به بهانۀ شهادت بابۀ مزاری

ذره بین

روز دوازده مارچ مصادف با روز شهادت مردیست که با داعیۀ برادری وبرابری در افغانستان به مبارزه بر خواست که ذکر مفصل تاریخ وابعاد مبارزاتش از حوصله ومحدوۀ این نبشته بیرون است.ا وسر انجام دراین روز در اثر تلبیس أبلیسان زمان به شهادت رسید .روحش شاد وخاطره اش مستدام باد.

نویسندگان ودوستداران شخصیت های تاریخی همه ساله مقالات را به مناسبت مقاومت ،شهادت وشهکاری عدۀ از شخصیت های نامی کشور به رشتۀ تحریر در میآ ورند که یکی ازین اسطوره های تاریخ میهن ما شهید استاذ عبدالعلی مزاری است که دوستدارانش اورا بابه مزاری میگویند ومن هم این این نوشته را بنام نامی اش یعنی بابه مزاری آغاز کرده ام.اما دوست ندارم همیشه تاریخ سیاسی گذشتگان را با مدیحه سرائی در وصف ایشان به پایان برسانم.چون این روش وسنت نویسنده گی در طول تاریخ مارا از واقعیت ها بدور نگهداشته است.

دوستان زیاد بمناسبت های مختلف در مورد شخصیت های کشور همیشه چیز های مینویسند. از یکی أهریمن میسازند واز دیگری طلایه دار عالم قدس....به همه حال حادثۀ شهادت بابه مزاری بدون تردید یک تراژیدی بزرگ در تاریخ کشور ما محسوب میشود، اگر برای مخالفینش نباشد برای پیروانش که هست. پیروان که با چشمان اشک آلود وقلب های حزین وداغدار پیکرش را از غزنی به شانه برداشتند و با رساندنش به شهر مزار خط آزادی وعدالت خواهی را از غزنی تا مزار در دوام تاریخ ترسیم نمودند.ازانجائیکه حامیان شهید مزاری جزء بزرگ از پیکر جامعۀ مارا تشکیل میدهند لذاتأثر واندوه ایشان بر ما هم اثر خودرا دارد.  ما هم جزء از جامعۀ افغانی هستیم جامعۀ به هم برادر نه برابر...

من تصمیم گرفته ام به بهانۀ شهادت بابۀ مزاری –جنگ های کابل وحوادث افشار- شهادت احمد شاه مسعود سه مقاله بنویسم درین مقالات به مسائل اشاره خواهم کرد که دوستان دیگر  کمتر به آن تماس میگیرند .من آنچه را که مینویسم مربوط به واقعیت های است که چشم دید من است ویا عملا به آن تماس داشته ام، نه  مانند یکدوست که به بهانۀ شهادت بابه مزاری در آخر مقالۀ خود از زبان حکمتیار در مورد جنگ های 11 جدی 1372 خورشیدی در کابل نقل قول کرده واز پیروزی های حزب اسلامی وجنبش یاد آوری نموده است، که طبعا درست نیست ،چون  اثرات این خیلی ها ناگوار بوده وبرای جنبش یک فاجعه بود... البته نمیخواهم به شکست ویا پیروزی یکطرف جنگ اظهار تأثر ویا خوشی نمایم منظورم این بود که بر خی دوستان وجود مردمان آگاه تر از خودرا در نظر نمیگیرند و حوادث تاریخی را بحکم ذوق وسلیقه رقم میزنند ...

شهادت بابه مزاری:

در مورد چگونگی شکل گیری به دام افتادن بابه مزاری تا شهادتش دوستان زیاد وجود دارند که از من معلومات بیشتر دارند وتا هنوز در قید حیات اند ، لذا لازم نمیدانم مانند برخی افراد بر بنائی حدس وتصور به پرداس وپیرایش حوادث تاریخی بپردازم تفصیل این مطلب در سایت بابه مزاری کم وبیش نبشته شده.یک کلیمه را میتوانم بنویسم اینکه عامل شهادت بابه مزاری و احمد شاه مسعود یک منبع بود آن هم{ آی إس. آی }پاکستان.

هر چند افغانها مردمان مرده پرست وزنده ستیز اند بازهم به نظر من درست نخواهد بود که از اشتباهات رفتگان خود چشم پوشی نمائیم ومرگ را سر پوش برای همه تقصیرات ووکوتاهی های شخصیت های تاریخی کشور مان قرار دهیم.وایشان را بعد از مرگ الگوئی خوبی ها ومحاسن روز زمین وصدر نشینان جنت معلی در روز واپسین قلمداد کنیم.اگر بر اشتباهات رفتگان اشارۀ داشته باشیم شاید شمع را بر فراه راه آینده گان راه شاه بر افروخته ایم تا در روشنی ان بتوانند این خلاء را بدرستی جبران نمایند.والاآیندهگان بر مقیاس ذوق وسلیقۀ قضاوت خواهند کرد که ما مسئول آن هستیم.

مثل اینکه این تقدس خشک در مورد امان الله خان در صفحۀ ذهن ولوح خاطر هر هموطن ما نقش بسته است.ورنه حق داریم بگوئیم تجلی خوبی ها امان الله خان ناشی از خساست و بدی های جدش عبدالرحمن خان وپدرش حبیب الله خان بوده وهست. ورنه آن هم شخصیت است از سلالۀ عبدالرحمن خان با دید وسیعتر وتعصب کمتر،نه اینکه جامع الکمالات وپیام آور همه سعادتها بوده. اوهم به مشوره وموافقۀ انگلیس ها استقلا ل کشور بدست گرفت وتعهد سپرد تا در همان خط سیاست انگلیس  را در افغانستان دنبال کند، مانند پدر وپدر کلان خط دیورند را امضا وتأئید نمود وسر انجام با درک ضعیف از اوضاع اجتماعی کشور وپیاده کردن خواستهای بیگانگان ملت را علیه خود تحریک نمود تا اینکه کشور را دوباره بصوب بحران سوق داد وصد سال دیگر به عقب راند. ما حق داریم به نکات ضعف گذشتگان خود نیز انگشت بگذاریم.وظیفّۀ ما نباید همیشه روضه خوانی ومداحی در حق رفتگان باشد.

حال بخاطر جلوگیری از اطالت در مطلب به فشردۀ از شاخص های از زنده گی سیاسی  شهید بابه مزاری و فراز های از اندیشه های آن اشاره میکنیم.

بابه مزاری ووحدت ملی:

بابه مزاری به ترتیبیکه نام حزبش را وحدت اسلامی گذاشت، در واقع در راه وحدت ملی تلاشهای ارزشمند وعملی ای انجام داده است ومیتوان آنرا مبتکر وبنیان گذار وحدت در بیان أحزاب مختلف أهل تشیع دانست.

او بر خلاف أحزاب دیگر در دوران جهاد از جنگ های درون گروهی پرهیز کرد واز أحزاب مختلف هزاره جات وأهل تشیع حزب واحد ساخت که بخودی خود شاهد وگواهی بر این مدعاست.

بابه مزاری با داشتن خاصیت جهادی،اوائل 1371 خور شیدی مرحوم احمد شاه مسعود وعبدالرشید رشید دوستم را به هم پیوند داد واتحاد شمال را بر ضد حکومت نجیب تقویت بخشید واین إئتلاف باعث سقوط رژیم نجیب وپیروزی مجاهدین گردید.نقش اصلی را در این اتحاد استاذ عبدالعلی مزاری بازی کرد که درین مقطع تاریخ کشور نیز افتخار وحدت آفرینی را دارد .اینکه این نهال ثمر تلخ داد بحث جدا گانه است.

بابه مزاری وحق طلبی:

بابه مزاری همیشه از وجود هزاره ها در خانۀ مشترک صحبت نموده وخواستار برابری حقوق برادران در خانه مشترک افغانستان شده است. بنیاد های عدالت اجتماعی با خواست حق برابر به همه برادران داخل افغانستان از اندیشه های آن بود که در سخنانش آشکار بود.

او بر ضد نژاد پرستی وبر تری خواهی قومی مبارزه کرد واندیشۀ تضاد های قومی را که بتاریخ 250 سالۀ افغانستان بر میگشت طی سخنان به مناسبت هشتم ثور 1372 خورشیدی در غرب کابل باطل إعلان نمود وگفت اشخاص خود خواه وجاه طلب از هر قوم ونژاد که باشند باعث غصب حقوق دیگران میشوند.او با اشاره به تحولات وحوادث دردناک کابل گفت اندیشه دشمنی پشتون با هزاره ها که از دوصد سال به این طرف در ذهنیت ها جا گرفته واقعیت ندارد.این دشمنی به اشخاص وافراد خاص بر میگردد که در بین همه اقوام وجود دارد.

با این همه بر جستگی ها، سوال های زیاد در ارتباط به نشیب وفراز های حیات سیاسی بابه مزاری وجود دارد که باید پاسخ داده شود. نه تنحا بابه مزاری! همه کسانیکه در حوادث کابل نقش کلیدی داشتند.مورد سئوال اند.

سوال های مبهم وبدون جواب:

 تخریب کابل توسط حکمتیار به بهانۀ حضور ملیشای دوستم در کابل و اتحاد دوباره بین  این دوگروه.؟

عوامل وانگیزه های فروپاشی اتحاد شمال.؟

دلائل مخالفت جمعیت وحزب وحدت بر سر مشارکت در نظام.؟

 اتحاد سیاف و جمعیت اسلامی وحوادث کابل.؟

جنگ ها وآشتی های دوامدار جمعیت وحزب اسلامی.؟

تشکیل شورائی هم آهنگی بین حکمتیار حزب وحدت وجنبش ملی.؟

 دلائل وانگیزه های امضائی میثاق بین حزب وحدت وطالبان.؟

کنار آمدن نماینده گان قربانی های افشار با استاذ سیاف.

سخنرانی های قانونی وفهیم بمناسبت روز شهادت بابه مزاری.؟دیده درائی

 سخنرانی محقق وخلیلی بمناسبت شهادت احمد شاه مسعود.؟سفید چشمی

اینها مسائل اند که باید بدون چشم پوشی از حقایق با تحلیل همه جانبه بررسی وارزیابی گردد.واگر ما همه را به فراصت وزیرکی رفتگان نسبت دهیم وبگوئیم هیچ شخصیت مرده ای افغانستان اشتباه را مرتکب نشده وهمه تقصرات در وجود زنده هاست کار درست نخواهد بود.

واقعیت این است که حوادث تلخ ودرناک کابل در زمان همین شخصیت ها اتفاق افتاده.هر گاه ما سالگرد مرگ هریکی ازین شهدارا بدون اشاره به کاستی ها تجلیل کنیم شاید بسیاری از سوال ها بدون پاسخ بماند.وما مردمان دگم با قضاوت خشک وبدون تحلیل خواهیم بود.

فردا حکمتیار میمیرد، اگر ما همراه با طرفدارانش به ماتمداری آن بپردازیم وخوبی های آنرا بحساب بگیریم منصفانه نخواهد بود. اگر ما رهبران خودرا به تعریف وتوصیف بنشیم در حالیکه مردم از ضعف رهبری ایشان وخود سری تفنگداران تحت فرمان ایشان در کنار هر سرک وجادۀ کابل داستانهای تلخ بیادگار دارند، درانصورت ما به مردم وملت مان توهین کرده ایم.ما باید به تحلیل وبر رسی واقعیت های بپردازیم که چون معادلات مجهول ذهن وفکر مارا بخود پیچیده است.

معادلات مجهول:

اول:

ریشۀ مخالفت های حزب وحدت وجمعیت اسلامی {شورائی نظار}؟

1- إختلاف در عقیده؟

2- إختلاف در نژاد وتبار؟

3- إختلاف در زبان؟

؟4- خصومت های تاریخی؟

5- إختلاف در کشور های حمایت گر؟

نظر نویسنده:

إختلاف جمعیت وحزب وحدت بر سر عدد سه وچهار بود.حزب وحدت سه چوکی عملی وحاضر در پهلوی جمعیت را قبول نداشت، بلکه به چهار چوکی خیالی حکمتیار قناعت کرده بود که در صورت پیروزی شورائی هم آهنگی به چوکی چهار برسد.

جمعیت إسلامی هم به کسیکه{حزب وحدت} در پهلویش قرار داشت وهم پیمانش بود امتیاز بیشتر نمیداد، اما به کسی امتیاز میداد که در صدارت چوکی را إشغال کرده واز چهار آسیاب با توپ وراکت به فرقش میکوبید.وهر روز مردم را بخاک وخون میکشید. اینجا قصۀ کل وکادو بیاد انسان میآید.

 دوم:

 عوامل اتحاد و تشکیل شورائی هم آهنگی بین حزب اسلامی، جنبش وحزب وحدت؟

اتحاد عقیده واندیشه؟

اتحاد تبار ونژاد؟

گذشتۀ خوب تاریخی؟

اتحاد زبان؟

اتحاد کشور های حامی وکمک کننده؟

 کدام یک از عوامل فوق باعث اتحاد گروه های فوق گردید.؟

نظر نویسنده:

یقینا، مکر وتلبیس استخبارات پاکستان زمینه ساز این اتحاد بود.طوریکه با قرار دادن استاذ سیاف در پهلوی جمعیت و قرار دادن حزب وحدت در پهلوی حکمتیار آتش جنگ را شعله ور تر، خصومت هارا عمیقتر وابعاد خشونت را گسترده تر ساخت.تا حدیکه چانس آشتی وکنار آمدن را برای همیش از جمعیت وحزب وحدت وچنبش این متحد ین روز های اول گرفت.

شما قضاوت کنید چه کسی میتواند جنبش ملی وحزب وحدت را بدون داشتن هیچ وجه مشترک در پهلوئی  حزب اسلامی وسر انجام گروه طالبان قرار دهد وسیاف را در پهلوی جمعیت وشورائی نظار؟؟؟ وبا این کار دشمنی راضریب دو بسازد؟ إختلاف را از محدودۀ خواستهائی معمولی به سر حد تفاوت های استراتیژیک برساند.

اول دشمنی بین حکمتیار ومسعود بود وبا طرح این معادله که حزب وحدت شیعه را در مقابل اتحاد وهابی قرارداد دشمنی را به طاقت دو ساخت، معادلات که شکل دادن آن از توان افغانهائی بیچاره بیرون است.منظورم این است که بجای حزب وحدت سیاف را در پهلوئی جمعیت قرار دادند و بعوض سیاف حزب وحدت را در پهلوئی حزب اسلامی ؟؟اگر دقیق شویم این معادله فاصله هارا تا بی نهایت امتداد میبخشد.

فرا تر ازآن میثاق وتوافق  حزب وحدت با طالبان.

طالبانیکه با همه مشترکات با حمکتیار کنار نمی آیند روی کدام وجه مشترک با حزب وحدت میثاق می بندند میثاق بخاطر چه؟؟؟ وحزب وحدت بکدام سابقۀ خوب با پیروان عبدالرحمن خان به ایشان إعتماد کرده؟بابه مزاری با این إعتماد بپای خود بطرف مرگ رفت وعمق حسا سیت خودرا نسبت به جمعیت وشورائی نظار به نمایش گذاشت.

بازهم مسئلۀ مداخلۀ استخبارات پاکستان مطرح میشود که در پی فریب وإغوائی شخصیت های بزرگ سیاسی کشور ما صورت میگرفت. این اتحاد به نماینده گی آقای خلیلی درمقر استخبارات پاکستان در پشاور صورت گرفت.

معادلۀ مجهول دیگر.

اگر اتحاد شمال حفظ میشد  واستاذ سیاف بجائی جمعیت اسلامی طرف حزب اسلامی را إنتخاب میکرد دران صورت چه اتفاق می افتاد؟درانصورت شاید باز هم اختلافات سمتی،قومی ونژادی در افغانستان گسترده تر میشد وشعله های جنگ تباهی بیشتر از خود بجا میگذاشت. والله علم.

 

به هر حال افغانستان بخاطر نجات وبیرون رفت از بحران به یک اتحاد ملی فراگیر ووسیع نیاز داشت.با این اتحاد ها وإئتلاف های گروهی ومقطعی علاوه ازینکه هیچ مشکل حل نمیشد بلکه شکاف ها عمیقتر وفاصله ها زیاد تر میشد طوریکه شد.،اما متأسفانه بزرگان ما درین راستا از خود شایستگی نشان ندادند.وهمیشه ملت را به آرمان وحدت ملی گذاشتند.فردا نوبت مرگ زنده ها میرسد باز هم بازمانده گان به وصف شان مرثیه خواهند سرود؟؟

متن ذ یل ا ز ویبلاگ بابه مزاری گرفته شده.

{مزاری یک ماه قبل از سقوط غرب کابل متوجه تغییرات شگرفی شده بود که در اطرافش در حال پدید آمدن بود . در آغاز با فرستادن نیروهای زبده ای چون غند دوی شفیع به غزنی به جنگ با طالبان پرداخت تا شاید مانع از پیشروی طالبان شود . این اقدام بخاطر عدم همکاری مردم محل به شکست انجامید و نتیجه نداد و طالبان تا میدان شهر و چهار آسیاب پیشروی کرد . مذاکرات با مسعود تا آخرین روزهای مقاومت ادامه داشت ، اما هیچ تغییری در موضع آنان مشاهده نمی شد و با درک تنگنای مقاومت غرب کابل جری تر هم شده بودند . مزاری فقط دو گزینه برایش مانده بود . غرب کابل را رها کند و به هزاره جات و یا مزار برود که با وجود دلبستگی به مردم غرب کابل و اخلاق شخصی اش به این عقب نشینی تن نداد و تا آخرین روز در غرب کابل ماند و با وجود اینکه بسیاری از اعضای سیاسی و نظامی حزب وحدت صحنه را ترک کرده بودند او به روحیه دادن به مردم ادامه می داد و امیدوار بود که کاری برای نجات غرب کابل انجام دهد . گزینهء آخری ، مذاکره با طالبان بود که در « میدان شهر » از طریق مقصودی و در پیشاور و قندهار از طریق واعظی شهرستان و خلیلی جریان داشت . برآیند این مذاکرات منجر به پیمانی شد که بین طالبان و حزب وحدت امضاء شد . متاسفانه طالبان از این مذاکرات و پیمان ها به عنوان یک حیله و فریب برای گرفتن مناطق غرب کابل و بعد اسارت « رهبر شهید » استفاده کردند .

مزاری با چند تن از یارانش به اسارت طالبان درآمدند و بعد به صورت مرموزی به شهادت رسیدند

مقاومت غرب کابل بازی تلخ زمان و تصادف است . از لحاظ زمانی درست در آستانهء صد سالگی مقاومت هزاره جات در برابر امیر عبدالرحمان آغاز شد . مزاری برای جلوگیری از انحصار حزب اسلامی و حاکمیت تک قومی پشتون ها به غرب کابل آمده بود ، اما عملا سه و نیم سال در برابر شورای نظار و حاکمیت سکتاریستی آن مقاومت کرد . بر خلاف تصور و باور همه در آخر نه به دست شورای نظار و حاکمیت سکتاریستی آن که به دست طالبان و شؤونیسم پشتون به شهادت رسید .

مویبلاگ بابه مزاری

 


بالا
 
بازگشت