خوشه چين

 

کبوتری گفت که من پیام آ ور صلحم      

 وگفت که من از گلۀ خود دور مانده بودم، یک مرا تبه قریب بود طعمۀ عقاب شوم ، به فضل مر حمت خدا تو انستم که خودرا ، از چنگ آ ن نجات دهم، باردوم قریب بود که شکار باز شوم ، مرحلۀ سوم ، ازچنگ شا هین فرار کردم، دفعۀ چهارم، چرخ نتوا نست که مرا شکار کند، همین قسم انواع ، نول چنگ های دیگر از خا نواده با شه ها ، تولک ، بوز  شگره ، گاو شگره ، چپک، سرخ پشتک و غیره ، قله به قله کوه به کوه ، سنگ به سنگ مرا تعقیب کردند ، شا خ به شاخ ، درخت به درخت دوا ند ندم ، خودرا نجات داد م ، آ مدم در میان جنگل در بالای شاخ درخت در گو شۀ ا قا مت گزیدم ، در میان جنگل دیدم از مخلوقات خداو ندی ، حیوا نات درنده خوی همه متفقآ  در پهلوی هم دیگر زنده گی مینما یند. همه در ا نتظار نشسته اند که از جمله حیوانات ، ما نند آ هو، خر ، گاو و غیره  که چه وقت فریب  میخورند و از گله خود جدا میشوند که مورد حملۀ آ نها قرار بگیرند . مشا هدۀ وضع برای من در س عبرت داد که همه ما کبوتران که در میان ا نسان ها زنده گی مینما ئیم و ظیفه گرفتم که باید برای ا نسان ها پیام صلح بیاورم همه با هم  خود ما باید که برای ادامه حیات و بقای زنده گی متفقآ در پهلوی هم با شیم و از نا اتفاقی پرهیز نما ئیم  و من و ظیفۀ خود دا نستم که بیایم این پیام را به شما بیاورم که شما باید صلح نما ئید.

و بعد گفت شنیده بودم  که قصه میکردند.      چهار شمع به آرامی می سوختند.محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد.
شمع اول گفت : من صلح نام دارم ! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که بزودی خاموش خواهم شد.پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد.
شمع دوم گفت : من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی داند و لازم نیست بیشتر شعله ور بمان
م. وقتی سخنش به پایان رسید ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد.
نوبت به شمع سوم رسید . او با ناراحتی گفت : نام من عشق است .من دیگر قدرت روشن ماندن ندارم چون همه مرا کنار گذاشته اند و اهمییت مرا درک نمی کنند.مردم حتی عشق ورزیدن به نزدیکانشان را نیز فراموش کرده اند.
طولی نکشید که او هم خاموش شد.
ناگهان پسرکی وارد اتاق شد و دید که از ۴ شمع ۳ تا خاموش شدند.
پسرک به آ ن  سه شمع خا موش گفت. شما ها چرا خا موش شد ید. نا گهان  از دود شمع ها، صدا بالا شد و گفت که علت خا مو شی مارا بروید از  قصر کرملن بپر سید، از قصر سفید بپرسید، بروید از برو کسل بپرسید. آ نها مکلف خوا هند بود تا در برابر ملیون ها اطفال یتیم و بیوه های مردم ا فغا نستان جوا ب بدهند.چرا که آ نها مردان با همت ما را بی عزت سا ختند، کشتند وعقاب های بلند پرواز دشت ها وکوه های سر به فلک  ما را، مذ ورانه اسیر خود سا ختند،فغان و ناله و زمزمۀ عا شقا نه آ زادی آ نهارا ، خا موش سا ختند.   

   بلی! من میدانم چنین یک کارهای را تاریخ کشورما در دل خود نهفته دارد. که دولت های  خون آ شام و خون خوار، خلاف آ رزوهای خلق و مردمان شان،  زیرنام های مقد س وشریفانه،کارهای نا مقدس و غیر شریفانه  را انجام داده اند و میدهند.      ببینیم که نا جیان حقوق بشر درین تا زه گی ها( ایا لات متحدۀ امریکا و ارو پای مغرور) چه کا رهای نا روا ی نیست که در حق مردمان ما  انجام نداده با شند.   

    پس شما که عا شق وطن خویش می با شید، بخوا نید که درین باره خردمندان چه گفته اند.

 عشق  گدایی نمیشود زیرا که کالای گرانبها را هیچوقت به گدا نمی دهند

 اما اگر روزی عاشق شدید قدر خودتان را بدانید زیرا آنقدر با ارزش بوده اید که

 عشق خود به سراغ شما آمده است تا قلبتان را از شما گدایی کند

صلح را از قدرت مندان، و ظا لمان، ...... گنس و ا مثا لهُم، این قا نغوذک های  لو لا نک که ا ز کثا فات کره زمین تیار مینما یند، خودرا به حیث قدرت بی نظیر و بی ما نند معرفی میکنند، روی کله راه میروند و به همرای پا های خود این کره سا ختگتی از سر گین را به چرخش می آ ورند. و به طرف زنبور عسل ریش خند میزنند  پس شما صلح را ا ز آ نها گدا ئی نکنید زیر ا که د ر پیشانی هر یک از آ نها نو شته شده است. .Madeinpakistan صلح را از پرویز مشرف و دو لت مداران پا کستان گدا ئی نکنید، زیرا که آ نها این شرایط را در جامعه ما پدید آورده اند.صلح را از دو لت مداران امریکا گدا ئی نکنید . زیرا که آ نها یونیور ستیهای طالب سازی و ملا سازی را در پا کستان سفارش داده اند. صلح را از رو سیه ، چین و ایران ، گدا ئی نکنید زیرا که آنها  هم به نو به خود ریشه در بد بختی مردم ما دارند.

اما فراموش نشود این انسانها اندکه به آهنگ صلح لبیک میگویند، صلح همیش ازحلقوم آ دم های خیراندیش بیرون آمده است. ( گاندی) و( نلسن ما ندیلا) آنها بار ها گفته اند. که تفنگ ، ما تم می آ فریند ، جنگ فا جعه بر پا مینماید، جنگ به ما نند ز مستان سرد سوزان ، پرنده هارا کوچ میدهد، و تن درختان را به ما نند مها جمین و حمله وران بر هنه میسازند. میگو یند که این ما ل به غنیمت گر فته شده است. طوری که درمحیط  سرد یخبندان ، تنها و تنها گرگان جولان گاه و سیع دارند. و میگو یند که بر عکس  صلح هوای بهاران دارد.بهاران صلح می آ فرینند، بلی زندگی طبعیت راسروسامان ورنگ و رونق دیگری می بخشد

   ببین که  چه زیبا آ مده ا ست بهار صلح.

بهار

 

 بهار که می آ ید

به ا ستقبال بهار

بیرون از خاک می آ ید

 می آ ید

شا دابی و سر سبزی

با شا خه وبرگ گل

 می آ ید

بنبیرک و شاه پرک

به بوی گل و سنبل

می آ ید

گو ش کن

ا ز پنای شا خه گل

صدای بلبل می آ ید

           

             نوای آبشار

هنگام کشت و کار

                     پیام نو دارد

    ومیگوید که

                  محیط را سر سبز میکنم

به استقبال آ ن

                به امر پروردگار

تمام مو جودات حیه

             هر کدام از هر خیل

قطار در قطار می آ ید

 

و جوان خوش خوان

زمزمه میکند

                 و میخواند

بلبلک سنگ شکن

                 بیا بریم سوی چمن

این وطن جای ما نیست

               بیا بریم تخت رستم

 

بیرون ا زخانه

دهقان

             با بیل و کلنگ

جوره نرگاو

 یوغ برسر شانه

دو گاو

            با  ماله و اسپار

                        به کشت زارمیرود

میرود

 برای قلبه کردن

زمین سو خته

تا باز آ ید

 این زمین به کشت زار

به سوی گندم زار می آ ید

    بودند و هستند کسا نی که صلح را با تفنگ ا ستقبال کردند. چطوریکه کنون خودشان عین مشکل را دارند.

دو ستان محترم به من لبخند نزنید، من به زندگی که صلح را می آ فریند و صلحی که زندگی را رونق میدهد و معنی می بخشد.علاقه مندم، از جنگ های لفظی و جنگ ها ی قلمی و جنگ ها ی مطبو عاتی که خا کستر کشور مارا به دست شمال داد تنفر م می آ ید. هر حرکتی که  خشونت را سبب شود نمی توانم تحمل کنم .من به صلح , به ابراز لطف و ادب، شفقت و به ا نسانیت پناه آورده ام . اگر درخانه استم ، معنی و مزایای صلح را به فامیل خود قصه میکنم، اگر با پای پیاده راه میروم، به همراه پیاده رو ها قصه میکنم که صلح نمک حیات است. صلح به ا نسا نیت معنی می بخشد، اگر با یسکیل می دوانم ، هنگام با یسکیل رانی ، کسانی که پیاده میروند. برای شان از مزایای صلح تو صیف مینما یم. اگر از یک شهر به شهر دیگری میروم، در آ ن شهر کلمه صلح  یگانه سو غا ت من ا ست.                                                                                                                             بلی صلح پو قانه نیست که پف شود و بعد بپندد. که به دست جنگ جو یان و جنگ آ وران تسلیم دهی و آنها به طرف آ ن ببیننند وما نند اطفال  خو ششان بیاید وبعد قبول کنند که صلح شی خوب است.اما من میگو یم که صلح از درون قصرها پیاده نمی گردد. زیرا که آنها همیشه صلح را با گلو له مرمی از پا درآ ورده اند. صلح میتواند پیاده شود به دلیل ا ینکه خا ستگاه خودرا میان توده های فریب خورده یا فته میتو اند. بلی ،آ غاز صلح، از میان مسجد ، ا ز میان تکا یا و عبا دت خا نه ها آ غاز میگردد، صلح سر پلوان میان د ها قین صور ت میگیرد که ، صلح میان دوکانداران که با هم ، روابط متقا بل کاری دارند، صلح میان توده های ملیونی کشور که سنگ نا امیدی را از ارباب قدرت به فرق سر خود خورده اند پیاده میگردد.نه تنها اینکه من در باره صلح میگو یم و مینو یسم. اکنون وضعیت پیچیده کشورما همه را متو جه به این سا خته است که سر زمین ما به صلح نیاز دارد . کنون هر نو یسنده ، گو ینده و سخنور، شاعر ، صلح را فرا می خوانند .  دا نشمندان ما  میتر سند که نباید ا نسا نیت در سطح حیوا نیت سقوط نما ید ، حقیقت بیان میدارد که صلح بیان گر تمد ن بشریت است. یعنی در صلح کار است ایجاد گری و خلاقیت است. و برای بهتر جلوه دادن صلح و معرفی صلح  بهتر است. یک بار دیگر این مطلب را به تعریف بگیریم که شعار صلح با تمدن بشریت گره خورده است. و صلح با ید که علیه جنگ و شعا ر جنگ به پا خیزد.

 دسترسی به  به این حقیقت را یک بار دیگر یافتم که شعر صلح با تمدن بشر آمیخته است و می تواند با قدرت و صلابت برعلیه جنگ و شعار جنگ قیام کند. صلح باید در خویش بتابد و از خود نور باز تاب دهد. چنان شعاع تو لید نما ید که د ر آ ینده هیچ کسی از تاریکی هراس ندا شته با شد. و تو ضیح بدهیم که ، صلح و جنگ به منزله دو عنصر متضاد اند، . صلح جان میدهد و حیات می بخشد. جنگ جان می ستاند و حیا  ت میگیرد.             خردمندان  شعار صلح را  معشوق همیشگی عدالت و آزادی می دانند. اگرزندگی روزمره انسان ازاین مفاهیم خالی شود انسانیت برای همیشه اعتبارش را ازدست خواهد داد. ضرور پند اشته میشود که در باره ساز ش و تضاد میان دو عنصر یک کمی معلو مات حا صل نما ئیم که تحلیل گران درین باره نو شته اند. 

تضاد و سازش دو عنصر کلیدی در دمکراسی و به طور کلی دو عنصر همزمان ضرور در تحولات اجتماعی است. جامعه ای  که یکسره بر پایه حمایه بیرونی استوار باشد در عقب آن سلطه، اراده قدرت برتر نهفته است. چنین "حا لات" در عمل تنها نشانگر خفقان و استبداد ی بودن آن جامعه  است. متقابلا جامعه ای که در آن تضاد یگانه نیروی محرکه تحولات اجتماعی بوده و هیچ سازش و همنوا ئی در آن یافت نشود سرنوشتی بهتر از لبنان، افغانستان و یوگسلاوی پیشین نخواهد یافت و جنگ داخلی حتمآ به سراغ  آن می آ ید.

 دمکراسی بدون سازمان نا ممکن است. سازمان دهی نه تنها و سیله قدرت یابی شهروندان و گروه بندی های اجتماعی برای متحقق ساختن اهداف خویش است، بلکه مهمترین ضامن کانالیزه کردن تضادهای اجتماعی در جهت حل مسالمت آمیز آن ها است. هرقدر یکه جامعه سازمان یافته تر باشد شانس حل تضادهای اجتماعی از طریق صلح آمیز و متمدنانه افزایش می یابد.

 در جامعه ( یا سازمانی) که گفتگوی عقلانی با مخالفان میدان نمی یابد؛ اصل چند صدایی انکار میگردد؛ در درون تنها یگانگی و در بیرون صرفا تضاد برسمیت شناخته میشود؛ مکانیسم های حقوقی و سازمان یافته برای بیان چند صدائی وجود ندارند؛ امر هدایت و رهبری بر تمرکز گرایی استوار است؛ و بالاخره قانون مندی انکار میگردد، به جای اقتدار عقلایی و دمکراتیک، اقتدار کاریسماتیک و یا سنتی  حکمفرما می گردد.                                                                                                                        بنآ در سر زمینی چون افغا نستان، قدرت های بزرگ بین ا لملی ( اداره سازان) گناه و ملا متی خودرا به گردن ، مردم افغا نستان حوا له میدارند و برای خود سند برأت میدهند. پس در خصوص حل این پرابلم،  را ه جز میلان به اند یشه های گا ندی ففقید و نلسن ما ندیلا،گزینه دیگری و جود ندارد  که ما به اساس آ ن صلح را کما ئی نما ئیم ، ما باید مبارزه صلح آ میز را با تمام حو صله مندی وشکیبائی ادامه بدهیم. وبا ید جرآت نما ئیم ازجا ئی حرکت کنیم ومشکلاتی را که جهان سرمایه برای ما آ فریده اند، به گوش جها نیان برسانیم. وباید که از یک جائی حرکت نمائیم وصدای خود را به گو ش جها نیان برسانیم. طبعآ این حرکت هارا از کشورهای ارو پائی سازمان داد. چرا که اکثریت قا طع شخصیت های دست اول ووطن پرستان در گرو استعمار چیان قرار گرفته اند. و سال های متمادی است که بدون اسناد ا ثبا تیه تحت نظر بند قرار دارند. درین مدت طولانی ازتمام حقوق او لیه ا نسانی محروم سا خته شده اند.                                               

 - از آ موزش زبان محروم سا خته شده اند.

- از آ مو زش پیشه و حرفه محروم سا خته شده اند.

- از دید وادید اقارب و دو ستان به کلی محروم شده اند.

- از شرکت در مراسم ( خو شی و شادی دو ستان محروم سا خته شده اند.)

- از شرکت در مراسم فا تحه خوانی نزدیکان و ا عضای خا نواده های شان به کلی محروم سا خته شده اند.

- فا صله بین خانواده ها مد ت زیادی است که و جود دارد.

در یک کلمه بیان می گردد که در خصوص  شخصیت های که شامل مند رجات فوق اند بر خورد تحقیر آمیز صورت گرفته است.و هنوز ادامه دارد. وباید این اعتراض به گوش جامعه جهانی رسا نیده شود.

 


بالا
 
بازگشت