مداخله تازه پاکستان در امور افغانستان

 

انجنیر سخی ارزگانی

پس از اینکه یک قسمت از خاک مقدس افغانستان با یک بخش از هموطنان عزیز پشتون و بلوچ ما توسط امیر عبدالرحمن خان  در ازای تخت سلطنتی کابل به هند برتانوی با معاهده ننگین به نام «دیورند» به فروش رسید؛ از آن روز تا کنون این مسأله به عنوان یک «سرطان خبیثه» در قلب مردمان داغدار، غمگین، تحت ستم و استثمار شده یی افغانستان نهایت سنگینی می کند.

درست در سال 1947 م. با تجزیه هند بوده که کشور به نام پاکستان تولد یافت؛ و از همیجاست که دشمنی پاکستان به خاطر قضیه تحمیلی «خط دیورند» بر ضد مردم و کشور آزادهء افغانستان شروع  شد که تا حال از این ناحیه مردم افغانستان متحمل خسارات فراوان گردیده اند.

در ضمن اکثرا زعمای افغانستان هم در گذشته نه تنها در مواقع مناسب به حل اساسی خط دیورند اقدام لازم ملی را نکردند، بلکه از این معضله یک بهره برداری «ابزاری- سیاسی» را نمودند تا بحران کشور و نارضایتی های مردم ناشی از فقر فرسایشگر را به خاطر تداوم حاکمیت تک اتنیکی ، خاندانی، فردی و میراثی  خودها ماستمالی نموده باشند و بس.

بعد از کودتای خونین حفیظ الله امین و حاکمیت نور محمد تره کی و یورش لشکر شوروی برافغانستان بود که زمینه های مستقیم توطئه، مداخله، بهانه و دشمنی عریان تر پاکستان علیه افغانستان آغاز گردید. پاکستان با بهانه های واهی تقویت جنبش مقاومت مجاهدین ما جهت به اصطلاح آزادی افغانستان از زیر سلطه نظامی شوروی و دولتمداران وقت، کمک های فراوان جوامع جهانی را به دست آورد و ازآن نه تنها جهت «رفع بحران» دامنگیر جامعه خود استفاده نمود، بلکه از کمک های بادآور جامعه جهانی برای افغانستان، خود  صاحب « قدرت اتمی» هم گردید.

البته ناگفته نماند که کمک های سایرکشورهای منطقه و جهانی برای مجاهدین به این معنا نبود که برای «آزادی» اساسی کشور و فردای شفاف و آبرومندانه ملی مردم افغانستان بوده باشد؛ بلکه همهء آنها، کشور ما را به خاطر تحقق «منافع» اقتصادی، سیاسی، ایدولوژیکی، فرهنگی، نظامی و... خودها قربانی نمودند.

 همچنان در جریان جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی از حزب دموکراتیک خلق افغانستان استفاده کرد و بعد از شکست و خروج خود از افغانستان، آنها را به دور انداخت. به این ترتیب حزب دموکراتیک خلق افغانستان هم فدای منافع آزمندانه و تطاولگرانه شوروی شد و جای اعضای این حزب در میان جامعه شان تنگ تر گردید تا اینکه وطن را ترک نمودند.

و هکذا جامعه جهانی و به خصوص ایالات متحده امریکا، مجاهدین ما را «قربانی» خواسته های یک جانبه خود نموده و «انتقام شکست» خود در جنگ ویتنام را از اتحاد شوروی در افغانستان گرفت. و بعد کشور ما را تعمدا در کام تنش ها و جنگ های داخلی، گروهی، اتنیکی، مذهبی، سمتی فرو برد که این بار افغانستان «قربانی» خواسته های غارتگرانه همسایگان و کشورهای منقطه یی نیز گردید. یعنی جامعه جهانی از «جهاد» و «مجاهدین» افغانستان یک استفاده «ابزاری» ظالمانه یی نموده و مجاهدین را عملا بین هم درگیر جنگ خانمان سوز و فرسایشگر کرد که منجله یک نتیجه عینی و کتمان نا پذیر آن، ویرانی شهر کابل می باشد.

 مضاف برآن، زمامداران پاکستان از بحران افغانستان در نقاب «دوست» و کشور «کمک کننده» با انواع گونگون در تخریب بنیادی های مدنی، اجتماعی، تعمیراتی، اداری، فرهنگی، نظامی و... همچنان نابودی وغارت آبدات و آثار تاریخی کشور ما، نقش «جنایتکاران» و «دزدانه» را مغایر تمام معیارهای دینی، حسن همجواری و میثاق های بین المللی بازی نمود.

مشخصا در جریان 14 سال مقاومت مردم ما، زمامداران پاکستانی آن عده از هموطنان غیر سیاسی و بی خبر از «مصالح ملی» ما را در پوشش آزادی، اسلام و جهاد سازمان دهی و مسلح می نمود؛ و آنان را جهت ویرانی و بمب گذاری پل، سرک، بند برق، فابریکه، مکتب، بناگاه دولتی، بندآب، مزرعه و نابودی سایر زیربنایی جامعه به افغانستان گسیل می داشتند. ولی یک بار همین افراد ناآگاه و فریب خورده هموطن عزیز ما از خودها سوال نکردند که حال ما با پشتوانهء دالر و آنهم طبق برنامه و فرمانروایی نظامیان پاکستانی زیرساخت های اجتماعی، مادی و معنوی افغانستان عزیز را ویران می نماییم، آیا خساره و بعد بازسازی آن به دوش مردم افغانستان خواهد بود و یا اینکه به دوش پاکستانی ها و یا کشورهای دیگر؟

آیا کدام منطق انسانی، اسلامی، ملی و خرد دموکراتیک می پذیرد که مردم و کشور خویش را به به خاطر دالر و منافع چپاولگرانهء اجانب و به خصوص  در جهت تحقق مرام شوم زمامداران پاکستانی قربانی نماییم؟

جهان خوب به حافظه دارد که  برنامه های جنگی و تخریبی از سوی نظامیان پاکستانی قبلا طرح ریزی می گردیدند و با فرماندهی مستقیم پاکستانی ها در افغانستان عملی می شدند. و نتیجه همین شد که به طور مشخص زمامداران پاکستانی بارها  با غرور شؤنیستی و افتخار فرعونی خویش گفتند که ما «ارتش افغانستان» را نابود کردیم  و این کشور را به کام « آتش» کشاندیم.

ببنیم که در دوران جنگ سرد، تمام جوامع جهانی کمک های خویش را در پاکستان متمرکز نموده بودند تا گویا به «آزادی افغانستان» از زیر سلطه شوروی و طرفداران شان کمک نمایند. ولی اینکه چه قدر انسان های ما در این جنگ «منافع رقابتی» قدرت های بزرگ جهانی، منطقه و کشورهای همسایه و به خصوص به خاطر تحقق مقاصد شوم وشؤنیستی زمامداران پاکستانی به کام مرگ، بی سرنوشتی، هردم شهیدی، تحقیر، اسارت، آوارگی و... فرورفته و قربانی شدند؛ چرا مرتکبین و عاملین اینگونه جنایت مورد پیگرد قانونی، بازرسی نهادهای حقوقی بین المللی و محاکم جهانی قرار نگرفته و باز هم نمی گیرند؟

حال پس از تقریبا سه دهه جنگ، ویرانی، بحران و بی سرنوشتی جامعه ما بوده که بازهم پاکستانی ها در این چند سال جریان بازسازی است که طالبان، القاعده و حزب اسلامی را مجددا مسلح نموده و توسط آنها جنگ های تهاجمی منظم و انتحاری را علیه ارتش، پولیس دولتی و قوای ناتو سازمان دهی نموده است. متأسفانه که جوامع جهانی در رأس آن ایالات متحده امریکا- انگلیس از اینگونه «مداخله» و «جنایت» پاکستان در افغانستان به دیده «اغماض» نگریسته و بار دیگر مردم به خون تپیده افغانستان را «هدف قربانی جدید» خود و همکاران منطقوی و جهانی خویش قرار می دهند.

وقتی که جامعه جهانی و به خصوص امریکا خود را حامی افغانستان و پاکستان اعلام می دارد؛ پس چرا مداخلات پاکستان را که مغایر تمام مقررات دینی و حقوق بین المللی است، محکوم و متوقف نمی نمایند؟

جای یک پرسش انتقادی اینست، وقتیکه یک فرد اسرائیلی از سوی مخالفین ربوده می شود؛ قصر سفید فورا از نقض حقو بشر فریاد می کشد و حتا به عنوان سردار جهان به محاکمه و مجازات شخص مجرم دستور قطعی را صادر می نماید.

و همچنان زمانی که آدم کشی، ترور، انفجار و انتحار در عراق همه روزه صورت می گیرند که عامل اصلی آن اشغال این کشور از سوی قوای غرب تحت رهبری امریکا- انگلیس می باشد؛ بازهم زمامداران قصر سفید با بهانه مغرضانه پای سوریه و ایران را در این کشتارهای مردم عراق متهم می نماید و چونکه با این دو کشور میانه خوبی ندارند. ولی اینکه بیشترین نقض حقوق بشر در کشور عراق و افغانستان صورت می گیرد، مهر سکوت به همه جا حاکم می شود. همچنان هموطنان ما و نیروهای خارجی ناتو بازهم توسط طالبان و القاعده کشته می شوند؛ چرا دست اندرکاران بحران افغانستان، کدام عکس العملی مثبت حقوق و سیاسی را علیه دشمنان مردم افغانستان تبارز نمی دهند؟

در بمباردمان های غیرمسؤلانه ناتو که در هلمند، قندهار، ارزگان، زابل، پکتیا، خوست، کنر و... صورت می گیرند و خانواده ها و افرادی عادی به خاک و خون می افتند؛ چرا احصائه دقیق آن به اطلاع همگان رسانده نمی شوند؛ و مجرمین محاکمه و مجازارت قانونی نمی گردند و تلافی خسارات مادی و جانی مردم  به عمل نمی آید؟

در این روزها شاهد «مداخله تازه» دیگری پاکستان در امور افغانستان هستیم که: «براساس گزارشهای منتشر شده در رسانه های خبری پاکستان، خورشيد قصوری وزير خارجه اين کشور در صحبتهای خصوصی با شماری از وزيران کشورهای عضو ناتو به آنها توصيه کرده است که به جای نبرد با طالبان، بهتر است با اين گروه مذاکره کنند و آنها را در يک دولت ائتلافی سهيم کنند.

به گفته رسانه های پاکستانی، آقای قصوری تاکيد کرده است که حامد کرزی رييس جمهور افغانستان، نبايد در اين ائتلاف شرکت داشته باشد.» منبع: ( سایت بی بی سی: پنجشنبه 30 نوامبر 2006- 9 آدر 1385)

این چنین مداخله بیشرمانه و آفتابی یک کشور در امور داخلی هیچ یک کشور دیگری جهان تا حال صورت نگرفته که زمامداران پاکستان در مورد افغانستان نموده و می نمایند. از یک طرف، این در حال است که تدویر جلسه سران قبایل خط دیورند به خاطر جلوگیری از تروریزم طالبی و القاعده در داخل افغانستان روی دست می باشد. و از جانب دیگر، بازهم پاکستان دستور «نابودی» دولت آقای حامد کرزی را خلاف هرگونه معیارهای قبول شده و قانونی جهانی داده ، تا متباقی اجیران پاکستانی در افغانستان به قدرت سیاسی تکیه نمایند.

در باور این قلم، پاکستان یک قدرت «یکه تاز» جهانی هم نیست که هرچه دلش خواست آنرا انجام دهد. اگر پاکستان از پشتوانه جامعه جهان و به خصوص امریکا و انگلیس برخوردار نباشد، چگونه ممکن است که با نادیده گرفتن کلیه حقوق حسن همجواری، تعاملات حقوقی بین المللی و دیپلوماسی با چنین بی شرمی در امور افغانستان مداخله نماید!

آیا جامعه جهانی، سازمان امنیت ملل متحد، سازمان کنفرانس اسلامی و... به خصوص غرب و در رأس آن ایالات متحده امریکا نمی توانند که هرگونه مداخلات پاکستان را در امور داخلی افغانستان «قطع» نمایند و همچنان «ریشه های» تروریستی طالبان و القاعده را از افغانستان، پاکستان و جا های دیگر جهان بخشکانند؟

زمانی که جامعه جهانی به سرکردگی امریکا خود را حامی افغانستان در برابر تروریزم طالبی و القاعده و سایر تروریستان اسلام سیاسی می دانند، پس چطور تا کنون نخواستند و هنوز هم نمی خواهند که مردم و کشور افغانستان را صادقانه، بشردوستانه و عملی مساعدت نمایند؟

آیا با اینگونه شواهد عینی،  توطئه ها و مدخلات آشکار در امور افغانستان یک «بازی تازه یی» در دستور اجراء قرار ندارد؟

 

ختم کلام اینکه:

در تفکر این قلم، رییس جمهور افغانستان بر مبنای انتخابات از سوی مردم انتخاب شده و همچنان دولت جمهوری اسلامی افغانستان نیز مشروعیت قانونی، ملی و بین المللی دارد. هرچند «کاستی های» فراوان در میکانیزم دولت آقای حامد کرزی وجود دارند؛ اما مردم و طرفداران دموکراسی خواهان تضعیف و سقوط این دولت نمی باشند. زیرا، مردم کدام جاگزینی و انتخاب بهتر را تا حال در عوض این دولت ندارند. و همچنان مردم ما به هیچ صورت طرفدار حاکمیت مجدد سیاه طالبان و سایر ناقضین حقوق بشردر افغانستان هرگز به جای دولت آقای کرزی نمی باشند. پس جامعه و روشن ضمیران طراز نوین افغانستان به هیچ صورت مخالف شخصی این دولت نیستند، بلکه آنها پیشنهاد می نمایند که «اصلاحات» بنیادی هرچه سریع تر، مسؤلانه تر و عقلانی تر در تمام نهادی های قضایی، حکومتی و پارلمانی کشور به وجود آیند.

در حقیقت، اولا تا وقتی «سیاست» جامعه جهانی و به ویژه غرب در قبال افغانستان از ریشه «اصلاح» نگردند و یک «ستراتژی» سالم عادلانه، دموکراتیک و انسان دوستانه را جهت حد اقل کاهش بحران افغانستان اتخاذ ننمایند؛ «قربانی» مردم ما از سوی آنان ادامه خواهد داشت.

در قدم دوم، ما به هیچ وجه خواهان تضعیف، تخریب و سقوط جمهوری اسلامی افغانستان نیستیم؛ بلکه سعی منتقدین متعهد به سرنوشت ملی و دموکراتیک مردم افغانستان اینست که در «ساختار» اساسی دولت آقای حامد کرزی «اصلاحات» دموکراتیک و عادلانه با مشارکت شخصیت های ملی مبتکر، روحانیون سازنده، مسلکیان صادق، فرهنگنیان پویا، دموکراتان و... سایر نیروهای طرازنوین مردم سالار به وجود آید، تا جامعه جهانی با همآهنگی کامل دولت افغانستان و آنهم بر اساس خواسته ها، نیازمندی ها و آرمان های مردم ما به حل بحران افغانستان اقدام عملی، منطقی، تدریجی و خردمندانه نمایند.

در اخیر یک بار دیگر مداخلات پاکستان را در امورد داخلی افغانستان جدا نکوهش نموده و آنرا مغایر ارزش های دینی، حق همسایه داری، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های بین المللی می دانم. مردم افغانستان با تمام جامعه جهانی و به خصوص با همسایگان خویش هیچگونه دشمنی نکرده و نداشته؛ بلکه ما خواهان عدم مداخله در امورد داخلی همه کشورها بودیم و هستیم.

2/12/2006 م.

 

 


بالا
 
بازگشت