انجنیر سخی ارزگانی

دختر فروشی از اثر گرسنگی  و جبر روزگار

 

آیا بازهم انگیزه های دخترفروشی برای همهء ما و جهان بشریت روشن نیستند؟

آیا تنها یک نوع  دختر فروشی سنتی در جامعه افغانستان مروج است؟

 

دختر فروشی ناشی از حاکمیت نظام فرسوده اجتماعی جامعه:

در نظام ارباب و رعیتی و فرهنگ تمدن ستیز سربسته قبیلوی، دختر فروشی تحت نام های از قبیل «شیر بهای مادر»، «پیشکش»، «ولور»، «طویانه»، «گله» و... نظایر آن کاملا «عام» می باشند که ریشه درسوابق تاریخی گذشته ما دارد. زیرا، که زیربنای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، روانی وغیره سیستم جامعه، منعکس کنندهء «جوهر» همچو خرافات ضد انسانی، ضد مدنی و ضد اسلامی  می باشد.

در افغانستان مطابق با باورهای کهنه پسندان و متحجرین و همچنین پاسداران «جهل»، «جهل ورزان»، «زن ستیزان» و سنت پرستان تمدن گریز حاکم در جامعه «دخترفروشی» یکی از بدترین میراث در بطن کانون خانوادگی می باشد که نظام خانوادگی را از بستر تکامل قانونمندی «نیاز عصر» در حاشیه رانده است. حتا گفته می توانم که مرد سالاران و خیره سران زن ستیز، دختر فروشی را به عنوان یک اصل دینی نیز «تقدیس» می کنند. یعنی دختر فروشی به عنوان یک «فرهنگ» در میان جامعه غیر سیاسی- علمی ما پذیرفته شده است. برای اینکه، سیستم ضد خرد عصر و ضد عقلانیت بر همه ارزش های دینی و مدنیت غالب آمده و خودکامگان و تمدن ستیزان از دین در خدمت خود و حامیان خویش استفاده می نمایند. یعنی هرگونه خرافات منفی جامعه در «قالب» دین به منصهء اجراء قرار داده می شود که در «ظاهر» امر دین در همه جا به چشم می خورد ، نه سنت های ضد انسانیت و ضد اسلامیت.

پس با این صورت مرد سالاران، میراثداران فرهنگ عصر حجر، دخترفروشی را جزء از عبادات دینی خویش تقدیس نموده و افتخار خودها می دانند؛ که اینهم ناشی از فقر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، روانی، جفرافیایی، تاریخی وغیره نظامی اجتماعی جامعه در بستر روزگار ما می باشند.

در اینجاست که سیمای دخترفروشی و سایر رسومات فرسوده و «ضررآفراین» جامعه را زیربنای مادی، معنوی، اجتماعی عقب نگهداشته شده جامعه و به خصوص فرهنگ مسلط  قبیلوی دانش ستیز و جهل پرستان تشکیل می دهند. فلهذا، ایجاب می نماید که باید با «ابزارهای جدید» مبارزاتی در برابر آن نبرد خردمندانه وعاقلانه صورت گیرد. یعنی با پیکارهای تدریجی، مسالمت آمیز و سرنوشت ساز و آنهم بر مبنای آگاهی خردمندانهء سیاسی، خود باوری و خود سازی دورانساز اجتماعی جامعه اند که بنیاد، رفاء، عدالت اجتماعی، برابری، همبستگی دینی- مذهبی، وحدت ملی و نظام مردم سالاری تدریجا مساعد خواهد گردید. با این صورت است که ریشه ها و فرهنگ  دختر فروشی و زن ستیزی  تدریجا بی اعتبار گردیده و مطابق قانونمندی تکامل زمان خشکانیده خواهند شد.

 

نقش ملا ها و موی سپیدان در امر دختر فروشی:

آیا ملاها و موی سپیدان( نه همهء شان) به خاطر کسپ امتیاز مادی نقش برازنده را در حفظ سنت های منفی، تحمیق جامعه و... همچنین به طور مشخص در معامله دختر فروشی مغایر اصل کرامت انسانی و ارزش های پسندیدهء اسلامی و ضد مدنیت روزگار ما تا حال به عهده نداشتند و ندارند؟

همه خوب می دانند که پدر پسر( خریدار دختر) خودش برای خواستگاری ( خریداری) نزد پدر دختر (دخترفروش) تنها نمی رود. او، ملا و چند موی سپید قریه را با خود نزد پدر دختر برده و به خصوص ملا با قبای دینی خود پیش قدم گردیده و برای پدر دختر چنین می گوید:«ما نزد شما آمدیم که پسر این شخص را به «غلامی» خود قبول نمایید». یعنی پسر را به حیث  همسر دخترش «کاندید» می دارد. بالاخره، ملا و موی سپیدان به عنوان «دلالان» خرید و فروش انسان نقش تعیین کننده را میان خریدار دختر و دخترفروش بازی نموده و معامله را موفقانه به پایان می رسانند. زیرا، که در این معامله دختر فروشی و خریداری دختر از آغاز خواستگاری گرفته تا عروسی و همچنین تا «لب گور» به خصوص «مفاد» مادی و «نفوذ» روانی ملا صاحب کاملا تضمین است.

بدین مفهوم که دلالان تاریخ زده و به ویژه ملایان (جای ملاهای ترقیخواه، تمدن پرور و دین دوست بی ریا محفوظ می باشد.) نه تنها نقش حفظ خرافات مروجه ضد انسانی را به عهده دارند، بلکه باعث ترویج و رقابت عنعنات منفی از جمله دختروشی وغیره نیز می گردند. اما از اینکه همچو ملا در «پوشش» دین در جامعه عرض اندام نموده، هیچ مرجع عمل منفی ملا را مورد انتقاد قرار داده نمی تواند که چونکه واضحا زبان ها بریده شده و لب ها باهم بخیه خورده اند. اگر احیانا، اعمال ضد انسانی، ضد اسلامی، ضد ملی و ضد مدنی چنین ملا صاحبان توسط  کدام کس، یا جمع و یا کدام نهاد مورد انتقاد و بازپرسی قرار گیرد؛ در آن صورت  به کم ترین  فرصت از آن کس و مرجع هیچ نشانه ای باقی نخواهد ماند.

خوب حال سوال اینست که آیا این ملا صاحب ( و یا چنین ملا صاحبان)  در ارتباط  خرید و فروش انسان و به شوهر دادن اجباری دختر از قرآن و دین محمدی و همچنان جهان مدنیت و عقلانیت چیزی نمی داند که اینگونه دلال آدم فروشی می گردد؟

در باور این قلم، یک ملای عادی هم اینرا خوب می داند که انسان فروشی، ازدواج های اجباری و خلاصه هرگونه تظلم در دین اسلام هم «منع» شده است. و از سوی دیگر، در روزگاران ما هم دخترفروشی یک «جنایت» کتمان ناپذیر می باشد. ولی بازهم جناب ملا صاحب به خاطر خواهشات «نفس» پلید خویش تسلیم مادیات و عنعنات منفی عشیره یی و فرهنگ قبیلوی تمدن ستیز روزگار گردیده و نقش «عمده» را میان خریدار دختر و دختر فروش به عهده داشته و از هردو جانب «مکافات» و «رنفع» به دست می آورد  و به همین منوال حیات طفیلی خود را با سرافگندی تمام به پیش می برد.

خیلی جالب است ک عملکرد و دلالی این چنین ملاها و... در مراجع دینی هرگز مورد توجه قرار نگرفته و حال هم نمی گیرند. و اگر احیانا انتقاد هم صورت گرفته باشد و یا بگیرد، آنهم به خاطر «اتمام حجت» بوده و نه صادقانه و سرنوشت ساز. پس از در همین رابطه هم به خوبی درک می گردد که متأسفانه مراجع دینی و به خصوص روحانیون طراز اول جهان اسلام ( نه همهء شان) عصر کنونی در این مورد تا کنون اقدام سرنوشت ساز را نکرده و به صورت قطعی  «فتوای» دختر فروشی را در جوامع اسلامی و جهان بشریت صادر نکرده اند. یعنی یک نوع «خاموشی» معنا دار را در مبارزه با چنین سنت های ضد بشریت و ضد اسلامی اختیار نموده اند؛ که در باور این سطر این چنین روحانیون، ملا ها و دولت ها در برابر انسان، خدا، و به خصوص جوامع اسلامی و عصر تمدن پاسخگو و مجرم می باشند.

 

دخترفروشی از اثر قحطی و گرسنگی در حاکمیت شاهی:

در عصر پادشاهی محمد ظاهر خان چندین مراتبه شاهد خشک سالی های زیانبار در افغانستان بودیم. از آنجائیکه تمام نقاط افغانستان محروم از هرگونه کمک و ترقی بوده و به ویژه هزارستان و مناطق هزاره نشین به طور خاص از محور توجه، کمک، آبادانی حکومات خود محور و متعصب وقت به صورت تعمدی دور نگهداشته بودند. لذا، مردم این مناطق مذبور همواره با قحطی، گرسنگی، بی خانمانی، و علاوه بر آن با تعدی های فراوان، مالیه گیری غیر معمولی، رشوت گیری بی حد از سوی حکومت های ظالم محلی نیز مواجه بودند. وقتی که از یک طرف، ظلم حکام دولتی و محلی مردم را به جان آورده بودند؛ و از طرف دیگر، خشک سالی باعث گرسنگی و قحطی بیشتر مردم شده بودند؛ در چنین وضع، خیلی از مردم بی دفاع ، وامانده و خانه بدوش جگرگوشه ها و فرزندان خودها را مجبورا در معرض «فروش» می گذاشتند.

در آن ایام آقای داود فارانی که به عنوان ژورنالست و پژوهشگر از وضع فطحی و گرسنگی مناطق هزاره دیدن کرده بود؛ پانزده سال قبل چشم دید خود را برایم چنین قصه نمود:

« من در هزاره جات شاهد یک صحنه سخت غم انگیز و فراموش ناشدنی بودم. از جمله یک زن و شوهر و با یک طفل شیر خوارش از اثر خشک سالی و گرسنگی از یک روستای بامیان به طرف مرکز آن ولایت در حال فرار بودند. چون هردو زن و شوهر هیچ چیزی برای خوردن با خود نداشتند، در مسر راه فقط علف می خوردند تا اگر به منزل مقصود برسند. به خصوص مرد علوفه را جمع می کرد و آنرا به خانم خود می داد تا او بخورد و طفل شیرخوارش ضایع نگردد. بالاخره در جای رسید که علف هم تمام شد و مرد از گرسنگی نهایت بیتاب گردید که حتا «هوش» خود را نیز از دست داد. در این حال مرد که «عصاب» خود را از دست داده بود، دست به سوی طفل شیرخوارش دراز نمود و قصد «خوردن» طفلش را نمود. خانمش، طفل را از چنگ شوهرش نجات داد و به سفر ادامه داد. در چند قدمی بالاخره مرد از گرسنگی «جان» داد. زن لحظهء بالای جسد شوهرش گریه و ناله نمود و بعد پیکر مردهء شوهرش را تنها گذاشت به راه افتاد تا به کدام  محل حکومتی و یا خانه برسد. وقتیکه پس از سفر طاقت فرسا به محل مسکونی رسید و طفل خود را به فروش گذاشت. بعد این زن مصیبت دیده، قضیه را برای حاکم آن محل قصه نمود تا به داد جسد شوهرش برسد.»

آیا این چنین دختر فروشی ناشی از گرسنگی و قحطی یک تعجب آور نبود؟

در اثر این چنین خشک سالی ها که گرسنگی فراوان را بالای هزاره ها مستولی نمودند، مردم مجبور بودند که دختران خودها را به خاطر «زنده ماندن» باقی اعضای خانواده به فروش برسانند. ولی حکومات وقت که عملا شاهد این چنین وضع در مناطق هزاره بودند، هیچ گونه کمک مؤثر و عاجل را حتا به خاطر رضای خدا و انسانیت هم برای این مردم نکردند. پس با چنین وضعیت، دختر فروشی در مناطق هزاره به کلی عام شده بود که ناشی از شرایط ناگوار اقتصادی و عدم توجه دولت افغانستان و به خصوص از ناحیه خشک سالی و قحطی در جامعه هزاره بود.

آیا صفت «بابای» ملت ( به نام محمد ظاهر خان) همین طور بود که هزاران تن از اتباعش به صورت تحقیر آمیز، غم انگیز و غیر انسانی در مقابل چشمانش در آغوش مرگ می رفتند؟

اینگونه دختر فروشی از اثر خشک سالی و مصائب روزگار بالای تمام روستا نشینان و سراسر افغانستان حاکم بوده و اکنون نیز می باشد. من به خاطر معلومات اندکی که داشتم، صرفا یک نمونهء آنرا از مناطق هزاره در میان گذاشتم. و شاید هم قحطی، گرسنگی و دیگر مصائب در سایر مناطق کشور مشابه با همین وضع فلاکت بار مناطق هزاره بوده باشند و یا حتا بیشتر از آن به  وقوع پیوسته باشند که من از آن بی خبر می باشم و الی ذکر از آن می نمودم.

 

دختر فروشی جدید ناشی از  خشک سالی وعدم توجه دولت اسلامی:

 یکی ازضعف و عدم رهبری سازندهء دولتمداران حاکم و شخص آقای حامد کزی در افغانستان و عملکردهای تطاولگرانه حلقات کمک کنندهء جامعه جهانی اینست که به بهبود لازم و عاجل وضع اقتصادی جامعه و به خصوص در مورد روستا نشینان توجه لازم و قانونی را مبذول نداشته اند. و دولتمداران در پی تحقق خواسته های گروهی، قبیلوی، قومی، سلیقوی و خصوصی خودها هستند؛ همچنان جامعه جهانی با دست نشاندگان و اجیران خویش در سدد غارت کشور ما می باشند.

منجمله در جریان امسال هزاران خانوار از روستا های بی بضاعت دور دست ولایات کشور به صورت «سیل آسا» به طرف مراکز شهری به مهاجرت های اجباری آغاز نمودند که در برخی از رسانه های  سمعی- بصری و مطبوعات نیز انعکاس یافت. دولت و جامعه جهانی نه تنها قبل از این در موارد همچو «آوارگان اقتصادی» آمادگی نداشتند، بلکه پس از آن هم به داد این خانواده های آواره، گرسنه، مستحق و بی دفاع توجه لازم را مبذول نداشتند.

سوال اینجاست که پس وظایف و مسؤلیت دولت کنونی و جامعه جهانی چه هستند که پناه گزینان، درماندگان، بی نوایان و گرسنگان کشور ما را از کمک های ملی و بین المللی مستفید نگردانیده و صرفا کمال شان با تبلیغات میان تهی و حرف های ظاهری به پایان می رسند.

اینک به صورت مستند جریان دختر فروشی «جدید» را که ناشی از خشک سالی، به خصوص عدم توجه دولت جمهوری اسلامی افغانستان و جامعه جهانی است؛ تحت گزارش « کالایی به نام دختر» می باشد، باهم  می خوانییم تا خوانندگان گرامی  خود در زمینه قضاوت نمایند:

«اقتدارملی:"عزيز گل" ده ساله در قريه هوسچاي هرات زندگي مي كند. امسال به خاطر خشكسالي, خانواده وي محصول خوبي بدست نياورده اند. خانواده اش گرسنه بودند و به همين دليل كمي قبل از كريسمس, مادرش وي را به عقد پسري 13 ساله درآورد. در واقع وي را فروخت. ساحت گل, مادر وي مي گويد : " ما مجبور به فروش وي شديم چون امسال پول كمي بدست آورده بوديم و با پولي كه براي يك عروس مي دهند مي توانستيم مشكلاتمان را رفع كنيم." 3 ماه قبل آنان دختر 15 ساله خود را نيز به همين صورت عروس كردند. وي همچنين مي افزايد:"تا به حال هيج وقت وضعمان به اين بدي نشده بود. اگر خشكسالي همچنان ادامه يابد مجبوريم تمام 5 دخترمان را بفروشيم." قيمت عروس در اين مناطق 200 هزار افغاني(4000 دالر) است.

و معمولا نيز به صورت قسطي پرداخت مي شود. اما عزيز گل تنها دختري نيست كه بدين صورت وارد خانه شوهر مي شود. براساس مطالعاتي كه از سوي موسسه "كريستين ايد" صورت گرفته, خشكسالي امسال باعث شده تا وي نيز چندي پيش دختر هشت ساله خود را فروخت. آمار دختران فروخته شده به چندين برابر افزايش يابد. نجيب الله كشاورزي 39 ساله است. سميه, دختر وي, فقط در قبال سه هزار دالر به عقد مردي 22 ساله درآمده است. نجيب مي گويد كه دامادش 600 دالر به آن ها داده است تا براي امرار معاششان از آن استفاده كنند. با اين كه سميه مي داند قرار است ازدواج كند اما تا هنوز حتا متوجه نشده كه ازدواج كردن دقيقا به چه چيزي مي گويند. اگرچه از نظر قوانين اسلامي ازدواج هاي اجباري در افغانستان ممنوع اعلام شده است اما اكنون اين عمل به بخشي از زندگي عادي مردم, در افغانستان مبدل شده است. اما تنها چيزي كه كمي غير معمول به نظر مي رسد, سن كم دختران است. و آن هم به يك دليل: بدست آوردن نان براي زنده ماندن. با اين كه اكنون تمام توجه جهانيان به مبارزه با تروريزم در افغانستان جلب شده است, خطري بزرگ تر در كمين افغان هاست. خشكسالي كنوني باعث شده تا 80 درصد از محصولات كشاورزي مردم از بين برود و علاوه بر آن كودكان به صورت عمومي به سو تغذيه دچار شوند. اما مشكلات تنها بدين جا ختم نمي شود. كمك هايي كه از سوي برنامه سازمان غذايي جهان نيز به اين مناطق مي آمد اكنون به خاطر سردي هوا و مسدود شدن راه ها متوقف شده است. آن بارهايي هم كه با مشكل راه مواجه نيستند با راهزناني كه از كويته پاكستان وارد افغانستان مي شوند, دست به گريبانند. بچه ها در مناطق خشكسالي زده بشدت كم رمق و توان شده اند و هر از چند گاهي تعدادي از آنان جان خود را از دست مي دهند. اكنون در هوسچا بر فراز تپه اي كه به عنوان قبرستان استفاده مي شد, بيش از همه قبر هاي كوچكي به چشم مي خورد كه حاكي از اوضاع بد منطقه است. ناز بي بي 40 ساله مي گويد كه دختر سه ماهه اش را اكنون فقط با آب جوشانده و شكر زنده نگه داشته است. وي مي افزايد كه بچه قبلي ام را به خاطر اين كه غذاي كافي نداشتم از دست دادم. عبدالظاهر 58 ساله مي گويد:"قحطي باعث شده تا مردم دست به فروش بچه هايشان بزنند و آن هم فقط به يك دليل براي زنده ماندن.» منبع: آریایی/ 30 جدی 1385 خورشیدی مطابق با 20 جنوری 2007 میلادی

 

در اخیر:

این گزارش ضم هزاران ناگواری ها و مصائب در جامعه ما می باشند که به خصوص ناشی از سه دهه جنگ وغیره در بدنهء بحران کشور سنگینی می کنند؛ نه تنها همین زمینه های ابتدایی ثبات سیاسی، مشارکت نسبی ملی، ایجاد جامعه مدنی و آزمایش نطفه های دموکراسی را در افغانستان محدود می نمایند، بلکه شرایط را به صورت عریان برای ورود طالبان، حکمتیار، حقانی و سایر نژاد پرستان و افراطگران مذهبی و همچنان دموکرات مأبان که خارج از قدرت قرار دارند، در حاکمیت سیاسی افغانستان مساعد می دارند.

به این صورت بناء بر نبود یک دولت مستقل دموکراتیک ملی، فقر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فساد تباه کننده ادارای، ناامنی، قاچاق، گسترش اعمال تروریستی طالبی و همفکران شان در جامعه می باشند که دختر فروشی «جدید»  در جوار و جمع دختر فروشی «سنتی» افزوده شده است. یعنی بدین صورت، فرهنگ سنتی دختر فروشی به طرف «فربه شدن» پیش می رود. و این مسأله ضم «خود سوزی زنان» دراین اواخیر در ولایات کشور ما، «بحران» نقض حقوض زنان را به طور چشمگیر افزایش داده است.

پس، آیا وظایف و نقش دولتمداران، جامعه جهانی، نهادها و شخصیت های مستقل ملی، میهن دوست، عدالتخواه، ترقی طلب، پیگارگر و همچنان نویسندگان، ژورنالستان، زنان پیشتاز، خبرگان امور جامعه، سیاسیون و دموکراتیک در شرایط  کنونی چه می باشند؟

شنبه 21 دلو 1385 خورشيدی برا بر با 10 فبروری 2007 ميلادی/ جرمنی

 

 


بالا
 
بازگشت