دشمنی با تورک تباران به معنای دشمنی با تمام اقوام افغانستان است

انجنیر سخی ارزگانی

/ جرمنی

نه افغان  و نه ترک  و نی  تتاریم      چمن زادیم و از یک شاخساریم

تمیز رنگ و  بو بر ما حرام است      که ما پروردهء  یک  نو بهاریم

آیا نمی پذیریم که دشمنی با پشتون ها به معنای دشمنی با همه اتنی های افغانستان است؟

آیا باور نداریم  که  دشمنی با تاجیک ها به مثابهء دشمنی با تمامی مردم افغانستان است؟

آیا اعتقاد نداریم که دشمنی نسبت با هزاره ها به معنای دشمنی با هر قوم افغانستان است؟

آیا قابل باور نیست که دشمنی با اوزبیک ها به عنوان دشمنی با کلیه اقوام افغانستان است؟

 آیا قبول نمی کنیم که دشمنی با هر فرد و هر قوم کشور ما به معنای دشمنی با هر شخص مسلمان و هر فرد غیر مسلمان و کل مردم افغانستان می باشد؟

آیا بالاخیره هنوز هم به این اندیشهء نیاز عصر نرسیدیم که دشمنی با یک انسان افغانستان به مثابهء دشمنی با هر انسان دیگری روی زمین است؟

قبل ا ز همه باید گفت که تورک تباران کشور ما یک بخش بزرگ از جمعیت افغانستان را به خود اختصاص داده که در کابلستان، هزارستان، ولایات شمال و سایر مناطق کشور به سر می برند.

 اما اینکه استبدادیان زمان، همواره کوشیده اند که یک آمار و احصایئه دقیق از تمام اقوام کشور را بیرون ندهند؛ خود رمز نفی دیگران، بدنگری، خود محوری و شؤنیزم یک حلقهء خاص را در ساختار حاکمیت کشور ما به اثبات می رساند؛ که غیر از وجود خویش، دیگران را به مثابه یک شهروند متساوی الحقوق در این خانه مشترک نپذیرفتند و حال هم چندان تغییر لازم نکرده است. از همین جهت است که نمی توان که یک آمار دقیق اقوام کشور و به خصوص تعداد جمعیت تورک تباران کشور را در مراکز زیست شان مشخصا بیان داشت.

تورک تباران کشور ما آمیزهء از هزاره ها، اوزبیک ها، ترکمن ها، قزلباش ها، بیات ها، قزاق ها، قرغیزها، تاتارها و... می باشند که در گذشته ها هر بدنهء از این تورک تباران دارای ویژگی ها و ارزش های شکوهمند تمدنی حوزه های خاص خود بودند و از میراث و آثار پر عظمتی مدنی برخوردار بودند که تاریخ آنرا به حافظ خود دارد.  یکی از نمونه های مدنیت و تاریخی آن در یک بخش از هزارستان یعنی در شهرهای باستانی بامیان، غزنی و... می باشند.

تورک تباران کشور ما در گذشته حتا در پایین ترین نردبان دولت قرار نداشتند و از ابتدایی ترین حقوق انسانی، اسلامی، ملی و نژادی خودها در این کشور مشترک خویش نیز محروم بودند. بالاترین معیار بی سوادی، فقر اقتصادی، بی سرنوشتی، هردم شهیدی، عدم بهداشتی و... در میان تورک تباران کشور حاکم بوده که ناشی از سیاست های ظالمانه و تبعیض گرانهء یک مشت ناچیز خود محوران و قدرتمندان تک قومی، قبیلوی، خاندانی و فردی در افغانستان بودند.

تاریخ کشور ما شوربختانه که طی سه قرن اخیر مشحون از خشونت ها، رنج ها، محرومیت ها، تجاوزها، حق تلفی ها، بی سرنوشتی ها، منازعات رقابت سلطنت خواهی، ویرانگری ها، تعصب ها، کشتارها، کله منارها، بردگی ها، نابودی تمدن ها و...ویژه یی بوده که همین گونه شواهد، مصداق داوری تاریخ می باشد؛ که کرامت انسانی نقض، کله مناره اعمار، تصفیه های قومی حاکم و داشته های مدنی، تاریخی، طبیعی، اقتصادی و فرهنگی و.. آنان در این حیطه کهن و تمدن خیز نابود گردیده اند.

 این یک شکوه زار و غم انگیز نه تنها از برگه های «خونین تاریخ» حد اقل سه قرن اخیر کشور ما ناشی از نظام های قبیلوی- خاندانی و بیدادگران بوده، بلکه از ادامه میراث های ننگین، سیاه، خشمآگین، اختناق آنگیز، خودکامگی ها، غارت های دارایی مردم، سربریدن ها، اسارت ها، زن ستیزی ها، نسل کشی ها و... در حق تمام مردمان محروم و تحت ستم کشور ما اعم از تورک تباران و غیر تورک تباران تا هنوز هم حکایت دارند که داستان های دردناک و قصه های حیرآور پایانی ندارند که ندارند.

از همین گونه رویداد های نهایت استخوان سوز و المناک در حق تمام مردم کشور ما به اثبات رسیده که هنوز هم بار «بحران هویت ملی» دیرینه کشور ما سنگین تر و پچیده تر شده می رود و از حد اقل «کاهش» بحران هویت ملی، «همپذیری ملی» ، «وحدت ملی» ، «حاکمیت ملی» و... ترقی های اجتماعی و اقتصادی بر مبنای یک «تفکر فراملی»، اراده داوطلبانه، خواست ها و آرمان های مردم در این کشور کثیرالاقوام خبری نیست که نیست.

با تعجب فراوان که ما از تاریخ گذشته، جنگ ها، آوارگی ها، تجاوزات بیگانگان بر این کشور، چپاول ها، ترورها، حبس ها، دشمنی ها، عصبیت ها، انتقام گیری ها، قتل های گروهی، کشتارها، ویرانگری ها، نسل کشی ها و... که در بستر سه دههء اخیر در حق مردم بی دفاع و میهن عزیز ما افغانستان صورت گرفتند؛ تا هنوز هم عبرت نگرفتیم. و بازهم با خشونت ها، بدنگری ها، خود محوری ها، خیره سری ها، گروه گرایی ها، قومگرایی ها، سمت خواهی ها، زراندوزی ها، دختر فروشی ها، دشمنی ها، تمدن ستیزی ها، قدرت طلبی ها، ترورها، کشتارها، جنگ ها و...انتقام گیری ها و آنهم در زیر سایه قدرت قوای نظامی ناتو در این کشور مخروبه خویش ادامه می دهیم!

آیا کدام خرد انسانی، اسلامی، ملی، مدنی، دموکراتیک، مصالح مردم افغانستان و خرد حاکم عصر می پذیرد که یک انسان ما و یا یک قوم ما و یا اقوام ما مورد اذیت، شکنجه، حق تلفی، اهانت، تجاوز، توطئه، ترور، بی خانمانی، غارت، بی سرنوشتی، بی ناموسی، قتل و بالاخیره نسل کشی قرار گیرند؟

خوب!

آیا نمی پذیریم که تورک تباران ما «خارچشم» دشمنان تمام مردم افغانستان است؟

آیا بازهم نمی دانیم که تمام مردم افغانستان «خارچشم» برخی از حلقات بومی، منطقوی و بین المللی ما می باشند که دشمنی های شان در هر قلم و هر قدم بر ضد مردم ما به اثبات رسیده اند؟

اگر قبول نداریم، پس چرا همه و همه از هر طرف به «جان» مردم افغانستان بی رحمانه یورش آورده اند، دسیسه می دارند، دارایی ما را به غارت می برند، نفاق افگنی می کنند و در همه امور دولت ما مداخله ناروا می کنند؟

از اینکه در یک سوء قصد به جان آقای احمد خان وکیل مردم ولایت سمنگان دو نفر محافظین وی به قتل رسیده و در ضمن با ادامه آن در تظاهرات مردم شهر شبرغان در ولایت جوزجان که به تعداد 13 نفر کشته و بیش از 50 نفر از مظاهره کنندگان توسط قوای امنیتی آن ولایت مجروح گردیده اند؛ نهایت متأثر هستیم. و همچنان از مجروح شدن چند تن پولیس حکومتی نیز غمگین شدیم.

 این ماجرای خشونت زیانبار و ضد ملی را در لایات سمنگان و جوزجان هر کی یا کسانی یا گروهی و یا یک نهاد دولتی و یا خارجی که آگاهانه و یا غیر شعوری به راه انداخته اند؛ مغایر اصول اسلامی، انسانی، قانون اساسی، موازین حقوق بین المللی و ضد مصالح ملی تمام مردم افغانستان می دانیم.

در این شرایط حساس که از یک سو، «روند» بازسازی با تمام مشکلات و موانع خود مواجه  است. و از سوی دیگر، بد تر از همه شاهد «گسترش» کشت خشخاش، تولید مواد مخدره، قاچاق، نا امنی، فقر، بیکاری، بی اعتمادی مردم، تهاجمات نظامی و عملیات انتحاری تروریستان، گروگان گیری ها، گردن بریدن ها توسط طالبان و... در ضمن «تلفات» افراد ملکی توسط  بمباردمان های اشتباهی قوای ائتلاف و ناتو در کشور می باشیم. در ضمن ناظر بحران و کشمکش های فرسایشگر برخی از حلقات «پارلمانی» و «حکومتی» افغانستان بر سر قدرت می باشیم؛ که برعلاوه همهء آن شاهد «دشمنی» مرموز و سامان یافته علیه تورک تباران کشور بحران زدهء خویش به طور مشخص در ولایات شمال نیز هستیم.

در باور این سطر، دشمنی نسبت به تورک تباران کشور خویش را به عنوان دشمنی نسبت به فرد فرد و هر قوم و تبار ساکن و تابع در افغانستان می دانیم. هر کی و یا هر جمع که در عقب این خصومت بر ضد تورک تباران کشور ما به خصوص در این شرایط در ولایت شمال وطن ما ایستاده و می خواهند که تورک تباران از مشارکت انسانی، اسلامی، ملی، عادلانه و دموکراتیک در مرکز قدرت دولتی، تأمین امنیت، استقرار صلح، تسریع بازسازی، ایجاد نهادهای جامعه مدنی و تحقق نظام مردم سالاری در افغانستان باز دارند؛ در واقعیت دشمنی خود را به تمام مردم افغانستان به نمایش گذاشته اند.

آیا ما خوش هستیم که خود با خانواده خویش سیر، آرام، خوشحال و... در این کشور مشترک و کثرالاقوام باشیم؛ اما دیگر هموطنان همسرنوشت خودها را با هر گونه توطئه، خصم، جهل، افزونخواهی، عصبیت، نفاق اندازی، ترور، کینه توزی، قتل و...از عرصهء روزگار به حایشه برانیم و آنان را به دور از حق خواهی، تمدن، ترقی و... به اسارت جدید خودها نگهداریم؟ آیا این یک فاجعه ملی در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان نبوده  و نمی باشد؟

دقیقا در شرایط کنونی دشمنی با هر قوم و به خصوص دشمنی بر ضد تورک تباران ما در ولایات شمال کشور که راه اندازی شده است؛ به معنای دشمنی نسبت با تمام مردمان شریف ، تمدن پرور و ترقی خواه افغانستان می باشد.

تاریخ به خوبی شهادت می دهد که از جمله در حق تورک تباران افغانستان هم ظلم ها، حق تلفی ها، کله منارها، بردگی ها، بی رحمی و کشتارهای فراوان صورت گرفته اند. جباران عصر، این مردم خداپرست، میهن دوست، ترقیخواه، پرتلاش، کارگر، مدنیت خواه را همواره از محراق قدرت سیاسی، نعمت، حقوق شهروندی و صدهای نیازمندی های اساسی مدنی جامعه، محروم نگهداشته بودند.

اینکه در جریان این سه دههء اخیر بخش از تورک تباران ما در بستر حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان تحت رهبری مدبرانهء جنرال عبدالرشید دوستم و سایر نخبگان آن تبارز یافتند و خواستند که از کرامت انسانی، هویت، تاریخ، فرهنگ، زبان و... برحق خودها دفاع نمایند. و از مشارکت در حاکمیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی در جامعه به صورت عادلانه و دموکراتیک با دیگران یکسان مستفید گردند؛ که از آغاز تا کنون با توطئه های گوناگون آماج دشمنی ها، حق تلفی ها، زورگویی ها، توطئه ها و خصم یک عده انحصارطلبان، وحدت گریزان، خیره سران، جهل ورزان و قومگرایان حاکم در قدرت قرار گرفتند.

اینجاست که به خوبی درک گردید که تورک تباران «خار چشم» دشمنان مردم افغانستان می باشد. مثلا در ایام عظمت جنبش ملی اسلامی در ولایات شمال کشور بود که دشمنان ملی مردم ما، نفاق را میان جنرال دوستم و جنرال ملک به راه انداختند. تا اینکه طالبان مزار شریف، بامیان، ولایات شمال، یکاولنگ و... را با خونین ترین شیوه شؤنیستی خودها اشغال نمودند و از کشته های غیر نظامی مردمان تاجیک، اوزبیک، ترکمن و... به خصوص هزاره ها پشته ها ساختند.

وقتی که جنبش ملی اسلامی تحت رهبری جنرال دوستم در چوکات جبهه متحد ملی و قوای خارجی، در شکست طالبان در کشور به خصوص در ولایات کشور نقش بس «برازنده» داشت؛ بار دیگر قدرت مردمی، نظامی، روانی و تشکیلاتی جنبش ملی اسلامی در جامعه تثبیت گردید. در امتداد بیش از  پنج سال گذشته، چندین بار شخص جنرال دوستم رهبر جنبش ملی اسلامی مورد سوء قصد و توطئه های گوناگون قرار گرفته تا رهبر این مردم از بین ببرند و این نهاد سیاسی تورک تباران به کلی نابود سازند. چنانچه یک بار از سوی وزارت داخله کشور، تقاضای لغو حزب جنبش ملی اسلامی را از وزات عدلیه کشور نیز نمود.

 چندی قبل از جاهای مرموز اختلافات را بین جنرال دوستم و اکبربای خلق نمودند و باعث کشیدگی میان تورک تباران مناطق شمال کشور ما گردید. در این روزها دشمنان، درز را میان جنرال دوستم و احمد خان وکیل سمندگان به وجود آوردند که فاجعه انسانی و بحران دیگری را در سمنگان و جوزجان باعث گردیدند.

به یقین که این بار آخر نخواهد بود. زیرا،  که حلقات خاص از دشمنان ملی و خارجی ما که تمام اوضاع افغانستان را زیر نظارت خودها دارند، بازهم علیه هریک از اقوام، فرد، اشخاص بزرگ و خلاصه بر ضد همهء مردم کشور ما از دسیایس، خشونت ها،  نفاق ها، غارت ها، دشمنی ها وغیره دریغ نخواهند کرد.

اگر چنین نیست، پس چرا تا کنون سهم  تورک تباران افغانستان در مدار محور تصمیم گیری کلیدی و قدرت دولتی افغانستان به چشم نمی خورد. شاید هم  خوانندگان محترم بر من خورد گیرند و بگویند که چند نفر از این مردم در کابینه، ارتش وغیره حضور دارند. بلی! درست می باشد.

 اما این تورک تباران از قبیل چند تن هزاره، اوزبیک، ترکمن، قزلباش، بیات صرفا حضور «فزیکی و سمبولیک»  در دولت دارند که قدرت را دیگران از نزد شان با هر وسیلهء ممکن ربوده اند. و این چنین تورک تباران در حاکمیت سیاسی کشور متأسفانه از صلاحیت تصمیم گیری کلیدی، لازم و حقوقی در ادارات مربوطهء خودها برخوردار نمی باشند.

اینجاست که انسان به «کنهء تفکر» انحصارگرایی، قومگرایی، سمت نگری، گروه گرایی در کشور پی می برد که پی آمد نکتبار آن به جز از فاجعه ملی و تشدید بحران هویت ملی کدام دست آورد مثبت را نخواهند داشت.

اگر تورک تباران عزیز ما از هوشیاری و فهم لازم خودها کار نگیرند و از این فرصت بازهم استفاده قانونی و مشروع را به نفع تعیین سرنوشت عادلانه خود و تک تک اقوام و مردم افغانستان نکنند؛ از سهم گیری در «ساختن متن تاریج» کشور محروم خواهند ماند. همچنان اگر هر قوم وطن عزیز ما به نوبهء خود از این وقت حساس به صورت همه جانبه جهت اعتلای کشور، مایه گذاری نهادهای جامعه مدنی، وحدت ملی، فرهنگ ملی، اقتصاد مستقل ملی، سیاست مستقل ملی و... اخیرا به خاطر تحقق نظام دموکراسی بر مبنای ارادهء آگاهانه اجتماعی مردم استفاده حد اکثر را نکند؛ بازهم از «ساختن متن تاریخ» بی نصیب خواهد گردید.

وقتی که دشمنی با تورک تباران را به معنای دشمنی با سایر اقوام افغانستان گفتیم؛ و همچنان دوستی با تورک تباران کشور ما را هم به مثابهء دوستی با تمام اقوام افغانستان  می دانیم. خلاصه دشمنی بر ضد هر یک از اقوام کشور ما به معنای دشمنی با تک تک از اقوام افغانستان است. و دشمنی با اقوام افغانستان به معنای دشمنی با سراسر مردمان گیتی می باشد. در همین رابطه به این سخن ناب بشردوستانهء شیخ سعدی عطف توجه نماییم که گوید:

بنی  آدم   اعضای  یک   دیگرند       که در آفرینش ز یک  گوهرند

چو عضوی به درر آورد روزگار      دیگر عضو ها  را نماند   قرار

توکز  محنت   دیگران   بی غمی       نشاید  که   نامت   نهند  آدمی

بازهم مکررا تأکید می نمایم که در گذشته چندین بار سوء قصد علیه جان جنرال دوستم، حال علیه احمد خان صورت گرفته؛ و یا در آینده سوء قصد علیه جنرال مالک، اوغلی، زکی، اکبربای و یا هر یک دیگر از نخبگان تورک تباران کشور به معنای سوء قصد بر ضد مردم تورک تباران می باشند. و سوء قصد علیه تورک تباران وطن ما به مثابه سوء قصد علیه تمام اقوام افغانستان عزیز می باشد.

 پس نباید، بعد از این هیچ فرد از وطن ما مورد تجاوز، حق تلفی، تعصب، غارت، توهین، ظلم، بی سرنوشتی، استثمار، اسارت، ترور، کینه توزی و قتل قرار نگیرد.

سخن آخر:

آیا بازهم نمی پذیریم که با به کارگیری همه توانایی های لازم مادی، اجتماعی و معنوی خودها؛ «اتفاق و اتحاد» را در بطن جامعه، توسط  مردم و برای مردم خریده می توانیم؟ و با سرمایه اتفاق و اتحاد آگاهانه و دل انگیزانهء مردم خویش، «وحدت ملی» را در افغانستان واحد، مستقل، آباد و تجزیه ناپذیر کمایی کرده می توانیم؟ آیا تمام مردم کشور ما با «داشتن وحدت ملی» راستین، شاهد «شکستن» ساختار زیربنایی فاشیزم قومی- قبیلوی و «دفن جنازهء» آن در گورستان های افغانستان نخواهند بود؟ آیا با شکستن همهء جانبه جوهر فاشیزم در کشور، زمینه های منطقی، عملی، عقلانی، عادلانه و دموکراتیک «مشارکت ملی» و «توزیع بشردوستانه قدرت» بر اساس خواست ها، اراده ها و آرمان های والای مردم از پایین در میکانیزم اجتماعی و سیاسی کشور خلق نخواهند شد؟ آیا با نهادینه نمودن آگاهانه مشارکت ملی اقوام در بافتار قدرت سیاسی کشور، زمینه های نظام پارلمانی و ساختار حاکمیت خودگردانی تدریجا در کشور به وجود نخواهد آمد؟ آیا با تأسیس نظام پارلمانی و ساختار ادارهء خودگردانی در کشور؛ حل اساسی «بحران هویت ملی» دیرینه و جدید افغانستان در دستور کار لازم، عملی و منطقی مردم قرار نخواهد گرفت؟

لذا، منطق انسانیت، دین، منافع ملی ما و ضرورت زمان حکم می نمایند که تورک تباران عزیز ما نیز و به خصوص نخبگان، دانشمندان، سیاسیون، روحانیون، تاجران، نظامیان، روشنفکران، فرهنگیان، دانشگایان، شاگردان، دکانداران، کسبه کاران، دهاقین و... خلاصه فرد فرد تورک تباران افغانستان، وقت را خوب شناسایی کنند و به صورت «قطعی» از خشونت، دشمنی، ترور، اهانت، بدنگری، انتقام گیری، قتل و... علیه همدیگر و سایرن بر مبنای مصالح انسانی، اسلامی، ملی و... منافع سر زمین مشترک، آینده مشترک مردم در ولایات شمال و سایر نقاط  کشور جلوگیری نمایند. و برای «خود سازی های» اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، ولایتی، روانی، هنری، مسلکی و... خودها به صورت مصمم و خسته ناپذیر و دوامدار کار و پیکار نمایند.

 تورک تباران گرانقدر ما در جوار سایر اقوام عزیز افغانستان باید نسبت به هر وقت دیگر هوشیاری خویش را از دست ندهند؛ و با خرد و عقلانیت خودها، تمام توانایی فکری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... خویش را جهت ایجاد پایه های صلح، تأمین امنیت، همبستگی ملی، وحدت ملی، استحکام نهادهای یک دولت وسیع البنیاد ملی و... بالاخیره به خاطر تحقق نظام خردمندانهء دموکراتیک مستقل ملی بر مبنای اراده شعوری و خواست دل انگیزانه تمام اقوام و مردم افغانستان به خرج دهند.

در این راستا خواهد که سایر اقوام شریف کشور هم بیشتر با یک رقابت مثبت ملی و عملی ترغیب گردیده؛ در جهت تحقق تأمین امنیت، تسریع بازسازی، تفاهم ملی، شکوفایی نهادهای اجتماعی، رشد زیربنایی اقتصاد مسقتل ملی، مبارزه علیه کشت خشخاش، قاچاق، تروریزم و... بالاخیره غرض رسیدن به نظام مردم سالاری برای یک افغانستان تجزیه ناپذیر، مستحکم، آباد و نیرومند مساعی خسته ناپذیر را به خرج خواهند داد.

بیا تا گل بر افشانیم  و می در ساغر اندازیم       فلک را  سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد      من  و ساقی  بهم  سازیم  و بنیادش براندازیم

و من الله توفیق

سه شنبه 8 جوزا 1386 خورشیدی مطابق با 29 می 2007 میلادی/ جرمنی

 

 


بالا
 
بازگشت