خوشه چين

 

 د یکتا تور

وطن ما در طول تاریخ ا نوا ع دیکتا توری ها را تجربه کرده است و هنوز هم در حا ل تجربه است و لی نتوا نسته است که از ین حا لا ت غم ا نگیز خود را نجا ت دهد. ا ز دیکتا توری مها جمین مغل،مها جمین سکندر کبیر، و حملات اعرا ب با دیه نشین شروع  تا امپرا طوری ا ستعما ری بر یتا نیا ی کبیر(( شا هان و سلا طین جبار و قا تلین  انگشت شمار، خا نواده محمد زائی)) ودیکتا توری ستا لینیزم(( جمهوری داود خا ن، حا کمیت حزب دیموکرا تیک خل ق ا فغا نستان)) و فعلآ وارد تحت شکنجه دیکتاتوری نیوگلوبا لیزم { گروه جی هشت( حاکمیت بن – طا لبان – مجا هدین )+ (عربستان سعودی + پا کستان+ کشورهای خلیج)+ ایران+ القا عده}= ا یا لات متحده امریکا وتا فعلآ مزه تلخ حالات رقت بار قرن 21 را میچشد. و ظا لم همیشه گفته است از  چشک چه می پر سی  حتی خوردن روا ا ست.  در حال مطالعه و نو شتن در سا یت ها بودم که چشمم د ر یک سا یت ا فتاد و در آ ن نو شته شده بود. و قتی که آ دم در مقا بل دیکتا تور « نه»  میگو ید انسان بو دن خو درا ثا بت مینما ید. چو نکه آ زادی حق طبعی هر ا نسان ا ست. انسانی که آ زاد نیست کم تر ا ز حیوان نیست. ا نسان ها نباید تحت فرمان دیکتا تورا ن بخورند ، ببپوشند، بخو انند ، استرا حت کنند وا نتخاب نما یند ودر انجام دمو کرا سی حد و مرزها را بشنا سند تا که آ زادی دیگرا ن سلب نگردد کنو ن مردم ا فغا نستان زیر عنوا ن دموکراسی (( مرگ میا ن پخته)) را تجربه  مینما یند. ا ز دمو کرا سی خوا هی و و حد ت طلبی ها ، برادری و برا بری اقوام و ملیت ها و ایجا د جبهات، نهضت های و طن پر ستانه و آ زادی خواهی  که بگذریم . سا یت سلام دمو کرات ، نسخه هذا را برای ا رزیا بی د قیق وطن دو ستان و وطن پر ستان ما تحفه کرده اند که یکجا با هم میخو انیم تا راه بیرون رفت ازین بحران آ فریده شده را زیر عنوا ن چه باید کرد؟  پیدا نما ئیم.

  نیو لیبرا لیزم  به مثا به

مبا رزه طبقا تی

 

ما با رها نام های ( صندوق و جهی بین ا لمللی پول ، با نگ جهانی و سا زمان تجار ت جهانی) را شنیده ایم و به ا ین نا م ها  آشنا ئی کا مل داریم وهمین قسم سازمان های تخصصی مثل ساز مان صحی جهان  و سا زمان بین ا لمللی خوار وبار و زرا عت و سا زما ن بین ا لمللی کو دکان ( یو نسیف) را با نا م های آ نها بلد میبا شیم. این همه سا ختارها و نهادها ،تحت تآ ثیر کشورهای قرار دارند که از لحا ظ امکا نات ا قتصا دی، سیا سی و اجتما عی پیشر فته بر خوردار میبا شند و فعلآ مئو سسه ملل متحد، که قبلآبه حیث یک مرجع با صلا حیت وبا آ بروی بین ا لمللی بود، از نفوذ روز ا فزون کشور های دارای ا مکا نات پولی و ما لی بی تآ ثیر با قی نما نده است.                                                                              قبل ازانکه به تشریح وتو ضیحات لیبرا لیزم جدید بپردازیم. ضرور است که از پیدا یش و حضور آ ن از لحا ظ زمانی و مکا نی معلو ما ت خو د را تکمیل نما ئیم.                                                                                                 نیو لیبرا لیزم در زمان کا رتر رئیس جمهور امریکا ، آ غاز به فعا لیت نمود و د ر زمان تصدی رئیس جمهور ریگان سرا سری گر دید و ما ر گری تا چر صد راعظم ا نگلستان، ازین رو ش ا ستقبال نمود وآ نرا گسترش داد. ازا ن به بعد به حیث آ ید یو لوژ ی جها ن شمول مبد ل گشت. و دارا ی مشخصا ت آ تی میبا شد.                                         

      1- دو لت با ید در امور فعالیت های  ا قتصا دی و ا جتما عی  کمتر مدا خله نما ید                                    

      2- دو لت ها هرگو نه قید و قیود بر بازار ها و ما ر کیت هارا از میان بر دارد.                                             

       3- تجارت و سر مایه گذاری که یکی از نها دهای دو لتی به شما ر میرو د ا ز میا ن برد اشته شو د و به عوض آ ن همه موا نع و مشکلاتیکه سر راه وجود دارد بر طرف و تحرک کامل کار، سر مایه ، کا لا ها و خدمات، تشویق گردد. بر اساس نظرسنجیها تئوریسن ها ی نئولیبرال،پس منظراین اصول رادرسطح جهانی خیلی ها مثبت ار زیا بی کرده اند: و می پندا رند که گلوبالیزاسیون فعالیت اقتصادی را همگام و همزمان با رشد ا جتما عی پیشر فته  رشد و تکا مل داده ا ست. می گویند که برای اولین بار در طول تاریخ ما شاهد اقتصاد جهانی خوا هیم بود که در آن دولت ها قدرت خود را از دست می دهند و بازاری جهانی که در بطن شرکت های عظیم چند ملیتی (که واحدهای اصلی فعالیت اقتصادی در جهان امروز ا ند) تمرکز یافته است، جانشین این دولت ها می شوند.نتا یج حا صله از گلو با لزا سیون ، جنبش های چپ را نیز با خود میکشا ند.

    مایکل هارت Michael Hardt و آنتونیونگری Antonio Negri در کتاب معروف “امپراطوری” خود (Harvard University Press, ۲۰۰۰) که نقل قولهای فراوانی هم از آن می شود، خلاقیت عظیم آنچه را که آنان عصر جدید سرمایه داری می نامند، خوش آمد می گویند. آنها به این با وراند که این دوران جدید با ساختارهای کهنه و منسوخ شده دولت ها فاصله می گیرد و نظم جدید جهانی را بوجود می آورد که آنرا نظام امپریالیستی می نامند. آنها سپس به این اصل می رسند که این نظم جدید بدون هرگونه سلطه دولتی و یا هژمونیک حفظ شده و ادامه می یابد. و می نویسند:“می خواهیم تأکید کنیم که استقرار امپراطوری، گام  مثبتی به سوی حذف فعالیتهای نوستالوژیک مبتنی بر ساختارهای پیشین قدرت است. ما هرگونه استراتژی سیاسی نظیر احیای ملت – دولت به خاطر حمایت از مردم در تقابل با سرمایه جها نی را که قصدش بازگشت به موقعیت های گذشته باشد، رد می کنیم. ما بر این باوریم که نظم جدید امپریالیستی از سیستم پیشین بهتر است و این را به همان مفهومی در نظر داریم که مارکس اعتقاد داشت که سرمایه داری یک شیوه تولیداست که بر شیوه پیشین خود که جایگزین آن شده است، برتری دارد. این نقطه نظر مارکس، بدرستی بر خوار شمردن سلطه گرایی و هیرارشی سفت و سختی که جامعه پیش از سرمایه داری گرفتار آن بود و شناخت نیروی بالقوه عظیمی که سرمایه داری برای آزاد سازی داشت، مبتنی بود”.گلوبالیزاسیون (به معنای جهانی شدن فعالیت اقتصادی بر اساس اصول نئولیبرال) از نظر هارت و نگری به سیستمی جهانی بدل می شود که فعالیتی جهانی را بر می انگیزد که بدون هرگونه هدایت دولتی برای سازماندهی کار و فعا لیت مینماید. چنین نظر ستایش آمیز و چاپلوسانه ای از گلوبالیزاسیون و نئولیبرالیسم، می تواند توضیح دهنده نگاه مثبت “امیلی ایکین Emily Eakin” یکی از بررسی کنندگان کتاب در نیویورک تایمز و دیگر منتقدین چنین نشریاتی از کتاب امپراطوری باشد که عموماً نظر خوشی نسبت به نویسندگانی که مواضع تئوریکشان را مارکسیستی میدانند، ندارند. در واقع “ایکین” “امپراطوری” را چارچوب تئوریکی می داند که جهان نیاز به درک واقعیت آن دارد. هارت و نگری، همراه با دیگر نویسندگان نئولیبرال، برای گسترش گلوبالیزاسیون هورا می کشند. اما برعکس نویسندگان چپ برای این گسترش بیشتر عکس ا لعمل منفی نشان میدهند. تا ابراز شادمانی، زیرا گلوبالیزاسیون را علت اصلی نابرابری و فقر فزاینده جهان می دانند. بسیار مهم است تأکید کنیم که هر چند نویسندگانی از این دست نظیر مثلاً “سوزان جرج Susan George” و “اریک هابس بام Eric Hobsbawn“، گلوبالیزاسیون را خوش نمی دارند و تفکر نئولیبرال را مورد انتقاد قرار می دهند، اما همچنان با نویسندگان نئولیبرال در مورد فرضیه اساسی نئولیبرال (که دولت ها در چنین نظام جهانی، قدرت خود را از دست میدهند و شرکت های چند ملیتی جایگزین آنها می شوند)، همراه  اند.

 

 

نیو لیبرا لیزم  بمثا به عمل طبقاتی

تضاد بین تئوری و عمل

بگذارید در ابتدا روشن کنیم که تئوری نئولیبرال یک چیز است و عمل آن چیزی دیگر وکاملاً متفاوت. اغلب اعضای “سازمان همکاری های اقتصادی و توسعه (OECD) (به انضمام حکومت فدرال آمریکا)، در طول سی سال گذشته شاهد افزایش چشمگیری در دخالت ها و هزینه های عمومی دولت های متبوع خود بوده اند.  بعد از تحلیل و بر رسی های سیا سی  در زمینه سیاست گذاری های عمومی و ماهیت دخالت های دولت در بسیاری از نقاط جهان پرداخته شد، با قاطعیت چنین نتیجه به دست می آ ید که دخالت های دولتهای با قدرت در غالب کشورهای عقب مانده افزایش یافته است. حتی در ایالات متحده، نئولیبرالیسم ریگان به کاهش هزینه های عمومی فدرال منجر نشد. هزینه های عمومی فدرال در دوران حکومت او به خاطر افزایش فوق العاده هزینه های نظامی (از ۹/۴ به ۱/۶ در حد تولید ناخالص داخلی) از ۶/۲۱ به ۲۳ درصد تولید ناخالص داخلی رسید. این رشد در هزینه های عمومی از طریق افزایش کسر بودجه فدرال و بالا بردن مالیات ها تأمین شد. اما ریگان که به رئیس جمهور “ضد مالیات” معروف شده بود، در عمل مالیات ها را برای تعداد بیشتری از مردم کشور بیش از هر رئیس جمهور دیگری (در زمان صلح) در تاریخ آمریکا افزایش داد. و این افزایش را نه تنها در یک مرحله، بلکه در دو مرحله (در ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳) به اجرا درآورد. در مانور نشان دادن قدرت طبقاتی، مالیات ها را برای ۲۰ درصد جمعیت با بالاترین درآمدها شدیداً کاهش و مالیات بقیه مردم (یعنی کم درآمدها را) شدیداً افزایش داد. بنابراین بهیچوجه درست نیست که بگوئیم ریگان، نقش دولت در آمریکا را با کاهش هزینه های بخش عمومی و پائین آوردن مالیاتها، کوچکتر کرده است. آنچه که ریگان (و کارتر پیش از وی) انجام داد، تغییر اساسی ماهیت دخالت دولت به نحوی بود که طبقات بالایی جامعه و گروه های اقتصادی (نظیر شرکت های وابسته به صنایع نظامی) که منابع مالی تبلیغات انتخاباتی اش را تأمین کردند، از آن بهره مند شدند. پس در واقع سیاست ریگان سیاست طبقاتی بود که به زیان اکثریت طبقه کارگر تمام شد. ریگان به شدت ضد کارگر بود و هزینه های رفاه اجتماعی را در سطح بی سابقه ای کاهش داد. نیاز به تأکید نیست که بگوئیم سیاست های ریگان بهیچوجه نئولیبرال نبودند: سیاست وی را بیشتر می توان کینزی نامید، یعنی هزینه های هنگفت عمومی و کسر بودجه شدید فدرال. همچنین، دولت فدرال فعالانه در توسعه صنعتی کشور (عمدتاً و نه انحصاراً از طریق وزارت دفاع) دخالت نمود. همان گونه که “گاسپر واینبرگر Gasper Weinberger” وزیر دفاع حکومت ریگان اشاره کرد (در پاسخ به انتقاد دموکراتها مبنی بر بی توجهی به بخش صنعت)، “حکومت ما، حکومتی است که سیاست صنعتی گسترده تری را از هر کجا در جهان غرب دنبال کرده است”. (واشنگتن پست، ۱۲ جولای ۱۹۸۳). او کاملاً درست می گفت. هیچ حکومت غربی دیگری، چنین سیاست صنعتی وسیع و گسترده ای را نداشت. در واقع، دولت فدرال آمریکا، مداخله گرترین دولت غربی است. شواهد علمی  بسیار قوی وجود دارد که نشان میدهد ایالات متحده آمریکا جامعه ای نئولیبرال (آنگونه که عموماً ادعا می شود) نیست و دولت آمریکا نقش کلیدی خود را در توسعه اقتصاد ملی و تولید و توزیع کالاها و خدماتی که توسط شرکت های بزرگ چند ملیتی آمریکا انجام میشود، کاهش نداده است. این شواهد تجربی نشان میدهند که دخالت دولت فدرال (در قلمروهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی) در طول سی سال گذشته افزایش یافته است. برای مثال، در قلمرو اقتصادی، سیاست حمایتی کاهش نیافته. این دخالت با سوبسیدهای هنگفت به بخش های کشاورزی، نظامی، هواپیما سازی و بیوپزشکی، بیشتر و بیشتر شده است. در زمینه های اجتماعی، دخالت های دولت برای تضعیف حقوق اجتماعی (و بویژه حقوق کارگری) به نحو فوق العاده ای (نه فقط در حکومت ریگان، بلکه در حکومت بوش پدر، کلینتون و بوش پسر) افزایش یافته و نظارت و کنترل حقوق شهروندی، افزایشی استثنائی یافته است. در نتیجه، دخالت حکومت فدرال در ایالات متحده کاهش نیافته، اما از سوی دیگر خصلتی کاملاً طبقاتی در طی سی سال گذشته به خود گرفته است. داستانهای نئولیبرال در مورد کاهش نقش دولت در زندگی مردم بهیچوجه با حقایق جور در نمی آید. در واقع آنگونه که جان ویلیامسون، یکی از معماران فکری نئولیبرال عنوان کرده: “ما باید درک کنیم که آنچه که ایالات متحده در خارج مبلغ آن است، همان چیزی نیست که در داخل دنبال می کند”. بهتر از این نمی شد گفت. به عبارت دیگر، اگر می خواهید سیاست عمومی ایالات متحده را درک کنید، به آنچه که انجام می دهد نگاه کنید و نه آنچه که می گوید. همین داستان در مورد اکثر کشورهای پیشرفته سرمایه داری هم صدق می کند. دولت هایشان مداخله گرتر شده اند. اندازه دولت (که با صرف هزینه های عمومی سرانه سنجیده می شود)، در اغلب این کشورها بزرگتر شده است. شواهد تجربی در این مورد بسیار قوی است. آنچه که درواقع روی میدهد، کوچکتر شدن دولت نیست، بلکه تغییر در ماهیت دخالت دولت است که خصلت طبقاتی آن را مستحکم تر می کند.

خراب تر شدن وضعیت اقتصادی و اجتماعی جهان

برخلاف اصول نئولیبرال، سیاست عمومی آن در رسیدن به اهداف اعلام شده اش، شدیداً ناموفق بوده است. 

جدول شماره ۱، رشد اقتصادی ۲۰۰۰ – ۱۹۶۰

نرخ رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه

۱۹۸۰ – ۱۹۶۰

۲۰۰۰ - ۱۹۸۱

 (به استثنای چین)

 

نرخ رشد سالانه

۵/۵%

۶/۲%

نرخ رشد سرانه

۲/۳%

۷/۰%

نرخ رشد اقتصادی در چین

نرخ رشد سالانه

۵/۴%

۸/۹%

نرخ رشد سرانه

۵/۲%

۴/۸%

اگر دوره ۲۰۰۰- ۱۹۸۰ (زمانی که نئولیبرالیسم در اوج مطرح کردن خود بود) را با دوره بلافاصله پیش از آن یعنی ۱۹۸۰ – ۱۹۶۰ مقایسه کنیم، به سادگی در می یابیم که دوره ۲۰۰۰- ۱۹۸۰ در بسیاری از کشورهای پیشرفته و در حال توسعه سرمایه داری بسیار ناموفق تر از دوره پیشین خود عمل کرده است. همانگونه که جدول شماره ۱ نشان می دهد،  نرخ رشد سالانه و نرخ رشد سرانه در تمامی کشورهای در حال توسعه (به استثنای چین) در دوره ۱۹۸۰ – ۱۹۶۰ بسیار بیشتر از (۵/۵ و ۲/۳ درصد) از دوره ۲۰۰۰ – ۱۹۸۰ (۶/۲ ۷/۰ درصد) بوده است. “مارک وایزبرت Mark Weisbrot“، “دین بیکر Dean Baker” و “دیوید رزنیک David Rosnick” با آمار و ارقام نشان داده اند که شاخص های بهبود کیفیت زندگی و رفاه اجتماعی (نرخ مرگ و میر کودکان، نرخ ثبت نام در مدارس، طول عمر متوسط و …) در دوره ۱۹۸۰ – ۱۹۶۰ سریع تر از دوره ۲۰۰۰-۱۹۸۰ (با مقایسه کشورها در همان سطح توسعه که در اولین سال هر دوره بوده اند) بوده است. و همانگونه که جدول شماره ۲ نشان میدهد، نرخ سالانه رشد اقتصادی سرانه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری در دوره ۹۹ -۱۹۸۱ کمتر از دوره ۸۰ – ۱۹۶۱ بوده است.

جدول شماره ۲

الف- نرخ متوسط رشد اقتصادی سرانه در کشورهای پیشرفته در حال توسعه

 

۱۹۸۰-۱۹۶۰

۲۰۰۰-۱۹۸۱

۱. کشورهای پیشرفته

۵/۳%

۲%

۲. کشورهای در حال توسعه

(به استثانی چین)

۲/۳%

۷/۰%

ب- رشد نابرابری های درآمدی، ۱۹۹۸- ۱۹۸۰ (به استثنای چین)

در آمد ۵۰ درصد از ثروتمندترین در مقابل ۵۰ درصد از فقیرترین

 ۴% نابرابری بیشتر

در آمد ۲۰ درصد از ثروتمندترین در مقابل ۲۰ درصد از فقیرترین

۸% نابرابری بیشتر

درآمد ۱۰ درصد از ثروتمندترین در مقابل ۱۰ درصد از فقیرترین

۱۹% نابرابری بیشتر

 

 زمینه های نابرابری :

 در هر یک از این کشورها، در نتیجه دخالت دولت، درآمد اقشار بالایی جامعه شدیداً بالا رفته است. در نتیجه، لازم است تا در اینجا به برخی از مقولات و مفاهیمی که توسط بخش وسیعی از چپ از اعتبار افتاده تلقی می شود، بپردازیم: ساخت طبقاتی، قدرت طبقاتی، مبارزه طبقاتی و تأثیر آنها بر دولت. این مقولات علمی هنوز هم برای درک آنچه که در هر یک از کشورها می گذرد، از اهمیت کلیدی برخوردار است. ابتدا باید روشن کنیم که یک مفهوم علمی می تواند قدیمی باشد، اما همچنان اعتبار خود را حفظ کرده باشد. “قدیمی” و “عهد عتیقی” دو مفهوم متفاوت اند. قانون جاذبه، قدیمی است. اما منسوخ نشده است. اگر کسی به این قانون شک دارد، می تواند خود را از طبقه دهم یک ساختمان به پائین بیاندازد تا صحت این قانون برایش ثابت شود. این دیدگاه وجود دارد که برخی از طیف چپ با نادیده انگاشتن مفاهیم علمی نظیر طبقه و مبارزه طبقاتی، با این بهانه ساده که اینها مفاهیم کهنه شده ای هستند، دست به خودکشی بزنند. بدون به رسمیت شناختن وجود طبقات و اتحاد طبقاتی که در سطح جهان بین طبقات مسلط کشورهای پیشرفته سرمایه داری و همچنین کشورهای در حال توسعه جهان، برقرار است، نمی توان به درک جهان رسید (از عراق گرفته تا رد قانون اساسی اتحادیه اروپا). نئولیبرالیسم، ایدئولوژی و عمل طبقات مسلط کشورهای پیشرفته و در حال توسعه جهان است.

اما پیش از آن که جلوتر برویم، بگذارید ابتدا به وضعیت در هر یک از این کشورها بپردازیم. ایدئولوژی نئولیبرال، واکنش طبقات مسلط به دستآوردهای قابل ملاحظه طبقات کارگر و دهقان در فاصله بین پایان جنگ دوم جهانی و اواسط دهه هفتاد بود. نابرابری عظیمی که از آن پس بوجود آمده، نتیجه مستقیم رشد درآمد طبقات مسلط است که خود یکی ازنتایج سیاستهای با منشأ طبقاتی نئولیبرال را تشکیل می دهد. سیاست هایی نظیر:                                      الف: برداشتن هرگونه قید و بند از بازار کار و حرکت آن                                                                                  ب- بی مرزی در بازار سرمایه که به نفع سرمایه مالی که بخش هژمونیک سرمایه را در دوره ۲۰۰۵-۱۹۸۰ تشکیل می دهد، تمام شده.                                                                                                                               ج- برداشتن مرزها و موانع بر سر راه کالاها و خدمات به نفع اقشار پر مصرف و به زیان طبقات کارگر انجامیده.د- خصوصی سازی خدمات عمومی که به نفع ۲۰ درصد از ثروتمندترین اقشار جامعه و به زیان رفاه اجتماعی طبقات کارگر که به این خدمات وابسته اند، منجر شده.                                                                                                  ه- گسترش فردگرایی و مصرف گرایی که فرهنگ همبستگی را مورد هجوم قرار داده.و- گسترش این گفتمان که بازار تعیین کننده همه چیز است، اما در عین حال اتحاد بین شرکت های فراملیتی و دولتی را که این شرکتها در حوزه آن عمل می کنند، پنهان می کند.                                                                                                                       ز- تقویت گفتمان ضد دخالت گرایی که در تضاد کامل با افزایش واقعی دخالت دولت برای بیشتر کردن منافع طبقات مسلط و واحدهای اقتصادی (فراملیتی ها) که مورد حمایت آن هستند، قرار دارد. هر یک از این سیاست های عمومی جهت دار طبقاتی، نیازمند عمل و یا دخالت دولت هستند که با منافع طبقات کارگر به شدت در تضاد است.

 

 


بالا
 
بازگشت