محمداسحاق فياض

چرا افغان ها دوباره مهاجر مي شوند؟

Mif_1967@yahoo.com

امروزه پديده مهاجرت افغانها به كشور هاي همسايه به يكي از معضلات بزرگ براي دولت افغانستان و كشور هاي همسايه تبديل شده است، يكي از پيامد هاي بدي كه اخراج اجباري مهاجران افغاني از ايران به دنبال دارد، توهين و تحقير و لت و كوب آنان از سوي پوليس ايران است، اولين پيامدي كه اين عمل خلاف معيارهاي انساني به دنبال دارد ايجاد كينه و عداوت ميان دو ملت ايران و افغانستان است كه بايد گفت متاسفانه باهم فرهنگ مشترك و تاريخ مشترك دارند و اكنون با فراموشي سپردن اين اشتراكات از سوي ايران، در تلاش هستند در دلهاي اين دو ملت تخم كينه و نفاق را نيز بكارند.

گذشته از اين برخوردهاي ناجوان مردانه مسئولين ايراني در قبال مهاجران افغاني، بايد از خود نيز پرسيد كه ما چه كرده ايم و چرا هنوز نياز مند آنيم تا ذلت ها و توهين و تحقيرهاي ديگران را به جان بخريم و ترك وطن نماييم. اين نوشته با چشم اندازي در وضعيت توسعه و انكشاف در داخل كشور و ضعيت مهاجران را مورد بررسي قرار مي دهد و به اين سئوال پاسخ مي دهد كه چرا صدها هزار افغان در تلاشندبراي بدست آوردن لقمه ناني از افغانستان خارج مي شوند؟

براي پاسخ با اين سئوال بايد به اين نكته توجه كرد كه افغانستان يكي از كشور هاي فقير و عقب مانده اي است كه 30 سال جنگ و نا امني را به تلخي تجربه كرده است. طبيعي است كه براي چنين كشوري پس از جنگ زيرساخت ها يا پاي سنگ بنيادي توسعه به عنوان يك ضرورت اوليه به شمار مي رود و از آن جاييكه اين نوع از توسعه هاي بنيادي نياز به كار و هزينه زياد و زمان زياد دارد، اكثريت مردم در گذراز اين مرحله از توسعه دچار فقرعمومي، بي كاري و ناهنجاري هاي اجتماعي ميشود وبه خدمات رفاهي و اجتماعي كمتر توجه مي شود. نياز اساسي افغانستان در توسعه بنيادي عبارت است از:

1-  ساخت و توسعه سرگهاي ارتباطي و مواصلاتي. افغانستان در اين زمينه موفقيت هاي نسبي را كسب كرده است.    

2- برق رساني و ساخت نيروگاه توليد برق. طبيعي است كه افغانستان در شرايط فعلي توان راه اندازي نيروگاههاي عظيم برق را ندارد و براين اساس مجبوراست تانيازمندي هاي انرژي خود را از كشور هاي همسايه تامين نمايد. متاسفانه در اين زمينه طي 5سال گذشته كار قابل توجهي صورت نگرفته و هنوزهم بخش عيظيمي از شهر كابل در تاريكي به سر مي برد و از امكانات برق محروم است. در حالي كه نيروي برق مي تواند تحول عظيم اقتصادي را بوجود آورد و كارواشتغال را در داخل كشور رونق بدهد و ديگر مردم ما محتاج ديگران نباشند. 

3- ساخت سد و بند يكي از نياز هاي اوليه توسعه اقتصادي، كشاورزي و توليد برق در افغانستان است. در حاليكه روخانه هاي افغانستان بدون مهار همچنان به سوي كشورهاي همسايه سرازير مي گردد و سود آن در جيب همسايگان مي رود و فقط خسارات سيل وويران گري آن نصيب ما مي گردد. متاسفانه دراين زمينه تا كنون در طول 5 سال كار بنيادي و قابل توجه صورت نگرفته است. در حالي كه سد كليد توسعه كشاورزي در هر كشوري به شمار مي رود اين در حالي است كه در افغانستان  مردم نان خوردن شان را هم از خارج وارد مي كنند. اگر ساخت سد به صورت گسترده و اساسي آغاز گردد، آبهاي كشور مهار خواهد شد و صد ها هزار نفر در اين كشور مشغول به كار مي گردد . ديگر لازن نيست تا هموطنان ما به خارج از افغانستان براي كار سفر كنند. 

4- طبيعي است كه با آمدن برق و ساخت سدها و بند هاي عظيم كار خانه هاي مادر در اين كشور فعال خواهد شد هر چند كه ايجاد كارخانه هاي مادر مثل كار خانه ذوب آهن و فولاد، سيلو و كارخانه هاي كشت و صنعت و... زيربناي اساسي توسعه در هر كشوري به حساب مي آيد.

از آن جايي كه اين عوامل در افغانستان دست در دست هم نداده است، فقرعمومي وپديده شوم بيكاري را در داخل كشور افزايش داده است.

در كنار اين مشكل اگر دولت افغانستان يكسري تلاش هايي را در راستاي حمايت از نيازمندان آغاز مي كرد وتوليد گران كوچك اقتصادي حمايت به عمل مي آورد، بخشي از مشكلات بي كاري در اين كشور حل مي گرديد. متاسفانه هم اكنون افغانستان به يك كشور صد درصد وارد كننده و مصرفي تبديل شده است، طبيعي است كه اين وضع پديده بي كاري را روز به روز افزايش مي دهد. توليدات كوچك توسط توليد گران افغان فقط از دو را ممكن است. اولين راه حل آن اين است كه دولت جلو واردات بيرويه كالا را از خارج كشور بگيرد و كالاهايي را كه خود افغانها در داخل كشور توان توليد آن را دارند، اجازه ندهد كه از خارج وارد گردد. دوم حمايت از توليد گران كوچك است، دولت بايد به صاحبان اين نوع از توليد گران قرضه بدهد و بازار مصرف مطمئن را براي آنان در داخل كشور فراهم آورند تا بخشي از معضلات بي كاري در كشور حل گردد. يكي از عوامل اساسي كه پديده بي كاري را در داخل كشور گسترش داده است، عدم حمايت دولت از توليدات كوچك صنعتي و فراهم نكردن بازار مصرف قابل اعتماد براي اين كالاها از سوي دولت افغانستان است. يكي از كساني كه راه مهاجرت در ايران را در پيش گرفته در اين زمينه مي گويد: من تا صنف يازدهم مکتب درس خوانده ام اما در زمان طالبان نتوانستم به تحصيل ادامه بدهم رفتم به ايران، در آنجا بکار بوت دوزی (کفاشی) مشغول شدم . وقتی به اميد پيشبرد اين کار به افغانستان آمدم و آرزو داشتم در اينجا به پيشه ام ادامه بدهم، سرمايه ای که داشتم از دست دادم؛ حالا می خواهم دوباره به ايران بروم. چون مدتی درافغانستان کارگاه بوت دوزی بازکردم اما ضرر کردم؛ بعد از آن به کار ساختمانی روی آوردم اما کارگرانيکه از پاکستان آمده اند آنها بيشتر از ما شانس کارداشتند. بنابر این ما بيکار می مانديم؛ واقعا برای کارگران افغان کار پيدا نمی شود و حالا ازمجبوريت به ايران می روم؛ اميد زيادی هم برای کارپيدا کردن در ايران ندارم اما شايد نسبت به اينجا بهتر باشد.

عامل ديگر گسترش پديده مهاجرت افغانها به خارج از كشور ناتواني دولت و كميسارياي عالي سازمان ملل متحد در امور پناهندگان است كه به وعده هاي داده شده در مورد دادن مسكن و فراهم كردن كار و اشتغال براي مهاجران كاري از پيش برده نتوانستند. هر چند وزارت عودت مهاجرين ادعادارند كه به بيست درصد از مهاجران خانه داده اند، اين آمار هر چند كه قابل باور نيست ولي با آنهم 80 در صد از مهاجران هنوز زميني براي مسكن به آنان تعلق نگرفته است و در زمينه كار و اشتغال براي آنان تاكنون هيچ كاري صورت نگرفته است . بنا براين طبيعي است كه مردم چاره اي جز مهاجرت به خارج از افغانستان را ندارند. قرار آمار ها هم اكنون دوميليون بي كار در افغانستان وجود دارند كه حتي درآمد مصرف نان خشك شان را به صورت مستمر ندارند.

به هرحال اگر دولت افغانستان بخوا هد به بخشي از  مشكلات مهاجرين و ميليونها بي كار در افغانستان ، را برآورده سازد بايد برنامه هاي زير را مد نظر قرار دهد.

اولين راهكار بنيادي، كار و تلاش گسترده براي  دست رسي به برق است و بايد برق تركمنستان هر چه زود تر به كابل بيايد. دومين راهكار توسعه و حمايت از صنايع و توليدات كوچك افغاني است و اين كار ازدوراه ممكن مي گردد، يكي اين كه ازصاحبان كارخانه هاي كوچك حمايت صورت گيرد و براي آنان قرضه داده شود و دوم اين كه بازار مصرف كالاهاي آنان را در داخل افغانستان فراهم نمايد و اين كار زماني ممكن مي شود كه جلو واردات بي رويه  كالاهاي خارجي از افغانستان گرفته شود وآن بخش از كالاهاي كه امكان توليد آن در داخل كشور ميسر است بايد از ورود آن جلوگيري صورت گيرد. سومين راه حل اين است كه رسانه هاي جمعي اعم از خصوصي و دولتي اين رسالت را بردوش بگيرند كه از كالاهاي توليده شده در داخل كشور تبليغ كنند.  و مطبوعات با انتقاد از واردات بيرويه كالا هاي خارجي در افغانستان به حمايت توليدات  داخلي برخيزند.

اما يك نكته را نيز به همسايگاني كه كاسه صبر شان را از مهاجرت افغانها از دست داده اند، بايد گفت كه اگر اين كشور با خويشتن داري يك سال ديگر صبر مي كرد تا برق تركمنستان به كابل مي رسيد و شهرهاي بزرگ افغانستان صاحب برق مي گرديد، طبيعي بود كه كارخانه هاي كوچك در اين كشور بيشتر فعال مي گرديد و آن وقت خود افغانستان بود كه به كارگران خود نياز داشت و آنان  با اظهار رضايت از اين كشور به وطن برمي گشتند و ديگر نه اهانت ها و لت و كوب ها بود ونه كينه ها  و عقده در دلها جاي مي گرفت. به هر حال هنوز هم فرصت هست تا همسايگان در مورد برخورد با مهاجران فكري ديگري كنند و دولت افغانستان نيز براي برون رفت از معضله بي كاري از توليدات و كارخانه هاي كوچك حمايت به عمل آوردند. 

     

 


بالا
 
بازگشت