بربام بلند افتخار نیاکان

                                                                  

پرتونادری

 

«ماوپاکستان» درنوع خود اثر یگانه ییست که تاهم اکنون با این همه گستردگی و ژرفا در ارتباط به مناسبات افغانستان و پاکستان و خط مرزی دیورند نوشته شده است.  دست کم شصت سال است که مناسبات افغانستان و پاکستان ازهمین خط شکسته رنگ می گیرد که نویسنده در این کتاب عمدتاً به بررسی همین مساله پرداخته است. این مرز را شاید در جا ها بتوان با یک گام کوتاه عبورکرد؛ اما همین یک گام سال های درازیست که دوکشور مسلمان و همسایه را فرسنگها ازهم دور ساخته و در برهه های از زمان شمشیر به شمشیر رویاروی یک دیگر قرار داده است.انگلیسها امیرعبدالرحمان خان را امیر آهنین می گفتند،  پرسش این جاست که این آهن زنگ خوردۀ تاریخ چگونه در دست آن ها به مومی بدل شد و چنان قراردادی را به امضا رساند. واقعیت همین است که او همانقدر که درکشتار مردمان باارادۀ آهنین عمل میکرد به همان اندازه در دست انگلیس چنان مومی نرم بود.

ما پیوسته این هیاهو را شنیده ایم که به اصطلاح آن مرد آهنین درزیر فشار حکومت هند بریتانیایی تن به امضای چنان قراردادی داده است و اما بعد دیگر مساله کمترمورد بحث قرار می گیرد که او با رغبت جهت تحکیم نظام استبدادی خانوادگی و قبیله یی خویش بخشی از سرزمین افغانستان را به ولی نعمت خود انگلیس پیشکش کرد. آری او با این معامله بود که امارت را درخانوادۀ خود نگهداشت و فرزندش حبیب الله نیز جهت تضمین ادامۀ امارت خانواده برقرار داد پدر مهر تایید گذاشت.

عبدالرحمان خان دربدل این معامله این اقتدار را یافت تا کشور را آن گونه که میخواست اداره کند. اما درپیوند به سیاست خارجی او آن چیزی را انجام میداد که انگلیس به او فرمان میداد!

خط مرزی دیورند را میتوان مادر تمام اختلاف ها و تنش های سیاسی در میان افغانستان و پاکستان خواند. اضافه ازصدسال ازعمر آن میگذرد، آیا این قرارداد با سپری شدن این مدت زمان هرنوع اعتبار حقوقی خود را ازدست داده است؟

آیا چنین موردی درقرارداد وجود دارد که پس ازسپری شدن صدسال سرزمین های آن سوی مرز به افغانستان برگشتانده می شود و در آن صورت ایالت سرحد و بخشهای از بلوچستان به افغانستان تعلق می گیرد و آن هیاهوی سیاسی به حقیقت می پیوندد و ما به آب های گرم راه پیدا می کنیم!

پنجاه وندی سال است که ما بربام افتخار نیاکانی خود برآمده وطبل می کوبیم و با حنجرۀ تاریخی پنج هزار سالۀ خود فریاد می زنیم که «داپشتونستان زمونژ».

آیا ورق برخواهد گشت و پشتونستان ازما خواهد شد و یا این که تا پنجاه سال دیگر پاکستان انتقام طبل کوبیدن ها را ازما خواهد گرفت!

پنجاه سال طبل کوبیدیم و اما یک، درپیوند به تاریخ پنج هزارساله و غیرت افغانی خود رجزخوانی کردیم؛ اما باری هم سر درگریبان اندیشه فرونکردیم و با مغز سرد که با دریغ از آن کمتر برخورداریم نیندیشیدیم که برنامۀ دورنمای ملی ما درپیوند به مسالۀ مرز دیورند چیست؟

مابرای پشتونهای آن سوی خط چه می خواهیم؟ آیا باغیرت افغانی خود می رویم و بم های اتومی پاکستان را به چهارمغزهای پوچی بدل می کنیم و آن گاه آن خط را بر می داریم و درمیانۀ دریای سند میگذاریم!

یاشاید هم به این امر اکتفا نمی کنیم و رویای داود خان را با حقیقت پیوند میزنیم، و در یکی از مساجد اسلام آباد نمازی میگزاریم و آن گاه رو سوی کراچی به پیش می تازیم و درکراچی درکنار آبهای گرم نفس فاتحانه یی بر می کشیم.

دولت های افغانستان پیوسته دراین ارتباط تیر درتاریکی رها کرده اند و اما نتیجه یی که از این طبل کوبیدن ها و تیر درتاریکی رها کردن ها از آن سوی خط شنیده ایم، همانا مداخلۀ برنامه ریزی شدۀ پاکستان در افغانستان است که از نخستین سالهای ایجاد تا هم اکنون آن را دنبال کرده است.

ظاهراً سیاست مداخله و بی ثبات سازی افغانستان به بخشی از برنامه های استراتیژیک ملی پاکستان بدل شده است.

افغانستان در ادامۀ سیاست مرزی خودبا پاکستان کشوری است تنها ومنزوی. پیوسته در رابطه به سرنوشت مردمان آن سوی مرز سخنان آتشینی گفته است، بی آنکه حمایتی از مردمان آن سوی را داشته باشد. دراین میان تنها شماری از افراد و خانواده های استفاده جو در دوسوی مرز از موجودیت چنین جویی در میان افغانستان و پاکستان نفع برده اند.

سدۀ بیستم با همه انقلاب های گستردۀ سیاسی – اجتماعی و تحولات بزرگ علمی خود به پایان رسیده است؛ تکنولوژی اطلاعاتی جهان را به دهکده یی بدل ساخته است. دست آوردهای تازۀ علوم اجتماعی، جامعه شناسی، انسان شناسی، سیاست و اقتصاد نگرش جهان را نسبت به پدیده های پیرامون تغیرداده است؛ اما با این حال میراث سیاه امیرعبدالرحمان خان(موم آهنین اراده) هنوز سرجای خود باقیست و خود را چنان مادر تشنج و دشمنی به سدۀ بیست و یکم نیز رسانده است.

آیا هنوز زمان آن فرانرسیده است که دولت افغانستان در همکاری با جامعۀ جهانی با استفاده از راه های دیپلوماتیک به حل این مشکل بپردازد؟

آیا زمان آن فرانرسیده است که دولت افغانستان با مغزسرد بیندیشد که آیا دولت های افغانستان در رابطه به مرز دیورند درنیم سدۀ پسین به دنبال حقیقتی بوده و یا هم توهم سیاسی خود را دنبال کرده است!

افغانستان هم اکنون بیشتر از هرزمان دیگری با جامعۀ جهانی پیوند استوار دارد. ایالات متحدۀ امریکا این جاست. امریکای که تا دیروز نخواسته است به خاطر پاکستان حتی به سخنان افغانستان در این زمینه گوش دهد. حالا در کشور پارلمان وجود دارد، رییس جمهور انتخابی وجود دارد. آیا زمان آن فرانرسیده است که بنشینیم و مساله را با دلایل تاریخی و حقوقی با پاکستان و منابع حقوقی جهانی و سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی و نهایتاً سازمان ملل متحد مطرح کنیم و به این معضل نقطۀ فرجام بگذاریم!

گروهی همچنان بر این باور اند که هنوز زمان طرح کردن این مساله فرانرسیده است. دراین صورت معلوم نیست که این ماجرا تا چند سدۀ دیگر ادامه خواهد یافت؟ و افغانستان تا چند سدۀ دیگر رنج خواهد برد؟ این چگونه فرصتی است که گاهی هم به گونۀ تصادف برسر راه افغانستان سبز نمی شود.

شاید آقای کرزی می داند که آن هایی که درانتظار فرصت می نشینند، خود فرصت ها را از دست میدهند. درحالی هشیاران خود فرصت را ایجاد میکنند.

ما ادعا داریم که تروریزم از آن سوی مرز می آید. پاکستان در زمینۀ همکاری نمی کند. دکتاتوری پاکستان مشرف آستین بر می زند به فرش مین و سیم خاردار در ادامۀ مرز می پردازد؛ بعد ما اعتراض می کنیم که زینهار! چنین نکنی که این امر خانوادۀ قوم دوطرف مرز را ازهم جدا می کند. دراین اعتراض جز یک خواستۀ اخلاقی و نهایتاً قومی دیگر چه منطق سیاسی می تواند در آن نهفته باشد.

مردم افغانستان در سایۀ سنگین تبلیغات پنجاو چند سالۀ دولت های افغانستان، هیچگاهی نتوانسته اند تا حقیقت مرز دیورند را در چنین آیینه های غبار آلودی تماشا کنند.

درجهت دیگر این دولت ها پیوسته پنجرۀ هرگونه بحث و گفتگو را در رابطه به مشکلات مرزی پاکستان بسته بودند. چنان که حتی طرح کوچکترین پرسشی برخلاف سیاست دولت ها در رابطه به خط مرزی دیورند می توانست خطر اتهام خیانت ملی و نهایتاً زندان را درپی داشته باشد. ادامۀ چنین وضعی خود سبب نگرش دولت ها را دراین زمینه گسترش داده و روزنۀ دیگر اندیشی را تنگ ساخته است.

ما بیشترینه عادت کرده ایم که هرگاه سخنی از مرز دیورند به میان آید، سوار برتوسن هیجانات خویش به رجز خوانی بپردازیم. چون هیجان فرو می نشیند آن گاه بیدریغانه نادم و عذر خواه می شویم.

کتاب «ما و پاکستان» ازچنین منظرگاهی به موضوع نگاه نمی کند. کتاب به بررسی تاریخی و ریشه یابی رویدادهای سیاسی-اجتماعی در منطقه می پردازد و نهایتاً این پیام را می فرستد که روی برگشتاندن از واقعیت چیزی را تغیر نمی دهد و اگر میخواهی واقعیتی را تغیر بدهی بهتر آن است تا آنرا بشناسی. این کتاب می تواند در این زمینه سیاستگزاران کشور را کمک کند، اگر آنها فرصتی برای خواندن کتابی داشته باشند!

می دانم کتاب «ما وپاکستان» بحث ها و مناقشه هایی بزرگی را درپی خواهد داشت و سنگ ملامت آنهایی که جهان را به بد مطلق و نیک مطلق تقسیم کرده اند به سوی دانشمند گرانقدر جناب اندیشمند فرود خواهد آمد.

اساساً مقابله با ذهنیت های سنگ شده و آنهای که فکر میکنند که حقیقت عبارت از آن چیزی است که آنها می اندیشند کار ساده نیست. من به جناب اندیشمند تبریک میگویم که با شهامت یک دانشمند و پژوهشگر نستوه به بررسی پیشینۀ تاریخی خط دیورند و چگونه انکشاف رویداد های مربوط به آن در نیم سدۀ گذشته پرداخته و تا سالهای پسین تحقیق خود را پی گرفته است.

این کتاب خود نگرش تازه یی است بر بخشی از تاریخ افغانستان و منطقه. کتاب ما را به پذیرش واقعیت فرا می خواند. البته در سرزمینی که پیوسته به جای تاریخ به شاگردان آن جعلنامه آموزش داده شده است. در سرزمینی که بر بنیاد منافع خانوادگی و قومی هرجعلی توانسته است تا برمسند حقیقت تکیه بزند، سخن گفتن برمدار حقیقت خود شهامت و ازخود گذری بزرگی می خواهد.

                                                                پرتونادری

                                                               اسد 1386

                                                                شهر کابل

 


بالا
 
بازگشت