احمدسعيدی

 

سفرازکابل تا هرات با هوای پیمای کام ایر

 

فامیل برادرم اصرار داشت که از مسافرت آمده یی چندین سال است شما و اولادهای شما را ندیده ایم ، روزهای آخر سال نزدیک است رخصت گرفته با اولاد هابه هرات بیایید، چون خانهء شما در مکرویان است مشکل ندارد قفل باندازید. اولادهای من نیز زیاد علاقه مند این سفر بودند بالاخره موافقه کردم در مکرویان نزدیک مطبعه تقریبا نماز شام بود به تکت فروشی کام ایر رفته دوسه نفر از جوانان نشسته بودند سلام کردم ، اکثریت مشغول مبائیل و تلفون کردن بودند ، سلام من را علیک نکردند یا نشنیدند بعدا یکی از صحبت تلفون فارغ شد برایم گفت کاکا خیریت بود ! گفتم بلی تکت طیاره کار دارم گفت : چه وقت؟ گفتم روز پنجشنبه گفت خوب ، تذکره داری؟ گفتم بلی ، حتی پاسپورت هم دارم ، تذکرهء من و اولاد ها را دید و برایم به شمول سه نفر اطفال و خانم من تکت نوشت و داد و گفت فردا چارشنبه است ، روز چارشنبه ساعت پنج عصر برایم تلفون کنید وقت پرواز را به شما میگویم نمره تیلفون مبائیل خو را داد ومن طرف خانهء خود روان شدم. اولاد های تکت ها را دیدند خوشحال شدند، فردای آن روز برای اولادهای برادرم تحفه خریدند شام روز چارشنبه هر قدر تیلفون میکرم به دفتر کام ایر تیلفون خاموش بود، نمیدانم بکس وکالای خو را آماده کنیم یا خیر؟ بلاخره مجبورشدم - هوا گرچه سرد بود- تکسی گرفته به دفتری که تکت گرفته بودم در مکرویان دوم رفتم، برق هم نبود ، دروازه هم بسته بود نا امید دوباره به خانه آمدم. ساعت 5/8 شب باز تیلفون کردم به همان نمبر که نمایندهء کام ایر در تکت فروشی برایم داده بود؛مگراین بار تیلفون خورا روشن کرده بود . جواب داد بلی ! برای همان جوانک گفتم فردا پرواز است ؟ گفت تکت داری ! گفتم بلی ! گفت فردا ساعت 7 صبح در میدان حاضر باشید! گفتم تشکر. فردا صبح روز پنجشنبه تقریبا پیش از ساعت 7 خود را به میدان هوایی رساندم با اولادها خارج از میدان مارا تلاشی کردند یک عسکر طرف من دید به همکارخود گفت: دریشی دارد ، تروریست نیست حاجت نیست که بکس آن تلاشی شود . بعد از تلاشی مختصر که ساعت 7 بود الی ساعت 5/9 خارج میدان هوایی در دشت یخ با خانم و اولاد ها سر یک پای ایستاده بودیم پرواز معلوم نبود ما تنها نبودیم ، دهها مرد وزن و اطفال مثل ما حیران بوده با همچو اجراات نفرین میفرستادند. اگر برای نمایندهء کام ایر تیلفون میکردیم تیلفون آن خاموش بود بلاخره ساعت 5/9 افسر پولیس آمده و گفت حرکت کنید طرف میدان. کدام چیزی که بکس ها را انتقال دهم وجود نداشت، بلاخره داخل میدان شدیم بعد از تلاشی های زیاد که خود ما را سر تا پا دیدند ، نوبت بکس های من بود هر دو را عاجل خلاص کردم، پیر مرد موی سفیدی بکس من را دید وبعدااجازه داد تا بکس خود را ببندم ، همان بابهء پیر برایم گفت : شیرینی من را بدهید! گفتم به خاطر چه؟ گفت چون به خیر سفر میروید در دل خود گفتم چقدر بی تربیه اند ، برای مامور موظف آنجا گفتم این کارمند شما از من شیرینی میخواهد برایم گفت : معاش کم دارند بیچاره اجیر است چه کند ، طرفش دیدم دست بر جیب کردم بیست افغانی برای آن اجیر دادم گفت : بیست افغانی چه میشود، دیگران صد ودو صد افغانی  حتی خارجی ها به ما دالر میدهند ، حیران شدم گفتم: پدرجان دیگرپول میده ندارم گفت: اگر هزاری داری آنرا میده میکنم. گفتم ندارم گفت خیر باشد طرفم لق لق دید خیلی پیشانی اش ترش شد ، طوریکه من قرضدارپدرش باشم زیرلب قم قم میکرد ندانستم چه میگفت یا دشنام میزد ویا برای من نفرین میگفت که برایش زیاد پول نداده بودم .

ساعت 5/10 بکس های ما را تسلیم شدند و بردند ما و دیگرمسافرین را داخل ترمینل در منزل اول میدان هوایی رهنمایی کردند که نهایت سرد بود اطفال وبزرگسالان از سردی میلرزیدند خوشبختانه بر علاوهء اینکه داخل ترمینل برق نداشت گروپ های برق تشناب ها را نیز دزدیده بودند که تاریک بود وقتیکه به خاطر ضرورت به طرف تشناب میرفتیم همه یا از گوگرد ویا از روشنی موبائیل کار میگرفتند . ما از ساعت 5/10 الی 5/3 همان روز انتظار در داخل ترمینل بودیم ساعت 5/3 مارا طرف طیاره کام ایر که تازه از دوبی رسیده بود بردند و بعد از دید ووادید و معاینهء تکت ها داخل طیاره شدیم وبعد ازپرواز ساعت 45/4 به میدان هوایی هرات رسیدیم . خوشحال شدم برادرزاده ام به خاطر انتقال ما موتر آورده بود ؛اما اورا درنزدیک میدان هوایی نمانده بودند چون همان روز 2 نفر از وزیران کابینه به هرات میرفتند هیچ کس اجازه نداشت به میدان نزدیک شود خودم بکس های خود را تسلیم شدم و به صد مشکل به بیرون از میدان به موتری که برادرزاده ام آورده بود خود را رساندیم . طرف خانهء شان حرکت کردیم و به عافیت رسیدیم مدتی که در هرات مهمان بودیم در خواجه عبدالله انصاری ،مسجد جامع هرات ، خواجه غلطان ولی، مناره های هرات ، تخت سفروباغ ملت دید و وادیدهایی داشتیم.  و لذت بردیم ؛ اما آمدن ما به طرف کابل نزدیک شده میرفت چون رخصتی ام درحالت ختم شدن بود ، یک روز به دفترتکت فروشی آریانا رفتم چون از عملکردهای کام ایر آزرده بودم میخواستم از آریانا تکت بگیرم و از جانب دیگر چون طیارهء آریانا را دولتی میدانستم علاقمند آن بودم تا مفادی به دولت نیزبرسد . شخصیکه مسئولیت تکت فروشی آریانا را داشت برایم گفت : خیریت بود ! گفتم تکت کاردارم . جواب داد تکت نداریم ، مسافرین ما پوره است بدون مقدمه برایم رهمایی کرد : چرا از کام ایر تکت نمیگیرید ؟ وباز مرا مخاطب قرار داده گفت : طیارهء آریانا زیاد کهنه شده خطردارد بهتر است به کام ایر پرواز کنید اگر مشکلی داشته باشید من پنج تکتی که شما ضرورت دارید عاجل از کام ایر به شما آماده میکنم من قبول کردم فورا به جایی تیلفون کرد و بعد از مدتی تکت ها برای ما از کام ایر رسید وقیمت آن را پرداختم این مامور مثل میدان هوایی کابل ازما شیرینی نخواست وقتیکه تکت ها را گرفتم به اندیشه فرو رفته (هک وپک) شدم که کارمند آریانا به نفع طیارهء کام ایر مصروف کار و تبلیغ است وقتیکه از دفترش حرکت میکردم به یادم آمد که عنایت الله قاسمی وزیر اسبق ترانسپورت ونادرآتش رئیس اسبق آریانا هرقدر خوردند ، هرقدر بردند وهرقدر چورکردند که از آنها پرسان کردند که ازاین مامورک خورد رتبهء نکتایی دارپرسان شود؟

روزآمدن فرارسید ، به طرف میدان هوایی هرات حرکت کردیم وقتیکه به میدان رسیدیم به ما گفتند : تکت های شما درست است؛ اما امروز طیارهء کام ایر نمی آید فردا بیایید مجبوربودیم باز گشتیم وفردا دوباره آمدیم . فردای آن روز روز یکشنبه بود در بیرون ترمینل میدان هرات اندکی تلاشی صورت گرفت، وقتیکه به نزدیک اتاقیکه مسافرین انتظارمیکشند رسیدیم کارمند تلاشی با یک نفر پولیس که نزدیک آن ایستاده بود با ما گفت : ازهربکس 50 افغانی بدهید هیچ بازنکنید تلاشی نمیکنم . یکی از هم قطاران ما برایش گفت : اگردربین بکس های ما سلاح یا پودر باشد چه میکنید ؟ با جرئت جواب داد: خداکند که بم اتم باشد ما قبول نکردیم آهسته آهسته تلاشی راآغازکرد و به ما میگفت اگرازپروازماندید تا تلاشی خلاص شود گله نکنید ما چپ بودیم و چیزی نمی گفتیم او سربه خود مانند مرغابی غرغر میکرد. وقتیکه داخل میدان هرات شدیم مشاهده کردیم که هم طیارهء کام ایر آمده و هم آریانا بیچاره آریانا مسافرین کمی داشت و اکثر چوکی های آن خالی بود؛ اما طیارهء کام ایر هیچ چوکی خالی نداشت چون کارمندان خود کام ایر به کارمندان آریانا داوطلبانه مانند حشر، اول – چاره کام ایر را میکنند اگر کدام مسافری باقی ماند و کام ایر جای نداشت نوش جان آریانا. با همچو حالتی و همچو اجرااتی آریانا حق دارد که با سقوط مواجه شود  ودارایی آن حیف ومیل گردد. بعد از نشست به میدان هوایی کابل طرف خانهء خود آمدیم ، دیدم که قفل دروازهء ما محکم بسته بود هیچ کس خانهء ما را دزدی نکرده بود به این باور شدم که همسایه های ما نسبت به کارمندان آریانا صادق تر اند جریان این سفررا به یکی از دوستانم قصه کردم و گفتم نامه یی در مورد مینویسم گفت: فایده ندارد .

                                                                          پیش جانانهء ما هندانه و پندانه یکی است

                                                               

 


بالا
 
بازگشت