خوشه چين

 

زمان بید اری ا ست

همه باهم میرویم

به سو ی آ زادی

با کی؟

سوا ل خوبی است.

 فکرت با شد

احتیا ط کنی که

مارگزیده

 از ریسمان دراز میتر سد

ا نسان صا دق

از سر کلا وه ، غند ک تار

 ا نسان لا فو ک

قصه پرداز میتر سد

خریدار درمعا مله

 از جنس بد ل ، ازمد افتیده

پوست سیرو پو ست پیازمیترسد

کهنه گرایان

ازآ ثار، قلم بد ستان هرات

 شعرا ونو یسند گان غزنه و بلخ

 فیلسوفان شیراز میتر سد

دو لت های ا ستبدادی مر تجع

از اتحاد ا حزاب

( درپرو گرام ملی)

 و سیا ست باز میتر سد

مبارزین حقیقی و فعال   

 عیاران

در آ غو ش شب پنهان میشوند

در صدر وپیشانی روزعیان میشوند

چیزهای نا گفته را د ست چینی کرده

یکه یکه را همه حا ضر به بیان میشوند

اما و اما، ا گر؟ و مگر!

از لو ل خو ردن توپ

گاهی به چپ و گا هی به را ست
در میدان مرگ و زند گی

از هنر نما ئی شعبده باز میتر سد

فکرت با شد

ا حتیاط کنی

ازین خا طر است که

میگو یند

ما ر گزیده از ریسمان درا ز میترسد

رفقای عزیز، برادران مهربان و هموطنان دوست دا شتنی شما که «آ د می » را آزاد وسعا دت مند خواسته بودید و« آزادی» را برای انسا ن، کدام آزادی؟ آزادی نه آ نطوریکه، هرکه هرچه که دلش خواست بکند،درکشورما درطول تاریخ همین طور بوده وشده است. وشخصیتها ی نا مدارومشهورمجبور به ترک وطن شده اند وآ وازه اش از وطن د یگری  فضای کا ئنات را پیچا نیده است.   گرچه که ماازان ها فا صله های زیاد ی به دوریم اما هستند شخصیتهای چون استا ذ محترم، شاعربی نظیرحوزه باخترزمین« واصف با ختری» وکاوه معاصر،رستم این زمان قلم پرداز بی نظیر کشوراکا دمیسین غلام دستگیر«پنجشیری»وجنا ب محترم عبد الباری«جها نی» در مورد شخصیت ازان ها هر قدر تحسین کنیم و توصیف نما ئیم، بنویسیم  وبگو ئیم هنوزکم گفته ایم و کم نو شته ایم .شهرت و آوازه خویش را به قرنها حفظ کرده اند ومینما یند.

اما ما دل به دریا زدیم،فا صله  های دورو دراز را د رپیش گرفتیم.درحا لی که خانه ها  سخت خراب شده بود ند لبا ن از بسکه نا ا میدی همه خشک شده بو دند زخم ها برد ل و جگر،د ست و پا، سرو رو، همه از زخم سرخ شده بودند همه جا را سکو ت فراگرفته بود، آ ه و ناله مو ج زنان برعمق فضا ی بی ا نتها پیش میرفت وفا جعه برپیروزی خود ا فتخا ر مینمود وجشن پیروزی برپا میکرد که ا زگو شۀ  آ هنگ شکا یت گو نۀ ازمصیبت رنج وعذاب، به گو ش میرسید. وحشت قرن همه را به اختیار خود گر فته بود، گه و بیگاه د رهرطرف فا جعه برپا میشد. چاره جزرا ه رفتن و پیمود ن به فا صله های دور نبود، به راه مان ا دامه دادیم، به را هی که پا یا نش معلوم نیست ادامه دادیم ، به همان راه با ریک و تاریک ، و آسمان ظلم و دهشت درهرمرحله از ابرهای سیاه غلیظ خود غربت را  به رو ی من بارانید، به روی تو با را نید و به رو یمان با را نید.    ازاصل خود ما جدا ی ما سا ختند تا خود برآ نجا حمله نما یند، و کسی بالا ی شان ا نگشت انتقاد نگیرد. درین جا درجمع نا قضین حقوق بشرتحویل ما گرفتند، از تمام حقوق او لیه ا زادی انسانی محروم ما ساختند، از دیدار دوستان محروم گشتیم درخیروشر ومرگ ومیر برادران ، مادران و پدران ، عزیزان خود شرکت کرده نتوا نستیم.    د ل ما درآ نجا با قی ماند ه ا ست با آ نکه عشق میهن دوستی و ارمانهای دردل کو فته مجا ل مان نمی دهد که چیزی به زبان بیا وریم ولی عقل برا حسا س غلبه مینما ید و میگوید که در ذهن ها نقش حجر شده ا ست.     

نا م آ زادی و                                                                                                         

جشن پیروزی                                                                                      

 یگانه خبر خوش برای ما و شما شکستن ظلم ا ست.   آ هنگ آزادی را بلند نمود و خانه ظلم را ویران کرد، چیزی که مارا به منزل میر ساند و بوی خو ش و پیام خوبی برای ما مید هد او عبار ت است از جملۀ که با ید گفته شود.                    زمان زمان بیداری است                                                                                         بلی زما ن زمان بیداری ا ست .تو که بیداری برو آزادی راتعریف نما وبگو که آ زادی مجموع عمل کرد ها ی طبقات حا کمه نیست که هرچه بخوا هند وبکنند.بلکه آ زادی عبارت از درک کردن و فهمیدن ازمفهوم زند گی، یعنی ا نسان ها( خلقها ی)کشور، با ید هرآ ن عملی که انجام میشود ویا در شرف انجام ا ست بدا نند، با ید بدا نند که. چرا دولت ها به تو ده ها دروغ میگو یند و چرا دو لتها بعضیها(( شخصیت های بلند پا یه)) و سیقه کشتار ملت خود را از بیگا نگان به دست می آورند؟. چرا ظا هر خان که بابای ملت نبود خلا ف اراده و خوا ست مردم بنام بابای ملت آنرا معرفی کردند.؟ آیا ا وسار(( پخک)) نبود برای شکار بودنه؟  وچرا دوره  ظا هر خان را بنام دهه دمو کرا سی یا د می نما یند. ولی خبر ندا شتند که در آ ن وقت دا شتن یکجلد کتاب مترقی جرم بود و دا رنده کتاب به زندان ا ندا خته میشد و مردم میخوا هند که ازین گو نه چرا ها را بدا نند و اگر ندا نند بدا ن که آزاد نمی با شند. یعنی آ زادی آگا هی، آ زادی و آ گا هی مکمل یکدیگر میبا شند.

 یاران مبارز ارمان گراه ووطن پرست شما که دوران جوا نی ونوجوانی را ، فدای انتخاب راه انسا نیت کرده بود ید ومی گفتید که ما ارزش آن ا نسا نهائی را به محا سبه میگیریم که میروند باغداری مینما یند و شهرهارا ازحا صلات میوه جات زیبا ورنگین میسازند.ما به آ ن ا نسانهای ارزش قایل میبا شیم که میروند د هقانی مینما یند دل و سینه زمین را میشگا فند در آ ن تخم بذر مینما یند وا زان حا صل فراوان ازنو ع غله باب می بردارند از تما شای مندوی های پرازغله باب وحبو بات، آ رد و برنج چشم ا نسا ن سیر میشود وکنون هم بخاطر همان ارمان شریفانه وفادارما نده اید. بدا نید که شما یکی نمیبا شید بلکه هزارها میبا شید.پس نمونه ازینها میباشید که ذیلآ معرفی میگردند                      

 1-  محمد آ صف« نبرد»                                                                                         

  2-با به صا حب «طوفان» 

  این ها هرکدام به نوبه خود در دوران جوانی،همه استعداد وتوانائی خودرا، وداشته های مادی خودرا فدای ارمانهای ا نسان د ستانه خود کرده بودند.  

  1- محمد آ صف« نبرد» متولد قریه صوفیان لغمانی، چهاریکار

 آ صف نبرد در جوانی ونوجوانی آ دم خوش قیا فه خوش برخورد ازجمله شا گردان ممتازهمقطاران خود بوده ، هکذا سخن گو وسخن پرداز محا فل و گرد هم آ ئیها بود. مهمان نواز و مهمان دو ست بود. دردوره کا ند ید ا توری  مرحوم سید بصیر معنوی به وکا لت شورا یکی از سخنو ران جذاب و د لپذیر درمیدان رقا بتهای ا نتخابا تی مبا رزات پارلمانی بود. به ما نند بلبل هزار دا ستان با لای ستیژ به سخن رانی می پردا خت. اوبا غ دار وزمین داربود وبه دهقا نی وبا غداری علاقه داشت ورشته دهقا نی وبا غداری را تا سطح تحصیلا ت عالی ((فاکولته زراعت)) به پایا ن رسانید. مبارزسرسخت وعا شق اعتلا وترقی پیشرفت ومدافع سرسخت بینوایان کشور خود بود و این را در ک کرده بود که با سواد بود ن درسیا ست ا نسان را درپیچ وخمهای مبارزه کمک مینما ید وشا گردان ز یادی را، در ایام جوا نی زما نیکه محصل فا کو لته بود در فصل زمستان به همت خود وا مکا نات شخصی  خود(( تبا شیر تخته و تخته پاک، محل و یا ا طاق های درسی، قرطا سیه باب وغیره)). د ر شته ریا ضی تر بیت کرد.آقای«نبرد»مهمان نواز خوب بود، و هررفیق که ا زمرکزمی آ مد اوبا ید شب رادرخانه آقای «نبرد» سپری می نمود و هنگام باز گشت باید کجاوه انگور، ویا کشمش، با خود سوغات می برد.آقای نبرد،در انجام مبارزه و اصول ساز ما ند هی یک وسر یک گردن نسبت به بسیاری ها دست با لا داشت او در بیان حقیت زبان سرخ داشت. اما از جمله کسانی به حساب می آ مد که مدا حان و کا سه لیسان سیا سی را دشمنا ن سعا دت خلق افغا نستان به حسا ب می آورد، بدین خاطر بود که در مقامات با لای حزبی و دولتی جای پائی برای خود تدارک ندید،با آ نکه و حشت و دهشت قرن اورا به ما نند سا ئر هم وطنا نش وادار به تر ک وطن سا خت، اما نظربه عشق وعلاقه که به آ موزش علم و معا رف پروری دا شت دردیاربیگانه ، تو انست که فرزند ان خود رابه حیث یک پدر با احساس درسطح عالی به آموزش رهنما ئی نما ید که خوشبختانه، دوفرزند ش سال چهارم طب را عقب زدند وداخل شدند درسال پنجم تعلیمی، هکذا او لا د سومش دوره ا قتصا د را به پایا ن رسا نیده است. قدمی برای اخذ ما ستری و دا کتری در پیش گذا شته است وطفل چهارمش هم میخواهد که برادری و خوا هری را برابر ومسا وی ا علان نما ید و حتی میخوا هد که در اخذ سند علمی گا می فراترنسبت به دیگرانش،پیش گذارد. محمد آ صف نبرد فعلآ از صحت کا مل برخورداربوده، به ما نند شطرنج بازماهر، همه جریانات داخل کشوررا با همه روا بط و ضوا بط بین ا لمللی آ ن زیر کنترول و نظارتش قرار دارد. خوا سته ها ونیاز توده ها ، درمیان جوف های قلبش، به ما نند بحرآرا م موج میزنند وبرای بیان وخواسته های مردم باهمان زبان سرخ که درمیان کاسه ا لفاظ چرخ میخورد منتظرحکم زمان است.    

  2- با به صا حب «طوفان» متو لد قریه سعدا لله چها ریکار،زما نیکه ا برهای ا نسا نیت دانه های باران عشق به ا نسا یت را درسرزمین ما به با رید ن شروع کرد. درذهن د ماغش جوا نه زد وبه نمو آغازید، روح وروانش بی قراروسرگردان گشت، ارمان ها و آ رزو های که دردل داشت. او را به د نبال گم گشته ها یش تحریک نمود، او به حر کت ا فتاد، خس وخا شاک ما نع را ه پیما ئی اونشد به هرسرزمینیکه رفت، درمکتب، در مسجد ، درمیتنگ ها در ما رش ها و مظا هرات خیا بانی،  و خو استه های برحق کا رگران ، گلبهار، پلخمری، جنگلک ، شبرغان وغیره به حیث یکی ا ز سخن گو های پرآ  وازه  شر کت نمو د و خوا سته های بر حق ها ر ا بیان مینمود و ازمظالم جباران و و قا تلا ن حکو مات مستبد وقت به حیث یک معلم سخن میگفت و حا کمیت وقت را خوش نمی آ مد. بد ین لحاظ درگیرد سیسه و تو طئه ها میگردید و سالهای دوام دارعقب میله های زندا ن منتظر پای واز خود میبود. بابه صا حب « طوفا ن» آ دم مستقل ا زاد ا ند یش بوده وهست.  هیچ حلقه سیا سی نتوا نست قناعت اورا فراهم نما ید وبه ارمان ا نسان گرا ئی وفا داربوده. بنآ تا به اخیر به حیث یک ا نسان یکه تازبا قی ماند و سلی همه دوره های حا کمیت چپ را به رویخود چشید وا ز زهرمحبت! رفا قت های دوره حا کمیت چپ بی نصیب نما ند،حتی خانه که اومستحق شده بود کسی برا یش نداد.   

 هرگز باور نمى كردم روزى برسد كه بخواهم محمد  آصف « نبرد»با به صا حب «طو فان» را از طریق سا یت به معر فی  بگیرم. ولی امروز این طور شد.   

  مبارزه زنده است حركت مى كند و ما را درموقعيت هاى تازه اى قرارمى دهد. اين موقعيت هاى تازه است كه مى آموزيم و تجربه مى اندوزيم.هميشه در هر موقعيتى شفاف بوده ایم و شفافيت در سياست را مى پسندیم. پس شفاف مى گويم و خودمان را در معرض قضا وت خلق ها قرار مى دهیم. من با حفظ استقلا لیت فکری که دارم لازم میدانم دو ستان پا ک طینت را معرفی نما یم  امروز اين را صلاح سياست كشورمان مى دانم که از کا ر نامه های نیک شخصیت های که جبرآ به حا شیه کنار زده شده اند تذکر داد و به یا د بیا و ریم و باز هم تکرا رآ بگو ئیم که همه با هم رو به سفریم، میرویم که آ بروی رفته را با ز به دست آوریم ، آ ب روی رفته ما در اعما ق تا ریکی ها، در میان ر یگستان ها ، چرخ آ سیا ب بیگا نگان را به گردش آورده است.     من حق دارم که بگو یم که جوا ل گندم خو شه چینا ن  را کسی درآ سیا ب بیگا نگان اجازه آرد کردن  نمی دهد، این یک سوا ل است. و برای حل آ ن  با ید رفت به سو ی جوا ب سوا ل. میرویم اورفیق به سفر، بد انی که  سفرما خیلی ها دور درازاست. باهم یکجا قد م میگذاریم به پیش. چرا که درغم و شادی میهنی همه با هم شریکیم وغم شریک، دست را به دست میزنیم ، تا که صدا بلند شود و به ا ثبا ت بر سا نیم ای  رفیق عزیز که پیشینیان ما گفته بود ند که ا زیک دست صدا برنمی خیزد وما   د و، د ست نه، بلکه دست هارا با هم میزنیم، د ست ها  با هم میخورند و تق و پق و چک چک  میکنند و اگر دست های ما یکجا با ریتم خاص منظم بر خورد کنند، جهان را به رقص می آ ورند. میگو ئیم او رفیق زمان بیداری است.   

 

بر خیز که

هردو با هم میرویم 

 او همو طن میدانی یا نه؟    

   ازگذشته با هم      

 هم پیمان بودیم      

   وهم قدم    

  ازجا بر خیز

  را ه برو،همگام توام     

  دستم  را بگیر 

  رنج و عذاب ما پیوند   

  پیوند دارد از گذشته ها   

   بد ین خا طر است که میگو یم 

  با هم پیو ند نزدیک داریم    

 هردو در تار خام بسته ا یم      

  در تنگنای و حشت قرن   

   رنجی که بردا شته ای تو    

   داغ بر شانه دارم من      

 زخمی که برجگر خوردء تو     

    داغ بردل دارم  من  

  ما یکنفریم نه                                                                                                                                                                       باتوبیشماریم       

   هرسو که نظر کنیم    

 درجمع با هم خورده ایم پیوند
  چو ن جبهۀ سخت محکم 

سرخیم وسفیدیم سیاوزردرنگ

 با لا تریم از نژاد و ا ز رنگ

دست به دست، شانه به شانه                    

                                        پیروجوان، مردو زن هم آهنگ

ما ئیم و کسی و زهر کجا ئیم                

   پشتون تا جک وهزاره ..... ایم

 

پس    

 در خو ن خو د
  همه ایم یک رنگ

      در و ا پسین لحظات میگو یم که     

   بر خیز که زمان زمان بیداری است

 پس لااقل یک روز کسی باشیم که واقعا آرزو داریم.

ا نسان آ زاد

اگر ما نبو دیم او لا د مان با شد

 

 


بالا
 
بازگشت