نوشته : احمد سعیدی

منافع ملی، وحدت ملی دیموکراسی

          علاقمند نبودم در اینروزها در مورد پرابلم و مشکلاتیکه دامنگیر مردم ماست چیزی بنویسم ، و از حوادثیکه یکی پی دیگری به طرف آن سر نوشت ما را سوق داده میرود که نهایت پیچیده و هولناک است حرف های داشته باشم دو سه روز قبل دوست دیرینه ئی برایم تیلفون کرد که در محفلی اشتراک ورزم برایش لبیک گفته به آنجا رفتم وقتیکه به محفل رسیدم عالی جنابی حضور داشت ما حاضرین را خطاب نموده آنقدر از ملت ، منافع ملی و وحدت ملی صحبت کرد که نه مقدمه آن معلوم بود و نه موخر از این پا فراتر نیز گذاشت در باره سرمایه گزاری و بازار آزاد نیز ده دقیقه صحبت کرد در باره بازار آزاد زیاد تاکید داشت اما در باره (فساد آزاد و کساد آزاد ) حرفی به زبان نیاورد به حکم وجدان یک دل را صد دل کرده در موقع صرف چای برای آن عالی مقام گفتم کارزار سیاسی و اجتماعی ملت ما کار تمام نخبه گان و تحلیل گران جامعه افغانی ما را زارو زبون ساخته و تا هنوز همه به دور یک حلقه ئی درحرکت هستیم که با خود صد ها پرابلم سیاسی و اقتصادی دارد این طرز و شیوه کار که مشکل زا است بدون شک اگر ما خود را به نزد خدا وملت خود مسئول ندانیم بحران  کنونی که هر روز در ابعادش افزودی بعمل می آید و این مکروب های که نظام را از درون مانند موریانه می خورند دوای خسک نزنیم دردا و هزار افسوس با آلودگی های دیگری که در شرایط موجود ما را بطرف اندیشه های قومی ، زبانی و اندیشه های کورکورانه دیگر سوق میدهد رهسپار میشویم  به آن عالی جناب گفتم بدون یک جراحی عمیق اجتماعی و با جرئت که در آن همه چیز صادقانه و متبلور باشد هر گز نمی توانیم در رفع این کمی ها و کاستی ها  فایق آییم . برای آن جناب جرئت مندانه عرض کردم معنی منافع و مصالحه که شما محاسبه دارید از حقیقت درست بر خوردار نیست من رسالت خود میدانم تا طی مقاله ئی درازی منافع ملی ، وحدت ملی و حتی دموکراسی را که جناب شما قلباً به آن باورمند نیستید تعریف و تشریح کنم اکنون طبق وعده در مورد منافع ملی ، وحدت ملی بخصوص در افغانستان و کشور های همسایه حرف های دارم که خالی از دلچسپی نخواهد بود خدا کند آن جناب عالی نیز نوشته ام را به خوانش بگیرد.

منافع ملی و وحدت ملی دو اصطلاحی اند که مفاهیم مناف و اراده جمعی ملت ها و رژیم های سیاسی را در روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنها در عرصه روابط ملی و بین المللی بیان می دارند. منافع ملی در ضمن نشان دادن شخصیت ملی، شخصیت سیاسی، شخصیت فرهنگی و قدرت اقتصادی یک ملت در جوار ملت های دیگر نشان دهنده اهداف خاص ملی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رژیم های سیاسی نیز است.

روی همین اصل است که منافع ملی تنها مفهوم اقتصادی نداشته بلکه شامل منافع سیاسی و اهداف فرهنگی نیز می باشد که به پالیسی ها و اراده رژیم سیاسی در عرصه روابط ملی و بین المللی اشاره می کند.

برای درک هرچه بهتر منافع ملی و وحدت ملی باید اول بفهمیم که ناسیونالیزم (Nationalism) یا ملی گرایی چه مفهوم دارد؛ چون بعد از به وجود آمدن دولت های ملی بود که دو اصطلاح منافع ملی و وحدت ملی مطرح بحث گردید.

اندیشه ملی گرایی (Nationalism) همپای نظام بورژوازی در اروپا رشد نموده، بالاخره منتج به ایجاد دولت های ملی در این قاره گردید و دوره جهان وطنی (Comopatriotism) یا انترناسیونالیزم مسیحی را خاتمه داد. از به وجود آمدن دولت های ملی، منافع ملی در محور رقابت های دولت های نوبنیاد استعمار اروپایی قرار گرفت و اصطلاح منافع ملی در جوار اهداف اقتصادی، به طور غیر مستقیم از اداره و اهداف سیاسی و شخصیت فرهنگی این دولت ها در کشورهای مستعمره نیز سخن می گفت.

بعد از برچیده شدن قدرت جهانی کلیسا و مفکوره جهان وطنی آن، ناسیونالیزم بنیاد نظریه سیاسی دولت های مستقل اروپایی راتشکیل داده و پس از قوت گرفتن ناسیونالیزم، حتا کلیساهای ملی نیز به وجود آمد.

کلیساهای ملی اروپا نه تنها به ناسیونالیزم اعتقاد داشته، بلکه وسیله ای برای حراست از منافع ملی دولت های ملی نیز بوده و نمایندگان این کلیساها در جوار سیاستمداران و ارتش و کالاهای مصرفی در کشورهای مستعمره حضور داشتند.

پس از رشد ناسیونالیزم، مفهوم اصطلاح منافع ملی را تنها اهداف اقتصادی دولت های ملی در برداشت، وقتی کشورهای استعماری از منافع ملی خویش حرف می زدند، برای آنها این اصطلاح تنها مفهوم اقتصادی داشته و سیطره سیاسی و فرهنگی شان در کشورهای مستعمره نیز به منظور حفظ بازارهای فروش بود. اگر سیطره سیاسی دولت های استعماری اراده ملی و سیاسی کشور مستعمره را از بین می برد، سیطره فرهنگی آنها زمینه اجتماعی شدن مصرف کالاهای تولیدی شان را مهیا می ساخت؛ یعنی اسارت فرهنگی مملکت های مستعمره باعث میگردید که شعور فکری و سیاسی و حتا سلیقه این ملت ها را فرهنگ استعمار تعیین کند که به غیر از تلقین مصرف و تداعی نمودن مصرف دیگر هدف نداشت.

بنابراین منافع ملی در تلقی استعماری خود، اصطلاحی است که از که از منافع اقتصادی حرف می زند، و اگر به منافع سیاسی و منافع فرهنگی اشاره می شود، بیشتر منظور آن منافع اقتصادی است اینکه اراده، شخصیت و اهداف سیاسی و فرهنگی دولت استعمارگر را بیان کند.

ولی تلقی منافع ملی در کشورهای چون افغانستان، بیشتر از اینکه صبغه اقتصادی داشته باشد، بیانگر اراده، شخصیت و اهداف ملی، سیاسی و فرهنگی ملت آن است؛ یعنی ملت تا اول صاحب رژیم سیاسی بربنیاد دیموکراسی، اراده، شخصیت و هویت های ملی، سیاسی و فرهنگی خود نشود، ناممکن است که بتواند از منافع ملی، به مفهوم منافع اقتصادی خود دفاع کند.

فهمیدن فلقیات متفاوت از اصطلاح منافع ملی برای رژیم های سیاسی، موضوع با اهمیتی است که باید همیشه مد نظر باشد؛ به طور مثال رژیم های سیاسی ایران، پاکستان، افغانستان و هندوستان با آنکه در یک حوزه جغرافیایی موقعیت دارند و در مجموع کشورهای عقب مانده اند، ولی تلقی هریک از این کشورها از اصطلاح منافع ملی، متاثر از مسایلی بوده که حیات رژیم های سیاسی این کشورها بدان وابسته است.

نکته دیگری را که حلقات جداگانه از اصطلاح منافع ملی براساس نوعیت رژیم های سیاسی بیان می دارد این است که منافع ملی در این جنبه خود به مفهوم منافع ملت ها نبوده و تنها از منافع رژیم های حاکم سخن میگوید؛ به طور مثال، منافع ملی رژیم جمهوری اسلامی ایران بیشتر از هرچیز به منافع ایدیالوژی قشری این رژیم وابسته بوده، چون مبنای حکمروایی سیاسی قشر حاکم برملت ایران را ایدیالوژی " ولایت فقیه " تشکیل میدهد.

تلقی این نظام از منافع ملی، قبل از هرچیز تلقی ایدیالوژی بوده.

و هراصل ملموس، سیاسی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی که مخالف این ایدیالوژی بوده و پایه های ملی؛ سیاسی، فرهنگی، قشری و اجتماعی آن را تضعیف کند در واقع مخالف منافع ملی رژیم قشری ولایت فقیه در این کشور تلقی میگردد؛ یعنی منافع ملی را برای یک رژیم سیاسی همان اصل در بر دارد که قدرت سیاسی و حیات رژیم سیاسی و زمامداران آن براساس آن استوار باشند.

ماهیت مداخله گر در امور ملی و سیاسی کشور دیگر را نیز تلقی رژیم های سیاسی کشورهای دیگر را نیز از تلقی رژیم های سیاسی مداخله گر تزس منافع ملی آنها درک نموده می توانیم. رقابت های سیاسی و تسلیحاتی برای دست نشانده ساختن رژیم های سیاسی در کشورهای دیگر برای گسترش قدرت و نفوذ رژیم های مداخله گر تحت شعار منافع ملی شان است و گفته است که تلقی از منافع ملی نیز براساس همان اصل هایی است که حیات رژیم های مداخله گر را در درون کشورشان حفظ میکند.

برای رژیم سیاسی پاکستان منافع ملی شامل دو تلقی مذهبی واقتصادی است چون ناسیونالیزم این کشور یک ناسیونالیزم مذهبی بوده و اما به علت حاکم بودن سیستم بازار آزاد برنظام اقتصادی این کشور تلقی رژیم سیاسی این کشور را از منافع همانا داشتن بازار تبادله در بیرون از کشور تشکیل می دهد انگیزه های مذهبی که سیاست این کشور را در روابط خارجی تحریک می کنند، سیاست صدور ایدیالوژی مذهبی نبوده، بلکه به علت مذهبی بودن ناسیونالیزم آن است، یعنی اگر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در محور تقویت و دفاع نمودن از ایدیالوژی قشری ولایت فقیه در درون و برون مرزهایش تامین شده می تواند و دفاع از این ایدیالوژی قشری برای زمامداران ایران یک اصل محوری است، برای پاکستان گرایش مذهبی برای منافع ملی رژیم سیاسی آن یک اصل فرعی در روابط خارجی آن بوده و حساسیت مذهبی زیربنای روابط خارجی شان را تشکیل نمیدهد، بلکه اصل محوری برای منافع ملی رژیم سیاسی پاکستان همانا داشت بازار اقتصادی است، چون بقای رژیم سیاسی پاکستان منوط به بازار اقتصادی بوده نه اینکه مثل رژیم " جمهوری اسلامی " ایران، منافع ملی و باقی قدرت سیاسی زمامداران آن منوط به بازار ایدیالوژی قشر ولایت فقیه باشد.

اصل های محوری برای تلقی رژیم های سیاسی ایران پاکستان از منافع ملی شان را میتوانیم از ورای سیاست های داخلی شان نیز درک کنیم، در پاکستان هیچکس را به خاطر مفکوره و یا ایدیالوژی و یا موضع سیاسی اش در این یا آن گروه سیاسی به زندان نینداخته و یا تحت تعقیب قانونی یا تفتیش عقاید قرار نمی دهند. آزادی نسبی مطبوعات وجود دارد و گاهی با شدیدترین لحن و حتا کوبنده ترین منطق از حاکمیت سیاسی انتقاد نیز میشود. صدها مطبعه شخصی وجود دارد، چون مطابع شخصی یک تجارت بوده و حاکمیت سیاسی پالیسی بازار آزاد را حتی در مورد عواید اقتصادی مطابع خصوصی نیز حفظ نموده است، ولی در ایران چون منافع ملی رژیم سیاسی در محور اصول ایدیالوژی قشر زمامدار قرار دارد، که از منافع و اصول ایدیالوژیک این قشر تابعیت نماید. به همین ترتیب حتا افکار و عقاید مذهبی خلاف ایدیالوژی قشر حاکم، به حیث " توهین به روحانیت " و " دشمنی با نظام " تلقی میگردد.

برای دفاع از بنیادهای سیاسی و قشری ولایت فقیه در جمهوری اسلامی ایران هم محاکم ویژه روحانیت بوده که مسوولیت تفتیش عقاید را حتی در مورد خود روحانیون به عهده دارند و هم اصول و ضوابط قانونی وجود دارد باید زبان آنها باری دفاع از منافع ملی " با منطق گیوتین سخن گوید در جمهوری اسلامی ایران، ایدیالوژی ولایت فقیه آنقدر مفهوم کلی و ذهنی به خود گرفته است که حتا بحث از " ولایت فقیه " توهین به " روحانیت " و "ارزش های انقلاب اسلامی " تلقی می گردد. برخلاف آزادی های نسبی افکار و عقاید در زمان " رضا شاه " – که در دوران وی کشور ایران از لحاظ اقتصادی وضعیتی پیشرفته تر از پاکستان داشت – رژیم " جمهوری اسلامی " ظرفیت پذیرش ضعیف ترین انتقاد از ایدیالوژی " ولایت فقیه " را ندارد. در یک بیان، منافع ملی این رژیم ایدیالوژیک قشری وابسته به آن شرایط فکری، اعتقادی و سیاسی است که تمام جامعه یکسان بیندیشد و یکسان بگوید و یکسان عمل کند، در غیر آن، این رژیم، مثل رژیم های کمونیستی، تحمل " ولی فقیه " را نیز نخواهد داشت.

به همین ترتیب، رژیم سیاسی هندوستان نیز تلقی خاص خویش را از منافع ملی دارد. برای منافع ملی رژیم سیاسی هندوستان، محور فرهنگی در جوار محور اقتصادی از اهمیت قابل ملاحظه ای برخوردار است، چون تجربه تلخ تجزیه کشوری چند بربنیاد اعتقادات مذهبی براین کشور تحمیل شده است، رژیم سیاسی هندوستان برناسیونالیزم غیرمذهبی اتکا نموده و تقویت سنت های لائیک در فرهنگ ملی این کشور اصلی بنیادی برای حفظ منافع ملی و حتی حفظ تمامیت ارضی آن به شمار می رود.

پس میتوان گفت که رژیم های سیاسی، تلقی خاص خویش را از منافع ملی داشته که این تلقی با منافع و نوعیت آنها ارتباط دارد. با نظرداشت این اصل، منافع ملی در تلقی رژیم های سیاسی توتالیتر (استبدادی)، تنها به مثابه اصطلاحی عوام فریبانه برای توجیه و تطبیق سیاست های این رژیم ها، تحت عنوان یا خواست منافع ملی مردم، به کار برده می شود، یعنی منافع ملی این رژیم های سیاسی عبارت از منافع همان قشری است که قدرت سیاسی را در اختیار دارد مانند افغانستان.

شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که رژیم های سیاسی برمردم تحمیل می کنند، نیز میتوانند بیان کننده تلقی رژیم ها از اصطلاح منافع ملی باشد، به طور مثال، قبل از استقرار رژیم " جمهوری اسلامی " در ایران، اقتصاد و سطح تولید و کیفیت محصولات تولیدی این کشور به مراتب بالاتر از اقتصاد، سطح تولید و کیفیت محصولات تولیدی پاکستان بود. هیچ محصول پاکستانی نمی توانست که با محصولات ایرانی در بازارهای فروش منطقه رقابت کند. سطح آزادی مطبوعات در پاکستان به مراتب پایین تر از سطح آزادی مطبوعات در ایران بود. مطرح نیست که این آزادی چقدر ماهیت حقیقی داشت، حرف بر سر این است که همانقدر که اقتصاد و محصولات ایران در منطقه حالت تهاجمی و بازاریابی خوب داشت، به همان اندازه فرهنگ ایران نیز حالت پویایی داشت. جامعه، سیاست و فرهنگ ایران به سطحی رسیده بود که می توانست بطن پرورش برای مغزهای چون " دکتر علی شریعتی " ، " طالقانی "، " بازرگان "، " نیما " ، " شاملو " ، " براهنی " ، " دولت آبادی " ، " آل احمد " و دیگران باشد، یعنی آزادی بیان و عقاید قبل از رژیم " جمهوری اسلامی " در ایران، با نظرداشت ماهیت استبدادی رژیم سلطنتی، تا حدودی ظرفیت تحمل اندیشه های مخالف را داشت، زیرا رژیم سلطنتی در این کشور، رشد فرهنگ را نیز از شکم رقابت اقتصادی خویش در منطقه می دید. فرهنگ ایرانی می توانست همزمان با کالاهای ایرانی، نفوذ سیاسی رژیم گذشته را در بیرون از مرزهای آن تقویت کند. این مفکوره تا همان حد رشد کرد که متفکرین ایرانی توانستند زمینه ذهنی انقلاب ایران را در قالب دستگاه مطبوعاتی "رژیم استبدادی شاه " فراهم سازند.

رژیم ایدیالوژی " جمهوری اسلامی ایران " به بهای از بین بردن اراده سیاسی ملت ایران بدتر از "رژیم استبدادی شاه " رکود اقتصادی و فکری و استبداد قشری و سیاسی را براین ملت تحمیل نمود اهداف و منافع ملی رژیم جمهوری اسلامی را در روابط ملی و بین المللی آن مبارزه با " علایم طاغوتی " درون مرزی و برون مرزی تشکیل می دهد که از طرف گردانندگان " رژیم " با اساسات ایدیالوژی آن در تضاد تشخیص شده باشد.

اگر رژیم "شاه " فرهنگ ایرانی را از طریق آزادی نسبی افکار و عقاید برای منافع و پالیسی اقتصادی رژیم در منطقه تقویت میکرد، رژیم جمهوری اسلامی ناگزیر است که حتی از طریق دشمنی با ارزش های تاریخی، ملی، سیاسی، اجتماعی، ذهبی، فکری، اقتصادی و فرهنگی ملت ایران منافع نظم را نسبت به کلیه نهادهای مدنی و فرهنگی ملت ایران ترجیح دهد.

انقلاب ایران که برای تلفیق منافع ملی ملت ایران با منافع ملی رژیم سیاسی آن با هزاران قربانی به پیروزی رسید، با دور شدن از دیموکراسی و منتج شدن به حکمروایی یک قشر، منافع ملی ملت ایران را در تمام عرصه های ملی، سیاسی فرهنگی و اقتصادی در روابط ملی، منطقوی و بین المللی، قربانی خواست و منافع این قشر برسر اقتدار نمود؛ و روشن است که قربانی نمودن منافع ملی ملت ها برای منافع رژیم های سیاسی تنها از طریق استبداد عملی شده می تواند. اقتصاد ورشکسته ایران برای آن سیاست های قشری در عرصه های ملی، منطقوی و بین المللی به مصرف می رسد که منافع ملی ایدیالوژی حاکم را ضمانت نمایند، نه منافع ملی ملت ایران را، بنابراین شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی که رژیم های سیاسی برملت ها تحمیل مینمایند، مصداق هایی برای درک تلقی رژیم های سیاسی از اصطلاح منافع بوده میتوانند.

و اما منافع ملی برای کشور چون افغانستان از چه تلقی خاص برخوردار بوده میتواند که نه قادر به رقابت اقتصادی در بازارهای فروش منطقه است و نه هم می تواند بنیانگذار یک مشی سیاسی – ایدیالوژی و فرهنگی در منطقه باشد؛ با نظرداشت این واقعیت تلخ که از بدو تاسیس اولین حاکمیت مرکزی در افغانستان، اراده سیاسی کشورهای خارجی، سیاست های ملی را برای ملت ها جهت دهی نموده است، در این کشور، بیشتر از منافع ملی باید از بربادی منافع ملی حرف زده شود.

برای درک این مطلب که اگر رژیم های سیاسی ممثل اراده سیاسی مردم نباشند، نمیتوانند مظهر وحدت ملی باشند، به رژیم های سیاسی مبتنی بر دیموکراسی در بنگله دیش و هندوستان توجه گردد؛ مبتنی بودن رژیم سیاسی این کشورها براصول دیموکراسی به مفهوم این نیست که فساد و بی عدالتی از این کشورها ریشه کن شده باشد و رژیم های سیاسی این کشورها ممثل واقعی منافع ملی ملت های خود باشند؛ بلکه این رژیم ها به طور نسبی اراده سیاسی و منافع ملی ملت های خود را تمثیل نموده و مظهر سیاسی وحدت ملی ملت خویش هستند و از لحاظ قانونی مواجه با نهادی محدود کننده استبداد در قدرت سیاسی اند؛ اما در افغانستان، نه تنها رژیم های سیاسی – حتا به شکل نمایشی – ممثل اراده سیاسی و منافع ملی مردم خود نبوده، بلکه عامل از بین بردن وحدت ملی جوامع ملت برای انحصار قدرت سیاسی به نام یک جامعه (اتنی) نیز بوده اند.

از همین جاست که برای ملت افغانستان، منافع ملی بعد از وحدت ملی مطرح میگردد چون منافع ملی زمان در محور اهداف و پالیسی های رژیم های سیاسی قرار گرفته می تواند که این رژیم ها قبلاَ توانسته باشند مظهر سیاسی وحدت ملی – از طریق احترام به اراده سیاسی تمام جوامع، گروه ها و اقشار ملت – باشند.

همانطوری که رژیم های سیاسی تلقی خاص از منافع ملی دارند – ولو منافع زمامداران سیاسی به عنوان منافع ملی مردم مطرح شود – وحدت ملی نیز اصطلاحی است که حکمروایان سیاسی بنابر منافع خود آن را تفسیر می کنند؛ یعنی فرق است بین مفهوم وحدت ملی از دیدگاه یک ملت روی همین اصل با روشن شدن مفهوم وحدت ملی، می توان به علل بی عدالتی سیاسی و ماهیت انحصار قدرت سیاسی در افغانستان پی برد.

همانطور که تلقی های متفاوت از اصطلاح منافع ملی در رابطه به اشکال رژیم های سیاسی بوده و یا به عبارتی دیگر، ماهیت رژیم های سیاسی تعین کننده تلقیات مختلف از منافع ملی است، به همان شکل تلقی از وحدت ملی نیز در رابطه با ویژگی ها، بافت ها و ترکیب اجتماعی و مذهبی ملاها قرار دارد.

باید همیشه بین مفاهیم عام و خاص اصطلاحات سیاسی و اجتماعی دقت به عمل آید؛ همانطور که منافع ملی از مفهوم عم خویش تا مفهوم خاص خویش فرق میکند وحدت ملی نیز از مفهوم عام تا خاص خویش فرق دارد و وحدت ملی به مفهوم خاص خود برای ملت هندوستان از ویژگی های خاص برخورار است. پاکستان با ترکیب اتینکی ملت خویش، دیدگاه خاص خویش را از لحاظ سیاسی در مورد وحدت ملی این کشور دارد. به همین ترتیب، وحدت ملی ایران با وحدت ملی ازبکستان یا فرانسه و آلمان و یوگسلاویای سابق فرق دارد. ولی بنابرمفهوم عام این اصطلاح، تمام کشورها ناگزیراند که به وحدت ملی به عنوان زیربنای وحدت سیاسی و وحدت اجتماعی ملت خویش توجه کنند.

وحدت ملی را می توان چنین تعریف کرد که: وحدت ملی مظهر وحدت سیاسی و وحدت اجتماعی یک ملت برای تشکیل دولت بوده و روابط عادلانه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و اقتصادی تمام اتنی ها (جوامع) گروه های اقشار شامل در ترکیب این ملت براساس آن ضمانت می شود. برمبنای این تعریف وحدت ملی، در افغانستان بحث از منافع ملی بدون نظرداشت وحدت ملی امری کاملاَ ذهنی بوده که چیگونه کمکی برای درک واقعیت های سیاسی و اجتماعی کشور نمیکند.

وحدت ملی در تاریخ سیاسی صد سال اخیر افغانستان، یک مفهوم گنگ سیاسی بوده که به منظور پنهان نموده خلای وحدت ملی در کشور استعمال شده است؛ چون در تمام دوران این تاریخ سیاسی، همانطور که رژیم های سیاسی کشور مظهر سیاسی برای وحدت ملی ملت نبوده، همانطور، وحدت ملی مظهر " وحدت سیاسی " و " وحدت اجتماعی " ملت نبوده است؛ یعنی با تقدس بخشیدن تصنعی برای وحدت ملی، واقعیت محرومیت سیاسی و بیعدالتی را در تمام اشکال روابط اتنی ها، گروه ها و اقشار ملت کتمان نمایند.

به تعبیری دیگر وحدت ملی را می توان چنین نیز تعریف کرد که:

وحدت ملی عبارت از وحدت سیاسی و وحدت اجتماعی تمام اتنی ها، گروه ها و اقشاری است که با ترکیب خود ملتی واحد را به وجود آورده اند و از طریق جامعه واحد سیاسی (حاکمیت سیاسی) روابط عادلانه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خویش را در سطح ملی اداره می نمایند.

بنابراین، برای داشتن وحدت ملی را به فرهنگ ملی و سنت های ملی ضرورت داریم که روابط اقتصادی تمام جوام را به شکل عادلانه آن ضمانت کنند. وحدت ملی زمانی از بین می رود که سنت های ملی در نهاد سیاسی ملت احترام نگردد.

صمیمانه اعتراف میکنم وقتیکه جملات آخر این نوشته را زیر قلم داشتم از طریق رادیو آزادی شنیدم که جناب رئیس جمهور آقای کرزی به جواب خبر نگاری گفت در کابینه موجود ترمیمات بودجود خواهد آمد امیدواریم این تغیرات کارساز واقع گردد و اشخاص و افرادی خدمتگار مردم معرفی شود که خدمتگار باشند نه بادار .

 


بالا
 
بازگشت