فوزیه بكتاش                           

 

زن و  مشكلات  او در جامعه

 

از انجاییكه میدانیم زن و مقام برازنده او درجوامع بشری  و بخصوص مقام والای او به نسبت مادر بودن از یك جانب و منحیث موجود خلاق از جانب دیگر  به همگان اشكارا است .اما زنان جامعه ما در طول تاریخ  شاهد سنگ اندازی  در برابر فعالبت شان بوده اند.

ما ناظر بوده ایم كه همیشه صدای زن نه توسط خودش بل توسط مردان به اذ هان عامه رسانیده كه در حقیقت این صدا ،صدای قلابی بوده حالانكه صاحبان برحق این صدا خود زنان میباشند   زنان جامعه ما توانایی این را دارند كه با صدای رسا پیام خود را به گوش همگان برسانند ، اما به اساس عننعات پوسیده جامعه سنتی ما عادت بر  ان كه از زن ونام  او بخاطر  تحقق  ارمان و اهداف  احزاب ، گروه ها ...... استفاده صورت گرفته است

سوال ایجاد میشود  كه ایا زن خود  توانایی لازم را ندارد  كه خود ایجادگر باشد  و خود چرخاننده این ایجاد گری ؟ واضع است كه دارد  اما زنان جامعه ما چنان دوش شان زیر رگباری خرافات جامعه  سنتی خورد گشته  كه برای ایستادن دوباره به نیرو تازه ضرورت دارند و در پهلوی این همه بدبختی  گوش شان  ضبط كننده حرف های تحقیر امیز چون ناتوان  ، سیاسر،  انسان درجه دوم ،بیچاره و غیره........بوده است     باید گفت كه این حرف هااشتباه محض بوده  زیرا زن  با توانایی و متانت كه در وجود خود دارد  قادر به اجرای همه امور می باشد  اما فقط ضرورت دارد كه  از نیرو و خرد خود استفاده همه جانبه و مثبت بعمل بیاورد و زیر باردشنه های جامعه مرد سالار و مرد سالاران  نرفته ، با استقلال و متانت  به زنده گی بنگرد و گام نهد. د ر طول تاریخ ما شاهد ان هستیم  كه در جامعه ما به زن و مقام والایش به دیده تحقیر نگریسته شده است  و همیشه با تدویر محافل خود ساخته مردان به شكل فورمولیتی  بخاطر مصروف نمودن اذهان  مردم مبادرت ورزیده اندكه هیچگاه این نوع محافل،از مشكلات زنان نكاسته وهم تاثير مثبت در زنده گی زنان نداشته است٠ 

مردجامعه خرافاتی ما هیچگاه قبول نداشته كه خانمش بیشتر و بالاتر ازاو بداند و نظر ارایه كند.  بدین منظور  در زمان صحبت اش با سخننان ركیك و تحقیر امیز در   محضر  فامیل و دوستان او را وادار به سكوت  میكند  و بدین منوال مانع  رشد و ترقی وی میگردد  و یاهم اگر بخواهد صبحت خود را ادامه بدهد و دلیل بیاورد به نام زبان باز و دیده درای  توهین می گردد .  و این عمل تنها منحصر  به شوهر نمانده  بلكه  این طرز  برخورد  متوجه حال پداران و برادران جامعه سنتی نيزمیباشد

خاصه جامعه ما است  كه پسر را برتر از دختر ونعمت بزرگ خداوندی  می دانند و حتا مادران  بخاطر داشتن پسر به زیارت ها رفته  و ارزو می كنند كه پسر بدنیا بیاورندو این كه از كجا چنین  طرزتفكر ریشه می گیرد كه حتا مادر را  از داشتن همجنسش متنفر می گرداند  حرفی است كه سال های سال  دامنگیرجامعه  ما بوده و خاصه جوامع سنتی و خرافی بوده كه مانع پیرفت و ترقی جامعه  كه نه تهنا  به زنان زیان رسانده بلكه تمام اجتماع را بیمار ساخته و طرز تفكرانسانها جامعه   نیز ازبن ییماری به حذر نمانده   و مبتلا به بیماری میگردد

این طرز تفكر وبیمارانه اندیشیدن  مشخصه بارز است برای بی تكاملی ، رشد عقب مانی و ساختاری بودن استبداد كه به قیمت حفظ جهل و بی فرهنگی  برای مردمم  تمام  شده است  زمانیكه با تعصب و خرافات ازشناخت علمی چشم پوشی شود ،  طبیعی است كه  تحلیل و بررسی علمی  قربانی تعصبات و خرافات جامعه خواهد شد

بر ما است كه با دید علمی  به سنت ها و خرافات و باور های جامعه  خود بنگریم این عمل باعث خواهد شد  كه با شناخت پدیده های كهنه و بدغرض  زمینه را برای تكامل پدیده های نو  و مدنی مثمر و موثر مساعد خواهیم كرد٠ 

در جامعه ما همیشه سنت استبدادی و خرافی جانشین سنت ملی وعلمی بوده است  كه این خود  باعث میشود  كه از ازادی بیان  و تفكر جلوگیری بعمل اید    وجامعه را بسوی ركود و ظلم بی پایان سوق دهد این سنت های استبدادی و خرافی  ضربه شدید  خود را در ابتدا بر پیكر زن وارد میكند و دست پایشرا به زولانه  تعصبات و عننعات خرافی  می بندد  و به مردان  جامعه بیش از پیش دست باز  می دهد  تا  در سنتی  و خرافی بودن از یكدیگر سبقت جویند  مثلا وقتی در جامعه خرافی وسنتی دختری با سن 13 سالگی  به ازدواج مجبور ساخته می شود  ،  همسایه  پهلویش با داشن دختر مجرد 16 ساله اش كه  تا هنوزازدواج نكرده  احساس شرمساری میكد و همه تلاش ها رابخرچ می دهد تا هر طوریكه  شده دخترش را به خانه بخت بفرستد٠

این همه خرافی اند یشدن  و به ان عمل نمودن روز تاروز زولانه اسارت و بدبختی را به دست و پای زن محكم می بندد  و او رایارای قد برافراشتن نمی دهد  این عده كهنه پرستان   و خرافی اندیشگان نه تنها در افغانستان بلكه  در جوامع پیشرفته  ،، كشور های كه  انجا مهاجرت كرده اند،، دامنه این كهنه پرستی و خرافی اندیشیدن را  زیادتر و جدی تر دامن می زنند  و برای خانواده خویش دایره زنده گی را  تنگ و تنگتر می نمایند  تا ان  لحظه كه شاهد از هم پاشی  خانواده  خود  می شود.´

زیرا مرد جامعه عقب مانده سنتی ما  زن را منحیث نیرو بالنده و سارنده نپذیرفته و به ا و منحیث یك نیرو ضعیف نگاه میكند  واینكه زن   دارای حقوق برابر و مساوی  با مرد دارد اصلا برایش قابل قبول نیست  او به زنش ارزش قایل نیست  وجالب است كه این طرز تفكر را حتا در جامعه پیشرفته صنعتی  كه خود شاهد سهم فعال زن  در چنین اجتماع است نادیده  گرفته   و هنوز هم با ان دلایل بی منطق و  بی علمی خود به زن به دیده حقارت می نگرد.  ازینجاست كه مشكلات خانواده های افغان در جوامع پیشرفته اغاز می شود  ومرد با اتهامات  بی معنا ،،زنان در اروپا از ازادی استفاده سوء، می كنند  واین كشور ها زنان ما را خراب  میسازد وغیره............"  زیرا  مرد جامعه خرافی به حقانیت زن  باور ندارد  او همیش اندیشیده است و  دیده است  كه زنان،دختران و مادران  منحیث برده  در زنده گی مورد استفاده بوده و با كلمه سیاسر، بخاطر حقیر نشان دادنش استفاده صورت  گرفته   او زن رامنحیث

نیرو تكامل  وپیشرفت  در پهلوی  خویش حس نكرده  و همیش عادت كرده كه او ضیعف  و ناقص العقل است٠

 

و یاهم  از زن منحیث وسیله تولید نسل و یا بخاطر اغراض خواهشات جنسی  مرد  تصویر  برداری شده است   چه خوش گفته شاعره توانا ما حمیرا نگهت :

 

كسی كه كند مرا از قبـــــــرغه چپ تو           نگــــــفت هیچ كه همواره كمترت باشم

نگفت او كه مرا ناقــص افریده به عقل            نگفت او كه كنــــــــیزی دم درت باشم

قرار بود كه وابســــــــطه تو باشم من              همیشه مادر و خواهر و دخترت باشم

به گاه حمله مستی  گلوی خواهش تن               پری قاف تو باشــــــم فسونگرت باشم

 

بیاید ببینیم كه این جاروجنجال ها از كجا اغاز می گردد . طوریكه گفته امدیم عده زیادی از مردان جامعه ما  كه از زن  به عنوان موجود ناتوان استفاده سوء می نمایند . اما زمانیكه دركشور های یشرفته  زنان ما گام می نهند و از پیشرفت زنان و رول شان در اجتماع اگاهی حاصل میكنند  اینجاست كه افكار ایشان كه نظر به عوامل گوناگون ركود كرده بود  دوباره شروع به رشد ونمو میكند ،  كم كم احساس توانایی وتصمیم گیری را در خود می بینند ، كوشش می كنند در مورد مسایل نظر بدهند  اینجاست كه توفان برپا می شود  اینجاست كه مرد اجازه نمی دهد خانمش به كورس زبان كشور میزبان برود  زیرا خودش با خود صادق نیست  و از همه چیز هراس دارد می ترسد  طرز تفكر نادرستش در مورد زن وتحویل گرفتن زن  منحیث انسان ضعیف  وناتوان  افشا گردد  می ترسد زنش بداند  كه او  هم مثل مرد حقوق مساوی دارد مثل مرد انسان و قوی افریده شده است  چه خوش گفته شاعره عزیز مان :

 

كجاست قول و قــــراری كه در ازل امد                 كه همصدای تو باشم كه همسرت باشم

كجاست قول و قراری كه ما لباس همیم                  كجـــاست باوری من تاكه یاورت باشم

 

حرف به جائی میكشد كه شوهر مانع رفتن خانم به كورس لسان می شود و نشست و برخاستش با خانم های چیز فهم و اشتراك اش در محا فل  افغان ها می گردد وحتا از دیدن برنامه های كه از حقوق  زن حرف زده می شود  ممانعت می كند.

من می شناسم  زن های جوان را كه علاقمند ادامه تحصیل ناتمام خویش هستند  زیرا نظر به شرایط نامساعد  در كشور ما نتوانستد تحصیل خود را تكمیل نمایند اما شوهران شان بخاطراینكه زنان شان اگاه و تحصیل   یافته نشوند  و از سوی دیگر نمی خواهند زنان شان سویه  تحصیلی بلند تر از خودشان داشته باشند و یا هم به هر عنوان دگر مانع ادامه پیشرفت زنان خود میشوند و یااینكه زنان از تمام افكار ازادی خواهانه بدور نگهداشته شوند  از او توقع   فرزند پنجمی و ششمی را دارندطبیعی است كه این چنین شوهران  می خواهند زنان شان مصروف  اولاد داری  و جار و جنجال های بیشتر زنده گی شده و كمتر به خودو خواست های خود برسند و توجه كنند.

اینجاست كه انفجاری مهیبی دركانون خانواده ها صورت می گیرد  زیراخواست های خرافی و سنتی عده از مردان جامعه ما   با  اجتماع كنونی پیشرفته ،، كشور های میزبان ،،  در تضاد  قرار می گیرد  و زن رامجبور میسازد  كه این انفجار را باعث شود ودر نتیجه كانون خانواده از هم می پاشد.  

سوال ایجاد می شود كه  این طرز تفكر عده از مردان كه  ،كشور ها اروپایی ، امریكایی  و........... باعث فاسد شدن زنان می گردد  ایا یكبار با خود اندیشیده اند كه كدام علت ها باعث این توفان های خانواده گی می گردد و هنوز كه هنوز است در طرز رفتار خود  با زنان خویش  تغیر  بعمل نمی اورند  و این همه توفانها را باعث می شوند.

حل مشكل بدست خود مردان جامعه  ما است كه با اندیشیدن  در مورد زن  بحیث موجود توانا همسر و شریك زنده گی برای مرد ،  همكار و دوست مهربان با فرزندان  می تواند نقطه  ختم به این مشكلات باشد  و هر دو یار و همسفر  در زنده گی.

چه خوش گفته است شاعره بلند پایه ما حمیرا نگهت

 

زعشق بود كه او این جهان عالم ساخت           و مشت خاك زمین  را گرفت و ادم شد

كه در زمین وسعـیش دو رهگذر باشیم            میان جاده عشقـــــــش دو همسفر باشیم

بیا  دوباره به اغاز خویــــــش برگردیم            ودر خلیفه شدن یار هــــــمدیگر گردیم

 

 

06.11.2006         ویانا اتریش      

 


بالا
 
بازگشت