خوشه چين

شما لکی وزید

 

درگوشۀ از آ سمان

 به امر خدا

 توته ابری

 برای نجات

محرومان و بینوا یان

 نمایان شد

خیلی بلند بود

کمکی پا یان شد

گفتند که

توته ابر است

همیشه پیروزی

به نفع حو صله و صبر است

از توته ابر

شمالک وزید

علیه

مار و غندل و گژدم

این قوم یزید

چه وقت؟

زما نیکه در دل زمین سوخته، داغ افتیده بود، گرد خا ک و سوزان را ، با د می کو بید از یک محل به محل دیگری ، با چهره گرفته و خشم آ لود، انتقال می داد، مار و غند ل دشتهای بی آ ب وتفتیده، آ دمیان را می گزید و زهرهای خودر ا میریختاند. تاخود را شاد کام و دیگران بد بخت نماید. برقی بود به چشم ارباب قدرت خورده بود، ارباب قدرت گفت دیگر آ ن روشنا ئی نما ند، رفت که رفت دیگر بر گشت نکرد. خوا ب بود خیال ، مفت آ مد ، قدرش را ندا نستیم و مفت رفت ، هر قدر به دنبا لش دویدیم ، نیا فتیم.

یخن ها پاره شد  

دشمنی ها دوباره شد

نتیجه حا صله

برای دشمن چاره شد

میگو یند، اگر به مفت برایت دادند، به مفت ازت پس میگیرند. وای به حال دل توده ها که درمیان دوزخ روی زمین جان میدهند.دوزخ سازان روی زمین، خبر نداشتند که در گوشه از آسمان ابری پیدا میشود، هیچ کسی متوجه توته ابر روی آسمان نگشت، و هیچ کسی این مسئله را جدی نگرفت، همه در زیر لحاف دیروزی لمیده بودند. گوش ها آ نطور که کر بودند، باز هم کر بودند، چشم ها آنطور که نابینا بودند ، نا بینا ما نده بودند، و زبان هاهمه گنگ، بی خبر ازانکه از توته ابر، با را ن به باریدن آ غا زمینماید، قطرات باران، زمانیکه به زمین داغ می چکیدند به جوش می آ مدند، زما نیکه باران از توته ابر به روی زمین می بارید، زمین داغ به سردی می گرا یید، اما مردمان در خواب غرق خفته هنوز خفته بودند.      پیامی بیامد از سوی آ ینده و گفت. خوا هید شنید که ، از بار یدن  دوام دار با ران از توته ابر  به روی زمین این دوزخ خلق های بی دفاع وطن، دوزخ ما هیت خودرا از دست داده است. و خوا هید شنید که هنگام سپیده دم ،  آسمان آ بی شده است. و زمین تر، ا بر روی زمین را آ ب پا شی کرده است. فضای صبحگا هان بوی بارا ن میدهد. دیگرآ دمیان را نبینی که ترس و وحشت آ نها را پیچانیده باشد. هر طرف نسیم صبحگاهان بوی خا ک بارا ن را انتقال می دهد. تخم های درزیر خاک سوزان فرو رفته ، از ته خاک نم آ لود، جو انه گک میزنند، سر میکشند،  زمینیکه حیثیت دوزخ را داشت به بهشت روی زمین مبدل گشت. بدا به حا ل سبزه گک ها که توته ابر را درآسمان دیده نمیتوا نند. بازهم سبزه گک ها به گفتار آ مدند، ازمیان آ نها گلها به رنگهای مختلف، سرخ ، آ بی بنفش وغیره، خود را به نمایش گذا شتند.گویا که هریک نما ینده کتلۀ ازبینوایان و ضعفا میبا شند، پا شنۀ ارباب قدرت را به گرده خود پذیرفته اند. هریک به نوبه خود می گفتند. نما ینده آ فتاب تموس خود بیان مینمود:    

   در جریان حکم روائی خود

مردم را بریان می کنم

برای پنهان کردن راز ها

از مردم

در دل خنده

ظا هرآ

گریان میکنم

به کار گر و دهقان

 به اندازه نو ک سوزن

ارزش نمیدهم

دوستی بامردم اجنبی

د شمنی را

با خلق افغان

به امر شیطان میکنم

چک سفید ازبوش می گیرم

وطن پرستان را تیر باران میکنم

چرا که انجام این کار

پدر در پدر خصلت ما است

پروای توده ها را ندارم

دلشان که زاده هر ملیت اند

اگر پشتون اند و یا اگر هزاره

اگر تاجک اند ویا ازبک و غیره

محو و طن پرستان را

چون امیر عبد الرحمن میکنم

بلی

از دید گاه خوشه چین

دست و پای پر آ بله

زحمت کش

ازهر قوم و قبیل

شمال و جنوب

شرق و غرب

از بوسیدن است

اما روباه مکار میگه

حمله را ذریعه سران قبایل

ا ز هر خیل(........)

به سوی شمالی

به ما نند نادر خان میکنم

قیله و فانه

آ گا هان را در زندان

به مانند هاشم خان میکنم

خاک فروشی

میراث پدری ما است

این خدمت را

برای چو چه شیطان

 استخبارات پا کستان میکنم

 

ولی یگان وقت میشنوم که یگان نفر ما نند خوشه چین مینویسد. آ ن چیزیکه مارا وادار به نو شتن میکند، تنها و تنها مسئله جنگ در کشور نیست!؟

   شاید که فکر کنند خیر چه اتفاقی افتاده است ....؟؟ بلی ماد ردی داریم شدید تر از همه دردها، که این درد ، درد استخوان سوز و جانگداز است.بلی همه آ نچه که در بالا گفتیم حتی بیشترو بیشتر تر ازان در کشور ما رخ داده است. یگانه چیزیکه مارا به ناله وزاری وا میدارد. این است . دشمن را بر ما مسلط می گرداند. عقب مانده گی ، اقتصادی، سیاسی، به صورت کل، بی سوادی محض و فقر کل. بنآ «خو شه چین» پیشنهاد مینما ید که برای بیرون رفت ازین بحران و بحرانهای فکری، تنها و تنها آ موزش ریا ضی((محا سبه)) کا فی است. بلی محا سبه، زبان طبعیت است. طبعیت نمیتوا ند بدون محاسبه خودرا معرفی نما ید، یعنی که محا سبه، نردبان مولا نا جلا ل الدین بلخی است. که انسان را به سوی درک و شناخت ازحقیقت معرفی مینما ید. اگر ریا ضی را یا دداشتی، فزیک را خوب تر میدانی(( درروابط  و ضوا بط و منا سبات اجتماعی)) هیچ اشتباهی را مر تکب نمی شوی اگر ریا ضی را یا دد اشتی، تعا ملات کیمیا وی را خو بتر میدانی(( د ر منا سبات اجتماعی، مسایل فر هنگی، کلتوری قبو ل شده خلق ها را رعایت مینما یی، اصل منا سبات وروابط متقابل را با در نظر داشت منافع متقابل، در سطح ملی و بین ا لمللی از نظر دور نمی داشته باشی)) زیرا که اند ک ترین اشتباه در تعا ملات کیمیاوی انفجارا ت را ببار می آ ورد.  هر آ ن کسیکه  ریا ضی را به مفهو م وا قعی آ ن دا نست .هزاران مغلیت های دیگر را می تواند حل نما ید.

    درین اواخر، با تا بعیت از پدران خود، رفتم به نزد نما ینده  پا د شاه جنگل، در آ ن طرف د یوار مصنوعی، برای نما ینده شاه جنگل گفتم که شما از اوضاع و احوال و اتموسفیر جنگل نمیدانید. بخاطریکه جا به جای نشسته اید. تنها حکم میرانید وبا لای کسی  که حکم میرانید او برای شما هیچ خدمت کرده نمی تواند. بنآ من یکی از خدمت گاران واقعی شما عالی جناب خواهم بود. کا لا گک های قشنگ و شیک داشتم. با دا شتن این سرو وضع خو شش آمدم، او مرا به مقامات بالایی جنگل معرفی نمود. اول و ظیفه سموار چی گری برایم دادند. وبعد وظایف خطیر دیگری که از ذکرآ ن آ دم خجا لت می کشد برایم دادند. ولی بعد ها فهمیدم که در قفس میباشم(( شکر کشیدم که از جمله خواندنی خوب میباشم)) کو هستانی ها عادت دارند که هزاران گنجشک را شکار می کنند و از جمله یگان یگان گنجشک را (( نعرهء )) که به آ واز آ ن بعد ها دیگران را به دام با ندازند. از جمله یکی ازان ها منم. فردا ها می ترسم که مرا قفس گریختگی خطاب نکنند.

کنون من دانستم که متجاوزین می آ یند، قفسی های خودرا به دارآ ویزان می نما یند.

دیده شد که قاصد زمانه آ مد

یکی را خفک کرد

دیگری آ مد

حریفان را دل کفک کرد

سومی آ مد

را سته را

چپک کرد

چهارمی آ مد

همه را خراب و ابتر

به زمین اندا خته

لای لوتک کرد

پنجمی حرکت

از پل اتک کرد

چورو چپاول ویران گری را

از کو تل خیر خانه

تا به

پل متک کرد

حریف ضعیف آ مد

پشت به لغتک کرد

باد شد باران شد

 برپا طوفان شد

دوقلو به زمین خورد

کاغد افتیده به زمین

بلند به آ سمان شد

 و بعد

سر خیل یاران شد

اخیرآ

بنده حقیر و فقیر

ذریعه کرین

به قصر پا یان شد

بعد ازین

اصلیت بنده نما یان شد

ایکاش که از اول به محا سبه پی میبردم ، اگر محا سبه را دقیق می فهمیدم ، کا ر نامه ها ی ننگین و شرم آ ور من ثبت تاریخ نمی گردیدند.

به امیدآن روزی که همیشه شما لکی از ابر های آ سمان ها  بوزد، تا دوزخ روی زمین به بهشت روی زمین مبد ل گردد. هم چنان  سیاست بازان ما،به خواسته های توده هاگردن بنهند.  

 

 


بالا
 
بازگشت