مهرالدین مشید

 

تحولات عرفانی وپویایی آن دربسترزمان تاقلمروهای بعدچهارم

 

 

بیرابطه نخواهدبودتادراینجابرتحولات عرفانی دردوره های مختلف اشاره یی شود. بدون شک عرفان اسلامی ازقرن اول هجری تاامروزفرازونشیب زیادی راپیموده است وعرفان اسلامی دربسترزمان تحولات چشمگیری راپشت سرگذاشته است. طی این مدت عرفاومتصوفین بااندیشه های گوناگون آشنای پیداکردند وعرفان اسلامی راواردتحولات فراوان نمودند .

شماری ازعرفای مسلمان سرچشمۀ تصوف دراسلام رابه اصحاب صفه، حضرت علی وویس قرنی  درزمان پیامبرنسبت میدهندوکسانی هم آغازتصوف دراسلام رامصادف به زمان عبدالله انصاری درقرن اول هجری میدانندکه اشخاص پشمینه پوش وپیروطریقت راصوفی میخواندند. ابن خلدون وقیسری تصوف این دوره راتصوف ناب اسلامی خوانده اند.  اولین کسیکه صوفی خوانده شده ، ابوهاشم صوفی بودکه درسال 160 هجری قمری وفات نمودواولین کسیکه کلمۀ صوفی رادرکتاب خودآورده است . عمروبن بحرجاحظ بودکه درنیمۀ اول قرن سوم هجری میزیست. (3)ولی آنچه مسلم است ، اینکه

دوراول عرفان اسلامی ازقرن اول تاقرن دوم

 تحول بزرگی درعرفان اسلامی درقرن دوم به وجودآمد. این تحول اززمان رابعۀ عدویه (161هجری قمری ) تاکرخی (200هجری قمری ) بیشترمحسوس است وواژه هایی چون  فنا،  بقاو محبت واردقلمروعرفان اسلامی گردیدوبرای اولین بارعرفان اسلامی هویت خودرایافت . دراین دوره عرفا آثاریراپیرامون عرفان وتصوف اسلامی نوشتند. گفتنی است که اندیشه های عرفانی این دوره نابتروبیشترمتاثرازاندیشه های فقهی اسلامی است وهنوزاصطلاحات پیچیدۀ عرفانی واردتصوف اسلامی نگردیده بود. این دوره رادربسترتحولات عرفانی دوراول عرفان اسلامی خوانده اند.

دوردوم عرفان اسلامی ازقرن دوم  تاقرن سوم

پس ازقرن دوم دورۀ دوم عرفان اسلامی آغازشدکه درقرن سوم هجری قمری عرفان اسلامی باورودافکاریونانی  واردتحول بیشترگردید . عرفای این دوره ازجنیدبغدادی درسال 297 هجری قمری تادوران منصورحلاج درسال 309 هجری قمری شمارمتصوفین به 26 تن میرسند . آثارزیادی دراین دوره به چاپ ونشررسید؛ زیراکه دراین دوره عرفان اسلامی بااندیشه های عرفانی یونانی آشنایی حاصل کردومفاهیم بیشتری واردبحث های عرفانی شد. واژه هاوکلمات جدیدی درحوزۀ عرفان به وجودآمد. ازویژه گیهای مهم این دوره بحث برسرمقامات واحوال متصوفین میباشد.

دانشمندان بدین باوراندکه دراین دوره افکاریونانی وهندی واردعرفان اسلامی شدوعرفان رادرمعرض تحولات شگفت آوری کرد. سالک دراین دوره به مفاهیمی چون مقامهای تذکیه ،  قناعت ، شکر ، صبر ، توکل وفناآشنایی حاصل نمود و طی طریق هفت مرحله یاهفت وادی وبادیۀ عرفانی به وسیلۀ عارف مطرح گردید.

گفتنی است که بابه وجودآمدن منصورحلاح درآخراین دوره تحول عظیم معنوی درحوزۀ عرفان اسلامی به وجودآمد. دانشمندان باوردارندکه حلاج باارایۀ اندیشه های جدید، عرفان اسلامی راازلحاظ نظری وارددواران تازه یی نمودوانقلاب معنوی رادرحوزۀ عرفان به وجودآورد. گرچه گفتۀ "انالحق" منصورو" سبحان ماعظم شانی " بایزیدبسطامی درقلمرتصوف شورشگفت آوری رابه بارآوردومنصورحلاج قربانی آن شد؛ ولی توانستندتاعرفان اسلامی رادرحوزۀ نظری دچارتحول ریشه یی نمایند.

دورسوم عرفان اسلامی ازقرن جهارم تاقرن پنجم 

دورسوم تصوف اززمان ابوبکرمحمدبن موسی درسال 320هجری قمری آغازوتادوران ابوعبدالرحمن محمدبن حسین بن موسی درسال 412هجری قمری ادامه یافت . مورخین شمارمتصوفین رادراین دوره 29 تن ذکرکرده اند. ویژه گی های مهم  این دوره بحث وفحص برسرمسایل گوناگون عرفانی وارایۀ اندیشه های جدیددرحوزۀ عرفان اسلام است . اندیشه های عرفانی حلاج دراین دوره موردجشتجووکنکاش عرفاقرارگرفت وگفته میتوان که دراین دوره به صورت نسبی حدفاصلی میان عرفان عمل وعرفان نظری به وجودآمدواندیشه های حلاح وزنۀ بیشتری برروی اندیشه های عرفای نظری گذاشت . باظهورسنایی دردربارغزنی به ویژه پس ازتماس اوباشخص لاییخوارعرفان وارددورجدیدی شدودیدگاه های عرفانی سنایی نسبت به عرفان به مثابۀ روح تازه یی بود که درعرفان دمیده شدوازعمق بیشتری برخوردارگردید . وی بانوشتن کتاب  "فیه مافیه" سیروسلوک عرفانی راغنامندبرومتکامل ترگردانید. این کتاب درواقع بعدها به مثابۀ چراغی بودبرفرازراۀ متصوفینی چون عطارومولوی که  دردرون هرکدام آنهاآتش نیرومندی رامشتعل  گردانید. تاثیرات پرجاذبه وپرکشش افکاریکی بردیگری بودکه مولوی رابه گفتن این سخن واداشت که گفته است  :"  

عطارروح بودوسنایی دوچشم او

ماازپی سنایی وعطار       آمدیم

وبااین بیت           

هفت شهری عشق راعطارگشت             ماهنوزاندرخمی یک کوچه ییم "

دورچهارم عرفان اسلامی ازقرن پنجم تاقرن ششم

این دوره اززمان عین القضات همدانی درسال 525هجری قمری آغاز وتااحمدخیوفی کبرامقتول درسال 618ادامه پیداکردکه شمارمتصوفین این دوره  به 14 تن میرسند. دراین دوره شعرواردحوزۀ تصوف گردید ودرشماری مواردعرفاومتصوفین موردتقدیرشاهان قرارگرفتند. باواردشدن شعردرقلمروعرفان ، تصوف اسلامی ازحالت خمودی وجمودی بیرون شده  ، سیالیت بیشتریافت وبالنده وپویاگردید. ازویژه گیهای این دوره شورومستی های عرفانی است که روبه بالاداردوسالک درزمین آرام نمیگیردوپایکوبان ورقصان ودستهاافشان میل پروازبه آسمانهارانمود. زنده گی درطبیعت چون قفس تنگی ویرامیفشردوبرای رهایی اززندان آن حتاتن برایش سنگینی میکردوآرزوی شکستن آنرامینمود. باواردشدن شعردربسترتصوف ، تصوف راچون رودخروشانی به حرکت درآورکه دیوارهای عبورناپذیری راعبورپذیرگردانید.

شوریده گیهاوجوش وخروش بی پایان عرفانی  دراین دوره سبب شدکه میان فقهاوعرفااختلاف شدیدی به وجودآید. غزالی ناگزیرشدتابانوشتن"تهفة الفلاسفه " به تکفیرفلاسفه بپردازد. وی باگرایش عرفانی موضع عقل رامتزلزل گردانید وسبب کم توجهی به  عقل رافرهم نمود. درحالیکه غزالی یکی ازبزرگتری فیلسو فان زمانش بود وبانوشتن کتابهای فلسفی تحولات بزرگی رادحوزه های علم وفلسفه به وجودآورد ؛ ولی بایافتن ناتوانیهای" عقل "یک باره راۀ علم وفلسفه راکنارگذاشت وبه عرفان روآوردکه این رویکرداونه تنهاتحول عظیمی رادرحوزۀ  عرفان به بارآورد؛ بلکه دنیای علوم وفلسفه رانیزدچاددگرگونی کرد.

دراین دوره خانقاه های زیادی ایجادشد وفزونی خانقاه هایکی ازویژه گیهای این دوران به شمارمیرود که سبب توسعۀ حلقات تصوفی گردید. 

این دوره یکی ازجنجال برانگیرترین دوره هادرتاریخ تحولات عرفانی میباشد که اختلاف فقهاوعرفاچنان روبه بالاداشت که عرفای بزرگی چون عین القضات همدانی وشیخ شهاب الدین سهروردی (587هجری قمری ) قربانی تکفیرفقهاشدند.

بحثهای تازه یی درحوزۀ عرفان اسلامی پدیدآمدومفاهیمی چون حقیقت خدا، وجود، عدم  ، ماهیت وجود، حادث ، قدیم ، کثرت  ، وحدت  وغیره واردعرفان شد. باواردشدن بحثهای نامبرده برپیچیده گی مفاهیم عرفانی افزوده شدوعرفان رایک گام به پیش کشاند.

دورپنجم عرفان اسلامی ازقرن ششم تاقرن هفتم

این دوره با"قصص الحکم "ابن عربی آغازیافت که باحمایۀ نظریات اوبه وسیلۀ یک تن ازپیروان مشهوراوصدرالدین قونیه یی درسال673 هجری قمری ادامه پیداکرد. باایجادطریقۀ نعمت اللهیه به وسیلۀ شاه عبدالعزیزدهلوی درهندوطریقۀ چشتیه به وسیلۀ معین الدین چشتی درسال 633هجری قمری وطریقۀ مولویه به وسیلۀ رومی تصوف توسعۀ بیشتر یافت  . آخرین عارف ومتصوف این دوره پوریای ولی (722هجری قمری )است . دراین دوره مردان بزرگی چون عطاردرنیشاپور ومولاناجلال الدین بلخی درقونیه درجهان تصوف ظهورکردندکه بانوشتن آثاری ماندگار برماندگاری عرفان صحه گذاشتند. باوجوداختلاف شماری ازعرفا بایکدیگرچون مولاناجلال الدین بلخی صدرالدین قونیه یی  برسرشیوه های عملی ونظری عرفانی بازهم عرفان پویاترگردید واستوارتر وپرشتاب ترگام برداشت. باآمد"مثنوی معنوی" مولانای بلخ عرفان وارددوران دیگری شدوجاودانگی عرفان برتارک مثنوی حک شد. مولاناعشق رامعراجی به بام سلطان جمال میخواند. زمانیکه عقل درشش جهت پادرگل میماند، عشق به سروقتش میرسد، براین آهنگ : "عشق گویدراه است ورفته ام من بارها"وباگفتن این حرف عقل رادرپای عشق به قربانی میگیرد. (4) وعاشق راخورشیدآیینی  میخواندکه عشق چون چراغی برفراه راهش قرارداردواورارهنمایی میکد:

دلی یادیدۀ عقلی تویانور خدابینی

چراغ افروزعشاقی تو، یاخورشیدآیینی(5)

وی عشق راگامی به سوی کمال میداندوباورداردکه هرگاه خوف ورجاآدمی راوسوسه ننماید ، عشق حقیقی به صورت قطع راه به سوی خداوند میبرد.ومیگوید درآنزمان که انسان درزنده گی خود به پایان عشق  رسد ، سفراودرحیات الهی ادامه پیدامیکند سفراوبه مقام نوترعشق که اشتیاق عمیق تری رادراوبرمی انگیزد، روبرومیشود . عشق واشتیاق به صورت متقابل باهم وابسته اندوهراندازه ییکه جمال الهی درابدیت آشکارگردد، عشق به شکل های تازه ترنیرومندترمیشود. ازهمین روملت عشق راازهمه دینهاجدامیخواندومیگوید :                "ملت عشق ازهمه دینهاجداست "  وی باتوجه به جاذبۀ سرشاری که دارد، همیشه عقل رابه ملامتی میگیردوآنرابه مصالحه ومعامله متهم مینماید؛ درحالیکه عشق درعقب این بازارمعامله چیزهای بزرگتری رامیبیند .  چنانچه میگوید: "عقل بازاربدیدوتاجری آغازکرد        عشق دیده زان سوی بازاراوبازارها(6)

وی چون منصورحلاج همیشه ازمرگ روحانی ورستاخیزروحانی سخن میگفت وآنرانیروی مقناطیسی بی روح نمیداد؛ بلکه آنرافیض عام وعشق خلاقۀ خداوندمیداند.

نویسنده گان متاخرباتوجه به جذبات عاشقانه وآهنگ سرشارازمعانی خروشان مثنوی آنراصورت کاملی برای بیان وحدت وجودتفسیرکرده اند؛ زیراکه بیشترتحت تاثیراندیشه های ابن عربی بودندکه وی فلسفۀ وحدت وجودرابه فرجام نهایی آن رسانید. غربی هاهم متاثرازاندیشه های نویسنده گان نامبرده میباشند.

دورششم اسلامی ازقرن هشتم تاقرن نهم وبعدترازآن

دراین دوره تصوف باروحیۀ سرشارازعصیان دربرابر تجاوزمغلی چهره نمایاند. پس ازتهاجم مغل وضعیت درخراسان خیلی خراب ومردم به حالت پریشان حالی به سرمیبردند. عرفاواردمیدان شدندوباایجاد حلقات عرفانی راه رابرای ایجادجنبشهای عرفانی بازنمودند. دراین دوره بودکه خلیفۀ مازندرانی قیام سربه داران رادرسال (783هجری قمری )سازماندهی کردویکی ازخلفای مهم تصوف دراین زمان پهلوان اسدالله (775هجری قمری )است که درشکل دهی تصوف آنزمان نقش موثری رابازی کرد. جنبش های درویشیه وقلندریه هم دراین دوره به وجودآمدندکه روحیۀ ضد استعمارمغلی راداشتند. شعرادراین به اشعاری می پرداختندکه بیانگر شرایط دشوارآنروزبود . به گونه مثال بلبل شیراز حافظ گفته است :

" شبی تاریک وبیمی موج گردابی چنین حایل       کجادانندحالی ماسبکساران ساحلها

ویا                

جنگ هفتادودوملت همه  راعذربنه         چون ندیدندحقیقت رۀ افسانه  زدند"

یکی ازویژه گی های این دوره آموختن علوم ظاهری به وسیلۀ عارف بودکه هرگونه گرایش عرفانی اورامکلف به آموزش های علوم دینی وعلوم متداولۀ دیگرمینمود. درواقع این رویکرد عرفان راوارد مرحلۀ تازه ترنمودوهد ف ازآن برچیدن زمینه های خراف اندیشی درحوزۀ عرفان بود. تمایل به خانقاه هاوواردشدن اشخاص ناباب درآنجاهاواستفاده جویی های شماری ازخانقاه هاعرفاراواداشت تاسالکان راه راپیش ازهمه به آموزشهای فقهی وعلوم ظاهری ترغیب بدارند.

اندیشه های عرفانی دراسلام ازابتداتاامروزسیر صعودی راپیموده است. درهرمرحله نسبت به مرحلۀ قبل بالنده تروپرشکوه ترچهر نمایانده است وچون خروشانی خروشنده ترازگذشته سربرافراشته است وبرفرازامواج تندروزگارمستانه شتافته است . ازلحاظ مفاهیم غنی ترگردیده وازعمق بیشتری برخوردارشده است . ازهمین رواست که عرفان امروزی بامایه های غنی دینی اش برگسترۀ عظیم فرهنگی شرق مغروروپرشکوه چهره مینمایاند. بسترهای فراخ فکری رابرای آزاداندیشی های واقعاً انسانی فراهم کرده است که درگشترۀ آن ملتهای گوناگون میتوانند، به حیات سیاسی واجتماعی خود ادامه بدهندودرفضای آرام وخالی ازخشونت آن نفس آرام بکشند؛ زیراکه سرزمین عرفان دنیای سیال وشناورعشق است وعقل تاکرانه های آن مجال حرکت راداردوبرسکوی آن یارای منزل گزیدن رادارامیباشد . واضح است که درصورت  آمیزش عقل باعشق بسابن بستهای عقلی رارهگشاباشد. 

اشراق وبعدچهارم

به هرحال هرچه باشد هدف اصلی عرفان تذکیۀ نفس ودست یابی به دنیای شوریده حالی یی سرشارازجذبات انسانی میباشد. اینکه سالک این شوریده حالی وآرامش باطنی راچگونه میتواند ، حاصل نماید . متکی به روش خاصی نیست واین باب به کلی به روی سالک بازاست که ازچه طریقه یی میتواند بهره بجوید. تمسک ورزی سالک به شیوه های گوناگون عرفانی برای رسیدن به مراحل شناخت برترسبب شده است که عرفان اسلامی دریک قلمرووسیعی باید موردبحث قراربگیرد. گوناگونی های مشربهای عرفانی به گونه یی  راه رابرای سؤتفاهمات درمورد کرکترهاواخلاق سالکان  فراهم کرده است که هرکدام درنتیجۀ سیرعرفانی وتکامل روحی خودرامتصف به صفاتی مییابند . بینش های گوناگون عرفانی  ازنگاۀ  نظری وعملی راه رابرای رسیدن سالک به مقام قناعت ، صبر، شکر، توکل وغیره میگشایدتابه تدریج هفت کوچۀ  پرپیچ وخم عرفانراتارسیدن به  به مقام فنافی الله طی نماید . هدف اصلی سالک ازپیمودن این راۀ دشوار باحفظ اصول شریعت وتمسک ورزی به طریقت رسیدن به حقیقت میباشد. سالک پس ازطی نمودن فرازونشیب زیادبه گونه های مختلف درآرزوی تذکیۀ نفس ، مکاشفۀ درونی ودرک بارقۀ الهی است که برمنیت های متعالیۀ خودآگاهی حاصل مینماید وازالطاف الهی بهره مند میشود.

تمام عرفا پله به پله به هرمقامی که رسیده اند. رسیدن به پلۀ اول رابانیروی عقل آغازیده اند وآنجا که عقل دربن بست قرارمیگیرد ، وسوسه های بحرانزای ذهنی آنهاراسخت درخودفرومیبرد. درآنصورت  پای عقلیان واستدلالیان راچوبین مییابند . ناگزیربه خانقای درون متوجه میشوند وبه تجربۀ باطنی تمسک میورزند. به سیروسلوکی میپردازند که پروازعقل رادرمقام اشراق به آزمون میگیرندتاباپرتوافشانی باطنی نه تنهابربن بستهای عقلی خودپایان بدهند ؛ بلکه کوره راهان شناخت عرفانی راتاپله های بینهایت نیزبپیمایند.

ازاینروگفته میتوان که فهم دینی عارف چون رودخروشانی است که نیروی اشراق فرماندۀ بدون منازعۀ آن میباشد ؛ ولی عقل درمحورآن نه تنهابه مثابۀ شرطۀ قوی پنجه به گشت زنی می پردازد ؛ بلکه دراستقامت بخشیدن نورافشانیهای باطنی به کمک وی میشتابدوآنهاراخوبترجهت میدهد؛ ولی عارف چنان درهوای اشراق مست وشوریده حال میگرددکه عقل راچون سایه یی درعقب اشراق یاآگاهی های حضوری میبیند.

      سالک بربنیادتجربه های باطنی پس ازمکاشفه وبحث صوری به شناخت یقینی که درواقع مرحلۀ ساختمان علم صحیح است دست مییابد. این آگاهی قابلیتهای  تحلیل فلسفی رادارامیباشدکه سالک پس ازرسیدن به مقام یقین نتایچ تجارب باطنی خودرابه زبان فلسفه ویاتمثیل بازگومیکند. سالک پس ازطی نمودن این مراحل به شناختهای بکری دست مییابد که پای استدلال درمرزهای آن چوبین میگردد.

اینجا است که مولانای روم میگوید : "دل هرذره راکه بشکافی آفتابی دراونهان باشد. " وی زمانی این حرف راگفته است که هنوزبشردل ذره رانشگافته بودوانشتاینی موفق به شناختن انرژی هسته یی وظرفیت فوق العادۀ اتوم نگردید بودوهرگزنمیدانست که درصورت بمباردمان ویاغی ساختن یک گرام  هستۀ یورانیوم غنی شده انرژی یی باظرفیت یک ملیاردژول انرژی همراه بااشعه های الفا ، بیتاوگاماازآن متصاعدمیگردد. دستیابی مولانابه مرزهای شناخت درآنسوی بعدسوم ارتباط مستقیم باراه یابی وی به بعدچهارم داردکه چگونه به نیروی اشراق سه بعدزمان ، مکان وفضارامیدرد وبه بعدچهارم راه مییابد.

ازهمین رواست که امروز بعدچهارم به حیث یک مسآلۀ مهمی قابل دقت است وازدیرزمانی بدینسوذهن دانشمندان رابه خودمصروف گردانیده است . بعدچهارم برتوانایی های ذهنی یی بحث میکند که انسان رایارای شناخت به آنسوی دیوارهای ناشگافتۀ مجهولات عالم میکشاند ؛ ولی این توانایی درهرکس متفاوت است ،  هرگاه این ظرفیت ازپیامبران الهی تاانسانهای عادی به بحث گرفته شود ، دست کم پرده یی ازاسرارآن برداشته خواهدشد. دقت بیشتربرشعرمولانای روم نه تنهاظرفیت سرشارآدمی رابرای شناخت تاآنسوی کرانه های ناشناخته به نمایش میگذارد ؛ بلکه تااندزه یی سفرمعراج پیامبراسلام رانیزتفسیرمینمایدکه چگونه وی شبی ازمسجدالحرام عازم بیت المقدس میشودوباشنوایی وبینایی تمام آیات خداوند(ج)رامشاهده مینماید . برای مشاهدۀ  نشانه های خداوندرا" افق اعلای کمال " به تماشاگرفت وجبریل به اندازۀ "دوکمان به وی نزدیک شد. درآن هنگام چنان پیامهای روشن آگاهی را به امرخداوندبه پیامبررسانیدکه کسی آنهارادرک کرده نتواند. درآن هنگام آنچه پیامبردید، دلش برآنهامهرتایید گذاشت وآنهاراوهم وگمان نپنداشت." پیامبربه نشانه های خداوندرابه تماشاگرفت ودروشورووجدبی پایانی سرتاپای اورافراگرفته بود ودراسرارآفرینش فرورفت . پیامبر چنان آیات الهی رابه"چشم مشاهده کردوبه مقام یقین دید که خداوند هرگونه ستیزوجدال باپیامبرش رامردودمیشمارد. " پیامبردرشورآگاهیهای باطنی غرق بود وبه یاری وحی الهی هرآن پرده های اسراریکی پی دیگری ازپیش چشمانش برداشته میشد که" باردیگرجبریل رادر"سدرةالمنتهی"(درنزدیک درخت کنار، درقسمتهای راست عرش ، درجاییکه خداوندپیرامون پیامبررامبارک وپرنعمت گردانید تادرفضای حیرت انگیزآن توفیق دیدن اسرارغیب رادریابد)  مشاهده کردکه درنزدیکی آن بهشت جایگاۀ متقیان قراردارد. جبریل رادرحالی یافت که درخت سدره رامیپوشاندکه احدی ازچگونگی پوشش آن آگاهی ندارد . درآن  حال چنان دردریای اسرارالهی مستغرق گردید و الطاف الهی بروی مستولی شدکه" آنچه رابایدبنگرد، بدون کم وکاست مشاهده نمود" وبا مشاهدات آیات الهی تاآنجا پیش رفت که آیات ونشانه های بزرگ خداوندرابه صورت حقیقی دیدوبه کنۀ شناخت آنهاپی برد.

مولوی باوردارد:" عشق واشتیاق صوفی به خداازنورازلی محمد(ص)سرچشمه میگیردکه حقیقت همۀ انبیاواولیااست. " ازهمین روپیامبررابه صفت تجسم حقیقی عشق  " کان عشق" می ستایدوعاشق راندامیزندتاچنگ درردای احمدزند. وی بدین باوراست که پیامبر عشق الهی خودرابه بهترین وجه درتجربۀ "اسرا"(ستایش خداوندی راکه بندۀ خودرادرشب سیرداد . آیه )  سیرشبانه ، عروج به آسمان، که قرآنکریم بدان اشاره کرده است ، متجلی گردانید. (7)

سیرشبانه دست کم ازروزگار بایزیدبسطامی بدین سو، همچون نمونۀ کامل پروازروحی عارف به حضوربی واسطۀ الهی به صورت تمثیلی برای مشاهدۀ روحانی تفسیرشده است . پیامبردرآن شب باچشمانی خفته ودلی بیدارهمانگونه که درحدیث شریف آمده است ، سواربراسپی معجزه آسا، براق که نامش به قول عرفا با"عشق"برابرگشت ، به سوی آسمان برکشیده شد ، باسرعتی حیرت انگیزبه آسمان های کمال به پروازدرآمدوباشتاب بی پایانی روبه عروج نهادتاناشناخته های خودرازودتربشناسدوجهان غیب رادرعالم شهودبه تماشابگیرد.

مولوی رومی درمورد معراج پیامبرزیباترین  تصویرخیال انگیزراارایه کرده است :" برمبنای احادیث نبوی جبرییل رهنمای سفرآسمانی پیامبرازرفتن به جایی ( حضورحق) برحذرداشته شدکه احمدرااجازۀ ورودبدان بود؛ زیراترس ازآن بودکه مبادادرآنجاپرجبرییل بسوزدوعرفااینرابه صورت کنایه ازعقل نام برده اندکه آگاهی اش محدوداست ونمیتواندازحدتجاوزنماید. یعنی درمقامی که خلوت  محرمانه ازعشق ومعرفت عاشق آغازمیشود، عقل به صورت فرشته هم اجازۀ ورودبه آنجاراندارد. باآنکه وجود جبرییل دراین سفربه حیث رهنمای پیامبرتانزدیک به مقام وصل ضروری بود؛ ولی زمانیکه طالب به خلوت وصال میرسد ورازهای ناگفتنی عشق چهره مینمایانند، حضورجبرییل (عقل ) بی فایده می شود؛ زیرادرآنجاعقل پادرگل میماندوعشق به پروازمی آید وزبان آن گشوده می شود. درواقع عقل استدلالی رامجال تفسیراین سفرآسمانی ناکرانمندممکن نیست ؛ بلکه تنهاعشق پس ازتمکین حضوری توان منزل آرایی بدانجاراداردوبس . تنهادرصورت راه یافتن عقل به بعدچهارم است که ازپادرگلی ها بیرون میشود وبازهم به یاری عشق این سفرناتفسیرراتفسیرپذیرتر میسازد. 

ازدقت عمیق برآیات بالاآگاهی های خاصی ازمفاهیم لطیف قرآنکریم راجع به معراج برای انسان دست میدهدکه چگونه خداونددریک سفر عروجی روبه بالاپیامبرش رایاری میرساند ودریچه های شناخت راازشش سوبرویش میگشایدوبه آگاهی های میرسدکه انسان امروز هنوزفرسنگهاازآن فاصله دارد. ممکن سفرمعراج درروشنایی یافته های انسان پیرامون بعدچهارم بیشترتفسیرپذیرشود ودرآنصورت آدمی خواهدتوانست تابه یافته ها ومشاهدات پیامبراندکی آگاهی حاصل نمایدوبه نشانه های آفرینش الهی درهستی پی ببردکه پیامبردرسفرمعراج ازآن سخن به عمل آورد.

سفراشراقی درواقع مقدمۀ تذکیۀ روح است ، برای مشاهدات انوارالهی وگام گذاری به مراحل شناخت حقیقیت به نیروز تجربۀ درونی که رابطۀ ناکسستنی یی بابعدچهارم دارد. مولانای رومی به یاری ریاضت باطنی واشراق معنوی به رازدرون ذره پی بردکه یک انسان عادی بود؛ ولی دارای ظرفیتهای معزی بزرگتر. هرگاه فهم ویاظرفیت مغزی اودربرابرفهم وظرفیت مغزی پیامبربه مقایسه گرفته شود ، هرگزقابل مقایسه نیست ؛ زیراکه اوبه زبان وحی آگاهی داردوبه کمک وحی توانایی گشودن رمزورازمجهولات درهستی رادارد؛ ولی اینقدرمیتوان گفت که هرانسان ازظرفیت واستعداد خاصی برخورداراست وهرگاه این استعداد به کارافتد وفعال شود. توانایی های شگفت آوری ازآدمی به ظهورمیرسد. به حرف علی شریعتی که انسانراموجودی شبۀ خدادرزمین یاانسانراخداگونۀ درتبعیدعنوان میکند ، صحه میگذارد. این ظرفیت سرشاردرهرانسانی متفاوت است ، به گونه های مختلف درزمانهای مختلف دراشکال علم حضوری درعرفاوبه صورت وحی درپیامبران الهی آشکارمیشودوبابهای بعدچهارم رادق الباب مینمایند.  ویادرصورت مقایسۀ کردن ظرفیت فکری یک عارف باظرفیت فکری یک نابغه تاحدودی پرده ازرازظرفیت انسان برداشته شده میتواند که چگونه یک نابغه باداشتن نبوغ فکری موفق به کشف قوانین علمی وشناختن پدیده هامیگردد. باآنکه سروکارنابغه باعلم صوری است ؛ ولی آگاهی های اولی اش به صورت عموم حضوری اندوباآگاهی های حضوری درپیونداست. دراصل آگاهی های حضوری رهگشای کارنابغه درراستای پژوهشهای علمی وی میباشد. البته باتفاوت اینکه نابغه به صورت طبیعی وخودجوش بدون ریاضت فکری به یک نوع آگاهی حضوری دست مییابد؛ زیراکه دریافتهای ابتدایی نابغه هم پایگاۀ تجربی ندارد.

گفته های بالانه تنها ازرازظرفیت  مکنوزانسان پرده  برمیداردوبه نقش آگاهی های حضوری  درحوزه های علمی وعرفانی  صحه میگذارد؛ بلکه به این مسأله تاکیدمیداردکه انسان دارای چنان تواناییهای بلندوخداداداست که دراوقات مختلف به ظهورمیرسندودرصورت ظهورآنهاتحولات چشمگیری درجهان رونمامیگردد. هرگاه دریچه های آگاهی های حضوری والهامی  درروشنایی ریاضتهای فکری بیشتروژرفترگشوده شوند ، نه تنهاراهی به سوی بعدچهارم بازمینمایندودرمرزهایی ازشناخت حضوری باوحی پیوندمییابند ؛ بلکه برحرکت گام به گام انسان تارسیدن به  قله های تکامل نیزمهرتایید میگذارد وراهیابی انسان به بعدچهارم نه تنهاپرده ازرازاشراق وعلم حضوری تاسفرمعراج پیامبر برمیدارد ؛ بلکه قلمروآگاهی های انسان تاکرانه های وحی گسترده خواهدشد تاباشدکه انسان برسکوی  حقیقت تادستیابی به حقیقب برتر استوارتکیه  نماید . 

 

1-  استادجلال الدین آشتیانی   ، شکوه شمس     ، ترجمۀ حسن لاهوتی  ، صفحۀ   402-405

2-   سیرنصوف دراسلام

3-  حسن عمید ،  فرهنگ فارسی عمید  ،  صفحۀ 1373

4-  استادجلال الدین آشتیانی   ، شکوه شمس  ، ترجمۀ حسن لاهوتی   ،  صفحۀ 468             

5- مولاناجلال الدین بلخی ، کلیات شمس (دیوان شمس)    ،         صفحۀ 1031

6-   استاد جلال الدین آشتیانی   ،  شکوه شمس   ،    ترجمۀ  حسن لاهوتی    ، صفحۀ 462-468

7-   استادجلال الدین آشتیانی    ،  شکوه شمس        ،   ترجمۀ حسن لاهوتی  ، صفحۀ 398

 

 


بالا
 
بازگشت