نجيب الله عظيمي

 المان

 

وطن ويرانه است از يار يا اغيار يا هر دو

                                                        مصيبت از مسلمانهاست يا كفار يا هر دو

                                                                                                  لاهوتي

 

آيا تنها افغانستان در آسيا داراي چنان يك گذشتهً پُر افتراق نظامي و سياسي بوده و سوابق پيچيده يي تاريخي داشته و يا كشوري هاي مشابه به آن نيز در منطقه وجود دارند ؟

 

از چندين دهه به اين طرف، زمانيكه تكنالوژي كمپيوتري هنوز تا به اندازه يي امروز رُشد و انكشاف نيافته بود، هر موقع و زماني كه ياد داشت، اثر و يا نوشته يي(علمي و تاريخي، تحليلي و يا سياسي) را پيرامون اوضاع نظامي و سياسي افغانستان از جانب نويسنده گان و تحليل گران داخلي و يا خارجي، كه در آن روزها تعداد آنها هنوز به اندازه يي امروز نه رسيده بودن بدستم مي رسيد، بيدرنگ به مطالعه آن مي پرداختم.

با آنكه گراني قيمت و بسياري اوقات مشكل دريافت(اخبار، مجله، كتاب و يا اثري ارزنده) در گذشته ها باعث عدم پيگيري مطالعه مي گرديد، ولي امروز ديگر نظر به رُشد سرسام آور تخنيك كمپيوتري و به بركت انكشاف ارتباطات فضايي دسترسي به نوشته ها و آثاري تحليلي بسياري از هموطنان و نويسنده گان خارجي خيلي ساده گرديده و به گفته عوام، كه با يك سوچ كردن يك كمپيوتر، كه امروز ديگر در اروپا آن قدر ارزش و قيمتي نه دارند، انسان مي تواند به دُنياي از علم داخل گرديده و نوشته ها و آثاري گوناگون نويسنده گان داخلي و خارجي را به مطالعه گرفته و از هر چمني به هر لساني دُنيا سمني به چيند.

از لابلاي نوشته ها و آثاري هموطنان عزيز، كه در داخل و خارج كشور زنده گي داشته و كار و فعاليت مي نمايند، بسياري اوقات توجه يي انسان را جر و بحث ها و نكات نظري خيلي حساس و با اهميت(تاريخي و سياسي) مربوط به وطن و جهان معاصر به خود جلب مي نمايند، كه هيچ انساني نمي تواند منحيث يك فرد آگاه و با احساس بدون درنگ بالاي آن موضوعات و تحرير چند كلمه يي تكميل كُننده پيرامون آن نظريات و جر و بحث ها از كناري آنها بي تفاوتانه بگذرد.

گرچه در گذشته ها نيز، ولي اكنون و مخصوصآ درين اواخر تقريبآ نزديك به اكثريت از مُحققان، اناليتيك ها(تحليل و تجزيه گران) و روشنفكران مربوط به گروه ها و سازمانهاي مُختلف(اجتماعي و سياسي) در داخل و خارج كشور، مانند گذشته ها يكسره در جستجوي اشتباهات و لغزش ها، گناه ها و خطا ها، خود فروشيها و آله دست قرار گرفتن ها و ساير عملكرد هاي غيري مستقل اميران، حاكمان و  زمامداران كشوري شان، كه در اصل به نام يك " ليدر و رهبر و يا زمام دار مستقل" بوده اند،  ولي در عمل به مثابه يي يك "دست نشانده و آله يي دست بيگانه گان" عمل نموده اند، مصروف مي باشند.

همچنان در پهلوي آنهمه مسايل پيچيده تاريخ امروز تحليل و تجزيه ها و اكثرآ تحقيقات آنها را چگونگي" تغير نام كشور به افغانستان"  و ضرورت گويا " تغير نام كشور به آريانا و يا خراسان" و ياهم "پذيرش سيستم فيدرالي و امتحان آن منحيث حلال مشكلات در كشور"  و غيره و غيره مسايل اجتماعي و سياسي تشكيل مي دهند.

به غير از آن پُرابلم ها سوالات و پُرسش هاي ديگر، چون تعقيب سياستهاي"تسليم طلبانه و نوكر منشانه توسط" ليدران و زمامداران آنها در دوران هاي مُختلف تاريخي" نيز تشكيل داده و اكثرآ از نُخبه گان، آگاهان و قلم بدستان چيز فهم شامل در گروههاي مُختلف سياسي در داخل و خارج كشور را به خود مصروف ميدارند. آنها همه سرگرم جستجو و دريافت علل وعواملي(نظامي و سياسي ، اقتصادي و اجتماعي) آن پُرابلمها بوده و در آن راه سعي و تلاش شان را دارند.

گرچه جر و بحثها، تحليل و تجزيه ها، جنگ و جدل ها و غيره نظريه پردازيها و پرخاش هاي لفظي هنوز تحريري و به شكل قلمي و صلح آميز بوده و يا موضوعات مورد گفتگو و دلهره گي ها و واسواس هاي آنها را همين جار و جنجال هاي، كه در اصل(وطني) بوده  ولي همزمان مسايلي اند، كه ارتباط مستقيم با جهان ماحول و همسايه گان دور و نزديك شان تعلُق داشته اند، تشكيل مي دهند.

به خاطري آنكه از موضوع چندان بدور نه رفته باشيم، در همين جا از همه نويسنده گان، تحليل گران، روشنفكران و همه نُخبه گان در داخل و خارج كشور و از همه آنانيكه سلاح بدست نداشته، بلكه تنها قلم بدست دارند، يكنوع و يكسان خواهش دوستانه و برادرانه همين مي باشد، كه از هر نوع كوتاه بيني (آيديولوژيكي)، فرقه گرايي (تك حزبي)، ناسيو ناليزم

(قومي و قبيلوي) و شئونيزم(عظمت طلبانه) خود داري ورزيده و هرچه كه مي خواهيد به نويسد، بايد كه در قدم اول منافع افغانستان و مردم آن را در نظر داشته باشيد!

هموطنان عزيز!

موضوعي را كه مي خواهم بالاي آن كمي مكث نموده و چند كلمه يي پيرامون آن به نويسم يعني مداخلات تحت هر نام و نشان كه باشند، موضوعي بسيار بزُرگ و پيچيده يي تاريخي وسياسي ميباشد، كه هر دهه يي آن بايد مورد غور و جر و بحث جدا گانه قرار گيرند، ولي من تلاش كوچك انساني خود را نموده مي خواهم به بينم، كه تا كُجا موفق خواهم گرديد.

ممكن تلاش اندك من نه تواند گره يي بزُرگي، از تمام مشكلات را باز نمايد، ولي ممكن بتواند يكي از گره هاي كوچك را از آن گلوله بزُرگ باز نموده و تا حدي موثر تمام گردد.

من منحيث يك ناظر اميدوارم، كه نويسنده گان، تحليل و تجزيه گران و بالاخره همه قلم به دستان در داخل و خارج كشور با درايتي، كه دارند، با صبر و حوصله و بدون شتاب زده گي همه حرف ها و سخنان، تحليل و تجزيه هاي شان را در موارد مُختلف و حيات وطني در معرض قضاوت مردم قرار به دهند، اين را نيز نبايد فراموش نمود، كه تصميم گيرنده اصلي در موارد خيلي مهم و حياتي كشور بالاخره مردم افغانستان خواهند بود، كه آخرين حرفي خود را به گويند.

نويسنده گان محترم و تحليلگران عزيز!

طوريكه براي بسياري از روشنفكران و شما قلم بدستان كشوري ما روشن و هويدا ميباشد، نه تنها افغانستان، بلكه كشورهاي همجوار آن(ايران و هند و بعدآ كشوري مصنوعآ ايجاد گرديده، يعني پاكستان و ساير كشور هاي خورد و بزُرگ آسياي ميانه) داراي تواريخ مشابه به افغانستان و كشور هاي همجواري شان داشته اند.

ليدران و بسياري از مردمان و سياست مداران كشوري پهناور هند و بعدآ پاكستان سقط شده(بچهً نارس و مُرده كه پيش از فرا رسيدن معياد ولادت از شكم مادرمي افتد) نيز در شرايط مُختلف تاريخي مورد استعمال و استثمار گوناگون كشور هاي بزُرگ استعماري دور و نزديك جهان(از قرن چهاده، ابتدا پُرتگالي ها و هالندي ها و بعدآ فرانسوي ها و بالاخره در اخيري قرن شانزدهم  بريتانياي كبير) قرار گرفته و بهاي بزُرگي را غرض نجات خويش از زيري آن هيولا هاي جهنمي پرداخته اند. مداخلات در هند و استثماري چندين قرنه آن توسط انگليسها بالاخره كشوري بزُرگ و پهناوري هند و مردمان ساكن

آن را به سه قسمت تقسيم گردانيد(هند، پاكستان و بنگله ديش) 

كشورهاي آسياي ميانه(قرغستان، قزاقستان، تُركمنستان، اُزبكستان و تاجيكستان) نيز كدام تاريخ ديگري نداشته اند، آنها نيز از جانب امپراتوري روس تزار در سالهاي هنوز قبل از جنگ اول جهاني و بعد از آن مورد تاخت و تاز هاي رنگارنگ قرار گرفته و بالاخره سر زمين هاي آنها در اثري عدم وحدت و يكپارچه گي شان زيري تسلط آن امپراتوري رفته و ساليان فراوان و انسان هاي زيادي را غرض بدست آوري آزادي مجدد شان از دست داده اند، آنها نيز امروز از ميراث شوم آن تسلط اضافه از نيم قرن رنج بي پايان مي برند.

امپرياليزم جهاني(به سردمداري ايالات متحده امريكا و جهان صُنعتي) و رژيم (خود كامه و سوسيال، توتاليتاريستي اتحاد شوروي) بعد از جنگ دوم جهاني كشورهاي دور و نزديك جهان و كشور هاي ماحول شان را باري ديگر(از نو) ميان خويش(تقسيم استعماري) نموده و مردمان سر زمين ها و كشور هاي آنها را طي اضافه از نيم قرن به زعم خود هدايت و رهبري نمودند.

مردمان كشورهاي مُختلف جهان از آسيا گرفته تا به اروپاي شرق تا به امروز در منجلاب سياست هاي ناشي از(تقسيم استعماري مجدد جهان) چه قبل از جنگ اول جهاني و چه بعد از دوم آن غرق بوده و بسياري از آنها، چه امروز در اروپاي شرق و چه در آسيا و افريقا با مشكلات ناشي از آن سياست ها در نوسانات و نا آرامي هاي گوناگون بوده و از ميراث شوم آن(تقسيمات ناعادلانه) كاملآ رهايي نه يافته و با گذشت اضافه از نيم قرن با مشكلات ناشي از آن سياست ها دست و پنجه نرم مي نمايند. 

محترم غبار در جُلد دوم اثري خود " افغانستان در مسير تاريخ" چه خوب دقيق و عالمانه  تحرير نموده، كه"در افغانستان كيست كه نه داند چرا امير دوست محمد خان بيست و چند سال عمر بي خطر نمود، ولي زمان شاه و امير شير علي خان در ظرف چند سالي منهدم گرديد، و يا امير عبدالرحمن خان و امير حبيب الله خان چهل سال سلطنت كردند، و امان الله خان در ده سال از بين رفت؟"

به نظرم كه اين سخنان محترم غبار خيلي دقيق و عالمانه بوده و بسياري از مسايلي پيچيده و تاريك تاريخ مغشوش داخلي و روابط بين المللي كشورى، چون افغانستان داراي ارزش (جيوپوليتيك) جُغرافي ـ سياسي را از قرن شانزدهم به اينطرف براي بسياري از سياسيون واقعيت نگر و تاريخ دانان رياليست كشور مي رساند. 

همانطور محترم زرينكوب درك دقيق تاريخ را مايه توفيق سياسيون دانسته و چنين نوشته كه "بدون آشنايي با تاريخ، واقع بيني در سياست غيري ممكن است" پس بايد جدآ به عُمق حوادث تاريخي كشور و جهان فرو رفت و درس هاي لازم تاريخي را از آنها براي مردم خويش بيرون آورد. 

طوريكه در گذشته ها، امروز نيز افغانستان را نه بايد منحيث يك جُز، بلكه طوري كُل يا گلوبال(عمومي) در مقياس جهان قرار داده و بعدآ منحيث يك كشوري جداگانه مورد بر رسي و مطالعه قرار داد، پُرابلم هاي جداگانه آن را نيز بايد جُزي از پُرابلم هاي عمومي

و گلوبال جهان معاصر دانسته و محاسبه نمود.

امروز ديگر جهان در قرن شانزده ام و يا هفده ام خويش قرار ندارد، با ترقي و پيشرفت تخنيك معاصر نظامي و وسايل اطلاعات جمعي امروز ديگر جهان آن قدر با هم نزديك گرديده اند، كه نمي توان آنها را به شكلي جداگانه مشاهده نمود و پُرابلم هاي آنها را نيز مربوط به خودي آن كشور ها و مردم آن دانست.

اگر در قرون گذشته افغانستان مي توانست مانند توپي فُتبال(از پاي به پايي ديگري افتاده) و يا مانند توپ وليبال(از دستي به دستي گشته و در اختياري تيمي قرار گيرد) اكنون ديگر در آغاز قرن بيست و يكم، برقراري و تحكيم چنان مناسبات و حالت در كشور و منطقه به دور از امكان به نظر رسيده و دوام آن نيز غيري قابل قبول و تطبيق براي افغانستان و مردم آن  ميباشد.

هموطنان عزيز! بيايد سري به اناليز(تجزيه و تحليل) صرف عده يي محدودي از نويسنده گان و قلم بدستان كشور بزنيم و به بينيم، كه چگونه به مداخلات كشورهاي مُختلف جهان بالاي افغانستان توجه نموده اند؟ و چه نظريه پردازي ها نموده؟ و چه تجزيه و تحليل هاي را به دست مي دهند؟

اول: يكي مي نويسد كه پُرابلم افغانستان در آن ميباشد، كه ليدران و رهبران آن، جامعه خويش را دقيقآ مطالعه نه نموده و با به دست آوري قدرت دولتي دفعتآ دست به اقدامات عجولانه و پيش از وقت زده، بدون آنكه خصايل اساسي ساختمان(اجتماعي و اقتصادي) كشور را درُست درك نموده باشند ؟

دوم: ديگري مي نويسد، كه پُرابلم كشوري ما در آن مي باشد، كه مردم ما از داشتن سواد كافي محروم بوده و نمي توانند به موقع و زمان آن مرام هاي سالم و انساني دولت را درك و اكثرآ نا آگاه هانه عليه آن قرار مي گيرند؟

سوم: هموطني ديگري مي نويسد، كه عدم درك دقيق و درُست مسايل ملي، ديني و مذهبي و منطقوي و بالاخره سرحدي باعث سقوط و تباهي اين و يا آن دولتي در افغانستان گرديده است؟

چهارم: ديگري را به بينيد، كه علل و عوامل شكست هاي پي در پي افغانها را در مراحل مُختلف تاريخي، در زد و بند هاي پنهاني اين و يا آن فرد با اين و يا آن نيروي بيگانه و قوا در خارج دانسته و به آدرس اين و يا آن فرد هزاران دو دشنامها و ناسزا ها را داده و بدان طريق دلي خود را يخ مي نمايد؟

پنجم: تحليلگري ديگري را به بينيد كه مينويسد، كه حل مسايل سياسي افغانستان، تعلُق به همسايگان آن دارد و به آنها ارتباط مي گيرد، بايد با همسايه گان جور آمد و حل مشكلات كشور را از طريق آنها چاره جويي نمود؟

ششم: نويسنده يي ديگري مينگارد، كه غرض جلو گيري از فرو رفتن مجدد افغانستان به انارشي، حاكميت ترور، تسلط بيگانگان، ضرور است تا خود گرداني معيني در مناطقي مُختلف آن تامين كرد، كه مسايل مربوط به مليت هاي مُختلف در داخل افغانستان به نفع اقليت هاي مُختلف آن عادلانه حل گردد؟

هفتم: در جاي ديگر ميخوانيم، كه معضله افغانستان با پاكستان(هدف از حل مسايل مربوط به خط ديورند ميباشد) كشوري كه داراي سابقه يي اضافه از نيم قرن مي باشد و بايد آن را هرچه عاجلتر حل نمود، حل آن به نفع هر دو كشور خواهد بود؟

هشتم: عده يي حل پُرابلم افغانستان را در ارتباط به حل مسله يي پشتونستان دانسته و تاكيد مي دارند، كه حل مسله سرحدي افغانستان با پاكستان حلال مشكلات بوده و تا زمانيكه آن پُرابلم حل نه گردند، پُرابلم افغانستان نيز حل نه خواهند گرديد؟

نهم: عده يي ديگري پيدايش مولود بد جنس يعني" پاكستان" را سر منشه يي تمامآ بد بختي هاي افغانستان و مردم آن دانسته و پيدايش آن كشور را مايه يي تمام تنش ها، كشمكش ها و شور بختي هاي افغانستان قلم داد مي نمايند؟ 

دهم: عده يي از تحليلگران دلخوري و واسواس خود را در رابطه به فعاليت هاي گوناگون كشوري همسايه پاكستان(از فعاليت هاي گوناگون ادارات استخباراتي آن كشور گرفته تا به جا بجا نمودن مجاهدين در سرحدات، تربيه و تسليح بعدي آنها، سهمگيري و اشتراك فعال آن كشور در جنگ هاي داخلي و بالاخره همرايي و پشتيباني طالبان در تصرف شهر ها و پايتخت افغانستان دانسته و آن كشور را هزاران نفرين مي فرستند؟

يازدهم: عده يي ديگري از نويسنده گان، كشوري همسايه ايران را در نا آراميهاي سالهاي اخير در افغانستان محكوم نموده و آن كشور را مسول سر كشي ها و بغاوت هاي گوناگون داخلي در مناطقي مركزي و غرب افغانستان وانمود مي نمايند؟

دوازدهم: بسياري از تحليل گران انگشت انتقاد را ابتدا به سوي روسيه تزاري و بعدآ اتحاد شوروي نموده و به علل آنكه در ادوار مُختلف تاريخي و مخصوصآ پيش از انقلاب اكتوبر يكي از امپراتوري هاي پيوسته در حالي پيشروي به سوي آسياي ميانه بوده است دراز مي نمايند.

همچنان بسياري از سياسيون و مورخان روسيه سابق و بعدآ اتحاد شوروي را محكوم به طمع داشتن به هند نموده و آنكه افغانستان دري ورودي به هند حساب گرديده آن كشور را محكوم به توطئه ها و دسايس گوناگون مقابل افغانستان مي نمايند؟   

سيزدهم: عده از اناليتك ها(تحليل و تجزيه گران) علل و عوامل شكست حكومتهاي دوران هاي اخير در افغانستان را در ضعف تيوريها و محدويتهاي آيديولوژيكي ليدران و رهبران فركسيون هاي مُختلف چپي در افغانستان دانسته و بالاي وابستگي هاي رهبران آن گروه ها به كشور هاي معين و تعهدات فردي آنها را نسبت به جمع دانسته و تاكيد نموده اند. وعده يي ديگري علل اصلي را در از هم گسيختن باوري سياسي ليدران و رهبران به آينده و به آيديو لوژيهاي سياسي آنها قلمداد نموده وعده يي ديگري هم كم بها دادن به مقوله هاي با اهميت سياسي چون، وطن دوستي، وطنپرستي و عظمت تاريخي و غيره مسايل دانسته و نسخه هاي جديد و معيني خود را پيشكش مي نمايند؟

چهاردهم: در نسخه هاي جديد و تحليلهاي تحريري بسياري از سياست مداران قبلي كشور، طريقه هاي رفتن به بُحرانات در دهه هاي٨٠ و ٩٠ در سر در گميهاي جمعي، آشفته گي هاي فرقه يي ديده شده و مسله يي برحق بودن خود و گناه كار بودن ديگران جلوه نمايي هاي معيني خود را دارند؟

پانزدهم: عده يي از آنها عدم احساس مسوليت هيت رهبري و كادر هاي رهبري آن حزب را بر شمُرده و فرار انفرادي و دسته جمعي بيروي سياسي آن حزب را خيانت به مرام و آيديولوژي حزب دانسته و بسياري از آنها لب به سخن نه گشودن و خاموشي كامل در خارج را مثال آورده و تعنه زنده گي بدون دغدغه و بي سر و صدا در خارج از كشور را بر يك ديگر داده و از يكديگر شكوه و شكايت مي نمايند؟

شانزدهم: در بسياري از تحليلها كلمات چون، شتابزده گي ها در اجراي عمل، دو رنگي در اهداف و مقاصد، تلاش هاي پيش از وقت در اجراي برنامه ها و نفي هويت ملي و بالاخر انتخاب هويت بيگانه تذكُر داده شده و نظريه پردازي مي گردد؟

اين بود شمه يي از نكات نظري هموطنان عزيز، كه بشكل كوتاه خدمت شما تقديم گرديد.

هموطنان عزيز!

من شخصآ به اين عقيده ام، اگر مداخلات و دست درازي كشور هاي بزُرگ(سرمايه داري و استعماري به سردمداري امريكا و جهان صُنعتي و سوسيال توتاليتاريستي شوروي بعد از جنگ دوم جهاني) بالاي كشوري ما افغانستان و كشور هاي منطقه نمي بود، امكانات فراوان وجود داشت، كه افغانستان و ساير كشور هاي آسيايي ترقي و پيشرفت معيني خود را مي داشتند.

كشور هاي بزُرگي سرمايه داري و شوروي سابق نه تنها خود باعث مداخلات گوناگون در كشور هاي آسيايي و اروپاي شرق گرديدند، بلكه پكتهاي نظامي مداخله گر و تجاوز كارانه شان را نيز در مناطق مُختلف دُنيا و از آن جمله(ناتو در اروپا و سنتو و سياتو در آسيا) را غرض تطبيق سياست هاي تجاوز گرانه شان پيريزي نموده و اساسگذاري كردند.

اتحاد شوروي نيز غرض تطبيق اهداف( نظامي و آيديولوژيكي) خويش نيز از آنها عقب نمانده و در ايجاد پكت نظامي خويش (وارسا) دست به اقدامات بلمقابل زده و يكعده يي از كشورهاي اروپاي شرق را مجبور به شموليت در آن پكت نظامي نمود.

طوريكه در بالا نيز تذكر داده شد مشكل به نظر ميرسد، كه در چند كلمه تصوير كاملي از تمام حوادث تاريخي و سياسي كشور را بدست داد، ولي به خاطري آنكه در آن مورد حد اقل يك كمي روشني انداخته باشيم، بيايد صرف در اختيار قرار گرفتن موقتي (افغانستان) را مانند توپ فوتبال در اين كشمكش ها ميان دو ابر قدرت جهاني يعني (شرق و غرب يعني شوروي و امريكا) بعد از جنگ دوم جهاني در دهه هاي اخير مورد مطالعه قرار به دهيم

بيايد اول كار و فعاليت و سياست چندين جانبه شوروي را در افغانستان باريديگر پهلوي هم بگذاريم و تلاش نمايم تا نتايجي نسبي را از آن بدست بيآوريم، تا از يك جانب از رفتن كشور به سوي بي ثباتي اطلاع بيشتر حاصل نمايم و از جانب ديگر به چگونگي مداخلهً مرموز آن كشور بهتر پي به بريم:

اول: به دسترس گذاري كُمك هاي بلاعوض اقتصادي و نظامي از جانب شوروي در طي چند دهه به افغانستان تحت عنوان كُمك هاي انكشافي.(زمان صدارت هاي مُختلف سلطنت محمد ظاهر شاه)

دوم: به رسميت شناسي فوري و عاجل اولين جمهوريت (١٣٥٢سرطان) در افغانستان و دراز نمودن دست كُمك و همدردي به آن نظام( رفت و آمد هاي وافر و عقد قرار داد هاي طويل المدت جديد در كشور)

سوم: اتخاذ سياست دو جانبه(از يك جانب كُمك و همكاري به جمهوري جوان و از جانب ديگر تلاش شموليت نيروهاي طرفدار و علاقه مند به آيديولوژي و سيستم سياسي شوروي در آن دولت)

چهارم: برسميت شناسي بسيارعاجل از استقرار رژيم هاي كودتاه يي در كشور(تره كي و امين) و پشتيباني فوري آنها با تمامآ كمبودات شان(نظامي و سياسي، اجتماعي و اقتصادي)

پنجم:عقد قرارداد دوستي طويل المدت(دولتي و نظامي و سياسي) و چندين جانبه بارهبران و ليدران تُند رو آنروز ها در افغانستان(قرار دادي، كه زمينه مداخله نظامي آنها را مساعد گردانيد و توانست، كه مداخله يي نظامي آنها را برائت و هويت قانوني به دهد)

ششم: به دسترس گذاري كُمك هاي سرسام آوري نظامي به دور از ضرورت، ظرفيت و گنجايش آن روز هاي افغانستان به رهبران تُند رو آن كشور(كُمكهاي اضافه از ضرورت نظامي به افغانستان آن روز در مجموع)

هفتم: همكاري فعال در براه اندازي ريفورمهاي(شتاب زده) تيپ سوسياليستي در افغانستان

(فرمان هاي مشابه به فرمانهاي، كه بعد از انقلاب اكتوبر در روسيه صادر گرديده بودند)

هشتم: ارسال مشاورين به كشور و به دسترس گذاري كُمك چندين جانبه(مورالي، نظامي و سياسي) به افغانستان و كشيدن مرحلوي آن كشور به سوي جنگ خانمان سوزي(گرم) در منطقه.

نهم: براه اندازي كودتاي نظامي(٢٧ دسامبر) ذريعه نيروهاي فرستاده و برحال در كشور.

و(تقديم قدرت به جناح ديگري همان حزب، يعني جناح پرچم)

دهم: جابجا سازي مهره هاي مطمين و وفا دار به آيديولوژي حاكم و بر حالي شوروي در افغانستان(در اختيار قرار دادن قدرت به جناح ديگر به رهبري ببرك كارمل)

يازدهم: ديكته و دوام سياست يكدنده(قرار دادن نيروهاي نظامي و سياسي مُخالف مقابل هم ديگر در داخل و سرحدات كشور و كشانيدن آنها در جبهات به سوي يك جنگ تمام عيار)

دوازدهم: دوام سياست چندين جانبه و در عين حال جستجوي مُهره هاي ديگر در صورت تغير شرايط سياسي در افغانستان (پشتيباني فركسيون هاي مُختلف در داخل حزب و عقد پروتوكول هاي همكاري با نيرو هاي مُخالف با دولت حاكم در حال جنگ، مثلآ احمد شاه مسعود و ده ها مجاهدين ديگر)

تغيرات سريع در افغانستان البته، كه موازي با تغيراتي، كه در دستگاه رهبري حزب كمونيست و دولت شوروي رُخ ميدهد به وقوع مي پيوندت.

سيزدهم: موازي با اعلان معضله افغانستان منحيث"زخم خونين" از جانب شوروي تلاش هاي در جهت جستجوي چهره جديد سياسي در افغانستان براه انداخته مي شود(جستجوي كادري جديد به عوض ببرك كارمل ميان جناح هاي خلق و پرچم)

چهاردهم: فشار و ديكته آوردن تغيرات در رهبري حزب و دولت در افغانستان و تغيرات فاحش در سياست داخلي و خارجي كشور(براه اندازي پلينوم هژدهم كميته مركزي حزب)

پانزدهم: تعين و انتخاب داكتر نجيب الله به حيث چهره يي جديد و قابل پذيرش براي آينده يي يك حكومت ايتلافي در افغانستان(روسها در آن روز ها هم به داكتر نجيب الله و هم به گلاب زوي پشنهاد نموده بودند، كه رهبري آينده يي حزب و دولت را به پذيرند و از همان لحاظ بود، كه داكتر به فاميل كارمل گفته بود، اگر من پشنهاد آنها را نه پذيرم، آنها به هر صورت فرديديگري را از ميان خلقيان انتخاب خواهند نمود.)

شانزدهم: اعلان مصالحه ملي از جانب دولت داكتر نجيب الله و جستجوي راه هاي حل براي معضله نظامي و سياسي افغانستان(با آنكه روس ها داكتر نجيب الله را با قبولي آن پُست، چندي بعد به آب يخ انداخته و كشور را با تمامآ پُرابلم هاي آن به دوش او گذاشتند

و در اخراج نيرو هاي شان عجله يي فراوان را به خرچ دادند)

مگر داكتر نجيب الله با وجودي جواني و بي تجربه گي در دولتمداري، بعد از اندك زماني از امتحان بزُرگ رهبري و حفظ يك كشور، از دسايس داخلي و خارجي پيروز مندانه بدر آمد، طوريكه بعدآ رشكي بسياري ها و از آن جمله، حتا خودي روسها را نيز برانگيخت، البته تذكر تمامآ وقايع نظامي و سياسي دوران مصالحه و كشوري داراي چنان ساختمان پيچيده، چون افغانستان در چند كلمه يي مختصر بدور از امكان و رياليزم مي باشد، ولي عجالتآ بايد به همين چند نكته، با عده يي از كمبودات و نا رسايي ها در آنها اكتفا ورزيد.

سير حوادث در دوره حكومتداري داكتر نجيب الله و تغيرات سريع در سياست شوروي در قبال افغانستان:

هفدهم: عقد قرار داد و توافقات ژينو و عجله در عودت قوا و كاهش كُمكهاي وعده داده شده از جانب تضمين كُننده گان(شوروي و امريكا) براي جوانب در گير در جنگ.

هژدهم: تعقيب سياست نسبتآ مستقل توسط داكتر نجيب الله در قدم اول باعث تقليل كُمك ها گرديده و دوام آن سياست توسط دولت باعث قطع كامل كُمك ها از جانب شوروي به دولت بر حال و حاكم در افغانستان گرديد، ولي در عين حال كُمك ها از جانب غرب و امريكا براي مجاهدين دوام نموده و افزايش و ازدياد بيشتر نيز يافتند.

نُزده ام: تحكيم دولت داكتر نجيب الله در كابل، پيروزي و موفق بدر آمدن نيرو هاي نظامي دولت او در جنگ هاي خوست و جلال آباد (باعث تغير سريع سياست در شوروي مقابل دولت داكتر نجيب الله ميگردد)

بيستم: عجله يي پذيرش مجاهدين در ماسكو در حاليكه دولت بر حالي داكتر نجيب الله به اصطلاح "علاقه مند و هنوز طرفدار به ماسكو" در افغانستان حكومت مينمايد. (پذيرش تيم رباني در ماسكو و ملاقات آنها با رُتسكوي و ديگران)

بيست ويكم: اوج مُخاصمت هاي فركسيوني در داخل حزب، اساس گذاري و بروز نيروي سرا پا نظامي و نيمه سياسي جديد به نام "اتحاد شمال" در شمال در شهري مزار شريف به رهبري دوستم و يكعده يي از كاد هاي رهبري جناح پرچم(اساسگذاري و تولد آني (شتابنده و عاجل) چنان يك جُنبش، آنهم در شمال كشور به غور و مطالعه جداگانه ضرورت دارند، تا يك سلسله حقايق تاريخي و سياسي بعدي كشور براي مردم كشور دقيقآ روشن گردند.)

بيست ودوم: كودتاي نظامي( تني) در كابل، ملاقات نماينده گان دولت در چهار آسياب با گلبدين و احمد شاه يي مسعود در پنجشير و انتقال مرموز نيرو هاي نظامي دوستم به كابل توقف داكتر نجيب الله در راه ميدان هوايي ذريعه آن نيرو ها، و ناكامي عمليه صلح ملل متحد در كابل و تمام كشور(اسراري، كه ضرورت جدي به كنجكاوي و تحقيقات بيشتر و جدا گانه يي دارند.)

بيست و سوم: سقوط  دولت داكتر نجيب الله در كابل و تسليمي آن ذريعه يي يك عده يي از كادران رهبري جناح پرچم به مجاهدين در كابل(آنانيكه بعد از كودتاي نه توانستند آن را حفظ نمايند، بنآ از روي مجبوريت آن را به مجاهدين تسليم نمودند.)

مجاهدين گرچه تسليمي صلح آميز كابل را بعدآ بنام "فتح كابل" نيز نام گذاشتند، آنهم فتح  بدست يك" شيخ فاني"(هدف از مجددي مي باشد) كه به گفته يي خودش ديگران از ترس (هدف از همان"سرداران مقاومت" به اصطلاح غربيان ميباشد) كه او بيچاره را غرض تسليمي به كابل فرستادن، هركه در اين اواخر خاطرات مجددي را خوانده باشد، مي تواند به بسيار خوبي به جُبن و ترس به اصطلاح دوستان بين المللي مجاهدين" پرخاش گران بيباك" متوجه گردند، زيرا او در خاطرات خويش بالاي جُبن و ترس همهً آنها به بسيار خوبي و وضاحت كامل روشني انداخته و تاكيد ورزيده است.

بيست و چهارم: دهه هاي٨٠ و ٩٠ در افغانستان ماهيت اصلي سياست كشورهاي" دوست و برادر" يا به بيان ديگر" فرشته گان نجات" را به بسيار خوبي براي مردم افغانستان به نمايش گذاشت، تا زمانيكه نفع "برادر بزُرگ" در سياستي جاري در كشور بود، آنها كُمك و پشتيباني خود را مينمودند، ولي زمانيكه احساس نمود، كه"برادري كوچك" نه بخواست به اصطلاح"برادري بزُرگ" بلكه به خواست و آرزوي خود حركت مينمايد، در آنصورت همان" برادري بزُرگ، كه در هر حال بايد مهربان باقي ميماند" تمامآ كُمك ها و پشتيباني هاي خود را قطع نموده و همان"برادري كوچك را" در سخت ترين شرايط تنها گذاشته و رها نمود(فشار هاي چندين جانبه غرض سقوط دولت داكتر نجيب اله در دهه يي ٩٠ مي تواند بهترين نمونه و مثال خوبي براي چنان"دوستيها و برادري ها" باشد و درسي خوبي براي ساير سياست مداران آينده يي كشور)

به نظرم كه فاكتهاي به وقوع پيوسته بسياري از مسايل تاريك و مبهم سياسي و نظامي را براي انسان هاي آگاه و چيز فهم در كشور روشن نموده و مي رساند و همزمان تغيرات سريع سياستهاي(منكسر و دندانه دار) شوروي را در شرايط و زمانهاي مُختلف در قبال افغانستان و مردم آن نمايان نموده و  بر ملا مي گرداند( چنين تضميني وجود ندارد، كه روزي امريكا و متحدان غربي آن چنان سياستي را مقابل افغانستان و مردم آن اتخاذ نه نمايند؟)

بيايد به تعقيب آنهمه گفتني ها سياست چندين جانبه جهان غرب را نيز مقابل افغانستان و مردم آن به بررسي گرفته و تلاش نمايم، تا نتايجي را از آنها نيز بدست بيآوريم، تا از يك جانب از حركت كشور بسوي بي ثباتي شتابنده يي آن اطلاع بيشتر حاصل نمايم و ازجانب ديگر به چگونگي مداخلات مرموز جهان غرب به رهبري امريكا و متحدان غربي آن نيز بهتر پي به بريم:

اول: يكي از نكات بسيار عمده يي را كه بايد بالاي آن مكث نموده و به آن تاكيد ورزيد آن ميباشد، كه تمامآ مداخلات به هر نوع (اسم و رسمي) كه بوده از قرون گذشته به اينطرف ابتدا از جانب موسسهً جهنمي انتلجنت سرويس انگليس در افغانستان براه انداخته شده و زمانيكه انگليس جاي خود را بعد از جنگ دوم جهاني منحيث يك كشوري استعماري به امريكا سپُرد، از جانب اداره استخباراتي سياه كه مخفف آن(سي، آي، اي) ناميده مي شود در منطقه سازماندهي گرديده و در افغانستان براه انداخته شده است.

اگر هزينه هاي به مصرف رسانيده هر دو سازمان استخباراتي چه" سي، آي، اي" امريكا و چه" كا، گي، بي" شوروي را در جنگهاي داخلي افغانستان به مقايسه به گيريم، به يقين كامل، كه سازماندهي و حفظ و اكمال چنين يك جنگ يكي از پُر مصرف ترين هزينه هاي جنگي درين دهه هاي اخير در منطقه و دُنيا بوده است.)

دوم: ادارات استخباراتي از دوران هاي قديم چه در روسيه يي تزاري و چه بعد از انقلاب اكتوبر وجود خارجي داشته و فعال بوده اند(گرچه اين اداره بعد از انقلاب اكتوبر نام هاي مُختلف را به خود گرفت، ولي بعد از مدت زماني بنام" كا، گي، بي" يا كميته امنيت دولتي ياد گرديده و الي سقوط و از ميان رفتن شوروي نيز به همين نام باقي ماند.)

آن اداره در پهلوي ساير وظايف استخباراتي، نظامي و سياسي، كاري سازماندهي، تعين، انتخاب و تامين مناسبات را با افراد و اشخاص در خارج از روسيه و دولتهاي بيگانه پيش بُرده و رهبري مي نموده و در صورت ضرورت همان اداره ميتوانست، حتا دست به اقدامات نظامي نيز در خارج از مرز هاي آن كشور به زند.

سوم: به خاطري آنكه كار و فعاليت دسته جمعي امريكا و جهان غرب را در قبال افغانستان بعد از جنگ دوم جهاني و مخصوصآ در دهه هاي اخير بهتر و خوبتر درك نموده باشيم، بايد كه به تاريخ مناسبات افغانستان و امريكا مراجعه نموده و رُشد و انكشاف بعدي آن را بعد از تقسيم هند در١٩٤٧ به سه كشور(هند، پاكستان و بنگله ديش) و مخصوصآ بعد از بُنياد گذاري پاكستان در همسايه گي با افغانستان مطالعه نمايم، بسياري از مسايل مبهمي تاريخي را نيز براي ما روشن مي نمايد.

چهارم:امريكا باوجوديكه چه قبل از جنگ اول جهاني و چه بعد از دوم آن هميشه درمنطقه حضور داشت، ولي افغانستان منحيث يك كشوري داراي سوابق پُرافتخاري تاريخي برايش دلچسپ نبود، زيرا كه كشوري مولود و نوزاد خود را در منطقه، يعني پاكستان متحصن (در پناه در آمده) را در اختياري خويش داشت.

 امريكا به كشوري ديگري، چون افغانستان و مردماني، چون افغانان(سركش) ضرورتي احساس نه نموده و اهميت لازم را به آن قايل نمي گرديد، چنانچه هرچه كه ميخواست مي توانست آن را از طريق پاكستان در مصنه يي اجرا قرار داده و عملي نمايد.

كدام تغيرات در افغانستان امريكا و شوروي را يكسان به سوي افغانستان كشانيد؟

پنجم: تغيرات سريع در افغانستان و وقوع كودتاي سرطاني ١٣٥٢ سردار محمد داود و اعلان اولين جمهوريت در افغانستان به همان اندازه يي كه شوروي را متوجه افغانستان گردانيد، امريكا را نيز از خواب بيدار نموده و متوجه افغانستان گردانيد.

ششم: همان طوريكه حوداث سريع و بعدآ وقوع كودتا هاي پيهم نظامي در(١٣٥٧) و تكيه يي افراد و اشخاصي مُختلف در راس نظام هاي دولتي، اتحاد شوروي را مانند مگنيت به سوي افغانستان كشانيد، همان گونه امريكا را نيز متوجه به افغانستان و حوادث نظامي و سياسي آن گردانيد.

امريكا و شوروي بعد از تغيرات سريع در افغانستان كدام اهداف را تعقيب مي نمودند؟

هفتم: ضرب المثل مشهوريست، كه مي گويند(بُز در جان كندن و قصاب در غمي چربو) همان طوريكه شوروي، با به نمايش گذاشتن واكنش سريع نظامي خويش مي خواست از حوادث نظامي و سياسي افغانستان چيزي به نفع سياست خود كنده و آن كشور را شامل اقمار(آيديولوژيكي، نظامي و سياسي)خود نمايد، امريكا و متحدان غربي آن نيز ازشوروي عقب نمانده و خواستند، كه از آن قرباني سهم خود را گرفته و باقي آن را در اختياري دوستان و متحدان منطقوي شان قرار بدهند. ولي با تفاوتي كه سياست آنها چنان بود، كه "گاوي كلان حق سلطان و گوسفند لاغر حق چاكر" يعني سقوط شوروي منحيث گاوي كلان حق آنها و افغانستان لاغر حق چاكران شان، يعني پاكستان و كشور هاي عربي.

هشتم: اگر اتحاد شوروي زيري اعلاميه يي مختصر(اگر ما قواي خود را واردي كشوري دوست افغانستان نمي نموديم، امريكا و متحدان غربي آن تصميم مداخله نظامي را داشته و مي خواستند آن راعملي نمايند) خواست، كه به مداخله يي علني خويش چهره يي قانوني به دهد، امريكا و متحدان غربي آن نيز بهانه "مداخله نظامي شوروي به افغانستان" را وسيله قرار داده و خواستند به هر نوع عملي مجاز و غيري مجاز خويش نيز چهره يي رسمي و هويت قانوني به دهند.

 امريكاييان بعد از داخل شدن شوروي به افغانستان چه پلانهاي را طرح نمودند:

نهم: با داخل شدن شوروي به افغانستان،امريكا و متحدان غربي آن نيز، پلانهاي جديد شان را مقابل پيشروي شوروي رويدست گرفته و به تدوين استراتيژي نوين شان در آسيا جنبه سريع و جدي تر بخشيدند.

 دهم: امريكا و متحدان غربي آن در استراتيژي جديد شان جاي مخصوص و اهميت معيني را براي همسايه گان افغانستان، چون ايران و بعدآ پاكستان و به تعقيب آن به كشور هاي نفت خيزي عربي اختصاص دادند.

يازدهم: كشور هاي بزُرگ غرب بهترين راه را غرض تطبيق دكترين نوين شان در آن دريافتند، كه به شيوه كوپراسيوني در منطقه عمل نمايند. آنها پشتيباني مسقيم شان را از احزاب و سازمان هاي نظاميگر اسلامي تقويت بخشيده و كُمك هاي مسقيم مالي و پولي، نظامي و لوژيستيكي را در اخياري آنها قرار دادند.

دوازدهم: آنها در پهلوي آن همه تدابير، به ايجاد كمپ هاي تربيه مُخالفان دولت پرداخته و نيرو هاي مُخالف دولت هاي آن روز را در امتداد سرحدات جا به جا نموده و آنها را در فراگيري تعليمات نظامي و ميتود هاي پيشبُرد جنگهاي چريكي كُمكهاي لازم و پروفيشنل نظامي نمودند.

سيزدهم: كشور هاي بزُرگ غربي و امريكا مشتركآ نه تنها اردو گاه هاي تعليمي و نظامي مُخالفان دولت افغانستان را با سلاح هاي مُختلف النوع روزانه اكمال نمودند، بلكه تبليغات بزُرگ روحي و رواني را تا آن حدود در داخل و خارج از سرحدات كشور به پيش بُردند، تا كه بالاخره  پايه هاي دولت را به لرزه در آورده و آن را از ميان برداشتند.

چهاردهم: آنها با پيش كش نمودن شُعار هاي، چون(جلوگيري از نفوذ كمونيزم) و(اسلام در خطر است) جنگ بزُرگ روحي و رواني را به پيش بُردند و ضربات كُشنده يي به نظام هاي هنوز لرزان آن روز هاي افغانستان وارد آوردند.

ادارات استخباراتي امريكا و كشور هاي بزُرگ غربي و متحدان منطقوي آنها اضافه از يك دهه كدام اهداف را تعقيب نمودند:

اول: شكستن قصدي كمري اتحاد شوروي منحيث يك هيولاي كمونيستي وطرد حكم روايان طرف علاقه يي آنها از افغانستان و خصوصآ دولت داكتر نجيب الله بعد از خروج قواي شوروي از افغانستان، كه گويا هنوز هم دولتي طرف علاقه و(سمپتي) شوروي بود.

دوم: اخراج شوروي از افغانستان و منطقه به هر شكل و شيوه يي كه امكان آن ميسر گردد به حيث يك بازنده بزُرگ"آيديولوژيكي، نظامي و سياسي" در منطقه.

سوم: به قدرت رسانيدن به زور مجاهدين ذريعه هم پيمانان استراتيژيك نظامي و سياسي شان در منطقه، يعني پاكستان و كشور هاي نفت خيزي عربي.

چهارم: بدسترس گذاردن افغانستان و مردم آن بعد از خروج قواي شوروي از افغانستان بدست هم پيمانان استراتيژيك نظامي و سياسي شان، يعني پاكستان و كشور هاي عربي منحيث يك كشوري دور افتاده و عقب مانده يي جهان. 

پنجم:عدم جلوگيري از سياست هاي ديوانه واري هم پيمان نظامي شان، يعني پاكستان در منطقه و دادن چراغ سبز به ظهور جُنبش تروريستي ـ فوندامنتاليستي طالبان ـ القاعده در منطقه و پيشرفت سرسام آور و فتوحات شهر ها به شيوه يي فاشيستي، كه تيوري پردازان جهان سرمايه با گِل آلود نمودن آب در منطقه ماهي شان را گرفتند، ولي فراموش نمودن، كه با وجودي دوري آنها از افغانستان، آن كشور جُزي از كُل در منطقه و جهان بوده و پُرابلم هاي آن نيز جُزي از پُرابلم هاي عمومي جهان معاصري ما مي باشد.

هموطنان عزيز!

بيايد همه كشورهاي دور و نزديك خويش را به يك سويه و اندازه ديده و روي اعمال مثبت و منفي آنها قضاوت هاي مساويانه را نمايم. همان گونه كه اكثرآ از مُحققان تاريخ گذشته و حال شوروي را با ذره بين ديده و هر گام آنها را مورد بازرسي همه جانبه قرار مي دهند، بايد كه ما امروز عين عمل را مقابل امريكا و متحدان غربي آنها نيز انجام داده و نمايم، تا اهداف اصلي آنها نيز به مردم ما بهتر روشن گردند و آنها بهتر و خوب تر، به توانند به اهداف اصلي و مرام هاي واقعي" دوستان جديد" در كشور و منطقه پي ببرند.

نكته يي ديگري را مي خواهم بالاي آن مكث نمايم آن ميباشد، كه ما نبايد فريب اين و يا آن اداره و يا به تبليغات عوام فريبانه اين و يا آن سازمان استخباراتي و يا جاسوسي گوش فرا داده و بدون تجسُس و كنجكاوي واقع بينانه سري موافقت خويش را به كار و فعاليت اين و يا آن كشوري شور به دهيم.

كشورهاي قوي و رهبري كُننده يي جهان(سابق نيو كلونياليستي و فعلآ نيو ليبراليستي) تحت كدام عناويني مداخلات خويش را براه مي اندازند:

اينرا نيز هيچ گاهي نبايد فراموش نمود، كه هر كشوري ميخواهد به مداخله، تجاوز وغيره فعاليت هاي غيري قانوني و مجاز خويش خيلي زيركانه و ظريفانه چهره يي انساني داده و درصورت ضرورت(خود را فرشته هاي نجات نشان داده) اهداف خويش را تطبيق نمايند.

همان طوريكه زماني اتحاد شوروي نيز غرض برائت مداخله خويش از(امكان حمله دُنياي غرب مردم كشوري ما را ترسانده و خواست، كه به حمله و مداخله نظامي غيري قانوني خويش هويت قانوني بدهد)

امروز ادارات استخباراتي كشور هاي بزُرگ غربي نيز مانند شوروي از همان نسخه كُهنه و قبلي روس ها استفاده نموده و (با ترساندن مردم از بازگشت و برقراري حاكميت مجدد طالبان برهبري ملا عمر و تروريستان بين المللي، چون عثامه بن لادن و غيره ميخواهند به مداخله نظامي و واكنش سريع و اوپراتيفي شان هويت قانوني و بين المللي به بخشند.)

اين فاكت ها را به خاطري تذكُر دادم، كه نشان بدهم كه كشور هاي بيگانه شرايط را بالاي مردم و كشورهاي مورد نظري شان طوري مي آورند، كه مردم خود به هرنوع اقدام آنها، خيري مقدم و خوش آمديد به گويند. چنانچه كه امروز هيچ روشنفكري افغان نمي تواند كه مداخله قواي ايتلاف بين المللي را به رهبري امريكا نا ديده گرفته و ضرورت حضور آنها را در كشور نفع نمايد، زيرا براي هر افغان وطنپرست و مردم دوست دو انتخاب باقي مي ماند.

اول: يا آنكه خود را منحيث يك تنگ نظر در صف ارتجاعيون و عقب گرا ها قرار داده، نفرين زمين و زمانرا به خود روا دار گردد. مسله واضع و روشن مي باشد، كه ما روشن فكران هيچگاهي چنين نه خواهيم كرد، كه خود را در صف تنگ نظران قرار به دهيم.

دوم: يا منحيث يك روشنفكر سالم انديش و وطن پرست و مردم دوست، بايد حضور قواي ايتلاف بين المللي را به رهبري امريكا تائيد نمود، زيرا كه آنها با همه سر و صدا در همه جا اعلان ميدارند، كه آنها براي نجات مردم افغانستان از فوندامنتاليزم و تروريزم آمده اند، البته كه چيزيكه هر روشنفكر افغانستان آن را خواسته و تقاضا دارد.

گرچه مردم افغانستان چنان فرشته هاي نجات را يكبار در لباس همسايه بزُرگ شمالي شان امتحان نمودند(آنها نيز خود را فرشته هاي نجات ميدانستند) چنانچه براستي هم براي يكعده يي از افغانها آنها فرشته هاي نجات بودند، ولي براي يك عده ديگر، چون دشمنان خونين آيديولوژيكي و نظامي و سياسي بوده و همانها هم عليه آنها به مقابله برخاستند.

ولي ما روشنفكران از هر نگاه با چنان تنگ نظران(درينجا هدف از مجاهدين ميباشد) فرق كامل داريم، آنها نيز(درينجا هدف از روسها ميباشد) آمده بودند و مي خواستند، كه به كُمك افغانها مشتركآ ترقي و تحول را براي افغانستان و مردم آن به ارمغان بيآورند(كي ها و به كُمك كدام كشور ها و كدام دوستان آيديولوژيكي سلاح برداشته و به جنگ هاي خونين عليه آنها آغاز نمودند)

اين ديگر براي مردم افغانستان معلوم مي باشد ، كه ما ديگر نه اسلاميست و نه تنگ نظر و نه فوندامنتاليست هستيم. يقيننآ كه ما عليه هيچ كسي سلاح نه خواهيم گرفت.الوهيت ها در نزد ما برخلاف فوندامنتاليست ها و اسلاميست چيزي ديگري بوده و با آيده و مفكوره يي تنگ نظران تفاوت بزُرگ دارند. ما آبادي كشور و آرامش مردم ما را مي خواهيم.

طوريكه از دهه ها به اينطرف براي مردم افغانستان مانند آفتاب روشن و هويدا مي باشد، كه ما روشنفكران از چندين دهه به اين طرف با چنان تنگ نظران و فوندامنتاليستان بريده و از سال ها به اين سو در مجادله با آنها به سر بُرده و در آن راه تقريبآ همه چيزي خود را از دست داده يم.

ولي اين را نيز اعلان مي داريم، كه ما به مبارزه يي صلح آميز خويش ادامه داده و در افشاي سياست هاي چندين جانبه بيگانگان و دوستان بين المللي تفنگدار داخلي آنها و دشمنان واقعي مردم افغانستان ادامه خواهيم داد!

اين ديگر درُست گفته شده، كه تاريخ تكرار مي گردد، اگر ديروز به اصطلاح ديگران به كمونيستان تُهمت بسته نموده و تكرار مينمودند، كه آنها غرض حمايت شان بوتلهاي شراب را به روسها باز نموده و بالاي ميز هاي شان مي گذاشتند، پس امروز ديگر حق به جانب ديگران بايد باشد، كه گمان برند و به گويند، كه امروز ديگران(درين جا هدف از مجاهدين سابق ميباشد) غرض حمايت شان از طالبان بوتل هاي شراب را به حمايه گران و دوستان بين المللي شان باز نموده و بالاي ميز هاي شان مي گذارند.

امروز ديگر اين حق را به ديگران نيز بايد داد، كه گمان بُرده و با آواز بلند به گويند، كه مجاهدين نيز از دوستان امريكايي و ساير كشور هاي حمايه گر شان مي طلبند، كه آنها را از حملات خونين و بيباك برادران بزُرگ و هولناك شان، يعني طالبان چلتار سياه حمايه نموده و آنها را در چنان روزها و حالت تنها نه گذارند، والي طالبان پوست از سري آنها كنده و در پوست آنها كاه جا خواهند نمود. چنانچه كه مجاهدين هنوز فراري عاجل و شرم آوري(٢٦سپتمبر سال ١٩٩٦) شان را به كُلي فراموش نه نموده و با ياد آوري آن روز ها و صحنه ها مو در بدن شان بلند مي گردد.

امروز امريكا و متحدان غربي آنها نيز در لباس هاي نظامي، ولي بنام (فرشته هاي نجات) داخل كشور شده و از اقليت هاي محدودي، چون(مجاهدين) كه دست هاي آنها چندان پاك نبوده و نيستند حمايه و پشتيباني مينمايند. آنهاي كه(درينجا باز هم هدف از مجاهدين سابق مي باشد) بسياري از آنها در صورت ايجاد يك دولتي واقعآ مردمي براي مردم افغانستان جوابده خواهند بود، امريكاييان امروز باز هم از آنها و منافع آيديولوژيكي (اسلامي) آنها دفاع نموده و مي نمايند، در حاليكه به نظري مردم افغانستان آنها مستحق چنان پاداشي عظيم نمي باشند.

كشور هاي بزُرگ غرب با وجودي كه از يك جانب با طالبان، اگر دقيق تر افاده نمايم با برادران بزُرگ مجاهدين در جنگ قرار داشته و فرزندان سرزمين شان را قربان آن زد و خورد هاي خونين مينمايند، از جانب ديگر بازهم از همان مجاهدين، يا به عباره يي ديگر از همان برادران خورد طالبان، كه يكبار امتحان(عدم صداقت، تخريبكاري، مردم آزاري و در اخير فرار جمعي) شان را به مردم افغانستان نشان دادن پشتيباني مي نمايند.

در حاليكه يكعده يي فراواني از وطن پرستان صديق كشور، نه تنها (اعضاي سابق حزب دموكراتيك خلق افغانستان و بعدآ وطن) بلكه يكعده يي ديگر از كُتله بزُرگ از روشنفكران كشور، كه به هيچ جناحي سياسي ارتباط نداشته و ندارند، ولي در بسياري از كشور هاي جهان منحيث پناهنده و مهاجر حيات بسر مي برند، عمدآ و قصدآ از اشتراك در باز سازي كشور محروم گردانيده مي شوند.(اين ديگر عدالت نبوده و نمي تواند هم عدالت باشد)

سخنان بالا به معناي به اصطلاح(در اختيار قرار دادن داوطلبانه خويش نه بوده)، بلكه حق مسلم و مشروع هر افغان وطنپرست و روشن ضمير مي باشد(آنهاي كه با سرمايه ملي آن كشور تعليم را فرا گرفته و تحصيلي را به دست آورده اند)، احساس انساني و بشري آنها را آرام نمي گذارد، كه از پهلوي آن همه بي عدالتي ها ، بي قانونيها و خود سري و بي بند و باري ها و رشوه ستانيها و غيره و غيره مسايلي، كه در داخل كشور در اثري حاكميت مجاهدين قبلي جريان دارند، چشم پُت بدر گردند.

اين را واضع و روشن بايد تاكيد ورزيد، كه امروز امريكا در راس جهان غرب چنان اشتباه يي را مرتكب ميگردد، كه زماني روسها آن را انجام دادند. نفي نيرو هاي روشن فكر و وطنپرست بالاخره نتايج ناخوش آيند را براي نفي كُننده گان آن نيز به بار خواهند آورد!؟ 

ما ديگر قبل از آنكه وقت خود را صرف تعريف و توصيف اين و يا آن نيروي خارجي در كشور نمايم، منظر نتايج كار و فعاليت هاي سازنده و انسان دوستانه يي آنها مانده و بعد از گذشت يك زماني صحبت خواهيم كرد، طوريكه گويند (يار زنده و صحبت باقي)

شهر ليونين ٢٠٠٦ر٦ر١٠

 

موخذات:

١ـ مير غلام محمد غبار: افغانستان در مسير تاريخ جلد دوم، صفحه ٧

٢ـ عبدالحسين زرين كوب: تاريخ در ترازو، صفحه ٢٤

 


بالا
 
بازگشت