خليل رومان

 افغانستان:

                   چند وچون هویت ملی

                                   

 تعریف هویت ملی و اجزای متشکلهءآن ؛               -

   بحث مفهوم هویت ملی ازلحاظ تاریخی ؛  -

  -   پافشاری برهویت های قومی بجای هویت ملی وشونیزم وراسیسم       یا ملی گرایی منفی ونژاد پرست                    

-   تناقض های هویت ملی تاریخی و هویت ملی معاصر؛

-   خود بیگانگی از هویت ملی، پدیده منفی و نابود کننده ؛

-   بحران هویت وارزش زدایی     

-  جهانی شدن و هویت ملی ؛

هویت در فرهنگ عمید به" حقیقت شی یا شخص که مشتمل برصفات جوهری اوباشد، شخصیت، ذات، هستی ووجود" گفته شده است.

همچنان ملت که ملی ازآن ساخته شده در" شریعت، کیش، آیین مردم یک کشورکه از یک نژاد وتابع یک دولت باشند" معنی شده است.

از لحاظ جامعه شناسائی کلمهء "ملی" ظرفیت ها وارزش های منسوب به ملت را گویند. لذا ترکیب هویت ملی را میتوان شخصیت، ذات وهستی جوهری یک ملت خواند. هویت ملی از دیدگاه های مختلف تعریف های مختلف گردیده است. عمده ترین این تعریف ها چنین است:

الف: هویت ملی مجوعه ارزشهای متعالی است که یک ملت

درجریان تاریخ هستی خود، در سرزمین مشخص بجا گذاشته است.

ب: هویت ملی، آینهء تمام نمای چهرهء یک ملت است که ازبودن، زیستن وماندن آن در جغرافیای معین تاریخی بحث میکند.

هویت ملی درواقع با روان شناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی رابطه مستحکم دارد. تا جائیکه هویت به شخص مشخص یا قوم مشخص اطلاق شود وبیانگرمختصات آندو باشد، نوعی خود بازنگری میباشد و از مفهوم هویت ملی فاصله دارد. هویت ملی به فعل و انفعالات، کنش و واکنش های ملت ها سروکاردارد.

در بسیاری از تعریف های هویت ملی جزوها و ابعاد چندگانه را با تقدم وتأ خراهمیت آنها ذکر می کنند و بر مبرمیت یکی یا دیگری اصرارمیورزند. البته جامعه شناسان، فرهنگ شناسان، تاریخ دانان، سیاستمداران، جغرافیه دانان، روان شناسان، پیروان دین و مذهبیون، ادبیان ودیگران هریک ابعاد مربوط به حوزهء خودرا اصل جوهری هویت ملی میدانند. به نظرنگارنده دربیان تاریخی هویت ملی، هریک ازابعاد فوق به جای خود اهمیت دارد. فراموش نشود که بعضی   ازابعاد مذ کور درجریان تاریخ دگرگون شده واهمیت خود را درحال حاظر ازلحاظ انطباقی نه تنها باخته است که گاه باهم متناقض نیز میباشد. سعی می کنم درینباره، در موضوع مورد بحث اشاره های داشته باشم.

چند جزومتشکله که ابعاد هویت ملی را بطور جمعی تشکیل میدهند قرار ذیل اند: بعد سیاسی، بعد اجتماعی، بعد تاریخی، بعد دینی، بعد جعرافیایی، بعد فرهنگی وبعد ادبی.

بعد سیاسی:

ازین لحاظ مسایل تعلقیت بدولت، نظام سیاسی، ارزش های مشروعیت، کاربست نظام سیاسی، مشارکت و نظارت دررخداد های سیاسی و علا قه مندی بمردم مورد مطالعه قرار داده میشود. محمل تجمع وعملکرد مردم درین بحث رویکرد آنان در برخورد باقانون اساسی است.این قانون چارچوب حیات سیاسی و ملی کشور را ازلحاظ تاریخی، جغرافیایی و زیست با همی تنظیم می نماید.

بعد اجتماعی:

این مسله چگونگی مناسبات اجتماعی و پیوندهای متقابل آن، نقطهء اشتراک تعهدات ومنافع افراد کشور و احساس همگانی را بیان می کند. عمده ترین مولفه های بعد اجتماعی هویت ملی عبارتند ازترجیح منافع جمعی بر منافع فردی، ایجاد روابط عادلانه در مناسبات اجتماعی، توزیع عادلانه از فراورده های این مناسبات، تقسیم مساویانهةء کار اجتماعی و تبارز قانونمندی های عام اجتماعی میباشد.

بعد تاریخی:

معلومات در بارهء پیشینه های تاریخی و احساس علا قه مندی به آن، دانش کرنولوژیک تاریخ اعم از حادثه های مثبت ومنفی وشخصیت های موثردرهریکی ازآنها،ارزیابی مشخص ازحوادث تاریخی کشور

و چگونگی اهمیت دادن به آن، اساسات بعد تاریخی را شامل میگردند. البته تحلیل های مستقلا نه از تاریخ وحادثه ها درهمه زمانه ها یکسان نبوده ، بستگی به اطلاعات دست اول وتصویرگری با دخالت یا بیطرف دارد که در همه حال کارساده ای نخواهد بود.

بعد دینی:

داشتن دین و مذهب مشترک،  رعایت واحترام آن و تعلق خاطربه آن ازاهم مسایل است. دین بطورکل یکی دیگرازمحمل های اساسی پیوندها درمیان مردم یک ملت بشمارمیرود.اعتقادات وکاربست

اساسات دین درجامعه به همگرایی اجتماعی منتج میشود.

بعد جغرافیایی:

کشوریکه درحدود مرزهای معینی درآن زندگی صورت میگیرد مشخص ومعین است. لذا دفاع ازین حدود، زندگی عملی درآن، ترجیح بودن درخاک خود نسبت به کشورهای دیگر، یا مهاجرت زدایی ازمشخصات عمده ای این بعد هویت ملی است.

بعد فرهنگی:

مهارت های فرهنگی ، عنعنات ورسوم اختماعی،جشن ها، عیدها، سنت ها، معماری ها وبناهای فرهنگی ، هنرها وسپورت ها، لباس، خوراک وغیره شامل این بعد هویت ملی اند.

البته میراث ها فرهنگی بشکل کتبی ونوشتاری وبصری به شکل آثار، آ بدات، موزیم ها، مجسمه ها که همه تمامیت بعد فرهنگی هویت ملی را می سازند.

 بعد ادبی – زبانی:

این بعد هویت ملی از ادبیات فلسفی، داستان ها، شعر، موسیقی و شخصیت های ادبی فرهنگی گرفته تا زبان بیان، جهان بینی ها، همه آثار منظوم و عاطفهء اجتماعی را شامل میگردد.

ابعاد هفت گانهء فوق نزد ارزیابی کنندگان شرق و مخصوصا حوزهء فرهنگی ایکه افغانستان بدان تعلق تاریخی دارد، اجزای متشکلهء هویت ملی محسوب میشود . البته بعضی ازین دیدگاه ها اعتبار و ازیابی خود را در حال حاضر ازدست داده اند. بطور مثال؛ در بعد سیاسی نوسانات ،عدم ثبات سیاسی، تحولات پی درپی در تناقص وتخالف همدیگر، ایجاد نظام های سیاسی متضاد و نفی کنندهء قبلی، کار انتخاب یکی از میان آنهمه را د شواروحتی محال میسازد. یا در بعد اجتماعی افغانستان وحوزهء فرهنگی آن دچار پس وپیشی ها، تغییرات ومرزبندی های جدید شده است که هریک درزمینه ای مدعی اصالت است. یا در بعد تاریخی نمیتوان مبدای مشترک را بدون چانه زنی ها و سبک و سنگین کردن ها، تعین نمود. همچنان ابعاد دینی، فرهنگی ، ادبی وغیره هر یک معضلات ومشکلات مربوط به خود را دارند. مثلا  امروز افغانستان و حوزهء فرهنگی مربوط به آن عمدتا از دین اسلام و مذاهب مختلف آن پیروی میکنند.درحالیکه هویت تاریخی ملی آن آئین مهر، زرتشت وغیره بوده است. قسمت های اعظم فرهنگ باستانی زیایی ومداومت خود را در حال حاضر از دست داده است. درینموارد بجز برای تحقیق تاریخی و معرفت پرداخته نمیشود. پس هویت ملی نیز مصداق حقیقی خودرا با توجه به آنچه گفته شد می بازد.

 بنا برین کسیکه امروز بدنبال هویت ملی درگذشته ها سیرمیکند، خود را درخلای ناشی از عدم انطباق ابعاد تاریخی با زندگی معاصر درمی یابد و به نوعی دچار تکلیف بینش میگردد. "من" امروز که در چهار چوب واقعیت ها، اطلاعات ، انترنت، کمپیوتروتکنالوژی اطلاعاتی قرار دارد وازآن ها تاثیر برمیدارد، فدای"ما" ی دیروز میشود . بنا براین در تعریف و تثبیت هویت ملی معاصر وتاریخی نوعی تناقض پدید می آید.

قابل درک است که "من" امروز هرگز"ما" ی دیروز نیست و"من" فردا "من" امروز نخواهد بود. آیا برای حل این تناقض راه حلی وجود دارد؟ البته که دارد. اما قبل از آن به برداشتی از هویت ملی اشاره میشود.

در افغانستان همیشه هویت ملی تحت شعاع هویت های قومی قرار گرفته است. سعی بر آن بوده تا به قهرمانی ها، خیرخواهی ها، رشادت و کارنامه های اجداد و نیاکان خود تبختر نمایند و آنرا به قومیت محدود سازند . بررسی شتاب زده  ازین دست میرساند که فرایند این عمل نا بخردانه منجر به افتراق قومی گردیده وهویت ملی را نزد خود وبیگانه کمرنگ ساخته است. از جانبی لم دادن به کارنامه های اجداد و نیاکان – آنهم به گونهء قومی فرصت انکشاف ارزش های هویت ملی را به هدرداده است . مطالعه می شود که هویت ملی با توجه به همچو نا بکاریها سیر نزولی پیموده و از تشکیل یک ملت واحد دارای وجوه اتحاد ملی جلوگیری نموده است.

تا زمانیکه هویت های قومی با تمایلا ت شوونیستی( به مفهوم قوم گرای آن) و نژاد پرستانه مصروف تثبیت اصالت خودی است، از شکل گیری ملت و هویت ملی خبری نیست. امروزه به غلط رایج

شده است تا در ساختارهای دولتی- حکومتی نمایندگی اقوام مدنظر گرفته شود. تخلص های قومی، پسوند ها و پیشوند هایی درپس وپیش نام ها ازهمین ریشه آب میخورد. نامگذاری های غلط" کمیسون ملی، انکشاف ملی، کمیتهءملی، برنامهء ملی، بودجهء ملی" وغیره ماهیت ملی بودن را تا سرحد نهایی تنزیل می دهد.

نمایندگی قومی در ترکیب های یاد شده، وسیله ایست برای دستیابی به هدف معین. درهمچوحالات اهداف قربان وسایل گردیده ودرنیمه را ه توقف می کند. اگر یک ساختار(مخصوصا سیاسی ) کمیت ترکیب های قومی را حفظ کند و پیوند منافع مشترک با مساعی مشترک ازنظر انداخته شود، مفاد ملی ازآن متصورنیست. ساختارترکیبی ایکه برحساب قومی و تقسیم براین معیار استوار است، تا هروقتیکه دوام آورد، حاصل جمع میکانیکی است وخصلتا ترکیب جدید که ایجاد گر تحول جدید باشد، نمی تواند بود. زیرا سازندگان این ترکیب به نوبهء خودسعی میورزند به منشاء قومی اهمیت بیشتر دهند وزمینه را برای بقای این تفکر مساعد سازند. اینجاست که نمیتوان از وحدت واقعی ملی و داشتن هویت های فراقومی سخنی بمیان آورد.

درمورد راه حل ها و رفع تناقض "من" امروز و "ما"ی دیروز باید گفت که اولا باید بهروسیله ای که میشود واز هر طریقی که باید، برخوردهای نا بخردانهء قرار دادن هویت قومی بجای هویت ملی محار گردد.ثانیا روحیه محافظه کارانه و بنیاد گرانهء ارزیابی هویت ملی از منظر تاریخی با دست آوردهای جدید و معاصر که جزدست آوردهای مشترک بشر امروز یست وتأثیرپذیری  ازآن تا حدی ناگزیر نیزاست، آشتی داده شود. امروز درجهان کشوری وجود ندارد که ازقوم خاصی بافته شده باشد، یا توانایی بستن همه دروازه ها را برای مردم داشته باشد و چنان سدی ایجاد کند که "من" امروز باهمه نو آوری ها و شدن های مورد نیاز بشر در "ما" دیروز مدغم بماند.

اگر "من" بجای "ما" گذاشته شود وبرهویت ملی از نظر دیروز نگاه شود، با توجه به کیفیت دکرگون شده ء "من" امروز بحران هویت ایجاد می شود. "ما" به اسطورهء می ماند که جزدرخاطرهء تاریخ واقعیت عینی ندارد.هویت ملی اسطوره نیست. واقعیت های سرسخت موجود زندگیست. اما هیچکسی انکار نمیکند که اسطوره هایی هم در هویت ملی نهفته است که قسمت بسیار مهم آنرا تشکیل میدهد.

هویت ملی برای نخستین بار در اواخر سدهء هژدهم واوایل سدهء نزدهم -  درست زمانیکه انقلا بات صنعتی رخ داد، مورد بحث پردامنه قرارگرفت.

هویت ملی بیان خیالات سیاسی- اجتماعی محسوب میشود که در شعایرمذهبی و تشریفات سیاسی مانند بیرق، نشان های افتخاری، نشان دولتی، سرود ملی، اشعار، هنر سیاست مداری، جشن های ملی و سپورتی، مراسم عمومی- ملی وبزرگذاشت از کارنامه های آباء و اجداد – قهرمانها واشخاص نامدار برجسته میگردد.

ازین نظر منظرارزیابی وجوه فوق در خور اهمیت میباشد: سعی میگردد روی هریک از داده ها که در کلیت هویت ملی را تشکیل میدهند، مکث مختصر بعمل آید:  

شعایر دینی – مدهبی :

از لحاظ تاریخی، سرزمینی که ما در آن زندگی می کنیم از آئین زردشت، مانی، مزدک وغیره برخودار بوده اند. در اخیر اسلام بحیث دین اکثریت مورد پذیرش قرار گرفت که البته نمونه های دیگری مانند بودائیزم، هندونیزم یهودیت وغیره نیر در اقلیت ساکن اینکشور موجود بودند. تعلیمات دینی و قرائت های مختلف ازاسلام در محدودهء مذاهب باعث تقسیمات مذهبی گردید. اگر چه تفاوت های مذهبی در اصل دین اثر نمی گذارد، اما در عمل پیروان مذاهب مختلف از همسویی کامل برخودار نیستند و هر چند گاهی آشوب ها و برخوردهای برپا می کنند که گاهگاه خونین نیز میباشد.

پیام دین میتواند انگیزهء عمومی ایجاد کند ومحملی برای همآهنگی مردم در چارچوب هویت ملی گردد. اما پراگندگی و تفاوت نظرها بین مسلمانان درمذاهب مختلف وحتی دربین پیروان یک مذهب و مهمترین آن سیاسی سازی دین واستفاده ابزاری از آن برای صعود بقدرت، نمیتواند، چنانکه باید هدفی متحدانه ایجاد کند. شاید برخوردهای میان تنظیمی مسلمان از دهه1360-1380 خورشیدی مطابق 1980-2000 میلادی و همچنان جنگ ها بین فرقه های مذهبی در افغانستان بزرگترین لطمه را بر بنیاد هویت ملی از نظر دین و مذهب وارد کرده باشد. اثرات ناگوار آن بزودی زدایش پذیر نمیباشد. همچنان موضعگیری مسلحانهء طالبان و حزب اسلا می حکمتیار با دولت اسلا می که از ترکیب سایر تنظیم های جهادی بوجود آمده است، نمیتواند توجیه وحدت نظری و عملی عنصر دین در هویت ملی باشد. این است که برخورد سیاسی از خواستگاه دین، بمثابه ابزار قدرت از وحدت نظر میان مسلمانان میکاهد و بطور طبیعی نفاق و شقاق بین پیروان یک دین که تشنه خون همدیگر اند،پایه واساس هویت ملی را که در اصل ، جوهر همسویی و همگرایی درازمدت باید باشد،خدشه دار می سازد.  تا زمانیکه پیروان دین و مذاهب مختلف از پیام واحد دین متابعت نکنند و به رویارویی خونین خاتمه ندهند، وجوه اشتراک ملی و در نتیجه وحدت ملی و هویت ملی نمیتواند جان بگیرد. البته تمایل برای احراز قدرت سیاسی از طرق مدنی مانند انتخابات ، رایدهی و غیره مسئله دیگری است که کاملا اصولی بنظر میآید.

بیرق:

یکی از مولفه های مهم معرفت  بیرق ملی است. جهان کشوری را از بیرق آن میشناسد. تا جائیکه مشاهده میشود افغانستان یک بیرق ملی سرخ، سبز وسیاه دارد. این بیرق مورد شناسایی مردم افغانستان قرار دارد. لذا بیرق یک کشور وجه مهم هویت ملی را بوجود میآورد. بیرق ها نیز در ازمنهء مختلف با دگرگونی های حاکمیت تغیر پذیرفته اند. در عین حال احزاب مختلف خواه احزاب برسراقتدار وخواه احزاب در حال انتظار بیرق های دلخواه مربوط به خودرا اختیار کرده اند. این تنوع نیز میتواند باعث کم رنگ ساختن بیرق ملی ودر نتیجه هویت ملی گردد.

نشان های افتخاری:

نشان های افتخاری، مدال ها و تمام علا ئمی که از سلحشوری، صداقت، مردم دوستی، ایثار و سجایایی اخلاقی مردم حکایت میکنند، یکی از اجزای مهم هویت ملی محسوب میشوند.

نشان دولتی:

 این نشان نیز معرف هویت ملی است. هردولت بنابر اقتضای شرایط سیاسی ، تاریخی ، روانی وسیاسی خویش دارای نشان دولتی است.

سرود ملی:

 سرود نیز پایه مهم شناخت ملتها است. بیرق و سرود ملی قبل از سایر اجزای هویت ملی درمناسبات و روابط جهانی امروز، مورد استفاده قرارمیگیرد. نمایش سمبولیک بیرق و سرود ملی در مجامع بین المللی ، کنفرانس های سران کشورها وملا قات رهبران آنها بطوروسیع بکارگرفته میشود که رسم معمول تشریفات وشناخت رامعنی میدهد.

کشورهای که از ثبات برخودار اند ، نشان دولتی، بیرق وسرود ملی نسبتا پایداردارند. تغیرزمان و تبدیل حاکمیت براین وجوه اثر ندارد. اما درافغانستان مانند هر عرصه این علا یم  سمبولیک شناخت هویت از تغییرات ودستکاری مصؤن نمانده است.

این که سرود های ملی ما معرف هویت ملی نبوده واز ثنا خوانی به خانواده ها تا یک جهتی های حزبی وتنظیمی متأثربوده اند، مورد این بحث نیست. جای تاسف  اینجاست که ترتیب کنندگان سرودهای ملی دردوره های مختلف ، برخوردهای قومی، حزبی وذهنی نموده اند وسرودهای مضحکی ساخته اند که با تبدیل قدرت وحاکمیت جذابیت نداشته و متروک ساخته شده اند. مضحک ترین سرود ملی ، طرح سرودیست که بنام سرودملی جمهوری اسلامی افغانستان درسال 1384 ساخته و پرداخته شد. درین سرود تأ ثرات قومی، زبانی وعناصر تفرقه افگنانه که هیچیک ازانگیزه های ملی برخودار نیستند نفوذ داده شده است. خواننده و شنونده این سرود نمیتواند سرشت وماهیت ملت افغانستان را دریابد. اصل مبالغه وذکر نام اقوام بحیث حاصل جمع میکانیکی وقومی باشندگان، تصویروتصور درستی از واقعیت های تاریخی – ملی این کشورارایه نمیدهد.

قهرمانان وشخصیت های تاریخی :

شخصیت های علمی- فرهنگی مورد پذیرش عامه قراردارند اما نه درهمه حالت ها ودرهمه جاها. اما قهرمانان ملی- تاریخی محل سوال های زیاد اند. ما شخصیت های انگشت شمارداریم که قبولیت عامه دارند. زیرا متکای برخورد تحلیلی ما دیدگاه های تعصب، قوم پرستی وجهل بوده است. هرقومی درجستجوی برجسته سازی شخصیت های مربوط به قوم خودبوده است. مواردی وجود دارد که طی یک دوره طولانی شخصی را دزد، را هزن واوباش خطاب کرده ایم ودر دورهءدیگر قهرمان دارای خصوصیات توده یی- مردمی اش خوانده ایم. اینجاست که تحقیق درینباره، تحقیق اکادمیک وموسسه ای نبوده، اشخاص دارای طرز تفکر جانبدار به قضاوت درباره شخصیت ها پرداخته اند. البته بسیاری از شخصیت های ملی مبارزات آزادیخواهانه مردم افغانستان که واقعا ملی ومردمی بوده اند، درسایه گذاشته شده وبجز درموارد خاص ازآنان یاد آوری نمی شود. شخصیت های قومی با شخصیت های ملی به اشتباه گرفته می شود و تلا ش میگردد تا با استفاده از وسایل قدرت و سازوبرگ تبلیغات نوعی شخصیت سازی کاذب رونق یابد. کیش شخصیت وشخصیت پرستی درافغانستان یکی از عنعنات ماست که با ازبین رفتن وسایل قدرت وتبلیغات، شخصیت ساخته شده نیز اززبانها می افتد. در هر حال شخصیت های علمی و فرهنگی ، قهرمانان رزمی، سپورتی، هنری و برنده گان جوایز بین المللی در حال و گذشته ، مخترعین و مکتشفین معرف هویت ملی اند.

جشن های ملی:

اعیاد مذهبی وملی ، جشن های تاریخی وعنعنوی ، سپورت های عنعنوی ، نحوهء تظاهرات ملی- مردمی همه وهمه ازاجزای دیگر هویت ملی است.

مثلا بزرگداشت ازنوروز وآغاز سال نو، جشن استقلا ل، اعیاد وغیره معرف یک ملت دربعد هویت ملی آن میباشد.البته موارد دیگری مانند فرهنگ، زبان، مراسم وغیره که مربوط به همه ملت باشد و قبولیت عامه داشته باشد نیزعنصر هویت ملی اند. لذا هویت ملی پدیده فرهنگی ، تاریخی، دینی، روانی ، سیاسی وتصورات اجتماعی ملت هاست.

خود بیگانگی از هویت ملی، دلایل واسباب زیاد دارد. یکی ازین ها برخورد تعصب گرایانه به تداوم فرهنگ ودست آوردهای تاریخی است. تقلید کورکورانه بعنوان تجدد گرایی نیز عامل گسست بشمار میآید. در افغانستان بعد از رخداد ثور1357 ( درحا لیکه قبل ازآن نیز خود بیگانگی آرام و تدریجی وجودداشت) بعاریت گیری فرهنگ بیگانه مود روز گشت.جوانان تازه بقدرت رسیده بجای ایجاد موسسات معرفت شناسی سعی نمودند تا به ورود آزادانه فرهنگ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی میدان بیشتر بدهند. کتب زیاد بطور رایگان به پیمانه بسیار وسیع از آنکشوربه افغانستان سرازیرشد. البته اقداماتی نیزدرجهت غنامندی فرهنگ ملی رویدست گرفته شد. اما در مقایسه با آنچه ازبیرون وارد گردید ناچیز بود. اتحادیه های ژورنالیستان ، فرهنگیان ، نقاشان، مجسمه سازان وغیره ایجاد گردید اما نوعی خود سانسوری وعدم مساعدت شرایط سیاسی اقتصادی باعث گردید تا کار مهمی درین عرصه صورت نگیرد.

کارهای که بعمل آمد درجامعه ازحاصلدهی برخودارنبود. درعوض جوانان ما به فرهنگ شوروی متمایل شدند. دربسا موارد شناخت از کشور شوراها ، دقایق ظریف شیوه های مبارزهء مخفی وعلنی ولادیمر ایلیچ لینن وهمراهان وی دررهبری انقلاب سوسیالستی اکتوبر با شناخت افغانستان و شخصیت های ملی قابل مقایسه نبود. این حالت نوعی گسست از هویت ملی بوجودآورد.

بعد ازآن دردوره های دیگر که روز گار نبرد سخت وخونین بود، هویت ملی دچار صدمه دیگر گردید. ابتدا جنگ های تنظیمی ، چپاول وتاراج موزیم ها با همه داشته های آن ، انتقال آثار فرهنگی به خارج، ویرانی محلات تاریخی و بعدا جستجوی پلان شده همه آثار باقیمانده در زیارت ها ومقابر تا سرحد نابودی مجسمه های بامیان خلای عمیق را بین هویت ملی – تاریخی وهویت موجود بوجود آورد. دیگر افغانستان از هویت ملی –تاریخی برافتاد ودرجهان ازقدرت ومنزلت اتباع آن بیشتر از گذشته کاسته شد. متاسفانه کشور سیرنزولی را درهمه ابعاد پیمود وسرانجام در بحران هویت ملی بسربرد که تا اکنون ادامه دارد.

واقعیت این است که افغانستان درطول تاریخ دچارپادشاه گردشی ها، خانه جنگی ها وبرخورد اقوام وقبایل با یکدیگر بوده است. به استثنای یکی دو نمونهء نادر تغیر وتبدیل درپادشاهی ها وحکام افغانستان با توسل به زوروقوه مجبره، جنگ ها ، کشتارها، تبعید وحبس همراه بوده است. ( به استثنای ریاست دولت در 1371 که پرفیسورمجددی ازقدرت انصراف کرد وبه عوض وی پرفیسور ربانی زمام حکومت را بدست گرفت وسال 1380که وی قدرت را به  حامد کرزی سپرد) درسایر موارد کشتن ، فرار، تبعید وحبس ، میمزه جا خالی کردن به حاکم قبلی است. این امرمیرساند که تصرف کننده گان قدرت جدید با همه آنچه در گذشته شکل گرفته است با تعصب وداع کرده اند. ازبررسی نقادانه وبیطرف، حفظ وارتقای ارزش های خوب وتقبیح اقدامات  نادرست خبری نبوده است. حاکمان ونیروهای جدید برراه ها واسالیب جدید ومربوط به خود اصرارورزیده اند. این است که برش و گسستی درتداوم عملکردها تحمیل شده است. ازجانب دیگر کوته نظری سیاسی با نوعی ارزش زدایی توأم ساخته شده است. سیاست ها، بردداشت ها، تحلیل ها وحتی مبانی هویت ملی مانند سرود، بیرق، جشن ها، عنعنات وغیره با تعصب وتمامیت خواهی د ستخوش تغیرگردیده است. ترکیب کننده ها وتشکیل کننده های قدرت واهرم های آن دربارهء صحت وسقم وزیاده ترنفی گذشته وحتی تکفیر آن سخن آخررا گفته اند. جالب اینجاست که طرفداران قدرت جدید نیز "منافع ملی" " وحدت ملی" "مشارکت ملی" مصالحه ملی" "برنامه ملی" وکسب چیزهای دیگرکه صفت های ملی به آن ها افزوده شده، طرح نموده اند. اما این برنامه ها همه باهم وبا یکدیگر درتناقض آشکاربوده اند. تصرف کننده گان قدرت با سرپوش گذاشتن نقض حقوق بشر و قوانینی عام جامعه وحمایت از رهبران وسران گروه های ناقض حقوق بشری، ظلم وتعدی برجان، مال ونوامیس فردی وملی، به جعل کاری تاریخ پرداخته اند. تعصب گرایی وبرخورد تعصبی با اجتماعات گذشته نفی آنان و جلوگیری ازسهم گیری درفعالیت های اداری- اجتماعی مشخصه بارزاست. لذا وحدت ملی و منافع ملی درواقع بارواهمیت این مفاهم را افاده ننموده، بلکه به تابعیت ازدستگاه  قدرت وسکوت وستایش دربرابر عملکرد نظام را تلقین کرده است. درحال حاضر افغانستان ازفقدان رهبری  ملی که بتواند درمدارخویش آرمانها ونیروهای واقعا ملی را بسیج کند، سخت رنج میبرد. بنابر انگیزه های قدرت طلبی با مداخلهء خارجی درنصب مهره های مورد نظر دراهرم های قدرت، شعارهای های وحدت ملی، منافع ملی وغیره، چندان مورد دقت وبهره گیری قرار داده نمی شود. درنتیجه پراگندگی ملی وحضور پاسیف و پراگندهء روشنفکران ملی، قدرت ونفوذ سیاسی بدست کسانی قرارداده میشود که هرچندازحمیت ملی ومردمی برخودارنیستند اما در تبانی با خارجیان و پیاده سازی اهداف دور ونزدیک آنان از مهارت ها، سابقه وزد وبندهای مهم پشت پرده برخوداراند. در نتیجه هویت ملی به نسبت فقدان برنامه و اجندای واحد، بی هویت شده است. هرگروهی درپی تثبیت موقف خودی وطعن ولعن زدن برحریف دیروزوامروز، نقش خودرا دربی هویت سازی ملت ایفا میکند. عامل اقتصادی ووابستگی های مربوط به آن نیز یک عامل دیگرسکوت و ستایش ودرعین حال سرجنباندن با حرکات ضد ملی ومغایرهویت ملی میباشد.

انتگراسیون یاجهانی شدن را عده ای منافی هویت ملی میدانند. این بحث از اهم مسایل اجتماعی –فلسفی دوران حاضراست . دانشمندان وجامعه شناسان با تفصیل درباره آن صحبت کرده اند. مهم این است که انتگراسیون زیاد تردرابعاد اقتصادی ، معاملات تجاری، تولید، کارواداره آن مربوط میشود تا مسایل ملی- فرهنگی.

درحال حاضر مهاجرت ها با چندگانگی فرهگنی که پی آمد مهاجرت هاست موج های دقیقی را دراروپا وامریکا ایجاد کرده است. این مساله درخورپرداخت جداگانه ایست تا برهمه ابعاد آن روشنی انداخته  شود. درین راستا چیزیکه گاهگاهی توجه فرهنگیان واهل سیاست راجلب میکند کاربردغلط وتقلید گونه تهاجم  فرهنگی است.  اگرتهاجم فرهنگی بحیث یک ستراتیژی درازمدت ازجانب فرهنگ با اقتصاد نیرومند پلانیزه شده باشد وبا آهنگ تدریجی پیش برده شود، مساله جداگانه است. اما تهاجم فرهنگی درافغانستان از جانب کشور های همسایه که وجوه اشتراک فرهنگی ما تا نهایت زیاد ونزدیک است ، مفهوم ومعنای حقیقی ندارد.

 

1384 حوت                              


بالا
 
بازگشت