نگارش: ح،برنا

سريال طنز وسياست

پيــــــــــوست گذشته

مناظرهء

کاکه تيغون وکربلائی

 

بخش بيست وهشتم

     امروز هوا گرم، مگر آسمان گرفته وپيشانی ترش است، هر لحظه احتمال باران است، که زمين وزمان را تر کند، هردو ترجيح ميدهنــــد به خانه بنيشينند واز رفتن به باغچه منصرف شوند، کلکين را از جانب بالا باز مانده وهــــــــــوای تازه را در خانه استشمام می کنند، کتاب نويکه از نوشته هــــای سليمان راوش است وکربلائی آنرا تازه بدست آورده و سومين کتاب آقای راوش در راستای حقايق تاريخی  تحت عنـــوان" سه واکنش تکاوران تيز پوی خرد در خراسان" نگاشته شده، با خود آورده وميخواهــــــــد، دو سه صفحهء آنرا برای کاکه تيغون بخواند، کاکه تيغون فوراً می پُرسد باز کتاب نوخريدی کربلائی جـــــان؟ از کدام نويسنده اس وچه نوشته؟

کربلايی: کاکه جان درد ته به قراری بخو، بری همی آورديم که بريت بخوانم، اينه عنــــــوان کتاب ونام نويسنده ره بخان!

کاکه تيغون: باز آقای راوش نوشته، حالی کل کتابه ميخوانی؟

کربلايی: نی کاکه جان اوقه وخت کی اس، چند صفحه شه بريت ميخوانم واگه دلت ميشه، مه که خلاص کدم باز تو هم کلشه بخوان.

کاکه تيغون: خوب بخوان همو چند صفحه ره!

کربلايی: ببی کاکه جان که مسلما نای ما باد از حضرت محمد (ص) چه چيزا ره نوشتن وچه تومتها ( تهمت ها) ره بری پيغمبر ما والله پاک روا داشته ان، يک نفر بنام " محمد ابراهيم آوازه رضوی، طب المومنين، رهنمودهای چهارده معصوم، قانون قوهء باه" ره نوشته که ده اينجه از صفحه 66 ای کتاب نقل شده، اول سر شاهــــــــان ساسانی وبادن ( بعداً) سر سرور کائينات حضرت محمد (ص) و دگرها نوشته، مه ای موضوع ره نقل بالنقل از آخر صفحه 94 کتاب آقای راوش، بريت ميخوانم:

" در جامعه ای منحط ساسانی، شاهـــــان وروحانيون واشراف، برای اينکه بتوانند زنان را شکار نمايند واز آنهــــــا لذت ببرند، به خوراک ها که بتواند قوهء جماع خودرا تقويت نمايد علاقهء مفرط داشتند مخصوصاً گوشت که خورش اين نعمت شهــــوت افــــزا در اسلام هم از دستورات آسمانی به شمار می آيد، مثلاً در اسلام ( حليم) که آن را هريسه هم می گويند واز گوشت تهيه می شود، نعمتی که الله وتعــــــــالی برای پيغمبر خود جهت جماع بيشتر با زنان ازآسمان فرستاده است. در طب المومنين کتاب ( قانون قوهء باه) ميخوانيم که:

" 1) امام صـــــــادق (ع) فرمود: رسول خدا(ص) به پروردگارش از درد پشت شکايت               کرد، خـــــداوند به او فرمود که گوشت دانه دار حليم بخورد . امام صادق (ع) فرمـــــــود: يکی از پيغمبران از سستی بدن وکمی جماع کردن به خدا شکايت کرد خــداوند به او فرمود که برای اين کار وتقويت بدن، حليم بخورد.  

 2) امام صادق (ع) فرمود: خداوند منان از بهشت يک ظرف حليم به رسول خدا(ص) هديه کرد که دانه های گندمش در بُستان های بهشت کشت شده بود وحور العين آن را مالش داده بودند، رسول گرامی اسلام آن را تناول نمود و نيروی چهل وچند مرد بدو افزوده شد، واين چيزی بود که خداوند تبارک وتعالی خواست تا مايه شادی پيغمبرش باشد.

3) امام باقر (ع) فرمود: عمر بن خطاب نزد حفصه دخترش رفت وگفت: نيروی مردی رسول خدا چگونه است؟ حفصه پاسخ داد: مانند مردان ديگر، اما خــــــــداوند آن را برای پيغمبرش نپسنديد ويک قدح حليم از گلهای بهشتی برايش فرستاد وآن را خورد و قدرت چهل وچند مرد به او افزود شد.

4) امام رضا (ع) فرمود: رسول خدا (ص) از نماز خواندن وجماع کردن ضعيف وُسست شده بود، در همين هنگام ديگی از جانب آسمان بر او فرود آمد، آنحضرت از غذای درون آن ميل کرد وتوان ونيروی چهل مرد در مشت زدن وجماع کردن بروی افزود شد وآن خوراک حليم بود.

5) امام صادق (ع) فرمود: گوشت همراه با تخم مرغ، نيروی جماع را افزايش دهد"

    آقای راوش  ادامه ميدهد:

"  اين فرمايشات اسلامی در جهت بيشتر جماع کردن وطول کشيدن جماع مؤمنين را در اکثر کتب مقدسه ی اسلامی ميتوان پيدا نمود، چنانچه در يکی از همين کتابهای مذهبی خواندم که گفته شده که طول جماع مؤمنين در جنت برابر با چهل سال است.

تمايل به اينگونه خواهشات نفسانی همان ديوهـــــــــای رشک وخشم وآز است که روحانيون ساسانی نيز برده آن شده و برآيين پاک ومقدس زردشتی پُشت نموده بودند، مرتضی راوندی بگونهء نمونه از غذاهای سفرهء شاهان ساسانی که به يقيين روحانيون واشراف هم شريک آن بودند چنين می نويسد:

"   تنها زنان خوبرو ونوازنده گان زبردست مورد علاقهء شاهنشاهان نبودند، بلکه بنا به نوشتهء کريستن سن: در قصر شاهنشاه، غذا های متبوع وگوارا بسيار مورد توجه بود، از جمله طعامهايی که برای پادشاه مهيا می کردند، يکی ( خورش شاهی) نام داشت که مرکب بود از گوشت گرم وگوشت سرد وبرنج فشرده، برگ معطر ومرغان سمن وخبيص وطبرزد، ديگر از طعامها ( خورش خراسان) بود که از گوشت کبــــــــاب شده به سيخ وگوشت پخته درديگ وکره وعصــــارات ترکيب می يافت، ديگر ( خورش رومی) بود که گاه باشير وشکر وگاه با تخم وعسل وگاه با برنج وشکر و شير ساخته می شد، ديگر( خورش دهقانی) بود که عبارت بود از گوشت گوسفند نمک سود  و ناسود ( گوشتی که در رّب انار بخوابند) وتخم پخته."

راوش ادامه ميدهد:

" تنها چيزيکه در خورش ساسانيــــــان با اعراب جهت قوت جماع فرق دارد،اينست که الله تعــــــالی ضامن پُر کردن پُشت وکمر جماع ساسانيان نبوده است، چنانچه اين ضمانت را در مورد اعراب بدوش گرفته وکاسه وديگ حليم می فرستاد، بنابر شواهــــــد تاريخ در سفرهء شاهان واشراف ساسانی کمتر از صد نفر حضور نداشت، اکنــــــون بايد حدس زد که در سه فصل غذا در روز در طی فرض ميکنيم يکسال چه مقدار چارپايان وپرنده گان بايد می بود که کفايت سفره آنها را می نمود، کريسن سن می گويد که حتی غذاهای سرد آنها هم از گوشت بود، او مينويسد:

" لذيذ ترين غذاهای سرد، آنهـــــا يی هستند که از گوشت گوره خر وشتر يکساله وگاوميش وخوک ساخته باشند، از جملهء غذاهـــــــــای سرد بسيار مطبوع ولذيذ، خورشی است که از گوشت گوره خر اهـــــلی، که پنجه وجو خورده باشد، ساخته ميشود، اين گوشت را در ماست می خوابانند وانواع ادويه برآن می پاشند، از غذاهــــای مطبوع قيمه های مختلف است که با گوشت خرگوش وسينهء اسب وسمسور وسرنذرو می باشد، تهيه می کنند، پرواضع است که ظروف واوانی هم کاملاً شايستهء غذا های لذيذ بوده است که برخوان شاهنشاه می نهادند"

 راوش ادامه ميدهد:

" در چنين اوضاع بوده که مزدک برای جلوگيری از کشتار پرنده گان وچهار پايان، افراط در خورش آن را منع قرار داده است، چيزيکه امروزهم در بسياری از نقاط جهان وقتی ملاحظه می گردد که نسلی از پرندگان ويا پستاندارن نابود ميشود شکار آنرا منع می نمايند، به ويژه در آن زمان گاو يکی از ابزار های مهم توليد در زراعت به شمار ميرفت وشير آن سرچشمه حيات غذايی اکثر از خانواده هــــا بود، ولی روحانيون واشراف که به دنبال بزرگ کردن قطر شکم و ارضای زير شکم خويش بودند، منع کشتار حيــــوانات را تکفير نموده ومزدکــيان را ملحد خواندند، مثل که امروز اگر کسی بگويد که کشتن مليونهـــا گوسفند، گاو و شتر دريک روز عيــــد جنايت است ولطمهء بزرگ اقتصادی دارد، بدون شک از سوی اعراب که دراين قربانی صدها فابريکه صابون سازی آنهـــــــــا وابسته به آنست واز صادرات گوشت قربانی مليونها دالر سود می برند، فوراً به وسيلهء مزدوران خويش حکم تکفير را به هر کسی که منع قربانی نمايد صادر خواهند نمود."

کاکه تيغون: از ينجه ( از اينجـــــا) مالوم ميشه که اوکسای مثل نويسندهء " طب المومنين و رهنمود های چهارده معصوم وقانون قوه باه" که بنام مسلمان ايتو ( اينطور) چرندياته می نويسن ده حقيقت، نه مسلمان بوده، بلکه دشمن خدا ورسول خدا هستن، از دين مبين اسلام چه جور ميکنن!

کربلايی: کاکه جان مه وخت بريت ای شعره خوانده بودم، اگه يادت باشه:

      جمعيت کفر از پريشــــانی ماست         آبادی بتخــــــــانه زويرانی مـــاست

      اسلام به ذات خـــــود ندارد عيبی        هرعيب که است در مسلمانی ماست

مه ای صفحات بری ازی بريت خواندم، که هوشيار باشی ونوشته يا گپای ای مسلمان نما ها را که کتابای مثل " طب المومنين" ره نوشته ميکنن، باور نداشته باشی، فاميدی؟

کاکه تيغون: بلی کربلايی جان خوب فاميدم، حال بگو که ده وطن چه حال اس، چه خبر نو ودلخوش کننده اس؟

کربلايی: کاکه جان، متاسفانه دلخوشی از ما فرار کده، ديروز پنچشنبه 8 فبروری از bbc شنيدم، که آقای عبدالجبار ثابت، لوی سارنوال افغانستان، باز شاروال شبرغانه، بخـــــاطر اختلاس وفروش غير قانونی زمينهای دولتی با دونفر از بالا رتبه هـــای ای ولايت، از کار برطرف کده وبه ماکمه کشانيده شان!

کاکه تيغون: خدا خيرش بته، که دل مردمه يخ کنه.

کربلايی: کاکه جان ده مو bbc گفتن که ای چندمين شاروال ونفرهای بلند رتبه اس که آقای ثابت حکم ماکمه شانه صادر کده، امّا نه ماکمه شدن ونه کس سرش َری زده، او بيچاره دل خوده خوش ميکنه، سر يخ نوشته ميکنه وده افتو می مانه، همی رقم يک وزير دگه گفت، که تا حال يانی از شروع جهــــــــــاد بيشتر از سه مليون جريب زمين شخصی ودولتی از طرف قدرمندا، غصب وبه فروش رسيده، وچنـــد دستام تا وبالا شده، امّا هيچ کس نيس که جلو ای خودسری ياره بگيره، غاصبين آزاد چکر ميزنن، از شنيدن خبرای وطن آدم رنج ميبره کاکه جان، از مه ميدانی شوله ته بخو، پرده ته بکو، بس خلاص، همی خبرهاره هيچ نشنو!

کاکه تيغون: خی ايتور که اس کربلايی جان مره از خبرها تير، از همو کتابک خوردت که اينه مه بريت ميارم، يک چند رباعی عمر خيام صاحبه بخوان که لذت ببريم.

کربلايی: خو کاکه جان بيار مه ميخانم: اينه ای کتاب " خيام واين جهـــان فرسوده" نام داره که نوشته سياوش اوستا اس، مه چند رباعی ره از اينجه بريت ميخوانم؛

    درياب که از روح جدا خواهی رفت         در پردهء اسرار خــدا خواهی رفت

   خوش باش ندانی زکجـــــا آمده ای         می نوش ندانی به کجا خواهی رفت

-------

   روز دو که مهلت است می خور می ناب

                                                       کاين عمر دوروزه برنگردد، درياب

   دانی که جهــــــــــــان روبه خرابی دارد

                                                     تو نيز شب و روز زمی  باش خراب

-------

بری شيخ ميگه:

   بامن تو هر آنچه گويی، از کين گويی      پيوسته مرا ملحد وبی دين گويی

  من خود مُقـــــرم بدآنچه گويی، ليکن       انصاف بده، تورا رسد کين گويی؟

------

 در صومعه ومدرسه ودير وکنشت            ترسندهء دوزخ اند وجــــويای بهشت

آنکس که زاسرار خدا با خبر است             زين تخم، در اندرون دل هيچ نکشت

------

ايزد چو گِل وجــــــود مــــــــا می آراست     دانست زفعل ما چه بر خواهد خاست

 بی ُحکمش نيست هر گناهی که مراست      پس سوختن روز قيامت ز کجــاست

-----

  ای وای برآن دل که در او سوزی نيست

                                                  سودا زدهء مهـــــــر دل افروزی نيست

  روزی که تو بی عشق بسر خـواهی برد

                                                 ضايع تر از آن روز، دگر روزی نيست

------

 در جام طرب بادهء گلرنگ خوشست      با نغمهء عود ونالهء چنگ خوشست

زاهد که خبر ندارد از جــــــام  شراب     دور از برما، هزار فرسنگ خوشست

-----

کاکه تيغون: کربلايی جان بيا که بزنيم دگه!

کربلايی: حال وقت رفتن به جماعت خانه اس، شو بخيرباهم ميزنيم! بريم بخير!

 

 

بخش های قبلی


بالا
بازگشت