احمدسعيدی

 

ناتو باهمه هست بود یا تخت یا تابوت

 

من در مورد تشكل و پیمان های نظامی در دنیا نسبی معلومات دارم در مورد پیمان نظامی سیاتوو سنتو بشمول پكت نظامی بغداد. اما با تشكیل دو پیمان نظامی دیگر یعنی ناتو یا اتحاد اتلانتیك شمالی و ایجاد اتحاد نظامی ورشو یا وارسا دنیا زیاد تر متوجه این دو پیمان نظامی یعنی ناتو و وارسا بودند. حلقه وارسا را كشور های سوسیالیستی و كمونستی كه در راس همه شوروی وقت بود قرار داشت با قدرت رسیدن استالین خروشچوف پیمان وارسا چندان رنگ رونق نداشت اما با قدرت رسیدن لوینید برژنف در شوروی این پیمان نسبت به پیمان ناتو مصمم تر و با قوت تر بود كشورهائیكه از جمله متحدين شوروي بودند این پیمان را تشكیل میدادند در آن وقت در بلغاریا موجود ترور دژدیكوفرئیس جمهور و منشی حزب كمونست بلغاریا بود ، نیكولائی چای سسكو در رومانیا ، كستاف هوساگ در چكوسلواكیا ( ا ريش هونيكر ) در آلمان شرق، ( نخل ونيسكي  ) در پولند ( تردرژيوف) در مجارستان، فيدل كاستری موجود در كیوبا، اما در جمهوریت های مربوط آن وقت شوروی اشخاص ذیل منحیث منشی عمومی حزب كمونست و رئیس جمهور ایفای وظیفه میكردند:  در قزاغستان دین محمد كانیوف ، در ازبكستان اسلام كريموف، در تركمنستان تركمن باشی ( سفر مراد نیازوف ) ، در تاجكستان رحمن اوف ، در قرغزستان قربان نظربایوف در آذربایجان حیدرالیوف و بعضی ها دایم العمر حكومت میكردند. با به قدرت رسیدن بوریس یلسن بعد از گرباچوف در شوروی وقت طوریكه شوروی با جمهوریت های مختلف تقسیم شد پیمان وارسا نیز مكمل از هم پاشید كه حالا نه نام دارد و نه نشانی.  اما در مورد پیمان نظامی ناتو من هر وقت كه نام پیمان نظامی ناتو را می شنیدم قوت و نیرومندي ناتو را طور تصور می كردم این پیمان رستم ذال در عصر كنونی مانند ناپلیون گذشته فاتح جهان و پیام آور صلح و آزادی بدون چون، چرا خواهد بود.  گرچه میدانم ناتو خویش را حافظ صلح در وظایف خویش میدانست اما در میدان جنگ نه تجربه داشت چنانچه در شرایط موجود افغانستان با پیروزی آینده خود باورمند نیستند.  اعضای این پیمان در شرایط موجود در حالیكه ناتو اضافه تر دوملیون سرباز دارد در افغانستان تقریباً به شمول امریكا پنجاه هزار پرسونل دارد ( 70 ) هزار پولیس افغانی و (45) هزار اردوی ملی بدون امنیت ارگان های دیگر امنیتی با همچو قوت ناتو با پیروزی مطلق علیه مخالفین دولت افغانستان باور ندارد دست و پايش مي لرزد .

با شدت گرفتن جنگ در جنوب و شرق كشور و ازدیاد تلفات جانی بر سربازان كشور های عضو پیمان اتلانتیك شمالی ( ناتو) در افغانستان ، اكنون بیشتر از گذشته این سوال از طرف محافل سیاسی ، مطبوعات ، آگاهان و نظریه پردازان در كشور های عضو این پیمان ، در برابر حكومت شان مطرح میگردد : ماموریت یا « مندیت » اساسی این قوا در افغانستان چه است ؟ حفظ صلح و همكاری برای تامین و توسعه امنیت و یا « جنگیدن به نفع یك دولت در برابر مخالفین  آن ... ، و . . . » ؟ ؟ ؟

كنون حكومات این كشور ها به مشكل میتوانند اكثریت ( حتی اكثریت ناچیزی ) را به نفع اعزام قوا و مصارف بیشتر در افغانستان از پارالمان های مربوط بدست آوردند. نمونه های بارز آن ایتالیا ، ناروی و هالند است . چنانچه در همین رابطه ماسیمودالما معاون صدراعظم و وزیر خارجه ایتالیا در جریان بحث روی تمدید بودجه برای ماموریت نظامی در افغانستان مجبور شد اعلام  بدارد كه : « این كشور در عملیات نظامی تحت عنوان آزاد سازی افغانستان شركت نخواهد كرد » .

وی گفت « ماموریت ما در افغانستان در چوكات بین المللی آیساف است و فكر نمی كنم در ین ماموریت خطر جنگ وجود داشته باشد » .

باید گفت ، با وجود اینكه بعضی از نظریه پردازان در مطبوعات غربی « نفس » این ماموریت را با اشاره با « ناكامی های دولت افغانستان در عرصه های مختلف سیاسی – نظامی ، اقتصادی ، اجتماعی و غیره ، ظرف بیش از شش سال گذشته » ، همردیف به جنگی كه گویا به منظور سر پا نگهداشتن یك دولت « ضعیف و شكننده ، فاقد حمایت مردمی و با دستگاه تاگلو غرق در فساد » ارزیابی مینمایند؛ ولی سوال اساسی از نظر بسیاری همانا عدم تعریف دقیق از نوع ماموریتی است كه بدوش نیروهای ناتو در افغانستان گذاشته شده است. این سوال با نگرانی هر چه بیشتر در زمانی مطرح میگردد كه نیروهای « ایتلاف بین المللی مبارزه بر ضد تروریزم » و نیروهای « بین المللی همكاری امنیتی » با ایساف با هم مدغم گرديده اند و قوماندهْ آن بدوش ناتو قرار داده شده است .

برای توضیح بهتر عوامل نگرانیها در غرب در قبال عدم ارایهْ تعریف دقیقی از « موضوع » یا « عنوان » ماموریت ناتو در افغانستان و موارد دیگر ، لازم است تا بصورت مؤجز در مورد ماموریت های نظامی بین المللی كه عمدتاً در پایان منازعات میان دول یا مناقشات منطقوی و در سال های اخیر در پایان جنگ ها و تشنجات داخلی و در تازه ترین اشكال آن ، پس از دخالت های مسلحانهْ «پیشگیرانه و یا به منظورجلوگیری از توسعهْ تشنج ، جلوگیری از نسل كشیها و نقض خشن و مداوم حقوق بشر و غیره » ، كه اغلباً بر اساس فیصله شورای امنیت سازمان ملل متحد براه انداخته شده اند مكث نماییم .

در افغانستان ،‌پس از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر سال 2001 نیروهای ایالات متحده  امریكا به علتی كه معلوم است ،‌در پی یك اجتماع جهانی یكجا با نیروهای سایر كشور ها ( عمدتاً  اعضای ناتو ) در چوكات « ایتلاف بین المللی ضد تروریزم » ، به این كشور یورش برده و ماموریت جنگی خویش را پس از سقوط رژیم طالبان ، برضد القاعده و بقایای طالبان ، تا همین اواخر ، نیز تحت همین « عنوان » در جنوب و  شرق كشور ادامه داده است كه نتايج و ثمره آن تا كنون معكوس به نظر مي رسد.

دلایل اساسی دیگری كه تا كنون ، بخصوص بعد از آغاز جنگ عراق ، كشور های عمدتاً اروپائی منجمله آلمان ، فرانسه ، هسپانیه ، ایتالیا و غیره را وا داشته است تا در اعزام نیروهایشان به افغانستان در چوكات ایساف به دست و دل باز عمل نمایند ، ( در پهلوی ملاحظات سیاسی و استراتیژیك شان در منطقه و احساس مكلفیت در قبال « مبارزهْ جهانی بر ضد تروریزم » ) میتواند اینها باشد :

1.     یكتعداد از ین كشور ها نه تنها در حملهْ امریكا به عراق این كشور را همراهی نكردند بلكه به آن نیز شدیداً مخالفت ورزیدند ( آلمان و ‌فرانسه ) همچنان در عده ای ازین كشور ها كه در ابتدا از جملهْ متحدین امریكا در جنگ عراق به حساب میرفتند ولی در نتیجه انتخابات نوبتی درین كشور ها قدرت به احزاب مخالف جنگ در عراق انتقال یافت ( هسپانیا و ایتالیا ) . این كشور ها بخاطر جبران آن یاری كه از متحد سنتی شان ایالات متحده ،‌در عراق دریغ ورزیده بودند ، در افغانستان سهم گیری بیشتری متعهد شدند. چنانچه آلمان با اعزام نیروی بیشتر تمام صفحات شمال را با مركزیت مزار شریف تحت پوشش خود قرار داد اما حاضر نشد يك سرباز هم به هلمند بفرستد  و هسپانیه به مجرد خارج ساختن یكجانبهْ قوایش از عراق ، به تعداد بیشتر از آنچه را كه از عراق خارج ساخته بود ، رهسپار افغانستان ساخت. كنون هسپانیه با جابجا ساختن نیروهایش در شهر هرات و بادغيس، مناطق غربی كشور را تحت پوشش خود دارد. البته در هر دو ساحه ، كشور های كوچك دیگر آلمان و هسپانیه را همرایی میكنند .

2.     دلیل دیگر همانا سهل الاجرا بودن اصل ماموریت هم از نگاه نوع آن یعنی اینكه تا كنون این ماموریت تهاجمی و جنگی نبوده و هم از نگاه مساعد بودن نسبی وضع امنیتی مناطق مربوط به  ساحهً اجرای آن است. كارشناسان نظامی ، دیپلومات ها و تحلیل گران اوضاع افغانستان درین كشور ها متكی بر دلایل عینی معتقد هستند كه وضع در شمال ،‌مركز و غرب كشور به بحرانی نظیر وضع در جنوب و شرق كشور مواجه نخواهد شد. مگر اینكه تحولات دراماتیك در سطح كل كشور و منطقه بوقوع بپیوندد. زیرا بسیاری ها معتقد اند كه اكثر مردمانی كه درین مناطق زندگی دارند ، « از جنگ و خشونت ، از انتقام و نفرت منزجر بوده و بستر فرهنگی آنها برای زایش و پرورش تروریزم و طالبانیزم تنگ است » .

بدون شك وقتی معاون صدراعظم و وزیر خارجهْ ایتالیا در پارالمان آنكشور با اتكا به ارزیابی وضع موجود در مناطق مورد نظر ، با اطمینان از عدم خطر جنگ در ماموریت قوتهای ایتالیایی در افغانستان سخن میگوید ، در ذهن او حوادث جنوب و شرق كشور خطور نمی كند ولی اگروحشت و ترور در جاهائیكه نیروهای  ایتالیا مستقر اند راه باز كند ، او در برابر اعضای پارالمان كشورش چه نوع جوابی را ارایه خواهد كر ؟

ولی وضع برای صدر اعظم انگلستان ، ستیفن هرپر صدراعظم كانادا ، بالكینیندی صدراعظم هالند و دیگرانی كه قوتهای شان در مناطق جنگی یا جا بجا شده اند و یا میگردند مشكل تر از دیگران خواهد بود ، مخصوصاً اگر تابوت های سربسته سربازان این كشور ها از كوه های كنر ، نورستان و ارزگان و  یا دشتهای گرمسیر ، ریگستان ، شورابك و بكوا بسوی لندن ، آتاوا و امستردام رهسپار گردند .

به هرحال دلایل عمده ایكه امریكا را وادار به قایل شدن اهمیت درجه دوم برای مسایل افغانستان ساخته است میتواند اینها باشند كه در حقيقت اشتباه بزرگي ساست مداران امريكا گفته ميشود :

1.     ادارهْ جورج بوش در امریكا به دنبال شكست نظامی و سیاسی در عراق و پایین آمدن گراف محبوبیت بوش و حزب جمهوریخواه در آن كشور ، نمی خواهد بار مسئولیت شكست دیگری را در افغانستان بدوش بكشد و یا اینكه با رویدست داشتن اجندا های دیگر درمنطقه كه ضرورت بر نیروهای اضافی را دیكته میكند نمی خواهد قوتهای خود را در افغانستان مصروف نگهدارد . ورنه چگونه میتواند كار افغانستان را « از كشوری را كه با حملات (11) سپتمبر ارتباط داشته است » ، در وضعیت و شرایطی كه اسامه بن لادن ، ملا عمر و ایمان الظوهری نه  دستگیر شده اند ، رها نماید و یا در بهترین حالت آن در نقش یك شریك در پهلوی متحدین درجه دوم خود  اینجا باقی بماند .

2.     ایالات متحدهْ امریكا با پای گیر ساختن سایر متحدین ناتویی اش در جنگ افغانستان و با به چالش كشیدن حیثیت و اعتبار سیاسی و نظامی اعضای اساسی اروپایی آن ، میخواهد آنها را وادار نماید ، تا با افزایش بودجهْ نظامی شان سهم و نقشی بیشتری را در جنگ های منطقوی آینده متقبل گردند ( چیزی را كه سالهاست در برابر متحدین خود مطرح میكند ) تا از اینطریق بتواند قرار داد های سود آوری را نیز برای مجتمع صنایع نظامی آنكشور دست و پا كند .

3.     موضوع دیگری كه نمیتواند خارج از امكان باشد ، همانا بی میلی ایالات متحده بخصوص انگلستان برای سركوب قطعی و یا حتی واگذاری مناطق جنوبی كشور به اختیار طالبان ، به منظور استفادهْ بعدی از آنها در جهت تحقق اهداف منطقوی این كشور مخصوصاً بی ثبات سازی مناطق موسي قلعه و مناطق هلمند  است . مظاهر آنرا میتوان در چشم پوشی اینكشور از عملیات تجدید سازمان ، تربیه ، تجهیز خرابكاران طالبی و صدور آنها به افغانستان از طرف پاكستان و تحمل  نظام طالبی بوسیلهْ نظامیان پاكستان در وزیرستان در نوار مرزی اینكشور با افغانستان ، مشاهده كرد. اكنون مبصرین سیاسی در منطقه از تشكیل امارت « طالبستان » بجای « پشتونستان تاریخی » در دو طرف خط معروف دیورند ، صحبت به عمل می آورند. بدون شك امریكا و انگلیس بی میل نیستند نفرت اسلام بنیاد گرای نوع وهابی – طالبی نسبت به خود را به سوی اسلام بنیاد گرای شیعی نوع حاكم آن در ایران و حزب الله لبنان معطوف سازند و این در منطقه ما فقط از طریق سازش با طالبان افغانی و پدر خوانده ها پاكستانی شان ( احزاب و سازمانهای دست راستی مذهبی در آنكشور ) میسر است .

آنچه در بالا بیشتر مورد اشاره قرار گرفته است همانا بر جسته ساختن گرایش رشد یا بنده در غرب بر علیه  درگیری جنگی نیروهای این كشور ها در افغانستان است . این گرایش با تكیه بر نوع ماموریت قبلی این نیروها كه عمده تاً محدود به « یاری امنیتی » می شد برجسته میگردد. همچنان درین نوشته منطق كاهش تدریجی نیروها و تهدید عملیات این نیرو ها را به بررسی گرفته و باین نتیجه دست یافتیم كه برای ایالات متحده افغانستان آن اهمیت قبلی را ندارد و اگر دارد هم فقط در حدی است كه بتواند از آن در جهت منافع منطقوی خودش بهره برداری كند. باید علاوه گردد كه این منافع علیای كشور ما نمیتواند باشد. با توجه به موارد فوق و با توجه با وضعیت خطرناك تازه در شرق میانه كه دامنهْ آن دیر یا زود منطقه ما را فرا خواهد گرفت چنانچه گرفته وبرای « جامعهْ جهانی » الویتهای به مراتب با اهمیت تر از مسایل كشور ما را بوجود آورده ، وقتی آن فرا رسیده است تا مسئولین امور در كشور ما بعوض پشت پا زدن به امكانات و ظرفیت  های ملی ، خود و كشور را بطور در بست در گرو لطف « جامعهْ جهانی » ایكه سردمداران هر روز در شرق میانه « كوشش دارند تا نفت بیرون بكشند » ، ایشان قرار ندهند . وقتی مردم  و سیاست مدارانشان در كشور های دیموكراسی حق دارند از حكومت خود بپرسند كه فرزندانشان در افغانستان برای چه كشته میشوند ؟ كه این حق مسلم اوشان است ، به همینگونه مردم و سیاست مداران ما نیز باید از حكومت خود بپرسند كه حضور و دوام عملیات جنگی  نیروهای ایتلاف به رهبری امریكا و اكنون ناتو بر اساس كدام میكانیزم و تحت كدام عنوان ادامه دارد ؟

از نظر بسیاری ها با ختم عملیات جنگی بر ضد القاعده در افغانستان كه سقوط طالبان را نیز با خود در پی داشت به خصوص پس از تدویر انتخابات ریاست جمهوری و بعداً تشكیل  پارالمان دو موضوع اساسی باید در ین زمینه مورد بررسی قرار میگرفت كه متأسفانه تا كنون نگرفت :

1.     قانونمند ساختن حضور نیروهای خارجی در كشور ، روي يك ميكانيزم دقيق علمي مطابق منافع ملي .

2.     ار بین بردن منابع تمویل و مراكز تربیت ، تجهیز و رهبری تروریستها از جمله طالبان در پاكستان ،

تعلل در مورد اول را شاید بتوان تا قبل از تشكیل پارالمان توجیه كرد. مخصوصاً در مورد قوتهای  آیساف ،‌ولی بعد از تشكیل حكومت ( به هر حال قانونی ) و پارالمان منتخب مردم نمیتواند توجیه پذیر باشد. این موضوع اعتبار سیاسی دولت جناب آقای كرزی را تا سطح یك دولت ضعيف  به وسیلهْ‌ قوت های خارجی بوجود آورده شده و بوسیله آن سر پا نگهداشته  میشود ، تنزل میدهد. به خاطر باید داشت كه حتی حضور قوتهای شوروی سابق در كشور ما ، بر اساس قرار داد دو جانبه ای كه میان دو كشور عقد شده و در سازمان ملل متحد نیز راجستر شده بود ، توجیه میگردید. اينكه حقيقت چه بود حرف ديگري است كه حالا نمي خواهيم در مورد آن بحث كنيم  خروج آنها  نیز بر اساس یك قرار داد بین المللی ای با اعتبار عملی گردید . لذا تا دیر نشده است این موضوع پس از بررسی همه جانبه در پارالمان كشور به بحث گذاشته شود تا نماینده گان مردم ( هركه و در هر نقشی كه بوده و یا هستند ) در مورد رأی خود را صادر نمایند .

در رابطه به موضوع دوم یعنی مبارزه ایتلاف بین المللی بر ضد تروریزم كه باید به سرزمین افغانستان خلاصه نگردیده بلكه در جستجوی منبع و ریشهْ آن بود ، فقط چندی قبل و آنهم بعد از  گذشت بیش از شش سال با برجسته ساختن موضوع مذاكره با یك تعداد از افراد طالبان از جانب محترم حامد كرزی مطرح گردید . این طرح با استقبال وسیع افغانها مواجه نشد كه بعداً به نحوي از طريق سخن گوي آن مقام ترديد شد باید چون اكنون فرصتهای زیادی از دست رفته است و این موضوع چندان خریداری در میان مراجع تصمیم گیرنده در « جامعهْ جهانی » ندارد و هم سردمداران پاكستان به همچوجه و چون همیشه ، نیتی نیكی در قبال آرمان صلح و خوشبختی برای مردم افغانستان نداشته و نخواهد داشت اگر صد جرگه ديگر تشكيل و داير گردد .

بنابرین باز هم هر آنچه باقی می ماند نیروهای خود مردم افغانستان است كه باید به آن تكیه گردد چنانچه حامد كرزي در سفر اين هفته خود در لندن اين حقيقت را طي يك مصاحبه شفاف مطرح كرد اي كاش در گذشته ها نيز همه ما چنين مطرح مي كرديم . بنظر نگارنده بهتر است حكومت بجای بیش از حد جهانی جلوه دادن مصنوعی مسایل افغانستان ویا بیش از پیش جهانی ساخته آن ، در جهت كشف عوامل داخلی پرابلم های جاری كشور و راه های حل ملی و وطنی در كشور بیاندیشید . كشور ما به یك فراخوان ملی برای یك آغاز نو ضرورت دارد. شرایط این آغاز میتواند در پی یك ارزیابی نقادانه و بدون اغماض از اشتباهات در اجراآت شش سال گذشته و پیشكش نمودن یك برنامهْ ملی تامین صلح سراسری از طریق تفاهم ، آشتی با نيروهايي كه با صلح و ديموكراسي باور داشته باشند و گذشت متقابل ، در یك مجمع بزرگ ملی فراهم گردد . این در صورتی میتواند مورد پذیرش واقع گردد  و پویایی حاصل نماید كه با ندای وجدان لبیك گفته و در ساختار بعدی حقایق تاریخی و موجود كشور را بدون تعصب و دغدغه های منفی در نظر بگیریم .

درین صورت است كه ما با تنظیم امور كشور خود بدست خود می توانیم در تثبیت حدود وظایف نیروهاییكه كه به نام كمك به كشور ما آمده اند سهم و نقش بدست آوریم .

درین اواخر ناتو به خصوص برطانیه بنا بر هدایت پاكستان علاقه مندی زیاد دارد تا طالبان دو باره به حكومت بر گردند از جانب دیگر امریكا باوجود اینكه  آقای بوش مبلغ ( 46 ) ملیارد دالر دیگر از كانگرس امریكا بخاطر مصارف جنگ عراق افغانستان می خواهد خانم رایس وزير خارجه و رابت گیس وزیر دفاع امریكا میدانند كه به مرور زمان قوت های ناتو یكی بعد دیگری به بهانه مختلف افغانستان را ترك خواهند كرد روي اين تشويش اجلاس وزراي دفاع كشور هاي ناتو در هالند پشت درهاي بسته بود تا در مورد سرنوشت و عمل كرد مشترك قواي خويش در افغانستان تصميم بگيرد.  به نظر مي رسد كه از اين اجلاس دستاوردي كه با همه اختلافات ناتو و امريكا پايان بدهد توقع فوري نداشته باشيم به هر صورت نسبي مؤثريت خواهد داشت اينكه دولت افغانستان در اين اجلاس حضور ندارد حرف ديگري است كه معني آنرا ما كمتر مي دانيم . شرایط موجود نا مصمم بودن ناتو در مبارزه مخالفت با سیاست های امریكا اینها زمینه فرار نیروهای ناتو را از افغانستان فراهم می سازند آن وقت  یك راه وجود دارد كه امریكا ماموریت های خویش را  در یوگوسلاویا ، لبنان  ، حبشه  و عراق نام تمام بگذارد تنها هم قوت های خویش را به افغانستا ن متمركز بسازد چقدر خجالت آور است كه ناتو با این نام و نشان بالاخره ثابت می سازد جز ببر كاغذی دیگر چیزي نبوده است.  باید صادقانه اعتراف نمود كه ناتو با همین اجراآت كه در افغانستان دارد نمی تواند صلح را در افغانستان تحكیم بخشد ونمیتواند پیروز گردد. خدا ناخواسته اگر ناتو در افغانستان ناكام شود به آن طرف خواهد رفت كه پیمان وارسا چند سال قبل رفته و راه برگشت به اين سفر نهايت تاريك و هولناك است .

 


بالا
 
بازگشت