اســتاد پرويز « نيك آيين »

 

چشك حلال است

 

 كشورعزيز ما ، با وصف اينكه از نظر اقتصاد غريب بود اما از لحاظ مراودات سالم اجتماعي  با مقایسهء دیگر کشور های جهان  بسيار غني بود . اين سر زمين جايگاه تمثيل رسم و رواجهاي بخصوصي نیز بود كه بياد آوردن آن خاطره ها ، انسان را در رويا هاي لذ تبخشي فرو ميبرد و كمبود آنها را در اين غربت سرا بيشتر محسوس ميگرداند . رسم و رواجهاي زياد وطني مان را اغلب نويسنده ها معرفي نموده اند . ولي ما به ارتباط عنوان منتخب اين نوشته ، از جملهء رواجهاي وطني ، روند خريد و فروش ، در بازار هاي كشورخود راطوری به بررسي ميگيريم ، تا روند خرید و فروش انسانها را در بازار های تلویزیونی اینجا ها مقایسه نموده باشیم .

جريانات خريد وفروش اموال ، مواد ارتزاقی وغیره ضروریات ، دربازار هاي كشور ما با بازار هاي خريد و فروش اينجا ها ، در بعضي قسمتها مشابه ودر برخي حا لتها  تفاوتهاي زيادي را دارا ميباشد .  خريدار ها و فروشنده ها  در هر شهر و ده بازار هاي خريد وفروش وطن ما ، با وصف اينكه تشابهات زيادي در روشهاي شان ديده ميشد ،  بعضاً اختلافاتي هم در آنها موجود بود. در بسياري از شهر هاي وطن ما روز بازار با گرمجوشي خاصي همراه ميبود و وطنداران ما مواد مورد نياز شانرا در روز هاي بازار تهييه ميكردند . این روند را در برخی از دنیای پیشرفته نیز مشاهده نموده میتوانیم .

از جملهء فروشنده هاي روي بازارما ، تبنگ فروشاني بوده و است كه در تبنگ شان يا ميوه جات يا تركاري و يا ميوه هاي خشك و حتا كشمش و پنير و غيره را  به مشتريان شان ، در مناطق مزدهم ، چار ويا سه راه ها ، عرضه ميكردند و حالآ هم به همان منوال به فروش میرسانند . آنزمانیکه ما از فضای خوشگوار وطن خود مستفید و لذتمند میشدیم ، بعضي از تبنگ فروشان ، مشتريان دايمي و پخته اي داشتند كه براي آنها مواد مورد نياز شانرا با ترتيب خاص تهييه و بر اوشان ميفروختند . برخي از آنها با صداي بلند مواد شانرا با نظم و نثر خاص معرفي ميكردند . اين شيوه گذر كننده گان  را به خريدن مواد بين تبنگ تشويق مينمود .

یکی از تبنگ فروشانیکه بسیار مشهور بود ، بابه طاهر نام داشت و در چوک چار چته بر تبنگ خود میوه های خشک وتازه میفروخت . بابه طاهر، میوه هایش را با آواز رساء به مشتریان عرضه مینمود . همان روزیکه بر تبنگش ، اشتق ( هشت تق ) داشت به آواز بلند صدا میزد ببرین اشتق شیرین . مرحوم و مغفور عبدالغفور « برشنا » هنر مند توانای کشور ما که مشتری دایمیء وی بود ، از بابه طاهربرسم مزاح  سؤال کرده بود که بابه طاهر این میوه را که تو هشت تق میگوئی ، دو تق است ، پس شش تق دیگر آن کجاست؟

از جملهء تبنگ فروشان  به خصوص در شهر كابل  يكي هم لبلبو فروشاني بود كه تبنگ شان از يك تكري خمچه اي كلان  با لبه هاي بلند تهييه ميشد و در بين آن لبلبو هاي رنگارنگ را جا ميدادند . لبلبو فروشان ، با قيافه ها و لباسهاي مخصوص شان ، لبلبوي شيرين و گرم و تازه را كه به رنكهاي مختلف مرغوب ، تهييه مينمودند ،  به خريداران شان عرضه ميداشتند . آنها با خطاب به عبور كننده گان و خريداران به آواز بلند و با ريتمهاي مخصوص شان  صدا ميزدند و ميگفتند  : « چشك حلال است » ، « ببرين لبلبوي شيرين ، لبلبوي قند ونبات ...» .

لبلبو فروشان تكري لبلبوي شانرا بالاي منگنه اي  كه بصورت حلقوي از پارچه هاي تكه مانند يك لنگيء پيچانده شده بود ميگذاشتند و منگنه را بر فرق نهاده ، چوكيء چارپايهء چوبي را در يك دست گرفته ، كوچه به كوچه ميگشتند و مردم را با وعدهء چشك حلال است ، صدا ميزدند و لبلبوي شانرا به فروش ميرساندند .  

لبلبو فروشان ، لبلبو هاي پوست شده را ميشستند و با صافي اي پاك شان ميكردند و بصورت دايروي در تكري جا بجا مينمودند . براي هر مشتري خود با كارد تيز پارچهء كوچك و نازكي از لبلبو هاي سرخ و زرد جدا نموده بنام چشك حلال است ، ميخوراندند، تا خريدار مقداري از آن بخرد و نا ن شباروزيء يك فاميل بيچاره از طريق همچو يك خريد و فروش مهيا گردد . آنها با سر مايهء كوچك شان يك فاميل را تغـذ يه ميكردند .

در وسط تكري لبلبو يك جام مسيء لب چپهء ساده و يا كنده كاري شده را كه با قلعي سفيد شده مي بود ، قرار ميدادند و بالاي آ ن ترازوي دوپله اي زرد گونه  كه ازفلز مخلوط به نام  برنج ( فلز مخلوط مس و جست ) ساخته شده ، توسط سه سه تار محكم به شاهين ترازو وصل ميبود ميگذاشتند . سنگهاي وزني شان از پارچه هاي سنك سفيد مرمر و يا سنگهاي برنجي به مقياس هاي ، چارك ، نيم چارك ، پاو ، نيم پاو ، خورد و نيم خورد ميبود ، در اطراف جام ( به آن غليدان هم ميگفتند ) ميگذاشتند . در بين غليدان پولهاي فروش خود را با شرنگ شان مي انداختند .

در كابل بيشتر فروشنده هاي لبلبو صبح وقت با تكري هاي لبلبوي شان ، در عقب حمام ها مي آمدند و تكريء لبلبوي شانرا بالاي چوكي چارپايه ميگذاشتند و منتظر كسانيكه از حمام بيرون ميشدند ميبودند و با تبليغات مخصوص شان  لبلبو را ميفروختند . خصوصاً بچه هاي خورد سال كه با اولياي شان حمام ميرفتند ، از يك جانب به شيريني علاقه ميداشتند و از سوي ديگر ناز دانهء خانه ميبودند ، حتمي لبلبو ميخريدند .

اصطلاح چشك حلال است را برخي از مردم خريدار در بازار هاي خشكه فروشان كه ميوه هاي خشك را ميفروختند ، بزبان آورده يگان كپه كشمش يا نخود ويا چند دانه از ديگر ميوه هاي خشك ميگرفتند و به دهن ميبردند . دكاندار هم به خاطر فروشش به مشتري خود چيزي نمي گفت . شايد در كشور هاي ديگر دنيا همچو رواجها و يا مشابه به آنها وجود داشته باشد كه ما آگاهي نداريم .

اما در اين دنياي متمدن غرب كه مجبوريت ما را به اقامت دراين سر زمين وادار ساخت « چشك حلال است » هاي ديگري را به قسم عملي با چشمان گناه كار خود ميبينيم  كه در فرهنگ خود نديده ايم ، تعجب ميكنيم و به بارگاه الهي (ج) دعا ميكنيم كه فرزندان ما را ، به پناه خود نگهدارد . يعني مردم اينجا ها به اصطلاح چشك حلال است ما مردم ، شايد آشنايي نداشته باشند كه به زبان بياورند ،  اما  چشك زدنها را عملاً  ميبينيم و معتقد شده ايم كه در چنين چشك زدنها ،  كسي را با كسي كاري  نباشد ! ! .

عمل چشك حلال است اين سر زمينها با چشك حلال است كشورما چنان فرق و تفاوتي دارد كه در كشور عزيز ما چشك حلال است بر بي زبانان و مواد خوراكه تطبيق ميشد و تهييهء مصارف يك خانوادهء غريب را ميسر ميساخت . ولي چشك حلال است اينجاهـا بربي زبانان ني ، بلكه بر زبا نداران اجرا ميشود . چشك حلال است اينجا هـا ، بكار انداختن چند روپيهء نا چيز ني . بلكه تا و بالا شدن صد ها هزار دالر مشاهده ميگردد . شايد خواننده گان ارجمند ما منتظر باشند كه ما چي ميگوييم .

در يكي دو چينل تلويزيون از مدت بيشتر از يك سال برنامه هايي بدست نشر سپرده ميشود كه به نا م  « بچــلر »  و « بچــلرت »  شهرت دارد . در لغت نامه ها ، بچلر به معناي مرد بي زن و به يقين كامل كه مؤنث آن بچلرت ، زن بي شوهــر را گويند . اينكه مرد بي زن در اين كشور ها ، چـند ين دوست دختر ميداشته باشد و بر عكس ، زن بي شوهــر با چندين دوست پسر ميگذرانند ، قابل حسابدهي نيستند . خوب به هر حال دل شان كه هر كاري ميكنند ولي ما صرف جريان را تعــقيب ميكنيم .

در بر نامهء بچــلر يك پسر جوان ثروتمند مستقيماً خودش و يا توسط يك سر مايه دار ديگر برايش ،  در حدود پانزده تا بيست دختر جوان و مقبول را به خاطر انتخاب شوهر آينده دعوت ميكنند . دختران عطش زده كه به جز سر مايه و عيش و نوش ، چيز ديگري را نمي شناسند ، با شتاب زده گي جمع ميشوند و در بر نامه با چشمان پر اميد . يا به خاطر انتخاب شوهر آينده و يا خدا ميداند ، بخاطر خوش گذرانيء كوتا مدت و يا حضور يابي در نيشنل تلويزيون ، سهم خويش را ادا ميسازند .

در چندين ماهي كه برنامه دوام ميداشته باشد ، مشابه با فلمهاي هندي ، از حاشيه رويها به خاطر طولاني ساختن بر نا مه استفاده ميگردد .  قرار نمايشهاي تلويزيوني ، بچه ( بچـلـر ) با هر يك ا ز دختران به سلسهء نوبت و انتخاب دختران ، به اصطلاح  چـشـك هايش را مـيزنـد و شايد بر خود حلال هم ميداند. بچلر در هر نوبت با چند گل گلاب سرخ ، در جمع دختران حاضر ميشود و با خيال پريشان ، دختران منتخبش را گل ميدهد و با ديگران با يك عالم تأثر، باي باي ميكند . در ختم باي باي  آخرين بوسه اشــرا هم چشك ميزند . در انجام پس از چشك زدنهاي تمام دختران ، يكي را به حيث خانم آينده انتخاب و شايد پس از چند ماه مرحلهء نفرت شان با همديگر آغاز شود ، چنانچه خبر هاي جايي يك جفت از آنها را پس از چند ماهي شنيديم .

بـچــلـرت هم در برنامه خود چندين جوان آراسته به همه كار ها را دور خود جمع نموده با هر يك عشق ميورزد ، بوسه هاي دهن به دهن را چـشــك  ميـزند و شب را در يك بستر با آنها سپري مينمايد . گاهي هنگام مرخصيء بعضي جوانان كه براي زنده گيء آينده اش مورد پسند قرار نمي گيرد ، تأثر نشان ميدهد و ميگريد و همچنان دل كندن ا ز وي را براي خود مشكل ميشمارد . بچلرت باز هم  در چشك زدنهاي ديگران به سلسلهء نوبت و انتخاب دوام ميدهد و در انجام دونفر باقي ميماند و بچلرت  هيچكدام از جوانان را به حيث شوهر آينده خود نمي پذ يرد . ممكن اين جوان (دختر ) حاضر آمده  صرف چشك هاي شانرا بر خود ‍حـــلا ل ميداند و بس ! ! .

جاي تعجب اينجاست كه اينچنين بر نامه ها ، بيننده گان زياد پيدا ميكند و قرار گفته هاي مردم اين بر نامه ها ، پول خيلي فرواني را از نشر اعلان هاي مشتريانش بدست مي آورند . هر يك دختر و يا پسريكه از رده انتخاب خارج ميشود ، در دل غمگين ولي در ظاهر آخرين بوسهء چشك را  با چشمان اشك آلود نثار حريف هم مينمايد .

ما گمان ميبرديم كه در كشور هاي مترقيء جهان ، مقام زن ارزش والايي كسب نموده ومانند كشور هاي عقب مانده  ، ديگر حيثيت زنها پايين آورده نميشود . ولي بد بختانه كه در چنين كشور ها نه تنها مرد ها در پايين آوردن مقام و حيثيت زن ، با چنين نمايشات شان دست ميداشته باشند بلكه خود زن ها نيز زن را آلهء دست مرد ها ميسازند . ما بايد به حفظ آبرو و عزت زنهاي خود بايد افتخار داشته باشيم كه هيچگاه حاضر نمي شوند ، غرور و عزت شانرا پايين بياورند .

 

                                                        با عرض احترام

  


بالا
 
بازگشت