نوشتهء:-  کنیشکا – قلندری

 

تبصره و تسریح اجمالی بر مقاله ء عارف ذره بین 

 

قبل ازینکه  تبصره وتسریحی بر مقاله آقای عارف ذره  بین و به تحلیل علل و اهداف  آن  بپردازیم بهتر است اشاره مختصری در مورد گذشتهء تاریخی اقوام کشور داشته باشیم.افغانستان کشور کثیرالاقوام است. هر قوم خصوصیت و ممیزات مربوط به خود را داشته و درگذشته ها سیاست در رویارویی قرار دادن اقوام به نفع زمامداران بوده است. تاریخ گواهی میدهد که بسا ارزش های مدنی قربان تمامیت خواهی ها و حفظ سلطه قومی و قبیلوی گردیده است.  بی مورد نخواهد بود  که درباره نام کشور مان نیز کمی روشنی انداخته شود. 

شخصيتی‎ ‎اسکاتلندی که به عنوان اولين سفير بريتانيا در سال ۱۸۰۹ به دربار امير کابل ‏فرستاده شد در گزارش خود اينگونه نوشت : «نامی برای کشورشان ندارند» (۱)يک قرن پس از آن، افغانستان هم نام داشت و هم مرز، «مرزهای علمی» که توسط خود ‏انگليسها کشيده شده بود. ‏ ‏ از اينرو ميشود گفت «افغانستان هم توسط بريتانيا شکل گرفت هم عليه آن » (۲). مشخصا اگرچه ‏افغانستان هيچگاه مستعمره نبود اما پيدايش اين کشور در آنچه انگليسها به آن «بازی بزرگ» ميگفتند، ‏نتيجه مستقيم رقابت و توطئه مشترک دو قدرت استعمارگر، بريتانيا و روسيه، در قرن نوزدهم و در ‏همکاری دوره ای با طبقه حاکمه محلی بود. افسانه ها و داستانهای تاسيس کشور افغانستان بر پايه تاريخ مبارزه عليه استعمار روس و انگليس پايه ‏ريزی شده است.‏  براساس اين افسانه، لويا جرگه ( شواری عالی) اتحاد قبيله پشتون ابدالی در سال ۱۷۴۷ ‏تشکيل شد و اعضای آن تصميم گرفتند پادشاهی خود را به رهبری احمد خان بنا نهند.(۳) قرنها بود که اين سرزمين عرصهء دعوای ‏امپرطوری صفوی در غرب و امپراطوری مغول درشرق بود، دو امپراطوری که هريک مدافعان ‏خود را در ميان قبايل مزدور پيدا کرده بودند. اما در اواسط قرن ۱۸ اين دو امپراطوری وارد مراحل ‏سقوط پايانی خود شده بودند. در غياب آنها ، احمد شاه رهبری درانی ها ( نام جديد ابدالی ها) را به ‏عهده گرفت و اين امر به اتحادی ميان قبايل (۴) معمولا پراکنده درانی کشيد. اين پروسه به شکلگيری ‏امپراطوری قبيله ای درانی از ايران تا هند انجاميد (۵)حدود سیاسی کشور عزیز مان افغانستان با تفاوت زمان گاهی در حوزه ( کاشغر) و گاهی در ترکستان یا ماورالنهر و گاهی در ایران و گاهی در هندوستان سمت و سو داده میشد، که بعضإ افغانستان با ممالک همجوار شمالی و غربی ( ماورانهر و ایران ) کشور واحدی تشکیل میکردند و گاهی به علت اجانب از حدود افغانستان کاسته میشد و یا تجزیه میگردید. در قرن نزدهم با انحطاط دولت ابدالی و استقرار دولت محمد زائی حدود کشورافغانستان از هر طرف، مخصوصأ از جبهه شرق و جنوب تجزیه شده رفت تا شکل کنونی با این خط سیاسی و جغرافیایی فعلی بنام افغانستان  اختیار نمود و از سواحل بحر رود و سند عقب زده شد و محاط به خشکه گردید.

 اما محترمه ثریا بهاء  که هویت تاریخی اقوام پشتون را زیر عنوان نقد وبررسی فلم " تکاپو برای قبایل گمشده در سایت آریایی  به بررسی گرفته و چنین مینویسد که :-    

فلم "تکاپو برای قبایل گمشده" در سال ١٩٩٩توسط دانشمند کانادایی اسراییلی تبار"سمچا  جیکوبووچی (یعقوبووچی) " **با میتود های فلولوجی و آرکیالوژی تهیه و دایرکت شده است  ودر١٦ اپریل سال ٢٠٠٠ در کانال معتبر تلویزیونی فلم های مستند تأریخی امریکا "کانال تاریخ " ** *به نمایش گذاشته شده است ،  " فلم تکاپو برای قبایل گمشده " واقعیت دردناک سر گشتکی انسان  قرن بیست یکم است که از اوج تمدن امروزی  بسوی قوم، قبیله و تبارگرایی نژاد پرستانه می شتابد، آن یکی ازمرکزتحقیقات جهانی یهودیان کانادا بدنبال ده قبیله گمشده اسرائیلی ازمسیر "راه ابریشم" به دوطرف  مرز های  "کوه های سلیمان وخیبر پاس"راه میافتد واین دیگری ازمیان قبایل قرون وسطایی لبیک می گوید، آن یکی از هویت اسرائیلی چند قبیله پشتون سخن میگوید واین دیگری اشک حسرت در دامن هجرت میرزد، فیلسوف یهودی تباراز میتودهای علمی فلولوجی و آرکیالوجی سود می جوید، اما پتان با صداقت  اعتراف به فرزند اسرائیلی بودن میکند، نگاه های دو گمشده بهم گره میخورد و زمان به دوسه هزارسال، عقب برمیگردد وآنجا توقف میکند، عواطف ونیازهای انسانی به گونه ی دراماتیک آن اجتناب ناپذیرمیگرددوفلم ازاوج احساسات تباری وخونی به تمایزهای فرهنگی وعقیدتی اسلام و پشتونوالی می پردازد، که سنت های خشن وانعطاف ناپذیر قبیله سد مستحکمی است برای پذیرفتن نیمه یی از سنت های اسلامی که بانرمش وفروگذاشت توأم باشد٠خشونت، خون وانتقام درسنت های قبیله واعتراف به فرزند اسرائیل بودن در این فلم بازتاب روشنی دارد که افق های تازه یی را می گشاید برای پلان های دولت اسرائیل درین منطقه ٠ 

بخشهای فلولوجیک فلم:                                                                                                   

فلم با کوچی گری و شترهاآغاز می شود که در اثر حمله آسوری ها قبایل اسرائیلی   سرزمین شانرا ترک گفته درمسیر راه ابریشم پراگنده می شوند، کوچی های دوطرف مرزخیبر پاس رسوم ، سنت ها ، لباس، قیافه  وشرایط زندگی کوچیگری را طی دو سه هزار سال به همان حالت بدوی آن حفظ کرده اند٠(١)  ٠                         

انگیزه کار جیکوبووچی نام افغانستان میباشد که اولین مدرک ادعایش واژه " افغان " است ٠ "افغان اسم پسر ساوول پادشاه اسرائیل بود" همچنین ستاره یی راکه سمبول حضرت داود است در منازل ومعابد اکثر پتانها کشف میکند، همچنان قبایل گم شده ی اسرائیل را بنامهای وزیری(نذیری)، افریدی (افراییم)، گدون (گد)، ربانی( روبین) و شنواری (شنون ) دربین قبایل پتان می یابد، درمنطقه خیرپاس در بازاریی این اقوام را ملاقات، بازیابی و باز شناسی میکند ومی بیند که مردان قبیله وزیری نیز دهل میزنند، اتن میاندازندو به دور حلقه ی بدویت می چرخند ومی چرخند، باخشونت کاکل میزنند وسروگردن می شکنند٠جیکوبووچی میگوید  که: مردهای قبیله یهودی" نذیری" نیز موهای خودراقطع نمیکردند٠ (مطابق احکام تورات " اطراف سر خود را نتراشید٠" )**** 

جیکوبووچی درجرگه یی از مردپتانی سوال میکند که: شما  اسرائیلی استید ؟       

 جواب:من وقتی که جوان بودم  وهنوز ریش نداشتم  پدر کلانم که ۵١١  سال عمرداشت  برایم میگفت: ما از اسرائیل آمدیم واولاد اسرائیل استیم،اما جوانان  درآن سن به تاریخ دلچسپی ندارند، مگر حالا میخواهم بفهمم ما اصلا" از کجا هستیم ؟

آقای عارف ذره بین  در مقاله ء خویش مینویسدکه:- افغانستان کنونی یکی از مناطقی بوده است که در زمان حملات چنگیزی مورد هجوم قرارگرفته و خون صد ها هزار تن از باشندگان این سر زمین توسط لشکر سفاک او ریخته شده است و به تعقیب او احفاد وی چون تیمور راه او را ادامه داده و به ساختن کله منار ها پرداخته اند. چنگیز تشکیلات عسکری خود را به شکل "دهه" - "صده" - "هزاره" و "تومان" تنظیم کرده بود که به ترتیب شامل - 10 - 100 - 1000و 10000 جنگجو می گردید. او در هنگام عملیات های جنگی همانطوریکه دسته های جنگی را در خطوط مقدم جنگ گسیل میکرد – دسته های دیگری را نیز در عقب جبهه اش بشکل احتیاطی مستقر میساخت. به باور عده از مورخین و نویسندگان - هزاره های امروزی در افغانستان بقایای همان دسته های هزار نفری لشکریان چنگیز اند که بنام هزاره یاد میشده که در عقب جبهه او مستقر گردیده و بعدا مورد استفاده قرار نگرفته اند که در نتیجه در مناطق مرکزی افغانستان امروزی اقامت اختیار نموده اند. این مردم که آهسته آهسته به دین مقدس اسلام مشرف شده اند و مذهب تشیع را برگزیده .

 به جواب ایشان میخواهم برای اثبات هویت تاریخی و بومی بودن جامعه هزاره مطالب زیر را تذکر دهم که:-

 درگذشته ها ی دور هزارستان کنونی - بنام های زیر  یاد شده است : به گفته   (بلیو )غر مارث که این نام در کتاب مقدس نیز آ مده است – به قول مرحوم غبار نویسنده  افغانستان در مسیر تاریخ : قریب)  0500 ) سال پیش از هزاره جات بنام ( ستا گید یا ) نام بر ده شده است شا ها ن هزاره جات  قبل از اسلام  بنا م ها ی شیران با میان  از اولا ده کو شانی و یفتلی  وبعدآ بنام های هزار بنده – شار و ریو  شاران  یا د میشدند که عمدتآ در دو نقطه تا ریخی این سر زمین  بنام های ( پشین) یا افشین یکاو لنگ کنونی و ( سو ر مین )  سر پل فعلی که پایتخت تابستانی و زمستانی ایشان بودند حکومت  میرا ندند .کنت کورت و بطليموس مورخين عهد سکندر کبير، فريبه جهانگرد فرانسوي، هنري فيلد کريستياتس محقق دنمارکي و جورج راورتي، از مورخان غربي. مقدسي، مولف گمنام حدودالعالم در 959 ميلادي، ابي بکر مشهور به ابن فقيه، ابن خرداد در 920 ميلادي، ناصر خسرو بلخي از مورخين اسلامي و همچنان هيوان تسنگ راهب چيني از موجوديت غرج الشار، غرجه، غرجستان، شاران غرجستان و موجوديت هزاره ها در غرجستان به کرا ت ياد نموده اند.حکمرا نی شیران بامیان توسط غز نویان ساقط وبعد از آن غوری ها شنسبی ها – خوارزمی ها در  هزاره جات حکو مت کر دند با شکست خوارزم شاه شهر غلغله توسط لشکر چنگیز خان تخر یب و به بامیان آ سیب زیا دی وارد گشت. او لا ده چنگیز خان چند ین قرن در بامیان ودیگر منا طق غر جستان حکومت کر دند وبعدآ او لا ده تیمور لنگ در ین ساحه تسلط یا فتند و در زمان سلطان حسین با یقرا - امیر ذوالنون ارغون از طایفه ارغون از مغلان ایلخانی ایل تر خان   اولین حاکم وامیر سلسله امرای ار غونیه در هزاره جات بود وی توانست قلمرو خود را تا کابل – قند هار – سند وفراه توسعه دهد.امرای ارغونیه مردمان دادگر- دانش پرور – هنر دوست  بودند و مجمو عآ از سال 884- الی- 964 – هجری قریب به هشتاد سال با سیا ست و  فراست حکومت کردند.امرای ارغونیه از جمله نیاکان مردم هزاره بوده است که در هزاره جات حکومت مستقل و دارای قلمرو وسیع را تشکیل و با درایت کامل اداره مینمو دند.مورخین عرب و خراسان هزارستان را بنام های غر جستان – غرج الشار – گر ستان  یا د کر ده اند و حدود اربعه آ نرا از جانب غرب به هرات و باد غیس و از طرف شرق به کا بل – از سمت شمال به جوز جان و از سوی جنوب به غز نی  پیوست دانسته اند. به قول ابن حقول تاریخ دان عرب  غر جستان کشوری بزرگی بوده است که موسوم به مملکت غر جه یاد شده است .در اغلب کتب تاریخ  عرب وخراسان هزاره جات بنام غر جستان و هزارستان یاد شده  که وسعت آن  خیلی از وسعت کنونی آن فرا تر بودو  غور – بامیان وغز نی  زابل  وقسمت های از  پروان  وو ردک را شامل میشد  .هزار ستان در  دوره تسلط اسلام بنام غور وغورستان شهرت داشت  که گا هی بنام  هزار ستان  نیز  یاد شده است .در قدیم ترین زمان مردم هزاره در سر زمین کنونی ظهور کردند .آن زمانهامهاجرت  های  بزرگ مردمان و دولت ها ی دارای قلمرو  پهناور  بوجود میامدو اکثرآ بزودی افول  مینمودند.نیا کان هزاره های دلیر دربرابر  استیلا گران از استقلال خود دفاع میکردند.نه چنگیز –نه  تیمور – نه بابر – و نه نادر افشار  نتوانستند هزاره جات را تابع اراده خود سازند.درهیچ تاریخ نامه وروایات مردم در باره حکمروائی اجنبی ها درین سرزمین ملاحظه نشده است.هر كوه و تپه هزارستان نمادي از شجاعت، مردانگي و پايمردي اين مرز و بوم است و انسان با ديدن دره آهنگران به ياد كاوه آهنگري مي‌افتد كه چگونه در مقابل ضحاك جابر قيام كرد و او را از بين برد و شهر تاريخي غلغله آن از فداكاري آن مردم در مقابل ظلم و ستم چنگيز حكايت مي‌كند و تنديس‌هاي بزرگ بودا فرهنگ و هنردوستي مردم آن را به نمايش مي‌گذارد.هزارستان قبل از اسلام  بصورت مدا وم  شا هان مستقل داشتند ودر دوره خراسان اسلامی نیز حکومت های مستقل بخودرا  دارا بودند از آغاز امپراطوري زاولي ها تا عهد غز نويان هزاره جات، شاهان مستقل و خودمختار داشته اند.

بدون شک امیر عبدالرحمان سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است .او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بد ترین جنایات را مرتکب گردید. 62فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای های حا صل خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد. ·    نسل کشی و بدرفتاری عبدالرحمن خان در مقابل مردم زحمتکش هزاره و آواره ساختن آنها از محل بود و باش شان و مباح ساختن تصاحب دارايی منقول شان بنام غنيمت و توزيع زمين مزروعی وعلفچر آنها به فاتحين، گناه نابخشودنی و خصومت نژادی است  و چگونه اين زيان به بازمانده گان آن مردم جبران می گردد ؟! چنانچه که اکنون هم تنازعات و اختلافات برسر همان علفچرها که پيامد عملکردهای زمامداران پيشين است وجود دارد.جنون و جنایت عبدالرحمان تا آن حد بوده که از سر انسان کله منار بسازد.در کتاب" کله منار ها در افغانستان"  موارد متعدد از کشتار و کله منار های که توسط امیر عبدالرحمان بنا شده ذکر گردیده است ولی عبدالرحمان در خاطراتش فقط به یکی از آنها اعتراف نموده است.در جنگهای هزارستان "از طرف دشمن سه هزار نفر درمیدان جنگ کشته شد ...من حکم دادم منار از سر های مقتولین دشمن سا زند تا بقیه خائف شوند."(تاج التواریخ ص 39)اعمال استبداد در جامعهء سخت پسمانده و فاقد انتظامات مدرن افغانستان و برخورد چندگانه به مردم از سرچشمه های متعدد آب میخورد. از جمله تبعیض قومی  ، نژاد ی ، تبعیض طبقاتی , تبعیض – اعتقاد سیاسی – دینی و غیره .                   

   محترم  داکتر جلا ل الدین  صدیقی  دانشمند معر و ف کشور در باره ساختار قومی و نهادهای سیاسی- اجتماعی مردم هزاره:-  و   بامیان و آ ثار با ستانی آن می نو یسد که :- بودا بامیان  تنها میراث  گرانقدر  مردمان آریا نای کهن , خراسان اسلامی و افغانستان  کنونی  و بخصوص  مردم وسرزمین  هزارستان نبوده بلکه جزء از تمدن تمام بشریت بشمار میرود  که مجسمه ها و تصاویریکه  از عهد بودا ئی باقی مانده است ، معمولآ در هر منطقه که ساخته شده است ,باز تا ب دهنده همان گروه اتنیکی بوده اند که در آن محل زیست داشته است و ازین رو چنین بر میآ ید که هیکل  های بودا ئی و تصا ویر دیواری واقع دربامیان هم به اتنیک های مردم هزاره شباهت   کا مل به هم میر ساند .                                                                                                                                                                         اغلب محققین ودانشمندان  داخلی و خارجی در باره ساختار قومی مردم هزاره به این نتیجه رسیده اند که:- هزاره ها  یکی از قدیمی ترین ساکنان  افغانستان  است  که آ میزه ای  از نژاد ها و گروه های مختلف قومی ترک و مغل به شمار می آیند  و ساختار قبیلوی و زبانی هزاره  ها تا حد زیادی از همه این مرد مان گو ناگون  تآ ثیر پذیرفته است . نیا کان هزاره  ها احتما لآ به ساکنان  ترک آ سیای میانه و شرقی که بیش از 2300 – سال پیش  از شمال  و جنوب هندوکش به ناحیه موسوم به هزارستان کنونی مهاجرت کرده بودند، باز میگردد. آنان از جنوب آ مده بودند تا آئین بودائی را گستریش دهند و در مسیر شان تا شمال هند را فتح کردند. راهبان بودائی که بودیسیم را به ارمغان آوردند، آنچنانکه از اشیاء دست ساز پیدا شده ، در دره با میان می توان در یافت. که امکان دارد آنان  از نیپال – تبت  و جنوب چین آمده بودند. زبان ترکی با لهجه ها و گویش های فراوان آن احتمالآ از  زمان های قبل از میلاد  بطور وسیع در بامیان صحبت می شده است.  هزارستان در زمان های بسیار قدیم  که به 2300 سال قبل باز می گردد، احتمالآ به نام های مختلف یاد می شده است که اولین آنها بربرستان  و بعدآ  غرجستان و هزارستان یاد شده است.

دوره بربرستان  از 300 قبل از میلا د تا 724 – میلادی  تقریبآ سر زمینی را در بر می گیرد که در دوران قبل از اسلام و احتمالآ  در دوره ماقبل تاریخی به بربرستان موسوم  بود. دره بامیان مسیر  اصلی کاروان های  عظیمی بود که کالا های با ارزش تجارتی را میان بلخ  و تمام مناطق اطراف آن مبادله می کردند.  این موقعیت بامیان را  شهر ثروتمند و پر رونق ساخت که در حدود سال های 200 ق. م. به اوج خود رسیده بود. مرحوم غبار درین باره می نویسد: « استفاده از طلا برای پوشش  مجسمه های بودا در بامیان توسط زایران چینی در سال 632- م. گزارش شده است.»

    دوره خراسان از سال 724- تا 1890 – میلادی. این دوره که حدود12 قرن طول کشید، در دو مرحله می تواند مورد مطالعه قرار گیرد. دوره ماقبل مغول از سال های 724- تا 1200 میلادی که طی آن ساکنان بربرستان به اسلام گرویدند. طی این زمان اسلامی و فارسی شدن غرجستان فرایند ی طولانی بود که حدود پنج قرن به درازا کشید. در زمان سلطان حسین با یقرا - امیر ذوالنون ارغون از طایفه ارغون از مغلان ایلخانی ایل تر خان  اولین حاکم و امیر سلسله امرای ار غونیه در هزاره جات بود ؛ وی توانست که قلمرو خود را تا کابل – قند هار – سند وفراه توسعه دهد.

    مرحله دوم . دوره بعد از مغول بود که بین سال های 1200 تا1890 م. طول کشید و یکی از بی ثبات ترین دوره های برای هزاره ها بشمار میآید. این دوره هفت قرن را در برمی گیرد.  درین دوره بامیان مرکز هزارستان  در اثر حملات بی امان مغول ها و بعد از آن تیموری ها  کاملآ نا بود شد و هر گز نتوانست شکوه گذشته را باز یابد.

در جای دیگری از مقاله ء خود آقای ذره بین چنین ابراز نظر میکند که:-هزاره ها همواره از مظلومیت خود میگویند و وانمود میسازند که به حق شان از جانب قوم پشتون ظلم و ستم رواداشته شده است و بدین ترتیب میخواهند به امتیازات بیشتری نسبت به حقوق و نفوس خود دست یابند. اما در واقع در هر دوره از زمامداری کشور که چه به پشتون ها و چه به غیر پشتون ها تعلق داشته ایشان بیشتر از حقوق و نفوس خود سوء استفاده را نموده اند.

 

 احترامانه خدمت جناب شان بعرض رسانیده میشود که:-  هزاره ها در دهۀ جنگ داخلی هیچگاه به مناطق پشتون ها و یا دیگر اقوام کشور  لشکر نکشیدند و از آنان نخواستند که تحت قیادت  شان درآیند؛ بلکه تنها خواهان پی ریزی مکانیزمی مبتنی بر عدالت و برابری تمام اقوام بودند و تنها از موجودیت و حقوق انسانی خود دفاع می کردند؛ اما در دهۀ جنگ داخلی و هم در عصرعبدالرحمن این پشتون ها و امیران دیروز و امروز شان بودند و هستند که به مناطق دیگر اقوام لشکر کشی می کنند و می گویند  مردم ما باید امیر با شند و شما اسیر. ما از مادر" ارباب" و بادار زاییده شده ایم و شما از مادر" برده " و زیردست . آیا قوم و ملتی که از ایده های توسعه طلبانه و ضدانسانی چنین اُمرا و زمامدارانی حمایت می کنند و جان نثارانه در رکاب آنان رزم و پیکار می نمایند، بر اساس کدام منطق و برهان در جنایات و جرایم آنها شریک نیستند؟ مردمی که پس از113 سال اگر اینک از آنها پرسیده شود که شما چطور در سرزمین های اشغال شدۀ دیگران زندگی می کنید، ساحات و مناطق  قند هار – ارزگان – زابل – هیلمند  و بعضی از نقاط هرات را جبرآ و بزور از مردم هزاره  تصرف کرده اید و مردم هزاره را از سر زمین پدری و اجدادی شان فراری ساخته ا ید .وآنها  براحتی پاسخ می دهند که امیر مسلمین ( عبدالرحمن ) اینها را به ما داده است؛ آیا می شود گفت اینان در جرایم و جنایات آن امیر جلاد شریک نیستند؟

براساس دلایل یادشده و دیگر دلایل ذکر نشده، هموطنان پشتون تبار هیچگاه نمی توانند تراژدی وحشتناک انسانی عصر عبدالرحمن را تنها به حساب آن امیر خون آشام واریز کنند و به همین سادگی تمام مسئولیت های مشترک یک قوم را به پای یک فرد دفن نمایند. مقایسۀ آن رویداد سیاه و خونبار با جنگ های داخلی دهۀ نود میلادی، جز خود فریبی و نعل وارونه زدن برای رد ّگم کردن، چیز دیگری نیست و نمی تواند باشد.
هیچ حکومتی تا کنون پشتون ها را کافر و مهدورالدم اعلام نکرده و علیه آنهاجنگ و جهاد مقدس و عمومی به راه نینداخته است و هم چنین هیچ عالم دینی تا کنون پشتون های سنی مذهب را مرتد و کافر نخوانده و خواهان تغییر مذهب آنها نشده است؛ در حالی که همۀ این ستم ها و تبعیض های مذهبی در حق هزاره ها اعمال شده است. فتوای عالمان طراز اول اهل سنت دایر بر ارتداد هزاره ها و نیز حکم جهاد امیرالمؤمنین (عبدالرحمن ) علیه آنان در منابع دست اول حکومتی موجوداست.
هیچ حاکمی تاکنون سرزمین های پشتون ها را غصب و به اقوام دیگر واگذار نکرده؛ بلکه برعکس آنها را صاحب سرزمین های آباد و پررونق هم کرده است؛ در حالی که چنین بی رحمی و ستمی در حق هزاره ها در مقیاس وسیع اعمال شده و آنان عملاً به کوهستان های خشن و دشوارگذر مرکز افغانستان رانده و محصور شده اند.
هیچ حکومتی از پشتون ها بعنوان " طایفۀ شریر پشتون " یاد نکرده و خواهان نابودی کامل آنها از افغانستان نشده است؛ درحالی که در نامه های عبدالرحمن بارها از هزاره ها بعنوان "طایفۀ شریر هزاره " نام برده شده و خواهان نابودی کامل و برکندن ریشۀ آنان از افغانستان شده است.
 هم چنین هیچ حکومتی پشتون ها را وادار نکرده است که در مکاتب دری زبان و به لسان دری درس بخوانند و مکاتبات رسمی و اداری شان را به زبان دری بنویسند؛ اما چنین ستم و تبعیض لسانی در حق هزاره ها و دیگر ملیّت های غیرپشتون اعمال شده است که می توانید شرح آخرین نمونه و مورد آن را در عصر جمهوری شاهانه سردار داود در کتاب " افغانستان درپنج قرن اخیر" بخوانید.
هیچ نظام و دستگاهی از ورود پشتون ها به مقامات عالی حکومتی، دهلیزهای قدرت و مراکز تحصیلات عالی ممانعت نکرده است؛ اما تمام حکومت های افغانستان از سلطنت عبدالرحمانی تا امارت طالبانی، چنین تبعیضی را در حق هزاره ها و دیگر ملیّت ها اعمال کرده اند.

عارف ذره بین  میگوید :- شاید عده از فحوای نوشته من فکر نمایند که من متعلق به اقوام پشتون کشور هستم اما به خاطر اینکه حرف من پذیرفته شود بخدا سوگند یاد مینمایم که پشتون نمیباشم اما به برادران پشتون خود بجز از آن عده که به تعصب قومی دامن میزنند سخت احترام و علاقه دارم – زیرا این ها فرزندان کسانی اند که در ایجاد و حفظ کشور کنونی افغانستان همراه با سایر اقوام و ملیت های این کشور بی نهایت فداکاری نموده اند. بهمین ترتیب فقر – مظلومیت و عقب ماندگی مردم هزاره نیز روح و روان مرا متاثر می نماید. من فقط از کسانی نفرت دارم که در عقب نقاب های بنام هزاره و پشتون خود را پنهان مینمایند و از طریق بر افروختن احساسات قومی مردم میخواهند خود را به سکو های قدرت برسانند و وقتی هم که بقدرت رسیدند خود شان هم از ستمگران گذشته بد تر عمل میکنند. بگذارید افغانستان که در نتیجه اعمال سران اقوام مختلف آن که بعضا بخاطر صیانت از خاک و کشور ما و بعضی هم بخاطر رسیدن بقدرت و اشاره خارجی ها اسباب نابودی آن فراهم شده است آرام بماند تا مردم آن چند روزی بدون رعب و وحشت بزندگی عادی خود ادامه دهند.

 طوریکه آقای تیمور آفتابی زیر عنوان وقتی که فاشیزم آیدیولوژی میشودبه جواب عارف ذره بین  در سایت خاوران مینویسد که:-

 

آقای ذره بین بدنبال ذره بینی بیشتر میرود و برای قتل عام هزاره ها توسط امیر عبد الرحمن دلیل می پرسد. اما چنان تحت تاثیر کینه وعقده های درهم پیچیده قرار گرفته است که نمی تواند از خود بپرسد که دلیل برپا نمودن کوره های آدم سوزی توسط نازیهای هتلری چه بود؟ و یا دلیل قتل عام مردم حلبچه توسط صدام چه بود؟ به تعبیر وتفسیر آقای ذره بین، هزاره ها بغاوت گر بودند و خلاف اراده امیر حرکت کرده بودند ومی بایست چنین بی رحمانه نیست ونابود می شدند. اما آقای ذره بین تحت تاثیر کینه  وتعصب مفرط، هزاران زن وکودک هزاره راکه دربازارهای برده فروشی قندهار، کابل و مشرقی به فروش رفتند و به برده گی گرفته شدند، گوسفندانی بیش نمیداند.آقای ذره بین، سورا برتوسن عقده های گر ه خورده اش فاصله های تاریخ را عبور می کند و جنگ های کابل را زیر ذره بین قرار میدهد و ازتمام آنچه که درکابل در دوران حاکمیت مجاهدین  اتفاق افتاده است تنها به هزاره ها اشاره میکند. اما ازآنجایکه شدت کینه وتعصب بر ذره بینش سایه انداخته است ، هرگز ازخود نمی پرسد که دلیل جنگهای کابل چه بوده؟ جنگ ازکجا آعاز شد؟ و کدام مردم بیشتر قربانیاین این مصیبت بوده اند؟ آقای ذره بین فراموش میکند  وقتیکه آن جنگجوی قندهاری به قصد غارت هزاره ها از قندهار به کابل سفر کرده است و درجنگ افشار نوک برچه تفنگش را بردهن طفل شیر خواره هزاره میگذارد و رفیق همسنگرش می گوید که این طفل است وبی گناه است . اما او باخشم در جوابش میگوید که " پریژده داهم هزاره کِیژی" بگذار ! این هم هزاره میشود (6). آقای ذره بین ازیاد نبر که کوه تلویزون، پیوسته در جریان سه سال برای مردم غرب کابل مرگ ومصیبت می بارید. فراموش نکن که بعد از حمله نیروهای شورای نظار و اتحاد اسلامی در افشار، فقط چند کفش وپیراهن کهنه باقی مانده بود. اما صرف نظر از انکه درکابل چه گذشت واقعیت این است که همه اطراف درگیر جنگ در مصیت های مردم کابل سهیم اند. تنها هزاره را مقصر دانستن و بر اعمال دگران خط برائت کشیدن تنها با منطق آقای ذره بین سازگار است و انگار که دگران از آسمان کابل بر سر شهریان کابل گل می ریخته اند و انگار که از کوه های اطراف کابل برسرمردم این شهر رحمت خداوند می باریده اند!  آقای ذره بین کوچه های کابل را نیز زیر ذره بین قرار میدهد و از لیسه سوریا چند پاسدار ایرانی را بیرون می کشد که گویا در کنار نیروهای هزاره می جنگیده اند و از مجمتع پل تخنیک اسناد ومدارک مبنی برقرار داد هزاره ها بادولت ایران را بیرون میکشد. آقای عارف ذره بین از کابل به هرات سفر میکند واین بار عقده ی سنگینش را به گونه ی دگر بیرون می ریزد. به تعبیر ایشان هزاره ها درخط یک قرارداد از قبل امضا شده با ایرانیها، به صورت کتله های هزار نفری درهرات جا بجا میشود و با پولهای باد آورده درشکل و کسوت نیروهای متجاوز  درهرات جای گزین می شوند. کدام منطق باور میکند که ایرانی ها بیاید وبرای هزاره ها زمین بخرند! قطع نظر ازعقده تاریخی که ایرانیها نسبت به هزاره ها دارند، آقای ذره بین فراموش میکنند که کسانی دگری درافغانستان هستند که منافع ایرانیها را خیلی خوبتر و بهتر از هزاره ها تامین میکنند و با حضور آنها  ایرانیها نیازی نمی بینند که روی هزاره ها سرمایه بگذارند. و بالفرض اگر چنین ادعای هم صحت داشته باشد، آقای ذره بین می بایست اسناد ومدارک و منبع این اطلاعات را هم می نوشت که تا همه باور میکردند که ایشان درست می گوید و این معلومات را بر اساس تحقیق وتفحص بدست آورده و با رنگ وبوی  هیچ کینه و تعصبی نیالوده است. آقای ذره بین بازهم ذره بینش دراین جا ازکار می افتد و فراموش میکند که دولت ایران درطول سالهای بحران در افغانستان، بیشترین مساعدت را برای گروه های غیر هزاره کرده است. جمعیت اسلامی ، حزب اسلامی حکمتیار، مرحوم مولوی نصر الله منصور، حتی قاضی امین وقاد، جریانات وچهره های اند که بیشترین کمک مالی وتسلیحاتی ایرانیها را دریافت کرده اند. حتی در جریان جنگ های کابل، کمک های مالی ولوژیستکی ایران را  دولت آقای ربانی دریافت میکرد. شورای نظار درکابل و بامیان از سلاح وراکت های ایرانی علیه هزاره ها استفاده کردند. آخرین حمله شورای نظار برغرب کابل، با اشاره واستخاره ایرانیها انجام گردید(8). همین امیر هزاره ستیز هرات، تازمانیکه بر مسند امارت و قدرت لمیده بود حتی نان گرم سربازانش از مشهد فرستاده میشد و با استخارات ، استشارات و امکانات سپاه قدس به امارت می پرداخت. و درفرجام هم با پول ایرانیها از زندان طالبان توفیق فرار یافت. آقای ذربه بین ، تیرت را درتاریکی از چله کمان رها کرده ای. همه میدانند که هم پیمانان استراتیژیک ایرانیها درافغانستان کیها هستند. همه میدانند که شورای انسجام که دوسال قبل در تاجکستان تشکیل شد دربستر تلاشهای ایرانیها شکل گرفت و جبهه متحد ملی هم از بستر تلاشها واستشاره و استخاره ی ایرانیها سردرآورده است. آقای گلاب زوی و آقای علومی از دست آوردهای تلاشهای اطلاعات ایران اند که با دشمنان سوگند خورده ی دیروز، بر سر یک سفره نشسته اند. علامت ایرانی گذاشتن بر پیشانی هزاره ها درواقع در امتداد یک طرح و استراتیژی ازقبل حساب شده وتدوین شده صورت میگیرد که عمدتا توسط  همین هم پیمانان استراتژیک ایران در افغانستان ، برای رو پوش گذاشتن به قراردادهای خودشان، وارد افکار عمومی میشود. اگر روابط هزاره ها را دربستر علایق ترک تباری مورد تحلیل وتفسیر قرار گیرد قابل توجیه است. اما مطمین باش که هزاره هارا درخط منافع ایران رنگ کردن، دگر مشتری ندارد. فراتر از هم پیمانان استراتیژیک ایران، حتی درهمین روزگار، طالبان وحکمتیار قسمتی از امکانات جنگی شان را از ایران دریافت میکنند(9). آقای ذره بین فراموش میکند که طالبان با استفاده از امکانات دولت ربانی و اشاره و استخاره رسول سیاف، تا دروازه های کابل رسیدند. صدیق چکری از کابل برای طالبان درقندهار پول برد و آقای سیاف ده ها لاری مواد لوژیستیکی را برای طالبان هدیه کرد که سرانجام منجربه سقوط کابل گردید. حضور آقای سیاف در کنار مسعود فرصت های بسیاری از دست مسعود گرفت و درفرجام کار، عناصر القاعده از کانال سیاف موفق به قتل مسعود گردید (10).

از هر کلمه و جمله نوشته  عارف ذره بین  تبعیض و تعصب موج میزند و چنان تصویری از نویسنده را ارائه میکند که شخصی با خنجری خونین و چشمانی از حدقه در رفته در حال حمله به کسانی است که یکی از بزرگترین پلان های استراتیژیک او و همفکران داخلی و خارجی وی را نقش بر آب کرده باشند و یا یکی از پروژه های مهم او را به ناکامی مواجه ساخته باشند .

اگر بقول عارف ذره بین  مقالات بقدری ضعیف بوده که جواب نوشتن آن نیز چندان منطقی نبوده پس ایشان چرا به آنها پاسخ داده اند؟ و اگر نوشته های مذکور از اهمیت خاصی برخوردار نبوده پس چرا این قدر حساسیت ایشان را بر انگیخته است و ایشان را عصبانی نموده است ؟ پس معلوم میشود که  این مقاله ها به چنان نکته مهمی اشاره کرده است که هرگز مایل نبوده اند از آن پرده برداشته شود.

عارف ذره بین  از نویسندگان دیگر خواسته تا به اصطلاح شيرازه تفکر دادخواهانه و انساني را در زير تيزاب تند نقد از هم بگسلانند که منظور او هزاره های این کشور هستند و بدین ترتیب از آنها بعنوان یهودی- غاصب- سفاک- انتحار کننده- مخل امنیت و.... نام برده که بینهایت ظالمانه است و پرده ازموجودیت آثارژنیتیکی قساوت طالبی در مغز و روان نویسنده بر میدارد.

مردم هزاره  در مبارزات دادخواهانه بر ضد حکومت خود کامه عبذالرحمن چندین ملیون نفوس خویش را که شامل اطفال – زنان  - پیر مردان و جوانان اعم از پسران و دختران بودند  از دست داده و بوسیله این امیر جابر قتل عام گردیدند.  قتل عام 62% نفوس جامعه هزاره از طرف عبدالرحمن خون آشام در حقیقت تطبیق  نسل کشی بالای میلیون ها تن از  مردم هزاره ء آن زمان بوده است که باید جامعه جهانی آنرا بحیث یک اقدام برای نسل کشی  قبول میکرد ولی متاسفانه جامعه جهانی درین مورد سکوت اختیار کرده اند  . اما مردم  با احساس وانسان دوست کشور ما این عمل جلاد قرن وقتل عام های که توسط طالبان دوباره  بالای مردم هزاره در یکاولنگ , مزار شریف وبامیان  تکرار شد  بحیث نسل کشی  می پذیرند.  هزاره ها در زمان حکومت قومی آقای ربانی , مسعود  وشریک عمده آنان آقای سیاف نیز در افشار کابل  قتل عام گردیدند .  سیاف یکی دیگر  از کسانیکه نسل کشی علیه مردم هزاره را در فشار کابل در یک جنگ نابرابر که بر ای تمویل آن ، ملیونها دولار از آمریکا و وهابیون کافر سعودی در یافت نمود. هزاران انسان بیگناه را تحت عنوان هزاره از دم تیغ ظلم و ستم مذهبی، قومی و زبانی بر کشید ، و به فرمان سیاف ملیشیاهای نا مسلمان ، کافرو یزید مشرب او با کمال نا مردی و نا مسلمانی مردم هزاره  افشار کابل را قتل عام نمودند. درینجاست که مسعود و ربانی را هم نمیتوانیم بخشید، زیرا بر علاوۀ آنکه جلو افسار گسیختۀ سیاف را نگرفته ، خودشان هم درین جرم نا بخشودنی شریک سیاف دجال شده ودرقتل عام افشار و دیگر ساحات غرب شهر کابل  نقش اساسی و تعین کننده را داشتند    باوجود آن که قتل عام ها و نسل کشی که از جانب حکومت های قومی پشتون تبار و تاجک تبار  بالای  مردم هزاره تحمیل شد . اما هزاره ها با در نظر داشت خصوصیات دور اندیشانه ء خویش هیچگاهی در صدد انتقام جویی  از ین حکومت های قومی بر نیامد  زیرا همه بخوبی میدانند که بعد از سقوط شهر کابل بدست طالبان  و فرار آقای ربانی و مسعود به شمال کشور مردم هزاره و متحدین ترک تبارآن  باوجود میسر بودن شرایط برای انتقام گیری  از آنان  با صمیمیت و دور اندیشی پذیرایی بعمل آوردند . و مانند دوستان و متحدین طبیعی با آنان پیش آمد کردند. هم چنان بعد از سقوط رژیم طالبان و تسخیر شهر مزار شزیف , شهرهای کابل, هزات , بامیان ,دایکندی و دیگر مناطق استراتیژیک کشور. مردم هزاره ومتحد ینش  از بقایای حکومت طالبان انتقام گیری  نکردند  وبادور اندیشی و وسعت نظر باآنها پیش آمد نمودند. وبرای متحدینش نیز زمینه برخورد انتقام جویانه  با بقایا ی طالبان را نداده است.

 شاید خواننده گان محترم از فحوای نوشته من فکر نمایند که من متعلق به قوم هزاره ءکشور هستم و به شما اطمینان میدهم که من از جمله اقوام هزاره نمی باشم ولی به برادران هزاره ءخود بجز از آن عده کسانیکه تعصبات قومی و مذهبی را  دامن میزنند سخت احترام و علاقه دارم , زیرا این ها فرزندان مردم زحمتکش و صادق ستمدیده ء اند که در آبادانی  و حفظ  افغانستان همراه با سایر اقوام و ملیت های این کشور بی نهایت  فداکاری و زحمتکشی فراوان  نموده اند. بهمین ترتیب فقر و عقب ماندگی اقوام پشتون  نیز روح و روان مرا متاثر میسازد . من فقط از کسانی نفرت دارم که در عقب نام اقوام کشور مان خودها را پنهان مینمایند و از طریق تحریک نمودن  احساسات قومی مردم میخواهند خود رابر اریکهء قدرت برسانند و وقتی هم که بقدرت رسیدند خود شان نیز زشت تر ازستمگران گذشته عمل می نمایند . بگذارید که افغانستان آرام بماند تا مردم آن چند روزی بدون رعب و وحشت بزندگی عادی خود ادامه دهند.

همچنان محترم پامیر پارشهری تحت عنوان عارف ذره بین یا جاهل خیره بین در سایت خاوران مینویسد:- 

آقای جاهل خیره بین! برتری جویی قومی از هر طرفی که باشدمردود است و هیچ عقل سلیمی از ان دفاع نمیکند. ضمناً یک سوال از شما دارم و آن اینکه این چه کسانی اند که اول دست به نوشتن مطالب جنجال برانگیزدر نشریهء اراده زده اند چرا باید با تفکر یا شیوه یی نوشت که نشاید. من با تمام اظهارات تابش تخته چناری موافق نیستم ولی با اظهارات بیمارگونه شما که تراوش های ذهن بیمار و علیلی را نشان میدهد کاملاً مخالف استم. خوانندهء عزیز انگیزه این نوشتهء من فقط تگرگ های تعصبیست که از ابر های سیاه فضای یک ذهن بیمار به نام عارف ذره بین یا بقول من جاهل خیره بین بر بام و در عده یی از برهنه پایان این ملک باریده است و نه دفاع ازاین یا مخالفت با آن. به این اساس در پاسخ شان چنین مینویسم: نویسنده مشارکت ملی در هیچ جایی نامی از قوم خاص نبرده، صرف برتری جویی قومی، و فاشیزم را مورد نکوهش قرار داده است. شما اگر عبدالرحمن خان و ملا محمد عمر را به این معنی گرفته اید اشتباه شماست. برتری جویی از هرفرد و گروهی که باشد مردود است، چه تاجک باشد، چه ازبک باشد یا هزاره یا هم سایرین. نمیدانم برای فردی که میپندارد در افغانستان با مردم ظلم صورت نگرفته است چه پاسخی دهم. آقای جاهل خیره بین میگوید که در طول سه صد سال چرا بر دیگر اقوام ظلم صورت نگرفته است که بر هزاره ها صورت گرفته است. من میگویم اگر حاکمی در افغانستان ظلم کرده است نه تنها به هزاره ها که به تمام مردم ظلم کرده است اما بر هزاره ها بخاطر تعصبات مذهبی این ظلم بیشتر بوده است. ما باید بین اعمال یک فرد یا یک حلقه با یک قوم تفکیک قائل باشیم. در افغانستان هر قومی مساویانه سهمی از فقر و بدبختی را با خود دارد، هر قوم مساویانه رنج میبرد. مشکل ما همین است که قبل از همه رهبران و بزرگان قومی خود را منجی خود تلقی میکنیم و به همین ترتیب انسان هایی چون شما نیز تعیین و تقرر چند فرد را نشانه تامین حقوق اقوام میدانند. در جایی دیگر آقای جاهل خیره بین گفته اند چرا هزاره ها در جلال آباد، پکتیا یا قندهار جابجا نمیشوند که درهرات میروند. واقعاً چقدر باید بی منطق بود تا چنین گفت. شما فکر کنید که استدلال این آقا چقدر بچگانه است. آقای محترم مردم قندهار و پکتیا خود با هجوم این و آن یک عالم درد دارند، شما عالیجناب در کدام برج عاج نشسته اید،؟ آیا از وضعیت در افغانستان خبر دارید یا تا حالا فکر میکنید که اعلی حضرت ظاهر شاه پادشاهی میکند؟ در جایی که تعصب آقای جاهل خیره بین به اوج میرسد نماینده این سرزمین میشود و در انتظار روزی لحظه شماری میکند که بتواند مهاجرین هزاره را از هرات اخراج نماید. وای بر این طرز دید!!! آیا میتوان با چنین تفکری که در شما است بین یک عسکر تفنگ بدست و شما فرق قائل شد؟ آقای خیره بین شاید فکر نکرده باشید که تعصب و تبعیض شما به چه قوامی رسیده است که شاید در وجود نویسنده نشریهء مشارکت فیصدی آن موجود نباشد. گناه شما نیست تعصب کجا مجال تفکر میدهد!!! شما خواسته اید به دفاع از ارزش هایی برخیزید که خود آنرا وحشیانه لگد مال میکنید. خیلی جالب است!!! دربخشی دیگر زیر عنوان علل جابجایی هزاره ها در هرات که شمهء دیگر از دید تعصب آمیز و بینش فاشیستی است از اهداف استراتیژیک ایران گفته اید. اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، نباید ما آنرا به کل مردم هزاره نسبت دهیم. حساب چند قوماندان و رهبر از هر قومی که باشد از حساب مردم جداست ولی شما با بیرحمی هرچه تمامتر کل مردم را توهین کرده اید. آقای جاهل خیره بین! شما از دست اندازی ها و اهداف پنجابی ها، وهابی ها و پاکستانی هایی که هم اکنون در جنوب کشور بیداد میکند هیچ چیزی نمیگوید یا آنقدر با جهل مرکب در پیوند هستید که اصلاً خبر ندارید و شاید بر همین مبنا گفته اید که چرا هزاره ها به پکتیا و قندهار جابجا نمیشوند!!!درجای دیگر آقای خیره بین، بهسود و هرات را مقایسه کرده اند که خیلی جالب است. این آقای بی خبر نمیداند که بین جابجایی در اراضی دولتی که جدیداً تخصیص داده میشود و تعرض به اراضی که ازسالهاست محل بودو باش و منبع معیشت مردم بوده، زمین تا آسمان فرق است. من نمیخواهم از کدام طرفی دفاع نمایم ولی آیا این دو مورد با هم شبیه هستند تا مقایسه شوند؟ اگر پشت جابجایی برادران هزاره در هرات هدف سیاسی است من آنرانکوهش میکنم و خواستار این هستم که دولت برای جلوگیری از آن داخل اقدام شود ولی هیچگاه فردی از مردم کشور را نباید توهین کرد. در جایی دیگر که باز گراف تعصب و تبعیض خیره بین قوس صعودی خودرامیپیماید میگوید که هنوز(جنایات هزاره ها و میخ کوبیدن ها و چه.... را درجنگهای داخلی مردم از یاد نبرده اند).

هدف از  تبصره وتسریح بر مقاله < آقای ذره بین > ونقل قول از نوشته های آ قایون  تیمور آفتابی و پامیر پار شهری روشنی انداختن بر جنبه های تاریخی مقالات مذکور بوده است و هیچگونه علاقمندی سیاسی و یا شخصی با هیچ یک  از ین سه تن از آقایون نویسنده گان  مقالات متذکره نه داشته  وتبصره ء من غیر جانبدارانه میباشد و برای شفاف ساختن ذهنیت خوانندگان محترم این کار را نمودم  تا دین انسانی و دینی که برعهده ام گذاشته شده بود اداء کرده باشم .

 

نتیجه گیری :-

 

  طوریکه بشریت در آغاز بوجود آمدن در کره زمین تا امروز  در اثر عوامل وتاثیرات جنگ همواره از یک  محل به محل دیگر  مصروف مهاجرت و جابجایی ها ی ا جباری بوده است  که در اثر این مهاجرت ها  کشور ها  اقوام و قبایل  و بالاخره ملت واحد را تشکیل داده و میدهند  ویا استقلال ملی خود ها را حاصیل میکنند.  افغانستان  که دارای قدامت تقریبآ پنجهزار سال است نیز در اثر تحمیل  جنگهای طولانی از بیرونی و میان قومی خون های زیادی ریخته شده اند . افغانستان در حقیقت سرزمین اقلیت های قومی است و هیچ یک از اقوام کشور نمیتواند نفوس اکثریت بودن خودرا ثابت نماید چون تاهنوز احصاییه دقیق نفوس  وجود ندارد  و همچنان هیچ یک از اقوام و بخصوص قبیله حاکم برتری خواه پشتون  نمیتواندهویت و قدامت تاریخی   خویش را  پیشتر از دیگر اقوام اثبات کند . درمورد قدامت تاریخی  اقوام پشتون مطالب بالا روشن میسازد که این قوم کمتر از هفت قرن تاریخ وقدامت زیاد تر درین کشور ندارد ولی درباره مردم هزاره مطالب بالا و بخصوص پیکره های بودا  وشباهتهای فزیکی قیافه  آن با جامعه هزاره  بروشنی ثابت میکند که این مردم قدامت تقریبآ سه هزار سال درین کشور دارند .  مردم هزاره را بقایای لشکر چنگیز دانستن درحقیقت تحریف به گمراهی کشانیدن  واقعیت تاریخی درباره جامعه هزاره است افسانه ایست که از طرف فاشیستهای قومی تبلیغ  گردیده است که هیچگونه سند ی تاریخی وجود ندارد در صورتکه مردم هزاره خو بر علیه لشکر چنگیر جنگیده و تلفات بی شماری بر او ولشکریانش وارد کرده است . بر بنیاد اسناد تاریخی  نیاکان مردم هزاره در زمان حضرت عمر< رض>

خلیفه ء دوم جهان اسلام  به دین اسلام مشرف شده است که بیش از یکهزارو چندصد سال از آن سپری میشود .و در زمان عباسی ها بوسیله ء  یکی از سرداران اسلام در سر زمین خراسان که  طرفدارخاندان خلیفه چهارم  حضرت علی <کرم الله وجه> بود به مذهب شیعه گیرویده است .

 باز دید زایر چینی در سال ششم بعد از میلاد این موضوع را بروشنی به اثبات میرساند. چنانچه طالبا ن نیز برای از بین بردن هویت تاریخی جامعه هزاره تندیس های برزگ بودا در بامیان راتخریب  تا هویت و قدامت تاریخی مردم هزاره را در آینده زیر سوال قرار دهد.بر اساس اسناد انکار نا پذیرنیاکان مردم هزاره  در ین سرزمین بیش از دوونیم هزار سال قبل بنام  کوشانی ها و یفتلی ها حکومت میکردند  ومردم هزاره خود ها را از نژاد ترک و مغل دانسته  و با تمام اقوام ترک تبار افغانستان خود را یکی میدانند و با همه ترک تباران کشور اعم از , ازبک ,ترکمن , ایماق  قیر غیز , اویغور , بیات , قزلباش, قزاق وغیره از لحاظ اتنیکی ونژادی رابطه گسست ناپذیر دارند. در هنگام   تجارب خونین وتلخ نسل کشی بوسیله  حکام جابربالای مردم هزاره  این اقوام و اتنی های ترک تبار درآن روز های دشوار همواره درکنار مردم مبارز و دادخواه هزاره  قرار گرفتند  و مشترکآ درین مبارزات دادخواهانه سهم داشتند. اتهامات وارده از طرف برتری خواهان قومی بر علیه مردم هزاره  در حقیقت سر پوش گذاشتن بر جنایات نسل کشی مردم هزاره توسط حکام فاشیستی قومی میباشد .

 

و من الله التوفیق

 

 


بالا
 
بازگشت