جواد

كرزي و مشرف
دو حريف در قمار سياست و نظام اند اما مشرف زرنگ تر از كرزي است كه هميشه مي برد و باخت نه دارد.

تدوير

جرگه ي امن، مظهر اراده ي كرزي

آيا؟ كرزي جواب محاكمه ي عدالت ملي را خواهد داد.

 

خان هاي دو سره مثل خان عبدالغفار خان، خان عبدالولي خان، و خان و خان هاي ديگر جزء استفاده كاري نه داشته اند.

آقاي پير گيلاني مبلغ (چهار ميليون دالر) را به عنوان پيرانه از خون ملت مي گيرد.

ملت ها در جهان شايد از بدو پيدايش شان دچار نقيصه ها بوده اند و اختلافاتي همركاب راه بردن شان سوي زنده گي. اما در پيوند به گسترش بستر آگاهي، فراست، ارتقاي حضور عقلاني، كسب تجارب و آموخته هاي لازمي، دستيابي به علمي شدن و باورمند بودن به تشخيص نيك و بد تا امروز سعي بر آن كرده اند كه آن همه خشونت هاي خونين و آن همه انسان ستيزي هاي لجوجانه را مايه ي عبرت  دانسته، ديگر راهي به سوي جنگ و جنگ افروزي نه برند. به همان بنا بوده كه جهان امروز بر مبناي تعقل افكار داراي يك نظم حداقل بازدارنده از تجاوزات، تحركات  و تشبثات ممالك عليه يك ديگر است.

اين امر اگر از لحاظ فطري و فكري در بين ملت ها و اذهان ملت ها اثر گذار بوده است نتايج مثبتي هم در قبال داشته. جنگ هاي اول و دوم جهان، سيستم هاي بزرگ مستعمراتي و برده داري قبل از نسل هاي موجود هم پيغام دهنده ي بذل توجه بشريت به بازگشت در راه عقلاني است تا احساسات.

مسلمانان را كه خداوند (ج)، پيغمبر (ص)، قرآن مجيد، احاديث نبوي و ارشادات اسلامي از جنگ مي پرهيزاند و به اخوت فرا مي خواند شان. حالا ديگر در جهان ملت ها نيستند كه شايقين جنگ ها باشند. حالا در جهان نظام ها، دولت ها، سياست ها و افراد دارند مؤلفه هاي پليد در جنگ زيستن، در تخريب دست داشتن، در كشتن مشوق بودن، در كاروان مرگ آفريني همراه شدن را از ضابطه هاي اساسي كاري شان مي دانند. اگر از جهان برگرديم و سرزمين خويش را برگزينيم، مي يابيم كه زادگاه ما ميراث شومي از اين بد كنشي هاي دولت ها را با خود دارد و تا هنوز كوله بار سنگين و مرگ آفرين را به دوش مي كشد و اگر تن بيمار اش از دردي مداوا مي شود به درد ديگري مبتلايش كنند. از آسيبي امان نه مي يابد كه آسيبي ديگري در راه اش سبز مي شود. از آشوبي نيمه جان مي برآيد كه در آشوب ديگر درگير مي شود و فراوان از اين ها.

پيشينه ي همه اين دردمندي جامعه در لشكر كشي هاي بيداد گران آن زمان كه كنون (ستمگران) متمدن تر اند خلاصه مي شود كه بر كشور ما و قلمرو ما اسپ مراد مي تاختند و آرزوي آن را داشتند تا روزي افغان ها برده گان پر و پا قرص و تحت فرمان آن ها باشند. اما صلابت و مردانه گي ملت افغان هر چند با مشكلات و بدبختي ها ولي با غرور و عظمت صداي دهل تجاوز متجاوزان را در گلو هاي خود شان خفه كرد. انگليس پس از آن همه شوكت و جلالي كه در جهان داشت به ضرب شصت ملت مسلمان افغانستان طعم تلخ شكست را چون زهر نوش آفرين چشيد و سر تسليم فرود آورد.

تا به خود آمد به ياد آورد كه افغان ها گفته بودند.

گرنه داني غيرت افغاني ام

چو به ميدان آمدي مي داني ام

(امري كه كرزي در جريان بعد از تظاهرات در مقابل سفارت پاكستان با معذرت خواهي از آن كشور آن را نفي كرد و مايه ي خجلت خود گرديد.)

انگليس و متجاوزين به ميدان آمدند و ديدند و رفتند. ولي چون طبع گزنده گي داشتند در حال برگشت و هم ناگامي هم تخمي كاشتند تا افغان ها را هميشه در مرارت، خشونت، چلنج و اشكالات قرار دهند. آن جا بوده كه با اشاره ي مشاوران و سياسيون عصر شان سرحدات افغانستان را با مداخله ي مستقيم و طرفداري از پسران هند برتانوي مورد دستبرد قرار دادند.

انگليس ها از امضاي معاهده ي ديورند، دو نفع در آن زمان را پيش بيني كرده بودند و شايد هم پيش داوران شان به آن ها چنين توصيه كرده بوده اند. يكي از منافع قابل حساب، حمايت صريح در گسترده گي سرحدات پاكستان به عنوان فرزند نا خلف انگليس بوده و ديگري بذر تخم شقاق، بدبختي و افتراق بين ملت هاي دو كشور و بين كساني كه در اطراف مرز ها زنده گي به سر مي بردند. تفصيلات در مورد خط ديورند قبلاً هم از جانب صاحب نظران محترم ارايه شده و حقير هم نگاهي به آن داشته ام كه تقديم خواننده هاي عزيز گرديده است.

شايد هم اگر كساني از همان نخستين روز هاي امضاي خط ديورند و در قيد حيات باشند يا مي بودند حكايه مي كردند و يا كنند كه فقط با فرداي عقد اين معاهده ي ننگين بود كه مشكلات سر از گريبان ها بيرون كرده و تا امرزو ملت ها را در هر دو كشور تحت شكنجه هاي گونه گون قرار داده اند تا آن جا كه چندين بار تا سرحد رويا رويي كشانيده است شان. و برخورد هاي وقفه يي و دوامدار تك گروپي هميشه در ساحه وجود داشته است.

به هر حالت اگر از خشونت آن بگذريم و بر گرديم به اثرات سياسي و اقتصادي، نظامي و اجتماعي آن. با يك نگاه در مي يابيم با آن كه در پي اعلام يك چنين تصميمي، افغانستان و پاكستان در دو طرف سرحد تشكيلات جديدي زير نام (قبايل آزاد) را نصيب شدند و در يك مرحله از اين ارم جدايي افراد قبيله يي از دو طرف سرحد كمي مشكل آفرين بوده ولي با گذشت زمان و تثبيت موقعيت ها، درك اهميت حضور استراتيژيكي و پي بردن به كارايي هاي سود جويانه توسط باشنده گان هر دو طرف سرحد آن بيشتر و هشيار تر عمل كردند در نفع بردن از جوانب ذيدخل (حكومت هاي افغانستان و پاكستان.) تصميم انگليس مبني بر قبول جبري پذيرش خط ديورند به عنوان سرحد مطابق شرايط همان زمان در حقيقت مولود يك ملت سوم در بين دو ملت افغانستان و پاكستان  شد. بزرگان اين مناطق هم وقتي فرصت را غنيمت يافتند ديگر با نام هاي طويل و عريض خان هاي دو سره مثل خان عبدالغفار خان، خان عبدالولي خان، خان و خان هاي ديگر خود را مطرح كردند. همان گونه كه نام هاي دو سره داشتند سياست دوگانه را هم تعقيب كردند و با هر كسي در كشور (افغانستان وپاكستان)نشستند و رسيدند خود را جانب دار و عاشق سينه چاك و تبعه ي جان فداي همان ملك و مملكت جا زدند و تا توانستند از نقاط ضعف، ضعف مديريت، ضعف سياست، ضعف نظام و شايد هم ضعف نا گزيري هاي هردو جانب سود جستند و به سرمايه هاي شان افزودند. آن ها در حقيقت بي وطنان داراي چند وطن و بي مادران داراي چندمادر و بي پدران داراي چند پدر بوده اند كه جزء به خود به هيچ پدر و مادر خود خدمتي نه كردند و كاري از پيش نه بردند و به بهانه هاي مختلف و ترفند هاي گونه گون هردو جانب را فريفتند.

آن چي از تصميم اجباري امضاي معاهده ي ديورند نصيب مردمان افغانستان و پاكستان بدون (سرحدي ها) گرديد همانا در جنگ، تهديد، تفرقه بد بيني و فشار به سر بردن و زنده گي با دلهره داشتن طي مدت زمان پس از امضاي خط ديورند تاكنون بوده است كه به نوعي از آن رنج مي برند. شايد حكومت ها به خصوص حكومت هاي پاكستان در مجموع I.S.I به خصوص به اين پندار اند كه مي توانند با گرم نگهداشتن هياهوي سرحدي و قبايل سودي جسته اند ولي اگر به حقيقت برگردند چيزي جزء ضياع وقت، مصرف بودجه، افزايش تنش ها بين كشور و افزودن سرمايه هاي خان هاي دو سره كار ديگري و منفعت ديگري كه بتوانند و از آن به افتخار ياد كنند نكرده اند و به دست نه آورده اند. به همين موازات در جانب افغانستان. به عقيده ي بنده، بهتر است با يك تصميم جسورانه هر دو مملكت افغانستان و پاكستان نقطه ي پايان به اين زخم خونين و آن مرمي ناسور بدهند وبه ديار تاريخ بسپارند اش تا ملت هاي هر دو طرف بيمي از هراس افگني و هراس اندازي، سود جويي ديگران از خون ريزي خود نداشته باشند. قبايل هردو طرف سرحد براي طويل شدن عمر خود شان و سود جويي هاي بيشتر شان همواره نام از جرگه ها زده و در پي تدوير جرگه ها با سخن راني هاي پر طمطراق و كاذبانه هر دو طرف را به تمسخر گرفته اند.

هر چند شورا كردن امر مسلم اسلامي است و جرگه ها هم پيروي از اين اصل اسلامي و همچنان يك عرف در افغانستان بصورت خاص مورد قبول و در پاكستان بصورت سياسي مورد قبول است. ولي اين جرگه ها در ميان اقوام مربوط، خانواده ها، فاميل ها و كساني كه در داخل قلمرو تحت اداره ي دولت هاي رسمي زنده گي دارند امر سازنده يي بوده و در سطح مملكت ما هم متناسب به اصول و اوضاع سياسي و زمان مربوط به آن امر مهم ملي هم بوده است. مثل جرگه ي شيرسرخ كندهار. اما جرگه ها و لويه جرگه ها در افغانستان پس از جرگه ي شير سرخ كندهار بيشتر نمادين بوده اند. البته در سطح ملي نه در سطح محلات و رنگ بوي سياسي و تحكم حاكميت ها را با خود داشته اند تا اراده ي واقعي ملت ها را. ما از جرگه هاي زمان هاي گذشته تا جرگه هاي زمان نادر ناكار، ظاهر، داوود و نظام هاي ديگر تاكنون مي توانيم نام ببريم كه سودي به نفع ملت نه داشته اند جز به خانواده ها، افراد و نظام هاي سياسي همان زمان. در گذشته كه براي تدوير چنين مجالسي ولو قلابي بودند يا نمايشي حداقل اراده ي ملت مدنظر مي بود، نظر خواهي صورت مي گرفت، مباحث پلان شده صورت مي داشت، طرح هايي از قبل در بهبود امور برگزاري جلسات آن به آراي ملت گذاشته مي شد و فراوان كار كرد هاي ديگر.

اما، جرگه ي امن آقاي كرزي بيشتر به تجمع در كارزار بي اصالت چند تا از اجراء كننده گان يك نمايش مضحكه بار شبيه است براي تحقق اهداف و هدايات (ستمگران) در رأس امريكا.

تدوير جرگه ي امن با توجه به داشتن آجنداي از قبل اعلام شده اش خود سوال بر انگيز است، اقدام به تدوير آن مي رساند كه اين تصميم يك جانبه است حتا و حداقل اگر از جانب افغانستان بررسي كنيم زيرا تصميم به تدوير جرگه ي امن اين فيصله ي بزرگ ملي فقط در مغايرت با قانون اساسي توسط شخص آقاي كرزي گرفته شده و مجلس ملي كشور از آن آگاهي يي كه بر مبناي آن توافق و عدم توافق خود را اعلام كند نه دارد و نه هم كابينه و شوراي وزيران با صراحت كامل اعلام موافقت به آن نموده است و نه هم دادگاه عالي با آن كه تدوير همچو مجالس بزرگ در كشور آن هم به ميزباني كشور فقط در صلاحيت ملت يا كلاً پارلمان افغانستان است از آن اطلاعي نه دارد.

اين جا است كه معتقد مي شويم كرزي واقعاً حاكم مطلق العنان و صاحب رأي خود است كه ارزشي به هيچ واقعيت كشور قايل نيست و نه از آن چيزي مي داند. براي كرزي فقط اين امر كافي است كه بتواند مجري يكايك هدايات قصر سفيد به عنوان گماشته ي خدا داد وي در سرزمين افغان ها باشد. و اين تصميم خود مقارن است با فيصله هايي كه انگليس ها در مورد خط ديورند كردند و عبدالرحمن خان را به عملي كردن آن گماشتند.

به هر حال، جرگه ها در افغانستان از گذشته ي دور عرف پسنديده يي بوده اند اما هيچ گاهي در حد انكشاف قوانين مدني، بازنگري اجتماعي، رشد سريع جامعه در آگاهي هاي لازم از انكشاف جهاني، تثبيت جاي گاه معين مملكتي در روند تكامل همزيستي ها و سود بردن از فضايي كه مي تواند كشور را به سوي تعالي سوق دهد كاري از پيش برده نه توانسته اند. زيرا عمل كرد در جرگه ها ريشه ي علمي، تحليلي وتفسيري نه دارند، بلكه حاصلي از تجارب و اندوخته هاي محيطي در زنده گي پيرامون اين يا آن موضوع آن هم توسط افرادي بوده اند كه كاملاً از نعمات سواد، آگاهي و مطالعات محروم بوده و با تقليد كاذب از پيشينه ي چنان كار هايي كه در گذشته انجام شده و اسلاف شان به آن مبادرت ورزيده اند در مجلسي زير نام جرگه حضور مي رسانند. و در سطح مملكت لويه جرگه ها امر كاملاً پذيرفتني است. زيرا به نوعي مراجعه به آراي مردم مي تواند باشد با آن كه لويه جرگه هاي كه ديكته شده است و ما در چند لويه جرگه بعد از حكومت مؤقت ديديم كه ملت حالا آگاه تر از ديروز است و خواست هاي بلند تر از چند دهه قبل دارد و با عقلانيت مي تواند به بحث بپردازد. ولي اين كه تصاميم توسط نهاد اجرايي و با صلاحيت و حكومت از مسير اصلي آن تغير مي كنند كاري است جدا. به هر حال پس از اقدام غير منتظره و غير قانوني كرزي در لويه جرگه ي اخير مبني بر اعطاي لقب باباي ملت به ظاهر شاه اين عياش منطقه در دوران زمامداري اش خود نوعي از تحميل و تحكم قدرت منحصر فرد كرزي بالاي ديگران است چناني كه قانوني اساسي را تغير دزدانه داد و به نفع قوم خود تفسير اش كرد كه حالا به همان قانون هم وقعي نه مي گذارد و تصميم فردي مي گيرد، كنون تدوير جرگه ي امن را براه انداخت.

حالا مي بينيم كه جرگه ي امن با وجود مخالفت ها و عدم رويت قانوني بودن تدوير از نظر ملت با چي نقايصي دارد امروز تدوير مي يابد؟ در گام اول اين جرگه يك جانبه است پس هر تصميمي كه مي گيرد مربوط به عموم ملت نيست.

اين جرگه صلاحيت هاي بزرگ تصميم گيري نه دارد. زيرا نه نماينده گان ملت درد و سوي خط ديورند يا هر دو كشور بلكه نماينده گان دولت ها در هر دو كشور و نماينده گان گروه هاي خاص از هر دو طرف سرحد كه بيشتر منافع منطقه وي، محلي، شخصي و فردي در صورت مجبوريت قومي خويش مي انديشند نه در بهبود امور رسيدن به صلح دايمي منطقه و سپردن تعهد كه از صلاحيت شان نيست در اين جا آمده اند و حضور بر هم رسانيده اند. آجنداي جرگه صبغه ي ملي نه دارد و مباحث در جرگه آن طوري كه چوكات بندي شده است فرمايشي نه خواهد بود. هر احتمال از ظهور يك افتضاح بزرگ در جرگه مي رود كه پيش بيني آن را از حالا مي توان كرد كساني كه در جرگه دعوت شده يا به اصطلاح عام فرستاده شده و ديسانت گرديده اند واقعيت هاي تاريخي، عيني، سياسي، اجتماعي، جغرافيايي، مرزي و حتا نظامي را يا نه مي دانند يا به نوعي به نفع كسي آن را تعبير مي كنند كه به او تعهد داده اند. وزنه ي كاري جرگه بيشتر به نفع جانب پاكستان خواهد بودتا به نفع افغانستان. زيرا صادر شده گان از پاكستان به هيچ عنوان حاضر نيستند از آن چي دستور گرفته اند به عقب بروند و امتيازي به جانب افغاني بدهند. I.S.I تمام افرادي را در اين جرگه فرستاده است كه روي آن ها در به چالش قرار دادن همين جرگه حساب كرده و مي كنند و شايد هم عمداً براي اخلال فضا و تغير مسير اذهان مردم غوغايي برپا كنند كه ديگر از مبارزه عليه تروريزم، قطع جنگ و مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر سخن بلند نه شود و دعوت شده ها وقت معين را فروعات بگذرانند. فرضاً قبول كنيم كه اين جرگه تصاميم خردمندانه (امري دور از انتظار) گرفت. ولي ضمانت اجرايي اين تصاميم در كجا و كدام حد است؟ و اگر مباحث جرگه را در حد تبادل افكار و ارايه ي نظريات بگيريم پس اين همه مصارف گزاف و اين همه بيداد بر اقتصاد و ناتوان ملت در چي است؟ كه حتا آقاي پير گيلاني مبلغ (چهار ميليون دالر) را به عنوان پيرانه از خون ملت مي گيرد مصارف ديگر كه در جايش باشد. تا حدودي كه من مطلع هستم (از قول يك منبع مؤثق يوناما) ارقام مصرف شده و اختصاص يافته بالغ (چهارده مليون دالر) است كه با پول پيرانه ي آقاي گيلاني (مجموعاً هجده ميليون دالر) مي شود شايد كم و زياد. اگر اين جرگه به صحنه ي رقابت هاي سياسي، تاريخي و منطقه وي مبدل گردد و سخن به جايي بكشد كه هر كدام از فرستاده شده ها خود را درد و شك مسابقات بيابند آنگاه چي خواهد شد؟ يقيناً بار ديگر آب روي كرزي را خواهد برد. زيرا اين تصميم مربوط شخص او شايد هم گروپ مربوط به او است. حالا بينيم كه اعضاي ولسي جرگه ي افغانستان با چي پيغامي در اين اجلاس شركت مي كنند و توجيه قانوني حضور خود را چي عنوان مي نمايند؟ و اگر اشتراك مي كنند فردا نه بايد انتقادي از آن به عمل آورند و نه از اعمالي كه پس از اين باز هم بدون در نظر گرفتن شورا توسط كرزي انجام مي شود شاكي باشند. زيرا آن ها با چنين اقدام شان به عمل كرد هاي غير قانوني كرزي مهر صحه مي گذارند. و نه مي دانم فردا به ملت و مؤكلين شان چي جوابي خواهند داد كه آن ها چرا؟ مانند مهمان نا خواسته در اين جا حضور رسانيده  اند و اگر وكلا در اين اجلاس اشتراك دارند، تصاميم آن را چي قدر قانوني مي دانند و در بعد ها كه پارلمان با اشكالاتي نسبت اين رويداد مواجه خواهد شد چي مي كنند؟ اگر همه يا برخي از وكلا (نماينده گان ملت) در اين جرگه اشتراك نمايند آيا زير سوال رفتن نا ديده گرفتن ملت در تصاميم كرزي نه مي تواند به نوعي حل شود؟ و كرزي حتماً منطق خواهد آورد كه اگر تصميم من قانوني نه بود چرا؟ نماينده گان ملت در آن جرگه اشتراك كردند.

آن جا است كه ملت بار ديگر متوجه مي شود بر خطا رفته و ناكاره ها را كه فقط شيفته ي تشريفات ظاهري هستند با عنوان نماينده برگزيده اند.

چي مي توان از جرگه يي توقع دريافت پناه گاه تروريستان و القاعده را داشت و يا هم تقاضاي سهم گيري در جلوگيري قاچاق مواد مخدر را نمود؟ در حالي كه هر كدام اعضاي آن در هر دو سوي سرحد يا رهبري تروريستان را عهده دارد يا عضو آن است و يا صاحب كمپني يي از توليد مواد مخدر  هستند. لذا اين فقط يك امر تخيلي و واهي است.

تناسب نفوس را در دو سوي سرحد را تاكنون كسي نه مي داند. معلوم نيست كه آقاي كرزي و جانب پاكستان روي كدام اصول فقط 350 تن نفر از هر طرف و 700 نفر ازدو طرف را برگزيده اند و اين رقم حاصلي از كدام احصائيه است؟ لذا اين تصميم و شتابي بوده كه به هدايت كاخ سفيد به هر دو طرف (افغانستان و پاكستان) تحميل شده ولي از آنجائيكه پاكستاني ها نيرنگ سياسي بيشتر مي دانند و دارند آن ها در تدوير آن پاي كرزي را در ميان كشيدند و به اصطلاح عام همه ملامت و سلامت را به دوش ملا ها انداختند.

مشرف كه با عدم حضور در اين اجلاس نوعي آن را تحريم كرد باز هم به جهان نشان داد كه ارزشي به چنين تعهداتي قايل نيست و به اصطلاح دلايل عدم حضور خود را به پيش گاه كاخ سفيد و آقاي بوش عرض كرد كه آن هم تا كنون پنهان است. ولي هر امر باشد واقعيت مسلم اين است كه او اين جا كرزي را به بازي گرفت. كرزي و مشرف دو حريف در قمار سياست نظام اند اما مشرف زرنگ تر از كرزي است كه هميشه مي برد و باختي نه دارد.

جرگه ها در افغانستان بيشتر مديريت سياسي و تسلط خانداني داشته اند تا اثر گذاري ملي. سياسيون افغانستان بيشتر به مباني و مبادي سياسي و بهره بردن مقطع يي از آن (جرگه ها) سعي نمودند تا ارايه يي يك بازتاب ملي. و اما، در پاكستان شايد با توجه به حساسيت هاي تاريخي يي كه با افغانستان دارند و همچنان موقعيت هاي سياسي مديريت در قبال تصميم گيري هاي جرگه حساس باشند و به ديد عميق نسبت به آن نگاه داشته اند. و فرصتي را كه بار ديگر براي به كار بردن يك حيله و نيرنگ توسط كرزي با آن ها مساعد شده اند از دست نه دهند.

توقع بيش از حدي هم نه بايد از دعوت شده گان سرحد جانب افغانستان در اين جرگه داشت. (جرگه كه توسط نيرو هاي مطرح آشوب گران، طالبان، احزاب تندرو پاكستان، وزيرستان جنوبي و شخصي پرويز مشرف تحريم گرديده يا از آن ها دعوت نه شده است معنايي جزء روز گذراني و سياحت نه دارد.) زيرا آن ها عملاً در يك معامله ي عادي روزانه و حتا نزديك از كشور شان با پاكستان قرار دارند و هيچ گاه در فكر اين امر نيستند كه آن ها مربوط كشوري به نام افغانستان اند. چي توقع بايد داشته باشيم از آن هايي كه همين حالا ساحات شان لانه ي اختفاي تروريستان بوده، تمام معاملات و داد و ستد شان در مناطق افغاني با كالا هاي پاكستاني، توليدات پاكستاني و مهم تر از آن رايج بودن بدون قيد و شرط پول پاكستاني در تمام معاملات شان است و آن را انجام مي دهند. لذا وابسته گي هايي كه مي توانند اثر مندي حضور آن ها را در افغانستان و به نفع افغانستان ضمانت كنند وجود نه دارد.

ناكامي اين جرگه از همين حالا بر فضاي آن مستولي است زيرا مشرف از اشتراك در آن خودداري كرد تا در آينده به اقدامات مداخله گرانه به افغانستان دست باز داشته باشد و منطق هم ارايه كند كه او تعهدي در اين جرگه نه داشته است. عدم حضور وي در اين جرگه اگر لازم مي دانست مي توانست در همان آغازين روز هاي اقدام به تدوير آن (ده ماه قبل) نيز عنوان شود ولي اين چي امر مهم تري از تصميم گيري بين دو كشور براي حل معضلات دامن گير شده بود كه او را از اشتراك در جرگه باز داشت؟

معضله ي ديورند كه عامل اصلي تشنج و فشار بر هر دو كشور است در اين جرگه كماكان و لاينحل باقي خواهد ماند ولو اگر از آن بر خلاف آجندا و انتظار يادي هم شود و دعوت شده ها را به چالش بگيرد.

نتيجه اين كه تدوير جرگه ي امن آقاي كرزي اگر آن چناني كه آرزو دارد منتج به تصاميم مهم و سرنوشت ساز كه پيغام دهنده ي ختم جنگ در كشور باشد نه گردد فقط نوعي استراحت و تفريح براي او است و حظ بردن اش از آن تشريفاتي كه معمولاً براي او در نظر گرفته مي شود مانند سفر هايي كه گاه و ناگاه به امريكا دارد و از چانس خوب اش اين بار در كمپ ديويد رفت تا از فضاي عطر آگين و مستريح آن جا هم لذت ببرد و از غبار جنگ و ملالت، فقر مردم دو روزي را دور باشد و در آرامش به سر ببرد. واقع نگري ملت هاي دو كشور مي تواند نقطه ي پايان به نا ملايمات امروزي بدهد نه توصيه ي حكومت ها و نه فيصله ي منفعت طلبان زير نام جرگه. مگر اين كه اين جرگه يك معجزه نمايد و كاري از پيش ببرد كه هم آشفته گي نه داشته باشد و هم ضمانت هاي اجرايي ارايه كند. در غير صورت و نتيجه ي معكوس آن آيا كرزي خواهد توانست جواب محكمه ي عدالت ملي را با اين نوع تصاميم اش بدهد؟

 


بالا
 
بازگشت