وجیهه وفرید رستگار

وکارکرد های جدید هنری آنها

     دستگیر نایل

     وجیهه وفرید رستگار، دو نام آشنای هنر موسیقی درکشور ماست.این دو هنر مند وآواز خوان محبوب،از انگشت شمار آواز خوانانی اند که صدای شان در همه گوشها آشنا ومهر شان در دلهای پیر وجوان پا برجاست.هنر این دو آواز خوان، محصول دو زمانهء متفاوت ودو شرایط با هم متضاد در تاریخ زنده گی هنری ایشان است. روزگار جوانی آنها ، با جنگ تحمیلی وخون ریزی و آتش واندوه، همراه بود.آنها، نمایندهء یک نسل با لنده ونو پا وجوش وخروش هنر هایی بودند که در زیر چتر نهاد های حاکم بر اوضاع وقت ، سر برآورده بودند.

          درچنان محیط و فضایی، از میان نسل جوان در عرصهء هنر آواز خوانی «ارکستر گل سرخ» و« باران» ودیگران از زیر خاکستر گرم زمان،سربیرون کردند. تا برای مردم، سرود های « میهنی و مردمی!!» بخوانند در همان شرایط جنگ وآتش و خون  وانقطاب های فکری ، فرید و وجیهه رستگار،آهنگ صلح وآشتی وسرود های رهایی انسان از قید ظا بطه ها را خواندند.:

_ میخواهم هرجا که آدم، باشد           دلش بیغم، باشد ای یار!

   میخواهم آرزوها خوب باشد          غمها، مغلــــــــــوب باشد    

 در سر نوشت آدم غیر از خوشبختی نباشد، کاشکی!!»

شعر این آهنگ، از « امیر جان صبوری» بود امیر جان صبوری، که شاعر وآهنگ ساز موفق وآواز خوان خوب هم است.،برای بسیاری از آواز خوانان جوان کشور درهمان سالها،آهنگ ها وتصنیف ها ساخت وآنها را به پله های شهرت ومحبوبیت،بالا برد. در واقع،این چنین تصنیف ها وبسا از آهنگ های دیگر مانند آن، فریادی بود که هنر مندان را بدون درنظر داشت سلیقه ها ومرز های اید یو لوژیک،به وصل شدن وهمدل وهمصدا شدن، فرا میخواند.وعاشقان وشیفتگان موسیقی را پر وبال پرواز میداد ورفتن در میان مردم را در دلها زنده میکرد.درهمان سالها،( دهه شصت خورشیدی) وجیهه وفرید رستگار ، با اجرای چند آهنگ میهنی ازجمله (کاریک سربازو سرباز وطن)،به اوج شهرت ومحبوبیت رسیدند.که شعر این آهنگ ها راهم امیر جان صبوری،گفته بود:

_ « غم گندم تو میخواهی بخوانم              مگر مردم، چه میگن؟

     بگوش    طفل            مردم،              غم گندم،  چه  میگن ؟

     یکی بنشسته بر تخت تما شا               تما شا میکند، غمهای مارا

     یکی دور از غم دنیای مردم                 پیام بیغمی باهم می فرستد

     کی،       با        کی؟                          برادر    با         برادر         

     یکی از پشت دیوار جدایی ،                 پیام جنگ، پیهم می فرستد!»

     مرحلهء دیگر، رشد هنر این دو هنرمنددر زمان مهاجرت ودور از شدن از خانه وکاشانهء خویش واصل ها وریشه هاست.اما اصل وجوهر انسانی ما،همان انسان وانسانیت ما ست ولو در هرکجای دنیا که باشد. وجیهه وفرید رستگار،درغربتستان نیز بیکار نه نشستند وبه فعالیت های هنری خود پیوسته کوشیدند وآهنگ هایی راهم به ثبت رسا نیدند.اما این غربتستان،هرچه بود، فضای باز ومحیط تنفس کردن وآزاد زیستن را داشت. بدون شک،آهنگ های جدید این دوهنر مند،همراه بود با تجربه های نو وبرداشت ها وسبک وشیوه های نو. نخستین ( سی دی) که در دیار غربت به ثبت رسید( دلک خوش باور) این جفت هنری بود. فرید و وجیهه، بعنوان میراث دار هنر شان، پای دختر کوچک خویش( هدیه) رستگار راهم به دنیای هنر موسیقی وآواز کشانیدند ودست هایش را گرفته پا بپا به فضای هنر آواز خوانی بردند. با ارزش ترین کار هنری این دو هنرمند، در دیار غربت،از همینجا آغاز شد که بدنیای کودکان روی آوردند وهمراه با انان، آهنگها وسرود های کودکانه را سر دادند. راه یافتن بدنیای کودکان،وبا آنها همصدا شدن،خیلی لذت بخش ودوست داشتنی است که در نتیجه ءاین کار ها، فرید و وجیهه وهدیه رستگار،« سی دی» ( آلوچه) را به ثبت رسانیدند.اشعار وتصنیف های این سی دی را شاعر ونویسنده توا نای کشور دوکتور سمیع حامد سروده وتنظیم کرده است. در واقع، دوکتور سمیع حامد خواسته است وسیله ای برای به شگو فایی رسانیدن هنر نوجوانان وکودکان کشور خود باشد. کاریکه تا کنون کمتر کسی ویا هیچکسی به این نسل فراموش شده واخگر های زیر خاکستر نهفته، نکرده است.

        سی دی ( آلوچه) که هدیه رستگار آهنگ هایش را با مادر وپدرش یکجا خوانده است، چند آهنگ بسیار دلنشین وشنیدنی هم دارد.ازجمله:

_ « وطن، وطن سر تمام ما، حق تست             سیاه وسرخ وسبز، رنگ بیرق تست

     سر زمین ما، زاد گاه مولوی است               زاد گاه شاعر بزرگ مثنوی ا ست »

ودر ترانهء ( بم) میخوانند:

_ « هردم که (بم) مفته گرم            میشه باز هم یک آدم، گم

      ای   دنیا،   ای   دنیا               ای   پا یان،    ای    با لا

      اگه ای ( بم) ، نبا شه               زنده گی   میشه    زیبا !

( آلوچه) ، از نظر اجرای آهنگ ها با وصف آنکه در دیار بیگانه ساخته شده، زیبایی کلام، تلفظ  واژه ها با تون میلودی توانسته است رابطهء نزدیک شعر را با میلودی بوجود آورد. فضای ثبت مخصوص اطفال مثلا برای یک کودک تا سن مکتب رفتن آن در نظر گرفته شده است. بخصوص آهنگ( لالایی) را که وجیهه اجرا کرده،برای اولین بار به زبان کودکا نه، توام با مهر مادر، تنظیم گردیده که عهد یه آنرا برای کودکان افغانستان اجرا کرده است. این آهنگها، شور و شوق را برای آموزش الفبا برای اطفال برمی انگیزد. درآهنگ( افغانستان وسفر) کودکان را دلبسته میسازد تا به منابع تاریخی وافتخار آمیز کشورشان آشنا شوند. وسخن آخر اینکه نفرت و خستگی از جنگ،پیا می است از جا نب کود کان افغانستان برای جها نیان  سی دی ( آلوچه) را «هدیه رستگار»، برای کودکان به غربت نشسته و کودکان گمنام و بی نشان و فقر زدهء کشورش افغانستان تحفه کرده است.که هنرش ستودنی، احسا ساتش پذیرفتنی است.استعدادش، مثل گلهای بهاری، همیشه شگفته باد!

      وجیهه وفرید رستگار،« سی دی» دیگری هم دارند به نام ( تری راری) که هردو،اکثر آهنگ ها را به زبان عامیانه وگفتاری اجراء کرده اند. این آهنگ ها که خیلی دلنشین استند، جا جایی ملا لت خاطر هم بار می آورند. چون اکثر آهنگها با موسیقی غربی اجرا شده اند وچنین موسیقی ای، شنوندهء همگانی وفراگیر ندارد. یعنی شامل ذوق همه نسل ها نمیشوند.اگر فرض کنیم که اکثر این آهنگها، رنگ وبوی محلی وفولکلوریک دارند، مانند: ( فاصله ،ماصله دل، مل ،می بینمک و...  ) بنظر بنده، همه واژه ها را نمیتوان فولکلور عنوان کرد. در این سی دی» ،که هفده آهنگ ثبت شده ، چندآهنگ خوب وشور آفرین هم هست که شنونده را به وجد و حال می آورد.اما به حیث مجموع چنگی به دل نمی زند. میتوان گفت که آهنگهای ( دلک خوش باور) ، غنی تر ودلنشین تر از این سی دی این دو هنرمند است.من فکر می کنم وجیهه، با آنکه حالا در حد معین رشد وکمال هنرمندی خود رسیده است، بهترین آهنگ ها را در همان زمان جوانی خود (در افغانستان ) اجرا کرده است، با شعرهای پر مغز،پرمعنی ودلنشینش. دراین هم شکی نیست که وجیهه، شفاف ترین ورسا ترین صدا برای آواز خواندن را دارد. صدای وجیهه،مثل یک رودبار همیشه جاری،مثل کاجستان همیشه پدرام،ومثل یک صبح عطر آگین بهاری، دلنشین وزیبا است به نظر من، هنرمند موفق آنست که پس از نبودش، هنرش جاودانه بماند،نه آنکه پیش از خود او،هنرش زوال پذیرد.  نمونهء خوب اینگونه هنرمندان، یکی هم مثلا زنده یاد احمد ظاهر است.هر قدر زمان بگذرد، هنر او هنوز جاودانی تر میشود.

     آنچه که میخواهم عرض کنم اینست که، فرید رستگار را میتوان یک آهنگساز موفق، یک نوازندهء خیلی هم بی بدیل، وتوا نا در میان نسل امروزی بشمار آورد.اما صدایش توفیقی برای آواز خوانی،را بدست نیاورده است. زیرا یکی از اصل های هنر آواز خوانی، رسا بودن صدا واجرای دقیق وشنوایی واژه هاست.هرچند که آدم سختکوش و پیگیر درهنر آواز خوانی هم است وعا شقانه به این هنر، دل بسته است.

         فرید ووجیهه، در استانه عید رمضان سال 1385 خورشیدی، سفری به کابل داشتند ودر آنجا یک کنسرت وده آهنگ تلویز یونی، اجرا کردند.این سفر، پس از سالها مهاجرت صورت گرفته بود.در این کنسرت،وجیهه آهنگی به زنان افغانستان خواند.:

_ « بشکن، تو یخ ترانه را بشکن               بشکن، دل سرد این زمانه را، بشکن

     تا کوچه به رقص آید از آوازت             بشکن، بشکن تا چند خاموشی

     وفراموشی ، خواهر خوانده؟»

آهنگی هم برای افغانستان اجرا کردند.در این آهنگ میگوید:

_ « نفس، نفس ، نفس بکش افغانستان 

    خود را تو از قفس بکش، افغانستان

      چشمهای ما، ستاره میشن،

       ستاره های دوباره، میشن

      تاریکی ها، برای ما پاره پاره میشن!!

وآهنگ دلنشین وغم آلودی هم برای مردم کابل، اجرا کردند که ( میسوزد) نام دارد.:

_ « ای خیابان، بر بیا بان،           میسوزد هر لحظه یک افغان

      جار   می زند     انفجار           از   گلوی  آتشین  من

     گور های دسته جمعی اند          گور های سر زمین من

     باغ، بسکه  تشنه   است           افغانستان،  می  سوزد

     باران،   می    سوزد !

و، یک آهنگ مشترکی هم برای ایجاد تفاهم وپل وصل شدن میان همه گروهها واقشار که پیام صلح وآشتی را تمثیل میکرد، اجرا نمودند. که مورد استقبال مردم قرار گرفت.برای این خانوادهء عزیز هنرمند ومردم دوست، پیروزی ها آرزو میکنم.

________( هالند_ مارچ 2007 )

 


بالا
 
بازگشت