نگارش: ح،برنا

سريال طنز وسياست

پيــــــــــوست گذشته

مناظرهء

کاکه تيغون وکربلائی

بخش نهم

  تقريباً يک هفته بعد بازهم کربلائی خــــــــــانه کاکه تيغون آمده وبعد از احوال پُرسی می نشينند، کاکه تيغون بعــــــداز خوش آمديد وآوردن چای از کربلائی می پُرسد:

تغـــــائی جان دَای مدت طولانی که يکديگر را نديديم نام خدا ريشت دراز شده، هردو ميخندند وکربلائی به جواب ميپردازد:

کاکه جان گرچه ريش خوشم مام نميايه، خصوصاً از دوران قديم که همو شعر بيدل صاحبه خوانده بودم.

کاکه تيغون: ای شعر چه قِسم بود؟

کربلائی: کاکه جان بيــــــــدل صاحب دريک غزل کوتاه خود که تقريباً در هجو صوفی های وقت فرموده، چنين گفته است:

اينقـــدر ريش چه معنی دارد       غير تشويش چه معنی دارد

آدمی خَرس چه ظلم است آخر    مرد حق ميش چه معنی دارد

حذر از زاهد مسواک به سر       عقرب ونيش چه معنی دارد

دعوای پوچ به اين سامان ريش    نرود پيش، چه معنی دارد

يک نخود کله وده من دستار      اين کم وبيش چه معنی دارد

شيخ بر عرش نه پّرد چه کند    غير پر، ريش چه معنی دارد

(بيدل) اينجا همه ريش است و فش است

ملت وکِيش چــــــــــــــــــــــه معنی دارد

ايرام يکطرف بان که بازی کسا د َ ريش آدم هم غرض دارند، چند نفر از دختران وپسران من هم شله بودند، که بابه ريش بان، ريش از ما واکش از ديگرا، علاوه براينهــــــا وقتيکه همو رفيق مسکن يارته دَ تلويزيون ديدُم که رقم بچه ها ريش مانده از لجش به گفته شــــــــــــاعر قديمی که ميگفت:

ريش خاين را چو ديدم     ريش خود ماندم دراز

اينی هم قصه ريش ماندم!

هردو بعد از خنـــــديدن طولانی يک يک جرعه چای نوشيده وبازهم به سوالات وپاسخها ادامه دادند:

کاکه تيغون: کربلائی جان خيرس، چند تا سوالک دارم.

کــــــربلائی: بپرس کاکه تيغون، تو بالکل کان سوال شدی؟

کاکه تيغون: کربلائی جان چند روز پيش دَ مسجد آخند گفت که اگر قصداً کسی روزه ره بخوره بايد عوض هرروز شصت روز متواتر روزه بگيره يا برای هرروز، روزه شصت  ِمسکينه طعــــام بته ويا اينکه شصت بنده يانی غلام ره آزاد کند، هر سه ای کا را بسيار مشکل است، مَچِم دَ سابقا چطو ميکردند، اِمساک مشکل برای شصت روز، طعـــــــــام دادن شصت مسکينَ شايد پادشاها می تانستند، غلام وکنيز از کجا ميشه؟

کــــربلائی: اِی سخت گيری ها کار ملاهاست، دَ قرآن شريف صِرف گفته شـــده که اگر مريض يا دَ سفر باشی، عوض هرروز بعداً يک روز روزه بگير وبس، اما موضوع غلام وکنيز جالب است، دَ سابقا وقتيکه عربا دَ فارس وخراسان ودِگه مناطق دور ونزديک لشکر گشائی کردند، مردُمه

مُطيع خود ساخته مال ومنال شانه چپاول کده ومردان ودختــــران شانه بحيث برده يانی غلام وکنيز با خود بُرده وآنهـــا را  مثل کالا وحيــوانات خريد وفروش ميکردند،( ميتـانی ای گپاره دَکتاب آقــــای سليمان راوش  ( مزدا) بنام سيطره 1400 ساله اعراب برافغانستان، بخــوانی، راستی يک چيز جالبه در جلــد دوم صفحه 249 نوشته است: حسين مسعودی در کتـــــاب مروج الذهب ميــــــگويد:" يک اميرالمسلمين 4000 کنيز داشت، که با همگی خفته بود..." برای هر کدام 14 سال بعـــــــد نوبت ميرسيد، اينهــــــا همه زنهای صيغه ای بودند يانی بدون خطبه ونکاح ومهريه وغيره.

کاکه تيغون: کربلائی جان ای امير المسلمين بود يا امير المجانين؟ ودِگه ای که صيغه که هزاره های ماهم موکنهَ چه معنا داره؟

کـــــربلائی: کاکه جان دَ سابقـــــا ای کار در بين غير هزاره ها هم رواج داشت و معنای صيغه ِزنای شرعی ( بدون ايجـاب وقبـــــول) است، مثل تقيه که دروغ شرعی ره موگن.

کاکه تيغـــــون: کربلائی جان خوب کتاباره ميخانی، دِگه چه نوشته بود

آقای راوش؟

کـــربلائی: کاکه جان دَ صفحه 295 جلـــــــــــــــد دوم خود بازهم بسيار موضوعات جالب داره در مورد قصاص وسنگسار زن زناکاران مرد يا زن وهمطو مالوماتا( معلومات) که زنگ از دل ميکنه!

کاکه تيغون: مثلن چه نوشته است؟

کـــــربلائی: دَ مـــــــــورد قصاص از زبان زکريای رازی می نويسد که ميگفت: " ... ويا چگونه ممکن است که در رابطه به يک حقيقت، چند حُکم متضاد را از يک منبع صادر کرد وهرکدام آن حُکم را خود به عين حقيقت تبديل گردانيد"

مثلاً: " در باره قصاص در تورات آمده است که: چشم بجـــــــای چشم ودندان بجای دندان، دست بجای دست وپا بجای پا وداغ بجای داغ واگر کسی چشم غلام يا کنيز خود را کور کند، اورا بعوض چشمش آزاد کند" ( سفر خروج باب بيست ويکم، 24 – 34 ) ودر همين زمينه در قــرآن آمده است:" مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد وبنده را در مقابل بنده وزن را درمقابل زن بکُشيد( بقره 1780 )، چشم بجـــــای چشم، بينی بجای بينی  وگوش بجای گوش ودندان بجای دندان ( مايده 45) ولی در همين مورد در انجيل آمده است... عيسی فرمـــــــود:" شنيده ايد که گفته شده است چشم بجای چشم ودندان بجای دندان، اما من برای شما ميگويم که انتقام جوئی فقط حق خداوند است و اوست که می بايد سزای گناهکاران را بدهد( لوقا باب بيست وششم 27- 29) ويا مثلاً در مورد مجــــــازات زنا، در تورات مقرّر کرده است که:" اگر زنی با مردی نامزد شود ولی ديگری اورا در شهــر يافته وبا او همبسترشود، پس هردوايشان را به دروازه شهر ببرند وبا سنگهــا سنگسار کنند تابميرند"( سفر تنبيه باب بيست ودوم 23و24) ودر قرآن تصريح يافته که زن زنا کار ومرد زنا کار، هر کدام را صدصد ضربه شلاق بزنند وهيچگونه ترحمی بدانان روا مدارند واين مجــــازات در حضور گروهی از مؤمنان انجام گيرد(نور2) ولی در همين مورد، در انجيل آمده است:" که کاتبان فريسيان زنی را که در زنا گرفتـــه شده بود پيش عيسی آوردند وبه او گفتند: موسی در تورات به مـــــــا حُکم کرده است که چنين زنان سنگسار شوند وتوچه ميگوئی؟ وعيسی گفت: دراين صورت شماهم چنين کنيد، به شرط آنکه سنگ اولی را کسی براندازد که خود زنا نکرده باشد، وآنان تا به آخر يکی يکی بيرون رفتند"( يوحنا باب هشتم 3-10) .

کاکه تيغون: کربلائی جان، بسيار مالومات خوب َبرِم دادی، يک گپ دِگه مانده وبرامروز آخـــــری، همی امروز جمعه 20 اکتوبر 2006 پيش از نماز يک خبره از راديو آزادی شنيدم، که کار استخراج معدن کرکر ذغال سنگه برای يک مؤسسه غير دولتی دادن دَ افغانستان معــــادن هميشه دَ تمام وقتا بدست دولت بود باز چه گپ شده، که مؤسسه غير دولتی يانی غير ملی معادنَ استخراج ميکنه؟

کــــــربلائی: کاکه جــــــان، همی مؤسسه غير دولتی بنـــــــــام انجو ياد ميشود، نشنيدی؟

کاکه تيغون: کربلائی جان خی ايره چرا انجو ميگن؟

کـــــربلائی: کاکه جان اصلاً انجو است، معنايش مؤسسه غير دولتيست، که او روز يک بيـــــادر ما دَ نشريهء "آينده" نوشته کدَه بود، که ازای بلا (2400) تا دَ افغانستان بوده وهميـــا هستند که تمام زندگی مَردُمَ از سر تا پا به پيش ميبرند، رَقم امريکا که دولت دَ هيچ کار غرض نداره، حال شکر امريکائی شديم، هموطو که افغانهای ما دَ امريکا مغز شوئی شده ومجداً به افغانستان صـــادر شدند، هموطو کار وبار ما امريکائی شده و بسيار ترقی کديم.

کاکه تيغون: شکر کربلائی جان، انشاالله کُل گپای کتی ای انجوها خوب ميشه.

کــــربلائی: تغائی جان، آدم ساده وخوشباور ای طو نيست، انجو ها گُل کارا ره از دولت گرفتند، سابقا اگر يادت باشه، دَ زمان ظــــاهر شاه تا داکتر نجيب بسياری کارها دَ دِست دولت بود، شفـــــاخانه ودوا حتی برِ مريضای غريب مفت بود، دَ معـــاينه خانه هـــای دولتی مُفت ورايگان، مردُم معاينه می شدند ونسخه برای شان ميــداد، حتی يگان دواهم مفُت بود، تيلفــــــون کيبلی بود، ارزان، ترانسپورت ارزان ملی بس وغيره، کوپون برای مَردُم مُفت موادخوراکی ميداد، که دُ وخت داکتر نجيب يانی تا پيش از آمدن مجــــاهدين وطالبا به مامورين وکارگرها کوپون هفت  سيره آرد ميداد، روغن ميداد، چای ميـــداد، بوره ميداد،صابون ميداد، گوشت ميداد  ودگه موادخوراکی ، دَ پالوی کوپون، مغـــــــــــــازه های کوپراتيفی برای کارکنان دولت وجود داشت که اقسام مواد خـــوراکی ، پوشاکی وکارآمد خانه دَ اونجه به قيمت بسيار ارزان داده ميشد، مغازه

  های دولتی بنام " تعاونی ودوستی" بود که اموال امــدادی کشورهای دوسته به مردم ومسحقين توزيع می کد، حـــــــــال کُل ای کارها دَ دِست انجوهــــــاست، که مالکان شان يا از امريکا وانگلستان آمده اند ويا از نزديکای، مرَدُم های بالا رتبه هستند، همه چيز هاره دَ دست خود گرفته اند، چور به به پيمانه آخر رسيده، تمام پولهای کمکی که مچم چنـــــدين مليارد دالر بود دَ جيب انجوها افتيد و دولت از او پولهـــــا خَسَ سر خَسَ نمانده، همی حــــالِ برق نداريم، آَوَ نداريم، مَردُم بی آب استند، سرکا کند وگپر، خاک وکِل ولای فراوان، غريب غريب تر شده وچپـــــــــاول گر که

 پوادار بود پولدار تر شده حتی قصر هـــــــا ساختند، اما بسيار بَد قواره وکُلفت مثل ذوق خودشان، يانی انجوهـــا مثل سيل مَلخ، همه چيزه چور کردند وبردند، ای هم روش امريکائی، در حقيقت همی بلا  هم از طرف اونا بالای مردم بيچــــــــــاره ما نازل شده است، کاکه جان اينالِ انشاالله مدلل شده باشی؟

کاکه تيغون: بالکل مُدَلل شدم کربلائی جان !

کربلائی: کاکه جان دِگه گپای مربوط به انجو هـــــــاره ميتانی دَ نشرات افغانها بخوانی، حـالِ ساعت ته ببين که ناوقت شده، بيا که بريم مسجد، انشاالله روز دگه بازهم صحبت خواهيم داشت.

 بخش دهم

  بازهم کربلائی وکاکه تيغون مانند سابق به خانه کاکه تيغون آمده وبه سوال وجواب آغاز می کنند.

کاکه تيغون: ديشب، 21 اکتوبر همين ســـال 2006 از تيلويزيون ، از لاس انجلس تا کابل که کدام کسی برای محترم حامد قادری تيلفون کرد وگفت در زمان ظاهر شاه چندين صد نفر در محبس، زندانی بودند وهر وقتيکه يا هر ساليکه از جانب وزارت داخله به حکومت پيشنهاد ميشد،

که با اينها چه کنيم، هاشم صدراعظم که کاکای ظاهرشاه هم بود درپای پيشنهاد مينوشت:( باشند) وسالهای زياد اين بيچاره ها در زندان باقی می ماندند، وازطرف دِگه در مورد داؤد خــــــان هم بسيار رَدُ وبد گفت، متأسفانه، نه  نام اوُ آدم را شنيدم، نه تعداد مؤثق زندانی هاره .

آيا ای هاشم  خان صدراعظم اينقدر آدم ظالم بود؟

کربلائی: کاکه جان باش که در مورد اين خاندان بَرت مفصل تر بگويم، هاشم خان کاکای ظاهر شاه بود، يعنی برادر نادرشاه، که اورا غــــــــدّار ميگفتند، اينها آل يايا ( يحيا) هستند که جدشان يحيی خان نام داشت، اين خاندان در ديره دون که دَ او وقت مربوط هنـــــد بود  فراری ودر خدمت سکهای پنجاب داخــــــــــل شدند وولايت پشاور در افغانستان را به آنها فروختند، همچنان همی يحيا خان معاهـــــــــــــده ننگين گندمک را بالای دامادخود امير يعقوب خان امضاء کرد و ولايات فوشنج،کُرم ولندی کوتل را به دولت انگليس بخشيــد، آصف خان ويوسف خان پسران اين آدم در سايه انگليسها پناه بردند وعاقبت کار نادرخــــــان وبرادرانش که دست پرورده انگليس بودند بازور انگليس  وصرف خون هزاران افغان، زمام امور اين سرزمين بدبخت را بدست گرفتند که تا امروزهـــم  مردم از شرَ شان بيغم نيست، بمی خاطر اينهاره ( ديره دونی) ميگن، همو بيــــادر ما که گاه، گاهی يگان شعر ميـــــگه،  اينـــــــــه يک شعريشه  که بنــــــــام (ديره دونی ) است بريت ميخوانم:

واره داره

    برنج ديره دونی مـزه داره                    زعيـــــم ديره دونی واره دار است

    به دوستان امريکا وانگليس             پلان های آخری شان خوشگوار است

    ز دهشت افگنی اين ملک افغان         دوسه صـــــدسال ميشه بی قرار است

   زملای پُل خشتی چه بگويم               که بن لادن از او هــــــم نا بکار است

   زعيم سازی انگليس تا به امروز        نه پنهـــــــــانی که خيلی آشکار است

   پدر را يک زمان بر تخت نشاندند       کنــــــون وقت پسر باشد که کار است

   نباشد ناخلف فرزند نادر.....             به انگليس هــــا وفاداری به کار است

  دکان داران دين حيران گشتند            که انگريز اندرين ره کهنـــه کار است

  جهان بر پا شد چون روس آمد          که حال مردم افغــــــــان چه زار است

  ولی امريکه وانگليس اگر شد           همه آرام وهرچه بر قــــــــــرار است

  همه کشور فروشان تار گشتند           وطن خر ها همه شان روی کار هستند

  برای انتقام از   مسلمين   بين           يهود هم چهارده قرن در انتظار است

 زبهر انتقــــــــــام وکينه توزی           همه يکجــــا بيک   کشتی سوار است

 ولی افسوس در اين گاو جنگی          همه مخلــوق افغان زار وخوار  است

خداوندا تو چــــــــــــاره کن وگرنه 

وطن در معرض يک تار ومار است

                                     ح،ب: مونشن اوّل جنوری 2001

کاکه تيغون: خوب شعر گفته والله، خی چطو يا از ديره دون آمدند؟

کربلائی: کاکه جان اگر بخــــــواهی مفصل تر مالوات داشته باشی، کتاب دکتور ظــاهر طنينَ بنام " افغانستان در قرن بيستم"، بخــــوان يا خوب است که کتاب آقای پوهنيــــاره بنام ( مشروطيت وقربانيـــان استبداد در افغانستان)، بخــــــــوانی ويا اگر بسيار مدلل ومفصل کار داری جلد دوم ( افغانستان در مسير تاريخ)  بخوان وببين که اينها چه بلاهايی ره بالای مردم ، روشنفکرهـــــــا و آزديخواهان آورده اند که موی بر اندام انسان راست ميشه کاکه جان! ای خاندان قصه هـــای زياد داره، قرار نوشتهء مرحوم غبــــار دَهمو کتابش، نادر شاه آدم بسيار ظالم بود: يک روز از پهلــــوی مقبرهء امير عبدالرحمن خــان ميگذشت، برای مصاحبين خود گفت؛ برِ افغانستان ايطو آدم بکار است که حتی مردم دَ خانه هـــــا خود راجع به حکومت چيزی گفته نتانند! به اندازه  آدم ظالم بود که يک روز آقای لودينه که رئيس بلديه کابل بود و از جمله آزاديخواهــــــان به ارگ خواسته وبيک قطعه عسکری امر کرد که( بدون محکمه) با برچه  قطعه قطعه کنند که بعد از جراهات زياد نعش زمين شد، وموتر وان خوده گفت که سر مُرديش موتر هی کو، آنرا زير موتر باردوم کُشت، ای هـــم مشت نمونه خروار از مظالم نادرشاه، داستان غم انگيز کشتن غلام نبی خــان چرخی ره که مشابه به همين واقعه و بسيــــار وحشت انگيز است وقت ديگه بريت قصه می کنم!

کاکه تيغون: ای مرحوم لودين چه گناه داشت؟

کـــــربلائی: کاکه جان، مرحوم لودين يکی از مشروطه خواهان دوره ء اوّل بود، آدم با ديانت، دانشمند، شاعر ووطن دوست بود، دَ همو کتاب آقای پوهنيار نوشته، که لودين انفرادی مبـــــــارزه ميکرد ويک روز دَ سرچوک کابل وقتيکه امير مير غضب يانی جبيب اللهء بچه عبدالرحمن

تير ميشد، با تفنگچه سَرش فيــر کده بود که متأسفـــــــانه تير به هدف نخورد، کاکه جان دَ مو وخت امير شهيـــــد يک شعر هم گفته بود، که دَ صفحه 248 کتاب پوهنيار يک مخمس آن چنين آمده است:

" هريک نشسته است به زين آنچنان تلک   کس نيست غم زملت وپرواش ازفلک با صـــــد غرور وکبر همی تازد اسب دَک   کس نيست تا به سينه ايشان کند شلک

خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

کاکه تيغون: کربلائی جان خوب مالومات دَ مورد خاندان اعليحضرت پيدا کدی، خی هاشم خان کاکای پادشای سابق هموقه ظالم بود، که آقــــــــای مسکن يار دَ مورد ايتو آدمها گپ ميزنه!

کــــربلائی: کاکه جان کُل مردم ازی گپا خبرداره  و می فامنـــد که جنايت کار کی وخدمتگار کيست؟ اما يک چيز ديگه بريت بگويم ، که همو رفيق ما با استفاده از بند پنجم مخمس مرحوم لودين يک مخمس ساخته که از ظالمان فعلی هم شکايت نموده است، بيا کاکه جان که ای شعر بيبينيم که چطو است:

"خوب ای خَران چريد که تا چاقتر شويد"

   ياران زنام پاک مجــــاهد خبر شويد    /     از نام پاک بُرده مقاصــــد خبر شويد      شيطان که گشته است چو زاهد خبر شويد/گويم برای شان که به شواهد خبرشويد

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

اينها که خوب جامه تقوا ببر کنند      /         در خانهء خــــدا چه غوغا بسر کنند

در قتل عام لُنگی فتوی بسر کنند       /        ريزند خون مردم ودعـــوی دگر کنند

" خوب ای خران چريد که تا  چاقتر شويد"

لاف از سلم زنند وهمه جنگ می کنند  /     اسلام را بهـــــــــانه ونيرنگ می کننـد

قاچاق چرس وهيروئين وبنگ می کنند /  از علم وفضل ودانش همه ننگ میکننـد

"خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

با چال در خطر شده اسلام، صــدا زنند  /   الحــــاد گشته ظاهر وعريان، ندا زننـد

گفتند صلح آريم و، در جــــان ما زدند   /   خود را ملا و طالب وآخنــــــد جــازدند

                        " خوب ای خَران چريد که تا چاقتر شويد"

آدم ُکشان عصر چه فرياد ميزنند      /      خود را بجـــــای دزد چو استاد ميزننــد

دارائی وطن همه برباد ميزننــــد       /     خود قيد حرص وآزا، سخن آزاد ميزنند

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

جمعاً برای چور وطن مُشت بسته اند   /  شرط از برای هر که زياد کُشت بسته اند

در فن قتل وظلم وستم اين دَدَان دهر   /   دست امين قاتل َ از پُشت بستــــــــــه اند

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

در جسم زار مردم افغـــان رمق نماند /    از نور پُر فروغ معــــــارف ورق نماند

فتنه زياد گشته وچيزی به حق نماند /     مردان باکمـــال به هيچ راه وشَق نماند

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

اين حاميان دين همه تذوير ميکنند   /       قرآن پاک را چپــــــــه تفسير ميکنند

دين وخــدا بگفته ،گلو چير ميکنند    /      از خون خلق اشکم شان سيِر ميکنند

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

ظالم برفت وظالم ديگر پديد شد      /        ظلم از برای صلح دوچندان شديد شد

بهر فريب خلق چه وعد وعيد شد   /       تا حلق خورد واز سر پيــمان بعيد شد

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

چون در وطن ملا بچه گان روی کار شد/ کُشتن رواج يافت وتنی چند به دار شد

در مُلک ما قيامت صُغری تيار شد    /     از فرط خورد ونوش شکم ها تغار شد

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

باامر "جَاهدوا"همگی شان بپا شدند /      بهر فريب خلق همه يکصــــدا شدند

با ماسک زُهد ، صوب دروغ ورياشدند/ چون پُر شدند وسير ز مقصد سِوا شدند

" خوب ای خران چريد که تا چاقتر شويد"

حالا شما چريد وخوريد خون مردمان  /   فردای حشر ميرسد آن روز امتــحان

نزد خدا جواب دهيـــــــد فرد،فرد تان   /   فربه وچاق، ليک خجل، از نبرد تان 

"خوب ای خران چريد تا چاقتر شويد"

ای پادگان عصر ورُسولان طمطراق   /   خورديد مال مردمُ و فربه شديد وچاق

از خشم کردگار زحق کشته ايد   حاق /    برفرق ميـــــخوريد وبافتيد  چار پلاق

حالا چريد خران که تا چاق تر شويد

فردا بروز حشر شما حاق تر شويد

 ****

                                                    ح،ب: مونشن  مارچ  1998

کاکه تيغون: حالِ کـــــــــــربلائی جان بگو که د اخبار ها چه خواندی واز بی بی سی چه شنيدی؟

کــــربلائی: کاکه جان باش مه جيبهايم به بينم که چه دارم ، اينه از tz))

که يک روزنامه آلمانی زبان است واز مونشن نشر ميشه يک گپ جالب بريت ياداشت کـديم، (tz) دَ شماره 280/158 تاريخی جــــولای 2006 خود  زير عنوان (مصارف گزاف بازديد آقای بوش از آلمان) مينويسد:

" بازديد آقای بوش از کشور امنی چون آلمــــــان مبلغ 20 مليون يورو مصارف برداشت" معلوم نيست که سفر آقـــــای بوش از کشور نا امنی

چون افغانستان به چه مقدار پول ضرورت خواهـــــد داشت، واز بوديجه کدام دولت؟؟؟ تاديه خواهد شد ( امريکا يا افغانستان مفلس) ويا هـــم به حساب کمکهای کشور امريکا برای مردم ! افغانستان محــــاسبه خواهد شد!

مصارف سفر بوش درآلمان شامل ساختن 600 کيلـــو متر ديوار سمنتی دو طرف سرک خط السير، رئيس صاحب جمهور از ميــــــدان هوائی تا مهمان خانه( اقامتگاه وملاقات گاه) ايشان بوده است...

هردو يک يک کپه توت و چارمغز به دهن انداخته وبا چــــــــــــای تناول وپوزخند فراوان کردند!

کاکه تيغون: خو کربلائی جان ديگه چه يادداشت داری؟

کـــــربلائی: کاکه جـــان مه ای گپه  دَ  BBCدَ روز دهم دسامبر 2005 که مصادف به 56 مين سالگرد حقـــوق بشر بود شنيده وياداشت کـــده بودم، وزير امور مذهبی پاکستان آقای لياقت حسين 500 مورد از سئو استفاده جنسی از کودکان صغير پسر ودختر را که در مدارس مذهبی از جانب ملاها با آنها صورت گرفته فاش ساخت!

چه قه شرم  وچقه  خجالت بری ما مسلمانهاست !

کاکه تيغون فوراً سخنـــــــان اورا قطع کرده گفت: BBC هميشه دروغ موگه!

کربلائی به آواز بلند فرياد کشيده وگفت: والله وبالله مه همی ره شنيـــده بودم ودروغ نميگه، چرا که خود او وزير به زبان خود گفت!

کاکه تيغون: خوب کربلائی جان چيغ نزن، بگير يک پياله قهـــــوه برت جُور کنم، اينه اَو جوش، شير وبوره، مه هــم شنيده بودم مگر يادداشت نکده بودم، فکر ميکنم جمعيت العلمـــــای پاکستان گفته است، که وزير مذهبی بايد عذر خواهی کنه! اما آقــای لياقت حسين گفته بود: من اسناد فراوان دارم، که والدين اطفال شکايت کده اند، که ملاهــا همی کاره کَدَن ودر سال گذشته 2000 مـــورد ازين سئواستفاده جنسی ثبت شده وحتی اضافه کرد، وقتيکه خودش هشت ساله بود ودَهمی مدرسه هــــــــا درس ميخواند مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود، کاکه تيغون ادامه ميدهد:

 ايتو مالوم ميشه که هرکس ازی مدرسه هــــــا خلاص شوه حتمـــــــا به اصطلاح اينجه ( شئول يا هُوموُ)* است؟

کـــــــربلائی: گرچه مَره پاکستانی ها خوشم نمی آيند، چراکه با مهاجرين

افغانی، بسيار رويه بد کده اند، حتی در کمپـا از زنان واطفال افغانی سئو استفاده کرده وپوليس شان هميشه از افغانهـا رشوت ميگرفتند وکارهای بدی را بحق افغانها کرده اند، دای مورد هرقدر گفته شوه هنوز کم است،

اما در مورد اظهـــارات BBC بايد بگويم، که مردم پاکستان هر چه که هستند، هستند اما بسيار مذهبی هم هستند، قراری که مـــــــــــالوم است بيشترين شان هنگام طفوليت دَ همين مدرسه ها درس خوانده اند و بعداً بعضی شان ملا مسجد، مُدرس وحتی يکتعداد شان  وزير وسفير وصوبه دار وغيره هم شده اند.

کاکه تيغون: به حســاب تو اگه گپ BBC درست باشه بيشترين کسان دَ پاکستان( شئول) هستند، که اين قطعــــاًً ممکن نيست، يعنی به حساب تو اينها همه دموکرات شده اند،مثل غربی ها واری که هم جنس بازی، حتی

ازدواج مرد با مرد وزن بازن به شکل دموکراتيک(!) اجازه است وحتی اسقف های شان هم همجنس باز هستند!

ميخواستم بگويم که اگر ای گپا دَ پاکستان راستی باشه، پس طالب العلم های ماکه دَمی مدارس درس خوانده اند از چلی عادی گرفته تا ملاعمر (شئول) بودند وهستنـــــد! پس چرا آقـــــــــای کرزی ميگه که اگه توبه کنند ( معلوم نيست از آدم کُشی يا هم جنس بازی) دَ حکومت می توانند مقامهای بلند بگيرند!

کـــــربلائی: کاکه جان امور مملکت خويش خسروان دانند ، بيــــــا که امروز دَمينجه ختم کنيم ،بريم لب دريا يک وضـــــــوء تازه کنيم وبريم جماعت خانه، ياالله.

 -----------------------------------------------------------------------------

*  هم جنس باز

                       بخشهای ديگر در هفته های بعدی!

 

 

بخش های قبلی
بخش بعدی

 


بالا
 
بازگشت