ن-ضیا رحمان

برخاست ناتمام، برخواست های پردوام

پاکستان

پاکستان كشوري‌است كه‌ جبر انگلیس با صدها مشكل‌ ، همسايه‌ بودنش‌ را بر ما‌ تحمیل كرد‌ و ما چه‌ بخواهيم‌ و چه‌ نخواهيم‌ ، مصائب‌ ناشی از مداخلات ‌اين همسايه‌ ء تحمیلی را ، تحمل‌ كرده‌ ایم و کما کان تحمل خواهيم‌ كرد . تا زماني‌ كه‌ افغانستان‌ به يك کشور با ثبات و نیرومند تبديل نشود از مداخلات پاکستان در امور داخلي کشور مان در امان نخواهیم بود. زیرا : افغانستان از بدو تولد پاکستان درسال( ۱۹۴۷ ) و ايجاد روابط سياسي با آن كشور ، مناسباتی تنش آلود را تجربه نموده است ، كه اين مساله نه تنها بر اوضاع داخلی ما تأثیر داشته، بلکه در پاره اي از اوقات معاد لات منطقه اي و بين المللي را نيز دستخوش تغييرات کرده است . اما زمام داران افغانستان هیچگاه نتوانسته اند از اين تحولات به نفع كشورخويش استفاده نمایند و فرصت های لازم را ، مبنی بر استرداد اراضي ای که در سال (1893) توسط انگليس ها به  نام خط "ديورند" از پيکر افغانستان جدا گرديده بود ، از دست دادند، که اين منازعه تا به امروز ميان افغانستان و پاکستان  وجود داشته و در طول تاريخ بهبود روابط سياسي و حسن همجواری ميان اين دو کشور را مورد سوال قرار داده و همواره برتيره گی روابط ميان دو مملکت افزوده است .

تاريخ ما افغانها درقبال سرشار از  افتخارات،  دارای گسست‌ها و انقطاع‌ها نيزاست. اگر مناسبات كشورخويشرا باپاكستان از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۸ارزيابي نمايیم ، درمي يابيم كه جز يك راه پر تنش و پر مصرف ( مسئله پشتونستان ) راه ها و طريقه هاي ديگر را در اين روابط با يكديگر تجربه نكرديم . اگر واقعيت اين موضوع را در زمان زمام داری "شاه ملت " در نيافتيم در دوران "باباي ملت" ثبوت شده ،كه درمسير پرفراز و نشيب های سخت و دشوار مس اله

"ديورند" تمام اتخاذهای  سياسي افغانستان در قبال منازعات مرزي با پاكستان ادامه و حاصل هيچ چيز نبوده است ،جز جاه طلبي هاي بي مورد، ازريابي هاي نادرست و تحليل هاي غلط زمامداران زمان كشور ما با نارضايتي هاي پشتون هاي دو طرف "مرز" از حكومت اين طرف  و يا آن طرف.

لازم است كمي نگاه خود را نسبت به دوروبر اين قضيه دقيق‌تر كنيم و فقر سياست را در زمان زمامداري "خانداني" و متعاقب آن را تحليل نمایيم?، آنگاه در مي يابيم كه: سياستمداران كشور ما همواره در مورد مناقشات افغانستان و پاكستان شعارها یی مبنی دستيابي به موفقيت سرداده‌ ، تصا میمی اتخاذ كردند، جرگه ها ساختند ، اعلاميه ها نشر كردندو ثروت هاي زياد ملت ما را به نام" پشتونستان" حيف و ميل کردند، که اینها همه باعث پس رفت های تاریخی کشو ربوده است و در آن زمان نه تاريخ درک ما کرد و نه ما تاريخ خويش را درک کردیم . دراين مقطع تاريخ خويش اگر قايل به وجود دستاوردي شويم، همه ء دستاوردها قبل از آن‌كه محصول شكل كدام سیاست مدبرانه زمامداران کشور ما در قبال مسائل جاری منطقوي و يا بين المللي بوده باشد ، حاصل نارضایتی هاي اين ويا آن" خان فلاني خان " اینطرف و يا آنطرف سرحد بوده ، كه گاه‌ گاهي تاثيرات منفي آن انفجارهايی را در قبال داشته است، كه در گوشه‌هايي از اين بستر به ظاهر تاریخی ، بي آن‌كه کمترین ارتباط و پیوستگی با كار نامه هاي سیاست داخلی ويا خارجی کشور ما داشته‌باشند، روي داده‌اند . حکومت هاي ما همیشه بدون شناخت ودرک توانايي هاي خود و سياست حاكم بر محيط بين المللي، در هرنوع قضايا، فقط موضوع "ديورند" رابه حد افراطي مطرح كرده اند. ولی هيچ گاهي به نوعي تعادل و تواز ن ميان عناصر تشكيل دهندهُ قدرت خويش فكر نکردند و حتي با وجود داشتن چنين مناقشه ء مرزي در مسايل اقتصادي كشور كاري انجام نداده اند.در حا ليكه بدون برخورداري از توانايي كافي، دسترسي به هدف میسر نیست. پس اگر دولت هاي ما حصول اين هدف را میخواستند روي قدرت بیشتر فكر ميكردند، چون هر اندازه یک كشور از منابع و امكانات بیشتری برخوردار باشد ، آسيب پذيري آن در هر دوران ، چه جنگ و چه صلح نه تنها كمتر ميشود، بلكه امكان حصول به هدف بیشتر میگردد. بنا ء ديده میشود كه بسیاری از عملکرد هاي ما حاصل احوادث در برهه‌هايي از زمان بوده است، نه كدام دست آورد تاریخی. به همين دلیل دولت هاي افغانستان در مناقشات خويش با پاكستان تا به حال هيچ‌نوع دستاورد ی نداشته اند ، جز در حاشيه كشيدن كشور از جوامع جهاني و فرو بردن آن به فقر اقتصادي .اگر ناكامي هاي دولت خود را با اين بهانه تبرئه كنيم كه: کشور های غربي به خصوص امريکا از پاکستان حمايت ميكردند و اتحاد شوروی سابق و هند با سياست های تحريک آميز شان مناسبات افغانستان و پاکستان را بيشتر تيره ميكردند.نيز ثبوت ميكند، كه افغانستان فاقد يك سياست مثبت بوده كه به شرايط توجه نكرده و فقط به آرزو ها و رويا ها پناه برده و تلاش كافي براي ايجاد زمينه هاي مناسب، به منظور اقدام و تحرك، دست نزده است كه افغانستان را از انزوا بيرون بكشد و یا لااقل بتواند از كمكهاي اقتصادی و نظامی کشور هاي جانبدار، استفاده نماید. پس كجاي اين مساله را دستاورد بنامیم و به تاریخ بگذاریم، كه نسلهای بعدي نيز به اعلحضرت؟! شان افتخار كنند ؟

افغانستان همواره بيرون از بستر هاي تاریخی به دولت هايی نصيب شده است، كه نه از مراحل توسعه اجتماعي ، اقتصادي و سياسي عبور كرده اند و نه هم بحران هاي دولت سازي را توانسته اند حل كنند.

دا پشتونستان زمونژ

ترانه اي است كه هنوز خط مقدم حافظه سياست مداران و سياست پيشگان كشور ما را درتصرف داشته و درگوش هاي مردم افغانستان طنين مي اندازد!! اما اين ترانه اكنون در فضاي سياسي كشور ما فقط در قالب يك ترانه موسقي باخته باقي مانده است. گو یی ساز و سرود اين ترانه را نيز فرزندان ناخلف "طالبي" اش به دار كشيده و شعرش را به ديناميك بسته اند كه اكنون خاطرا تش را ميتوان در آرشيف حافظه ها جستجو كرد. بهر حال!

از آن هنگام كه دست انگليس، دو پارچگي پشتونها را رقم زد و از آن پس مرزهاي قراردادي ميان اين ملت فاصله انداخت، حاكمان كشور ما با چنته هاي خالي اين خواست هاي عالي را به صيقل هزينه هاى گزاف مادى و انسانى مطرح نموده از آن طوری حمايت كرده اند، که موضعگیری هایشان بیشتر به نفع پاکستان تمام شده است . دولت های افغانستان ثروت هاي زياد ملت را به نام" پشتونستان "نثار کسانی چون خان عبدالغفار خان کرد، كه تنها دارايي شخصي وی در پشتني تجارتي بانك نهصد و پنجاه مليون افغاني بود. كه در سال1364 تمام پولش را با% 9 سود تجارتي كه در حدود يك هزار مليون افغاني ميشد ، در يكي از بانك هاي لندن انتقال داد.

در حاليكه حزب همين خان در سال 1973 با صحه گذاشتن بر قانون اساسي" بوتو " اذعان كرد كه ولايت شمال مغرب جزُِ ء لاينفك پاكستان بوده و از تشكيل "پشتونستان" و داعيه افغانستان - كه قبلا طرفداري ميكرد- صرف نظر مينمايد.

گرچه اتخاذ  تصاميم سياسي در يك جامعه از مسووليت هاي واحد هاي رسمي دولتي ميباشد، اما به هيچ وجه نميتوان نقش و اهميت جنبش ها وسازمان ها و گروه هاي سياسي را مورد انكار قرار داد. چه بسا از موارد تاثير اين سازمان ها در سياست گذاري بيش از رفتار بازيگران رسمي ميباشد.

پشتو نها همانند هر ملت ديگر در تاريخ حيات اجتماعی خود با فراز و نشيب های گوناگون و گاه متناقضی روبرو بوده اند . شايد بتوان يکی از ويژگی های اين دوران را به نفوذ روش های سنتی ، قبيله ای و عشايری نسبت داد ، تا روی آوردن پشتون ها به فعاليت های سياسی در قالب احزاب دموكراتيك. گرايش به سنت هاي قبيله اي با خمير مايه های بومی هرگز اجازه نداد که جامعه به كاروان تمد ن بپيوندد و یا لااقل مسیرانکشافی جامعه تا سطح منطقه پیش میرفت.

از آن جاييكه هر عصر و زمان به تناسب ميزان رشد يافتگی انسان ها سبک و رفتار خاص خود را طلب می کند. پشتونها نيز همانند هر ملت ديگر در جهان، ضرورت به بازنگری در شيوه های مبارزه و رفتار سیاسی شان احساس كنند و بپذيرند،كه تمايل تام به قبیله گرایی ، سنت های منطقوی، مبارزات مسلحانه با بهره گيری از شرايط محيطی و پيوندی که پشتونهای ساکن در مرز با حفظ شيوه بقای" خان " پرستی و در خوان "خان" نشینی دارند ، ديگر سازگاری با شرایط کنونی ندارد و این سنت های محلی و یا کنسرواتیزم قبیلوی یکی ازعلت های مهمی بوده است که مانع رشد جامعه شده و نگذاشته که جامعه بیرون از محوطه سنت های قبیله ای حرکت کند.

اما اکنون با يک رویکرد عقلانی ، نه هیجانی و احساسی ، که سلاح سیاستمداران سطحی نگر همیشگی ما بوده است، می توان پرسید اين همه خشونت و مصارف كمر شكن قضيه "پشتونستان" در بيش از پنج دهه ء اخير چه دستاوردی برای افغانستان داشته است؟ نيم نگاه به پنج دهه گذشته مبارزه ، راجع به اين مساله به خوبی عيان می سازد که هزاران نيروی انسانی نخبه و به درد بخور- که می توانستند جامعه را به سوی پیشرفت و ترقی سوق دهند - قربانی خشونت ها و توطئه ها شدند ?و مصارف هنگفتی كه در اين راه مصرف شده ، در عوض میتوانست صد ها مكتب ، شفا خانه و.... ساخته شود ، نمی خواهم فداکاری های آناني را که غالبا با نيت رهايی ، آزادی و تشكيل يك "پشتونستان" مستقل به شیوه هاي مختلف  به مبارزه حاضر شدند و جان هاي شیرین خودرا قرباني نمودند و يا پشت ميله هاي زندانهاي مخوف پنجابي هاجان باخته اند، ناديده بگيرم . اما می خواهم منطقی تر موضوع را مطرح كنم ، كه گاه انسان اصل يک کار را شدنی می داند در راه تحقق آن هرچه سرمايه گذاري كند سرانجام روزی به نتيجه می رسد . اما گاه اصل يک روش دارای یک نتیجه ناکارآمد ميباشد ، سرمايه گذاري سودي ندارد. به نظر می رسد بی نتيجه ماندن تمام خونها و مصارفی که در بيشتر از پنج دهه برای آزادي "پشتونستان" هزينه شده است ، نتيجه ای جز سرکوب و محدودیت بيشتر پشتونهادر خاك پاكستان نداشته است.

پاكستان ازنگاه اداري به چهار ولايت ( صوبه ) تقسيم شده است كه سه ولايت آن به نام اقوام باشنده آن نام گذاري شده است (پنجاب، سند و بلوچستان) ولي ولايت پشتون نشين به نام "صوبه سرحد" ياد ميگردد. حتي پاكستان از اين ملت بزرگ نام شان را نيز حذف كرده است كه نتوانند به نام اصلي و واقعي خويش مسما باشند.
بنا ء برادران پشتون ما جز رهايي از سياست بي هويتي ‌ها و برساختن هويتي آگاهانه و پويا راه ‌ديگري نداشته و جز كسب وضعيت‌هاي جديد براي بازشناسي ملت و تاريخ خود ندارد .

مردم افغانستان منحيث برادران همكيش و هم نژاد بهر قيمت و حالت از حقوق و تعيین سرنوشت مردم پشتونستان در طول تاريخ حمايت كرده اند و ميكنند، ولي اكنون بايد طريقه ها و تقاضاهاي سياسي را عوض كرد. ديگر نميتوان "پشتونستان" را با ترانه ها از خودكرد و يا از آن خود شمرد! شوراي ملي افغانستان بايد در اين مورد اقدام ديگري بكند و اين مساله را به يك ريفرندوم ملي براي مردم افغانستان بگذارد كه نظر اكثر مردم افغانستان در اين قضيه چيست و آنها چه مي خواهند؟ همچنان نظر برادران ما در آن طرف" ديورند" چيست ؟ بايد واضح گردد. چون شرايط جهاني ديگر با ناراض شدن ها و رفتن ها و برگشتن ها سازگارنيست .

ازميزبانی آمرانه تا میزبانی نا رضایت مندانه

مناسبات پاكستان با افغانستان بعد از شروع جهاد وارد مرحله جديدي شد. پاكستان توانست بين سال هاي ۱۹۷۸_ ۱۹۹۲ تحت نام حمايت از گروه هاي جهادي افغانستان نقش آمرانه ای را در قضاياي جاري افغانستان ايفا نموده ، نه تنها شيرازه سيستم كشور دار ي را در افغانستان ازهم پاشيد، بلكه محبوبيت سياسي خودرا در بين بعضي از گروه هاي جهادي تا پيشوا و طراح سياسي قضيه افغانستان ارتقا داد و با به قدرت رسيدن طالبان وارد مرحله نهایي شد و با قدرت نمايي هاي بي سابقه در صحنه سياسي افغانستان، توانست سياست خارجي حكومت طالبان را كنترول نموده در عمليات هاي نظامي عليه مخالفان امارات طالبان مستقيما شركت نماید.اما اين وضعيت در ساحات تحت كنترول مخالفان طالبان فرق ميكرد . مردم از ماهيت سياست هاي پاكستان آگاه بودند و عدم رضايت عمومي مردم افغانستان نسبت به مداخلات پاكستان روز افزون بود، كه منجر به انزواي كامل پاكستان بعد از سقوط طالبان گرديد.
بعد از تشكيل پارلمان و قدرت گرفتن گروه هاي سياسي مخالف پاكستان در افغانستان و ذهنيت منفي عامه مردم افغانستان نسبت به سابقه دخالت هاي اين كشور در امور داخلي افغانستان ، سازماندهي مجدد نيرو هاي مخالف دولت افغانستان در ايالات سرحد و بلوچستان و ب
الاخره تحركات و اقداماتي كه اين گروه از خاك پاكستان عليه دولت افغانستان انجام ميدهند، روابط افغانستان و پاكستان را بار ديگر تحت تأثير مسائل مختلفي قرار داده که به همین منظور حامد کرزی سفر پنجم خویش را در آن کشور انجام داد ، اما باكمال تاسف اين سفر نیز مانند سفرهای قبلي بی نتيجه بود.
زمام داران افغانستان بدون ارزيابي و درك منافع درازمدت پاکستان در منطقه، بار ها به آن کشور سفر كرده اند ؛ نتيجه جز وعده و فریب پاكستان چيزدیگری نبوده و نمی باشد. چون در مذاكرات بين افغانستان و پاكستان هميشه توانايي متقاعد كردن و متقاعد شدن به پايين ترين سطح بوده است، زيرا هیچگاه طرفها در هنگام مذاکرات با منطق يكسان نميتوانستند سخن بگويند. نتيجه هميش چنين بوده است كه ، فاصله فزاينده اي در روابط بعدي ميان كشور هاي ما پديد آيد.

مشكل اصلي مذاكرات اين بوده است كه : ما باكشوري روبرو هستيم كه از زمان پيدايش  تاكنون از تخريب كاري ها ومداخلات در كشور ما دست بردار نبوده است.در شرايط فعلي از نقش برجسته‌ى پاكستان در قدرت گرفتن تروريست‌ها ، ادامه و وسعت دامنه جنگ در افغانستان نمتوان انكار كرد.

رئیس جمهور كشور، كه مسوول هدايت سياست خارجي است، بايد درك كند كه سياست اساسا" مبتني بر مسائل عارضي است . از اين رو، موفقيت آن به درست بودن ارزيابي قبلي بستگي دارد. رئیس كشور ما بايد قبل از سفر هاي پی در پی پيرامون علت اصلي سياست پاكستان نسبت به افغانستان فكر ميكرد ، كه چرا اين كشور از زمان پیدایش بر خلاف ثبات و امنیت در افغانستان بوده ، هیچگاه از مداخلات در امور کشور ما دست بردار نیست؟ و چرا پاکستان نمي خواهد ، در افغانستان يك حکومت مستقل و نیرومند به وجود بيايد ؟

ممكن نيست سياست خارجي كشور را از سياست داخلي جدا ساخت، چون بنيان سياست داخلي هم پاکستان و هم افغانستان و گرايش ها ي فكري مردمان این دو کشور عواملي بوده و هستند، كه در هنگام شكل گيري سياست خارجي شان در هر مقطعي از زمان مورد توجه قرار گرفته است.

در جهان سياست سخن چیزی است و اجرا چيزي ديگر.كشوري كه خود زادگاه و پرورشگاه بنيادگرايي و تروریزم بوده و هست چگونه ميتوان از آن انتظار مبارزه برعليه تروريزم را داشت؟ هرچند پاكستان مجبورا" به صف کشور های مبارزه بر علیه تروريزم کشانیده شد و در از بين بردن رژیم طالبان- كه خود به میان آورندهء آن بود - سهم گرفت ، ولی اسلام آباد به مراتب راغب تر از آنست، که در افغانستان حکومتی چون طالبان بوده باشد. در غیر آن پاكستان تا وقتي از وضع افغانستان مطمئن نيست به مداخلات خود ادامه خواهد داد.

درسفر پنجم رييس جمهور افغانستان هدف خویش را برخورد ناكافى دولت پاكستان به تروريست‌ها و طالبان با تمام تدارکات نظامی از مرز باعث مسایلی عنوان کرد كه عبور تقويت مخالفان دولت افغانستان شده است.
به عقيده حامد كرزى، بايد با تروريست ها در هر جا كه عمل مى‌كنند، آموزش مى‌بينند و یا تدارکات دریافت مى‌كنند، برخورد جدی كرد، چه در افغانستان و چه در کشورهای ديگر.

كرزي با چنین یک عقیده با فهرست مفصل و مشخص 150 نفري از اسامی و محلات اقامت، اردوگاه ها، مراکز آموزشی و حتی محل مخفیگاه ها و رمز های تیلفونی سران طالبان ، از جمله ملا عمر رهبر آنها را به میزبان ناراض پاكستاني خود سپرد .

رئیس جمهور پاکستان به عوض حفظ اين اسرار امنيتي و پیگیر ی ، آن اطلاعات راکهنه و غيرقابل استفاده معرفی نموده و حامد کرزی را متهم کرد که از عملیات امنیتی در کشور خودش غافل است و نمی داند در کشورش چه می گذرد؟ !!

آقای مشرف مطلقاً از ارگانهای امنيتی دولت افغانستان مایوس شده و ازکرزی تقاضا مینماید،که بايد ارگانهای استخبارات و وزارت دفاع را از عناصر مخالف پاکستان پاک نموده و با ارگانهای امنيتی ما ، هم آهنگ سازد!.وی با کمال دیده درایی می افزایدکه :

معتقد هستم که اين يک توطئه از درون وزارت دفاع و امنيت ملی افغانستان عليه پاکستان سازماندهی شده است که اکثراً جبهه شمال درين ارگان ها تسلط دارند.

علت چیست که این آقا مکررا به ملیت های افغانستان این قدر می تاز د؟گاه قدرت پشتون ها را در افغانستان به منفعت پاکستان می نامد و گاهی هم حضور نیرو های جبهه را توطئه علیه کشور خود می شمار د؟

در شرايط كنوني كه بنيادگرايی ، تروريزم و قاچاق مواد مخدر امنيت جهان رابه خطر مواجه كرده است ، نه تنها دولت افغانستان، بلكه پاكستان نيز نيازمند بهبود روابط با كشورهاي همسايه ، به ويژه افغانستان است، و براي بهبود موقعيت تضعيف شده ء خود و ارتقاي سطح مناسبات منطقه اي - كه هم اكنون خواست همه كشورهای همجوار میباشد- تلاش باید نمايد .

 


بالا
 
بازگشت