حشمت الله آروین

 

ملا نصرالدین مردم را دعوت به شکرانه کرد

 

ملا نصرالدین که در تاریخ  جهان در داستان ها وفکاهی ها نام خود را برای همیش زنده و جاویدان ماند در یکی  از نظریات ویااندیشه  های آن چنین آمده است . ملا نصرالدین مردم را برای خیر و اعمال نیک وصالح همیش دعوت مینمود ، یکی از روز ها ملا خیلی  غرق در اندیشه افتید از جا بلند شد و بطرف مسجد رفت و در جستجو جارجی افتید تا اینکه او را پیداکرد ، به او گفت برو به همه اهالی ده وقصبات  اطلاع و جار بزن و برایشان بگو که ملا روز جمعه در مسجد وعظ وسخن رانی مهمی دارد  همه مردم از خورد وبزرگ خواهش شود تا تشریف بیاورند ، خیر جارجی دهل را گرفت بطرف ده وقصبات دهل زده دهل زده بحرکت افتید وجار میزد ومیگفت ای مردم خبر باشید که روز جمعه ملا نصرالدین در مسجد به حضور همه شما مردم  سخن رانی ووعظ میکند فراموش نکنید که در این سخن رانی با ارزش وسودمند تشریف بیاورید ، روز جمعه طبق معمول مردم  وقت از خواب بیدار شدند وفورأ خود را آماده رفتن به مسجد  کردند ، مردم جوقه جوقه داخل مسجد میشدند ودرصف پهلوی همدیگر می نشستند ، داخل وبیرون از مسجد مملو از مردم بود ، حتی برابر بیک سوزن  جای  هم باقی  نمانده بود ،  مردم حتی بالای درختان ودیوار ها بالا شده بودند و بیصبرانه منتظر آمدن ملا بودند ، جارجی به آواز بلند بانگ زد  و گفت ملا صاحب در حال تشریف آوریست ، مردم از آمدن ملا بسیار زیاد خوشحال شدند ،  ملا وارد مسجد شد و بجای مخصوص ، خود را رسانید و به مردم ادای احترام نمود وهمچنان از آمدن مردم اظهار امتنان کرد ، ملا چند دقیقه ای کاملأ در فکر فرو رفت بعد  خود را آمده ای سخن رانی کرد  ، مردم  با تمام حواس و هوش متوجه ملا بودند ، خیر ملا نگاه ای بطرف مردم کرد وگفت ای مردم میفهمید ؟  مردم با صدا  بلند گفتند بلی ، وقتیکه مردم گفتند بلی ملا در جواب گفت وقتیکه خودتان همه چیز را می دانید پس ضرورت به گفتن من چیست بروید رخصت استید ، مردم بسیار متأثر شدند نه فهمیدند که ملا چه میگفت ، بعد از گذشت چند روز باز هم ملا مردم را دعوت کرد تا در مسجد  حضور بیاورند  مردم بروز مذکور به مسجد رفتند و بازهم بی صبرانه منتظر بودند که ملا این بار  چه میگوید،  قبل از آمدن ملا به داخل مسجد مردم تصمیم گرفتن که اگر ملا گفت ای مردم میدانید باید همه بیک صدا بگویند نی ، خیر  جارجی جارزد وگفت ملا صاحب داخل مسجد شد  ، ملا  بعد ا ز ادای سلام  بجای خود قرار گرفت وبطرف مردم خیره شد وگفت ای مردم میدانید این بار مردم با یک صدا گفتند نی ملا لب خند زد وگفت وقتیکه شما نمیدانید پس برای نادانان گفتن هم خوب نیست بروید رخصت استید ، مردم این بار بازهم متأثرو ناراحت شدند و برطرف کار وبار خود رفتند. خیر بازهم ملا قرارش نگرفت بار سوم مردم را دعوت کرد تا از راز درونی ملا پی ببرند ، این بار مردم در بین خود مشورت وفیصله کردند  ، وقتیکه ملا گفت ای مردم می دانید همه مردم به دو قسمت تقسیم شوند قسمت اول بگویند بلی وقسمت دومی بگویند نی تا بدین ترتیب ملا موضوع ومطلب را برایشان توضیح وبیان کند . مردم اهالی  ،ده وقصبات همه جوقه جوقه وارد مسجد شدند وبه جای های خود نشستند همه باهم صحبت و تبادل افکار میکردند و میگفتند که آیا ملا روی چه مطلب وموضوع گپ خواهد زد هیچ کس نمیدانست که ملا چه خواهدگفت بعضی ها از جارجی سوال میکردند ، آیا ملا چه مطلب را برای مردم خواهد گفت ؟ جارجی جواب میداد که او هم از حقیقت وراز درونی ملا چیزی نمیداند خیر ملا داخل مسجد شد جارجی مردم را به سخنان ملا دعوت به گوش دادن نمود ، ملا این بارمانند روز های گذشته  بامردم ادای احترام واز اینکه دعوت را قبول کردند اظهار ستایش نمود بعد بطرف مردم خیره شده گفت ای مردم میدانید  ؟ درهمین اثنامردم که قبلأ دو قسمت شده بودند قسمت صف اول گفتند بلی قسمت صف دوم گفتند نی ، ملا با خونسردی گفت بسیار خوب آنهایکه میدانند ومی فهمند برای آنهای که نمیدانندو نه  فهمند مطلب را بگویند وبروند راستی کاسه ای صبر مردم لبریز شد دیگرحوصله ای شان سر رسید همه بطرف ملا هجوم بردند وملا را اجازه ندادند که بدون اظهار مطلب مسجد را ترک بگوید خیر ملا برایشان گفت حال همه چیز روشن شد که شما اصلأ  بدون درک و آگاهی بلی ونی می گویید بدون اینکه چیزیرا بدانید ویا ندانید ، خوب ملا به مردم گفت اصل گپ اینجا است که شما لک لک شکر کنید که شتر بال نداشت ، اگر شتر بال میداشت مانند گنجشک ها ده ،   خیل خیل آنها بالای بام خانه های ما می نشستند خانه های ما فرومیریخت وما زیر من ها خشت و خاک خورد و خمیروازبین میرفتیم  وهمین ترتیب اگر بالای درختان می نشتند درختان را هم قطع  می کردند  همه حاصلات را خراب میکردند  خلاصه شهر ها ده هات قصبات همه بخاک وخون یکسان میشد این است اصل مقصد شکر که شتر بال نداشت ،مردم  ازاین مطلب ملا یکی طرف دیگر خیره خیره  نگاه میکردند وشانه های شانرا بالا می ا نداختند اما عده ای مردم با علامت معنی واستدلال سر های شانرا  شور میداند و سخنان ملا را تایید مینمودند . امروز عقیده برآنست که ممکن این نوع شتر ها برای کره ای زمین بسیار خطرناک باشد . خیر در فکر همین اندیشه قرار داشتم که خبر نا به هنگام از وفات محمد ظاهر، شاه سابق افغانستان را ازطریق اخبار تلویزیون شنیدم برای چند دقیقه از ادامه ای نوشتن دست کشیدم وبفکر فرو رفتم ، خاطرات دوران سلطنت آن را با روش و تکتیک های سیاسی که از پدر وعمو هایش آموخته بود بیادم آورد  وهمچنان ازاثر  نوشته های محمد نجیم آریا سابق  معین  مطبوعات در دوره ای حکومت محمد هاشم میوندوال ،  که درمورد فقید محمد هاشم میوندوال خاطرات و تنش سیاسی را در آن دوره چنین تحریر کرده است بعضی قسمت های آنرا بتفصیل یاد آور و بنگارش میگیرم . به سلسله ای مظاهرات و حادثه ای سوم عقرب 1344 هجری شمسی در تاریخ مملکت به حیث نخستین روز جنبش دسته جمعی مترقی جوانان و روشنفکران شناخته شده است ولی مدعیان دموکراسی با وجودیکه وثیقه ای قانون اساسی را          خود امضا نموده بودند و مردم بر اساس آن حق اجتماعات و تظاهرات را داشتند این مظاهرات سالم جوانان را که بغیر از کتاب وسنگ وکفش کهنه چیز با خود نداشتند با تفنگ و ماشیندار وتانک زره پوش جواب گفتند که در نتیجه ای آن عده ای از جوانان کشته زخمی شدند ولی این نهضت و جنبش روشنفکران از پا ننشست بحران سیاسی را در مملکت جدی تر ساخت ، پلیس به گرفتاری وتعقیب آزادی خواهان پرداخت عکس العمل مردم در برابر عمل حکومت شدیدتر گردید و حکومت را که مجددأ از طرف شاه  مامور تشکیل کابینه بعد ازقانون اساسی  گردیده بود بمشکلات مواجه نمود . این بحران در داخل پارلمان وهم در خارج پارلمان کسب نمود. تا جائیکه صدراعظم موظف نمیتوانست جهت اخذ رای اعتماد به پارلمان برود، این وقت پادشاه با ماهیت توتلیته که داشت در پارلمان نفوذ کردو راه را برای حکومت موظف باز نمود ولی باوجود آنهم صدای اعتراضات در پارلمان بلند بود که میگفتند ، در لست اعضای کابینه بجزیک وزیر که ازهر حیث طرف قبول ومورد اعتماد پارلمان میباشد دیگران بازهم طرف تائید نمایندگان ملت نیستند . این یک نفر وزیرعبارت از میوندوال بودکه در کابینه ای مجدد دوکتور محمد یوسف بحیث وزیر مطبوعات معرفی گردیده بود . اگر چه حکومت مجدد داکتر محمد یوسف از پارلمان رای اعتماد گرفت ولی بازهم در حلقه های خارج از پارلمان عکس العمل های وکریتیک وجود داشت تا جائیکه پادشاه مجبورشد سه روز بعد از تشکیل حکومت مجدد استعفایش را بگیرد ودر پی آن شود تا شخصی را که بتواند از تائید ملت ونمایند گان مردم برخوردار باشد مامور تشکیل کابینه کند . اوضاع سیاسی کشور در این وقت بحرانی بود وخلای کامل  سیاسی احساس میگردید بحدیکه پادشاه مجبور شد درروز جمعه که روز رخصتی بود میوندوال را مامور تشکیل کابینه سازد . توظیف میوندوال به تشکیل کابینه شامل موهبت پادشاه نبود بلکه ناشی از اشتباه والهامی بود که پادشاه از تمایل وحسن نظر نمایند گان ملت در پارلمان گرفته بود ، میوندوال قادر خواهدشد بدون سر وصدا از کسب آراء نمایند گان برخودار شود ، این عمل عینأ انجام شد ومیوندوال با آراء مطلق کسب اعتماد کرد . آنچه پادشاه در این جریان نمود آن بود که فعالیت ضد میوندوال را در پارلمان توصیه ننمود، و موضوع را در جریان طبیعی گذاشت . چونکه تا اینوقت میخواست میوندوال را در راس حکومت بیابد . در نخستن روز های حکومت میوندوال بازهم ناقراری وتشنج ناشی ازحوادث روز های اخیر حکومت کذشته میان مردم وجود داشت محصلین به مظاهرات و اعتصابات ادامه دادند ، میوندوال که محصلین را داغدیده ومظلوم تشخیص داده بود تصمیم گرفت شخصأ نزد آن ها برود وبا این جمعیتی که سینه های شانرا لوله های بی عدالتی شگافته بود اظهار همدردی کند . رفتن میوندوال به پوهنتون در حلقه های سلطنتی طرف تائید نبود و از رفتن میوندوال ممانعت میشد. ولی میوندوال ازتصمیم خود منصرف نشد . منتها اینکه از نیروی پولیس وعسکری که قدرت های حاکمه همیشه روی آن استوار دارند وبا نیروی آنان حاکمیت وحکومت میکنند ومیبندند استفاده ننمود ، یکه و تنها به پوهنتون رفت تا سلطنت وصاحبان قدرت نگویند در حفاظت نیروی دولتی نزد محصلین رفت . زیرا وی عقیده داشت که حکومت بایستی از مردم باشد ومردم این حق واین قدرت را داشته باشند که هم حکومت را بدارند وهم از بین ببرند . محصلین همینکه دیدند میوندوال بدون حشم و دشم نزد شان آمده است نه تنها از او استقبال شایانی به عمل آوردند بلکه برق امیدواری درچشمان شان درخشیدن گرفت . لهذا خواسته های شلن را توسط نمایند گان شان بیان کردند ، خواسته های محصلین سه چیز بود  . محبوسین حادثه سوم عقرب که قبل از حکومت میوندوا ل محببوس شده بودند رها گردند . واقعه سوم عقرب تحقیق شود واتحادیه ای محصلین بوجود آید . میوندوا ل در برابر هر سه وعده داد . بدین ترتیب محبوسین واقعه سوم عقرب را که قبل از حکومت او محبوس شده بودند  رها میسازد ، این کار به مجردیکه از پوهنتون برگشت انجام داد و محبوسین را رها نمود وعده بعد از آنکه انتخابات پوهنتون صورت گرفت تشکیل اتحادیه ای محصلین در قانون پوهنتون شامل ساخته میشود ، این کار هم کرد و تشکیل اتحادیه اتحادیه ای محصلین در قانون پوهنتون شامل ساخته شد وجهت طی مراتب به ولسی جرگه ارسال گردید . چون قانون پوهنتون بعدأ در نتیجه ای مداخلت ارباب قدرت  درولسی جرگه ملتوی گذاشته شد واتحادیه ای محصلین نیز ملتوی ماند که این وقت میوندوا ل صدراعظم نبود. گفت واقعه سوم عقرب را تحقیق میکند تحقیق آغاز شد ودوسیه ای آن در وزارت داخله وقت مرتب گردید . در دوسیه ای  مذکور مطالبی موجود بود که به ارباب قدرت و صاحبانصلاحیت تکیه میکرد . میوندوال صدراعظم بود ولی بازهم مجبور بود در چندین جبهه بجنگد، جبهه ای قوی مقتدر ، جبهه های هیئت اقتدار بود که با مربوطین وکاسه لیسان وطفیلی ها وحتی ملازمینش مشترکأ علیه میوندوا ل فعالیت مکردند .این مشکل تراشی ها گرفته تا دسیسه سازی های بسویه ملی وبین المللی وایجاد موانع وتحریکات سؤ را در برداشت . این بزرگترین اشتباهی بود که اقتداروقت در  چوکات  تحریکات ارباب غرض مرتکب شد  زیرا وجود شخصیت های دانشمند حقوقی وقانونی در یک جامعه ووجود آپوزیشن مثبت وملی ومساعد بودن زمینه ای انتقاد واحترام قانون وتقاضای مردم درا جتماع سبب بزرگی کشور استحکام و پایداری نظام  میگردد دست ونظر مداخله چیان را که همیشه در پی انداختن رژیم ها میباشند کوتاه میسازد . میوندوال که پارلمان را یکی ازطریق مبارزه در برابر ارتجاع و وسیله ای تامین حاکمیت وحکومت مردم میشناخت پیوسته میکوشید در دوره ای حکومتش صلاحیت پارلمانی محترم شناخته شود وپارلمان رااین قدرت حاصل باشد که مطابق ارزش های مندرج قانون از صلاحیت وحقوق خود در مجاری امور استفاده کند . میوندوال در سال 1345 یک پروگرام کار که متضمن بهبود  فلاح وپیشرفت کشور بود ومردم را بیشتر صاحب صلاح کار کشور میساخت  ارائه نمود . ولی متاسفانه از ایراد این بیانیه دیر نپائید ویکبار دیگر مورد حمله ای تکلیف بطنی قرار گرفت وتحت عمل جراحی عازم امرکا میشد قبل از حرکت نخواست کار های مملکت را بنام خود نگهدارد واز جانب دیگر به ماهیت اصلی هیئت اقتدار نیز پی برده بود که قول وعملش با هم تطابق نداشته آنچه در زبان دموکراسی حرف میزد وعمل آن مخالف دموکراسی بوده حاضر نمیشد حاکمیت مردم تامین شود. روی همین اصل بود که دراخیراستعفا نامه ای خود جمله « خادم اعلیحضرت » را آورده بود اگر چه عده ای ازمخالفین و ارباب مدعا مخصوصأ دارو دسته ای سلطنت در پی استعفا ای سؤ از اظهار این جمله شدند و پیوسته تبلیغ میکردند که خود را خدمتگار اعلیحضرت خوانده است ، ولی میوندوال این جمله را عمدأ اظهار داشته بود ومیخواست به مردم بفهماند که حکومت کردن در افغانستان جز خدمتگذاری برای سلطنت چیزی دیگری نیست . میوندوال بتاریخ 1350 در محضرهزاران نفر در یکی از مظاهرات گفت اگر شما در چوکات ماموریت به مقام صدارت هم برسید موقف شما از یک پیش خدمت بیش نخواهد بود در این گفته اش یکی از ملازمان پادشاه را تمثیل نموده بود که بردن و آوردن صدراعظمان ومردود ومقبول ساختن حکومت ها را دربدخود داشت.غریوی ازمردم برخواست وتقاضا نمودند این جمله را تکراربگوید . میوندوال اینبار گفت اگر در افغانستان جنرال سه ستاره شوید بازهم مقام شما ازیک اردلی بیش نیست . مرادش از این گفته همانا تمثیل وضع وزیر دفاع وقت دربرابر داماد شاه برتبه دگرمنی بود که جنرال موصوف موقفی بیش از یک اردلی در مقابل وی نداشت . بازهم مردم باگرمی وحرارت وشور شوق خواهش کردن این جمله را تکرار بگوید . میوندوال گفت اگر در چوکات پارلمان شما کرسی ریاست را داشته باشید ارزش شما بیش ازیک بوقچه بردار نیست او در این گفته اش رئیس آنوقت پارلمان را در برابر افراد خانواده ای سلطنتی تمثیل مینمود که هر وقتی یکی ازافراد خانواده مذکور بنام پایدردی سر دردی ویا کمر دردی عزم سفر به اروپا واریکا میکرد رئیس مذکورهمرکاب شان بود. این عملیات عنودانه ای اقتدار وپیروانش علیه میوندوال تا حدی جدی وشدید بود که حتی بعد از استعفا میوندوال نیز جهت گره گشائی دل پردردشان پروگرامی طرح وبه نوراحمد اعتمادی که اوهم از بستگان سلطنت بود وبعد از میوندوال تشکیل حکومت نمود هدایت دادند تا ترتیبی اتخاذ نماید که هنگام گرفتن رای اعتماد برای خودش اعضای پارلمان بتواند میوندوال را بباد دشنام گیرند ونکوهش کنند . پالیسی سلطنت در این قسمت آن بود که میخواست بدینوسیله از یکطرف بزرگی و شخصیت میوندوال را لطمه زند واز جانب دیگر دست اورا که سنگ شیشه ای مطلقیت ودیکتاتوری اشخاص تصور مینمود با انواع حیله کوتاه سازد وموقف او را در میان مردم پائین آورد . واین یگانه اشتباه دیگری بود که بازهم سلطنت مرتکب میگردید زیرا وضع اجتماعی وشعور سیاسی در آنوقت در افغانستان در مرحله ای قرار داشت که چنین احساس وعمل جزاینکه از موقف خود سلطنت کاسته وسلطنت را روبه افول آورد ارزش اصلی وشخصی معنوی و واقعی  میوندوال را نتوانست صدمه زند.  نوراحمد اعتمادی بعد از موظف شدن به تشکیل حکومت بامرو یا حسن نظر پادشاه بیکی از شکارگاه های حکومتی در دره ای اشرف که تقریبأ 250 کیلو متراز کابل فاصله دارد رفت تا مقالات ونوشته های را که قرار بود به نمایند گان گماشته ای شان در پارلمان بدهند و در آن میوندوال را نکوهش کرده باشند تهیه و تکمیل نموده با اسمای کابینه خود برگردد.  این عمل انجام شد و عده ای از نمایندگان پارلمان هم هریک بنوبت دشنام نامه های شانرا هنگام دادن رای اعتماد به حکومت اعتمادی علیه میوندوال قرائت کردند .  این نمایندگان که در حقیقت یک گروه پیر و آ له دست بودند از بینش سواد هم بهره نداشتند در هنگام قرائت هجونامه ها متوقف میشدند چون نوشته ها را خوانده نمیتوانستند لهذا گاهی خود وگاهی نویسنده ای مقاله را دشنام میدادند. خلاصه میوندوا ل هرنمود سلطنت ودارو دسته اش آنرا به منافع خود متبائن ومتناقض دانست  تا قدرت داشت علیه او فعالیت کرد ، تا جائیکه  حتی دوستان میوندوا ل را با قدرت ایکه در اختیار داشت اذیت نمود واز وظایف شان به تجویز حکومت وفرمان سلطنت برکنار ساخت. میوندوا ل خود را   در سال 1348 از زادگاهش « مقر » به عضویت پارلمان کاندید نموده بود حکومت وقت که مخالف شخصیت میوندوا ل بود در جریان حاکمیتش سعی نمود اقتدار را با این نظر بیاورد که گوئی میوندوال یگانه خطری برای بقای اقتدار تلقی میگرددلهذا  دست بدست هم دادند و با تمام نیرو وتوان شان در خنثی نمودن انتخاب میوندوال به حیث نماینده مردم مقر در پارلمان متوجه گردیدند . نخست آن همه کسانی را که به نفع میوندوال رای داده بودند زندانی کردند وبپای یک عده هم زولانه انداخته دربازار مقر پائین و بالا میبردند ویکنفر جارچی به آواز بلند میگفت هرکی به نفع میوندوال رای دهد حالش از این بدتر است . قوای امنیتی دهل های را که به رسم منطقه به نفع میوندوال نواخته میشد پاره کردند وموتر های که ازطرف میوندوال جهت آوردن و بردن رای دهندگان بکرایه گرفته شده بود متوقف ساختند ومحافظینی بر آنها گماشته شده بود تا حرکت نکنند .در دهن خیمه هائیکه در آن صندوق آرا گذاشته شده بود ماشیندار های مسلسل نصب کردند به مردم تلقین نمودند ، هرکی به صندوق میوندوال نزدیک شود مورد فیر گلوله قرار خواهد گرفت و هم توسط کمره که درعقب صندوق گذاشته شده است تصویر رای دهندگان را اخذ و درختم رای گیری به ده سال حبس محکوم میگردد .درختم رای گیری معلوم گردید میوندوال با وجود همه این موانع بازهم ارای بیشتر کسب کرده بود ولی نمیخواستند میوندوال برنده باشد امردادند ترتیبی اتخاذ کنند تا بتوانند از ارای میوندوال بکاهند لهذا هئیت شمار آرا  نماینده میوندوال را که بایست شمار آرا در حضور اوصورت میگرفت به بهانه اینکه تلفونی برایش رسیده است به اطاق دیگری فرستادند و دروازه اطاق را از عقب قفل زدند . نماینده میوندوال تا ختم رای شماری در اطاق محصور ماند و وقتی او را بیرون آوردند که اعلام داشتند محمد اکرم کاندیدحکومتی که پیشه اش سماوارچی گری بود واز سواد هم بی بهره مانده بود برنده شناخته شد . خوانند گان دانشمند و بادرک شعور سیاسی مثبت فعال  دور از سلط استعمار و استثمار ، قبل از این که به ماهیات وماوراء دورزنی ها قضاوت منصفانه صورت گیرد لازم است هر صحبت وکلام را از روی آن سطحی فکر نکنیم ،  مثلأ  بعد از وفات محمد ظاهر،  شاه اسبق افغانستان بعصی جملات و کلمات که گفته می شود ،   برای آنهایکه در استدلال و معنی آن کنجکاو استند قابل تحمل نیست مجبور برای اعاده ای حفظ حیثیت واخلاق به دفع ، صحبت وکلمات نا خود آگاه که گوینده آنرا ا جرا میکند پرداخت . آیا شما چه فکر میکنید در زعامت محمد ظاهر شاه  که در سراسر افغانستان امنیت برقرار بود کسی به کسی غرضدار نبود این نشانه از تربیه واخلاق نیکوی ملت ومردم بود و یا از برکت ترس  ظلم واستبداد حکومت محمد ظاهرشاه بابای ملت  ؟  اگرمی گوئید از اثر ظلم واستبداد پس خدا ناخواسته  ملت ومردم یاغی وباغی بودند که از ترس  وظلم اقتدار سلطنت کسی توان برهم زدن امنیت را نداشتند ، ثانیأ پس آنهایکه دموکراسی را در افغانستان به  زبان میرانند که در افغانستان دموکراسی  حکم فرما بود آیا به اشتباه نرفته اند ؟ ،  وقتیکه بزور ظلم و استبداد امنیت  در کشور تامین شود دیگر برای دموکراسی جای وجود ندارد اگر باور برآن است که دموکراسی واقعأ در افغانستان حکم فرما بود ، دموکراسی در زمانی تحکیم و استقرار پیدا میکند که ملت ومردم با درک شعور سیاسی  حق وحقوق خود ودیگران را بشناسند و بآن احترام وارج بگذارند ، در آنصورت مردم وملت شریف وحق شناس در برابر هرگونه مسؤلیت های اجتماعی وسیاسی و اقتصادی مکلفیت  احساس میکنند،  تا در راستای وحدت ویکپارچگی  ملی و میهنی وظایف شانرا ، مطابق به وصول و بر مبنای قانون اساسی که خواست ونیازمندی های مشروع  جامعه است حفظ  و آنرا ایفا  به آن پا بند باشند،   ملت شریف  افغان که ازاقوام مختلف متشکل استند  تربیه واخلاق را گنجینه ای شخصیت سرمایه ای معنوی  میدانند وخود ملت ومردم بدون تحمیل زورترس و حراس درآبادانی امنیت صلح و ثبات سهم بارز را ایفا میکنند این ملت ومردم استند که پایه های حکومت ودولت را حفظ و آنرا استوار نگهه  میدارند  حکومت ها باید مدیون احسان مردم وملت خود باشند ، حکومت ها صرف درامور عمرانی کشور وهمکار بودن در تامین صلح امنیت ودر همه حوزه های امور سیاسی اجتماعی نارشیسم وفاشیستی در برابر ملت ومردم کار بگیرند دیگر آن حکومت ها پایدار نبوده وبه حیات شان توسط ملت ومردم پایان داده میشود  . بنأ  ملت ومردم را نباید از چوکات اخلاق تربیه ای ادب با کلمات غلط دور کرد وآنها را مدیون احسان زعیم حکومت وقت سازند زیرا معنی کلام وسخن همین را حکم میکند که ظرفیت وظرف مردم و ملت منتهی از تربیه واخلاق بود که  محمد ظاهر شاه توانست که  ملت بی سروپا را براهی  راست رهنمود وهدایت کرد . این نوع کلمات عین کلمات ملالی جویا است که پارلمان افغانستان را به طویله خانه تشبیه کرد تنها با تغیررنگ . بنأ این خود مردم وملت بودند که در نظم آرامش امنیت سهم فعال وبا ارزش را ایفا کردند ومیکنند ، اگر مردم وملت  همکار وهماهنگ نمی بود و نباشد هیچگاه زعیم حکومت حتی با نیروی نظامی هم جلو بی نظمی وآشوب را گرفته نمیتواند.  .مردم و ملت افغانستان روزگار ودشواری های سخت و بزرگی تاریخی را دردوره ای سلطنت محمد ظاهرشاه  سپری کردند چنانچه در سال های 1340و1345 در اثرخشک سالی وقحطی درولایات افغانستان بخصوص دربادغیس وبدخشان مردم ازاثر گرسنه گی جان دادند مواشی شان از بین رفت حتی مردم مظلوم وبی « زعیم » بخاطر زنده ماندن خود وهمسرش جگر گوشه های شانرا درمقابل ارگ سلطنتی بفروش رسانیدند اما کسی نبود که مانند « احسان الله بیات  » چندلاری مواد غذایی را در ولایات متذکره ازطریق زمین ویا هوائی ارسال میکردند و جلو فاجعه ای انسانی را میگرفتند. روی همین موضوع مردم اولاد وجگرگوشه ای شانرا فروختند اما اخلاق وتربیه بآن اجازه نداد دست به اخلال امنیت بزنند این خود مردم وملت بیدار شریف افغان است که امنیت را تامین میکند ، لطفأ به شخصیت واداب ملت بیدار  شریف افغان بمنظور حفظ مقاصد واهداف خود را از ردیف ویا جمع افغان وافغانیت مبرا نکنید . به شخصیت واخلاق مردم وملت واحد ویکپارچه خود ارج بگذارید.  همین تضاد و تناقصات بیجا و بی مورد سبب شد که وحدت وهمبستگی افغانی ما بنا به اثرجانب وجانب داری از این وآن بدون اینکه واقف از واقعیت ها شویم ، گسیخت ، وکاخ وحدت  ویکپارچگی مارا ، زمامداران سلط طلب وضعیف البنیه بخاطرتبارز شهره طلبی و عیاشی از بیخ بن ویران و منهدم کرد وهمین اشتباهات باعث آن شد که دست وپای مداخله گران استعمار  بسوی کشور غریب ما دراز شود ، زمامداران قدرت به وضع سیاسی آینده کشور که از طرف کشور های همسایه چه بلای به سرش خواهد آمد هرگز توجه ووقت گران بای شانرا  لحظ ای سپری وضیاع نکردند واین را کاملأ درک نموده بودند که افغانستان ازچهار سمت وجهت بخصوص از طرف حکومت پاکستان دشمن دیرینه   مورد تهدید قرار دارد ونتوانست باب مذاکره ومشورترا  با یک سیاست مقتدربا  دانشمندان وروشنفکران امور سیاسی جامعه باز ،  راه وطرق را  وجستجو میکردند و تدابیر از احتمال بروز حمله وتجاوز ویا در صورت متشنج شدن جو سیاسی درمنطقه  ویا قلمرو افغانستان اقدامات مقدماتی را  در  همچو مواقع مورد غور وتعمق قرار میدادند   وهمچنان توازن عدالت اجتماعی اقتصادی وسیاسی را با توجه به توسعه وگسترش نیازمندی ها  درخش های مختلف که نیاز مبرم جامعه به آن احساس میشد هم نتوانست ویا نخواست درجامعه بوجود بیاورد ، همین تنش وکشیدگی های سیاسی وبیداگری ها سبب شد که مردم وملت  ازحکومت ودولت جدا شود وپای مداخله گران که از قبل در کمین نشسته بودند در پی فرصت قرار داشتند درکشور ما داخل شد ، امروز هر گونه بدبختی ودشواری های زندگی که توام با کشتار ویرانی هرج ومرچ   بالای افغانستان آمده است مقصر اصلی بدون نامبردن حکومات ودولت های وقت است که به سرنوشت میلیون ها افغان بازی کردند لازم نیست آنهارا با الفاظ رکیک ونادرست یاد کنیم صرف آنهار مسؤل همه بد بختی ها میدانیم  . خوانندگان محترم اگر راستش را بگویم ساعت ها درعقب کمپوتر نشسته ام خیلی ها خسته شدم حتی توان خواندن دوباره برایم در  جهت کنترل باقی نماند اگر چیزی کم  ویا  زیاد بنظر تان رسید معذرت مرا بپذیرید. البته متباقی چیز های که ناگفته ماند در آینده خدمت تان تقدیم خواهم  کرد.

 

نویسنده : حشمت الله آروین

 

 


بالا
 
بازگشت