

   آنچه در بالا مختصرا تذکر داده شد ، یکی دیگری از « انگیزه های » نیرومند افزایش بی امنیتی ، شیوع جنگ ، کشتن افراد پولیس ، اختطاف امدادگران و سایر نیروهای خارجی مستقر در کشور ما بوده و به این وسیله « احیای مجدد » طالبان ، حزب اسلامی و القاعده جهت نابودی انسانیت ، مدنیت ، آزادی و حقوق مردم در افغانستان به مشاهده می رسد . این چنین نیروهای طالبان ، القاعده و حزب اسلامی با اشکال گوناگون دیگری از سوی پاکستان نیز تسلیح گردیده ، به خاک مقدس کشور ما فرستاده شده و زمینه های بی امنیتی و بحران کشور ما را بیشتر افزایش می دهند .

   پس از آنجائیکه ائتلاف بین المللی در مبارزه علیه طالبان و القاعد از ابتدا تا حال جهت نابودی ریشه یی ، منابع مالی ، تربیوی ، نظامی ، فرهنگی ، منطقوی وغیره این دشمنان ضد انسانیت و ضد تمدن ، ضد اسلامیت و ضد مردم افغانستان  « صادقانه » و « سرنوشت ساز » اقدام نکردند که اینهم یکی از قوی ترین انگیزه های بی امنیتی و گسترش جنگ در جنوب و سایر ولایات افغانستان به حساب می آید که آینده مردم و کشور ما را به « خطر جدی » مواجه نموده اند .

   سیاست های « چندگانه »  و « عملکردهای نا بخردمندانه » ائتلاف بین المللی تحت رهبری امریکا- انگلیس باعث افزایش بی امنیتی ، گسترش جنگ و تداوم بحران در افغانستان می باشد که در واقعیت امر ، تقویت مجدد طالبان و با کلیه اخوانی های تک قومی و شؤنیستی شان در آینده کشور ما مد نظر قدرت های بزرگ جهانی و منطقه می باشند تا به این وسیله « بودن دایمی » خودها را در افغانستان تدارک دهند . زیرا ، بدون این اجیران تربیت شده ، آزموده  و  وفادار به اجانب ، منافع استعمارگران نوین و منطقه حفظ شده نمی تواند .

3 – مسأله خط دیورند در افزایش نا امنی و بحران  :

   از آن ایامیکه امیرعبدالرحمن خان این چهره خون آشام و خونریز تاریخ افغانستان با امضای معاهده ننگین « خط دیورند » ، بخش از خاک و هموطنان بلوچ و پشتون ما را به هند برتانوی در ازای قدرت شؤنیستی- قبیلوی و نوکر منشانهء خویش فروخت که تا کنون از این ناحیه خسارات جبران ناپذیر به مردمان کشور ما وارد گردیده و این بحران سرطانی تا حال ادامه دارد .

    از سوی دیگر در مواقع مختلف در عصر حاکمیت آل یحیی که زمینه « استراد » منطقهء خط دیورند مجددا به افغانستان و یا « مستقل شدن » آنها موجود بود ، از طرف شاهان و زمامداران وقت عملا اقدام  مثبت صورت نگرفتند و همواره از مسأله خط دیورند به عنوان یک « بازی سیاسی » جهت تداوم حاکمیت های خودکامهء انحصاری ، تباری ، قبیلوی ، خاندانی و تحکیم استبداد شخصی خودها استفاده بردند .

   اما پس از کودتای هفت ثور حفیظ الله امین ،  حضور نظامیان شوروی در کشور ما ، حاکمیت مجاهدین و به خصوص در ایام امارت اسلامی طالبان در افغانستان بود که مسأله خط دیورند نسبت به هر وقت دیگر برای پاکستان « اهمیت خاصی » پیدا نمود ؛ تا بر مبنای این چنین کودتاها ، جنگ های تحمیلی از سوی ارتش شوروی  و بالاخیره به وجود آوردن  مجاهدین ، اخوانی ها ، طالبان ، القاعده و ... معضلهء خط دیورند را به نفع خود یکطرفه نمایند .

    همه نیک می دانند که پس از اینکه نورمحمد تره کی و حفیظ الله امین پیمان نظامی وطن فروشانه و نوکرمنشانهء خودها را با اتحاد جماهیر شوروی به امضاء رسانیدند و بعد از کودتای دومی حفیظ الله امین علیه نورمحمد تره کی و « دعوت نمودن رسمی » ارتش تا دندان مسلح شوروی از سوی امین در افغانستان بود که  در مقابل اخوانی های افراطی توسط پاکستان تحت رهبری امریکا و با کمک سراسر جهان در جوار مرزی ، نه به خاطر  « آزادی اساسی » و « ارادهء مردم » ما ، بلکه برای برآوردن منافع غارتگرانهء اجانب زیر تربیه نظامی ، جاسوسی ، جنگ فرسایشگر ، سیاسی ، تروریستی وغیره گرفته شدند.

   ولی در تفکر من از آغاز تربیه و حمایت هفت حزب اخوان المسلمین و بعد از سال 1994 تا 2001 م سازمان دهی و گسیل طالبان و القاعده در افغانستان جهت افزایش بی امنیتی ، کشت کوکنار ، قاچاق و جنگ کاملا به « مسأله خط دیورند » ارتباط دیالکتی نیز دارد . عمده ترین مداخله پاکستان در امور افغانستان اینست که با تربیه ، حمایت و گسیل طالبان ، القاعده و حزب اسلامی جهت ایجاد نا امنی ، گسترش جنگ وغیره در درون کشور ما بتواند که خط دیورند را به صورت قطعی به نفع خود یکطرفه نماید . مسأله دیگر آرزوی دیرینهء پاکستان اینست که یک « حاکمیت دست نشانده » پاکستان از وجود طالبان ، حزب اسلامی و سایر همتباران شان در افغانستان به وجود آید تا از آن طریق منافع تطاولگرانهء « اقتصادی » وغیره پاکستان و همپیمانان شان در افغانستان به صورت دوامدار عملی و تضمین گردد .

   فلهذا ، از آنجائیکه در گذشته خط دیورند توسط  « انگلیس ها » و با امضاء و حاکمیت شؤنیستی وطن فروشانه « امیرعبدالرحمن » بالای مردمان افغانستان عملا تحمیل گردیدند و تا حال از آن ، قدرت های خارجی به نفع استعماری ، شاهان و حکام مستبد کشور ما به نفع حاکمیت قبیلوی- خاندانی استفاده برده و اکنون نیز از آن بهره می جویند . این سیاست ها برای مردم افغانستان قابل قبول نیست ، باید به نفع رعایت کرامت انسانی ، مصالح ملی ما ، استقرار دایمی صلح و دوستی شکست ناپذیر فی مابین خلق های افغانستان ، پاکستان ، تمام همسایگان و سایر کشورهای جهان بدون هرگونه امتیاز طلبی و تبعیض تبدیل گردد .

   حال هم تا زمانی که غرب در رأس آن « ایالات متحده امریکا » مسأله « خط دیورند » را بر اساس خواست های مردمان خط دیورند و کشور ما ، با میان جگری مثبت سازمان ملل متحد ، دولت های افغانستان و پاکستان و سایر کشورهای ذیدخل از ریشه حل نکنند ، مسأله  « مداخله پاکستان » از طریق تربیه و گسیل نمودن طالبان ، القاعده و حزب اسلامی و سایر آدم کشان به  خاک افغانستان جهت هرگونه تخریب ، افزایش بی امنیتی و جنگ در درون کشور ما ادامه خواهد داشت . و این چیزیست که قدرت های بزرگ و یکه تاز جهانی از « تداوم بحران خط دیورند »  و یا احیانا « حل یکطرفهء » آن به نفع پاکستان و به  سود دایمی تطاول اقتصادی ، نفوذ نظامی ، سیاسی ، فرهنگی وغیره خودها در افغانستان و تمام نقاط آسیا استفاده های طولانی را مد نظر دارند که در تضاد صریح به کرامت انسانی ، موازین بین المللی و اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد و زمینه های « جهانی شدن » مناسبات مادی ، اجتماعی و معنوی تمام ملل گیتی  را از بین خواهد برد .

   اگر واقعا جهان غرب تحت رهبری امریکا « صادقانه » خواسته باشد که نه تنها مسأله « بحران خط دیورند » را از طریق پاکستان و سایرین قاطعانه حل و فصل کرده می تواند ، بلکه تروریزم بین المللی طالبان- القاعده ، حزب اسلامی و سایر ناقضین حقوق بشر را به صورت « اساسی » هم در پاکستان ، افغانستان و سایر کشورهای اسلامی وغیره حل خواهد نمود . زیرا ، حاکمیت های پاکستان ، افغانستان و سایر کشورهای اسلامی از سوی ایالات متحده امریکا و همقطاران غربی و منطقوی شان تعیین و عزل می گردند .

    پس با توجه با  نفوذ غرب- امریکا در جهان و به خصوص بالای کشورهای اسلامی بوده که مسأله « ایجاد » بحران و همچنان « حل » آن در کشورهای جهان سوم  مانند افغانستان قبل از همه به قدرت های بزرگ جهانی و به خصوص ایالات متحدهء امریکا و طرفداران شان مربوط  بوده تا مراجع دیگری .

پس چرا قدرت های جهانی ، بحران خط دیورند بر مبنای خواست های مردمان دو طرف خط مرزی و معیارهای پسندیده بین المللی حل و فصل نمی نمایند ؟

4- حاکمیت های اداره مؤقت ، انتقالی و جمهوری اسلامی افغانستان :

   از آغاز تا کنون حاکمیت های فوق الذکر بدون اتخاذ برنامهء دقیق و ارادهء مردم ما بر پایه « مصلحت های غیر سازنده » و « ائتلاف های غیر دموکراتیک » و آنهم کلا از « وجود ناقضین حقوق بشر » به میان آمده که پی آمد آن  نه تنها قوت گیری مجدد طالبان ، القاعده و حزب اسلامی و افزایش نا امنی گردید ، بل باعث ایجاد فساد اداری ، ترویج بیشتر کشت کوکنار ، مواد مخدر ، قاچاق ، ظهور دزدان ، احیای نژاد پرستی تازه ، نفوذ بیشتر کشورهای خارجی در امور داخلی ما ، تداوم بحران وغیره در افغانستان گردید . عامل دیگری افزایش بی امنیتی و جنگ همین « ساختارهای » غیر ملی و ضد دموکراتیک حاکمیت های مذکور در کشور ما بوده که اگر ماهئیت و سیاست جمهوری اسلامی کنونی هم از اساس اصلاح عاقلانه و دموکراتیک نگردد ، پی آمد آن یک « فاجعه نوین » دیگری خواهد بود .

   یک گپ قابل توجه را نباید فراموش نمود که از آغاز اداره موقت تا کنون آقای کرزی صاحب همواره تأکید نموده که صرفا « 150 نفر طالب » به رهبری ملا محمد عمر آخند زاده می باشند که موجب نا امنی ، آتش سوزی مکاتب ، کشتن افراد پولیس ملی وغیره می گردند . و دیگران همه خارجی و تروریستان القاعده هستند که در خارج تربیه گردیده ، باعث بی امنیتی ، قاچاق ، اختطاف ، فساد ، جنگ در برابر مردم و حکومت افغانستان می گردند . از سوی دیگر جالب اینست که تا حال ایشان و همفکران شان هرگز اعتراف نکرده و نمی کنند که طالبان اصلا از خاک افغانستان به خصوص از ارزگان ، هلمند ، قندهار ، زابل  و سایر مناطق پشتون نشین هستند و خاستگاه اصلی آنان از جنوب و جنوب شرق افغانستان می باشند. در این زمینه هم یک « رمز » معنا دارد نهفته است که نباید از یاد برد .

    پرسش اینست که آیا چگونه ممکن است که تروریستان پاکستانی مانند سندی ، پنجاپی ، پلوچ ، چچنیایی ، کشمیری وغیره بدون تعلقات قومی ، منطقوی ، زبانی ، اعتماد و حمایت مردم قبایلی ، در میان جامعه ما در جنوب و جنوب شرق افغانستان زندگی کنند ، از طرف مردم قومی شان حمایت شوند و در مقابل نیروهای دولتی و ائتلاف بین المللی اقدام به ترور ، قاچاق مواد مخدر ، آدم ربایی و بی امنیتی دست زنند ؟

    در حالیکه همه مردم می دانند همین طالبان که موجب افزایش نا آرامی و جنگ در جنوب کشور ما شده اند ، از میان مناطق قومی و منطقوی خودها به صورت مسلحانه علیه پولیس ملی و عساکر خارجی و مردمان معمولی جنگ می کنند . این درست است که طالبان و القاعده توسط پاکستان حمایت ، تربیه ، رهبری گردیده ؛ و به افغانستان بی امنیتی ، اختطاف ، غارت ، قاچاق و جنگ را به راه انداخته و مردم را از روند بازسازی و تجدید حیات شان به خطر مواجه نمودند . اما از این هیچ کسی انکار کرده نمی تواند که طالبان افغان کشور ما نباشند .  خوب اینکه برخی از زمامداران کشور ما بناء بر تعلقات قبیلوی ، قومی و اهداف خاصی سیاسی و فردی خوها همهء طالبان کشور ما را پاکستانی و خارجی معرفی می نمایند ، از واقعیت کاملا به دور است .

   جناب آقای حامد کرزی در یک مصاحبهء رادیویی خویش به نسبت افزایش نا امنی در جنوب کشور چنین ابراز داشت که کاملا صحت دارد :

   « یک و نیم سال است که نا امنی زیاد شده ،از سوی تروریزم و مداخلات خارجی می باشند. ضعف اداره ، کمبود پولیس ملی و ... می باشد . تروریزم به صورت کلی در هیچ جای دنیا کنترول شده نمی تواند. » روز جمعه 23 سرطان 1385 رادیو کابل ( مطابق 14/7/2006 م )

   فراموش نباید نمود که اصلا در زیر پوشش های مختلف است که از طریق احیای مجدد طالبان ، حزب اسلامی و همفکران شان زمینه های ایجاد یک « حاکمیت  شؤنیستی و دست نشانده » را به  خاطر کشتن کرامت انسانی ، آزادی و حقوق مدنی مردمان کشور ما و تحقق اراده و خواست های اجانب در افغانستان به  وجود خواهند آورد . زیرا ، اقلا در جریان تقریبا سه دههء اخیر اخوانیزم ، طالبانیزم ، القاعده و کلیه اسلامیستان سیاسی دیگر نیز که محصول سرمایه گذاری ، سیاست ها و عملکردهای استعماری قدرت های بزرگ جهان به خصوص ایالات متحده امریکا- انگلیس و سایر همکاران بین المللی و منطقوی شان در افغانستان می باشند ؛ که به هیچ صورت  استعمارگران ، آنها را تنها نگذاشته و از وجود شان به هر وقت که نیاز شد ، بهره برداری می نمایند که اکنون نیز چنین می باشد .

    از جانب دیگر ، در این اواخر آمدن خانم رایس وزیر خارجه و رامز فیل وزیردفاع امریکا در فاصله بین ده روز در ماه جولای در افغانستان بوده که از سوی اپوزیسیون تبلیغ می گردند که امریکایان از آقای حامد کرزی ناراض هستند و احتمال دارد که یا آقای خلیلزاد ، یا آقای جلالی وزیرداخله سابق ، یا آقای عبدالرب رسول سیاف و یا کدام فرد پشتون تبار دیگری طرفدار امریکا را به جای آقای کرزی در حاکمیت افغانستان بگمارد .

بهر صورت ، این شعر به سیاست ها و عملکردهای ایالات متحده امریکا ، همکاران و همفکران شان در افغانستان مطابقت دارد که  به  طور ذیل با هم  می خوانیم :

شنیدم  گوسفندی   را   بزرگی      رهانید  از  دهان و  دست  گرگی

شبانگه کارد بر حلقش ، بمالید      روان  گوسفند   از   وی   بنالید

که از چنگال گرگم  در  ربودی      چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی

5- حمایت مردمان قبایلی از طالبان و حزب اسلامی :

   از وقتی که طالبان از قدرت سیاسی- نظامی در ظاهر امر کنار زده شدند . همهء طالبان ، القاعده و حزب اسلامی بر اساس برنامهء قبلی نیروهای خارجی و برخی از حکام دولتی در میان ولایات جنوب و جنوب شرق کشور ما محفوظ گردیدند که تا کنون رهبران قبایل پشتون از این گروه ها بناء بر چند دلیل حمایت می نمایند :

    یکی از علت ها مسأله قبیلوی ، قومی و مذهبی در مناطق مذبور می باشد که از طالبان و حزب اسلام حراست و حمایت صورت می گیرند . هرچند که افراد القاعده متعلق به ساختار قومی جنوب و شرق کشور ما نمی باشند ، بازهم در ارتباط  پیوند مذهبی و خصوصا تفکر اسلامیستی  و منافع مادی در میان مناطق جنوب و شرق میهن ما حفظ شدند و حمایت می گردند .

    مسأله دوم اینست که در تحت حاکمیت طالبان ، القاعده و حزب اسلامی ، مردمان قبایلی توانستند که به آرامی به کشت کوکنار مصروف باشند و نسبت به زراعت سنتی از محصول کوکنار مفاد اقتصادی بهتری بردارند . یعنی رهبران قبایلی ، طالبان ، القاعده  وحزب اسلامی تحت رهبر مافیای بین المللی انحصار کشت خشخاش ، تولید مواد مخدر ، قاچاق وغیره را در ولایات جنوبی و شرقی کشور به عهده دارند و از این رو توده های عادی کاملا در زیر نگین همین نیروهای دهشت افگن ، تروریست ، قاچاقبر و جنگ افروز می باشند که نتایج آن به جز از بی ثباتی بیشتر و تباهی روز افزون مردم  و کشور ما چیزی دیگری نخواهد بود .

6 - فقر اقتصادی مردم :

   حاکمیت های چهارو نیم ساله کشور ما نتوانستند که به صورت لازم نیازهای ضروری اقتصادی ، امنیتی ، صحی ، رهایشی ، اجتماعی وغیره جامعه را مرفوع سازند . از همین جهت هم ،  فقر اقتصادی و اجتماعی وغیره کل جامعه افزایش یافت و مردم مناطق جنوب و شرق بیشتر رو به  کشت کوکنار آوردند که در این زرع خشخاش ، تولید مواد مخدر و قاچاق در قدم اول در انحصار مافیای جهانی ، طالبان ، القاعده ، حزب اسلامی و قدرتمندان محلی قرار دارند که سهمی هم نصیب زارعین کوکنار نیز می گردند . روی این ملحوظ است که مردم از دولت « روی گردان » گردیده و از دولت حمایت نمی کنند . و اکنون بناء بر مفاد اقتصادی ، تعلقات قبیلوی ، مذهبی و سایر ملحوظات از طالبان ، حزب اسلامی و القاعده طرفداری می نمانید که این مسأله هم سبب به وجود آوردن بی امنیتی و گسترش آن در کشور ما شده است . و یک بحران جدید را سیاسی را در  بر داشته که احتمال « تغییر رژیم » وقت را نیز در پی خواهد داشت .

7- یک گروه چچنیا در کابل :

   به روز شه شنبه 12 سرطان 1385 یک گروه از جنگ جویان چچنیایی روسی وارد کابل گردیده و مذاکرات محرمانهء را با وزیر دفاع امریکا آقای رامز فیل داشت . این مسأله خود می رساند که در خاک افغانستان با چنین افراد تروریستی تصمیمات گرفته شده و جنگ را جهت رقابت های جهانی خویش در چچنیا تشدید می نمایند . از سوی دیگر یک بخش از تروریستان چچنیایی با افراد القاعده و طالبان و حزب اسلامی در افزایش نا امنی ، ترور ، اختطاف ، قاچاق ، جنگ و کشتن افراد پولیس ملی کشور ما فعالیت می نمایند که از سوی پاکستان تربیه و حمایت می گردد . این گونه مسایل نیز « اعتماد مردم » را نسبت به امریکا کاهش می دهد .

 آیا این چنین عملکرد ها به افزایش نا امنی ، بی ثباتی کشور ما کمک نکرده است ؟

8 – زندان های امریکایی :

   طورئیکه همه می دانند که قوای ائتلاف در رأس آن امریکا و انگلیس در زیر پوشش مبارزه علیه طالبان و القاعده ، افراد و شخصیت های مورد نظر خودها را بدون اطلاع قبلی امنیت ملی و دولت افغانستان دستگیر نموده و به زندان های خاص خویش در قرارگاه های نظامی و به خصوص در کابل حبس می نمایند . یک عده ای از آنان را با شرایط غیر انسانی و مغایر معیارهای بین المللی در زندان ها نگهداری نموده و مورد  زجرهای گوناگون قرار می دهند . و برخی از آنها که تعهد همکاری با امریکا و انگلیس را به امضاء می رسانند ، نه تنها آنها از زندان آزاد می شوند ، بلکه پولی گزافی در اخیتار شان می گذارند که طبق برنامه از ایشان به  صورت « مخفی » به نفع خودها استفاده می نمایند .

   تا جائیکه بنده از یکی از اعضای ارشد پارلمان افغانستان شنیدم ، هم اکنون امریکا و انگلیس بیش از « 32 زندان » در کشور ما دارند که احدی را در آن راه نیست . نه دولت افغانستان و نه کمسیون مستقل حقوق بشر از این زندان ها حق بر رسی را دارند . این مسأله نه تنها « اعتماد » مردم را از ائتلاف بین المللی تحت رهبری امریکا و جمهوری اسلامی افغانستان کاهش داده است ، بل به نحوی از انحاء عامل بی امنیتی و جنگ از سوی طالبان ، القاعده ، حزب اسلامی  و سایراخوانی های تروریست در جامعه نیز شده اند .

9- تفنگ سالاران خلع سلاح شده :

   یک عده از تفنگ سالاران در بدل پول اسلحه های خویش را به دولت و قوای ائتلاف تسلیم نمودند و به زندگانی شخصی خویش مشغول شدند . تا وقتی که از آن پول ها استفاده می کردند ، آرام بودند . بعد از اینکه پول ها تمام شدند و « بازار کار » هم نهایت تنگ گردیده و اینها به مضیقه سخت اقتصادی مبتلا شدند و از دولت روی گردان گردیدند . اکنون این کسان از طالبان ، القاعده و حزب اسلامی « پول » گرفته و در مقابل قوای پولیس ملی ، کارمندان دولتی و قوای خارجی می جنگند ، تجاران را اختطاف می نمایند ، مسلحانه دارایی مسکونین را به غارت می برند ؛ که عامل دیگری از افزایش نا امنی و بحران در کشور بوده که پی آمد «خطرناک » دیگری را در بر خواهد داشت .

    این چنین اشخاص اصلا وظایف رهزنی ، اختطاف ، گروگان گیری ، قاچاق ، ترور ، سرقت مسلحانه و امثالهم را حتا از مردم عادی نیز در پیش گرفته که منظور شان در قدم اول به دست آوردن پول می باشد . این مسأله هم موجب بی امنیتی و تقویت طالبان ، حزب اسلامی و القاعده در درون کشور ما نیز شده اند .

10- تضاد منافع امریکا و کشورهای اروپایی :

   از آغاز کنفرانس بن تا کنون تضاد منافع تطاولگرانهء امریکا و ممالک اروپایی در امور افغانستان به صورت عریان به مشاهده می رسد . در این راستا تا حال تمام تصمیمات و عملکردهای سیاسی ، نظامی ، مفاد های اقتصادی وغیره را در امور کشور ما ، امریکا و انگلیس تنها در انحصار خودها قرار داده و سایر کشورهای اروپایی را از بهره برداری استعماری در ردهء بعدی گذاشته اند . این « رقابت استعماری » در رابطه با افزایش بی امنیتی و تشدید بحران کشور ما مستقیم و غیر مستقیم بی تأثیر نمی باشند . زیرا ، هر کدام از آنها جناح های خاصی را به خاطر تحقق اهداف های مادی ، اجتماعی و معنوی خود تقویت نموده و یک « رقابت فرسایشگر » را در داخل کشور ما در پیش گرفته و پایه های حکومت را تضعیف می نمایند و همچنان مردم را بیشتر از قوای ائتلاف و حکومت « دل سرد » نموده اند .

11- به خطر افتادن منافع روسیه ، چین ، ایران و هند :

   از آنجائیکه در « افغانستان بی وارث » ، منافع غارتگرانهء تمام کشورهای جهان با هم گره خورده است . پس در طی این مدت منافع روسیه ، چین ، ایران ، هند وغیره نیز از سوی امریکا و انگلیس به خطر مواجه گردیده است و آنها را در این زمینه عقده مند و خشمگین نموده اند . روی این ملحوظ نیز بوده که کشورهای مذبور به خاطر امتیاز گرفتن غارتگرانهء خودها از امریکا- انگلیس ، هم به نوبهء خود به « رقابت تطاولگرانه » پرداخته وهمراه با طرفداران بومی خویش باعث نا امنی و افزایش آن در داخل افغانستان نیز گردیده اند . این مسأله نه تنها روند بازسازی را بطی نموده ، بلکه « بی ثبات سیاسی » حکومت را تشدید کرده و « تنفر مردم » را نسبت به به تمام ائتلاف بین المللی و زمامداران حکومتی ما بیشتر می کند .

12- فساد اداری کشور :

   آقای حامد کرزی رئیس جمهور دولت اسلامی افغانستان در جواب یک پرسشگر به نسبت فساد اداری در کشور از ورای رادیو کابل واقعیت امر را در رابطه به فساد چنین گفت :

 « فساد اداری است ، من هم نا راضی هستم و دولت هم نا راضی می باشد ، این  قسم ضعف اداری در هیچ جای دنیا نیست . » منبع رادیو کابل روز جمعه     14/جولای 2006 م

   در این رابطه آقای حامد کرزی کاملا راست گفته و جزء از بحران کشور را افشاء نموده است . فساد اداری که معلول بافتار ناقص نظامی سیاسی- اجتماعی کشور ما است ، خود « عامل » برای نا امنی ، شیوع جنگ و تقویت طالبان ، حزب اسلامی ، القاعده و فربه شدن بیشتر بحران کشور ما به حساب آمده می تواند .

13- عدم همآهنگی وزارت خانه :

   از آنجائیکه کرسی های وزارت خانه کشور از آغاز اداره موقت ، انتقالی و جمهوری اسلامی از یک سو با سیاست های ائتلافی غیر سازنده ، غیر مسلکی و بر مبنای مصحلت های ضد دموکراتیک استوار بوده و از جانب هم مقامات وزارت و سایر موقعیت های دولتی در انحصار مطلق احزاب ، طرفداران سلطنت ، اجیران بیگانه ، ناقضین حقوق بشر ، رشوه خوران بومی وغیره قرار گرفتند . و سایر کارمندان بی وسیله ، پاک نفس مسلکی ، ملی ، میهن پرست ، دموکرات و سایرین در حاشیه های دور از قدرت قرار دارند که این امر خود « عامل تضاد » در حاکمیت به شمار می آید. از همین جهت نیز بوده که همآهنگی وزارت خانه در ارتباط  خدمت به مردم و میهن دوستی عملی وجود ندارد.

   لذا ، با همین ساختار ناقص و ضد ملی بوده که یک « استراتیژیدی سازنده » با خواست و اراده مردم ما در کشور صورت نگرفته و اغلبا هر فردی که در رأس یک مقام وزارت و یک اداره ( جای مامورین خدمتگار محفوظ است ) قرار داشت و اکنون دارد ، فقط به نفع گروهی ، قومی ، سیاسی ، خانوادگی و شخصی خود کار می کند . این مسأله نیز از یک جانب « عامل فساد اداری جدید » در وزارت خانه ها گردید  و از جانب هم  « بحران  نا کار آمدی »  زمامداران کشور را « فربه تر» نمود است . یک بخش از ایجاد نا امنی و افزایش آن به همین « رقابت  ضد منافع ملی » توسط افراد حزبی ، ناقضین حقوق بشر ، غیر دموکراتیک وغیره عملی می گردند که از منابع قدرت چوکی های بزرگ انحصاری دولتی افغانستان و خارجیان آب می خورند .

13- تقویت کوچی ها :

   در جریان نیم قرن عصر حاکمیت آل یحیی بود که کوچی های خارجی و داخلی از یک تبار خاص بر تمام مضارع ، علفچرها و ملکیت روستائیان بی دفاع مردمان افغانستان یورش می بردند که حتا از سوی حکومت های تک قبیلوی و تک خاندانی وقت در برابر حقوق اقتصادی ، اجتماعی وغیره مردم بی دفاع ما به صورت  « مسلحانه »  نیز حمایت می گردیدند .

   نخستین بار در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دولت اسلامی مجاهدین ، کوچی ها خود سرانه نمی توانستند که از خارج و داخل کشور بالای مزارع ، علفچرها و حریم مردمان روستایی هجوم ببرند و همچنان عامل قاچاق و حمل اسلحه به داخل کشور ما گردند .

    اما در عصر امارت اسلامیستی- شؤنیستی طالبان بار دیگر کوچی ها بالای علفچرهای دهاقین و زارعین به ویژه هزاره ها در کشور ما مسلط شدند . این بار نسبت به هر وقت دیگر کوچی ها نه تنها توسط  طالبان با اسلحه های جدید مجهز گردیدند ، بلکه همگام و همکام با طالبان یکجاه شدند ، زراعت و علفچرهای روستائیان را به روز تصاحب کردند و حتا مزارع و مالکیت های مردمان بی دفاع هزاره را استملاک و با قباله رسمی ، اراضی مردم را با فتوا و امضای طالبان از آن خود نمودند .

   همچنان طالبان با صدور فتاوی مذهبی و فرمان رسمی امارت اسلامی خویش به هزاره ها دستور دادند که در جریان بیست و پنجسال کوچی ها از علفچرها و سایر امتیازات در مناطق هزاره ها محروم بودند و شما « حق » کوچی ها را غصب نمودید . حال و شما مجبور هستید که « خساره 25 ساله » را از این ناحیه به مردم کوچی به عنوان « جریمه » بدهید .

   پس از سقوط  طالبان ، نه تنها کوچی ها از بالای مناطق اشغالی و علفچرهای مردم رانده شدند ، بلکه دیگر همچنان کوچی های توانایی قاچاق و حمل اسلحه را از خارج به داخل افغانستان نیز از دست دادند . این بار دوم بود که علفچرها ، ملکیت و ناموس مردمان روستایی از « شر » کوچی ها در امان گردید و جنگ میان روستا نشینان به خصوص هزاره ها و کوچی ها خاموش شد .

   اما در این اواخر بازهم بحران میان کوچی ها و روستایان کشور به خصوص فی مابین مردمان هزاره و کوچی ها بالا گرفته که به افزایش تشنج ، بی امنیتی و جنگ در افغانستان کمک نموده است.

   به خصوص از آن وقتیکه مقامات وقت به تعداد ( ده کرسی » را برای کوچی ها در پارلمان کشور اختصاص داده و این کسانیکه به عنوان نمایندگان کوچی ها از فرصت استفاده برده و همچنان با حمات غیر مستقیم برخی از دولتمداران ، کوچی ها را به صورت « عمدی » بالای دهات و به ویژه در مناطق هزاره تشویق و تا حدودی در بعضی مناطق هزاره جابجاه کردند .

   هرچند یک نماینده برحال پارلمان و مردم عادی فاجعه جدیدی که از ناحیه کوچی ها منجمله در مناطق هزاره ها ایجاد شده است ، شکایت دارند ؛ ولی این صحنه را خودم نیز به چشم سر در ولایت غزنی به مشاهده نمودم که کوچی های حتا از سوی بعضی جناح های جمهوری اسلامی افغانستان مسلح شده و توسط آنان قسمت از ملکیت و علفچرهای مردم هزاره را در غزنی اشغال نمودند که  « جنگ های گذشته » خانمانسوز  را میان هزاره ها  کوچی هار بار دیگر شعله ور کردند .

    اما از جانب دیگر هم برخی دیگری از کوچی ها توسط طالبان ، حزب اسلامی و القاعده مسلح شده و با زور بالای علفچرها و مزارع روستا نشینان هزاره هجوم آوردند و یک آتش جنگ تازهء را مشتعل نمودند. این مسأله از یک جانب باعث افزایش نا امنی در کشور ما گردیده و از جانب هم سبب تقویت طالبان ، حزب اسلامی و القاعده در افغانستان نیز شده است که پی آمد آن یک « فاجعه » دیگری در « افغانستان تجزیه شده » خواهد بود که باعث تضعیف بیشتر و احتمالا موجب « سقوط  » جمهوری اسلامی افغانستان خواهد شد . 

 در فرجام :

   از تذکر شتابناک فوق چنین بر می آید که نه تنها سیاست جهانی در رأس آن ایالات امریکا و همقطاران نزدیک شان در مورد بحران و قضایای درد ناک افغانستان تا حال « ناقص » بوده ، بل ساختار ادارهء موقت ، انتقالی و جمهوری اسلامی افغانستان مطابق با نیازمندی عصر ، اراده ، خواست و آرمان های والای انسانی ، مدنی ، ملی و دموکراتیک مردم افغانستان نبوده و نیست.

   گمانه زنی های اغلب میرسانند که در « عقب » چنین نا امنی ها ، جنگ و افزایش بحران به خصوص در مناطق جنوب و جنوب شرق کشور ما ، امریکائی ها قرار دارند ؛ تا مردم افغانستان و اذهان عامه را با گسترش بی امنیتی ، جنگ و خطر قدرت گیری طالبان و حزب اسلامی و القاعده زیر تأثیر قرار دهند . و بعد هم مردم فکر کنند از اینکه بار دیگر طالبان به قدرت آیند ، بهتر است که همین امریکائیان در افغانستان باشند .

    یعنی ذهنیتی را در متن جامعه خلق می کند که بدون امریکائی ها ، افغانستان به « دورهء طالبان » باز خواهد گشت . اصل قضیه در اینست که قبلا پیمان « تأسیس پایگاه نظامی » از سوی آقای کرزی و ایالات متحده امریکا به امضاء رسید . و اکنون این « پیمان نظام » از سوی شورای ملی به رسمیت شناخته نشده است . یعنی در اثر تشدید بی امنیتی و جنگ و بحران در کل کشور و به خصوص در جنوب افغانستان هم « ذهنیت عامه و نمایندگان » مردم را در شورای ملی تحت تأثیر قرار دهند تا اعضای پارلمان از« ترس قدرت گیری مجدد طالبان » ضرورت دایمی  حضورامریکائیان را در افغانستان احساس کنند و بعد « تأسیس پایگاه نظامی امریکا » را قبلا  توسط دولتین به امضاء رسیده است ، در شورا مشروعیت بخشند .

   اگر ائتلاف بین المللی نسبت به کرامت انسانی ، مصالح ملی ، تمامیت ارضی ، استقلال ملی ، ایجاد جامعه مدنی و تحقق نظام مردم سالاری در افغانستان صادقانه عقلامند هستند و عملا وفادار می باشند ، باید برای مردم افغانستان و جهان بشریت به صورت عینی و عملی به اثبات برسانند و اشتباه خود را در افغانستان بیشتر از این تکرار نکند .

   و اگر زمامداران جمهوری اسلامی افغانستان نیاز به یک جامعه مدنی ، ملی و دموکراتیک برای یک افغانستان نوین و پیشتاز دارند ، ضرورت است تا این نظام سیاسی- اجتماعی از تهداب جدیدا بر اساس خواست و ارادهء مردم و حکم قانونمندی زمان ساخته شود . تا بر اساس یک استراتژی  سازنده و برنامه کاری علمی و منطقی یک چنین نظام مدنی و عصری بر مبنای قانون اساسی دموکراتیک و نظارت مردم از پائین استوار و پایدار باشد .

 لذا ، افغانستان نیاز به یک بافتار اساسی ملی- دموکراتیک ، برنامه عاقلانهء دوران ساز عادلانه ملی و آنهم بر مبنای خواست های انسانی ، ملی ، ارادهء عادلانه و آرمان های والای کلیه مردمان کشور ما دارند که سرنوشت آیندهء شان توسط خودشان تثبیت و تعیین شوند ، نه توسط  خارجیان و اجیران بومی شان در افغانستان .

و من الله توفیق

خدا آن ملتی را سروری داد      که تقدیرش به دست خویش بنوشت

به آن ملت سرو کاری ندارد     که  دهقانش   برای  دیگران   کشت

24 سرطان 1385 خورشیدی

15/7/2006 م

افغانستان

 


بالا
 
بازگشت