مروري برتنشهاي پيچيده وناگفته افغانستان وپاکستان

 

 )زيميرو(

 

) شش دهه تجاوز، خشونت  ودست اندازي پاکستان به همکاري سرويسهاي جاسوسي غرب برتماميت ارضي ، استقلا ل ملي وحاکميت سياسي افغانستان )

پاكستان يكي از كشورهاي جنوب آسياست كه در همسايگي افغانستان ، ايران ، چين و هند قرار دارد  . مساحت آن 880 هزار و 940 كيلومتر مربع است. پايتخت آن اسلام آباد است و بزرگترين شهر آن كراچي است. مردم پاكستان به زبان اردو سخن مي‌گويند .پاکستان ﮬﻔﺖ ولايت دارد: بلوچستان، سر حد شمالی، سند، پنجاب، ﻣناطق ﺷﻤﺎﻟﻰ، مناطق ﻗﺒﻴﻠﻪﺍﻯ، ﻛﺸﻤﻴﺮ ﺁﺯﺍﺩ و ﺍﺳﻼﻡﺁﺑﺎﺩ .پاكستان با 164 ميليون و 741 هزار و 924 نفر نفوس (بر اساس آمارهاي سال 2007 (ششمين كشور پرنفوس جهان است و دومين كشور پرنفوس در بين كشورهاي مسلمان. اين كشور تا سال 1947 تحت سلطه انگليس بود. در سال 1956 در اين كشور جمهوري اسلامي اعلام شد . درپاكستان قوميت‌هاي مختلفي چون سيك، عرب، پشتون، ترك، بلوچ و مغول به آن كوچ كرده‌اند. پس از آنكه در سال 1947 اين كشور اعلام استقلال كرد جدل‌هاي هند با پاكستان هم آغاز شد. اين دو كشور در سال‌هاي 1947 تا 1948 و در سال 1965 بر سر مالكيت كشمير با هم جنگيدند و اين دعوا تا امروز هم ادامه دارد. جنگ سوم بين اين دو كشور در سال 1971 روي داد كه نتيجه آن جدايي بخش شرقي پاكستان و اعلام موجوديت كشوري به نام بنگلادش بود.

آب و هواي اين كشور گرم و بياباني است. در شمال و شمال غربي آن كوه‌ها جغرافياي كوهستاني حاكم است. منابع وسيع گاز طبيعي، اندكي نفت، زغال سنگ نامرغوب، سنگ آهن، مس، نمك و سنگ آهك همه آن منابعي است كه زمين در اختيار پاكستاني‌ها قرار داده است .اميد به زندگي دراين كشور براي مردان 62.73 سال و براي زنان 64.83 سال است. يك دهم درصد از بزرگسالان اين كشور hiv مثبت هستند . بيماري‌هاي ناشي از آب و غذاي آلوده مانند اسهال در اين كشور رايج است.

نودوهفت درصد مردم آن مسلمان، (هفتادوهفت درصد سني) و بقيه اسماعيليه ، هندو و مسيحي هستند. 63 درصد مردان و 36 درصد زنان آن باسواد هستند. قانون اساسي آنها بر اساس قانون انگلستان نوشته و قوانين اسلامي به آن افزوده شده است .سن راي در اين كشور 18 سال است و در انتخابات پارلمان، تعدادي از كرسي‌ها براي زنان و غيرمسلمانان اختصاص داده  شده است. جنرال پرويز مشرف از سال 2001 ميلادي در يك كودتاي نظامي حكومت را در اين كشور به دست گرفت.

پاكستان كشوري در حال توسعه است كه چند دهه است از ناهماهنگي‌هاي سياسي داخلي رنج مي‌برد. به همين دليل و به دليل بروز فجايع طبيعي فراوان در اين كشور از جمله زلزله، در طي اين سال‌ها اقتصاد آن نتوانسته به رشد چشمگيري دست يابد .تورم يكي از مهمترين معضلات پيش روي دولتمردان اين كشور است. بر اساس آمارهاي سال 2006 ميلادي تورم اين كشور 7.9 درصد است. 24 درصد از مردم آن زير فقر زندگي مي‌كنند و 6.5 درصد از مردم بيكار هستند .پنبه، گندم، برنج، شكر، ميوه، سبزيجات، شير، تخم‌مرغ و گوشت گوسفند مهمترين محصولات زراعتي اين كشور هستند. پوشاك و منسوجات، دوا، كاغذ، كود، وسايل برقي و مصالح ساختماني مهمترين محصولات صنعتي اين كشورند .

سالانه 80.24 ميليارد كيلو وات برق در اين كشور توليد مي‌شود كه اغلب آن در خود اين كشور مصرف مي‌شود. پاكستان در سال 2006 ميلادي 358.9 ميليون بشكه نفت وارد كرد. بيشترين صادرات پاكستان به كشورهاي آمريكا 21 درصد، امارات متحده عربي 9 درصد، افغانستان 7.7 درصد، چين پنج درصد و انگليس 5.1 درصد است .بيشترين واردات به پاكستان از كشورهاي چين 13.5 درصد، عربستان سعودي 10.3 درصد، امارات متحده عربي 9.69 درصد، آمريكا 6.3 درصد، جاپان 5.6 درصد، كويت 4.6 درصد و آلمان چهار درصد است .در سال 2005 ميلادي 800 هكتار از زمين‌هاي اين كشور زير كشت خشخاش بود كه اين به معني توليد چهار تن هروئين خالص است.

پاكستان در سال 1947 و پس از استقلال كشور هندوستان از استعمار بريتانيا پديد آمد .پس از استقلال پاكستان، منطقه مسلمان نشين كشمير همواره مورد مناقشه اين كشور با هند بوده و منشا دو جنگ از سه جنگ ميان اين دو كشور بوده است .در سال 1973 و پس از 13سال حاكميت نظاميان بر پاكستان، ذوالفقار علي بوتو  به قدرت رسيد. و همزمان با انتخاب اين سياستمدار نظام سياسي پاكستان به جمهوري فدرال تغيير پيدا كرد .بوتو اما وي چهار سال بيشتر در مقام نخست وزير پاكستان دوام نياورد و توسط جنرال ضياء‌الحق سرنگون محاكمه و سپس به دار آويخته شد. ضياء‌الحق مجددا اسلام را مبناي نظامي سياسي پاكستان قرار داداين جنرال پاكستاني در سال 1998 در سانحه هوايي كشته شد.پس از مرگ ضياءالحق بي نظير بوتو فرزند ذوالفقار علي بوتو به عنوان اولين نخست وزير زن يك كشور اسلامي از سوي حزب مردم پاكستان(PPP)  انتخاب شد. بي نظير بوتو اما مدت زيادي در راس قدرت سياسي دوام نياورد و در 1990 به اتهام سواستفاده از قدرت و فساد مالي از مقام نخست وزيري بركنار شد.

نواز شريف كه در انتخابات همان سال از سوي حزب مسلم ليگ پاكستان به پيروزي رسيده بود، جانشين بي نظير بوتو شد. نواز شريف نيز پس از سه سال به اتهاماتي مشابه با اتهامات بي نظير بوتو از فدرت بركنار شد .بي نظير بوتو پس از پيروزي حزب مردم در اكتبر 1993 دوباره به مقام نخست وزيري انتخاب شد، اما در نوامبر 1996 از كار بركنار و در 15 اپريل 1999 در دادگاهي غيابي به پنج سال زندان محكوم شد .نواز شريف اما پس از پيروزي حزب مسلم ليگ در انتخابات پاكستان در سال 1997 مجددا به نخست وزيري رسيد. در اين زمان نواز شريف به دليل انتصاب قضات ديوان عالي پاكستان با قوه قضاييه اين كشور وارد يك مناقشه سياسي شد. در پي بروز مناقشه سياسي ميان نواز شريف و قوه قضاييه پاكستان سردار لغاري رييس جمهوري پاكستان از مقام خود استعفا داد و رفيق تارر اين مقام را عهده دار شد.

در 12 اكتبر 1999 نواز شريف در پي كودتاي نظاميان به فرماندهي  جنرال مشرف از قدرت بركنار شد. نواز شريف در سال 2000 به حبس ابد محكوم شد و پرويز مشرف نيز در جنوري 2001 خود را رييس جمهوري پاكستان ناميد. در ماه مي 2002 و پس از برگزاري يك رفراندوم مشرف در مقام خود ابقاء شد.در پي اين رفراندوم مشرف مجددا قانون اساسي سال 1973 مبتني بر فدراليسم را در پاكستان احياء كرد.

با وقوع حوادث يازده سپتامبر در آمريكا پاكستان به يكي از متحدان آمريكا در آنچه به اصطلاح جنگ عليه تروريسم عنوان مي‌شود بدل شد. اتحاد پاكستان با آمريكا اما ثبات را براي اين كشور به همراه نياورد و طي قريب به يك دهه چهار هزار نفر بر اثر خشونت‌ها در اين كشور كشته شدند .اما مشرف با بركنار كردن افتخار چودري رييس محاکم عالي پاكستان، بزرگترين بحران سياسي را در طي دوران زمامداري‌اش پديد آورد. بركناري افتخار چودري موجي از ناآرامي‌ها را در پاكستان در پي آورد .حمله نظاميان پاكستان به مسجد سرخ يا مسجد لال در اسلام آباد از جمله ديگر بحران‌هايي است كه در زمان زمامداري مشرف به وقوع پيوست، بحران مسجد لال با مداخله اردوي پاكستان و  كشته شدن يکصدوسي نفر خاتمه يافت .از جمله موارد ديگري كه زمامداري مشرف را تحت‌الشعاع قرار داده است، مساله در اختيار داشتن همزمان مقام نظامي و رياست جمهوري توسط وي است. مشرف در آستانه برگزاري انتخابات رياست جمهوري پاكستان مقام خود در اردو را به يكي ديگر از جنرال هاي اردوي اين كشور تفويض كرد.

يازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري پاكستان از زمان استقلال و تاسيس اين كشور با وجود تنش‌هاي انتخاباتي، در موعد مقرر) اكتبر 2007ميلادي) برگزار شد. جنرال پرويز مشرف در اين انتخابات ، از مجموع  685راي نمايندگان مجالس ملي، سنا و چهار ايالت، با ‪  653راي، ‪  95 /32درصد آرا را كسب كرد. استقلال پاكستان در ‪ ، 1947نتيجه مبارزه شخصيت‌هايي چون محمد علي جناح ، اقبال لاهوري ، محمد علي جوهر، ظفرعلي خان، راجا صاحب محمود آباد ، فاطمه جناح و نواب لياقت علي خان بود.

به دليل نبود قانون اساسي مدون، اداره پاكستان تا سال ‪ 1956بر عهده گورنرعمومي قرار داشت كه بعد از تصويب قانون اساسي اين مقام به رييس جمهوري تبديل شد.  در مجموع از ابتداي تاسيس جمهوري اسلامي پاكستان، تاكنون ‪ چهارصاحب صلاحيت عمومي ‪ ده رييس جمهوري رسمي ، ‪ سه كفيل رييس جمهوري در ‪ يازده دوره انتخاباتي رهبري اين كشور را برعهده داشته‌اند. بعد از استقلال پاكستان محمد علي جناح رهبر و نخستين ريس جمهور اين كشور شد ، اما بعد از مدت يكسال در سن ‪  72سالگي به دليل بيماري فوت كرد.

از سال ‪  1948تا ‪ ،  1956به ترتيب خواجه نظام‌الدين ، ملك غلام محمد و جنرال اسكندر ميرزا به عنوان مسوولين پاكستان انتخاب شدند. درسال ‪ 23مارچ ‪،1956اولين انتخابات رياست جمهوري پاكستان برگزار و اسكندر ميرزا به عنوان نخستين رييس جمهوري پاكستان انتخاب شد.

با ايجاد اختلافات بين اسكندر ميرزا و ارتش پاكستان ، جنرال ايوب خان رييس وقت ارتش ،در ‪  25مارچ ‪ 1958با انجام كودتاي نظامي، اسكندر ميرزا را بركنار و خود اداره كشور را برعهده گرفت كه تا سال ‪           1969اين مقام را در اختيار داشت. در ‪  25مارچ ‪ 1969جنرال يحيي خان  رييس اردو مشترك به عنوان رييس جمهوري پاكستان سوگند ياد كرد. در سال ‪  1971ذوالفقار علي بوتو مقام رييس جمهوري پاكستان را بر عهده گرفت كه درنهايت در ‪  20د سامبر ‪ 1971به دليل اختلافات عمده ميان وي و اردوي پاكستان ، در ‪ 1973همزمان با برقراري نظام پارلماني در پاكستان چوهدري فض الهي  به عنوان رييس جمهوري پاكستان انتخاب شد. اين مقام تا ‪ 16سپتامبر ‪  1978دراختيار  چوهدري فض الهي قرار داشت تا اينكه در  19د سامبر 1978جنرال ضياء‌الحق  به تدريج با در اختيار گرفتن اداره كشور خود را آماده مقام رييس جمهوري كرد.  سپس جنرال ضياء الحق در سال ‪  1984با برگزاري يك رفراندوم، مدت رياست جمهوري خود را تا سال ‪ 1988تمديد كرد. حادثه سقوط هواپيما، منجر به كشته شدن جنرال ضياء شد و در نتيجه براساس قانون اساسي غلام اسحاق خان رييس وقت سنا، كفيل رييس جمهوري شد.

از ‪  13دسامبر ‪  ،  1988غلام اسحاق خان مقام رييس جمهوري را در اختيار داشت تا اين كه درتاريخ ‪ 18جنوري ‪  1993بعد از بركنار كردن دولت نوازشريف، وي از مقام خود استعفا كرد و  وسيم سجاد رييس سنا به طور موقت، مقام رياست جمهوري را در اختيار گرفت . وي از ‪ جنوري 19  1993تا ‪ 13نوامبر همين سال مسووليت رييس جمهوري را برعهده داشت . در سال ‪  1993انتخابات رياست جمهوري پاكستان برگزار شد و  فاروق لغاري  در ‪  13نوامبر ‪ 1993به عنوان نهمين رياست جمهوري سوگند ياد كرد. در دوم دسامبر ‪  1997فاروق احمد خان لغاري از سمت رياست جمهوري استعفا كرد و بار ديگر وسيم سجاد مقام رياست جمهوري را بطور موقت در اختيار گرفت.

از اول جنوري ‪  1998تا ‪  20 سپتامبر  2001 رفيق تارربه رياست جمهوري پاكستان انتخاب شد. جنرال  پرويز مشرف  در ‪  12اكتبر ‪  1992با انجام كودتاي نظامي دولت نواز شريف را بركنار و خود اداره كشور را برعهده گرفت و در 30‪ اپريل ‪  2002بعد از بازنشسته شدن رفيق تارر جنرال مشرف با برگزاري رفراندوم، همزمان با حفظ مسووليت اردو و رييس جمهوري را نيز در اختيار گرفت

سلطه نظاميان برمردم بي دفاع

 

با وقوع حوادث يازده سپتامبر در آمريكا پاكستان به يكي از متحدان آمريكا در آنچه به اصطلاح جنگ عليه تروريسم عنوان مي‌شود بدل شد.اتحاد پاكستان با آمريكا اما ثبات را براي اين كشور به همراه نياورد و طي قريب به يك دهه چهار هزار نفر بر اثر خشونت‌ها در اين كشور كشته شدند .اما مشرف با بركنار كردن افتخار چودري رييس محاکم عالي پاكستان، بزرگترين بحران سياسي را در طي دوران زمامداري‌اش پديد آورد. بركناري افتخار چودري موجي از ناآرامي‌ها را در پاكستان در پي آورد .حمله نظاميان پاكستان به مسجد سرخ يا مسجد لال در اسلام آباد از جمله ديگر بحران‌هايي است كه در زمان زمامداري مشرف به وقوع پيوست، بحران مسجد لال با مداخله اردوي پاكستان و  كشته شدن يکصدوسي نفر خاتمه يافت .از جمله موارد ديگري كه زمامداري مشرف را تحت‌الشعاع قرار داده است، مساله در اختيار داشتن همزمان مقام نظامي و رياست جمهوري توسط وي است. مشرف در آستانه برگزاري انتخابات رياست جمهوري پاكستان مقام خود در اردو را به يكي ديگر از جنرال هاي اردوي اين كشور تفويض كرد.

پرويز مشرف دو لقب دارد ، رئيس جمهور و جنرال ، كه دو دست لباس متفاوت برازنده اين دو لقب است. مشرف هنگامى كه تصميم دارد موضع سرسختانه اى را در قبال نظاميان مخالف اتخاذ كند، لباس مخصوص كماندوها را مى پوشد و وقتى هم كه مى خواهد به هند شاخه زيتون تقديم كند يا اصلاحات خود را به اجرا درآورد، پتلون و پيراهن سنتى كشورش را به تن مى كند.

مديريت هوشمندانه و استفاده بجا از اين دو لباس تحسين غرب را براى او به عنوان جنرالى كه به رئيس جمهور تبديل شد، به همراه داشت. اوايل سال جارى ميلادى آمريكا پاكستان را يك متحد غيرناتويى آمريكا خواند. سازمان كشورهاى مشترك المنافع كه 53 كشور از جمله مستعمره هاى سابق انگليس از اعضاى آن هستند، در پى تعليق عضويت پاكستان از اين سازمان در سال 1999 يعنى زمانى كه مشرف با يك كودتاى سفيد قدرت را به دست گرفت، بار ديگر اين كشور را در جمع اعضا پذيرفت.

تصميم سازمان كشورهاى مشترك المنافع درواقع تأييدى بود بر تلاش هاى مشرف براى اعطا كردن «دموكراسى پايدار» به مردم پاكستان. اين در حالى است كه مخالفان معتقدند چنين راى اعتمادى به مشرف وى را در فرافكنى تصميمات بحث برانگيزش پيرامون امور داخلى يارى مى دهد.

سخنگوى حزب مردم پاكستان در اين مورد مى گويد: «غرب با چشم پوشى بر نقض گسترده هنجارها و ارزش هاى داخلى پاكستان، قصد دارد كه از جنرال مشرف به خاطر نقش او در مبارزه با تروريسم تمجيد كند. او رئيس جمهور است، فرمانده اردو نيز هست و رياست شوراى امنيت ملى را هم بر عهده دارد. اگر ساده بخواهيم بگوييم، او يك ديكتاتور است.» مشرف پس از آنكه قدرت را در پاكستان به دست گرفت، متعهد شد كه طى سه سال انتخابات عمومى را در اين كشور برگزار كند.

 او در اكتبر سال  2002به اين وعده عمل كرد، اما اين اقدامى بود كه پس از اعلام اصلاحاتى بحث برانگيز در قانون اساسى، به اجرا درآمد. اين اصلاحات به پرويز مشرف اجازه مى دهد كه هر وقت بخواهد مجلس را معلق كرده و يا نخست وزير را بركنار كند. اصلى ترين رهبران مخالف در پاكستان يعنى نواز شريف و بى نظير بوتو از مشاركت در رقابت هاى انتخاباتى محروم شده و همچنان در تبعيد ماندند. جنرال در اپريل سال            2002در انتخاباتى كه مخالفان آن را تقلبى خواندند، براى يك دوره پنج ساله به عنوان رئيس جمهور پاكستان برگزيده شد. مشرف براى آنكه بتواند اصلاحات قانون اساسى را در پارلمان پاكستان به تصويب برساند به اتحاد احزاب مذهبى اين كشور كه با نام «متحد مجلس عمل» شناخته مى شود، اعلام كرد كه تا پايان سال جارى ميلادى از سمت نظامى اش كناره گيرى خواهد كرد.

«دان مك كنيون»، سکرترجنرال سازمان كشورهاى مشترك المنافع، قصد دارد تا عملى شدن اين وعده را از سوى مشرف به شرط ورود مجدد پاكستان به اين سازمان تبديل كند. سازمان كشورهاى مشترك المنافع ضمن استقبال از گام هاى برداشته شده از سوى پاكستان، بر تداوم نگرانى هاى موجود پيرامون روند حل و فصل امور داخلى تاكيد كرد. با اين حال طرفداران مشرف در انتخابات محلى در سال 2001 حمايت گسترده مردم را به سوى خود جلب كردند. در اين انتخابات مردم به طور مستقيم به رهبران محلى راى دادند.

پس از اين انتخابات به شهرداران و اعضاى شوراى شهر منتخب در اين انتخابات قدرت و اختيارات قانونى گسترده اى براى جلوگيرى از نفوذ نخبگان فئودالى و قبيله اى اعطا شد. پاكستان هنوز بخش عمده منابع خود را صرف 700هزار نظامى اش در نيروهاى مسلح مى كند. اين در حالى است كه به عقيده مخالفان ادامه چنين روندى را به ضرر اعاده دموكراسى در پاكستان ارزيابى مى كنند. «اميراحمدخان» مدير «هرالد» پرفروش ترين ماهنامه پاكستان در اين مورد مى گويد: «نقش اردوي بزرگترين مانع بر سر راه دموكراسى است.»

توجه به همين اقتدار نظاميان در پاكستان موجب اوج گيرى بحث و جدل هاى بسيارى بر سر اين موضوع كه آيا مشرف از موقعيتى كه وى را به چنين سمتى رسانده است، دست خواهد كشيد يا نه، شده است.

ماهنامه هرالد در اين مورد مجموعه گزارش هايى را درست پس از آنكه قانونگذاران حزب حاكم درخواست باقى ماندن مشرف در هر دو سمت رياست جمهورى و فرماندهى اردو را مطرح كردند، به چاپ رساند.

بسيارى از تحليلگران امور سياسى پاكستان معتقدند كه احتمالاً مشرف در تلاش براى حفظ اختيارات نظامى اش اقدام به ايجاد يك شوراى امنيت ملى جديد خواهد كرد. اين در حالى است كه احتمالاً براى آنكه نشان دهد از فرماندهى اردو كنار كشيده است فقط يونيفورم نظامى اش را از تن بيرون خواهد آورد.

رئيس جمهور پاكستان اكنون رياست يك شوراى سيزده نفره را كه رهبران غيرنظامى و ارشد نظامى از جمله اعضاى آن هستند، بر عهده دارد. طرفداران شوراى جديد تاكيد دارند كه اين شورا مى تواند از بروز هر نوع كودتا در آينده جلوگيرى كند. اين در حالى است كه قانونگذاران مخالف ايده «حكومت نظامى دائم» را محكوم مى كنند. بسيارى از پاكستانى ها معتقدند كه اين موضوع سياسى در سايه اصلاحات مشرف قرار گرفته و آن طور كه بايد مورد توجه قرار نگرفته است.

مشرف براى تحت الشعاع قرار گرفتن بحث و جنجال پيرامون كناره گيرى اش از فرماندهى اردو، آزادى هاى بى سابقه اى را در پاكستان به وجود آورده است.  وى اجازه ايجاد شبكه هاى تلويزيونى خصوصى و بحث پيرامون موضوعات اجتماعى را كه پيش از اين ممنوع بودند، صادر كرده است. پاكستان همچنين به اين اقدامات جنرال به پيشرفت هاى خوبى در زمينه حقوق بشر دست يافته است كه از جمله آنها مى توان به ممنوعيت قتل انسان ها براى حفظ آبرو و شأن اجتماعى نام برد.يکى از فرستادگان حقوق بشر سازمان ملل در پاکستان به قانون‌گذاران آمريکايى اعلام کرد که هيچ هياتى را براى نظارت بر انتخابات آينده پاکستان به اين کشور نفرستند.

وى ادعا کرد قبل از برگزارى اين انتخابات، پرويز مشرف نتايج آن را به نفع خود تغيير داده است. هينا جيلاني، وکيل معروف پاکستانى که نماينده‌ حقوق بشر سازمان ملل نيز هست، گفت: دليلى براى نظارت بر انتخابات وجود ندارد زيرا قبل از انتخابات تقلب و دستکارى در برگزارى آن صورت گرفته است. وى اظهارات خود را زمانى که قانون‌گذاران آمريکايى در کنگره در بررسى بحران سياسى پاکستان نظر وى را در مورد نظارت بر انتخابات پارلمانى جويا شدند، اظهار داشت. جيلانى که از بنيانگذاران کميسيون حقوق بشر در پاکستان است، اظهار داشت: مشرف که انتظار مى‌رفت وضعيت فوق‌العاده لغو کند قبلا ادارات نظير محاکم و خبرگزارى‌ها را نابود کرده است. پرويز مشرف از بيم اينکه محاکم عالى وى را براى انتخاب مجددش فاقد صلاحيت اعلام کند، قضات و وکلاى مستقلى را که با اعمال قانون فوق‌العاده از جانب وى مخالفت کرده بودند از کار برکنار و بازداشت کرد. جيلانى گفت: آزادى اجتماعات به طور کامل محدود شده است و آزادى بيان نيز کاسته شده است. وى اضافه کرد: انتخاباتى که قرار است در جنوري برگزار شود تحت اين شرايط از اعتبار بسيار کمى برخوردار است.

 بر اساس قانون اساسى پاکستان، دستگاه قضايي  ناظر بر انتخابات اين کشور است. جيلانى از قانون‌گذاران پرسيد: چگونه مى‌شود در زمانى که محاکم قابل اعتماد مردم نيست و اعتبارى ندارد، انتخاباتى عادلانه و معتبر برگزار شود؟ ‌پيشتر شيلا جکسون لى و جيم موران، دو قانونگذار دموکرات به جيلانى اعلام کرده بودند که در حال بررسى امکان حضورشان در پاکستان به عنوان هيات نظارت بر روند انتخاباتى هستند. در همين حال بر اساس اولين نظرسنجى در پاکستان بعد از اعلام حالت فوق‌العاده در اين کشور اکثر پاکستانى‌ها خواهان استعفاى فورى پرويز مشرف هستند.

به گزارش روزنامه‌ الاهرام -چاپ مصر- بر اساس تازه‌ترين نظرسنجى که روزنامه‌ نيويارک تايمز آمريکا نتايج آن را منتشر کرد شصت وهفت درصد پاکستانى‌ها خواهان استعفاى فورى پرويز مشرف هستند. در حالى که هفتاد درصد معتقدند دولت پاکستان نيازى به برپايى انتخاب مجدد ندارد. بر اساس اين نظرسنجى دو سوم پاکستانى‌ها از مجموعه سه هزار و پنجصدوبيست فردى که در نظرسنجى شرکت کرده‌اند، نسبت به اوضاع سياسى کنونى پاکستان ناراضى و خواهان تغيير هستند. در اين نظرسنجى که از سوى مرکزى در واشنگتن صورت گرفت شصت درصد از پاکستانى‌ها مخالف توافق ميان مشرف و بى‌نظير بوتو رهبر معارضان پاکستان هستند. ‌پنجاه وهشت‌ درصد از مردم پاکستان اعلام کردند، ترجيح مى‌دهند که ائتلاف معارضان متشکل از مخالفان مشرف از جمله بوتو و نوازشريف، نخست وزير اسبق پاکستان قدرت را بدست گيرند. پنجاه وشش درصد نيز بر لزوم باقى ماندن اردودربيطرفي وشکل گرفتن دولت غير نظامى تاکيد کردند.

مشرف معمولا سرنوشت طرفداران و دشمنانش را آن‌طور كه خود مي‌خواهد رقم مي‌زند. از ميان اين دو ، انتصاب فرمانده نيروهاي مسلح و اردو اهميت بيشتري دارد چرا كه در اين كشور اردو سياست را در اختيار و كنترول همه امور را در دست دارد .انتصاب كياني به اين سمت درواقع به نوعي جمع شدن منافع مشرف، بي‌نظير بوتو و آمريكا در يك گزينه است. انتصاب كياني همچنين در داخل پاكستان هم پيامدهايي به‌دنبال دارد . جنرال كياني در حالي به اين سمت منصوب مي‌شود كه حكومت هشت ساله مشرف اكنون با اختلافات دروني و بحران سياسي كلي روبه‌روست. جامعه مدني پاكستان و جمعيت يکصدوشصت ميليوني اين كشور از وجود يك حاكم نظامي، بسيار سرخورده و نااميد شده‌اند .فضاي كه اكنون در جامعه پاكستان حاكم است به نوعي انتظار براي تغيير رژيم و احياي دمكراسي است. تصوير اردو هم در پاكستان به شدت مخدوش شده و روحيه نظاميان هم دچار آسيب شده‌است. بنابراين با توجه به اين توصيف‌ها شرايط پاكستان بسيار بحراني است و حكومت آن را مي‌توان يك حكومت تحميلي ناميد.

از سوي ديگر آنچه انتصاب جنرال كياني را به اين سمت ممكن كرده اين است كه اين گزينه در واقع منافع مشرف، بوتو و آمريكا را يك جا تأمين مي‌كند. انتصاب كياني درواقع علاوه بر اينكه به‌دليل سابقه طولاني كار او صورت گرفته، دلايل ديگري هم دارد كه مهم‌ترين آن نظر مثبت آمريكا نسبت به او به‌عنوان يكي از مهره‌هاي برنامه جامع حفظ مشرف در قدرت است .آمريكا مي‌خواهد كه مشرف با چهره‌اي غيرنظامي و با بيرون آوردن لباس نظامي به كار خود ادامه دهد. در اين صورت او بايد قدرت را در اردو به كسي بسپارد كه بيشترين اعتماد را به وي دارد. جنرال كياني هم مورد اعتماد مشرف است و هم مورد اطمينان آمريكا. تا اينجا تنها تصور مي‌شد كه كياني مورد حمايت و اطمينان مشرف و آمريكاست اما بي‌نظير بوتو هم در بيانيه‌اي از انتصاب كياني حمايت كرد.

اخبار رسيده از منابع مطلع در پاكستان حتي حاكي از آن است كه بوتو در مذاكرات خود با جنرال مشرف بر انتصاب كياني به پست اداره اردو به‌عنوان يكي از شرط‌هايش در تحقق اين معامله تأكيد كرده است. بوتو تأكيد كرده كه مسوول نظامي بايد فرد مورد تأييد او باشد. مشخصات زندگي‌نامه جنرال كياني نشان مي‌دهد كه او در دهه 1980 و در دوره اول نخست وزيري بوتو، معاون سوق واداره اردو بوده‌است .جنرال كياني همچنين از سوي مشرف در مذاكرات براي رسيدن به توافق با بوتو در دبي حضور داشته است.

بنابراين او از مهره‌هاي مهم در تعامل مشرف با بوتو به شمار مي‌آيد . در هشت سال گذشته مشرف از نظر عموم مردم پاكستان نوعي دنباله‌روي آمريكا تصوير شده است. فضاي غالب در ميان رسانه‌ها و افكار عمومي پاكستان نوعي فضاي ضد آمريكايي است. اين مقاومت و مخالفت در برابر آمريكا رفته رفته به رژيم دست نشانده آن در اسلام‌آباد منتقل شد. بنابراين يكي از دلايل عمده مخالفت مردم پاكستان با دولت مشرف، نزديكي آن به آمريكاست. با درنظرداشت به اينكه كياني هم در محفل نيروهاي بوتو و هم از نيروهاي مشرف است و از سوي ديگر حمايت آمريكا را هم با خود دارد، به راحتي نمي‌توان لقب و عنوان آمريكايي را از خود دور كند .نشريه آمريكايي نيوزويك در گزارشي از پاكستان نوشت جنرال كياني فرمانده اردوي پاكستان است.

او به خاطر عنوان تصدي اش  بارها به آمريكا سفر كرده و با مقامات پنتاگون و سيا ديدارهاي متعددي داشته است .در اين ديدارها او تماس‌هاي نزديك و شخصي با مقامات آمريكايي داشته كه اين تماس‌ها در نزديك شدنش به آمريكا بسيار مؤثر بوده‌است. اما همين نزديكي براي او در داخل پاكستان و در ميان افكار عمومي دردسر ساز خواهد شد و حتي ممكن است او را همچون يك پرويز مشرف ديگر به شخصيتي منفور در ميان مردم پاكستان تبديل كند .انتصاب كياني به‌عنوان مسوول نظامي با سه پرسش جدي همراه است:

اول اينكه آيا او توانايي بازسازي اردوي پاكستان و تبديل كردن آن به يك نيروي حرفه‌اي را دارد؟

دوم اينكه آيا او مي‌تواند بدون اينكه وارد بازي‌هاي سياسي و بحران هميشگي درگيري اردوو سياست در پاكستان شود به كار خود ادامه دهد؟

نكته سوم اين است كه آيا جنرال كياني به‌عنوان گزينه مورد حمايت آمريكا مي‌تواند هم انتظارات واشنگتن را در زمينه جنگ جهاني با تروريسم برآورده كند؟

همان‌طور كه گفته شد، انتخاب جنرال كياني يك انتخاب كاملا سياسي است . بنابراين او نمي‌تواند از پيامدهاي سياسي اين انتخاب و بحران روزهاي آينده اين كشور به دور بماند. اما بايد ديد كه او چطور با اين بحران روبه‌رو خواهد شد . حضور جنرال مشرف با لباس غيرنظامي در راس قدرت در پاكستان مشكلات او را حل نخواهد كرد. او حتي بعد از به دوش كشيدن عنوان رئيس‌جمهوري غيرنظامي باز هم با مخالفان جدي روبه‌روست و در اين رويارويي به كمك جنرال كياني براي حفظ حاكميت نياز دارد .

جنرال پرویز مشرف در اگست 1943 در یک خانواده متوسط متولد شد و در سال 1961 وارد اکادمی نظامی پاکستان شد .وي درسال 1998 به‌ رياست اردو ي پاکستان رسید و يكسال پس از آن در كوتايي بدون خونريزي قدرت را در دست گرفت .مشرف در سال 2001 خود را رئيس‌جمهور پاكستان خواند و در همه‌پرسي سال 2002 براي تمديد رياست‌جمهوري پيروز شد .وي پس از رويدادهاي 11 سپتامبر 2001 به عنوان متحد كليدي بوش در نبرد با تروريسم شناخته شد .تلاش مشرف برای خلع قدرت از افتخار چودری رئيس محاکم عالي در ماه مارچ 2007 موجب ایجاد یک بحران سیاسی شد و دامنه اين بحران به بازگشت يكجانبه و دستگيري نوازشريف منجر شد كه طي آن نواز شريف به عربستان بازگردانده شد.

كودتا در پاكستان روشي نو براي براندازي حكومت حاكم به شمار نمي‌رود.

كودتا در اين كشور آسيايي سابقه‌اي ديرينه دارد اما در بررسي علل وقوع چهارمين كودتاي پاكستان در تاريخ 12 اكتبر 1999 به دست پرويز مشرف مي‌توان به اوضاع وخيم اقتصادي، انحصار طلبي قدرت و بي‌كفايتي و فساد دولت حاكم و نارضايتي مردم از آن اشاره كرد؛ چرا كه اين كودتا بدون هيچ خون‌ريزي و مشكلي و تنها ظرف چند ساعت به وقوع پيوست. چهار ماه پس از خوشحالي نواز شريف از دستاوردي كه توانسته بود با كمك اردويش در كشمير بدست آورد و تبريك به جنرال پرويز مشرف، رييس اردو براي اين اقدام، نخست وزير وقت پاكستان توسط كسي كه فكرش را نمي كرد يعني مشرف از قدرت بركنار شد. اما بدون شك اين چهارمين كودتاي نظامي پاكستان تنها بر سر بحران كشمير نبود. ريشه‌هاي اين كودتا به دو سال قبل زماني كه شريف سعي كرد تا قدرت را در پاكستان تنها به خودش منحصر كند، برمي‌گردد.

شريف در فوريه سال 1997 با اكثريت آراء به قدرت رسيد. چند ماه پس از به قدرت رسيدنش وي تلاش كرد كه قانون اساسي را به منظور جلوگيري از اختيارات رييس‌جمهور در انحلال دولت منتخب و همچنين محدود كردن وظايف رييس ديوان عالي پاكستان اصلاح كند . بركناري ريس محاکم عالي پاكستان پس از آن صورت گرفت كه اين مرجع قانوني تلاش كرد اتهاماتي را عليه نخست وزير كه نتوانسته بود در خصوص اتهامات فسادش پاسخي معقول ارائه كند، مطرح كند .رييس اردوي آن زمان جنرال جهانگير كرامت نيز نقش بيشتر اردو را در سياست خواستار شد كه اين درخواست به بركناري‌اش از سوي نخست وزير قدرت طلب منجر شد .

تحليل‌گران منطقه‌يي مي‌گويند، شريف، مشرف را نه به خاطر دركش از اردو بلكه به خاطر اينكه گمان مي‌كرد وي توانايي ايجاد يك پايگاه قدرت در پاكستان را ندارد، برگزيد؛ چرا كه مشرف به هيچ طبقه‌ي حاكمي در اردوي پاكستان وابسته نبود . اما محبوبيت دولت شريف در بحبوحه‌ي وضعيت نابسامان اقتصادي پاكستان، قرضه‌هاي خارجي اين كشور كه از 32 ميليارد دالر هم گذشته بود و همچنين بحران‌هاي ناشي از عدم نظم و قانون در پاكستان به شدت كاهش يافته بود.

شخصيت‌هاي مخالف پاكستان معتقد بودند چهره نامحبوب نخست وزير اين بحران‌ها را به وجود آورده اما كودتاي مشرف كه به بركناري شريف از قدرت منجر شد به بحران كشمير برمي‌گردد، جايي كه ارتش پاكستان پيروزي قابل توجهي را بر هند بدست آورد اما شريف چند روز پس از كنترول كشمير مجبور شد تحت فشارهاي واشنگتن از موضعش بازگردد و دستور عقب نشيني كامل از منطقه‌ي كشمير را صادر كند.

رهبران هند اين واقعه را به عنوان يك پيروزي جشن گرفتند و تعدادي از حاميان شريف جنرال‌هاي عالي رتبه‌ي پاكستان را به اقدامي بي‌پروايانه متهم كردند . اما مشرف در گفت‌وگوي افشا كرد، تمام سياستمداران در آغاز اين حمله در خارج بوده‌اند و وي تقصيري ندارد  .  جنرال شيرن مازاري، كارشناس دفاعي پاكستان اظهار داشت: اردو عقب‌نشيني را يك تحقير تلقي كرد . وي افزود: بسياري از افراد در اردو از اين واقعه ناراحت بودند و اين احساس در ميان نظاميان وجود داشت كه آيا اين تصميم، تصميم درستي است؟ شايد اگر شريف به واشنگتن نمي‌رفت اين اتفاق رخ نمي‌داد .شريف پس از اين واقعه با تنش فزاينده‌اي در حزبش روبروشد و منتقداني نظير جنرال حميد گل گفتند تلاش‌هاي وي براي انحصار طلبي قدرت و بركناري مشرف تلاشي براي انجام كودتا عليه اردو بود . وي افزود: احتمال وقوع يك جنگ داخلي بسيار محتمل بود.

مدير روزنامه‌ي نيوز پاكستان نيز نوشت: اردوبه نفع مردم كار مي‌كرد و به همين دليل مورد حمايت مردم بود. اما در حالي كه شريف سعي كرد مشرف را از قدرت بركنار كند به دليل بي‌كفايتي دولت شريف جنرال‌هاي اردو به ياري مشرف شتافته و با كمك وي و رهبري يك كودتا، دولت شريف را بركنار كردند . تنش ميان دولت نواز شريف و اردو پاكستان تقريبا سير صعودي داشت.

بيل كلينتون، رييس‌جمهور وقت آمريكا به نواز شريف، نخست وزير پاكستان فشار آورده بود تا نيروهاي پاكستان را از كشمير تحت كنترول هند خارج كند. اين امر يكي از دلايل اصلي مخالفت شريف با اردو بود . شريف در 12 اكتبر سال 1999 تلاش كرد تا جنرال پرويز مشرف، رييس اردو را از سمتش بر كنار كند و جنرال خواجه ضياء‌الدين، مدير خدمات اطلاعات جاسوسي پاكستان را به جاي وي فرمانده اردو كند. مشرف كه در اين زمان در خارج از كشور به سر مي‌برد با يك هواپيماي تجاري به پاكستان بازگشت. جنرال‌هاي عالي رتبه اردو با بر كناري مشرف مخالفت كردند . شريف دستور داد تا فرودگاه كراچي به منظور جلوگيري از فرود هواپيماي مشرف بسته شود. اين جنرال‌ها با انجام كودتايي دولت شريف را بر كنار كرده و كنترول فرودگاه را به دست گرفتند. هواپيما زمان اندكي براي سوخت‌گيري داشت و جنرال مشرف در همين زمان كوتاه كنترول دولت را به دست گرفت. مشرف، شريف و وزراي كابينه‌اش را دستگير كرد و وي را به تبعيد به عربستان فرستاد . اما عوامل و حوادثي كه منجر به كودتاي مشرف و جنرال‌هايش و براندازي دولت شريف شد، به شرح زير است : پاييز سال 1998، اطلاعات جاسوسي آمريكا از ائتلاف ناميمون پاكستان مطلع شد.

اطلاعات جاسوسي آمريكا ارتباط ميان خدمات اطلاعاتي پاكستان، طالبان و القاعده را به اثبات رساند و مشخص شد كه خدمات اطلاعاتي پاكستان (ISI) هشت پايگاه در افغانستان دارد كه از افسران بازنشسته يا فعال اين نهاد هستند . سيا متوجه شد كه افسران ISI مرتبا با اسامه بن لادن، رهبر القاعده و مشاوران وي براي هماهنگ‌سازي دسترسي به اردوگاه‌هاي آموزشي القاعده در افغانستان ديدار مي‌كنند.

 ISIاز بن لادن حمايت مالي و لوژستيكي مي‌كرد اما آنها هيچ مدركي دال بر مشاركت مستقيم ISI در حملات خارجي القاعده نيافتند . يك مقام آمريكايي از گزارش سيا متوجه شد كه ائتلاف ناميموني وجود دارد كه تنها از تروريسم حمايت مي‌كند و مي‌تواند تهديدي عليه آمريكا باشد و حتي جنگ هسته‌يي را در كشمير به راه اندازد .

در دوم دسامبر سال 1998 شريف به واشنگتن رفت تا با كلينتون و ديگر مقامات عالي رتبه دولت وي ديدار كند . مساله‌ي مورد توجه كلينتون برنامه هسته‌يي پاكستان بود دومين مساله اقتصاد پاكستان بود و سومين موضوع تروريسم و حمايت پاكستان از بن لادن بود .

شريف به كلينتون پيشنهاد داد تا سيا يك تيم كماندو از ماموران سري پاكستان را براي دستگيري بن لادن آموزش دهد . در چهارم ژوئيه سال 1999، كلينتون در جريان بحران‌هاي منطقه‌يي تهديد كرد، حمايت پاكستان را از بن لادن به صورت علني افشا مي‌كند. اردوي پاكستان در اوائل ماه مه سال 1999 به رياست جنرال مشرف منطقه‌ي استراتژيك كارگيل را در كشمير تحت كنترول هند اشغال كرد و اين امر بحران جدي را ميان هند و پاكستان به وجود آورد . شريف مجددا در چهارم جنوري به آمريكا رفت تا با كلينتون ديدار كند اما به دليل وعده‌هاي انجام نشده از سوي شريف، كلينتون با عصبانيت با وي برخورد كرد و تهديد كرد بيانيه‌اي را منتشر مي‌كند و در آن توجه سراسر جهان را به حمايت پاكستان از تروريست‌ها جلب مي‌كند . شريف بازگشت و فورا نيروهايش را از كارگيل خارج كرد و به اين بحران پايان داد. اما به موجب آن وي محبوبيتش را در پاكستان از دست داد. چند ماه بعد از اين واقعه شريف به واسطه‌ي كودتاي مشرف سقوط كرد .

بنا به اظهارات مقامات سابق و كنونى دولت آمريكا طى شش سال گذشته واشنگتن به منظور كمك به جنرال پرويز مشرف جهت امنيت تسليحات هسته اى پاكستان حدودا مبلغ ۱۰۰ ميليون دالر صرف برنامه هايى فوق محرمانه در اين زمينه كرده است. روزنامه نيويارك تايمز نوشت: اما در حالى كه ابهاماتى فراروى آينده رهبرى كشور پاكستان قرار گرفته است، مشاجرات درخصوص كافى بودن اقدامات آمريكا در زمينه مصون نگه داشتن كلاهك هاى راکتي و لابراتوارهاى هسته اى و نظامى نيز اوج گرفته و در اين ميان برخى اين بحث را مطرح كرده اند كه آيا اساسا بى ميلى مقامات دولت پاكستانى در افشاى جزئيات مهم انبارهاى تسليحاتى اين كشور باعث تضعيف ثمربخشى بازدهى كمك هاى امنيتى مداوم واشنگتن شده است يا خير. اين كمك هاى امنيتى در قالب بودجه هاى سرى فدرال به منظور تعليم نيروهاى اردو پاكستان در ايالات متحده و نيز احداث يك پايگاه آموزشى امنيت هسته اى در پاكستان هزينه شده است و به گفته مقامات آمريكا به رغم هزينه هاى مذکور اين پايگاه كه قرار بود امسال به بهره بردارى برسد هنوز از نظر ساخت تكميل نشده است.

اين گزارش مى افزايد: انبوهى از امكانات و تجهيزات از هلى كوپترهاى جنگنده و دوربين هاى ديد در شب گرفته تا برخى تجهيزات تجسس مواد هسته اى جهت كمك به امنيت كلاهك ها، مواد و لابراتوارهاى هسته اى پاكستان به اين كشور ارسال شده است. در اين ميان اگرچه مقامات آمريكا اظهار داشته اند كه انبارهاى تسليحات هسته اى پاكستان در حال حاضر به لحاظ امنيتى در شرايط خوبى به سر مى برند و تدابير امنيتى دولت پاكستان نيز افزايش يافته اما دولت پرويز مشرف در بسيارى موارد نسبت به اعلام دقيق ماهيت تجهيزات هسته اى و جاى استفاده از اين تسليحات از خود اكراه نشان داده است و دليل اين امر آن است كه پاكستانى ها نمى خواهند مكان انباشت تسليحات هسته اى و يا ميزان و نوع سوخت بمب هايى كه اين كشور توليد مى كنند را افشاء كنند. روزنامه نيويارك تايمز آورده است: برنامه آمريكا در حمايت از پاكستان جهت حصول اطمينان از امنيت انبارهاى تسليحات هسته اى اين كشور پس از وقوع حملات 11 سپتامبر  2001و درست زمانى تهيه و تنظيم شد كه دولت جورج بوش مباحثات در خصوص به اشتراك گذاشتن يكى از مهمترين تکنالوژي خود در زمينه امنيت هسته اى با نام سيستم PALS را آغاز كرد.

هدف اين سيستم آن است كه با استفاده از يكتعداد كدها و رمزهاى مخصوص از انفجار تسليحات هسته اى جلوگيرى مى شود. در پايان به رغم كمك هاى دولت فرانسه و روسيه دولت آمريكا تصميم گرفت كه پاكستان را در اين سيستم امنيتى سهيم نكند. علاوه بر اين مقامات پاكستان اساسا نگران بودند كه در نظر گرفتن چنين تکنالوژي در مورد تسليحات هسته اى كشورشان عرصه را براى واشنگتن به گونه اى فراهم سازد كه اين كشور بتواند تسليحات پاكستان را عليه خودشان بكار گيرد. در حالى كه بسيارى از كارشناسان و تحليلگران هسته اى در دولت آمريكا معتقد بودند به دليل اينكه خطر قرار گرفتن انبارهاى تسليحات هسته اى پاكستان در دستان تروريست ها بيش از هر كشور ديگرى است، پس بايد سيستم PALS را به اسلام آباد پيشنهاد كرد. از سوى ديگر برخى مقامات واشنگتن بيم آن داشتند كه به اشتراك گذاشتن اين تکنالوژي موجب آگاهى و دانش بيش از حد مقامات پاكستان در خصوص نظام تسليحاتى آمريكا شود.

همين مسائل و نگرانى ها بود كه دولت بيل كلينتون، رئيس جمهور سابق آمريكا را در اوايل دهه نود بر آن داشت تا از شركت دادن چين در اين تکنالوژي  منصرف شود. سيستم امنيتى هسته اى PALS وابسته به يك كليد (سوئيچ) در مدارى است كه ورود به آن تنها در صورتى ميسر است كه كاربر كد عددى صحيح را كه به يك تايمر (زمان سنج) براى استقرار و انفجار سلاح متصل است، وارد نمايد. سوئيچ هاى تعبيه شده درست مانند سيستم پردازش ATM در بانك ها در صورت تلاش هاى خطا در وارد كردن كد صحيح از كار مى افتد. در برخى موارد لينك هاى از كار افتاده باعث انفجار كوچك وناقص در كلاهك هسته اى مى شود تا از اين طريق ناكارآمدى سيستم مشخص شود.

روزنامه نيويارك تايمز به دليل مصاحبه هاى متعدد با مقامات آمريكا و كارشناسان هسته اى از جزئيات اين برنامه محرم با خبر است و برخى از اين مقامات ابراز نگرانى كرده اند كه انبارهاى تسليحات هسته اى پاكستان همچنان در معرض خطر كنترول توسط تروريست ها قرار دارد. اين گزارش مى افزايد: اگرچه پاكستان يكى از همپيمانان اصلى آمريكا خارج از پيمان آتلانتيك شمالى (ناتو) قلمداد مى شود اما برنامه امنيتى آمريكا نزد مقامات نظامي پاكستان با اقبال مواجه نشده و برخى از نظاميان ارشد اين كشور معتقدند هدف از اين برنامه ها آن است كه واشنگتن اطلاعاتى را در خصوص ماهيت تسليحات هسته اى پاكستان كسب كرده و در صورت امكان درصدد از بين بردن آنها برآيد.

ازطرف ديگرپاكستان و هند طي نيم قرن تنش مداوم تواناييهاي نظامي خود را در رقابتي دامنه‌دار بطور فزاينده‌اي افزايش داده‌اند و دو كشور نه تنها در تسليحات متعارف، بلكه در صنايع راکتي نيز پيشرفتهاي قابل ملاحظه‌اي داشته‌اند. توسعه زرادخانه‌هاي راکتي به لحاظ توانايي‌هاي هسته‌اي آنها، اهميت و حساسيت فوق‌العاده‌اي يافته است. توجه اردوي پاكستان به تکنالوژي راکتي به دهه‌هاي قبل بازمي‌گردد و آن مربوط به دوراني است كه هند، رقيب منطقه‌اي پاكستان موفق شد تکنالوژي راکتي خود و همچنين راکت ‌هاي زمين به زمين موسوم به آگني به معناي آتش خودرا توسعه دهد.

افزايش قابليت راکت ‌هاي آگني هند مقامات نظامي پاكستان را به شدت نگران كرد و به اين ترتيب بود كه اين كشور درصدد همكاري با كشورهاي چين و كورياي شمالي كه از تکنالوژي راکتي قابل توجهي برخوردار بودند، برآمد. البته، مقامات دولتي و نظامي پاكستان درهيچ مقطعي نپذيرفته‌اند كه توسعه راکتي آن‌ها با كمك خارجي امكان‌پذير شده است و پاكستاني‌ها همواره بر مستقل بودن تحقيقات دانشمندان تسليحاتي خود تاكيد كرده‌اند و فناوري راکتي را يكي از دستاوردهاي مهم علمي و فني خود به حساب مي‌آورند.

اما، چه در گذشته و چه در زمان حاضر، همواره اين ترديد وجود داشته است كه پاكستان بطور مستقل به فناوري پيشرفته راکتي دست نيافته و از كمك‌هاي فني و علمي چين و يا كورياي شمالي استفاده كرده است. اتهاماتي كه بخصوص از طرف آمريكا متوجه پاكستان بوده است دلالت بر آن دارد كه پاكستان و كورياي شمالي همكاري موثري در اين‌باره داشته‌اند و بتازگي نيز آمريكا خواستار توضيح كورياي شمالي درباره همكاري‌هاي راکتي با اسلام‌آباد شده است.

آمريكايي‌ها، پاكستان را متهم كرده‌اند كه به ازاي دريافت تکنالوژي راکتي  از كورياي شمالي، به اين كشور در زمينه دستيابي به توليد سلاح هسته‌اي ياري رسانده‌اند.

واقعيت اين است كه پاكستان موفق شده است نسل‌هاي جديدتر و پيشرفته‌تر راکت هاي زمين به زمين با بردهاي كوتاه و متوسط خود را آزمايش كند و مهمتر اين كه در هر حال، توسعه راکتي پاكستان در رقابت آشكار با هند صورت گرفته است. هرگاه به اين واقعيت توجه داشته باشيم كه پاكستان در سطح سلاح‌هاي متعارف، توان رقابت جدي با هند را ندارد و روي همين اصل، بر سلاح‌هاي غيرمتعارف به عنوان قوي‌ترين تضمين امنيت ملي خود تاكيد دارد و راکت ‌هاي آزمايش شده نيز توان حمل كلاهك هسته‌اي را دارند، آنگاه راحت‌تر مي‌توان شدت تمايل پاكستان به توسعه راکتي ‌اش را درك كرد. پاكستان اميدوار است كه تنها از اين طريق و با نمايش قابليت بازدارندگي -اش بتواند به قدرت نظامي برتر هند پاسخ دهد.

در پاكستان اين اعتقاد وجود دارد كه توازن قدرت نظامي با ورود عامل اسراييل در حمايت تسليحاتي از هند به نحو خطرناكي در حال برهم خوردن به سود هند و به زيان پاكستان است.  بنابراين، دلايل زيادي وجود دارد كه پاكستان را قانع مي‌كند توان راکتي خود را افزايش دهد و برد راکت ‌هاي خود را به گونه‌اي افزايش دهد كه هند احساس كند هيچ نقطه‌اي از اين كشور از تيررس راکت ‌هاي كوتاه‌برد، ميان‌برد و دوربرد پاكستان در امان نخواهد بود. همچنين اردوي پاكستان به تقويت بنيه دفاعي خود مي‌انديشد و بسياري از تحولات داخلي پاكستان و رقابت‌هايي كه بر سر كسب و حفظ قدرت بين جنرال - هاي اردو و نخبگان سياسي و سران احزاب در اين كشور وجود دارد، در همين رابطه قابل توضيح هستند.

 نمايه راکتي پاكستان
- نام راکت : ابدالي برد: ‪
۱۸۰كيلومتر

آزمايش راکت ابدالي درتاريخ ‪ ۷مارچ ‪ ۱۹۹۷ميلادي انجام شده بود و استعداد تخريب هدف خود را تا ‪ ۱۸۰كيلومتر دارد و برد آن ‪۱۷۵۰ كيلومتر مي‌باشد. بر روي اين راکت كوتاه برد موتور تك پايه نيروي محركه  Propllantنصب شده است.

- نام راکت: غوري ‪ ۱طول : ‪ ۱۶متر
اين راکت در ششم اپريل ‪
۱۹۹۸ميلادي بابرد ‪ ۱۳۰۰الي ‪۱۵۰۰ كيلومتر و وزن ‪ ۱۶تن مورد آزمايش قرار گرفت. غوري ‪ ۱با سوخت مايع كه ‪۲۰درصد آن بنزين و ‪ ۸۰درصد آن نفت است كار مي‌كند و قابليت حمل دو تن كلاهك هسته‌اي را دارد .

- نام راکت: غوري - ‪۲

اين راکت در تاريخ ‪ ۱۴آوريل ‪ ۱۹۹۹ميلاديآزمايش شد وحاوي سوخت مايع است و وزن آن ‪ ۱۷۸۰۰كيلوگرم و وزن كلاهك هسته‌اي آن مي‌تواند تا ‪ ۱/۵تن باشد.

انداخت آن بوسيله دستگاه‌هاي ثابت و سيار پرتاب امكان پذير مي‌باشد.

- نام راکت: هاتف ‪ ۱و ‪ ۲يا غزنوي
يك راکت بالستيك كوتاه برد با سوخت جامد تا ‪
۵۰۰كيلومتر برد دارد و وزن آن پنج تن است و ‪ ۸/۵متر طول دارد.

- نام راکت: شاهين ‪۱
راکت شاهين ‪
۱پاكستان موشك سوخت ‪  SOLID مي‌باشد و با سرعت زيادي هدف خود را نشانه مي‌گيرد و ‪ ۹۵۰۰كيلوگرم وزن دارد، مي‌تواند تا ‪ ۷۵۰كيلومتري را مورد هدف قرار دهد.

اين راکت زمين به زمين بوده قابليت حمل كلاهك اتمي تا يك تن را دارد .

- نام‌ راکت: شاهين ‪ ۲۵۰۰ ۲كيلومتر برد، وزن كلاهك : ‪ ۲۵تن طول :‪۱۷/۵متر قابليت حمل كلاهك‌هاي متعارف و هسته‌اي - هاتف ‪ ۴از نوع شاهين ‪/ ۱ ‪ ۷۰۰كيلومتر برد داشته و قادر به حمل كلاهك هسته‌اي است.

- هاتف ‪  ۵يا غوري / ‪ ۱۵۰۰كيلومتر برد / وزن ‪ ۱۶تن
ميان برد بالستيك / حمل كلاهكهاي اتمي و متعارف
- هاتف ‪
۶/شاهين/۲
۲۵۰۰كيلومتر برد
- هاتف ‪
۷از نوع بابر ‪ ۷۰۰كيلومتر برد قابليت حمل كلاهك هسته‌اي
 ارزيابي
- توسعه راکتي پاكستان در رقابت و در پاسخ به توسعه موشكي هند مدنظر مقامات نظامي پاكستان است.

- پاكستان بر اين باور است كه در سطح تسليحات متعارف از توان رقابتي محدودي در مقايسه با هند برخوردار است، بنابراين تنها راه‌حل حفظ توازن طرح قدرت نظامي، توجه ويژه به بازدارندگي هسته‌اي و راکتي با قابليت حمل كلاهك‌هاي هسته‌اي است.

- نزديكي هند و آمريكا درپاكستان باعث نگراني‌هاي جدي شده است و اين موضوع انگيزه‌اي براي گسترش توان راکتي اين كشور شده است.

احزاب ، قانون وحاکميت در پاكستان

 

بر اساس قانون اساسي پاكستان ، نخست وزير از سوي نمايندگان مجلس ملي انتخاب مي‌شوند و اكثريت حزبي در اين مجلس به معناي در اختيار گرفتن تمامي امور اجرايي كشور است.

فهرست مهمترين احزاب سياسي پاكستان و ميزان قدرت سياسي هركدام بدين ترتيب است :
نام حزب / رهبر حزب
- حزب ملي عوام‪
ANPاسفنديار ولي خان
- جنبش ملي بلوچستان(حي)
 BNM/Hدكتر حي بلوچ
- حزب ملي بلوچ ‪
BNPسردار اختر مينگال
- حزب جمهوري وطن
JWPاكبر خان بوگتي
- جمعيت الحديث ‪
 JAHساجد مير
- جمعيت علماي اسلام - شاخه فضل
 JUP/F فضل الرحمان
- جمعيت علماي اسلام شاخه نيازي‪
JUP/NI سميع الحق
- حزب ملت ‪
 NPPفاروق لغاري
- شوراي ملي ياكهتي ‪
MYCقاضي حسين احمد
- جماعت اسلامي پاكستان ‪
JIPقاضي حسين احمد
-جمعيت علماي پاكستان شاخه نوراني‪
JUP/NOشاه احمد نوراني
- جنبش متحده قومي - شاخه الطاف ‪
MQM الطاف حسين
- حزب ملي مردم ‪
NPP غلام مصطفي جتويي
- حزب عوام پختون خواه ‪
PKMAPمحمود خان اچكزيي
- حزب قومي پختون ‪
PQP محمد افضل خان
- تحريك عوام پاكستان ‪
PAT طاهرالقادري
- مسلم ليگ - شاخه جونجو‪
 PML/Jحامد ناصرچاتها
- مسلم ليگ - شاخه نواز ‪
PML/Nنواز شريف
- مسلم ليگ- شاخه قائد اعظم
PML/Qچوهدري شجاعت حسين
- مسلم ليگ پاكستان شاخه‌فدا
PML/Fملك محمد قاسم
- مسلم ليگ شاخه قاسم
PML/Qملك ميرحضرخان
- تحريك انصاف  ‪
 IPPعمران خان .

جايگاه و كرسي‌هاي احزاب در دوازدهمين
دوره مجلس ملي پاكستان :
مسلم ليگ شاخه قائد اعظم يا حزب حاكم
165
حزب مردم شاخه بي‌نظيربوتو ‪
63
مجلس متحده عمل ‪
59
مسلم ليگ شاخه نواز ‪
18
جنبش متحده قومي شاخه الطاف  ‪
18
حزب عوامي پختون خواه ‪
4
تحريك انصاف
3
گروه مستقل ‪
12 .

اختلاف‌هاي سياسي بين رهبران احزاب سياسي پاكستان از جمله جنبش دمكراتيك همه حزبي (اي.پي.دي.ام) به محوريت حزب مسلم ليگ (شاخه نواز)و حزب مردم به رهبري بي‌نظير بوتو درباره تحريم و يا شركت در انتخابات پارلماني با وجود اظهارنظرهاي خوشبينانه نوازشريف همچنان به قوت خود باقي است.

با نزديك شدن به ‪  16دسامبركه ازسوي پرويز مشرف براي لغو وضعيت فوق‌العاده در كشور درنظر گرفته شده است، آرايش سياسي احزاب شكل روشن‌تري بخود مي‌گيرد. قرار است جنبش دمكراتيك همه حزبي درباره تحريم انتخابات تصميم بگيرد،اما ترديد نواز شريف در تحريم انتخابات، چشم‌انداز روشني براي تصميم امروز اين جنبش ايجاد نكرده است. مشروط كردن تحريم انتخابات به حضور همه احزاب مخالف دولت از جمله حزب مردم، تصميم‌گيري دراين خصوص را براي جنبش همه حزبي والبته شاخه نواز مسلم ليگ مشكل و پيچيده‌تر كرده است. درحالي كه قرار است امروز موضع نهايي جنبش همه حزبي درباره انتخابات اعلام شود، يكي از محورهاي اصلي احزاب مخالف دولت يعني بي‌نظير بوتو درخارج از پاكستان حضور دارد.

حزب مسلم ليگ (شاخه نواز) تاكيد كرده بود در صورتي كه يكي از مهمترين جنبش‌هاي مخالف دولت ،موافق تحريم انتخابات نباشد، هرگونه تلاش در اين راستا عقيم خواهد ماند. هر دو رهبر سياسي در ديداري توافق كردند كه كميته‌اي هشت نفره تشكيل شود تا منشور مشترك ‪ 15ماده‌اي را تدوين كنند، اما اين كميته مشترك روي ‪  13بند به تفاهم رسيد و دو بند باقي مانده تاكنون لاينحل باقي مانده است.

بنداول مورداختلاف مربوط به بازگشت و احياي قضات و ديوان عالي است و بند ديگر مربوط به تعيين ضرب‌الاجل براي ارايه منشور به رييس جمهوري پاكستان است.

حزب مردم موافق اين دو بند نيست، اما مسلم ليگ (شاخه نواز)بر اين دو بند منشور تاكيد دارد.

احسن اقبال، سخنگوي اين حزب در اين مورد مي‌گويد كه "ما همچنان بايد اين دو موضوع را حل كنيم و من درباره حل سريع اين موضوع‌ها خوشبين هستم." نواز شريف و بي‌نظير بوتو معتقدند كه دولت پرويز مشرف سعي مي‌كند تا در انتخابات هشتم جنوري ‪تخلف كند و اين دو رهبر سياسي، تاكنون درباره شرايطي كه بايد براي جلوگيري از اين تخلفات اعمال شود به توافق نرسيده‌اند.

بازي سياسي احزاب :چشم انداز بازي‌هاي بازيگران صحنه سياسي پاكستان هرگونه پيش‌بيني درباره آينده سياسي اين بازيگران را پيچيده كرده است.

- پرويز مشرف ، رييس جمهوري پاكستان هم اينك با خيالي آسوده نظاره‌گر بازي احزاب مردم و مسلم ليگ شاخه نواز از يكسو و مسلم ليگ شاخه قائد اعظم از سويي ديگر است.

اقدام‌هاي وي در صحنه سياسي پاكستان تاكنون به چند نتيجه منتج شده است:
اول ايجاد تعادل بين احزاب سياسي،دوم ايجاد زمينه اختلاف بين سه حزب عمده پاكستان يعني مسلم ليگ شاخه نواز و شاخه قائد اعظم و حزب مردم، سوم حذف تدريجي وكلا از دايره سهم خواهي قدرت، چهارم دور كردن سايه تحريم از سر انتخابات

حزب مسلم ليگ (شاخه نواز)
باتوجه به‌اظهارات اخير نواز شريف مبني بر اينكه انتخابات بايد به همه پرسي عليه مشرف تبديل شود، به نظر مي‌رسد اين حزب براي تحريم انتخابات دچار ترديد شده باشد.

برجسته‌تر شدن نقش بي‌نظير بوتو در صحنه سياسي پاكستان، نوازشريف را مجاب كرده است كه باكارت حزب مردم دربازي قدرت حضور پيدا كند، هرچند بطور علني موضع خود را روشن نكرده است. حزب مردم در شرايط فعلي از نظر تشكيلاتي و سياسي وضع و موقعيت مناسبتري نسبت به مسلم ليگ (شاخه‌نواز)دارد،لذا تمايل نوازشريف به شركت در انتخابات به ارزيابي وي از وضعيت موجود برمي گردد.

 حزب مردم
بي‌نظير بوتو در شرايطي كه جنبش همه حزبي درآستانه تصميم‌گيري براي تحريم يا شركت در انتخابات است، به دبي سفر كرده و بطور عملي هرگونه توافق با نواز شريف درباره منشور مشترك مطالبات را به محاق برده است. وي، درپشاور گفته است كه "اگر ما انتخابات را تحريم كنيم، به مشرف اين امكان را خواهيم داد تا با كسب دو سوم اكثريت در پارلمان، به حالت فوق- العاده اعتبار ببخشد."
بنابراين، شركت حزب مردم در انتخابات قطعي است و نامزدهاي اين حزب در سراسر پاكستان خود را براي رقابت با ساير نامزدهاي حزبي آماده مي‌كنند و اين حزب درزمان حاضر با حزب جمعيت علماي اسلام (شاخه فضل) دربرخي حوزه‌هاي انتخابيه به توافق رسيده و به نظر مي‌رسد كه در ساير حوزه‌ها نيز درچند روز آينده به توافق دست يابد.

حزب مسلم ليگ (شاخه قائد اعظم)
نكته ديگري كه درحال حاضر براي حزب مردم آزاردهنده است، رفتار سياسي و اقدام‌هاي ايذايي حزب مسلم ليگ شاخه قائد اعظم است.
 شكايت "سيف‌الله ابرو" يك نامزدانتخاباتي مجلس ملي از حزب مسلم ليگ شاخه قائد اعظم از "بي‌نظير بوتو" در دادگاه لاركانه يكي از اقدام‌هاي ايذايي اين حزب عليه بي‌نظير بوتو بود. ابرو با حضور در دادگاه لاركانه اعلام كرده كه خانم بوتو به دليل داشتن پرونده فساد مالي حق شركت در انتخابات را ندارد. مسلم ليگ قائداعظم بطور قطع از گرايش مشرف به بوتو رضايت ندارد و لذا، تلاش مي‌كند بااقدام‌هاي ايذايي، چهره سياسي خانم بوتو را تخريب كند. اين حزب از توافق‌هاي انجام شده ميان مشرف و بوتو ناخرسند است و اين ناخرسندي در رفتار اعضاي اصلي قائد اعظم به خوبي نمايان شده است.

شيخ رشيد احمد، شجاعت حسين و پرويز الهي از جمله اعضاي ارشد مسلم ليگ هستند كه طي يك ماه گذشته به كرات از وضعيت موجود ابراز نارضايتي كرده‌اند. مسلم ليگ شاخه قائد اعظم از ائتلاف با نواز شريف نيز بازمانده است، لذا نااميدانه چشم به پرويز مشرف دارد تا با حمايت‌هاي غيرمستقيم زمينه حضور مجدد در قدرت را براي آنها فراهم كند، هر چند مشرف بارها اعلام كرده كه از هيچ حزبي حمايت نخواهد كرد. 

مجلس متحده عمل پاكستان متشكل از شش حزب مذهبي جمعيت علماي اسلام (شاخه فضل)، جماعت اسلامي، جمعيت اهل حديث، جمعيت علماي پاكستان، حزب اسلامي و حزب تنظيم اسلامي است. اميرقاضي حسين‌احمد رهبرجماعت‌اسلامي و منشي مجلس متحده عمل نقش موثري در مواضع اين تشكل دارد و اين حزب سه‌شنبه گذشته بطور رسمي اعلام كرد كه انتخابات پارلماني پاكستان را تحريم خواهد كرد. درزمان حاضر اين حزب و شاخه نواز مسلم ليگ از اعضاي موسس جنبش دمكراتيك همه حزبي (اي.پي.دي.ام) هستند كه قرار است امروز نظر نهايي خود را درباره انتخابات پارلماني پاكستان اعلام كنند. جنبش همه حزبي تهديد كرده است درصورتي كه مشرف تا ‪ دسامبربه اين مطالبات پاسخ ندهد، انتخابات را تحريم خواهند كرد.

قاضي حسين احمد منشي مجلس متحده عمل تاكيد كرده است كه وضعيت قضات و ديوان عالي بايد به قبل از سوم نوامبر بازگردد و در غير اين صورت پايان وضعيت فوق‌العاده فايده‌اي نخواهد داشت. مواضع قاضي حسين احمد از يكسو و مواضع و اظهارات مولانا فضل الرحمان رهبر جمعيت علماي اسلام (شاخه فضل) باعث تشديد اختلافات در مجلس متحده عمل شده و اين تشكل را در آستانه فروپاشي قرار داده است.

فضل الرحمان بااشاره به مواضع اخير مجلس متحده عمل در قبال موضوع تحريم انتخابات تاكيد كرده است كه تصميم تحريم متعلق به مجلس متحده عمل نيست، بلكه موضع جنبش دمكراتيك احزاب سراسري (همه حزبي) مي‌باشد. مجلس متحده عمل به تازگي بدون حضور حزب جمعيت علماي اسلام(شاخه فضل) با پيوستن به جنبش دمكراتيك همه حزبي، انتخابات را تحريم كرده است. فضل الرحمان با تاكيد بر استقلال تصميم‌هاي حزبي اظهار داشته است كه مجلس متحده عمل در نهايت به راه اصلي خود يعني شركت در انتخابات رضايت خواهد داد. اختلاف در جناح مذهبي احزاب پاكستان بيش از آنكه به ضرر جنبش همه حزبي باشد به نفع مشرف و حزب مردم تمام خواهد شد. تمايل شديد فضل الرحمان به حضور درانتخابات ازيكسو و چند دستگي در جنبش متحده عمل و نيزسكوت ساير احزاب زيرمجموعه اين تشكل، وزنه سياسي حزب مردم در انتخابات را افزايش داده است. مذاكرات اخيرجمعيت علماي اسلام باحزب مردم نيز تير خلاص را به مجلس متحده عمل وارد كرده است. درمجموع ، به نظر مي‌رسد باتوجه به وضعيت احزاب سياسي پاكستان قبل از برگزاري‌انتخابات، حزب مردم از فرصت بهتري براي كسب بيشترين آرا برخوردار است، اما اين امر به معناي تعيين نخست وزيري از سوي حزب مردم در مجلس ملي آينده پاكستان نخواهد بود.

وجود موانع قانوني براي شخص خانم بي‌نظير بوتو، نفوذ ساري و نه جاري حزب مسلم ليگ شاخه قائد اعظم درساختار سياسي پاكستان و نيز حضور حزبي تشكيلاتي و تازه نفس بنام شاخه نواز مسلم ليگ كه آماده بازسازي حزبي است و درنهايت تمايل مشرف براي تشكيل دولت آينده بصورت ائتلافي، همگي از شاخص‌هايي است كه نشان مي‌دهد :

اول: هيچ كدام از احزاب توانايي حذف يكديگر را ندارند

دوم: مجلس ملي آينده پاكستان مجلسي است ائتلافي، بنابراين نخست وزير آينده نيز بر اساس توافق احزاب تعيين خواهد شد.

تحولات سياسي پاكستان در هفته‌هاي اخير بار ديگر احزاب مردم و حزب مسلم ليگ(شاخه‌نواز) را در كنار يكديگر قرار داده است. "بي‌نظير بوتو" اعلام كرده است در صورتي كه حزب مردم در مجلس ملي آينده اكثريت نسبي را كسب كند، از ائتلاف با حزب مسلم ليگ(شاخه‌نواز) استقبال خواهد كرد. توافق و نزديكي بي‌نظير بوتو رهبر حزب مردم و "محمد نواز شريف" رهبر حزب مسلم ليگ(شاخه‌نواز) قبل از اينكه ناشي از نگاه مشترك واقعي به تحولات سياسي باشد، نشانگر اتحادهاي موقت سياسي انتخاباتي است. نواز شريف با وجود ممنوعيت شركت در انتخابات از سوي كميسيون انتخابات پاكستان، تاكنون تلاش كرده در مواضع سياسي، خود را به موازات اردوگاه حزب مردم تنظيم كند. برجسته‌تر شدن نقش بي‌نظير بوتو در صحنه سياسي پاكستان، نواز شريف را مجاب كرده است كه با كارت حزب مردم در بازي قدرت حضور پيدا كند، هرچند بطور علني موضع خود را روشن نكرده است. حزب مردم در شرايط فعلي از نظر تشكيلاتي و سياسي وضع و موقعيت مناسبتري نسبت به مسلم ليگ (شاخه نواز) دارد، از اين رو تمايل محمد نواز شريف به شركت در انتخابات به ارزيابي وي از وضعيت موجود بازمي‌گردد.

پس ازبرگزاري انتخابات عمومي سال ‪  2002ميلادي پاكستان،بي‌نظير بوتو براي حضوري فعال‌تر درصحنه سياسي كشور، در سال ‪  2005ميلادي اقدام به ائتلاف با رقيب حزبي خود يعني حزب مسلم ليگ (شاخه نواز) كرد. نواز شريف كه پس‌ازكودتاي نظامي جنرال مشرف به عربستان سعودي تبعيد شد، در كنار خانم بوتو، در ‪ 13مي‌سال ‪  2005ميلادي در لندن ميثاق موسوم به ائتلاف اعاده دمكراسي را به امضا رساند. امضاي اين ميثاق، باعث چشم‌پوشي بي‌نظير بوتو از جذابيت‌هاي قدرت نشد و بر همين اساس طي تلاش‌هاي پنهاني و درك فضاي سياسي پاكستان در اواخر دوره اول رياست جمهوري مشرف، به مذاكره پنهاني با وي(مشرف) روي آورد. اين مذاكرات در ابوظبي استمرار داشت تا اينكه برخي جزييات اين مذاكرات در رسانه‌هاي پاكستان منعكس شد و علني شدن آن با واكنش برخي گروه‌ها و احزاب سياسي داخلي روبه رو گرديد.

تشكيل ائتلاف براي اعاده دمكراسي از سوي اين دو حزب در لندن، با آغاز مذاكرات رهبر حزب مردم با جنرال مشرف در دبي(امارات عربي متحده) تا حدود زيادي نواز شريف و حزب وي را از بي‌نظير بوتو دور كرده بود. پس از افشاي اين مذاكرات، بي‌نظير بوتو در ‪  14دسامبرسال ‪ 2007 ميلادي تصميم خود براي بازگشت به كشور را اعلام كرد. اعلام فرمان آشتي ملي از سوي پرويز مشرف در پنجم اكتبر سال جاري ميلادي زمينه حضور دوباره حزب مردم در صحنه سياسي پاكستان را فراهم كرد.

پيش بيني توافق وائتلاف بوتو و نواز شريف در پاكستان تا حدودي غير قابل پيش بيني بوداما همانطور كه در سطور قبلي اشاره شد، تحولات سياسي اين كشور به سمتي حركت كرد كه به نظر مي‌رسد اين دو رهبر چاره‌اي جز اتحاد و ائتلاف جديد سياسي ندارشتند. اولين نشت مشترك نواز و بوتو ‪  15نوامبر برگزار شد و حزب مردم و مسلم ليگ (شاخه‌نواز) براي تشكيل ائتلاف سياسي عليه مشرف به توافق رسيدند. بوتو در اين نشست به نواز شريف گفته بود كه براي احياي دمكراسي وحدت دو حزب مهم پاكستان ضروري است. حزب مردم و حزب مسلم ليگ(شاخه‌نواز) پاكستان به تناوب به سمت نخست وزيري اين كشور انتخاب شده‌اند و در زمان حاضر نيز بوتو براي بار سوم مايل است اين مقام را كسب كند. بوتو و نواز شريف در سال‌هاي پيش از ‪ 1999ميلادي و قبل از كودتاي بدون خونريزي مشرف كه موجب بركناري شريف به عنوان نخست وزير وقت شد، هر يك به تناوب دو دوره نخست وزير بوده‌اند - بوتو در فاصله سال‌هاي ‪  1988تا ‪1990 و ‪ 1993تا ‪ 1996ميلادي. شريف در فاصله سال‌هاي ‪  1990تا ‪ 1993و ‪ 1997تا ‪ 1999ميلادي و در اين مدت هروقت يكي بركرسي نخست وزيري تكيه‌زده ديگري درگيردوسيه شكايتي در دادگاه بوده كه بيشتر اين شكايات نيز مربوط به دوسيه هاي فساد مالي مي‌شدند.

تروريزم درپاکستان چگونه تغذ يه ميگردد؟

 

در يك تقسيم بندى عمومى، مى ‏توان سه جريان فكرى اسلامى عمده را در اين كشور ملاحظه نمودكه منشا اوليه تمامى آنها، در تفكر اسلامى به هند بزرگ (قبل از تجزيه به هند، پاكستان و بنگلادش) برمى‏گردد. جريان اول، جريان ‏بنيادگرايى افراطى است كه ريشه در افكار و انديشه‏هاى شاه ‏ولى ‏الله دهلوى (1703 - 1762) دارد . نهضت ‏شاه ولى ‏الله، در آغاز يك نهضت فكرى فرهنگى بود كه اصلاح افكار دينى و خرافات زدايى ‏را از زندگى جامعه مسلمانان هند، هدف اساسى خود قرار داده ‏بود «اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزيز (1746 - 1824) و نوه ‏اش،شاه اسماعيل (1781 - 1831)، آن را به يك جنبش اجتماعى سياسى ‏تبديل كرده و عليه سلطه انگلستان موضع گرفتند.» در نيمه ‏دوم قرن نوزدهم ميلادى، يكى از علماى برجسته پيرو نهضت ‏شاه ‏ولى ‏الله، به نام محمد قاسم نانوتوى در سال 1284 هجری (1867م) مدرسه معروف «ديوبند» را در قصبه ‏اى به همين نام، در ايالت ‏اتار پراديش هند بنيانگذارى كرد.

 مدرسه «ديوبندى‏» به تدريج ‏تبديل به يك مكتب فكرى ويژه‏اى گشت كه تا امروز، به افراد تحصيل كرده در آنجا و يا وابسته به طرز تفكر آن عنوان «ديوبندى‏» اطلاق مى شود. بنيان ‏گذاران اين مدرسه، حنفيانى‏سخت ‏گير و دقيق بودند و در مبادى تعليم و جزم‏انديشى، برعقايد و مذاهب كلامى اشعريه و ماتريديه مشى مى ‏كردند.... مدرسه ‏آنها، تجديد حيات علوم كلامى در هند مسلمان را وجهه «همت‏ خود قرار داد و دانشهاى جديد را از مواد درسى خود حذف كرد

مكتب ديوبندى پس از اينكه رنگ سياسى نيز پيدا نمود، علماى ‏وابسته به آن با همكارى تعدادى از علماى وابسته به جناحهاى ‏ديگر، گروه «جمعية العلماى هند» را در سال 1919 به وجود آوردند. پس از تجزيه هند و به وجود آمدن پاكستان، شاخه ‏انشعابى آن، تحت عنوان «جمعية العلماى اسلام، فعاليتهاى خودرا در پاكستان فعلى ادامه داد. «جمعية العلماى اسلام‏» به ‏رهبرى مؤسس جديد خود، مولانا بشير احمد عثمانى به حزب سياسى ‏مذهبى ديوبندى ‏ها تبديل شد. اين حزب، امروز به دو گروه اكثريت‏ و اقليت تقسيم گرديده است. رهبرى جناح اكثريت را مولانا فضل‏الرحمان و رهبرى جناح اقليت را مولانا سميع الحق به عهده دارد.اين دو رهبر، هر دو متعلق به گروه قومى پشتون هستند و از لحاظ فكرى، طرفداران سرسخت قرآن و سنت و سيره خلفا و صحابه و معتقدبه نظريات علماى سلف و مخالف با اجتهاد و تجدد به شمار مى‏ روند. روابط اين دو رهبر«پشتون تبار ديوبندى‏» با گروه ‏طالبان بسيار عميق و ريشه ‏دار است كه بعدا پيرامون آن توضيح‏بيشتر خواهيم داد. دومين جريان فكرى در پاكستان، جريان مولانا ابو الاعلى مودودى (1903 - 1979) است كه با اندك ‏تسامح مى ‏توان آن را جريان «اخوانى‏» در اين كشور ناميد.

مولانا مودودى على ‏رغم اينكه شخصيتى بنياد گرا و تا حدودى متاثراز افكار اصلاحى شاه ولى ‏الله دهلوى در قرن هيجدهم ميلادى است;اما با وجود اين، ميان انديشه و روش سياسى او با جمعية ‏العلماى اسلام تفاوت زيادى مشاهده مى‏شود. مودودى معتقد به ‏برخورد نقادانه با تاريخ صدر اسلام بوده و درباره نوع حكومت ‏اسلامى، از «جمهورى الهى‏» (تئوكراسى جمهورى) نام برده است. مودودى در كنار تفكر سلفى ‏گرى، از نوعى پذيرش روشهاى معاصردر نظام سياسى غافل نمى ‏باشد.

او به نظام چند حزبى و انتخابات ‏آزاد اعتقاد كامل داشته و استفاده از شيوه‏هاى دولت‏دارى مدرن‏را در حكومت دينى تجويز مى ‏نمود و مى ‏گفت: «تشخيص دادن افراد مورد اطمينان در محيط ما، با آن راهى كه مسلمانان اوليه اسلام‏ مى ‏پيمودند، امكان ندارد

بنابراين، بايد طبق مقتضيات زمان‏خود، راههايى را به كار بريم...» مودودى در سال 1941 ميلادى‏گروه «جماعت اسلامى پاكستان‏» را بنيانگذارى نمود. اين حزب،امروز بزرگترين حزب اسلامى در پاكستان به شمار مى ‏آيد. رهبرى ‏كنونى «جماعت اسلامى‏» را قاضى حسين احمد به عهده دارد.

قاضى ‏حسين احمد طرفدار وحدت اسلامى و مبارزه با نفوذ فرهنگ غربى است;اما روش مبارزاتى او كاملا مسالمت‏آميز و غير انقلابى بوده و تحول فكرى فرهنگى را قبل از هر نوع تحولى در نظام سياسى،لازم و ضرورى مى‏ شمارد. «جماعت اسلامى‏» در دوران جهاد افغانستان از جمعيت اسلامى برهان الدين ربانى و حزب اسلامى ‏حكمتيار قويا حمايت مى ‏نمود.

سومين جريان اسلامى در پاكستان جريان سر سيد احمدخان (1817 - 1898)است.سيد احمد خان الگوى مسلمان ليبرال در محافل روشنفكرى پاكستان شناخته شده‏است. او معتقد به مراجعه مستقيم و بدون واسطه به قرآن به‏عنوان بهترين راه شناخت دين بوده و نقش «سنت‏» و «اجماع‏» را در منبع ‏شناسى دين مورد ترديد قرار مى ‏داد. سيد احمد خان تحت‏ تاثير مكتب عقل‏گرايى و فلسفه طبيعى قرن نوزدهم اروپا قرارداشت و قرآن را تفسير علمى مى ‏نمود. مهمترين ويژگى در تفكر احمد خان، گرايش او به نوگرايى غرب بود. گرايش غربى گرايانه ‏سيد احمد خان، انگيزه خصومت مسلمانان سنت‏گرا با او گرديد وسرانجام او را متهم به ارتداد و انحراف از دين نمودند . مسلمانان روشنفكر دانشگاهى و تا حدودى «مسلم ليگ‏» (اگر آن‏را يك حزب صرفا ملى ندانيم) از هواداران جريان سوم به شمارمى‏روند.

اين سه جريان فكرى همان طورى كه اشاره گرديد، هر يك‏به نحوى ريشه در افكار علماى مسلمان هند در دوران حت‏سلطه‏بريتانيا داشت كه عمدتا به افكار شاه ولى ‏الله برمى‏ گشت;انديشه‏ هاى اصلاحى شاه ولى ‏الله، منشا پيدايش گرايشهاى متعدد ومختلف در شبه قاره شد. اما آنچه پايه واقعى انديشه دينى شاه ‏ولى‏ الله را تشكيل مى‏داد، سلفى ‏گرى يا بنياد گرايى از نوع مشابه‏ وهابيت‏ بود; تا آنجا كه دولت استعمارى بريتانيا او را متهم به‏وهابيت كرد. اين سه جريان فكرى اسلامى به طور كل، اكثريت عمده ‏مسلمانان پاكستان را در برمى ‏گيرند و از لحاظ صنفى،دربرگيرنده اصناف حوزوى، دانشگاهى و بازارى هر سه مى‏باشد.اما با وجود اين تقسيم بندى سه‏ گانه از جريانهاى فكرى اسلامى در اين كشور كه جنبه عمومى داشت، تقسيم‏بندى ديگرى نيز وجوددارد كه مربوط به مدارس دينى و علما و روحانيون مذهبى مى‏شود.شهرت و رسميت تقسيم بندى دوم در خصوص محافل حوزوى و مذهبى،بسيار قابل توجه مى ‏باشد.

در اين تقسيم بندى اخير، اكثر مدارس‏و علماى دينى سنتى، از لحاظ گرايشهاى كلامى و فقهى به دو گروه‏عمده و مهم تقسيم مى‏شوند، گروه «ديوبندى‏» و گروه‏«بريلوى‏». اين دو گروه، نماينده دو نوع تفكر كلامى و فقهى(در چارچوب فقه حنفى) است كه هر يك به تدريج داراى حزب سياسى‏مستقلى نيز گرديدند. ديوبنديها از نظر اعتقادى، شباهت كلى به‏وهابيت پيدا كرده‏اند. آنها مانند وهابيت، در برابر سايرفرقه‏هاى اسلامى، حساسيت زيادى نشان داده و از «توحيد و شرك‏»تفسير ويژه‏اى ارائه مى‏دهند; اما بريلويها حالت انعطاف‏پذيرى‏بيشترى داشته و از «توحيد و شرك‏» هيچ‏گاه تفسير سخت‏گيرانه‏ و مغاير با مشهور ارائه نمى ‏دهند. بريلويها تا حدودى، گرايشهاى‏ صوفيانه دارند. و در اعتقاد به «اولياء الله‏» نزديك به كلام ‏شيعى مى انديشند.

مؤسس مكتب بريلوى، شخصى به نام احمد رضاخان‏بريلوى (1856 - 1921) بود. «مكتب بريلوى در واكنش نسبت‏به‏جنبش محمد بن عبدالوهاب و در مخالفت ‏با عقايد دينى شاه ولى ‏الله،شاه اسماعيل و علماى ديوبندى پديدار شد. نماينده‏ سياسى اين مكتب در پاكستان، گروه «جمعية العلماى پاكستان‏»به رهبرى مولانا شاه احمد نورانى و عبدالستار نيازى مى ‏باشد. مكتب «ديوبندى‏» در پاكستان كنونى، نماينده «دين رسمى‏» به‏شمار مى‏آيد و داراى اكثريت در ميان مسلمانان اهل سنت است.

طرفداران ديوبندى در اين كشور، همواره در حال افزايش بوده‏است; به ويژه در دو دهه اخير، رشد ديوبنديها به دليل رشد بنياد گرايى اسلامى در منطقه و سرمايه گذارى ‏هاى وسيع عربستان وهمچنين حمايتهاى دولت ضياءالحق و جناح او از آنها، سرعت‏ بيشترى يافته است. عمده‏ ترين گروههاى وابسته به مكتب ديوبندى ‏در پاكستان  عبارتند از:«جمعية العلماى اسلام‏»، «سپاه ‏صحابه‏» و جمعيت «اهل حديث‏». اين سه جناح، متعلق به مكتب‏ ديوبندى و داراى عقايد مشابه و شعارهاى يكسان و حاميان خارجى‏واحدى هستند. تنها تفاوت اين سه جناح در اين است كه ‏«جمعية العلماى اسلام‏» به رهبرى فضل الرحمان و سميع الحق، به‏صورت يك حزب سياسى وارد صحنه سياسى كشور گرديده‏است; در صورتى‏كه «سپاه صحابه‏» و «اهل حديث‏» به ترتيب به فعاليتهاى‏ نظامى و فرهنگى رو آورده‏ اند. هماهنگى داخلى اين سه گروه درمبارزه عليه مخالفانشان بسيار قابل توجه مى‏ باشد .جنبش طالبان‏ با هر سه گروه نامبرده ارتباط تنگاتنگى دارد و ازحمايتهاى معنوى و مادى و حتى انسانى همه آنها در اين چند سال‏برخوردار بوده است. در عين حال، اين ارتباط با «جمعية العلماى‏ اسلام‏» به دليل عوامل فرهنگى، زبانى و نژادى و نيز تجربه‏ سياسى در عمل بيش از دو گروه ديگر بوده و هست.

مولانا فضل ‏الرحمان و سميع ‏الحق، هر دو پشتون‏تبار بوده و در ايالتهاى ‏بلوچستان و سرحد كه موطن اصلى پشتونهاى پاكستان به شمارمى‏ آيد، داراى نفوذ فوق العاده ‏اى هستند. طلاب علوم دينى‏ افغانستان، رابطه تاريخى ديرينه ‏اى با مدارس ديوبندى در شبه‏ قاره هند داشته‏ اند.

قبل از تجزيه هند و به وجود آمدن كشورى به‏نام پاكستان در سال 1947، اكثر طلاب اهل سنت افعانستان براى ‏ادامه تحصيل به مدارس ديوبنديه در هند مى ‏رفتند . عزيز احمدهندى در اين باره چنين مى‏ گويد: «از سرتاسر هند و از جنوب‏آفريقا، مالايا، آسياى مركزى و ايران به خصوص افغانستان محصلينى ‏به ديوبند آمدند.» در دوران مولانا محمود الحسن (1850 1921) كه يكى از علماى نسل دوم مكتب ديوبندى به ‏شمار مى‏ آيد، مدارس دينى زيادى با تفكر ديوبندى در ايالت‏ سرحد پاكستان، تاسيس شد. همزمان با اين دوره، مدارس متعلق به اهل‏ حديث (جناح ديگر وابسته به ديوبند) نيز در ايالت ‏سرحد شمال‏غربى بر فعاليتهاى خود افزودند «و مدارسى را در اترك، اكوره ‏و در دره كنرايجاد كردند.»

پس از به وجود آمدن كشورپاكستان، بيشترين طلاب اهل سنت افغانستان، مسير خود را از هند به ايالت ‏سرحد شمال غربى پاكستان تغيير دادند. ايالتهاى ‏جنوبى و شرقى افغانستان عمدتا با مدارس ايالت‏سرحد پاكستان‏ارتباط برقرار كرد; در حالى كه ولايات جنوب غربى و غربى اين‏ كشور با مدارس ايالت‏ بلوچستان پاكستان ارتباط برقرار نمود.نفوذ مدارس پاكستان در افغانستان، از اين زمان به بعدكاملا محسوس است.

آثار علماى بزرگ ديوبندى از عربى و اردو به‏پشتو ترجمه گرديده ،چاپ وبه افغانستان ارسال گرديد. عزيزالرحمان سيفى از مترجمين معروف آثار سليمان ندوى و شبلى‏نعمانى، نقش مهمى در اين امر داشته و ترجمه‏ هاى او در دهه 1340و 1350 انتشار يافت.

رگه‏ هاى ‏تفكر ديوبندى از اين زمان به تدريج وارد افغانستان گرديد،اما بيگانگى آن با دين رسمى افغانستان، مانع از مقبوليت آن درسطح وسيع مى ‏گرديد. آليورروا محقق و كارشناس غربى مسائل ‏افغانستان درباره نفوذ تفكر ديوبندى در اين كشور در قبل ازانقلاب چنين مى ‏نويسد: «بعد از تجزيه هند در سال 1947، بسيارى‏از طلاب افغانى به مدارسى كه در نزديك آنها در ايالت ‏سرحد شمال‏غربى ايجاد شده بود، رفتند. آنها عمدتا پشتون و بعضا نورستانى ‏و بدخشانى بودند. برخى از آنان به ايديولوژى اهل حديث گرويدند و هنگام بازگشت ‏به افغانستان، در مقابل تصوف و مذهب حنفى ‏مبارزه كردند.

مثلا زيارتهاى محلى را تخريب مى ‏نمودند. حنفيها معمولا آنها را «وهابى‏» مى‏ ناميدند، لكن آنها، خود را سلفى ‏مى ‏خواندند.» ارتباط فكرى بين طلاب و علماى افغانستان از يك‏طرف و مدارس تحت نفوذ مكتب ديوبندى در پاكستان از طرف ديگر،در طول دهه ‏هاى گذشته كم و بيش برقرار بوده است. اين ارتباط، تاقبل از دوران جهاد ، حالت طبيعى و آرامى داشت، اماپس از آغاز جهاد، ناگهان دگرگون شده و روند شتاب‏ آلودى به خودگرفت.

شتاب اين روند زمانى بيشتر محسوس گرديد كه پاكستان وعربستان تصميم گرفتند به جاى حمايت از احزاب ميانه‏ رو اسلامى ‏در قضيه افغانستان، از احزاب تندرو اسلامى حمايت‏ به عمل آورند.

پس از همين مساله بود كه جمعية العلماى‏اسلام و اهل حديث‏ با پشتوانه مالى و سياسى قوى، طرحهاى بنيادى و درازمدتى را براى‏مهاجرين و مجاهدين افغانى روى دست گرفته و با حوصله مندى تمام،براى اجراى كامل آن وارد عمل شدند. «اهل حديث‏» با حمايتهاى ‏مالى و فكرى مؤسسات خيريه عربستان، علاوه بر توسعه برنامه‏ هاى‏ آموزشى خود در داخل پاكستان، و در ولايتهاى شرقى‏ افغانستان نيز وارد فعاليت گرديد.

هواداران افغانى اهل حديث‏در ولايتهاى كنر و بدخشان و مناطق نورستان شمالى،«امارتهايى‏» به سبك دولت وهابى عربستان تاسيس نمودند. مولوى‏ افضل كه ابتدا در ديوبند و سپس در اكوره (ايالت‏ سرحد پاكستان) تحصيل كرده بود، پس از بازگشت در منطقه اصلى خود، قبيله خود را به ‏وهابيت ‏سوق داد. يكى از شاگردان مولوى افضل به نام مولوى‏شريقى (sharigi) امارت وهابى خود را در ‏بدخشان ايجاد كرد، و در «كنر» مولوى جميل الرحمان تحصيل‏كرده مدرسه ثلثين پيشاور، دولت «وهابى‏» را در دره پيچ بنيان‏ نهاد.

اين افراد، همزمان با فعاليتهاى نظامى سياسى به‏فعاليتهاى فرهنگى و تبليغى نيز اشتغال داشتند، اما رقابتهاى‏سياسى با ديگر فرماندهان محلى كه وابسته به احزاب ديگرمجاهدين بودند، مجال زيادى به اين مولويها نداده و سرانجام دونفر اخير به قتل رسيدند.

«جمعية العلماى اسلام‏»شاخه فضل الرحمان نيز در طول دوره جهاد و دهه پس از آن،دامهاى گسترده‏اى را در ايالت ‏بلوچستان و سرحد براى شكار نسل‏ جوان مهاجرين گسترانيده بود. جمعية العلماى اسلام در طول‏ سالهاى جهاد، رابطه نزديكى با مجاهدين داشته است. فرضیه  توطئه يا توهم توطئه، نظريه اي است که به موجب آن، تمام حوادث و جريانات سياسی و يا اجتماعی حاصل طراحی و توطئه ديگران است  از ديدگاه فرضیه توطئه در پشت هر رویدادی یک توطئه مخفی و عواملی نهان وجود دارد که کشف  و شناسایی  افراد و عوامل  نهان آن  بطور مستند و به سادگی امکان ندارد .چرا بسیاری از مردم ميخواهند هر رویدادی را از زاویه توطئه  و یا از دیدگاه  فرافکنی نگاه کنند.آیا این  بیماری اجتماعی است و یا یک اصل علمی پذیرفته شده ! و یا ناشی از بازتاب زخم ها و افشای خیانتها و ریشه های بحرانهای قبلی و تاریخی که عموما ریشه در توطئه داشته اند؟ . عده ای  اندکی از نخبگان  از روی کنجکاوی و اطلاعات  کافی  و مستند  از این منظر به تفسیر رویدادها می روند ولی اکثریت دیگری وجود دارند بویژه  در جهان سوم که  از روی کم اطلاعی ، نا آگاهی، کم حوصله ای ، عدم علاقه مندی  به درک کنه و عمق  وقایع  به این شیوه و دیدگاه پناه می برند .

این گروه مانند جبرگرایان،  ریشه یابی علت و معلولی  رویدادها را امری بی فایده می بینند لذا با توسل به  تفسیر رویدادها از منظر توهم توطئه  هیچ  نيازی به بررسی  ابعاد  و زوایای رنگارنگ  موضوع  نمی بینند و مراجعه به کتاب ها و مقاله ها  و تئوری های سياسی و تجزیه و تحلیل تاریخی و زنجیره ای  حوادث برایشان بی معنی است .حتی  نيازی  نمی بینند مکانيزم تصميم گيری در کشورهای توطئه گری که آنها را کانون هر توطئه ای  می دانند  را مورد ارزیابی قرار دهند.  نگران شرایط ذهنی و عینی و  آبستن رویدادها و گرايشات سياسی داخلی و منطقه ای  هم نيستيد. چون از پيش برای همه چيز جواب دارند. نيازی به تجزيه و تحليل اجتماع و جامعه شناسی سياسی  و عوامل عینی (مادی) و ذهنی (معنوی) هم ندارند .

از این جهت افکار این عده  به جبرگرایان قرون گذشته  شبیه است .   تئوری توطئه  برای این افراد آرامش بخش است چرا که  از قبل برای همه پرسش ها جواب دارند و نيازی هم ندارند به خودشان  دغدغه ای راه بدهند چون تمام دردها از جای ديگری است و اینها هيچ نقشی در انجام و یا پیشگیری آن  نمی توانند داشته باشد . یارده سبتامبر یکی از این رویدادهای مهم و تاریخ ساز است  که از ابعاد متفاوت مورد قضاوت قرار گرفته است و می تواند از این بعد مثال خوبی برای موضوع باشد.

اكنون از 11 سپتامبر بيش ازشش سال گذشته است  و موضوع در سراسر جهان  از ابعاد مختلف مورد کند و کاو قرار گرفته  و اسناد مختلف و رنگارنگی از همه نوع منتشر شد ه است،اما با این وجود هنوز همان قضاوت  اولیه توطئه برای عده زیادی  پابرجا مانده اند .هر چند این رویداد پر تصویر ترین و پر فیلم ترین و پر شاهد ترین  و پر بیننده ترین  رویداد  ثبت شده در جهان است و موضوع کتابها، فیلم های پولیسی، فیلم نامه های  تاریخی  و داستانهای خیالی  حال و آینده نیز خواهد بود با این وجود در مورد عوامل و علت رویداد و  بر سر دلائل و ريشه هاي آن نه تنها دیدگاهی  يگانه وجود ندارد بلکه نظریه ها و دیدگاههای بسیار متضادی وجود دارد که  در عصری که آن را  انفجار اطلاعات و عصر بیرون رفت از انحصار رسانه ها و تعداد رسانه های گروهی جهانی می نامند، این تضادها و تناقضات در تفسیر رویدادها  مایه  نا امیدی  است.

یک تفسیر همان گزارش رسمی دولت آمریکا است اما دیدگاههای و فرضیه های  بسیار زیاد دیگری نیز مطرح است، تنها در آسيايي میانه نیست که روزنامه ها و رسانه های گروهی مطالب و دیدگاههای عجیب و غریب در این مورد ارایه می کنند بلکه در خود آمریکا نیز تنها 37 درصد مردم  گزارش مفصل کمیسیون تحقیق و گزارش رسمی رسانه های گروهی و دولت آمریکا را در مورد این رویداد باور دارند، چرا چنین بی اعتمادی نسبت به نظریه های رسمی رسانه های گروهی وجود دارد .

تصور کنید که چندین دیدگاه متفاوت  فقط از زاویه  تئوری توطئه  به این رویداد پرداخته اند.عده ای می گویند با محاسبات دقیق  ساختمانها از قبل بمب گذاری شده و برخورد هواپیماها بصورت فیلم انیمیشنی بوده است.اين گروه در این مورد معتقد است وقتی خود مهند سین سازنده این برجها سقوط برجها در 9 ثانیه را به طراحی و جاسازی  بسیار دقیق  دینامیت از قبل مربوط می کنند چرا من  نظر آنها را تائید نکنم ؟ عده ای بر این باورند که این رویداد مسیر تاریخ را عوض کرده است و یک نقطه عطف تاریخی است  دیگران و از جمله نویسنده کتاب فرانسه در مقابل امپریالیسم نوشته پاسکال بونیفس مدیر مرکز روابط بین المللی ،  نظری کاملا متضاد دارد .عده ای بر این باورند که اصلا فردی بنام بن لادن و ملا عمرو…  وجود خارجی ندارند و ساخته و پرداخته رسانه های آمریکایی هستند.

عده دیگری معتقدند آنها وجود دارند ولی در خدمت آمریکا هستند  و با رهبران آمریکا همد ست هستند .درست برعکس این نظریه ، جمعی  براین باورند که آنها سمبول اسلام جهادی هستند و جهاد علیه کفارصلیبی و یهود را به پیش می برند و در مقابل ظلم وجنایات آمریکا و یکجانبه گرایی و جهانخواری و سلطه طلبی  غرب  به پا خواسته اند البته  گروهی دیگر  که با  اسلام سر دشمنی و عناد دارند بر این باورند که آنها )عوامل انفجار ) مسلمانان راستین هستند و هدف آنها قتل و غارت و کشتار مردم جهان آزاد و کشتار علیه بشریت و مجبور ساختن دیگران به پذیرش اسلام هستند. آنها بنیادگرایان اسلامی هستند  که با زور شمشیر می خواهند افکار حود را پیش ببرند  بنيادگرائي اسلامي را  واكنش قهر آميز مسلمانان افراطي در مقابله با نفوذ فرهنگ و ارزش هاي غرب دانسته اند .عده اي بر اين نظرند كه اين اقدام واكنشي است در برابر تحميل يكجانبه و عجولانه ارزش هاي دمكراتيك جوامع غربي به جوامع اسلامي. برخي از " ستيز فرهنگ ها " سخن مي گويند و اقدامات خشونت باري نظير اين ترورها را نيز حاصل خشم و د شمني و بعضاً بغض و كينه نسبت به ثروت و قدرت و فرهنگ مدرن  غرب  در جهان اسلام و بويژه در ميان عربها مي دانند .

عده اي ديگر عمليات تروريستي 11 سپتامبر را ناشي از ناسازگاري، حقارت و احساس يأس انسانهائي مي دانند كه د ر اثر  مواجهه  با  دگرگونيهاي  پر  شتاب و  بنيادين در راستاي مدرنيزاسيون، شاهدند كه چگونه ارزشها و ُسنت هاي مقدس شان  مورد بی اعتنایی  واقع می شود.  تصور نشود  که  بیان کنندگان این نظریه ها  عده کم سوادند یا اینکه جادو و جمبل کاران داخل پارکها و داخل بازارها هستند که به ورقهای کهنه کتاب خود و یا به کف دست مشتری و یا به فنجان قهوه نگاهی انداخته اند و راجع به آن رویدا کلی گویی کرده باشند  تصور کنید بعضی از این نویسند گان دانشمندانی هستند که با فرمول ریاضی و دانش فیزیک و ... و محاسبات دقیق  حرف زده اند مطلب نوشته اند فیلم درست کرده اند و  وب سایت راه انداخته اند شبکه تلویزیونی دارند  و کمپینگ می کنند از نظر شما ريشه  اين كنش هاي  متفاوت و رنگارنگ و بعضا فاجعه بار را در كجا بايد جست؟ آیا با این وصف  اصلا می توان در مورد رویدادهای تاریخی قدیم قضاوت عادلانه ای داشت ؟ آیا می توان از تاریخ درس گرفت و آنرا چراغ راه آینده دانست؟آیا فرضیه توطئه را در مورد هر رویدادی می توان بکار برد؟   آیا واقعا داوری نمودن  در مورد  این رویدادها اینقدر  مشکل و پیچیده است؟ یا اینکه عده ای به عمد تحلیل رویدادها راتا این اندازه  بغرنج  می کنند؟ بدون شک تاریخ پر از ریا،دروغ،تزویر، و تدلیس خبری امپریالیسم رسانه ای  و اطلاعاتی غرب،زمینه ساز چنین نظرات بعضا غیر منطقی و غیر حکیمانه  در جهان سوم  شده است .امروز سد انحصار مبادله آزاد اطلاعات شکسته شده است و بسیاری از مخاطبان به چند زبان زنده تسلط دارند و فرصت کافی نیز برای جستجوی رویدادها  دارند  و اطلاعات را از کانالهای متعدد می گیرند بنابر این رسانه های گروهی امروز با مخاطبان به مراتب عاقل تری از دهه های گذشته روبرو هستند و  بد قت زیر ذره بین  و قضاوت مخاطبین کنجکاو قرار دارند .

سی ان ان یکی از آند سته از رسانه های تصویری  جهانی است که بدلیل ترفندهای غیر صادقانه،  پنهان کردن بخشی از حقایق و بزرگنمایی بخشی دیگر از حقایق و رویدادها، امروز اعتماد بینندگان خود را از دست داده است .برای رسانه های گروهی جلب اعتماد بینندگان و خوانندگان سرمایه عظیمی است بنابراین رسانه ها نباید اعتماد و سرمایه  رسالت بزرگی  که بردوش می کشند را  با دخالت دادن منافع ، حب و بغض های زودگذر و با تحلیل های جانبدارانه و یا پنهان کاری و بزرگنمایی زیر سوال ببرند .واقعه يازده سبتامبر که تنها شش سال از آن می گذرد و صدهها ساعت فیلم مستند و داستانی و انیمیشن در مورد آن درست شده و هزاران مقاله و نقد نوشته شده  و پر تصویر ترین رویداد جهانی است اگر قرار است در یک قضاوت تحلیلی اینگونه با آن برخورد شود پس راجع به تحلیل درست حوادث تاریخی قدیمی تر  مثلا دوره اسکندر و یا چنگیزخان چگونه باید قضاوت کرد؟ تصور کنید در حالی که خود بن لادن بصراحت  این رویداد را به اقدام شجاعانه نیروهایش مربوط می داند عده ای هیچ علاقه ای به پذیرش این  ادعا ندارند و اصرار دارند که آن را یک اقدام محاسبه شده دقیق به کارگردانی  عواملی بسیار  متخصص و داخل در سیستم آمریکا بدانند .

بعضی از این نظریات نیز خود نوعی دیگر از ترفند غرب برای بازی با افکار عمومی و گمراه کردن افکار عمومی است  این بازی های امپریالیزم خبری  همانند داستان چوپان دروغگو شده است بطوریکه دیگر مردم اگر حقیقتی هم در گزارش رسمی چهارصد صفحه ای کمیته حقیقت یابی مجلس سنا باشد را باور ندارند. این برای دولت آمریکا یک فاجعه است  هیچ خطری بالاتر از این نیست که مردم به سخنان و دیدگاههای رسمی دولتی باور نداشته باشند .مسلما تحلیل و تجزیه رویدادها اینقدر پیچیده نیست و آگاهان موضوع می توانند سره را از ناسره تشخیص دهند. علم سیاست آنقدر هم که عده ای آن را پیچیده می کنند  غیر قابل پیش بینی نیست  بسیاری از رویدادها قابل پیش بینی است و از  بسیاری از رویدادها می توان  پیش گیری نمود سیاست مانند فوتبال نیست که تا دقیقه 90 نتوان پیش گویی دقیقی کرد. اگر شناخت دقیقی از رویدادها وجود داشته باشد پیشگویی و پیشگیری از آنها هم بسادگی امکان پذیر است .

درست است که  بعضی رویدادها مانند قتل کندی یا ... یک توطئه بوده است یا می توان  رویدادی مانند ترور ولیعهد اطریش  که منجر به جنگ جهانی اول شد را ناشی از یک توطئه مخفی دانست  و یا اگر  حمله به کنسول آمریکا در سقاخانه تهران و کشته شدن وی و قطع روابط ایران و آمریکا  را توطئه مخفیانه عوامل انگلیس بدانیم زیاد به بیراهه نرفته ایم ولی آیا قابل قبول است که بگوئیم سران آمریکا يازده سبتامبر را طراحی کردند که به بهانه آن تهاجم به جهان اسلام و تغییر در خاورمیانه را به پیش ببرند؟آیا چنین هزینه سنگینی و قتل هزاران نفر و جنگ های بعدی آن که در مورد عراق و افغانستان  که يکصدوهشتاد هزار کشته و چها میلیون آواره و فقط  چهارصدوسي وهفت میلیارد دالر  یک قلم از بودجه آمریکا صرف مبارزه با تروریزم شده  است یعنی دو برابر بودجه جنگ ویتنام و کوريا ،را می توان توجیه مناسبی برای این نظریه یافت؟ آیا برای حمله به افغانستان تنها یک ترور نافرجام  و انتساب آن به طالبان کافی نبود؟

آیا این واقعیت را که  آمریکا روزی بزرگترین حامی  جنگجویان (القاعده امروزی) در افغانستان بوده است، می توان توجیه مناسبی یافت که يازده سبتامبر را نیز کار عوامل خود آمریکا بدانیم ؟ آیا در دنیای سیاست دوستان و دشمنان پایدار و دائمی وجود دارد؟ آیا رسانه های گروهی  با خلط موضوع و نتیجه گیری هدفدار می توانند اعتماد  خوانندگان و بینندگان خود را محکم نمایند .این‌ها سوالاتی است که  بسادگی و در چند جمله کوتاه نمی توان به  آن پاسخ داد؟

روایات و داستانهای مربوط به این رویداد از دیدگاه  نظریه توطئه آنقدر زیاد است که نمی توان آنها را در یک تقسیم بندی منطقی منحصر کرد بعضی از آنها نیز  آنقدر غیر منطقی هستند که می شود آنها را شوخی و یا مزاح تلقی کرد آما بعضی دیگر در پوششی از حقایق  مستور هستند .اگر به فرض فردی بخواهد واقعا حقیقت آنچه روی داده است و عوامل اصلی آنها را کند و کاو کند آیا در میان این همه جار و جنجال و قیل و قال و هیاهوی گوش خراَش،  گوش شنوایی خواهد داشت؟ کو گوش شنوا ؟

بلافاصله پس از رويداد 11 سپتامبر 2001 جهان وارد شرايط جديدي شد كه آمريكا مدعي رهبري آن بود .طي چند سال گذشته آمريكا ابتدا با رهبري ائتلاف جهاني ضدتروريسم به افغانستان حمله كرد و سپس با بي توجهي به سازمان ملل و افكار عمومي جهاني عراق را مورد تهاجم قرار داد .اكنون در هفتمين سال حادثه 11 سپتامبر هم بن لادن رهبر القاعده و هم ملا عمروشورشيان صدام عراق كه علي القاعده بايد جزو اهداف اصلي آمريكا مي بودند، زنده هستند .اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا اقدامات سياسي نظامي امريكا در سراسر جهان طي سال هاي گذشته صرفا متاثر از حادثه 11 سپتامبر و در تلافي آن بوده يا از آبشخورهاي ديگري سرچشمه مي گيرد . براي فهم سياست خارجي جديد آمريكا و سير قدرت اين كشور در طول تاريخ لازم نيست كه مباحث مطرح شده در مجله سياست خارجي آمريكا يا حلقه هاي سياسي را دنبال كنيم.

استراتژي كلان در حال ظهور سياست خارجي آمريكا را به آساني مي توان از اظهارات بوش و مقامات ارشد دولت او فهميد . طبق گفته بوش كه به جهان اعلام كرده ايالات متحده يك جنگ بي پايان عليه بدكاران را آغاز كرده، استراتژي كلان سياست خارجي آن كشور يك دستور كاري است كه با وضوح اخلاقي مشخص شده است. وضوح اخلاقي او درباره محور شرارت و هشدار او درباره اين كه شما يا با آمريكا هستيد يا با تروريست ها بيانگر يك رهيافت اعلام نشده براي استفاده از قدرت آمريكاست .استراتژي كلان آمريكا كه توسط دولت بوش تدوين شده فراتر از جنگ عليه تروريسم است و هدف آن محك زدن سياست خارجي و نظامي آمريكا در جهان تك قطبي است. آنطوري كه مقامات ارشد آمريكايي توضيح داده اند، ايالات متحده قصد دارد سياست هاي خود را براي جلوگيري از ظهور يك رقيب احتمالي دنبال كند .

بوش در يك سخنراني مهم سياست خارجي در وست پوينت در ماه جنوري سال 2002 با كنارنهادن سياست واقع گرايي سنتي به امور امنيتي آمريكا يك د ستور كار برتري طلبانه و نو امپرياليستي درخصوص امنيت بين المللي را تشريح كرد . او در اين سخنراني تصريح كرد كه ايالات متحده آمريكا ديگر نه تنها به ائتلاف قدرت هاي بزرگ براي تضمين امنيت جمعي توجه ندارد، بلكه با حفظ ”  توانمنديهاي نظامي آمريكاي فراي هرگونه چالش از ظهور هرگونه رقيب جهاني نيز جلوگيري خواهد كرد. بنابراين مشخص مي شود كه مهمترين چيزها درباره سياست هاي اصلي دولت بوش در اظهارات مقامات آن نهفته است كه تمامي ويژگي ها و ابعاد سياست جديد خارجي و نظامي آمريكا را به خوبي بيان مي كنند.

به عنوان بخشي از خانه تكاني در حال انجام در دستگاه سياست خارجي دولت بوش، وزارت دفاع آمريكا در اوايل سال 2002 تعطيلي موسسه حفظ صلح نظامي (PKI) را اعلام كرد . اين مؤسسه با دوصدهزار دالر بودجه عملياتي تنها مؤسسه دولتي آمريكا بود كه به مطالعه چگونگي تضمين صلح در دولتهاي شكست خورده يا شرايط پس از جنگ اختصاص داشت. بوش در يك نطق انتخاباتي در سال1999  با رد نقش آمريكا در عمليات حفظ صلح اعلام كرد  -اين توان يا خواسته ما نيست . ناظران نزديك در داخل و خارج پنتاگون اعلام كردند كه اعلام تعطيلي موسسه حفظ صلح بيانگر اهانت رامسفلد وزير دفاع و ساير تندروها به جناح مخالف آرام - جناح ليبرال بين الملل گرا - روابط بين المللي بود .

تصميم دولت بوش براي بي توجهي به امضاي معاهده تاسيس ديوان بين المللي جنايي توسط دولت كلينتون نيز به يك مسئله جهاني تبديل شد . اظهارات جان بولتون، معاون سابق كنترول تسليحات وزارت امور خارجه آمريكا  و نماينده قبلي اين كشور در سازمان ملل مبني بر اين كه امضاي نامه مخالفت با اساسنامه ديوان جنايي بين المللي - شادترين لحظه خدمت دولتي من بود- بيش از پيش انگيزه ايدئولوژيكي نبرد دولت آمريكا بر چند موانع چندجانبه گرايي بر سر راه قدرت اين كشور را نشان مي دهد. همچنين زماني كه دولت بوش مخالفت خود را با پروتوكل كيوتو در زمينه تغييرات آب و هوا اعلام كرد تصميم اين كشور براي تحت الشعاع قراردادن تمامي اقداماتي كه هدف آن ايجاد الگوهاي بين المللي در مورد مصرف سوخت هاي فسيلي است. از طريق عوض كردن روبرت واتسون، رئيس موجه مجمع بين الدولي تغيير آب و هوا به منظور تحت تاثيرقراردادن اعتبار اين مجمع آشكار شد .قدرت نفتي سياسي در شكل دهي سياست آمريكا در يك يادداشت شركت اگزان موبيل كه به خارج درزكرده و در آن قبلا از كاخ سفيد خواسته شده بود" اكنون مي توان واتسون را به درخواست آمريكا عوض كرد" آشكار شد .

چنين جزئياتي، تغييرات بنيادي در گفتمان سياسي رياست جمهوري بوش را نشان مي دهد. آنچه براي تيم سياست خارجي بوش مهم است آينده قدرت آمريكاست .تندروها و محافظه كاران آمريكايي كه اكنون بر دولت آمريكا سيطره دارند قصد دارند به منظور تبديل قرن بيست و يكم به قرن جديد آمريكا استراتژي مداخله جهاني آمريكا را دچار يك تنظيم مجدد اساسي كنند. آنها معتقدند كه استراتژي هاي قديمي واقع گرايي و بين الملل گرايي ليبرال كه به ترتيب در قرن بيستم موجب برتري آمريكا شد اكنون در دوراني كه قدرت آمريكا با هيچ ابرقدرت ديگري مواجه نيست از مد افتاده و كارايي ندارد .واقع گرايي - همراه با سياست هاي موازنه قوا، ائتلاف قدرت هاي بزرگ، بازدارندگي و سدبندي - ديگر در يك جهان تك قطبي كه خصيصه آن عدم توازن قوا از جنبه هاي مختلف بين آمريكا و ساير كشورهاي جهان است، كارآيي ندارد. همچنين استراتژي هاي روشنفكرانه ويلسون و روزولت براي ايجاد اتحادهاي اقتصادي و سياسي زير سيطره آمريكا نيز از بسياري جهات منسوخ شده و با ساختار قدرت جهاني عصر حاضر همخواني ندارد .

همينطور است استراتژي هاي ژئوپلتيكال ليبرال همچون سياست هاي گسترش دمكراسي و مداخله گرايي انساني دهه 1990 كه بر نظام هاي فراگير و قاعده مند تصريح مي كرد. از نظر تيم سياست خارجي بوش، آمريكا اكنون بايد قدرت را بدون مانع همكاران، متحدين و مقررات - و بدون عذرخواهي از وضعيت امپرياليستي خود اعمال كند . آنچه لازم است يك استراتژي كلان برتري جويانه است. هيچ كشوري از چنين قدرت بلامنازع - اقتصادي نظامي، تكنولوژيك، ديپلماتيك و فرهنگي - در چنان قلمروي برخوردار نيست. آمريكا بايد خود را از عقده قدرت خود - قصور ليبرال و ابهام درباره برتري خود - خلاص كند و با شدت يك استراتژي بزرگ نوامپرياليستي را د نبال كند . عناصر اين استراتژي نوامپرياليستي مداخله بين المللي بنيان خود را در دو واقعيت غيرقابل ترديد مناسبات بين المللي پس از جنگ سرد يعني عمق قدرت آمريكا و فقدان مدعيان رقيب رهبري جهان برخوردار از يك قدرت نظامي مي يابد.

نوامپرياليست ها معتقدند كه اگر كسي ابتدا به منافع ملي و امنيت ملي آمريكا و سپس درباره هدف هرگونه استراتژي كلان فكر كند بايد طرفدار آن باشد تا قدرت آمريكا تا آن حد كه چارلز كروتامر، تحليلگر نو محافظه كار آن را "جنبش تك قطبي" ناميده عمق پيدا كند . از دهه 1880 آمريكا جاه طلبي هاي استيلاطلبانه براي شكل دهي به چگونگي نظام هاي سياسي و اقتصادي بين المللي داشته است. آمريكا در ابتدا اين امر را به عنوان يك شريك عمده بريتانياي كبير و سپس با اتكاي به خويش به عنوان يك قدرت نظامي و تكنولوژيك جهاني با نقش رهبري كه در شكست قدرت هاي محور و تنظيم يك نسخه ايدئولوژيك از چارچوب مناسبات بين المللي كاپيتاليستي تحت مديريت يك نظام چندجانبه تحت مديريت آمريكا، انجام مي داد .كشورهاي سرمايه داري صنعتي آمريكا را به عنوان يك سلطه جويي بي خطر تلقي مي كردند كه يك نظام اقتصادي را مديريت مي كند كه در پرتو آن تمامي بازيگران عمده از جمله كشورهاي محور سابق بهره مند مي شوند و يك چتر نظامي فراهم كرده كه امنيت را براي آنها بدون هيچگونه هزينه مالي تامين نموده است . اما رقابت ايدئولوژيك و نظامي جنگ سرد قلمرو جغرافيايي سيطره آمريكا را محدود كرد. اگرچه سياست هاي شطرنجي ابرقدرت هاي رقيب آن دوران را توصيف مي كرد، اما هنوز نسخه هاي برجسته اي از چندجانبه گرايي، همكاري بين المللي و مقررات بين المللي كه توسط معماران نظام مديريت جهاني سازمان ملل متحد تنظيم شده بود نيز تا حد زيادي بر شكل دهي گفتمان رسمي امور جهاني مؤثر بود .

سفيدها تحت رهبري استيلاجويانه آمريكا و سرخ هاي تحت نفوذ اتحاد جماهير شوروي امور جهاني را به شدت در سياستهاي موازنه قوا نگه مي داشتند. موازنه قواي دو قطبي آمريكا را تحت كنترول داشت و انگيزه هاي يكجانبه خواهي و مداخله جويانه آن را مهار مي كرد و در عين حال اين كشور را به اتكا بر "قدرت نرم" كمك و ديپلماسي براي حفظ وفاداري به آن نظام متعهد مي كرد . از دهه 1980 به موازات اين كه آمريكا استمرار تضعيف قدرت شوروي و اعتبار رقيب سوسياليستي را احساس كرد، موانع واقع گرايانه سياسي قدرت آمريكا نيز سست شد. در همان زمان، دولت ريگن - كه از يك روند شديد راستگرايي در ايجاد وحدت بين ضدسوسياليست ها، ميليتاريست هاي امنيت ملي، محافظه كاران اجتماعي، ايدئولوگ هاي بازار و نو محافظه كاران برخوردار بود - يك تهاجم نظامي و ايدئولوژيك آغاز كرد .اظهارات قاطع او مبني بر اين كه هيچ جايگزيني براي  دمكراسي هاي بازار آزاد وجود ندارد، حركت او از استراتژي سدبندي به استراتژي بازپس راني و برنامه جديد نظامي او سير قدرت جهاني دولت بوش را پيش بيني و رهبري كرد.

اگرچه نظامي گري دولت بوش بار ديگر موجب مخالفت بين المللي شبيه مخالفت هاي دوران جنگ ويتنام عليه رهبري امريكا شد اما تشديد حمايت از ليبراليسم اقتصادي و سياسي نوع آمريكايي در واقع نفوذ استيلاطلبانه آمريكا را تقويت كردپايان جنگ سرد سياست خارجي آمريكا را بدون يك ميراث مشخص رها كرد .  

در وضعيت فقدان هسته مركزي ضدكمونيستي سياست خارجي، هيچ جناح سياسي - اعم از چپ، ليبرال، ميانه رو، محافظه كار و راست - نمي توانست مشتاقانه يك نسخه جديد براي مداخلات جهاني آمريكا تنظيم كند . ايده نظم نوين جهاني دولت بوش پدر كه با تمسخر راست ها مواجه شد و سياستهاي چندجانبه گرايي جسورانه و مشاركت استراتژيك بين المللي گرايي دولتهاي كلينتون را موجب شد.

مسئله اختلافي و هشداردهنده در مورد استراتژي كلان جديد آمريكا سه عنصر ماهيتا متفاوت سياست خارجي و سياست نظامي آمريكا يعني ضدچندجانبه گرايي تهاجمي، جنگ طلبي و مطلق گرايي اخلاقي است. جمع اين سه عنصر اكنون در واژه ضدتروريسم نمود يافته كه به جاي هسته ضدكمونيسم به عنوان يك اصل محوري سازمان دهنده و وحدت بخش استراتژي جديد آمريكا عمل مي كند .يك سياست خارجي شكل دهي شده توسط عنصر ضدتروريسم همچون سياست خارجي قبلي آمريكا كه بر محور ضدكمونيسم بنا شده بود يك اجماع دوحزبي را تضمين مي كند و طنين عمومي دارد. اين سياست منطقي را براي اتحادهاي استراتژيك با شركاي ناخوشايند (از اسرائيل گرفته تا عربستان سعودي) فراهم مي كند، افزايش بودجه هاي نظامي را توجيه مي نمايد و يك منطق تهاجمي براي يك جنگ بي پايان عليه شرارت را عرضه مي دارد .در چارچوب واقع گرايي جديد در حال ظهور در واشنگتن، اكنون تمركز به ائتلاف و اتحاد سودآور با قدرت هاي كوچك منطقه اي همچون پاكستان و  … متمركز شده است.

خطر حكومت جهاني، صلح بانان كلاه آبي، چندجانبه گرايي و مقررات و معاهدات بين المللي هميشه در صدر دستور كارهاي جناح راست آمريكا قرار داشته است. در دولت ريگن، اين دستور كار ضدچندجانبه گرايي به صورت برق آسا به طور تهديدآميز از سوي كاخ سفيد مطرح شد . محروم شدن جناح راست آمريكا از عنصر ضدكمونيسم كه به عنوان يك ايده همه نيروهاي اين جناح را در كنار هم نگه مي داشت، راست توده اي در اواسط دهه 1990 دريافت كه حملات عليه سازمان ملل و تمامي اشكال مديريت جهاني اعم از اقتصادي و فرهنگي بيش از هر چيز امنيت آمريكا را تضمين مي كند. كنگره امريكا در آن دوران كه اكثريت نمايندگان آن را جمهوريخواهان تشكيل مي داد با رد نظريه چندجانبه گرايي جسورانه مادلين آلبرايت وزير امور خارجه، به فردگرايي آمريكايي ها روي آورد و همزمان اقداماتي عليه دولت بزرگ و براي يكجانبه گرايي آمريكا انجام داد. تيم اطراف جورج دبليوبوش با فاصله گرفتن از بين الملل گرايي و محافظه كاري معتدل دولت بوش پدر، به تدريج حملات خود را عليه تعدادي از معاهدات و كنوانسيون هاي بين المللي كه مانع از آزادي عمل آمريكا در جهان مي شد، آغاز كردند و در عين حال تاكيد داشتند كه انتصاب مقامات آمريكايي در مؤسسه ها و كميسيون هاي وابسته به سازمان به نفع منافع آمريكاست .

منتقدين حملات مختلف عليه ابزارهاي چندجانبه گرايي اعم از پروتوكل تغيير آب و هوا، كنوانسيون تجارت تسليحات، يا هرگونه اقدام ديگر براي ايجاد مقررات و الگوهاي بين المللي معتقد بود كه با اين اقدامات در بلندمدت منافع آمريكا و امنيت ملي اين كشور نه تنها تقويت نخواهد شد، بلكه تضعيف هم خواهد شد. همانطوري كه يك ناظر هوشمند چندجانبه گرايي متذكر شده گسترش شبكه رژيم ها و معاهدات بين المللي همچون تلاش هاي لي لي پوت  براي دستگيري گاليور محسوب مي شود .حتي مي توان گفت هشداردهنده ترين مسئله درخصوص تاثيرات مختلفي كه ممكن است از حمله آمريكا بر اين اقدامات چندجانبه بين المللي عايد شود، فروپاشي كامل كل چارچوب چندجانبه گرايي عصر پس از جنگ جهاني دوم و قراردادن امور جهاني در يك دنياي هابزي است كه دليلي بر جريان قدرت وجود ندارد .نسخه  اي كه قبلا در قرن بيستم توسط فرانكلين روزولت و ودرو ويلسون رؤساي جمهور سابق آمريكا براي ايجاد يك چارچوب بين الدولي به منظور پيشگيري از جنگ، تقويت صلح و رفاه و جلوگيري از لگدمال شدن حقوق تدوين شده بود، توسط دولت بوش در زباله داني تاريخ افكنده شد. دولت آمريكا با اطمينان از برتري نظامي خود، معتقد است كه مي تواند به تمامي تهديدات امنيتي پاسخ دهد .صرف نظر از اين كه آمريكا به عنوان يك ژاندارم جهاني قادر باشد تنها به تهديدات نظامي امنيت خود پاسخ دهد، اما ترديدي نيست كه بي توجهي دولت بوش به چند جانبه گرايي، جهان را از سازوكارهاي بين المللي براي پاسخگويي به موضوعات امنيتي غيرسنتي همچون منازعات بر سر منابع، ظهور بيماريهاي مسري، جنايت هاي بين المللي و تخريب محيط زيست محروم كرده است.

تندروهايي همچون دونالد رامسفلد، پل ولفوويتز، ريچارد پرل و ريچارد چني يك برداشت بسيار سنتي از امنيت ملي دارند كه نه تنها جايي براي گنجاندن تهديدات مربوط به "امنيت بشر" در آن وجود ندارد، بلكه توجه به طرح هايي براي اشكال مختلف مديريت جهاني به منظور مقابله با اين تهديدات غيرسنتي بسيار واقعي را نيز مجاز نمي داند .به طور تعجب آ وري از زمان پايان جنگ سرد، نفوذ پنتاگون افزايش يافته و در عين حال كنترول وزارت امور خارجه بر سياست خارجي آمريكا به طور مدام كاهش يافته است.

در دهه 1990، سياست اقتصادي خارجي بر ديپلماسي سنتي فائق آمد و بالضروره يك جايگاه محوري به وزارتخانه هاي تجارت و خزانه داري در امور بين الملل آمريكا اعطا شد . در حالي كه حجم وزارت امور خارجه و آژانس كمك بين المللي آن كوچك شد، اما قدرت و مسئوليت هاي فرماندهي منطقه اي پنتاگون در چارچوب برنامه هاي آموزشي، مانورهاي نظامي مشترك و گسترش حضور نظامي آمريكا در سراسر جهان به ويژه در آفريقا، آ مريكاي لاتين و آسيا تقويت شد .اين وضعيت به مدت يك دهه با دو جنگ پس از جنگ سرد كه آغاز آن استقرار گسترده نظاميان آمريكايي در جنگ خليج فارس و پايان آن بمباران يوگسلاوي بود، مشخص مي شود. در اين عصر جديد، ارتش آمريكا آزادي جديدي براي عمل بدون ترس از واكنش شوروي يافت و در عين حال تا حد زيادي از واكنش ضد مداخله گرايي در داخل اين كشور نيز مصون بود. در واقع، در اين دوران ترقي خواهان و ليبرال ها نيز جزو حاميان تقويت ارتش آمريكا به ويژه در موارد مداخله  انساني مورد ادعاي آن بودند . از اين بستر، ميليتاريست هاي امنيت ملي كنترول سياست خارجي و سياست نظامي دولت بوش را در اختيار گرفتند. چشم اندازهاي استراتژيك تغيير د كترين ها، افزايش شديد بودجه هاي نظامي و دفاع ملي، بي اعتنايي به سنت گرايان و حاميان قدرت - نرم - كه همگي در "استراتژي امنيت ملي" آمريكا انتشار يافته در سپتامبر سال  2002 خلاصه شده - عناصر ظهور يك جنگ طلبي جديد در دولت آمريكا را تشكيل مي دهد. دولت آمريكا با سرمست شدن از برتري نظامي خود، ذخاير گسترده انديشه استراتژيك درباره توازن - قوا و ترتيبات امنيتي مشترك را پشت گوش گذاشت.

به جاي توسل به واقعگرايي سياسي كه خصيصه استراتژي سازي سياست خارجي محافظه كاران بود، در اين دوران دولت آمريكا به سياست سركشي يا اعمال قدرت نظامي محض بدون آن كه با مانع قواعد، معاهدات يا ائتلاف هاي بين المللي مواجه شود، روي آورد .آمريكا براي شروع حملات انجام اقدامات سياسي و تهاجمات خود هنوز نياز به شركايي براي افزايش اعتبار و ايجاد زمينه براي انجام عمليات لوژستيكي را تاييد مي كند. اما اين چنين همكاري هايي ائتلاف هاي موقتي خواهي نخواهي است و نه اتحادهاي پايدار همچون ناتو. بعلاوه در اين موارد اين دولت آمريكاست كه هميشه ماموريت ها را مشخص و رهبري خواهد كرد .در روزهاي اوليه حملات هوايي عليه افغانستان، دونالد رامسفلد وزير دفاع آمريكا با كنارگذاشتن ملاحظات ديپلماتيك از جايگاه يك جنگ طلب قاطع چنين گفت : ماموريت بايد ائتلاف را مشخص كند و نه ائتلاف ماموريت را.

اگر غير از اين باشد ماموريت به پايين ترين مخرج مشترك نزول خواهد كرد و ما نمي توانيم آن را تحميل كنيم .تغييرات دكترين ها نيز به طور منطقي از اين محور قدرت پيروي كرد . مقامات پنتاگون به جاي توسل به آنچه دكترين نظامي تهديد - محور مي نامند، اكنون به سمت يك رهيافت  توانايي - محور حركت مي كنند .دكترين نظامي آمريكا، به جاي مشخص كردن تهديدات واقعي و قريب الوقوع براي امنيت ملي آن كشور، اكنون بدنبال برتري دائمي نظامي است كه به آمريكا توان شكست هرگونه حمله قابل تصور را بدهد.

البته استراتژي فرار كه تضمين كننده برتري نظامي آمريكاست، به طور كامل دست پخت دولت بوش نيست، بلكه اين استراتژي از اوايل دهه 1990 كه استراتژيست ها و لابي هاي مجتمع هاي نظامي به دنبال يك تهديد جديد براي جايگزيني اتحاد شوروي بودند، تدوين شده است . اين چيزي است كه يك تحليلگر سرويس اطلاعات دفاعي آن را به عنوان استراتژي مجموع همه ترس ها  توصيف كرده است. پنتاگون براي تضمين اين برتري بي پايان نظامي نيازمند - و گيرنده - مقدار زيادي پول است  .

بالاترين ميزان افزايش بودجه نظامي از زمان ريگن به بعد در دوران بوش بوده كه بخش عمده آن به سيستم هاي قديمي جنگ سنتي اختصاص يافت و مقدار زيادي نيز براي تغيير سيستم هاي جديد شامل دفاع ملي موشكي، كه براي تضمين برتري نظامي آمريكا در آينده طراحي شد، اختصاص يافته است .بوش در حمايت از دكترين برتري، در يكي از سخنراني هاي خود در وست پوينت با اظهار اين كه آمريكا دكترين هاي كهنه سدبندي و بازدارندگي را به نفع پيشدستي به كار نهاده، جامعه بين المللي را دچار شوك كرد.  

آمريكا ديگر منتظر نخواهد ماند تا مورد حمله قرار گيرد بلكه در تجاوزات آينده با حملات ابتدايي خود نه تنها عليه شبكه هاي تروريستي بلكه عليه كشورها پيشدستي خواهد كرد .ريچارد فالك هشدار داده كه آمريكا مدعي يك حقي براي بي توجهي به مقررات د ست و پاگير و حقوقي كه بتدريج در طي قرون شكل گرفته است مي باشد. جفت همراه اين د كترين جديد پيشدستي، دكترين جديد هسته اي دولت امريكاست .

دكترين جديد نظامي آ مريكا با رد تمامي اقداماتي كه طي نيم قرن گذشته براي جلوگيري از گسترش سلاح هاي هسته اي انجام شده، پيشنهاد مي كند تا آ مريكا در صورتي كه توسط اين كشور مشخص شود كه پنج كشور غيرهسته اي مشغول ساخت سلاح هاي بيولوژيك، کيميايي و هسته اي هستند، استفاده از سلاح هسته اي عليه آنان را مورد توجه قرار دهد، در عين حال، آ مريكا براي خود يك زرادخانه از سلاح هاي هسته اي متعارف تهيه خواهد كرد. اين همه آن چيزي است كه دولت آ مريكا آن را سياست ضد گسترش سلاح هاي هسته اي مي نامد .جنگ طلبي آ مريكا رقبا را تحمل نمي كند، جنگ حمله اول را اعتبار مي بخشد و استراتژي هاي پيشگيري از جنگ و چارچوب هاي مذاكراتي را ناديده مي انگارد .

جنگ طلبي ابتكار عمل را نه به ديپلمات ها بلكه به تجار اسلحه مي دهد. همانطوي كه اكنون معمولا مشاهده مي شود و اعلام مي شود وزارت جنگ آمريکا پنجره ندارد .نيازاست تامقداري پيرامون بازي هاي منطقوي آمريکا نگاه تندوکوتاه بي اندازيم . بن لادن  که از يک خانواده  ثروتمند و  نزديک به دربار عربستان بود  و مانند بسياري از سعودي هاي وهابي ريشه يمني دارد از همان ابتدا   به عنوان معاون دفتر خدمت رساني در پيشاور شروع بکار نمود هدف دفتر ، خدمات رساني به خانواده هاي داوطلب از تمامي کشورهاي عربي عازم جهاد در افغانستان  بود اين جنگجويان که بعدها به عرب افغان معروف شدند  در واقع يک ايالت عربي را در  مرزپاکستان - افغانستان ايجاد کردند  که هدف آن کمک به مجاهدين و خانواده هاي آنها در نبرد بر عليه افغانستان بود . در سال 1985  بيت انصار در پيشاور  با حمايت  ريگن  رئيس جمهور وقت آمريکا  به مرکز و نقطه وصل مامورين سيا و مجاهدين عرب تبديل شد و در دوره  ريگن  بيست ميليارد دالر براي نابودي امپراتوري شر ( شوروي)  هزينه شد که بخش اعظم آن در پاکستان  به تربيت، آموزش و مسلح سازي  افرادي   که آمريکا آنها را مبارزان راه آزادي مي ناميد هرينه شد  پاکستان از قبل کمکهاي تسليحاتي که به مجاهدين مي شد به يک زرادخانه منطقه اي تبديل شد.  راکتهاي ستينگر کارايي خود را با سرنگوني  هواپيماي جنگنده  روسي  بخوبي نشان داد و در سال 1989  اردوي آمريکا هزاران مرمي ضد تانک با خرج اورانيوم غني شده براي پايگاههاي پاکستان  که در خدمت عرب افغانها بود اختصاص داد  اين نوع مرمي ها بعدآ در جنگ  خليج فارس عليه عراق نيز  بکار گرفته شد و  تشعشعات آن هزاران معلول در عراق و بيش از ده هزار بيمار در اردوي آمريکا برجاي گذاشت بسياري از همين افرادي که امروزتروريستهاي  القاعده نام گرفته اند از سوي رئيس جمهور ريگن و بوش پدر مدال قهرماني گرفته اند نمونه آن علي محمد يکي از افراد اردوي آمريکا  است که هم اکنون بجرم دلسوزي براي القاعده  در آمريکا زنداني است و لقب قهرماني نيز از وي سلب شده است. او در افغانستان مامور آموزش افراد القاعده بود و به همين دليل مدال گرفته بود
 
برژنسکي در سال 1985 گفته بود مجاهدين فرشتگاني هستند که براي پشتيباني از  آمريکا  در نابودي امپراتوري شر فرستاده شده اند  . 

حکمتيار که امروز بازوي القاعده است بيشترين حمايت  تسليحاتي را از آمريکا دريافت مي کرد .حکمتيار همان فردي است که پس از پيروزي مجاهدين و فتح کابل  به چيزي کمتر از رياست جمهوري و يا صدارت قانع نبود و براي اين منظور جنگ داخلي را با جانب مقابلش رباني ومسعود شروع کرد و صدهاهزار راکت را دوجانب کابل انداخت  و هزاران نفر را بقتل رساندند .ويليام کيسي رهبر سيا  شخصا  در سال  1986  يکي از مديران ISI  را مامور کرد تا داوطلبان نخبه  را از کمپ هاي آموزشي پاکستان شناسايي و براي آموزش به کمپ پيري  مرکز سري سيا در ورجينيا و در کمپ بروکلين در نيويارک  منتقل سازد  در اين  دو کمپ  صدها جوان مصري، پاکستاني،  سعودي ،  يمني،  اردني و ...  حتي آمريکايي ، اموزشهاي ويژه  و حتي آموزش ساخت و استفاده از سلاحهاي کيمايي ديدند  و بيشتر آ نها پس از آموزش به جلال آباد اعزام مي شدند .حکمتيار نيز ضمن  بازديد از اين دو کمپ بر آموزش آنها نظارت کرده بود . تام کيروي يک مامور انگليسي که به مجاهدين آموزش مي داده است  به آبزرور مي گويد تمام چيزهايي که ما به آنها آموزش داديم که عليه شهرهاي بزرگ شوروي و عليه شهروندان و  منافع شوروي بکار گيرند هم اکنون آنها عليه  خودمان بکار مي گيرند . از سال 1982 تا 1990 بيشتر از 30 هزار داوطلب از 25 کشور دنيا وارد پاکستان شدند و پس از طي دوره هاي لازم  که عمومآ افسراني از پاکستان و آمريکا آنها را هدايت مي کرد عازم جبهه مي شدند در اين ميان بيت انصار پيشاور و دفتر خدمات رساني ( MAK ) بن لادن نقش واسطه را انجام مي داد. اين دفتر نقطه اتصال ماموران سيا و آي سي آ ي و مجاهدين بود.

در سال 1985 ترکي فيصل  رئيس استخبارات عربستان با کمک قابل توجه مالي و لوژستيکي به پيشاور رفت و ضمن ملاقات با بن لادن  کمبودها و نيازمندي هاي آنها را به مقامات عربستان براي تصويب بودجه کمکي گزارش نمود .   رابين کوک وزير  در کابينه انگليس طي مصاحبه اي به گاردين مي گويد غرب بايد اعتراف کند که مقصر است و در جنايت القاعده  سهيم است  دشمني با بلوک شرق ما را کور کرده بود فقط به کوتاه مدت فکر کرده بوديم .برژينسکي مي گويد براي ما مهم آزاد سازي اروپاي شرقي و فروپاشي شوروي بود با طالبان و القاعده  نيز سر فرصت مي شد معامله کرد. ميلت بيردن رئيس سازمان سيا در پاکستان(بين سالهاي 1986تا 1989 )  به مجله نيويورکر 24 جنوري0200 گفته است  بله ما مي دانستيم که براي بن لادن ماهانه بطور متوسط 25 تا 20 ميليون دالر پول از خليج فارس مي رسيد او به پول ما نياز نداشت اما تجهيزات ما براي او کارساز بود .  سيا بطور کامل از فعاليتهاي MAK  و دفتر بيت انصار آگاه بود  . رئيس جمهور پاکستان در پاسخ به اين اتهام آمريکا و انگليس که  هرجا عمليات تروريستي انجام مي شود سرنخهايي و حلقه وصلي بين آن و پاکستان وجود دارد از انفجارهاي  کنيا و تانزانيا  تا نيويارک ،  لندن، مادريد و بمبي اي   چنين پاسخ داده است : مشکل به زماني برمي گردد که بين 20 تا 30 هزار جنگجو براي مبارزه با کمونيزم وارد پاکستان شدند و شبکه مساعدت و سازماندهي آنها در پاکستان انجام گرفت  و ما در مسلح کردن و پشتيباني مالي آنها نقش نداشتيم ( يعني خود شما آمريکايي ها و انگليسي ها و عرب های غرب گرا همه کاره بوديد)  جنرال طلعت مسعود نيز در توجيه  وجود سرنخ هاي تروريستي مي گويد :

ما وارث بقاياي و تبعات  دوره جهاد با شوروي  هستيم . آيا واقعا نحسي امپراتوري شر  دامن غرب را هم گرفته است و يا غرب قصاص جنايات و مظالم  خود را مي پردازد؟ بن لادن مي گويد ما با آمريکا مي جنگيم چون حکومت جنايتکاري است  ما شوروي را دشمن شماره يک مسلمانان قرار داديم و بر  امپراتوري شر ( شوروي)  پيروز شديم و به ياري خداوند بر شيطان بزرگ آمريکا نيز پيروز خواهعيم شد. آمريکا و القاعده هر دو به مصادره افتخارات ناشي از فروپاشي شوروي پرداخته اند . هنگاميکه شوروي فرو پاشيد آمريکا افتخارات  اين پيروزي را بطور تام و تمام از آن خود دانست و پشيزي هم براي مجاهدين و القاعده و ديگران قائل نشد در تمام فيلم هاي سينمايي که راجع به جنگ افغانستان ساخته شد حتي  يک عرب وجود ندارد ،قهرمانها همگي يا آمريکايي هستند و يا مجاهدين که فقط به عنوان راه بلدهايي البته نادان ، احمق و تند خو ،  کماندو هاي آمريکايي را راهنمايي مي کنند؟ و اين کماندو ها هستند که همه جا دشمنان خود را با زرنگي نابود مي کنند  و اصلا حتي زخمي هم بر نمي دارند  و هميشه پيروز فيلم هستند اگر هم فردي  از همراهان کماندوهاي آمريکايي کشته مي شود همان رابلد هاي محلي هستند که بدليل عدم توجه به فرامين آمريکايي ها کشته مي شوند  و اين   مصادره  افتخارات پيروزي و انحصار طلبي آمريکا خود آغاز بروز سوء ظن ميان اين دو طايفه بود . افراد القاعده  هنگام خروج شوروي از افغانستان  به کشورهاي خود بازگشتند و در ميان توده هاي مردم از آنها همچون قهرمان استقبال شد اما دولتمردان هيچ سهمي براي آنها قائل نشدند .

در عربستان دولت به درخواستهاي اسامه بن لادن براي بکارگيري نيروهايش  بجاي تفنگداران آمريکا دست رد زد  و 450 هزار تفنگدار آمريکايي را به سرزمين خود راه داد. غربي ها حاضر نشدند به  آنها  در آزادسازي کويت نقشي بدهند.

آمريکايي ها از اين به بعد بجاي عبارت مبارزان راه آزادي که بيشتر از 10 سال آن را در رسانه هاي غربي براي ناميدن جنگجويان افغانستان بکار مي بردند عبارت نوساز عرب افغان  را رايج ساختند.  باقي ماندن تفنگداران آمريکايي ( پس از آزاد سازي کويت)  در عربستان  ناراحتي گروه بن لادن( عرب افغان )  را به همراه داشت  اين گروه تهديد کرد که اگر آمريکايي ها از سرزمين وحي بيرون نروند عليه آنها اعلام جنگ خواهد کرد  نه دولت عربستان و نه آمريکا هيچگونه اهميتي براي اين تهديد ها قائل نشدند .حتي وقتي  انفجار ظهران 1996  صورت گرفت آمريکايي ها اين انفجار را به ايران نسبت دادند و به هيچ عنوان حاضر نبودند بپذيرند که القاعده حاضر به  انجام خرابکاري عليه آمريکا است اما خود سعودي ها از متهم کردن ايران امتناع ورزيدند و به گروه بن لادن مظنون شدند . دولت سعودي ثروت بن لادن را مصادره کرد و در سال 1994  مليت سعودي را از وي سلب نمود بن لادن در اين زمان در سودان بسر مي برد و دوصد ميليون دالر در آنجا سرمايه گذاري کرده بود  در سال 1996 بدنبال انفجار در ظهران بن لادن  مجبور شد سودان را به مقصد افغانستان ترک کند او به طالبان که به تازگي کابل را بتصرف در آورده بودند پيوست  و به يک تندروي افراطي عليه آمريکا تبديل شد . 

1998  انفجار همزمان سفارت آمريکا در کنيا و تانزانيا رويداد  اما حتي در اين زمان نيز هنوز ماموران سيا و دوستان سابق بيت انصار حاضر نبودند که  دوستان القاعده اي خود را متهم کنند بلافاصله آنها حزب الله را مسئول شناختند  اما وزارت خارجه آمريکا،  سيا را متهم به بي کفايتي نمود و راسآ القاعده را مسئول شناخت.

کساني مانند سناتور اورين که از دوستان القاعده بود و کنيسترانو که از سال 1984 مسئول پشتيباني مالي و تدارکاتي براي مجاهدين بود  حاضر به قبول اين موضوع نبود که القاعده  دشمن آمريکا است . ولي  سازمان سيا و اف بي اي نيز يک هفته بعد تائيد کردند که کار  -کار القاعده است و القاعده به دشمن آمريکا تبديل شده است. دو هفته بعد کلينتون دستور حمله راکتي به مقر القاعده در خوست و يک مرکز صنعتي  در خرطوم را صادر نمود.  کلينتون برخلاف ريگن و بوش پدر  چندان از طالبان و القاعده خوشش نمي آمد و آنها را نيروهاي ارتجاعي مي دانست که نمي توانند دوستان خوبي براي آمريکا باشند.

با فروپاشي شوروي و سپس روي کار آمدن دولت  رباني  مجاهدين عرب  مدتي بلا تکليف ماندند و بخشي از آنها به بوسني و هرزه گوين و عده اي زيادي نيز به کشورهاي خود برگشتند تا دولتهاي دست نشانده غربي را به زعم خود سرنگون نمايند  جنگجويان  عرب افغان  توانستند در الجزاير استحکامات قدرتمندي ايجاد و دولت را تا آستانه سقوط پيش بردند .در سال 1989 حسن ترابي با ارسال پيک به پيشاور از افراد القاعده دعوت کرد که در جنگ با شورشيان جنوب به سودان کمک کنند از اينجا بود که اسامه بن لادن و تعدادي از افراد القاعده در سودان مستقر شدند و در شکل گيري شبيه نظاميان سوداني عليه  جدايي طلبان نقش داشتند. 

اما پس از چند سال فعاليت تجاري در سودان بن لادن ناچار شد سودان را به مقصد افغانستان ترک نمايد  در اين برگشت بود که عرب افغانها،  آمريکا را نيز در رديف کفر جهاني قرار داده و پيمان بستند تا همانطور که بر عليه کمونيزم جنگيدند عليه اين نيروي شيطاني نيز بجنگند.

سازمان سيا هرگز انتظار نداشت القاعده  دشمني با کمونيزم – هندوئزم و شيعه را به دشمني با آمريکا تبديل کند و یک گروه غیر حکومتی به  بزرگترین تهدید علیه آمریکا تبدیل شود.انفجار همزمان سفارت آمريکا در نايروبي و دار السلام تانزانيا در اعلام جنگ رسمي بر ضد  آمريکا بود و سپس  يازده سبتامبر فاز جديدي در اين مسير بود که منجر به لشکر کشي آمريکا به افغانستان گرديد . با سقوط آخرين پايگاه القاعده  در كوههاي توره بوره (اواخر دسامبر ( 2001  سازمان ، وارد مرحله جديدي شد كه عمده‌ترين ويژگي آن ، محافظه‌كاري و فعاليت كاملا مخفيانه و زير زميني است. شرايطي كه در واقع تابع روند روزافزون جنگ جهاني عليه تروريسم پس از 11 سپتامبر است . موج اول حملات تروريستي القاعده پس از حوادث 11 سپتامبر در سه كشور يمن ، كنيا و اندونزيا صورت گرفت (اكتبر و نوامبر 2002) و موج دوم نيز در دو كشور عربستان و مراكش به وقوع پيوست، موج سوم در عراق و مالزيا (اگست 2003) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر 2003) به راه افتاد. پنجمين موج نيز تركيه ، اسپانيا و باز هم عراق  (2003) را در برگرفت. ترديدي وجود ندارد كه تمامي عمليات‌هاي فوق توسط القاعده صورت گرفته است زيرا نگاهي گذرا به سلسله عمليات‌هايي كه از زمان انفجار‌هاي نايروبي و دارالسلام (گست 1998) تا حملات 11 سپتامبر (2001) روي داده است نشان مي‌دهد كه ويژگي عمده عمليات‌هاي القاعده، در همزماني انفجارها و انتخاب مكان‌هاي مملو از جمعيت است .اگرچه انجام 900 عملیات نظامی  طی چند سال گذشته از سوی  القاعده نشان مي‌دهد كه نيروهاي القاعده و طالبان دوباره جان گرفته اند و قادرند دست به عمليات هماهنگ بزنند و  نيروهاي طالبان، افراد وفادار به گلبدين حكمتيار و عوامل شبكه القاعده به صورت كاملا هماهنگ با تاكتيك جديدي وارد عرصه نبرد در افغانستان شده‌اند. اما استراتژي غلط کشتار غير نظاميان در نهايت منجر به انزواي آنها در ميان مسلمانان  و در نهايت انزواي تدريجي و هيچي آنها خواهد شد.

ديدگاهها در ميان اهل سنت  خاورميانه نسبت به افراد القاعده بين  هواداري و سمپاتي و قهرمان دانستن آنها  و جنايتکار و دشمن اسلام خواندن آنها  متفاوت است . عده اي آنها را قهرمان و عده زيادي نيز جنايت کار مي دانند اما عده اي نيز عملکرد غلط غرب را سرمنشا ظهور آنها دانسته و غرب را مقصر مي دانند. امريکا تلاش نمود در چهار چوب طرح خاورميانه بزرگ ريشه هاي اجتماعي القاعده را بخشکاند ولي همه شواهد نشان مي دهد که آمريکا در اين هدف نيز بدليل سوابق غلط  خود ناکام  مانده است .

پاكستان همچنان دچار اختلاف‌هاي فرقه‌اي است، همچنان بنام دين اسلام صدها كودك و زن را در اين سرزمين به دلايل واهي به مسلخ مي‌برند و مشرف هر روز ازآرزوهاي خود براي محو افراط گرايي وترورسيم كور سخن مي‌گويد اما هر روزه نيز به موازات اين حوادث زنان و كودكان و افراد بي‌گناه قرباني نگاه‌هاي منحرف عده‌اي قوميت گرا، فرقه‌گرا و متعصب مي‌شوند . تاكيد پرويزمشرف رييس جمهوري پاكستان به مبارزه باافراط گرايي و تروريسم چيزي را تغيير نخواهد داد، زيرا كه اين تاكيدات بدون توجه به مسايل هويتي به آساني حل نخواهد شد . راه‌ حل اساسي پاكستان براي رهايي از اين چالش، هويت‌سازي ملي است در غير اين صورت اين سرزمين در آتش فرقه‌گرايي و قوميت گرايي خواهد سوخت.

به عبارت ديگر،چالش اصلي پاكستان درسال‌هاي آتي تهديدات خارجي نيست بلكه قوميت گرايي و فرقه گرايي است كه امنيت ملي اين كشور را تهديد مي‌كند . در مطالعات امنيت ملي، تهديدات سياسي و اجتماعي براي قوميت در شرايطي امكان بروز پيدا مي‌كند كه شكاف‌هاي سياسي ناشي از هويت‌هاي گروهي و قومي فعال شده باشد . چنانكه باري بوزان استاد مطالعات امنيتي و روابط بين‌الملل پوهنتون (ال.اس.اي( لندن نيز اشاره دارد در چنين جوامعي رسالت ملت‌سازي توسعه، امنيت و ديگر اهداف كلان ملي به طور فراگيري برعهده دولت مي‌باشد . هر نوع تهديد و چالشي نيز از طرف اجزاي مختلف جامعه، متوجه امنيت و كاركردهاي دولت بوده و تمركز بر كشمكش‌هاي درون جامعه بين دولت و سازمان هاي اجتماعي مانند گروه‌هاي قومي اجازه مي‌دهد كه فراگردهاي تغيير اجتماعي و سياسي با رويكرد نرم‌افزاري بررسي شود.

 براساس اين رويكرد مشكل مشروعيت دولت‌ها، از هم گسيختگي اجتماعي يا فقدان يكپارچگي و ناتواني در سياست‌سازي از متغيرهاي اصلي امنيت ملي در اين كشورها است . باري بوزان از مهمترين تهديدات اصلي اين جوامع را در سه مولفه تهديد درباره ايده دولت و كيفيت روابط دولت ملت، سازمان دولت و نسبت به وجود فيزيكي دولت توضيح مي‌دهد.

سوال اصلي اين است كه فرقه‌گرايي قومي در چه شرايطي امنيت ملي را تهديد مي‌كند . ناهمگني بين دولت و ملت و تلاش دولت براي تحميل هويت مشترك از جمله مواردي است كه امنيت ملي را تهديد مي‌كند . بطور قطع قوم‌مداري عامل انسجام‌زدايي در عرصه هويت و قدرت ملي است . وجدان قومي كه هويت خود را در هم‌خوني، هم‌نژادي، هم‌زباني و هم‌ديني، زيستن و پرورش در بستر فرهنگ قومي گذشته، اسطوره‌ها و خاطرات تاريخي مشترك در مجموع برايندي را ايجاد مي‌كند كه حاصل آن تشكيل هويت قومي و تقويت همبستگي و انسجام قومي در مقابل هويت جامع و ملي است . اين برآيند از لحاظ سياسي به نيرويي تبديل مي‌شود كه معطوف به قدرت و دولت مستقل بوده واز نظر فرهنگي به دنبال رسميت بخشيدن به ارزش‌هاي فرهنگي و قومي خود مي‌باشد . درخصوص آسيب پذيري روزافزون دولت در قبال انحصارزدايي و محدوديت در امكان اعمال خشونت، مانوئل كاستلز استاد مطالعات اجتماعي پوهنتون بركلي آمريكا، گروه‌هاي هويتي قومي را از چالش‌گران عمده دولت معرفي مي‌كند و در زمينه نقش آنها در مشروعيت زدايي معتقد است وقتي دسته‌هاي قومي و قبيله‌اي، خود را عضو دولت ملي نمي‌دانند، دولت در برابر خشونتي كه در ساخت اجتماعي آن جامعه ريشه دارد به صورت روزافزوني آسيب پذير مي‌شود.

دولت با اين تناقض مواجه است كه اگر از خشونت استفاده نكند ديگر دولت محسوب نمي‌شود واگراز خشونت بطور مداوم استفاده كند، بخش بزرگي از مشروعيت و منابع بسيج خود رااز دست مي‌دهد و چنين وضعي نشانگر وضعيت اضطراري دايمي براي دولت است . اين شرايطي است كه رابرت ماندل استاد مطالعات امنيتي و قومي پوهنتون آمريكايي ويسكانسن از آن با عنوان كاهش كنترول معني‌دار حكومت بر نيروهاي اجتماعي و يا حاكميت ملي دستخوش دگرگوني نام مي‌برد كه در آن بازيگران فروملي در حال غصب خيلي از نقش‌هاي سنتي حكومت هستند.  چنانكه باري بوزان نيز اذعان دارد، تهديدات اجتماعي را نمي‌توان از تهديدات سياسي جدا كرد . از نظر وي، تهديدات اجتماعي زماني واقع مي‌شوند كه اصولا امنيت اجتماعي يك دولت در معرض خطر قرار گيرد . بوزان، امنيت اجتماعي را توان حفظ و ايمني الگوهاي سنتي زبان، فرهنگ، هويت مذهبي و ملي مي‌داند . ناامني اجتماعي زماني به وجود مي‌آيد كه هر نوع از جوامع - ملي، قومي، مذهبي، نژادي - يك تحول يا ترتيبات جديد را به عنوان يك تهديد عليه بقاي خود(هويت اجتماعي ( تعريف كنند.

وي معتقد است كه هويت ملي، اغلب از داخل كشور چندقومي مورد تهديد قرار مي‌گيرد و فرايند ملت دولت اغلب متوجه خاموش كردن يا حداقل يكسان‌سازي هويت‌هاي اجتماعي شبه ملي مي‌شود . با وجود چنين چالش‌هايي از طرف هويت‌هاي فروملي نسبت به هويت اجتماعي و فرهنگي ملي، بوزان معتقد است كه تهديدات اجتماعي از نشانه‌هاي وجود دولت ضعيف است و نمي‌توان آن را يك مساله امنيت ملي محسوب كرد مگر در مواردي كه نزاع بين دولتي را دامن بزند .

ترور بي‌نظير بوتو

 

امواج بي ثباتي اي که در خاورميانه پس از حملات 11 سپتامبر از « جنگ عليه تروريسم جهاني » پديد آمدند ، کشورهاي هرچه بيشتري رادچاربي ثباتي وهرج ومرج فروبرد. آخرين آنها پاکستان است. نزديک به پنج سال پس از فتح بغداد، منظره ژئو پلتيکي منطقه تاسف بار است. بر بن بست نظامي سلسله اي از ويراني هاي ديپلماتيک نيز افزوده شده است. بدون آنکه، بر خلاف آنچه هدف واشنگتن بود، خطر تروریسم کم شده باشد. هيچ کدام از درگيري هاي اسرائيل و فلسطين، لبنان و سومالي حل نشده اند. در عراق، علي رغم حضور 165هزار نظامي آمريکائي، افق همچنان نا روشن باقي مانده است. زندگي روزمره براي مردم به يک جهنم تبديل شده است. حملات مرگبار هم چنان ادامه دارند. اضافه براين، در مرزهاي کردستان عراق و ترکيه يک تشنج جديد پديد آمده ودو متحد ايالات متحده مي توانند رودروي يکديگر قرار گيرند.

 تناقض ديگرآنکه، مداخلات آمريکا باعث شد که ايران ( بدترين دشمن آمريکا) از شر دو رقيب خود يعني رژيم بعث در عراق و طالبان در افغانستان خلاص شود. کم پيش آمده که يک حريف تا به اين اندازه به دشمن اش خدمت کرده باشد. اين وضعيت به ايران اجازه داد تا فعاليت هايش را حول برنامه اتمي متمرکز سازد. امري که ترس و وحشت عظيمي را برانگيخته است. آمريکا و اسرائيل اينک از تهديد بمباران تاسيسات اتمي ايران دم مي زنند. اين خود به هرج و مرج فعلي در منطقه افزوده است و باعث بالاتر رفتن قيمت نفت مي شود که براي بسياري از اقتصادهاي جهان غير قابل تحمل است.

در افغانستان، نيروهاي ناتو در موضع دفاعي قرار دارند. ايالات متحده که در آنجا بيش از 15هزار نفر نيرو دارد از متحدينش و از جمله از فرانسه خواسته تا نيروهاي بيشتري را به محل ارسال دارند. چرا که طالبان دوباره ابتکار عمل را به دست گرفته اند، عمليات انتحاري افزايش يافته و کشت خشخاش و صادرات ترياک سرسام آور گشته است. باز سازي کشور کند شده و نهادهاي «دمکراتيک» تضعيف گشته اند. ولايات و مناطق که در تسلط « جنگ سالاران » اند هرچه بيشتر از دولت مرکزي در کابل دور مي شوند. يک ديپلمات غربي در محل مي گويد: اگر ما خود را کنار بکشيم، حامد کرزي ده روز هم دوام نمي آورد. در چنين اوضاع بي ثباتي از لحاظ ژئوپلتيک است که در پاکستان يکي از نزديک ترين متحدين جورج دبليو بوش متزلزل شده است.

اعلام حکومت نظامي در اسلام آباد در 3 نوامبر گذشته از سوي جنرال پرويز مشرف در واقع چيزي نيست جز اعتراف به ضعف از سوي وي. امري که زنگ هاي خطردر واشنگتن را به صدا در آورده است. مشرف عامل کودتاي سال 1999 آنچنانکه که خود نقل ميکند از ترس آنکه کشورش مورد تهديد يک حمله وسيع اتمي قرار گيرد در آخر سال 2001 با عجله توسط ايالات متحده به همراهی در جنگ برعليه رژيم طالبان و پايگاه هاي القاعده در افغانستان کشیده شد. دولت بوش نيز چشم خود را بر روي تناقض اتحاد با يک ديکتاتور براي « برپائي دمکراسي » در افغانستان بست. حاصل اين اتحاد براي مشرف نوعي پذيرش و احترام بين المللي بود و هم چنين 11 ميليارد دالر براي تجهيز بهتر اردو و نيروهاي سرکوبگرش.

 پاکستان با 167 ميليون نفر جمعيت تنها کشور مسلمان داراي بمب اتمي است که در ضمن مي تواند توسط ذاکتهاي دوربرد آنرا تا 2500 کيلومتر آنسوي مرزهايش پرتاب کند. اين ها به پاکستان اهمیتی استراتژيک بويژه از آن جهت مي دهند که اين کشور در داخل « کانون تشنج » جهاني و درهمسايگي بحران هاي افغانستان ، ايران و خاورميانه قرار دارد.

وحشت بزرگ واشنگتن و ديگر کشورهاي غربي از آن است که اسلامگرايان پاکستان که متحد طالبان اند بتوانند روزي کنترول مناطق را در دست گرفته و به بمب اتمي دسترسي يابند. مشرف که مورد نفرت قوه قضائيه است، مهم ترين رسانه ها را تحت تسلط گرفته و به دو جريان اصلي مخالف يعني حزب نواز شريف و بوتو يورش برده است. نداشتن پايگاه مردمي علي رغم ظاهر، اوضاع وي را به حلقه ضعيف سيستم سياسي تبديل کرده است. از اينرو هدف ديپلماتيک آمريکائي ها اين است که اورا در کوتاه و يا میان مدت با کس ديگري جايگزين کنند. البته نه با بوتو و نه با شريف که هر دو در بهترين حالت فقط در خدمت حفظ ظاهر « دمکراتيک» تغييرات هستند. بلکه با يک مرد قدرتمند ديگر و احتمالا با جنرال کياني که افسار او از مدتها پيش در دست آمريکائي هاست.

پرويز مشرف وضعيت فوق العاده اعلام کرده و قانون اساسی را یه حالت تعليق درآورده است. اين گام همراه با برکناری کامل قضات محاکم ساکت کردن رسانه ها و بازداشت صدها فعال احزاب سياسی، حقوقدانان و ديگرانی که مخالف وضعيت فوق العاده هستند، تقريباً به حکومت نظامی انجاميده است. مشرف اين گام اقتدارگرايانه را با اين درک برداشته است که محاکم عالی انتخاب او به رياست جمهوری را غيرقانونی اعلام خواهد کرد. جنرال مشرف، بعنوان فرمانده کل قوا با صدور فرمان قانون اساسی موقت که ابزاری است که در گذشته برای اعلام حکومت نظامی مورد استفاده قرار گرفته است، در مقابل تصميم محاکم عالی گامی پيشگيرانه برداشت.

 مشرف با زير پاگذاشتن تضمين های قبلی خود، مانع احيای کامل دموکراسی در پاکستان شده است. مشرف در دورۀ اخير خود را در محاصره ديده و حمايت از او بسرعت کاهش يافته است. مشرف از طريق پارلمان فدرال و مجالس ايالتی که دوره آنها تقريباً تمام شده بود خود را انتخاب کرد. قرار بود انتخابات جديد در جنوري2008 برگزار شود. اعتبار مشرف در ميان مردم پاکستان در پايين ترين سطح خود است، زيرا عموماً او دست نشانده ايالات متحده محسوب می شود.

«حاكم پاكستان،  شريك نزديك و ضامنى براى ثبات در مبارزه با ترور». اينها صفاتى هستند كه رئيس جمهور آمريكا آن را به دوست خود مشرف نسبت مى داد، اما مرگ بى نظير بوتو ثابت كرد كه همه اين ها اشتباه بوده است. اين تصور و پيمان «بوش - مشرف» در هم شكست و اكنون آمريكا به استراتژى جديدى در اين مورد احتياج دارد. پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان، در سالهاى گذشته حملات انتحارى زيادى را از سوى افراطيون تجربه كرده است. حال با اين عمليات انتحارى كه منجر به كشته شدن بى نظير بوتو نخست وزير سابق شد، اين سؤال پيش مى آيد كه ابعاد اين بحران تا چه اندازه وسعت دارد؟ اردو چه كارى انجام مى دهد؟ و آمريكا چه اقدامى خواهد كرد؟ هرگونه اقدام انتحارى عليه بى نظير بوتو به مشرف از لحاظ سياسى ضربه وارد مى كند؛ اول به دليل شايعاتى مبنى بر آن كه وى در اين اقدام دست داشته است و قبل از هر دليل ديگرى تبعات اين بحران جديد، مطمئنا بر روابط دولت جورج بوش با مشرف تأثيرگذار خواهد بود، چرا كه اين مناسبات براى ديكتاتور پاكستان به معناى حيات سياسى وى است.

رئيس جمهور آمريكا اين اقدام را حمله اى از سوى افراطيون و به عنوان مرحله جديدى در راه مبارزه با ترور درجه بندى كرده است و بعد از اين اقدام اولين مكالمه تلفونى بوش با مشرف صورت گرفت. اين مكالمه تلفونى و همينطور موضع گيرى آمريكا در قبال اين اقدام كه آن را اقدام جديد افراطيون دانسته است را مى توان اين طور توجيه كرد كه بوش همچنان به خط ارتباطى خود با مشرف وفادار مانده است و او را همچنان دوست صميمى خود و به عنوان متحد خود در راه مبارزه با ترور و به عنوان تنها شخصيت رهبر سياسى در پاكستان كه توانايى حفظ اين كشور را در برابر حملات افراطيون داراست، مى داند.

مرگ بوتو براى استراتژى  پاكستان - بوش، شايد آخرين عقب گرد تأسف بار به شمار مى رود و مى توان نهايتا اثبات كرد كه دولت بوش با وجود مشرف در پاكستان هيچ ثباتى را نمى تواند تضمين كند. نظم و ترتيبى كه آمريكا براى مشرف و بوتو و با حضور اين دو در پاكستان پيش بينى كرده بود يا شايد هم به اين معنا باشد كه مشرف خواهان حفظ اين نظم و ترتيب نيست، چرا كه او از ابتدا هم با ممانعت و مخالفت با تقسيم قدرت، به گونه اى از ايجاد ثبات در پاكستان جلوگيرى كرد. از ديگر سو شايد اين اقدام انتحارى بهانه اى براى مشرف فراهم آورد تا بار ديگر در پاكستان وضعيت فوق العاده اعلام كرده و به اين ترتيب كنترول و قدرت بيشترى به دست آورد. برخى از مقامات بلندپايه آمريكا نيز طبق موضع گيرى هاى اوليه، بر اين باور هستند كه انتخابات در موعد مقرر برگزار نخواهد شد. حسن عباس از پوهنتون هاروارد گفته است: بسيارى ازپاكستانى ها ضعف سرويس امنيتى مشرف را مسئول اين واقعه مى دانند. آنها عقيده دارند اين ناتوانى ضعف سرويس امنيتى مشرف بود كه امكان اين حمله انتحارى را فراهم كرد.

بوتو به طور كلى ماه هاى گذشته و در قالب ايميل هايش از كمبود حفاظت ها از وى ابراز نارضايتى كرده بود. وى در روز 26 اكتبر در نامه اى به يكى از مشاوران آمريكايى نوشته بود: اگر حمله انتحارى ديگرى پيش آيد، من مشرف را مسئول آن مى دانم. عمليات انتحارى 26 اكتبر هشت روز بعد از اولين سوء قصد به وى بود. در اولين سوء قصد به بوتو در كراچى، 130 تن جان باختند. بوتو در اين نامه اشاره كرده بود كه بارها از مشرف براى حفاظت پوليس بيشتر تقاضا كرده است، اما اين موضوع به طور جدى دنبال نشده است. شوهر بى نظير بوتو نيز مشرف را مسئول مرگ همسرش دانسته است.

دولت آمريكا تاكنون ارتباطات كمى را با كانديداهايى داشته است كه به عنوان آلترناتيف هايى براى مشرف مطرح مى شوند. كاخ سفيد قبل از هر كس ديگرى براى پيشبرد استراتژى خود به مشرف اميد بسته است. كمك هاى واشنگتن نيز كه بالغ بر 11 ميليارد دالر است و در راستاى كمك هاى آمريكا براى تأييد و تشويق تلاشهاى دولت مشرف در مبارزه با القاعده در مرزهاى افغانستان بوده است را مى توان دليل اين مدعا دانست. از اين مبلغ تنها ده درصد صرف پروژه ها و كمك به توسعه پاكستان بوده است، بخش اعظم اين كمك ها مستقيما به اردوي مشرف اختصاص يافته است. آيا اين كمك ها باز هم ادامه خواهد داشت؟ بوش تاكنون براى كنترول مجدد و بررسى كمك هاى مالى به پاكستان خود را محتاط نشان داده است، اما كنگره بر ارتباط اين كمك ها با پيشرفت در زمينه ايجاد دموكراسى ايستادگى و تأكيد مى كند.

در ماه هاى گذشته هم بين وزارت امور خارجه  و كاخ سفيد نزاع هايى بر سر اين سؤال پيش آمده است كه تا چه زمان مى توان به آينده اى كه مشرف براى پاكستان رقم خواهد زد اعتماد كرد و اميدوار بود؛ چرا كه آنها بر اين باور هستند كه استراتژى بوش در پاكستان از مدت ها پيش دچار شكاف شده است. اين در حالى است كه بوش و چنى همچنان خيره سرانه به مشرف دل بسته اند و به موضع گيرى شخصى وى در راه مبارزه با تروريسم بسيار اميدوارند. در وزارت دفاع و وزارت خارجه  نظرات عليه اين استراتژى همچنان رو به رو شده است. مقتدر خان از مؤسسه بروكينگز در مصاحبه  با اشپيگل آن لاين اظهار داشت: حاكم پاكستان نه توانست دموكراسى را بر پاكستان حاكم كند و نه توانست به پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى در راه مبارزه با تروريسم دست يابد. بايد به خسارات وارد شده به آمريكا در افغانستان توجه كنيم.

طالبان و القاعده در اين ناحيه قوى تر شده اند. دانيل تواينينگ نيز از مؤسسه جرمن مارشال فوند اظهار كرد: اين كه مشرف اين گونه به حكومت دل بسته است، باعث رشد روز افزون نفرت نسبت به آمريكا مى شود چرا كه وجود حاكمى چون مشرف كه از حمايت آمريكا برخوردار است باعث تقويت بنيادگرايان و سردرگمى كامل اردوي پاكستان خواهد شد. آينده مشرف قبل از هر چيز در گرو اردو است. اين جنرال چندى قبل از سمت تصدى گرى اردو عقب نشينى كرد. ترزا شافر از مؤسسه مطالعات بين المللى استراتژيك اظهار كرد كه سرنوشت پاكستان بعد از وقوع اين حادثه به واكنش اردو بستگى دارد. اينكه آيا مى خواهد اين ناآرامى ها را خفه كند يا اين كه درنگ مى كند. آيا آن ها مشرف را مسئول اين بحران مى دانند؟

بوش مشرف را در «جنگ با ترور» بخدمت گرفت. ايالات متحده از سال 2001 برای جنگ با عناصر طالبان و القاعده ده ميليارد دالر به پاکستان کمک کرده است. اما موازی با اوضاع در افغانستان که شاهد ظهور دوباره نيروهای طالبان است، منطقه مرزی پاکستان (ايالت مرزی شمال-جنوب و وزيرستان) به مراکز فعاليت های افراطی طالبان مبدل شده است. تازه ترين درگيری ها با نيروهای بنيادگرا در ايالت اصوات است. اين درگيری ها نقاط ضعف اردوي پاکستان را علنی کرده است.

از زمان برکناری قاضی القضات محاکم عالی ، طيف کامل احزاب سياسی آپوزيسيون عليه حکومت اقتدارگرايانه مشرف تظاهرات کرده اند. ايالات متحده در پس حرکاتی قرار داشت که می خواست بين مشرف و بن نظير بوتو رهبر حزب مردم پاکستان تفاهم ايجاد کند. اين مذاکرات توانستند به اعتبار بوتو در شرايطی که افکار عمومی عليه رژيم مشرف است لطمه وارد کنند. بمب گذاريهای دهشتناک عليه کاروان استقبال کنندگان از بوتو که منجر به کشته شدن بيش از 130 نفر شد، پرمخاطره بودن وضعيت را برجسته کرد. رياکاری دولت بوش که در شيپور هدف استقرار دموکراسی در سرتاسر جهان می دمد، يکبار ديگر، در اين رويدادها در پاکستان بر ملا شد. در هر کجا که منافع ايالات متحده مطرح باشد، ترديدی در حمايت از ديکتاتور ها بخود راه نمی دهد. صحبت از تحريم فقط برای آن کشورهايی است که به خط نمی شوند. کاندوليزا رايس و بوش نارضايتی خود را از گام های «فرا-قانونی» مشرف ابراز کرده اند.

 رايس حتا گفت که «ايالات متحده هرگز تمام شرط بندی های خود را روی مشرف قرار نداده است». خود اين نشان می دهد که ايالات متحده ممکن است مشرف را فداکردنی بداند. اما ايالات متحده گزينه ديگری بغير از ادامه حمايت از جنرال ندارد. هدف کنونی ايالات متحده اين است که مشرف را به يک رييس جمهور «غير-نظامی» مبدل کند و مطمئن شود که انتخابات پارلمانی طبق برنامه برگزار خواهد شد. اما نامعلوم های بسياری در اين شرايط وجود دارد. هم متحد محبوب ايالات متحده و هم «جنگ با ترور» با دشواری های جدی روبرو شده است. راه حل در نوعی «تغيير رژيم» آرايشی از طرف ايالات متحده قرار ندارد. مردم پاکستان بايد بتوانند حرف خود را بزنند. از اينرو، وضعيت فوق العاده بايد خاتمه يابد، حقوق دموکراتيک و آزاديهای مدنی بطور کامل اعاده گرديده و انتخابات آزاد و منصفانه برگزار شود. رييس جمهور بايد تنها از طرف پارلمان و مجالس قانونگذاری ايالتی جديد براساس قانون اساسی انتخاب شود.

برای تمام کشوها و خلق های جنوب آسيا درس مهمی در اين رخداد در پاکستان وجود دارد. با تبديل شدن به ابزاری از استراتژی ژئو-پوليتيک امپرياليسم ايالات متحده نمی توان دموکراسی و حاکميت ملی را تأمين کرد.

بحران سياسي در پاكستان با ترور بي‌نظير بوتو، رهبر حزب مردم وارد مرحله‌ي تازه‌اي شده است، مرحله‌اي كه گمان نمي‌رود به اين زودي‌ها پايان يابد و خشونت و كشتار هم‌چنان دامن‌گير اين كشور خواهد بود.

بي‌نظير بوتو در شهر راولپندي در حالي كه از يك سخنراني در جمع حاميانش باز مي‌گشت، در ميان نيروهاي امنيتي وارد خودرويي شد تا از محل خارج شود اما براي دست تكان براي هوادارانش از دريچه روي سقف موترخارج شد كه در همين زمان عاملي انتحاري با نزديك شدن به موتر به سوي وي آتش گشود و پس از آن خود را منفجر كرد. گزارش‌هاي اوليه حكايت از آن داشتند كه علت مرگ خانم بوتو گلوله‌هاي شليك شده به سوي وي بودند اما بعدا اعلام شد كه گلوله‌هاي شليك شده به وي نخوردند و بوتو به دليل موج انفجار صورت گرفته و برخورد سرش با بخش‌هايي از موتركشته شده است.

با انتشار خبر ترور بوتو، وزارت داخله پاكستان اعلام كرد: تشكيلات القاعده مسوول ترور بي‌نظير بوتو است. جواد اقبال، سخنگوي وزارت داخله در يك كنفرانس مطبوعاتي در اسلام آباد اعلام كرد: سازمان‌هاي اطلاعاتي اين كشور يك تماس تلفوني از تشكيلات القاعده دريافت كرده‌اند كه طي آن بيت‌الله محسود، يكي از رهبران القاعده در پاكستان به دليل انجام عمليات ترور و موفقيت آن تبريك گفته استوي تاكيد كرد: سازمان‌هاي اطلاعاتي پاكستان معتقدند كه محسود طراح ترور بوتو و هم چنين انفجاري بوده كه ماه اكتبر به هنگام ورود بي‌نظير بوتو و استقبال هوادارانش در پاكستان روي داد و به كشته شدن 139 تن منجر شد . سخنگوي وزارت داخله تاكيد كرد: برخي ديگر از سياستمداران اين كشور نيز تهديد به ترور شده‌اند كه در ميان آنها نواز شريف، رهبر حزب مسلم ليگ شاخه نواز و مولانا فضل‌الرحمان، رهبر مجمع علماي اسلامي پاكستان وجود دارند . اما در همين حال سخنگوي حزب مردم پاكستان كه بوتو رياست آن را بر عهده داشت، اظهارات وزارت داخله را رد كرده و تاكيد كرد: دولت در اين ترور دست داشته و با اين اظهارات مي‌خواهد بر شكست‌اش در تامين امنيت كشور سرپوش بگذارد.

بيت‌الله محسود، يكي از رهبران تندروي تشكيلات القاعده و جزو فهرست مظنونان تروريستي در پاكستان است و يكي از رهبران قبايل وزيرستان جنوبي در مرزهاي پاكستان و افغانستان محسوب مي‌شود . اين در حالي است كه بيت‌الله محسود اخبار منتشر شده از سوي وزارت داخله مبني بر دست داشتن در ترور بوتو را رد كرد.  طالبان نيز اعلام كرده كه اين گروه مسوول ترور بي‌نظير بوتو نيست . از سوي ديگر وزارت داخله پاكستان اعلام كرد: بر خلاف اخبار منتشر شده بوتو بر اثر فير گلوله كشته نشده بلكه دليل مرگ وي شدت انفجار بوده است. در انفجاري كه به مرگ بوتو منجر شد 20 تن ديگر نيز كشته شدند . وزارت داخله هم چنين اعلام كرد: عامل انتحاري پيش از آنكه خود را منفجر كند اقدام به تيراندازي به سوي بوتو كرده بود اما تير وي به هدف نخورد . وزارت داخله هم چنين اعلام كرد: نخست وزير اسبق اين كشور(بوتو) بارها تهديد به ترور شده بود و اطلاعات و گزارش‌هاي زيادي از تهديدهاي ترور وي پرده بر مي‌دارد و بر همين اساس دولت بارها به وي در اين خصوص هشدار داده بود.

اما در همين حال فاروق نايق، يكي از رهبران حزب مردم پاكستان تاكيد كرد: اين اظهارات صحت ندارد و بوتو با دو گلوله كشته شده كه يكي از اين گلوله‌ها به سر او اصابت كرده است . در همين حال نواز شريف، رهبر اصلي مخالفان در پاکستان از مزار بي‌نظير بوتو، رقيب پيشين خود ديدار کردشريف گفته است حتي اگر انتخابات، جنوري انجام شود، حزب او اين انتخابات را تحريم خواهد کرد . وي گفته كه قتل بي‌نظير بوتو به اين معني است که انجام مبارزات انتخاباتي ممکن نيست . نواز شريف هم‌چنين گفت تحت رياست جمهوري پرويز مشرف نمي توان انتخاباتي آزاد و عادلانه برگزار کرد . هم‌چنين با ترور بوتو شهرهاي مختلف پاكستان شاهد درگيري‌ها و ناآرامي‌هاي بسياري بوده كه دست كم 31 تن در اين ناآرامي‌ها كشته شده‌اند . تظاهركنندگان در اعتراض به اين حمله‌ي انتخاري در شهرهاي مختلف پاكستان دست به تظاهرات زدند و دولت مشرف را مسوول اين حمله‌ي انتحاري دانستند . از سوي ديگر به دنبال اين حادثه با بروز تغييراتي در بازار سهام آمريكا و آسيا، قيمت نفت نيز از مرز بشكه‌اي 97 دالر گذشت.

در پي ترور بوتو، پرويز مشرف در گفت‌وگويي عاملان اين ترور را ترورسيت‌ها خواند مشرف در گفت‌وگويي تلويزيوني ضمن تسليت به ملت پاكستان به خاطر كشته شدن بي‌نظير بوتو عامل اين حمله را تروريسم خواند. وي اظهار كرد: عاملان اين حمله‌ي تروريستي بايد مجازات شوند . رييس‌ جمهور پاكستان اظهار كرد: ما هرگز تا زماني كه ريشه‌ي تروريسم را در كشور نخشكانيم آرام نخواهيم نشست. وي هم‌چنين مردم پاكستان را به آرامش و وحدت فراخواند . مشرف هم‌چنين سه روز عزاي عمومي اعلام كرد . از طرف ديگر  سومرو، نخست وزير دولت موقت پاكستان، اعلام كرده است كه علي‌رغم اين حادثه انتخابات پارلماني در همان تاريخ برگزار خواهد شد . هم‌چنين در پي ترور بي‌نظير بوتو نيروهاي امنيتي در مرزهاي هند در منطقه‌ي پنجاب در همجواري پاكستان به حالت آماده باش درآمده‌اند.

مراسم تشييع پيكر بي‌نظير بوتو در ميان تدابير شديد امنيتي پس از برگزاري نماز، در منطقه‌ي لاركانا برگزار شد . پيكر بي‌نظير بوتو، رهبر حزب مردم پاكستان درحالي در ميان اندوه و غم صدها هزارتن از طرفدارانش تشييع شد كه درگيري‌ها و تنش‌ها در سراسر اين كشور درپي اعلام ترور وي، ادامه داردتابوت چوبي حامل پيكر بوتو كه در پرچم سبز، سرخ وسياه حزب مردم بوتو پيچيده شده بود بر روي يك آمبولانس سفيد وارد آرامگاه خانوادگي‌اش شد تا در كنار ذوالفقار علي بوتو، پدرش به خاك سپرده شود . در همين حال حدود 4000 تن از حاميان بوتو در شهر پيشاور واقع در شمال غرب پاكستان دست به تظاهرات زدند و صدها تن از آنان براي انتقام از خون وي به دفاتر حزب حامي مشرف حمله كرده و اثاثيه‌ي اين دفاتر را سوزاندند . معترضان با در دست داشتن پرچم‌هاي حزب مردم فرياد مي زدند: زنده باد بوتو.

خانواده بي‌نظير بوتو مانند خانواده نهرو- گاندي در هند، يکي از مشهورترين خانواده سياسي در جهان به شمار مي‌رود . پدر بي‌نظير، ذوالفقار علي بوتو، در اوايل دهه 70 ميلادي نخست وزير پاکستان بود و دولت وي يکي از معدود دولتهاي غيرنظامي پاکستان پس از استقلال اين کشور بود . بي‌نظير بوتو در سال 1953 متولد شد و تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاههاي هاروارد آمريکا و آکسفورد انگلستان انجام داد . وي با وجود اينکه در ابتدا تمايل چنداني به فعاليت سياسي از خود نشان نمي‌داد اما تدريجا به عرصه سياسي پاکستان کشيده شد و بعد دو بار به عنوان نخست وزير اين کشور انتخاب شد، هر چند هر دو بار به اتهام فساد از سوي رييس جمهور برکنار شد . بوتو در زمان اوج محبويبت خود، يعني بعد از نخستين پيروزي انتخاباتي‌اش، يکي از شناخته شده ترين رهبران زن در جهان به حساب مي‌آمد؛ اما بعد از برکناري از قدرت براي دومين بار، نامش با فساد و بي کفايتي مترادف شد . ذوالفقار علي بوتو که در اوايل دهه 70 ميلادي نخست وزير پاکستان بود در سال 79 اعدام شد.

 بي‌نظير اراده قاطع و سرسختي را از پدرش به ارث برده بود که بعد از يک کودتاي نظامي در سال 1977 توسط ضياء الحق دستگير و به اتهام قتل زنداني شد . ذوالفقار علي بوتو دو سال بعد اعدام شد و بي نظير درست قبل از مرگ پدرش زنداني شد و پنج سال را در حبس انفرادي گذراند. دوراني که آنرا بسيار سخت و طاقت فرسا توصيف مي‌کند . بوتو در مقاطعي که براي مداواي صحي از زندان خارج شد، دفتر حزب مردم پاکستان را در لندن تاسيس کرد و فعاليت سياسي خود عليه ضياء‌الحق را آغاز کرد . وي در سال 1986 به پاکستان بازگشت و دو سال بعد هنگامي که جنرال ضيا بر اثر انفجار هواپيمايش کشته شد، وي به عنوان اولين نخست وزير منتخب در يک کشور اسلامي به قدرت رسيد . بي‌نظير بوتو و همسرش، آصف علي زرداري، با اتهامات متعددي مبني بر فساد مواجه بوده‌اند، اما تاکنون هيچ کدام از اين اتهامات در محکمه ثابت نشده است.

به دنبال اين اتهامات، بوتو از کشورش خارج شد و به مدت تقريبا هشت سال در تبعيد خود خواسته در دبي و لندن به فعاليت‌هاي خود ادامه داد.

با کودتاي پرويز مشرف، در اکتبر سال 1999 و تحولات بعدي آن که حدود دو سال بعد منجر به  تبعيد نواز شريف، نخست وزير سابق پاکستان از کشور شد، اين دو نخست وزير سابق به رغم اختلاف‌هايي که با هم داشتند براي مخالفت با حکومت نظامي مشرف همکاريهايي را شروع کردند.

 در اوايل سال جاري ميلادي مشرف مذاکرات پنهاني را با بوتو براي آنچه که تقسيم قدرت در برخي از محافل عنوان مي‌شد انجام داد که نتيجه نهايي اين مذاکرات بازگشت بوتو به کشور در 18 اکتبر سال جاري ميلادي بود . به هنگام ورود بوتو به پاکستان، انفجاري در محلي که از وي استقبال مي‌شد رخ داد که وي از اين حمله جان سالم بدر برد. هنگام اعلام وضعيت فوق العاده در پاکستان (3 نوامبر 2007) بوتو با اين وضعيت مخالفت کرد و خواهان بازگشت کشور به حالت عادي شد . وي مدتي را در اين زمان در بازداشت خانگي بسر برد اما به فعاليتهاي خود ادامه داد . انفجار راولپندي دومين سوء قصد به وي از زمان ورودش به کشور بود که باعث کشته شدن وي شد . حمله انتحاري به تجمع طرفداران حزب مردم در لياقت باغ راولپندي پاكستان، كه به كشته شدن بي‌نظير بوتو رهبر اين حزب منجر شد، چهره عريان خشونت و افرط گرايي القاعده را بار ديگر به رخ جامعه پاكستان و جامعه بين‌الملل كشيد. بي‌نظير بوتو رهبر حزب مردم پاكستان، در حمله انتحاري در راولپندي ايالت پنجاب كشته شد. جنرال جاويد اقبال چيمه سخنگوي وزارت داخله پاكستان، اعلام كرده كه بيت‌الله محسود فرمانده طالبان در وزيرستان شمالي اين كشور، عامل اصلي و برنامه‌ريز ترور بي نظيربوتو بوده است.

البته اعلام اين خبر، از سوي محافل سياسي و رسانه‌اي داخلي پاكستان و همچنين حزب مردم جدي گرفته نشده است. قبل از ارزيابي موضع رسمي دولت پاكستان درباره دخالت القاعده در حادثه ترور خانم بوتو، به بيت‌الله محسود مي‌پردازيم.  بدنبال متواري شدن مولانا فضل‌الله رهبر معنوي طالبان محلي در امام دهيري در منطقه سوات ايالت سرحد پاكستان، ‪ همزمان با لغو وضعيت فوق‌العاده در پاكستان، نشست مشتركي بين نمايندگان قبايل اين كشور از جمله قبايل ساكن وزيرستان شمالي و جنوبي، خيبر، كرم، باجور، اوركزي، مهمند، بونير، مالاكند، كوهستان، دره آدم خيل و سوات برگزار شد و آنان بيت‌الله محسود را به‌عنوان فرمانده و مولوي عمر را به عنوان سخنگوي اين جنبش تعيين كردند.

 اين گروه با نام طالبان، مسووليت حمله به كاروان نظاميان اردوي پاكستان را كه ‪ 12كشته و ‪  25زخمي در پي داشت، برعهده گرفت. روزنامه جنگ چاپ پاكستان در اين زمينه نوشت: محسود پس از وقايع منطقه سوات در ايالت سرحد، اقدام به بازسازي تشكيلاتي نموده و جنبشي را به نام طالبان پاكستان تاسيس كرده است.  به‌نظر مي‌رسد حوادث سوات و تضعيف مواضع مولانا فضل‌الله و فرار وي از امام دهيري و نااميدي القاعده از او، باعث تشكيل چنين جنبشي شده باشد. برادران محسود موسوم به بيت‌الله، عبدالله و ذوالفقار از جمله افرادي هستند كه همزمان با حمله آمريكا به افغانستان، به اين كشور سفر كردند تا در كنار طالبان عليه نيروهاي ائتلاف بجنگند. عبدالله محسود يا نور عالم از قبيله محسوديهاي وزيرستان جنوبي هم مرز با افغانستان است كه در سال ‪ 1996ميلادي و چند روز پيش از اشغال كابل توسط طالبان، در انفجار مين زخمي و يك پاي خود را از دست داد. وي در سال ‪  2002ميلادي از سوي نيروهاي آمريكايي بازداشت شد، اما در سال ‪  2004ميلادي به دلايل نامعلوم آزاد و به وزيرستان شمالي بازگشت.  

عبدالله محسود پس از حملات آمريكايي‌ها به مناطق باجور"، زومازولا و شوال كه تعدادي كشته و دهها زخمي برجاي گذاشت، تهديد كرد به اقدامات تلافي جويانه دست خواهد زد. عبدالله محسود، در حالي كه در ناحيه ژوب ايالت بلوچستان در آستانه بازداشت از سوي نيروهاي امنيتي پاكستان بود، خود را منفجر كرد. با كشته شدن عبدالله، برادرش بيت‌الله مسووليت جنگ با دولت و اردوي پاكستان را برعهده گرفت. تا اوايل سال ‪        2005ميلادي، بيت‌الله محسود در سايه عبدالله برادر خود، به فعاليتهاي مخفي مي‌پرداخت.  بيت‌الله محسود سي و چند ساله، برخلاف عبدالله برادر خود، بسيار مخفيانه و بي‌سر و صدا فعاليت مي‌كند.

 وي از عكس گرفتن گريزان است و در بين مردم با چهره‌اي پوشيده ظاهر مي‌شود.  پس از گروگان گرفتن بيش از ‪  200نظامي توسط بيت‌الله محسود دولت پاكستان يكصد نفر از زندانيان طالبان را آزاد كرد.  بيت‌الله محسود در سال ‪  2007ميلادي، عمليات انتحاري زيادي عليه دولت و اردوي پاكستان طراحي كرد و انجام داد و توانست جنگ را به مناطق خارج از وزيرستان جنوبي و شمالي گسترش دهد. بيت‌الله محسود همزمان با لغو وضعيت فوق‌العاده، جنبش طالبان پاكستان را تاسيس كرد. اين جنبش، خواستار توقف عمليات اردوي پاكستان در مناطق قبايلي و خروج فوري آنها از اين مناطق شده است.  بيت‌الله محسود هم‌اكنون كنترول ناحيه مهم وزيرستان جنوبي را در اختيار دارد، ناحيه‌اي كه آمريكايي‌ها براي مقابله با وي، يك پايگاه بزرگ را در خوست افغانستان كه در مقابل وزيرستان جنوبي قرار دارد، ايجاد كرده‌اند.

ترور بي نظير بوتو بطور قطع داراي ابعاد پيچيده و سطوح مختلفي است. يكي از ابعاد آن كه بطور رسمي از سوي دولت پاكستان اعلام شده، دخالت القاعده در اين حادثه است.

چند نكته و سناريو در اين ارتباط مطرح است:

سناريوي اول: القاعده در اين حادثه دخالت نداشته است.

سوال: چرا پاكستان اين گروه را متهم اول معرفي كرد؟

پاسخ: - القاعده به‌عنوان گروه تروريستي شناخته شده در جهان، بهترين و مناسب‌ترين گزينه براي متوجه كردن اين اتهام است.

- مي‌تواند براحتي مورد پذيرش جامعه بين‌المللي قرار بگيرد. موضوع القاعده از مدتها قبل در دستور كار آمريكا و پاكستان بوده، بنابراين پذيرش آن از سوي جامعه بين‌المللي آسان خواهد بود.

- مي‌تواند به كاهش فشار افكار عمومي پاكستان عليه دولت كمك كند.

- مي‌تواند اقدام‌هاي بعدي دولت پاكستان در مناطق قبايلي را توجيه كند.

- مي‌تواند كمكهاي بيشتر دولت آمريكا به پاكستان را توجيه كند. بتازگي برخي رسانه‌هاي آمريكايي از جمله نيويارك تايمز اعلام كرده‌اند كه كمكهاي مالي اين كشور در پاكستان صرف منافع شخصي و ... مقام‌هاي پاكستاني مي‌شود نه مبارزه با القاعده و افراط گرايي در مناطق قبايلي.

- مي‌تواند موضع اردوي پاكستان را در آينده سياسي اين كشور را تقويت كند - مي‌تواند به ضعف مواضع گروههاي اسلامي در پاكستان منجر شود. بحث افراط- گرايي اسلامي، از جمله مباحث قابل توجه در سياست پاكستان است.

سناريوي  دوم: القاعده بطور واقعي در اين حادثه دخالت داشته است.

سوال: چرا بي‌نظير بوتو ترور شد؟

پاسخ: - براي اينكه خانم بوتو داراي مشي غربي بود و القاعده محور مخالفت خود را مبارزه با آمريكا به عنوان نماد غرب قرار داده است.

- القاعده، پاكستان را  سرزمين دوم خود مي‌داند. رابرت گيتس اعلام كرده - يك هفته قبل از اين حادثه - كه القاعده توجه خود را بر مناطق قبايلي متمركز كرده است.

- ترور بي‌نظير بوتو، تخريب سياسي مشرف را به همراه خواهد داشت. از هم- اكنون بسياري از گروهها و احزاب مخالف، خواستار كناره‌گيري مشرف از مقام خود هستند. مشرف با اعلام مشت آهنين در جنگ عليه القاعده، با اين گروه بطور مستقيم وارد مبارزه نفس گير شد.  ترور بوتو با توجه به معامله‌هاي پنهاني وي با مشرف در زمينه حضور مجدد در ساخت قدرت پاكستان، بطور قطع پاي آمريكا را - بطور علني‌تر- به عرصه سياست پاكستان باز مي‌كرد و حياط خلوت القاعده با ساختار جديد از بين مي‌رفت.

- ترور بوتو، سيلي غير مستقيم به آمريكا از سوي القاعده در پاكستان محسوب مي‌شود.

به‌عبارت ديگر، شكستهاي مستمر القاعده در پاكستان، با ترور بوتو جبران شد.

در صورتي كه بپذيريم كه مهره آمريكايي‌ها در پاكستان (خانم بوتو) سوخت، بنابراين برنامه‌هاي كوتاه‌مدت كاخ سفيد در اين كشور خنثي شد. گلوي القاعده در پاكستان (مناطق قبايلي) قرار دارد و حضور آمريكا در اين مناطق - در صورت به قدرت رسيدن بوتو - مي‌توانست اين گروه را از نفس بيندازد. البته تصور اينكه آمريكايي‌ها از فرداي ترور خانم بوتو، بدون برنامه و مهره اصلي خود در پاكستان، بدون دست و پا مي‌شوند، تاحدود زيادي خوشبيانه است.  به‌نظر مي‌رسد كه مرده خانم بوتو بهتر از زنده بودن وي، براي آمريكايي‌ها البته در سطح بزرگ  و بلند مدت سود و منفعت دارد.

- مدتهااست كه آمريكايي‌ها از طريق رسانه‌هاي خود، نشانه‌ها و سيگنالهايي را به پاكستان ارسال مي‌كنند كه مايلند در مناطق قبايلي كه هم مرز با افغانستان است و با هدف القاعده، حضور نظامي داشته باشند.

بهانه هم حفظ امنيت تاسيسات هسته‌اي اين كشور است. مخالفت دولت پاكستان، تاكنون اين اجازه را به واشنگتن نداده تا طرحهاي جدي خود را مطرح كنند.  ترور خانم بوتو و طرح اتهام عليه القاعده، مي‌تواند بهترين بهانه براي حضور مستقيم آمريكايي‌ها در پاكستان باشد.

- نگاه آمريكايي‌ها به نيروهاي متحد خود، همواره تاكتيكي بوده است. كشته شدن خانم بوتو، ممكن است در كوتاه مدت، باعث سر در گمي كاخ سفيد شود، اما نمي‌تواند نوار برنامه آمريكايي‌ها را قطع كند، چرا كه آنها با ديگران مانند دو امدادي، سياستهاي خود را ادامه مي‌دهند.  تماس تلفوني رايس وزير امور خارجه آمريكا با مخدوم امين فهيم عضو ارشد حزب مردم، مويد اين برداشت است.

خون ناحق ودامان قاتل

 

بوتو چند روز بعد از تصرف کابل بدست طالبان در تلويزيون پاکستان خود را «مادر طالبان» ناميد... اگرچه خانم بوتو در دوران بعد از يازده سپتامبردرظاهر تغيير عقيده داد- تا جايی که خود را يکی از متحدين ايالات متحده در جنگ با ترور اعلام کرد و مبارزه با «بنيادگرايی» را هدف اصلی کارزار انتخاباتی خود قرار داده بود- اما ترور او در درجه اول نشان دهنده نارسايی مرگبار برنامه سياسی است که او دنبال می کرد.

با اين استناد:
- دور دوم نخست وزيری خانم بوتو از سال 1993 تا 1996 طول کشيد،
- اولين فعاليت نظامی عمده طالبان در اکتبر-نوامبر 1994 اتقاق افتاد و طی آن طالبان از جنوب افغانستان برای تصرف قندهار و مناطق اطراف آن حرکت کرد؛ و اين نيروی گمنام که از حمايت همه جانبه دولت خانم بی نظير بوتو، و شريک دولت ائتلافی او يعنی حزب «جماعت علمای اسلام»- پدر خوانده طالبان- برخوردار بود و توانست در عرض کمتر از سه ماه کنترول چهارده ولايت از سي ودو ولايت را بدست گيرد و در سپتامبر 1996 وارد کابل شود،
- خانم بوتو چند روز بعد از تصرف کابل بدست طالبان در تلويزيون پاکستان خود را «مادر طالبان» ناميد،
می توان عنوان درشت که هر چند گاه يکبار در صفحه حوادث روزنامه ها ظاهر می شود را در اينجا تکرار کرد و گفت «مادری بدست فرزند خود به قتل رسيد!»
اگرچه خانم بوتو در دوران بعد از يازده سپتامبر تغيير سياست داد- تا جايی که خود را يکی از متحدين ايالات متحده در جنگ با ترور اعلام کرد و مبارزه با «بنيادگرايی» را هدف اصلی کارزار انتخاباتی خود قرار داده بود- اما ترور جنايتکارانه او در درجه اول نشان دهنده نارسايی مرگبار برنامه سياسی است که او دنبال می کرد: خانم بوتو می خواست مشکلی که دنباله روی او از سياست ديروز آمريکا ايجاد کرده است را با دنباله روی از سياست امروز آمريکا حل کند.
- بعد از شکست آمريکا در ويتنام، سياست خارجی آن کشور متحمل شکست های ديگری شد. در سال 1979 دو انقلاب مردمی در ايران و نيکاراگوئه، حکومت های ديکتاتوری دست نشانده آمريکا را سرنگون کردند و در همانسال نيروی های  شوروی برای کمک به انقلاب وارد افغانستان شد. دستگاه سياست خارجی ايالات متحده ادعا می کرد که شکست ديکتاتوری های دست نشانده آمريکا در جهان سوم نشانگر اين است که شوروی بسوی تصرف کامل جهان حرکت می کند. دولت ريگن مقابله با گسترش نفوذ و قدرت شوروی- به هر طريق و با استفاده از هر ابزار- را هدف اصلی سياست خارجی خود قرار داد، و در نتيجه، افغانستان به ميدان اصلی اجرای سياست خارجی دولت آمريکا مبدل شد.
انقلاب 1357 ايران تاثير عميقی بر جنگ در افغانستان داشت. انقلاب ايران به تغيير ساختاری در روابط ايالات متحده و اسلام سياسی منجر شد. پيش از آن، آمريکا جهان را چنين تصور و ترسيم می کرد: در يک طرف اتحاد شوروی و ناسيوناليسم رزمنده جهان سوم قرار داشت و آمريکا آن ملت گرايی ضد امپرياليستی را بعنوان ابزاری در خدمت طرح های شوروی ارزيابی می کرد؛ در طرف ديگر اسلام سياسی قرارداشت که آمريکا آن را متحد خود در مبارزه عليه اتحاد شوروی می دانست. به اين دليل بود که ايالات متحده در اندونزیا از «سرکات اسلامی» عليه سوکارنو، در پاکستان از «جماعت اسلامی» عليه ذالفقار علی بوتو، و در مصر از «اخوان المسلمين» عليه ناصر حمايت می کرد. اين نظر و انتظار که اسلام سياسی بمثابه يک سپر محلی در برابر ناسيوناليسم سکولار عمل خواهد کرد مورد حمايت متحدين آمريکا در منطقه-از اسرائيل گرفته تا رژيم های محافظه کار عرب- نيز بود. اسرائيل اميدوار بود که با تشويق يک جنبش اسلامی در مناطق اشغالی رقيبی در برابر ملت گرايی سکولار سازمان آزاديبخش فلسطين ايجاد کند.

دستگاه اطلاعاتی اسرائيل طی اقدام اول جهت مقابله با نفوذ سازمان آزاديبش فلسطين، به حماس امکان و اجازه داد بدون مانع فعاليت کند- مراکزآموزشي و حسابهای بانکی خود را بازکند، و احتمالاً به حساب های بانکی آن کمک هم کرد. کمی بعد، حماس اقدام دوم را که از اقدام  اول بسيار نيرومندتر است، سازماندهی کرد. انور سادات در مصر بعنوان ناجی اسلام سياسی ظاهر شد و بين سالهای 1971 و 1975 برای مقابله با ناصريست ها و کمونيست های مصر، اسلام گرايان را از زندان آزاد کرد و نخست به آنها آزادی بيان و اظهار نظر داد و کمی بعد به آنها آزادی تجمع و تشکل داد.

هدف از ذکر اينموارد بی اعتبار کردن نقش امروزين اين جنبش ها در صحنه سياسی خارميانه نيست، بلکه يادآوری اين نکته است که چگونه سياست های امپرياليستی در آسياب مبارزات رهايی بخش خلقها و ديالکتيک حاکم بر مبارزات اجتماعی، می توانند به نتايج ناخواسته برای آنها بيانجامند.  انقلاب ايران به ايالات متحده چيزی را آموخت که برخی از نيروهای سياسی ايران هنوز آن را نياموخته اند: ضرروت تمايز بين دو چهره انقلابی و نخبه گرای اسلام سياسی. چهره انقلابی اسلام سياسی سازماندهی جنبش های اجتماعی اسلامی و مشارکت توده ای را برای ايجاد يک حکومت اسلامی مستقل ضرروی می داند.

چهره نخبه گرای اسلام سياسی، برعکس، به مشارکت مردم در امور بدبين است، برداشت آن از حکومت اسلامی آن نوع حکومتی است که بجای تشويق و ترغيب مشارکت مردمی و توده ای، آن را مهار کند. آمريکا همچنين آموخت که وجود اين دو گرايش را در حاکميت برآمده از انقلاب ببيند و سياست خود در ايران را در جهت تضعيف اسلام انقلابی و تقويت اسلام نخبه گرا متمرکز کند.
انقلاب نيکاراگوئه درس های کاملاً متفاوت ديگری به ايالات متحده آموخت: چگونگی سازماندهی و دنبال کردن يک جنگ ضد-انقلابی با استفاده از همه ابزار علنی و مخفی. بعلاوه، اين اولين تلاش مهم برای عقب راندن ناسيوناليسم چپگرای جهان سوم به دولت ريگن آموخت که چگونه از حمايت محافل مختلف برای رسيدن به يک هدف واحد استفاده کند. درس ديگر اين بود که چگونه از قاچاق مواد مخدر برای تأمين بودجه يک جنگ ضد-انقلابی استفاده شود. ايالات متحده درسهای خود از انقلاب های ايران و نيکارگوئه را در افغانستان به کاربست.
نقش پاکستان در جنگ اول آمريکا در افغانستان
کمک مخفيانه آمريکا به مخالفان رژيم افغانستان قبل از ورود اردوي شوروی شروع شد. اسناد سيا و وزارت امورخارجه آمريکا که در جريان اشغال سفارت آمريکا در تهران بدست آمده نشان می دهند که ايالات متحده بدون سر و صدا از اپريل 1979 (هشت ماه قبل از ورود اردوي شوروی به افغانستان) در پاکستان با نمايندگان شورشيان وطنفروش افغانستان ملاقات و مذاکره می کرد. مصاحبه برژنسکی مشاور امنيت ملی کارتر در گفتگو با «نول آبزواتور» چاپ پاريس(مورخ 15 تا 21 جنوري 1998) اين را تأييد می کند:
پرسش: رابرت گيتس، سرپرست سابق سيا در خاطرات خود [از سايه ها] می گويد سرويس های اطلاعاتی آمريکا کمک به مجاهدين در افغانستان را شش ماه قبل از مداخله شووری شروع کردند. در آن زمان، شما مشاور امنيت ملی کارتر بوديد. بنابراين شما در اين امور نقشی داشتيد. آيا اين درست است؟
برژينسکی: بله. براساس روايت رسمی تاريخ، کمک سيا به مجاهدين در 1980 شروع شد، يعنی بعد از آنکه شوروی در 24 دسامبر 1979 به افغانستان تجاوز کرد. اما واقعيت، که تاکنون پنهان نگهداشته شده است، کاملاً خلاف اين است. در واقع، در 1979 بود که کارتر اولين حکم کمک مخفی به مخالفان رژيم هوادار شوروی در کابل را امضاء کرد. و در همان روز، من ياداشتی خطاب به رييس جمهور نوشتم و در آن به او توضيح دادم که به نظر من اين کمک موجب دخالت نظامی شوروی خواهد شد.»
تحول ثور 1978 افغانستان موجب تغيير سرنوشت سازی در روابط ايالات متحده با پاکستان شد. پيش از آن دولت کارتر در سال 1977 در پاسخ به کارنامه حکومت پاکستان در زمينه حقوق بشر (که يک نمونه آن به دار آويختن ذوالفقار علی بوتو نخست وزير پاکستان به دست اردوي آن کشور بود) و به دليل فعاليت های بين المللی رژيم پاکستان برای گسترش توليد سلاح های اتمی، کمک به آن کشور را قطع کرده بود. کودتاي ثور و ورود نيروهای شوروی به افغانستان همه اينها را تغيير داد.

کارتر کمک های اقتصادی و نظامی به رژيم ضيا الحق را از سر گرفت و پاکستان بعد از اسرائيل و مصر به سومين کشور دريافت کننده کمک های آمريکا مبدل شد. با شروع رياست جمهوری رونالد ريگن همکاری بين سازمان اطلاعاتی آمريکا و سازمان اطلاعاتی پاکستان بنحو بيسابقه ای گسترش يافت و اين دو سازمان اطلاعاتی دو هدف مشترک نظامی و سياسی زير را در ارتباط با افغانستان تعيين کردند: حداکثر افزايش در توان نظامی مجاهدين، و جلب اکثر اسلام گرايان برای مقابله با نيروهای شوروی در افغانستان. در پی اجرای اين سياست، سيل ورود همه نوع تسليحات نظامی و افراطی ترين اسلام گرايان به منطقه سرازير شد.

در نتيجه، اسلام گرايان افراطی نه فقط از کشورهای اسلامی مانند الجزاير، عربستان سعودی، مصر و اندونزیا، بلکه از ميان جوامع مسلمان خود ايالات متحده و بريتانيا روانه اردوگاه های نظامی در پاکستان شدند. يکی از نمونه های معروف اين اسلام گرايان شيخ عبدالله اعظم است که در سالهای 1980 نقش اساسی در به راه انداختن جهاد آمريکايی در جهان اسلام را بازی کرد. لورنس رايت در مجله نيويورکر در باره او چنين می نويسد: «شيخ عبدالله اعظم، روحانی فلسطينی، دارنده دکترا در حقوق اسلامی از پوهنتون الازهر قاهره است. او برای تدريس به پوهنتون سلطان عبدالعزيز در جده رفت و در آنجا اسامه بن لادن يکی از دانشجويان او بود.» اعظم تحت حمايت سيا به سراسر جهان سفر می کرد، در تلويزيون عربستان سعودی و در گردهمايی ها و تظاهراتی که در ايالات متحده برگزار می شد، حضور می يافت.

در آن سالها، شيخ اعظم يکی از دارايی های سيا و نماد و تبلور جهادگران مورد علاقه آمريکا بود. پيام اعظم روشن بود: شرکت در جهاد نه فقط يک وظيفه سياسی بلکه يک وظيفه مذهبی است. هدف از جهاد تنها کشتن دشمن (در آن زمان روسها) نبوده بلکه دعوت به «شهادت» نيز هست. فرمول شيخ اعظم برای جهاد ساده بود: «فقط جهاد و تفنگ، نه مذاکره، نه کنفرانس و نه گفتگو» و اين همان هدفی بود که دولت ريگن و سازمان های اطلاعاتی آمريکا و پاکستان در ارتباط با حضور نيروهای شوروی در افغانستان دنبال می کردند.  
در آنموقع نزديک به صد سال از آخرين جهاد مسلحانه در جهان اسلام می گذشت. اما سيا مصمم بود برای رسيدن به هدف خود در افغانستان، در دوران جديد يک جهاد مسلحانه راه بياندازد. در تاريخ اسلام چهار جهاد مسلحانه بمثابه جنگ عادلانه در برابر متجاوزين و اشغالگران (مسلمان يا کافر) وجود دارد: اول، جهاد عليه متجاوزين صليبی در قرن دوازدهم ميلادی و به رهبری صلاح الدين ايوبی (جهاد عليه غير مسلمانان اشغالگر)؛ دوم، جهاد مسلحانه صوفيان عليه اريستوکراسی تاجران برده در غرب آفريقا در قرن هفدهم ميلادی (جهاد عليه مسلمانان ستمگر)؛ سوم جهاد وهابی عليه استعمارگران عثمانی در شبه جزيره عربستان در قرن هجدهم ميلادی (جهاد عليه مسلمانان اشغالگر)؛ و چهار، مبارزات ضد استعماری مهدی در سودان عليه قدرتهای عثمانی-مصر و انگليس در قرن نوزدهم ميلادی (جهاد عليه اشغالگران مسلمان و غير مسلمان).

هدف اول ايالات متحده از براه انداختن جهاد افغانستان اين بود که يک ميليارد مسلمان جهان را در يک جنگ صليبی عليه اتحاد شووری متحد کند. مفهوم «جنگ صليبی» بهتر از مفهوم «جهاد» می تواند سياست آمريکا و محتوای آن را تعريف کند. هدف دوم آمريکا دامن زدن به اختلاف بين شيعه و سنی و از آن طريق مقابله با نفوذ اسلام سياسی وانقلابی بود.

جهاد افغانستان در واقع يک جنگ صليبی عليه جهان اسلام بود. ويليام کيسی سرپرست سيا در سال 1986 هدايت جهاد افغانستان را به دست گرفت. گام اول سيا متقاعد کردن کنگره آمريکا به سرعت بخشيدن به دخالت آمريکا در افغانستان از طريق اعزام مستشاران نظامی به ميان مجاهدين و دادن راکتهاي  ضد هوايی ستينگر به آنها بود. گام دوم گسترش جنگ چريکی به درون جمهوری های تاجيکستان و ازبکستان اتحاد شوروی بود که تنها بعد از تهديد شوروی به حملات تلافی جويانه بدرون خاک پاکستان، سيا اين بخش از نقشه خود را رها کرد. گام سوم بسيج و جلب افراطيون اسلام گرا از سراسر جهان و آموزش آنها در پاکستان برای جنگيدن در کنار مجاهدين بود. دو گام دوم و سوم ماهيت ايدئولوژيک جنگ بمثابه يک جنگ مذهبی عليه شورویهای را تشديد کرد. افغانستان حتا بيشتر از نيکاراگوئه از طرف آمريکا به ميدان مبارزه ايدئولوژيک تبديل شد.

 در نتيجه جهاد آمريکايی در افغانستان، گرايش راست افراطی اسلامگرا که پيش از آن اعضاء و هواداران اندک و پراکنده ای در جهان اسلام داشت از نظر سازمانی، تعداد، مهارت، حوزه فعاليت، اعتماد به نفس و همچنين داشتن يک هدف منسجم رشد نمود.

قبل از جهاد افغانستان، اسلام سياسی راستگرا به دو اردوی اصلی تقسيم می شد: آنهايی که همدست و همراه رژيم های آمريکايی از قبيل رژيم های عربستان سعودی و پاکستان بودند، و آنهايی که با اين رژيم ها مخالفت داشتند و آنها را دست نشانده آمريکا و خائن به آرمان فلسطين می دانستند.  برخلاف اسلام گرايانی که اقدام به تشکيل احزاب سياسی می کردند و تلاش داشتند توده های مسلمان را به روند مبارزات سياسی در جهت پيشبرد يک برنامه سياسی-اقتصادی-اجتماعی مشخص بسيج و جلب نمايند، راست افراطی اسلامگرا بغير از دست زدن به اقدامات تروريستی پراکنده در مناطق شهری برنامه ديگری نداشت. قبل از جهاد افغانستان، بخش خارج از حکومت راست افراطی اسلامگرا از نظر اجتماعی و تشکيلاتی عملاً منزوی و ناتوان بود، و در يک بن بست تاريخی بسر می برد، نه از امکان جلب حمايت عمومی برخوردار بود نه می توانست به منابع مادی لازم برای فعاليت های مورد نظر خود دست يابد. دولت ريگان راست افراطی اسلامگر را از اين بن بست تاريخی نجات داد. جهاد آمريکايی در عمل با ايجاد زيرساخت مادی ترور و با استفاده از نمادهای اسلامی برای رسوخ به شبکه ها و جوامع اسلامی، موجب خصوصی سازی خشونت در سطح گسترده ای شد.
جوانب گوناگون جهاد آمريکايی
- طرح عمومي: سيا با همکاری نزديک با سازمان اطلاعاتی پاکستان جزييات نقشه جهاد افغانستان را تعيين کرد. برای اجرای نقشه، سيا سلاح و مستشاران متخصص در جنگ های چريکی از کشورهای مختلف را، همراه با اطلاعات و داده های نظامی-امنيتی پيرامون اوضاع داخلی افغانستان، در اختيار سازمان اطلاعاتی پاکستان قرار می داد. سازمان اطلاعاتی پاکستان مسؤليت انتقال سلاح ها به مرز با افغانستان، و سرپرستی و نظارت بر آموزش مجاهدين در داخل پاکستان، و هماهنگ کردن فعاليت آنها در خاک افغانستان را بعهده داست. علاوه بر سازمان اطلاعاتی پاکستان، سرويس های اطلاعاتی عربستان سعودی، مصر، فليپين، اسرائيل و حتا چين نيز در اجرای نقشه سيا فعالانه شرکت داشتند. آمريکا آموزه های خود در هندوچين، جنوب آفريقا، و آمريکای مرکزی را با دقت تمام بکار می بست. جهاد افغانستان جنگی بود که آمريکا بدون شرکت مستقيم و از طريق شرکای رده دوم، سوم و چهارم خود آن را پيش می برد.
علاوه بر دولت های خط اول جبهه جهاد و سازمان های اطلاعاتی آنها، مجموعه ای از موسسات و نهادهای مذهبی و سکولار در خدمت انجام نقشه سيا قرار داشتند و نتيجه اين بود که جنگ به نحو هر چه فراينده تری در مقياس بين المللی خصوصی می شد. ديناميسم خصوصی سازی خشونت در جهاد افغانستان نيروهايی را وارد صحنه کرد که دست به عمليات موسوم به يازده سپتامبر زدند. اگر سيا جنگ صليبی ضد-شوروی خود در افغانستان را در يک چارچوب ملی سازماندهی می کرد، مجبور می بود عمدتاً بر روی داوطلبان افغانی تکيه کند. اما طرح جنگ بمثابه يک جهاد بين المللی می توانست داوطلبان بسياری را از ميان جمعيت مسلمان سراسر جهان به سوی ان جلب کند.
خارج از پاکستان، کشورهای عربی منبع اصلی داوطلبانی بودند که به افغان-عرب ها موسوم شدند. در سراسر جهان شبکه ای از مراکز جذب داوطلب ايجاد شد که از طريق نقاط اصلی در جهان عرب-مانند مصر و عربستان سعودی- به پاکستان مرتبط می شدند.

اين شبکه در نهايت از سودان در جنوب، تا چچن در شمال، از اندونزیا در شرق، تا کوزوو در غرب را در بر می گرفت. دستگاه حکومتی عربستان سعودی که هم از طرف مردم آنکشور و هم از جانب محافل راست اسلامگرا بخاطر عدم حمايت آن از مبارزات مردم فلسطين مورد انتقاد و فشار قرار داشت، فرصت را مغتنم شمرد و ناراضيان داخلی را به پيوستن به جهاد آمريکايی در افغانستان تشويق کرد. حکومت مصر نيز چشمان خود را بر روی حرکت اسلامگرايان بومی بسمت افغانستان بست. الجزاير به سومين منبع تأمين کننده داوطلب برای جهاد آمريکايی مبدل شد. بنا به گزارش مارتين استون «سفارت پاکستان در الجزيره طی سالهای 1980 بالغ بر 2500 ويزا برای داوطلبان الجزايری صادر کرد.» تعداد داوطلبان و تعليم ديدگان سر به صدها هزار نفر می زد. به گفته استون«تندروهای خارجی که مستقيماً تحت تاثير جهاد اففانستان قرار گرفتند حدود چند صدهزار نفر تحمين زده می شود. افغان-عرب ها نيروی ويژه جهاديون را تشکيل می داند و پيچيده ترين تعليمات را دريافت می کردند. جنگجويان «بريگاد بين المللی اسلامی» که در پيشاور واقع بود، حقوق نسبتاً بالای 1500 دالر در ماه را دريافت می کردند.»
-
نقش اسامه بن لادن: سيا برای رهبری اين جنگ صليبی دنبال يک شاهزاده سعودی می گشت، اما قادر به يافتن چنان کسی نشد. در نتيجه به پسر يکی از خانواده های معروف، متنفذ و ثروتمند که از نزدک با آل سعود ارتباط داشت رضايت داد. بايد بخاطر داشت که اسامه بن لادن از يک خانواده گمنام و بی چيز بيرون نيامده است. بن لادن در پوهنتون های هاروارد  و يل آمريکا تحصيل کرد. شاهزاده تُرکی الفيصل، سرپرست وقت سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی با موافقت و تأييد ايالات متحده اسامه بن لادن را برای رهبری جهاد افغانستان برگزيد. احمد رشيد، روزنامه نگار پاکستانی می نويسد که اسامه بن لادن در سال 1980 به پيشاور رفت و با رهبران مجاهدين ملاقات کرد، و طی دو سال بعد به دفعات برای جمع آوری کمک مالی به عربستان مراجعت نمود. او در سال 1982 تصميم گرفت در پيشاور مستقر شود. بن لادن در سال 1986 بعنوان مقاطعه کار اصلی کار بر روی پروژه ای را عهده دار شد که سيا نقشه و بودجه آن را تأمين کرده بود:ساختمان مجتمع زير زمينی «خوست» در زير رشته کوه های مرز افغانستان-پاکستان. مجتمع «خوست» شامل انباره های اسلحه و مهمات، يک مرکز آموزشی و يک مرکز صحي برای مجاهدين می شد. «خوست» همان مجتمعی است که بيل کلينتون در سال 1998 با راکت به آن حمله کرد، همانجايی که ايالات متحده در مرحله آغازين جنگ دوم و کنونی خود در افغانستان برای خارج کردن آن از دست طالبان جنگيد.
-
نقش موسسات مذهبی و خيريه: سيا برای جذب و جلب داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان از سياست رسوخ در نهادها و موسسات مذهبی و خيريه اسلامی استفاده می کرد و اکثر داوطلبان هم نمی دانستند که در خدمت اجرای يکی از غير اسلامی ترين نقشه های سيا قرار می گيرند. يک نمونه از اين موسسات مذهبی و خيريه سازمان بين المللی اسلامی «جماعت تبليغی» مستقر در پيشاور است که در آن زمان در کشورهای مختلف، منجمله ايالات متحده شعبه داشت و آزادانه فعاليت می کرد، و جان کوولی پيرامون آن پژوهش ارزشمندی انجام داده است. بنا به گزارش کوولی «جماعت تبليغی» در سال 1926 بدست مولانا محمد الياس ديوبندی تاسيس شد. هدف آن «پاکيزه کردن» مسلمانان بينابينی است «که بسياری از سنن و آداب مذهبی گذشته هندوی خود را حفظ کرده اند.»

اين موسسه تا جايی رشد کرده بود که در سال 1988 در کنفرانس سالانه آن که در لاهور پاکستان برگزار شد، بيش از يک ميليون مسلمان از 90 کشور جهان شرکت کردند. در همانسال کنفرانس «جماعت تبليغی» در آمريکای شمالی، با شرکت 6 هزار نفر در شيکاگو برگزار شد. هنگامی که يک معلم مذهبی به نام شيخ محمد الحميدی که به فرانسه مهاجرت کرده بود به جرم جلب مزدور برای مجاهدين افغانی محاکمه و به سه سال زندان محکوم شد، معلوم شد که شبکه عضوگيری «جماعت تبليغی» از شمال آفريقا تا فرانسه را در بر می گرفته است. سيا در ايالات متحده نيز از سازمانهای مذهبی-خيريه اسلامی قانونی برای عضوگيری استفاده می کرد. ذکر يک مورد می تواند به آشنايی با اين روند کمک کند. بنا به گزارش کوولی، «مرکز پناهندگان افغانی الکيفه» واقع در خيابان آتلانتيک در منطقه بروکلين شهر نيويارک به يک مرکز کليدی برای «جلب و جذب داوطلب و جمع آوری کمک مالی برای جهاد افغانستان تبديل شد و از طرف کارکنان آن به مرکز الجهاد معروف شد.» از ميان مبلغين، بسيج گران و عضوگيران فعال در آن مرکز می توان به شيخ عبدالله اعظم و شيخ عمر عبدالرحمان اشاره کرد. اين دو از روحانيون معروفی بودند که برای مدت زمان طولانی با سيا همکاری می کردند. پيش از اين دربازه شيخ اعظم گفته شد.

شيخ عبدالرحمان همان شيخ نابينای مصری است که اکنون به جرم انفجار مرکز سازمان تجارت جهانی نيويارک در سال 1993 در آمريکا زندانی است و يکی از شاگردان و مريدان او که چنديد بار در مرکز«الکيفه» حضور يافت شيخ ايمان الظواهری، فرد دوم تشکيلات «القاعده» است.
- تعليم جهادگران آمريکايی: آموزش داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان به دو بخش آموزش جهادگران و آموزش مربيان و آموزگاران جهادگران تقسيم می شد. مراکز اصلی آموزش داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان در مدارس اسلامی پاکستان قرار داشت که جنرال ضياءالحق، رييس جمهور پاکستان آنها را بنا به توصيه سيا تاسيس کرده بود. آموزش مربيان و آموزگاران داوطلبان عمدتاً در پايگاه های نظامی در داخل خاک ايالات متحده انجام می شد. کوولی به برخی از اين پادگان ها و پايگاه های نظامی اشاره می کند: «فورت بِرَگ» در ايالت کارولينای شمالی، مرکز آموزشی سيا به نام «کمپ پِری» در ويليامزبرگ در ايالت ويرجينيا، مراکز آموزش نيروهای ويژه سيا در «هاروی پوينت» در ايالت کارولينای شمالی؛ «فورت هيل» در ويرجينيا؛ و «کمپ پيکت» در ويرجينيا.
- نقش مدارس مذهبی: جهاد آمريکايی در افغانستان مخرب ترين تاثير خود را بر مدارس مذهبی باقی گذاشت و آنها را به مراکزی برای آموزش های سياسی-نظامی تبديل کرد. هدف سيا آن بود که آموزش های چريکی را با تعاليم اسلام در هم آميزد و «چريکهای اسلامی» توليد کند. ديليپ هيرو، روزنامه نگار هندی که در لندن زندگی می کند در باره مواد درسی مدارس مذهبی که جهادگران آمريکايی در آن تعليم می ديدند چنين گزارش می دهد: «تم های غالب اين بود که اسلام يک ايدئولوژی اجتماعی-سياسی کامل است، اينکه اسلام از طرف سربازان بی خدای شوروی مورد تجاوز قرار گرفته است، و اينکه مردم مسلمان افغانستان می توانند با سرنگون کردن رژيم چپگرای افغانستان استقلال خود را بدست آورند.» مدارس مذهبی پاکستان نه فقط درهای خود را بروی اسلامگرايان افراطی سراسر جهان گشودند، بلکه اين موضوع را آموزش می دادند که انقلاب اسلامی در افغانستان پيش درآمدی بر انقلاب های اسلامی در کشورهايی که اکثريت جمعيت آنها مسلمانان هستند خواهد شد(بويژه جمهوری های مسلمان اتحاد شوروی). در اواخر سالهای 1980، مدارس عمده ديوبندی پاکستان «منحصراً داوطلبان افراطی از آسيای مرکزی را می پذيرفتند و به آنها آموزش رايگان و کمک هزينه تحصيلی می دادند.» طالبان از ميان اين طلبه ها بوجود آمد.
مجاهدين طی سالهای 1980، «مرکز آموزشی برای افغانستان» را نيز اداره می کردند. پرويز هودبهوی ضمن گزارشی در باره برخی از کتب درسی مورد استفاده مدارس تحت کنترول اين مرکز می گويد سيا از طريق «يو اس ايد» (سرويس ايالات متحده برای توسعه بين المللی- همان اداره که بخشی از آپوزيسيون ايرانی از آن برای فعاليت های تبليغاتی خود پول دريافت می کند) قرارداد 50 ميليون دالری انتشار کتب درسی مورد نظر خود را به انتشارات پوهنتون نبراسکا واگذار کرد. استفاده از اين کتابها بطور رسمی در سال 1986 شروع شد. يکی از مسائل کتاب رياضيات سال سوم می پرسد: «يک گروه از مجاهدين به 50 سرباز روسی حمله می کنند. در آن حمله 20 سرباز روسی کشته می شوند. چند نفر روسی فرار می کنند؟» کتاب رياضيات سال چهارم از اينهم پيشتر رفته و مسائل رياضی را برای نوآموزان مهاجرافغانی و پاکستانی چنين طرح می کند: «سرعت يک گلوله کلاشينکوف 800 متر در ثانيه است. اگر يک روسی در فاصله 3200 متری از يک مجاهد باشد، و آن مجاهد سر روسی را هدف قرار دهد، حساب کنيد چند ثانيه طول خواهد کشيد تا گلوله به پيشانی روسی اصابت کند.» اين برنامه رسماً در سال 1994 خاتمه يافت اما «کتاب های درسی چاپ آمريکا، که کودکان افغانی را تشويق می کرد چشمان دشمنانشان را از حدقه درآورند و يا گوش و پای آنها را قطع کنند، هنوز هم بطور وسيع در افغانستان و پاکستان در شکل اوليه شان وجود دارند.»

 مربيان اين مدارس (دولتی و خصوصی) به دو گروه مجاهدين افغانی و جهادگران غير افغانی تقسم می شدند. دگروال يوسف، که بمدت چهار سال سرپرستی بخش افغانستان سازمان اطلاعاتی پاکستان را عهده دار بود می گويد:«طی چهار سال من، حدود 80 هزار مجاهد آموزش ديدند.» احمد رشيد تخمين می زند حدود 35 هزار مسلمان افراطی از 43 کشور اسلامی از 1982 تا 1992 در کنار مجاهدين افغانی جنگيذند. خروج نيروهای شوروی موجب متوقف شدن فعاليت اين مدارس نشد. بين خروج نيروهای شوروی در فبروري 1989 تا سقوط دولت نجبيب الله در 1992 حداقل 2500 داوطلب خارجی ديگر در اين مراکز آموزش نظامی ديدند. به گفته احمد رشيد در آن سالها بيش از 100 هزار اسلامگرای افراطی از طريق برنامه سيا بطور مستقيم يا غير مستقيم با پاکستان و افغانستان مرتبط شدند. آنچه که به شرايط امروز پاکستان مربوط می شود اين نکته است که اکثر فارغ التحصيلان اين مدارس برای شرکت در رقابت های سياسی پاکستان تربيت می شدند.

 به نظر طارق علی حدود 2500 مدرسه سالانه حدود 225 هزار فارغ التحصيل تحويل جامعه می دادند، فارغ التحصيلانی که الفبای زبان های اردو و دری را چنين ياد گرفته بودند: «ت» يعنی توپ، «کاف» يعنی کلاشينکوف، «خ» يعنی خون و «جيم» يعنی جهاد.
- خصوصی سازی خشونت و ترور: آسيب واقعی که سيا وارد کرد اين بود که علاوه بر تأمين پول و اسلحه اسلامگرايان افراطی، اطلاعات برای توليد و گسترش خشونت را خصوصی کرد. اين کار از طريق ايجاد ميليشاهای خصوصی که قادر به ايجاد ترور و وحشت بودند، صورت گرفت. کوولی خاطرنشان می کند که تعليمات سيا در اردوگاه ها و پايگاه های ايالات متحده از شيوه های رسوخ برای آزاد کردن زندانی يا اسلحه از پشت خطوط دشمن تا 60 «شيوه مرگبار» را در برمی گرفت. مهارت هايی که به داوطلبان منتقل می شد شامل استفاده از «چاشنی های بمب، بمب ها و مواد منفجره ساعتدار، سلاح های خودکار با مهمات ضد-تانک، دستگاهای به کاراندازی مين و بمب از راه دور می شد.» سيا به اين مهارت ها شيوه های بومی خاص افغانستان مانند بريدن سر و قطع اعضای بدن را اضافه کرد.
گروه خبرنگاران «لاس آنجلس تايمز» که پيامدهای جهاد افغانستان در «چهار قاره» جهان را بررسی کرده به اين نتيجه رسيده است که رهبران کليدی تمام عمليات و حملات تروريستی، از نيويارک تا اسلام آباد، از فرانسه تا عربستان سعودی، از اسپانيا تا کنيا بدون استثنا در اردوگاه های سيا برای تعليم داوطلبان شرکت در جهاد افغانستان آموزش ديده اند. جنرال جی. اچ. بينفورد پری، در برابر «کميته نيروهای مسلح سنا» آنکشور که انفجار ظهران عربستان را بررسی می کرد-انفجاری که موجب کشته شدن 19 نظامی آمريکايی و زخمی شدن 250 نفر ديگر شد- در تاييد اين واقعيت گفت: «اخيراً ما شاهد رشد گروه های فرا-
ملی بوده ايم که از افراط گرايان اسلامی متعصبی تشکيل می شوند که اکثر آنها در افغانستان جنگيدند و اکنون با هدف تاسيس رژيم های بنيادگرای ضد-غرب از طريق بی ثبات کردن دولت های سنتی و حمله به هدفهای آمريکايی و غربی، به کشورهای ديگر رفته اند.» ديگران، مانند مهفود بنون، جامعه شناس الجزايری، که با خبرنگار «لاس آنجلس تايمز» در الجزيره مصاحبه کرده است، خيلی رک و راست حقيقت را گفته اند: «خود شما اين هيولا را آفريديد! شانزده هزار عربی که در افغانستان آموزش داديد، يک ماشين قتل و کشتار بود که اکنون خود شما را هدف قرار داده است.»
- قاچاق مواد مخدر در خدمت جهاد آمريکايی: بودجه جهاد  از منابع مختلف- داخلی، خارجی، خصوصی و دولتی- تأمين می شد. برژينسکی در 1980 توانست حمايت مالی عربستان سعودی را جلب کند. عربستان سعودی در قبال هر دالر کمک آمريکا به جهاد افغانستان، يک دالر کمک می کرد. بعد از سرکار آمدن دولت ريگن کمک آمريکا به مجاهدين شديداً افزايش يافت. تنها در سال مالی 1987 کمک پنهان آمريکا به مجاهدين بالغ بر 660 ميليون دالر می شد. استيو گالستر، از «آرشيف امنيت ملی» در واشنگتن تخمين می زند «نزديک به سه ميليارد دالر کمک پنهان به مجاهدين داده شده، بيش از کل ديگر عمليان مخفی سيا در دهه 1980.»
در کنار اين کمک های مالی خارجی، درآمد حاصل از تجارت مواد مخدر قرار داشت. تجارت مواد مخدر که از طرف سيا سازماندهی شد و تحت نظارت و حمايت کامل آن قرار داشت، نياز دهقانان فقير به پول نقد را با ظرفيت تجاری و خصوصيات باج خواهی و اخاذی مجاهدين تلفيق کرد. آلفرد مک-کوی گام های مختلف در اقتصاد مبتنی بر قاچاق مواد مخدر را نشان داده است: گام نخست با فشار بر دهقانان برای توليد برداشته می شد «به محض اينکه قلمرويی در داخل افغانستان بدست چريکهای مجاهد می افتاد، آنها به دهقانان دستور می دادند بعنوان ماليات انقلابی ترياک بکارند.»

اين بسود دهقانان هم بود زيرا قيمت ترياک در آنموقع پنج برابر قيمت گندم بود. گام دوم ايجاد تاسيسات پالايش ترياک و تبديل آن به هرويين بود. «در آنسوی مرز پاکستان، رهبران مجاهدين و جنگ سالاران محلی با مجوز سازمان اطلاعاتی پاکستان و تحت حمايت کامل آن، صدها واحد توليد هرويين را می چرخاندند.» لارنس ليف-شولتز در سال 1988 در مجله «نيشن» خاطر نشان ساخت که واحدهای توليد هرويين در «منطقه مرزی شمال-جنوب» پاکستان تحت حمايت جنرال فضل الحق يکی از نزديکان ضياء الحق اداره می شدند. گام بعدی حمل و نقل هرويين توليد شده بود که «واحد لوژستيکي ملی» اردوي پاکستان با استفاده از همان لاري هايی که «از کراچی سلاح های سيا را می آوردند» آن را عملی می کرد.

«اين لاري ها اغلب با بار هرويين و همراه با احکامی از سازمان اطلاعات پاکسنان که آنها را از بازجويی بوسيله پوليس معاف می کرد» باز می گشتند. روزنامه «هرالد» چاپ پاکستان در سپتامبر 1985 گزارش داد «لاري های مُهر و موم شده واحد لوژستيکي مواد مخدر حمل می کنند» و «پوليس هرگز آنها را بازرسی نمی کند» و اينکه «حدود سه سال و نيم است که اينکار ادامه دارد.» گام آخر پوشش قانونی و حقوقی بود که سيا بطور مستقيم آن را تأمين می کرد: «طی اين دهه قاچاق علنی و گسترده مواد مخدر، اداره مبارزه با مواد مخدر ايالات آمريکا در اسلام آباد هيچ دستگيری يا ضبط عمده ای نداشت.... مقامات آمريکايی از پی گيری اتهامات موجود در باره قاچاق مواد مخدر از طرف متحدين افغانی خود امتناع می کردند، زیرا سياست ايالات متحده در مبارزه با مواد مخدر در افغانستان تابع جنگ عليه نفوذ شوروی در آنجا قرار گرفته بود.»
قبل از جهاد افغانستان، توليد محلی هرويين در پاکستان و افغانستان وجود نداشت. ترياک توليد شده در آن دو کشور برای بازارهای کوچک منطقه ای بود. طی جهاد افغانستان، آن تصوير دستخوش تغيير اساسی شد و مناطق مرزی پاکستان-افغانستان به بزرگترين توليد کننده ترياک و هرويين جهان و منبع «75 درصد ترياک جهان با درآمدی بالغ بر چند ميليارد دالر» مبدل شد. «برنامه کنترول بين المللی مواد مخدر» وابسته به سازمان ملل، طی گزارشی که در سال 2001 منتشر کرد بطور دقيق سال 1979- سال شروع جهاد آمريکايی- را سرآغاز روند گسترش سريع توليد ترياک افغانستان معرفی کرد: «تصادفی نيست که طی دوره جنگ طولانی که در سال 1979 شروع شد و هنوز ادامه دارد، افغانستان بعنوان توليد کننده عمده ترياک غيرقانونی ظاهر شد.» تغيير عمده در سال 1985 صورت گرفت. بنا بر همان گزارش، در سال 1980 مناطق مرزی پاکستان-افغانستان کمتر از 5 درصد ترياک جهان را توليد می کردند، اما در سال 19990 توليد ترياک آن منطقه بالغ بر 71 درصد توليد جهانی می شد.

سرنوشت افغانستان در اينمورد شبيه سرنوشت برما است. برما نيز که يکی از مناطق کوهستانی آسياست، عرصه مداخله سيا در آغاز جنگ سرد بود. آلفرد مک-کوی نتيجه می گيرد که «همانطور که در سالهای 1950، حمايت سيا از نيروهای چيانگ کايچک در ايالات «شان» موجب افزايش توليد ترياک در برما شد، همانطور هم کمک سيا به چريکهای مجاهد در سالهای 1980 موجب گسترش توليد ترياک در افغانستان و مرتبط کردن واحدهای توليد هرويين پاکستان با بازار جهانی شد.»  تجارت مواد مخدر و اقتصاد هرويينی زندگی سياسی و اجتماعی افغانستان و پاکستان را مسموم کرده است.
پيامدهای ماندگار جهاد آمريکايی در پاکستان
جهاد افغانستان خارج از مرزهای آنکشور، بيش از هر جای ديگر، بر حکومت و جامعه پاکستان تاثير گذاشت. نظاميان پاکستان ادعا می کردند که ايجاد «حکومت امنيت ملی» در واقع موجب ساختمان يک حکومت اسلامی خواهد شد. در قلب پروژه «حکومت امنيت ملی»، سازمان اطلاعاتی پاکستان قرار داشت که مسوول جهاد افغانستان نيز بود. با توجه به ماهيت جهاد افغانستان بمثابه «يک جنگ آمريکايی، بدون سربازان آمريکايی»، سيا بخوبی می دانست که برای موثر بودن جهاد خود در افغانستان به همکاری کامل سازمان اطلاعاتی پاکستان در افغانستان و در آسيای مرکزی، احتياج دارد.
هر چه جهاد ضد شووری بيشتر رشد می کرد، به همان نسبت هم سازمان اطلاعاتی پاکستان به تبديل شدن به مرکز قدرت آنکشور نزديکتر می شد. اسلامی کردن جنگ ضد-شوروی موجب اسلامی تر شدن حکومت پاکستان در زمان ضياء الحق شد، که اين بنوبه خود موجب اسلامی تر شدن جنگ در افغانستان شد. در نتيجه، سازمان اطلاعاتی پاکستان خود را هر چه بيشتر نگهبان اسلام تصور می کرد. اين روند با مرگ ضياء متوقف نشد ودر زمان نخست وزيری خانم بی نظير بوتو با همان شدت ادامه يافت. اسلامی کردن نهادهای دولتی، قوانين مجازان توهين به مقدسات مذهبی، و همچنين «قانون حدود» (معادل قانون قصاص) و تابعيت قوه قضاييه نسبت به قوه مقننه ادامه يافت.
«جماعت علمای اسلام» حزبی که يک نقش اساسی در جهاد افغانستان بازی می کرد، در سال 1993 بخشی از دولت ائتلافی خانم بوتو شد. «جماعت علمای اسلام» در عمل بازوی سياسی فرقه ديوبندی پاکستان و از حاميان درجه اول طالبان، و محصول ايدئولوژيک مدارس مذهبی ديوبندی است. حضور «جماعت علمای اسلام» در دولت، برای اولين بار به آن حزب فرصت و امکان داد تا روابط خود با سازمان اطلاعاتی پاکستان و ارد
وي آن کشور را مستحکم کند. اين همکاری خيلی زود به بار نشست و موقعی که طالبان در سال 1995 کابل را تصرف کرد، خانم بوتو طی يک مصاحبه با تلويزيون پاکستان خود را «مادر طالبان» خواند، و اداره اردوگاه های آموزش و تعليم جهادگران به حزب «جماعت علمای اسلام» واگذار شد. دو روند مرتبط ديگر، تاثير منفی حکومت پاکستان بر جامعه آن را تشديد کرد. پيوندهای نزديک و روابط «خودمانی» سازمان اطلاعاتی پاکستان با سيا، به آن امکان داد تا با استفاده از پيچيده ترين و مدرن ترين وسائل شنود و پاييدن، مردم پاکستان را تحت نظارت و کنترول کامل قرار دهد. از طرف ديگر، دسترسی آسان به اسلحه موجب گسترش جناح ها و گروه های مسلح و بسط به اصطلاح «فرهنگ کلاشينکوفی» شد.

تاثير مرکزی و محوری سازمان اطلاعاتی پاکستان بر جامعه آن کشور حمايت آن از سازمان های متعدد جهادگر بود که در عمل نيروهای شبه نظامی بودند که بنام اسلام فعاليت می کردند. دو گروه مهم شبه نظامی عبارت بودند از «لشکر طيٌبه» و «حرکت الانصار». لشکر طيٌبه حدود پنجاه هزار مليشه مسلح داشت و گروه اصلی در جهاد برای آزاد کردن کشمير بود. حرکت الانصار در حمايت از جهاد افغانستان تشکيل شد و طالبان به رهبری اسامه بن لادن، نيرومندترين و سرسخت ترين بخش گروه حزکت الانصار را تشکيل می داد.

 بعد از آنکه ايالات متحده در پی حمللات يازده سپتامبر، حرکت الانصار را در فهرست گروه های «تروريست» قرار داد، آن گروه نام خود را به «حرکت المجاهدين» تغيير داد و همچنان به فعاليت خود ادامه می دهد.  مدارس مذهبی که در جريان جهاد سيا تاسيس شده بود، بعد از خروج نيروهای شوروی از افغانستان يا بعد از فروپاشی اتحاد شوری به فعاليت خود ادامه دادند. فارغ التحصيلان سالهای اخير اين مدارس به «موج دومی»ها معروفند که عمدتاً در خدمت رژيم ديکتاتوری پرويز مشرف- که ادامه «حکومت امنيت ملی» ضياء الحق است- قرار دارند. با رشد «فرهنگ کلاشينکفی» در پاکستان، روند حل و فصل اختلافات سياسی با استفاده از اسلحه گسترش يافته است، تا جايی که شيعيان و سنی های آنکشور هم گروه های مسلح خود را تأسيس کرده اند. سنی ها «سپاه صحابه» و شيعيان «سپاه محمد» را تشکيل داده اند.

در پاکستان، «فرهنگ کلاشينکوفی» دست در دست فرهنگ مواد مخدر دارد. افزايش توليد محلی هرويين به افزايش مصرف محلی آن انجاميده است. آمار رسمی معتادان پاکستان که در سال 1977 حدود 130 نفر بود در سال 1988 به 30 هزار نفر افزايش يافت، اما «برنامه بين المللی مبارزه با مواد مخدر» سازمان ملل تخمين می زند که آمار واقعی معتادان هرويين در پاکستان از سطح ناچيز سال 1979 به بالغ بر يک ميليون و سيصد هزار نفر در سال 1985 افزايش يافت. همان گزارش می گويد در سال 1997 تعداد معتادان هرويين در پاکستان بالغ بر يک ميليون و هفت صد هزار نفر می شد. بنا به همان گزارش افزايش تعداد معتادان پاکستان در جهان بيسابقه است.
با آنچه که گفته شد و با در نظر گرفتن تحولات و رويدادهای اخير پاکستان-وضعيت «جنگ با ترور» ايالات متحده در آن کشور، مانورهای آن برای مشروعيت بخشيدن به ديکتاتوری نظامی جنرال مشرف، ترور خانم بوتو و غيره می توان ديد که پيامدهای جهاد اول آمريکا در افغانستان هنوز در جامعه پاکستان باقی است، و عليرغم مُد شدن تبليغات مربوط به جهاد دوم آمريکا، فرهنگ و قواعد و روابط سياسی-اقتصادی باقيمانده از جهاد اول آمريکا است که هنوز در حکومت و جامعه پاکستان حکمروايی می کند.

هنگامیکه در ماه می 1991 راجیو گاندی، نخست وزیر اسبق هند توسط یک بمب گذار انتحاری کشته شد، یک طغیان احساسات در سطح بین الملل پدید آمد. در روزهای اخیر هم دیدیم که یکی دیگر از فرزندان خلف و جذاب و تحصیلکرده غرب از یک خاندان سیاسی آسیای جنوب شرقی که در یک میتینگ انتخاباتی بسر می برد، به شکل تراژیکی ترور شد.اما بهر شکل، مابین این دو مرگ تفاوت مهمی وجود دارد:
در حالیکه گاندی بوسیله یک هندوی متعصب سری لانکایی و بدلیل سیاست هایش در تقابل با آنها ترور شد، خانم بوتو مشخصا قربانی گروههای اسلامی ستیزه جویی شد که خود او در زمان صدارتش در سال های دهه ی 1980 و 1990 اجازه داده بود تا نشو و نما پیدا کنند.
تحت نظارت خانم بوتو بود که اداره اطلاعاتی پاکستان، سرویس های داخلی اطلاعاتی، برای اولین بار طالبان را در افغانستان مستقر نمودند. همچنین ، در همان زمان بود که صدها تن از مبارزین جوان اسلامی از درون مدارس مذهبی عضوگیری شدند تا دسائس و توطئه های ا
داره اطلاعاتی [پاکستان] در کشمیر هند را پیاده کنند. اکنون بنطر می رسد که برخی تروریست های متعصب ، درست مانند هیولاهای فرانکشتین ، به خود شخص و حکومتی که کمک کرده بود تا آنان بوجود آیند، حمله ور شده اند.
این درست است که عضوگیری از جهادیون قبل از اینکه خانم بوتو به نخست وزیری منصوب شود، آغاز شده بود و اینکه وقتی خانم بوتو به نخست وزیری رسید، به قدر کافی قوی نبود – یا با کفایت نبود- که کنترول کاملی بر سرویس های اطلاعاتی یا ارد
وي پاکستان اعمال نماید، اما اینهم ساده لوحانه است که باور کنیم که او هیچ نفوذی بر سیاست خارجی کشورش در قبال دو همسایه مهم اش، هند و افغانستان نداشته است.
دیگر هر کسی می داند که حکومت منحوس طالبان در افغاستان، چه از آب در آمد، چگونه وحشیانه زنها را هدف گرفته بودند و چگونه اجازه دادند تا القاعده در کمپ هایی در داخل افغانستان به آموزش بپردازد. اما مورد دیگر، آنچه که غالبا فراموش می شود، ارثیه دوره تصدی خانم بوتو در یک دوره طولانی مخاطره آمیز است : کشاندن کشمیر به درون بازی های جهادی.
در سال 1989، زمانیکه شورش در بخش هندِ مناطق مورد مناقشه برای اولین بار آغاز شد، این شورش یک قضییه غیر حرفه ای نوپا همراه با تفکرات سکولارانه مسلمانان کشمیر بود که دهکده به دهکده و با اسلحه های دست ساز – سلاح های گرم درست شده تا چیزهای دیگر - اوج می گرفت. در سالهای اوایل دهه ی 1990، پاکستان هزاران نفر از افراد خشکه مقدس جهادی بسیار مبرز و تعلیم دیده و تا گردن مسلح را به مرزها گسیل داشت. برخی از آنان مانند عرب های مهاجر بنیادگرایی بودند که در همان زمان القاعده در پیشاور، در شمال غربی پاکستان در حال شکل دادن آنها بود.
تا سال 1993، در دور دوم صدارت خانم بوتو، عرب ها و افغان های جهادی ( و کارفرمایان سرویس های اطلاعاتی داخله ) اختیار و رهبری شورش های منطقه ای را در دست گرفته بودند. در این مرحله بود که رهبری سکولار جبهه آزادیبخش «جامو و کشمیر» در برابر گروههای بنیادگرای اسلامی مانند حزب المجاهدین شروع به عقب نشینی نمودند. طی یک مصاحبه در سال 1994، از بی نظیر بوتو درباره سیاست هایش در قبال کشمیر و پتانسیل خطر رشد نقش مذهبیون متعصب در مناقشات جویا شدند. او جواب داد که: هند تلاش می کند که بر سیاست های سرکوب گرانه اش در کشمیرسرپوش گذارد. هند قدرت دارد، اما قادر به اینکه مردم کشمیر را سرجای خود بنشاند نیست. ما حاضر به سکوت و همدستی با سرکوب نیستیم.
حمید گل، که در اولین دوره وزارت بوتو در راس ا
داره اطلاعاتی پاکستان بود ، بیشتر آماده جوابگویی بود. او به مي گفت: مردم کشمیر به پا خاسته اند و اراده ملی پاکستان بر کمک به آزادی آنها قرار دارد. اگر جهادی ها پیشروی کنند و بر هند استیلا پیدا کرده و برای آرمان مشروعی، تلاش نمایند و اردو آنها را در خاک خودشان به زانو درآورند، چرا ما نباید از آنها حمایت نمائیم؟
البته مرگ بی نظیر بوتو یک فاجعه است، بخصوص که او امیدهای مجسم بسیاری از پاکستانی های آزادیخواه بود. اما برخلاف گزارشی که در هفته گذشته دیده ایم، او قابل قیاس با داوو آونگ سان سو کی [رهبر جبهه ملی دموکراسی میانمار-برما] نیست. دولت خانم بوتو بوسیله سازمان عفو بین الملل و دیگر گروهها بدلیل استفاده از جوخه های مرگ ، پیشینیه وحشتناک مرگ زندانیان تحت بازداشت پولیس ، آدم ربایی و شکنجه وسیعا مورد انتقاد بود.اما از جنبه حسن نیت و صداقت دمکراتیک اش : او زمانیکه در قدرت بود، هیچ شک و تردید نداشت که از اجتماعات احزاب سیاسی مخالف ممانعت بعمل آورد.
در داخل حزبش، او خود را رهبر همیشگی حزب تلقی کرده بود و تمامی تصمیمات را کنترول می کرد. او از اینکه برادرش مرتضی می خواست برای رهبری حزب در مقابل او عرض اندام کند، مخالفت کرد و زمانیکه مرتضی اصرار ورزید، این ظن قوی وجود دارد که او را در خارج خانه خانواده بوتو، در تله ای که برایش کار گذاشته بودند، بوسیله گلوله یک پولیس کشتند.
بی نظیر بوتو مطمئنا یک زن شجاع و آزاد فکر بود. اما سوگنامه هایی که او را بعنوان کسی که  مُرد تا دمکراسی را حفظ کند، تاریخ را تحریف می کنند. برعکس ، او یک مستبد بالفطره بود که کار ناچیزی برای حقوق بشر انجام داد، او یک سیاستمدار حسابگری بود که برای تبدیل شدن پاکستان به پایگاه عمده جهادیون جیره گیر، توطئه و تبانی می کرد و این در حالی بود که شورشی را که در کشمیر کوک کرد ، دو قدرت هسته ای را به آستانه یک جنگ کشانده بود.

سال 1991 است، سرویس های امنیتی پاکستان قبل از اینکه ضرب الاجل تعیین شده برای پایان دادن به ارسال مستقیم تدارکات برای جنگجویان مورد حمایت خود در جنگ داخلی افغانستان فرا رسد، با عجله مقادیر زیادی اسلحه و مهمات را در زاغه ای سری، واقع در سپين بولدک مخفی کردند.
17 تونل در زیر زاغه به اندازه کافی جای نگهداری تدارکات را دارد که هزاران سرباز را تسلیح نماید.
سه سال بعد، طالبان درهای انبار را باز می کنند و سلاح ها را که هنوز در پلاستیک پوشیده شده بودند را بیرون می آورند و بدست داوطلبانی که از میان  مدرسه های مذهبی (
madrassas) جمع کرده اند، می دهند. این واقعه ای است که اسناد آن در کتاب Ghost Wars آورده شده است.
در طول 24 ساعت، طالبان قندهار را تسخیر می کنند. ملا عمر مقر و
لايت را به تصرف  می آورد و فرودگاه – همراه با شش میگ جنگنده 21، چهار میگ 17 جهت نقل انتقال هلیکوپترها و مجموعه ای از تانک ها و هواپیماهای شخصی به اشغال وي می آید. ویرانگری طالبان در افغانستان ادامه می یابد، تقریبا تمامی مخالفان جارو می شوند، تا جائیکه وقتی کابل سقوط می کند حتی آهی هم از نهادش بر نمی آید.
آنگونه که استیو کول، نویسنده کتاب
Ghost Wars توضیح داده است: بی نظیر بوتو یکباره مبدل به « گیس سفید» باند جدید افغانی شد. بی نظیر بوتو، اصلا و ابدا زن احمقی نبود. طالبان قماری بود که او انتخاب کرده بود، حتی اگر این عمل، حیله گرانه و از روی زیرکی هم صورت نگرفته باشد، باید گفت که هیچ تامل و دلواپسی هم در کار نبوده است و مطمئنا با حکم قدرتمند سرویس امنیتی ISI، ( سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان) او هراسش از این بوده که می بایستی خود را به خوبی با طرح مزبور تطبیق دهد، چرا که این خواسته را داشت که در پست نخست وزیری باقی بماند.
اما اشتباه نکنید: زنی که اخیرا ترور شد و هم اینک برایش اینهمه عزاداری می کنند، بیش از یک دهه قبل، بوسیله عوامل متعدد و بسیاری تحت نظرش، تبدیل به مادرخوانده تروریست هایی شده بود که آنها را زیر بال و پر خود گرفته بود، همان تروریست های خشک مغز ی که بوتو اخیرا در جریان مبارزات انتخاباتی اش به آنها پرخاش نموده و مورد عتاب قرار داده بود.
بی شک بوتو زن شجاعی بود، اما او برای پاکستانی که پس از مهاجرت پشت سر خود باقی گذاشت و تبدیل به انبار باروتی گشته، همراه با اردويمسموم و درگیر با طالبان و کمک به خلق هیولایی که حتی با اینکه سرویس های امنیتی پاکستان(ISI) آنرا حمایت و پشتیبانی کرده بودند اما دیگر قادر به کنترول آن نبودند، شدیدا قابل سرزنش و شماتت است.
بوتو در طول دومین دور نخست وزیری اش ، با وقاحت، مدت ها حتی به واشنگتن در مورد میزان کمک هایی که پاکستان با تائید او چه در زمینه تسلیح و چه در زمینه تامین مالی طالبان انجام می داد، دروغ می گفت.
آنگونه که بوتو در یک مصاحبه در سال 2002 تصدیق کرد: زمانیکه من این اجازه را دادم که آنها [طالبان] پول دریافت کنند، دیگر نمی دانم در نهایت چقدر پول به آنها پرداخت شد. فقط می دانم که خیلی زیاد بود. چک سفید بود، امتیاز مطلق بود. برای بوتو، هدف آن بود که افغانستان نوین زیر یوغ پاکستان و خارج از اقمار هند قرار گیرد. از این رابطه [پاکستان با افغانستان] می شد که با سرازیر کردن امکانات صنعت حمل و نقل پاکستان، کابل را – این جاده ابریشم نوین که بازارهای آسیای مرکزی را در بر میگرفت- از خط لوله نفت از ترکمنستان ( که تحقق نیافت) و کمپ های آموزشی جنگجویان جدایی طلب کشمیر در خارج از پاکستان، ممانعت کرد.
بوتو یک دیدگاه و نقشه سیاسی و اقتصادی برای پاکستان داشت که مبتنی برخلق یک دولت مطیع در همسایگی بود. آن نقشه و دیدگاه از اختیارش خارج شد، همانگونه که از اختیار ISI هم خارج شد. در حقیقت، القاعده که اینک با طالبان سخت عجین هستند، از روز اول از بوتو بیزار بوده، با دعوت از چند افسر ISI در همان اوایل، در سال 1989، نقشه سقوط سیاسی او را می کشیدند.
شاید بوتو تا سال 2007، از اشتباهات خود چیزی آموخته بود. شاید هم بعنوان آخرین متحد شناخته شده واشنگتن در منطقه، چیزهای دیگری، ورای شعارهای دمکراتیکی که از آنها حمایت می کرد، برای او وجود داشتند. بهر حال او زنی بود که دروغ گفت و با شور و شوق تبانی کرد، حتی بداخلاق ترین آدمهای سختگیر و شکاک را با هوش ، زیبایی و جذابیت خود سحر و جادو می کرد.

خانم بوتوکه در حال انجام کارزار انتخاباتی در راولپندی ترور شد، بيش از هر رهبر خارجی ديگر در ميان نخبگان سياسی و رسانه ای پايتخت [واشنگتن]، دارای شبکه گسترده ای از دوستان قدرتمند بود. او طی سالها توانست صادقانه با اين افراد که بسياری از آنها را از روزهای تحصيل در هاروارد و آکسفورد می شناخت دوستی برقرار کند. پاداش اين دوستی زمانی بود که ارتباطات او-در کاخ سفيد، در کنگره و در درون دستگاه سياست خارجی- در به قدرت رسيدن او در پاکستان کمک کردند. اما در پايان، در حالی که يک دولت ديگر آمريکايی پشت سر او بود، شبکه واشتگتن خانم بوتو فقط اين را ثابت می کند که شناخت ايالات متحده از سياست های فئودالی جنوب آسيا و توانايی آن برای کنترول رويدادها در آشفته بازار سياست پاکستان چقدر ناچيز است. پيتر دبليو گالبرايت، سفير سابق ايالات متحده و دوست قديمی خانم بوتو طی مصاحبه ای گفت:«من هميشه فکر می کردم زندگی او اينطوری به آخر برسد، اما فکر نمی کردم که امروز آن اتفاق بيافتد.»  خانم بوتو، از اعقاب يکی از خانواده های زمينداران بزرگ ايالت جنوبی سند، در قصری واقع در منطقه ساحلی کراچی بنام کليفتون بزرگ شد و در مدارس وابسته به صومعه های مسيحی تحصيل کرد.

او در پاييز 1969 در سن شانزده سالگی در يک لباس شب و متعجب از آداب و رسوم آمريکايی ها وارد هاروارد شد. او بعداً به واشنگتن پست گفت: « من از اينکه افراد- بدون احترام کافی- با والدينشان صحبت می کنند متعجب بودم.» اما خانم بوتو خود را وفق داد و خيلی سريع نه فقط با گالبرايت، بلکه با ای. جی. ديون و مايکل کينسلی، نويسندگان کنونی واشنگتن پست و با والتر ايساکسون، مديرسابق آن روزنامه و رييس کنونی موسسه اَسپن دوست شد. موقعی که خانم بوتو وارد آکسفورد شد، موترسپورتي سوار می شد و بزودی رييس انجمن محصلين مناظره آکسفورد شد. ايساکسون می گويد:«من بياد می آورم که او بسيار با هيجان بود. اما هميشه يک لبخند بسيار بزرگ بر روی لبها داشت و می توانست افراد را تحت تاثير قرار دهد.» اولين سفر مهم خانم بوتو به واشنگتن در بهار سال 1984 موقعی صورت گرفت که گالبرايت که در آن زمان يک کارمند دموکرات کميته روابط خارجی سنا بود، بعنوان ميزبان و مربی او عمل کرد.

در آنومقع خانم بوتو 30 ساله بود و از سياست های خونين وطن خود می ترسيد. پدر او، ذولفقار علی بوتو، نخست وزیر پاکستان بود اما در سال 1979 بدستور ضياء الحق، حاکم نظامی پاکستان، بدار آويخته شد. خانم بوتو، که سه ماه را در زندان و چندين سال را در بازداشت خانگی گذرانده بود، اکنون رهبر حزب مردم پاکستان پدرش شده بود و مصمم بود ضياء الحق را برکنار کند. هدف او در واشتگتن اين بود که مقامات دولت محافظه کار ريگن را متقاعد کند که به قدرت رسيدن او بنفع آنها خواهد بود. اين امر ساده ای نبود: پدر خانم بوتو بخاطر سخنان آتشين ضد-آمريکايی اش معروف بود، و خود او در هاروارد در تظاهرات ضد جنگ ويتنام شرکت کرده بود. گالبرايت می گويد: «آنچه که عليه او کار می کرد شهرت او بعنوان يک راديکال ضد-آمريکايی بود. در نتيجه ما وقت زيادی صرف بحث بر سر پيامهايی کرديم که او بايد بزبان می آورد.» در ملاقات با اعضای کليدی کنگره در آن زمان-منجمله سناتور چارلز اچ. پرسی، جمهوری خواه از ايالت ايلينوی که رييس کميته روابط خارجی بود، و استفن جی. سولازار، نماينده کنگره از بروکلين و عضو ارشد حزب دموکرات در کميته روابط خارجی مجلس نمايندگان-خانم بوتو تحت هدايت گالبرايت حمايت خود را از دموکراسی و مجاهدينی که عليه شوروی در افغانستان می جنگيدند اعلام کرد. گالبرايت می گويد: «او خانم دلربا و زيبايی بود که سناتور ها را تحت تاثير قرار می داد و می توانست دغدغه های سياسی آنها را تشخيص دهد، کسی که می توانست سناتورها را متقاعد کند که او بهتر از ضياء می تواند منافع آمريکا در افغانستان را تأمين کند.»  گالبرايت در سفر بعدی خانم بوتو او را به مارک سيگل، کارگزار سياسی که مدير اجرايی کميته ملی حزب دموکرات بود معرفی کرد. سيگل با خانم بوتو گفتگو کرد و از او حمايت نمود. موقعی که خانم بوتو به قدرت رسيد سيگل لابی رسمی دولت پاکستان شد.

اخيراً سيگل همکار خانم بوتو در نوشتن کتابی شد که قرار است در سال 2008 منتشر شود.  سيگل می گويد: من با او در سال 1984 قدم زدن در تالارهای کنگره را شروع کردم، و او ظاهرا، اعتماد به نفس و بلوغ لازم را بدست آورد. او همچنين می دانست اينگونه روابط چقدر اهميت دارند. من در ابتدا در خانه ام مهمانی های شام برگزار می کردم و جمع کردن روزنامه نگاران، اعضای کنگره و سناتور ها در آن مهمانی ها آسان نبود.  در نوامبر 1988 اوضاع تغيير کرد، حزب خانم بوتو در انتخابات پارلمان پاکستان بيشترين آرا را بدست آورد ولی فاقد اکثريت بود. بگفته گالبرايت مقامات دولت ريگن به سراغ غلام اسحاق خان، رييس جمهور موقت پاکستان رفتند و به او گفتند خانم بوتو بيشترين آرا را دارد و او بايد از خانم بوتو برای تشکيل دولت دعوت کند. خانم بوتو در دو دسامبر نخست وزير شد.  گالبرايت می گويد: نخست وزيری او نتيجه مستقيم شبکه ای بود که ايجاد کرده بود و توانست با آن واشنگتن، جامعه سياست خارجی، رسانه ها و مراکز فکری(تينک تانک ها) را متقاعد کند که او يک دموکرات، يک ميانه رو است و اينکه او عليه شوروی ها در افغانستان خواهد بود. حسين حقانی، مشاور سابق خانم بوتو و استاد روابط بين الملل در دانشگاه بوستون موافق است که شبکه واشنگتن خانم بوتو، بويژه در مواجهه با اردو و سرويس اطلاعاتی نيرومند پاکستان، به نخست وزير شدن او کمک کرد. حقانی می گويد: اگر اصرار و مداخله آمريکايی ها نبود، سرويس های نظامی-اطلاعاتی او را متوقف می کردند.

 گرچه خانم بوتو دو بار به اتهام فساد از کار برکنار شد، اما او به ديدار خود از واشنگتن-حداقل دوبار در سال- ادامه می داد. او به ديدار مقامات دولتی و تعدادی از اعضای کنگره که مايل به ديدن او بودند می رفت و با خبرنگاران و مدير نيويارک تايمز، واشنگتن پست و وال استريت ژورنال ملاقات می کرد. طولی نکشيد که ليست افرادی که او برای آنها کارت تبريک کريسمس می فرستاد-به استثنای نام دولتمردان و اعضای کنگره آمريکا- بالغ بر 375 نام شد. کارل اف. ايندرفورت، معاون پيشين وزير امورخارجه برای جنوب آسيا که طی سفر آخر خانم بوتو در سپتامبر در يک مهمانی شام در هوتل ويلارد حضور داشت می گويد: او ماهيت زندگی سياسی- يعنی حفظ ارتباط با افراد بدون توجه به اينکه در قدرت هستيد يا نه- را خوب فهميده بود. او يک کارگزار سياسی عالی بود. مانند بسياری از رهبران خارجی، خانم بوتو يک شرکت روابط عمومی را برای ترتيب دادن ملاقات هایش با مقامات دولتی، اعضای کنگره و روزنامه نگاران استخدام کرده بود. شرکت برسون-مارستلر برای فعاليت در نيمه اول سال 2007 از طرف خانم بوتو نزديک به 250 هزار دالر دريافت کرده بود.خانم بوتو فعاليت از طريق شبکه خود را تا آخر ادامه داد. سيگل می گويد او يک نامه الکترونيکی به خانم بوتو فرستاد و به او گفت که شنيده است ناشر آنها-هارپر کالنت- تماس گرفته است و از کتابی که هر دوی آنها- بنام «آشتی: اسلام، دموکرسی و غرب» برای چاپ فرستاده اند راضی است... مانند هميشه پاسخ او به نامه الکترونيکی سيگل در جا و فوری بود. سيگل می گويد: او در عرض کمتر از 15 دقيقه جواب مرا می داد حتی در اوضاع بحرانی. من پرسيدم "چرا بيداريد؟" و او گفت "کار می کنم"

تنشهاي روزافزون ونقش جنرال حميد گل دربازي هاي استخباراتي

 

از ميان افسران پر نفوذ پاكستان كه هدايت سياست هاى پيچيده اين كشور را در عرصه افغانستان بر عهده داشته اند، جنرال حميد گل شهرتى افزون تري دارد. جنرالى كه در تقاعد همچنان مؤثرترين فرد در رابطه با افغانستان و گروه طالبان شناخته مى شود.
ردپاى افسر سايه نشين پاكستانى ها را در همه كانون هاى تصميم ساز مى توان سراغ گرفت. او به طور مستقيم يا با واسطه در همه نشست هايى كه پيرامون مسائل استراتژيك طالبان در پايتخت هاى اروپايى و عربى برگزار مى شود حضور دارد؛ علاوه بر اين در اسلام آباد، سرحد و كويته دفتر جنرال و شركايش محل آمد و رفت ديپلمات ها يا مأموران كشور ها يا عناصر مؤثر قبايل و گروه هاى افغانى و پاكستانى است.
حميد گل در كنار نقش هاى امنيتى و ضداطلاعاتى ، به كار مطالعاتى و مراودات رسانه اى همت مى گمارد ، داراى مؤسسه طرح در حوزه افغانستان و كشورهاى اسلامى است و به طور پيوسته مقالاتى به قلم خود يا همكارانش در نشريات منطقه يا رسانه هاى فرا منطقه اى به چاپ مى رساند.
 حميد گل همه اين نفوذ وشهرت خويش را مديون رياست مهم ترين ركن قدرت پاكستانى ها يعنى سازمان اطلاعات
اردو يا همان آى اس آى است. سازمانى كه زمانى نيروى پشت صحنه قدرت يابى طالبان به حساب مى آمد اما امروز همه مردم عادى افغانستان و پاكستان آن را مى شناسند. البته برخى ناظران بر اين باورند كه بيش از آن كه حميد گل نفوذ خويش را مديون اين سازمان باشد اين سازمان آى اس آى است كه نفوذ افسانه اى خود بويژه در زمينه طالبان را در سايه يك دهه ايام رهبرى او كسب كرده است.
اين سخن با واقعيت هاى تاريخ افغانستان و مستندات ظهور پديده عرب هاى افغان كه بعداً منجر به تولد جريان طالبان شد تناسب دارد زيرا حميد گل درست در برهه اى بر كرسى رهبرى سازمان
ISI تكيه مى زند كه آن توافق تاريخى سه جانبه ميان آمريكا ، عربستان سعودى و پاكستان براى تجهيزو تسليح تندروهاى سلفى شكل مى گيرد يعنى سال هاى 1987 تا 1989.  آن گونه كه منابع آمريكايى نيز بار ها اعلام كرده اند. در پروسه راه اندازى هسته اول نظاميانى كه بعداً به القاعده وسازمان «اسامه بن لادن» شهرت يافت دو عنصر عالى رتبه اطلاعاتى عربستان و پاكستان نقش آفرين بوده اند: شاهزاده تركى الفيصل رئيس استخبارات عربستان و جنرال حميد گل رئيس وقت I. S. I . صرفنظر از داستان هايى كه در رسانه هاى غرب راجع به دوستى آن روز الظواهرى و بن لادن با شاهزادگان سعودى و حميد گل نقل شده اين نكته در گزارش اغلب منابع اطلاعاتى قيد شده كه تشكيل شبكه فرامليتى سلفى هاى تندرو در سال هاى منتهى به فروپاشى شوروى در سايه تعليم شيوه هاى نوين عملياتى و آموزش هاى ايدئولوژيك صورت گرفت كه افسران تحت امر حميد گل و مربيان تحت پوشش سعودى ها آن را به انجام رساندند. اغلب كارشناسان افغانستان در توصيف ميراث تفكر اين جنرال از او به عنوان كسى كه در عين داشتن باورهاى ايدئولوژيك توانايى شايانى در محافظه كارى و مصالحه دارند ياد مى كنند. به باور اين كارشناسان، حميد گل از زمره افسرانى است كه از حيث بازيگرى سياسى در سطح بالاترى از جنرال مشرف قرار مى گيرد. گواه اين امر نيز همانا باقى ماندن او در مركز مناسبات سياسى پاكستان نزديك دو دهه پس از ترك آى اس آى است.  اما گواه مهم تر از اين ارتباطات سياسى امروز جنرال است. او با آن كه اكنون پرچم يك ايدئولوژيست اسلامى را برافراشته ومدعى آن است كه نقش يك نيروى پشتيبان را در تقويت جريان هاى ضد غربى ايفا مى كند اما در عين حال همه ارتباطات سنتى خود را با كانون هاى ديپلماسى غرب و نيز كشورهاى شيخ نشين عرب حفظ كرده است.
براى درك اين بخش از نقش هاى جنرال كافى است به سفر ها ومذاكراتى كه او در جريان توافقات مشرف و بوتو با طرف هاى انگليسى و سعودى در لندن و ابوظبى انجام داد، نگاه شود.
همانند ساير افسران سياست پيشه اسلام آباد، پيچيده ترين وجه از شخصيت حميد گل آنجا نمايان مى شود كه او در يك سو نقش عقبه فكرى طالبان و حركت هاى به اصطلاح ضد آمريكايى را ايفا مى كند و در سوى ديگر در کانون بحران هاى منطقه طرف مشورت مديران ادارات انگليس، عربستان يا آمريكا قرار مى گيرد. چند وجهى بودن انديشه و شخصيت اين جنرال در آخرين مواضعى كه او پيرامون بحران اخير پاكستان و افغانستان اتخاذ كرده به وضوح پيداست. او جنگ آمريكا و ناتو عليه طالبان و نيز درگيرى مشرف با نيروهاى تندرو سلفى را به چالش مى كشاند. پس از هر سفر مقام هاى نظامى و سياسى آمريكا به پاكستان، حميد گل نشست خبرى براى نقد اين سفر ها برگزار مى كند و دائم در باره خطرات نفوذ آمريكا و غرب در اين خطه از سرزمين هاى اسلامى سخن مى راند.
تحليلگران معتقدند كه در روابط اين جنرال با طرف هاى آمريكايى حوادث مهمى رخ داده است كه او را به اتخاذ اين تاكتيك مبارزاتى واداشته است. برخى از اين تحليلگران گفته اند كه حميد گل پس از ضياء الحق قويترين نامزد رهبرى سياسى پاكستان بود و جنرال، همانند اسلاف نظامى اش خود را براى نشستن بر كرسى رياست جمهورى مهيا ساخته بود اما چند اتفاق موجب شد موضوع نامزدى او نزد آمريكا در سال هاى آخر دهه نود برهم خورد.
عامل اصلى از ديد اين ناظران چرخش موضع سران القاعده و سپس حادثه 11 سپتامبر بود كه نيروهاى وفادار به حميد گل را به سمت رويارويى با آمريكا در افغانستان كشاند.
حميد گل به حمايتش از اسامه بن لادن رهبر القاعده و طالبان ادامه داد. نشريه دى سايت آلمان نوشته است كه جنرال در اين برهه خواسته هاى دولت بوش براى همكارى اطلاعاتى جهت تعقيب و بازداشت سران القاعده وطالبان را رد كرد. او در واقع وقتى ميان شراكت با آمريكا و دوستى با طالبان مخير شد گزينه دوم را ترجيح داد. بر اساس گزارش اين رسانه اين تصميم تاريخى جنرال در آن برهه لطمه جدى به نقشه جنگ ضد ترور وارد كرد تا حدى كه يك كارشناس گفته بود كه اشراف او بر شبكه سلفى ها به اندازه اى بود كه گفته مى شد «اگر كسى بخواهد بداند كه بن لادن اكنون كجا است، بايد از
ISI و حميد گل سراغ گيرد.»
آنچه از گفته هاى جنرال بر مى آيد او مايل بوده كه حتى پس از حضور نظامى آمريكا در افغانستان نوعى مصالحه ميان شاگردانش با طرف هاى آمريكايى به وجود آورد اما وقتى نقشه سقوط طالبان را مى بيند نگاه او تغيير مى كند. پس از اين است كه آهنگ سخن او خطابه هاى دشمنى و ستيز با آمريكا را پيدا مى كندتا حدى كه در فرداى سقوط طالبان از افغانستان فرياد بر مى آورد: خدا آمريكا را نابود سازد. حميد گل بعد ها در مصاحبه خود داستان اين رويگردانى خود را به وضوح روايت كرده ومى گويد: بيرون كردن طالبان از افغانستان را خيانت به ملت افغان و علت روگردانى من از آمريكا شد و من از آمريكا رو گردان شدم، زيرا آنان به ملت افغان خيانت كردند. اما برحسب گزارش هاى منتشر شده، واقعه ديگرى كه روابط نيروهاى امنيتى آمريكا با اين جنرال را به حالت تعليق مى آورد حمايت او از قديرخان پدر اتمى پاكستان است و اين كه اين جنرال از زمره كسانى است كه همه اهرم هاى نفوذ خود را به كار مى گيرد تا مانع از دسترسى شبكه هاى اطلاعاتى آمريكا به مركز قدير مى شود. 
معيارهاى دوستى ودشمنى جنرال متفاوت از آن چيزى است كه ما تصور مى كنيم. او با آن كه يك نيروى كاركشته اطلاعاتى است اما در روابط بين الملل خويش همانند يك ديپلمات عمل مى كند. نكته اى كه از ديپلماسى اين جنرال مى توان فهميد اين است كه او نمى خواهد ميراثى كه خود با عنوان مبارزان رهايى بخش از آن ياد مى كند و ما به عنوان طالبان يا عرب هاى افغان مى شناسيم از بين برود. حميد گل اين ايده خود را در آخرين مصاحبه اش به اشپيگل مى گويد : بلى من از مبارزان رهايى بخش در افغانستان پشتيبانى مى كنم - طالبان براى من مبارزان رهايى بخش هستند. آنان عليه اشغال و بردگى توسط غرب مبارزه مى كنند، چنان كه آنان پيش ازاين عليه شوروى ها و انگليس ها جنگيده اند.
به اين صورت پس از يك دوره ، جنرال در حالى كه برگ نفوذ خود در شبكه شبه نظاميان طالبان را حفظ كرده در پروژه جديدى طرف مشورت نيروهاى تصميم گير غرب واعراب قرار مى گيرد. پيش از آنكه نمايندگان عربستان و انگليس به ديدار او بروند جنرال چراغ سبز اوليه را نشان داده بود. او كارنامه مشرف را ناكام خوانده و در مقام يك استراتژيست اعلام كرده بود كه يكى از راه هاى گريز از شكستى كه در كمين مشرف و شركاى غربى آن نهفته است همانا بازگشت رهبران تبعيدى، وپياده كردن تز دولت ملى در كشور است.
حميد گل اين جمله را بار ها خطاب به مشرف و غرب بيان كرد كه  مردم سرخورده پاكستان با نااميدى از حكومت مشرف واقعاً به افراطى ها رو مى آورند. اين سخنى بود كه به مذاق همه تصميم گيران غرب خوش آمد و با همين ايده بود كه آمريكا و شركاى منطقه اى آن در اين سوى خليج فارس سناريو بازگرداندن بوتو وشريف را دنبال كردند. اكنون كه اين سناريو تاحد زيادى به بار نشسته است جنرال خود را كامياب مى بيند.
حميد گل بخشى از فعاليت هاى تشكيلاتى خويش در رابطه با عرب هاى افغان وطالبان را در زمان نخست وزيرى بى نظير بوتو به انجام رساند، از همين روست كه او در يكى از گفت وگوهايش پس از بازگشت بوتو به پاكستان، به دوستانش توصيه كرد كه تهديد هاى بى نظير در زمينه مبارزه با طالبانيسم را چندان جدى نگيرند.
آشفتگي سياست در پاكستان تأثير مستقيم و دامنه‌داري بر اوضاع افغانستان خواهد گذاشت .از اين منظر مي‌توان گفت كه آشفتگي سياسي و اجتماعي پاكستان تأثير منفي  بر سياست خارجي اين كشور خواهد گذاشت چراكه اين بي‌نظمي‌ها توجه و دلمشغولي‌هاي دولت را به داخل معطوف مي‌كند و مانع از پيگيري مؤثر سياست خارجي مي‌شود .علاوه بر اين، ضرورت تخصيص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصيص منابع به حوزه‌هاي خارجي مي‌شود .بنابراين مي‌توان به اين نتيجه‌ رسيد كه آشفتگي‌هاي سياسي – اجتماعي در پاكستان بر سياست خارجي اين كشور در افغانستان تأثير منفي مي‌گذارد.

درخصوص تأثير تحولات اخير پاكستان بر افغانستان بايد اين ملاحظه مدنظر قرار گيرد كه كدام بخش از تحولات اين كشور از برجستگي بيشتري برخوردار بوده و وجه غالب در تحولات سياسي اين كشور به حساب مي‌آيد .اگر دو ماه اخير را مبناي تحولات سياسي افغانستان قرار دهيم، چند اتفاق مهم در پاكستان حادث شده است :تفاهم مشرف – بوتو برسر تقسيم قدرت.

جنگ اعلام نشده گروه‌هاي راديكال عليه مشرف و ائتلاف او با بوتو.

انتخابات رياست‌جمهوري .اعلام وضعيت فوق‌العاده.

تأييد رياست‌جمهوري مشرف از سوي ديوان عالي پاكستان.

اگرچه تمام اين مسائل در چهارچوب زماني و موضوعي خاصي اتفاق افتاد اما هريك از آنها داراي تأثيرات و پيامدهاي خاص خود بوده است. از اين منظر، هم مي‌توان آثار هريك از اين تحولات را به تنهايي بر اوضاع افغانستان مورد ارزيابي قرار داد و هم مي‌توان تأثير سرجمع آنها را بر افغانستان سنجيد.

از آنجا كه تحولات پنج‌گانه فوق در امتداد هم اتفاق افتاده و داراي ارتباط كاملا منطقي با هم هستند، تجميع آنها در يك موضوع و سنجش تأثير اين موضوع بر تحولات عرصه افغانستان منطقي‌تر به‌نظر مي‌رسد .اگر بخواهيم تحولات پنج‌گانه فوق را در يك موضوع جمع كنيم، «آشفتگي سياسي و اجتماعي» عنوان مناسبي براي آن است. از اين منظر، شكي نيست كه آشفتگي سياسي و اجتماعي، تأثيراتي منفي بر سياست خارجي كشوري كه دچار آشفتگي است مي‌گذارد؛ زيرا اين آشفتگي‌ها توجه دولت‌ها را به داخل معطوف مي‌كند و مانع از پيگيري مؤثر سياست خارجي توسط آنها مي‌شود .علاوه بر اين، ضرورت تخصيص منابع جهت استقرار ثبات در داخل، باعث كاهش تخصيص منابع به حوزه‌هاي خارجي مي‌شود و بالاخره اينكه بي‌ثباتي در داخل، به پرستيژ كشورها در خارج لطمه مي‌زند . باتوجه به اين ملاحظات، يك فرضيه مي‌تواند اين باشد كه آشفتگي‌هاي سياسياجتماعي در پاكستان بر سياست خارجي اين كشور در افغانستان تأثير منفي مي‌گذارد و مانع از آن مي‌شود كه اسلام‌آباد بتواند سياست‌هاي گذشته خود را در افغانستان )حمايت از طالبان) به‌طور مؤثري تعقيب كند.

فرضيه رقيب فرضيه بالا اين خواهد بود كه گاهي اوقات دولت‌ها براي فائق‌آمدن بر آشفتگي‌ها و بي‌ثباتي‌هاي داخلي به نوعي به ماجراجويي در خارج دست مي‌زنند تا توجه گروه‌ها و جريانات را به يك مسئله ملي (برخلاف تضاد داخلي آنها كه يك مسئله گروهي و جناحي است) جلب كنند .اين فرضيه از نظر تاريخي درمورد دولت پاكستان و افكار عمومي اين كشور كاملا صادق است. اگر اين فرضيه مدنظر قرار گيرد، تشديد آشفتگي‌ها و بي‌ثباتي‌ها اين احتمال را افزايش مي‌داد يا مي‌دهد كه دولت پاكستان به سمت ايجاد يك تعارض صوري با هندوستان يا افغانستان حركت كند.

فرضيه سوم اين است كه چون كشورهايي مثل افغانستان و هندوستان در سياست خارجي و امنيتي پاكستان جايگاه خاصي دارند و اداره روابط پاكستان با اين كشورها، برعهده سازمان امنيت و اطلاعات اردوي پاكستان است، بي‌ثباتي و آشفتگي‌هاي داخلي پاكستان تأثيري بر سياست خارجي اسلام‌آباد نسبت به اين كشورها ندارد؛ چراكه سازمان امنيت و اطلاعات (آي‌اس‌آي) صرف‌نظر از تغيير و تحولات داخلي، يك ركن ثابت در تصميم‌گيري‌ها و فعل و انفعالات خارجي پاكستان محسوب مي‌شود؛ پس چون ساختار ثابت است، سياست خارجي پاكستان نسبت به افغانستان هم بدون تغيير باقي خواهد ماند.

واقعيت اين است كه هرسه فرضيه مي‌تواند به نوعي درباره تأثير اين تحولات بر افغانستان صادق باشد. اين بستگي به آن دارد كه تحولات پاكستان را خاتمه يافته قلمداد كنيم يا آن را براي چندماه آينده نيز پايدار درنظر بگيريم .اگر فرض كنيم تحولات سياسي – اجتماعي پاكستان با انعقاد تفاهم‌نامه بوتو – مشرف شروع شده و با رأي محاکم عالي پاكستان به صحت انتخاب مشرف به سمت رياست‌جمهوري پايان يافته باشد، در آن صورت تأثير تحولات داخلي پاكستان براي افغانستان مثبت بوده است چراكه طي اين مدت، جهت‌گيري خشونت‌هاي طالبان – به‌ويژه طالبان پاكستان – از سمت افغانستان به سمت مشرف و بوتو تغيير يافته و اين به نوعي حكايت از كاهش توجه نيروهاي راديكال به افغانستان دارد.

طي اين دوره اكثر شهرهاي اصلي پاكستان، به نوعي شاهد جلوه‌هايي از خشونت نيروهاي تندرو – به‌ويژه در شكل عمليات انتحاري – بود. هرچند ريشه تضاد بين مشرف و نيروهاي راديكال در پاكستان ممكن است علل و گذشته نسبتا دوري داشته باشد اما اقدام مشرف در سركوب تحصن‌كنندگان مسجد لال و نيز تفاهم‌نامه بوتو – مشرف كه سناريويي عليه راديكال‌ها قلمداد مي‌شد، در فعال‌شدن شكاف موجود بين نظاميان و مذهبيون مؤثر بوده است .علاوه بر اين، يكي ديگر از عواملي كه باعث مي‌شود وقوع حوادث اين دوره در پاكستان را به‌سود افغانستان قلمداد كنيم اين است كه آمريكايي‌ها سعي داشتند با ايجاد ائتلاف ميان مشرف و بوتو، از يك‌سو زمينه‌هاي اعاده دمكراسي در پاكستان را فراهم كنند و از سوي ديگر از قدرت نظاميان كه سمبول آنها جنرال مشرف است براي سركوب تندروها استفاده كنند . اضلاع مثلث قدرت يا تروئيكايي كه قرار بود در پاكستان قدرت را به دست بگيرند )جنرال مشرف، بوتو و جنرال كياني) همگي در شكل‌دهي به طالبان نقش داشته‌اند و تقسيم قدرت ميان اين سه نيرو مي‌توانست به قيمت اين پاداش براي آمريكا باشد كه آنها در جهت سركوب راديكاليسم در پاكستان اقدام كرده و بر آمد و شد راديكال‌ها در دوسوي مرزهاي پاكستان و افغانستان كنترول مؤثر و بيشتري به‌عمل آورند . اگرچه اين سناريو تحقق نيافت و يك ضلع از اين مثلث يعني خانم بوتو علي‌الحساب حذف شده است اما واشنگتن به‌عنوان نيرويي كه در طراحي و تدوين سناريوهايي كه در داخل پاكستان مي‌گذرد نقش كليدي را دارد، اميدوار است بتواند در نهايت، تحولات سياسي پاكستان را به گونه‌اي هدايت كند كه جهت‌گيري اصلي آنها در عرصه سياست خارجي، تعامل مثبت با افغانستان (عدم مداخله در امور داخلي افغانستان) و سركوب نيروهاي راديكال در داخل (به‌ويژه نيروهايي كه عقبه طالبان افغانستان را تشكيل مي‌دهند( باشد . مسائلي كه تاكنون توضيح داديم با مفروض‌انگاشتن اين نكته طرح شد كه تحولات سياسي پاكستان با تأييد رياست‌جمهوري جنرال مشرف خاتمه يافته است.

اما واقعيت اين است كه تحولات جاري در پاكستان مي‌گويد هنوز تا رسيدن به نقطه ثبات فرصت زيادي لازم است و همين عدم قاطعيت، داراي بازتاب‌هايي بر سياست خارجي پاكستان نسبت به افغانستان خواهد بود. اين بازتاب‌ها بدين شكل جلوه‌گر مي‌شود كه تعارض و اصطكاك نيروها در داخل، براي مدتي از توجه جدي پاكستان به افغانستان مي‌كاهد. دليل اين امر آن است كه دو نيروي اصلي پاكستان كه در قضيه افغانستان درگيرند – يعني اردو و مذهبي‌ها – در تضاد و تقابل با يكديگر قرار گرفته‌اند و انرژي خود را به جاي اينكه صرف حمايت از طالبان در افغانستان كنند، صرف زد و خورد با يكديگر مي‌كنند . حملات انتحاري كه از سوي گروه‌هاي راديكال عليه نيروهاي نظامي پاكستان در گوشه و كنار اين كشور اتفاق مي‌افتد، گوياي اين تضاد و تعارض است .البته در اين ميان، طالبان افغانستان سعي كرده‌اند با انجام عمليات‌هاي نمادين همچون حمله انتحاري در ولايت بغلان، به‌گونه‌اي وانمود كنند كه تحولات داخلي پاكستان تأثيري بر توانايي آنها نداشته است.

البته شايد اين ادعا براي كوتاه‌مدت درست باشد اما واقعيت اين است كه طالبان افغانستان بدون حمايت اردو ، ‌آي اس‌آي و نيروهاي راديكال در پاكستان تضعيف خواهند شد.

صرف‌نظر از تمام آنچه كه گفته شد، يك واقعيت كليدي و پايدار وجود دارد و آن اينكه يك بعد مهم از تحولات سياسي – اجتماعي پاكستان تضاد و تعارض نيروهاي مذهبي با اردو است. خيزش نيروهاي راديكال بدترين گزينه متصور براي پاكستان بوده و هست .تمام تلاش‌هاي داخلي و خارجي تاكنون بر محور اين انديشه بوده كه راديكاليسم در پاكستان مهار شود و البته دولتمردان پيشين پاكستان – ازجمله شخص مشرف – كمتر به اين هشدارها توجه نشان داده‌اند. اكنون كه راديكاليسم در پاكستان قوت گرفته و اردو  – اين متحد سابق خود - را به چالش طلبيده، بدترين سناريوي ممكن درحال تحقق‌يافتن است .اين وضعيت احتمالاً منجر به نوعي اتحاد داخلي (احزاب و اردو) و ائتلاف خارجي براي سركوب راديكال‌ها خواهد شد.اگر چنين شود پاكستان و افغانستان كه تا ديروز بر سر طالبان و نيروهاي راديكال تعارض داشتند، اكنون به سمت وحدت براي سركوب آنها حركت خواهند كرد؛ به‌عبارت ديگر دولت پاكستان ناچار است همان خط مشي‌اي را عليه نيروهاي راديكال در پيش گيرد كه دولت افغانستان عليه طالبان اعمال مي‌كند.البته اين احتمال نيز وجود دارد كه نوعي سازش بين سياسيون، نظاميون و مذهبيون در پاكستان صورت گيرد و اختلاف آنها به‌صورت مسالمت‌آميز حل شود. حتي اگر چنين شود، ديگر از حمايت‌هاي گذشته دولت پاكستان از طالبان خبري نخواهد بود و اين مي‌تواند براي دولت افغانستان سناريوي خوشايندي باشد؛ زيرا زيربناي تحولات جاري در پاكستان تماما آن بوده كه با راديكاليسم مقابله شود، به گونه‌اي كه اين اتحادها و ائتلاف‌ها به مهار راديكاليسم منجر شود. در غيراين صورت وقوع تحولات يكي دو ماه گذشته «هزينه زياد براي هيچ» بوده است.

همچنان بعد از حمله 11 سپتامبر هدف آمريکا و متحدانش فقط حذف طالبان و القاعده بود که راهی برای مذاکره با هيچيک از آن ها باقی نمی گذاشت.  در سال 2003 بيشتر ادارات اطلاعاتی غربی به وضوح دريافتند که بدون اطلاعات وسيعی که در سازمان امنيت و اطلاعات پاکستان جمع شده نميتوانند در افغانستان عمليات انجام دهند.  بين 2003 و 2005 سازمان های اطلاعاتی غرب از نزديک با (ISI) همکاری کردند و تعداد زيادی از عوامل القاعده را شناسايی نمودند، اما اين امر را که عناصری از (ISI) مخفيانه به طالبان کمک ميکند زير چشمی رد کردند.  توافق اخير مشرف بسياری از غربی ها را از لاک خود بيرون آورد.

غرب يا بايد ديالوگ با هواداران ملاعمر را بپذيرد يا اين ريسک را قبول کند که در نزاع های آتی با آن ها در جنوب افغانستان تلفات بيشتری بدهد.  راه اول دشوار است و تعداد کمی از رهبران غربی مايل به آن هستند بويژه با توجه به انتخابات آتی آمريکا. راه دوم تنها از طريق فشار بر سازمان اطلاعات پاکستان ممکن است، به اين اميد که پاکستان مجبور شود در مورد استراتژی خود در افغانستان تجديد نظر کند، همانطور که در مورد کشمير کرد. روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان:

اندكي بعد از حادثه11 سپتامبر 2001 رئيس جمهور جورج بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و انها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسوبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند. روز نامه مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت. روز نامه مينويسد از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و نائبان ارشد ش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت.

جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان پشتون تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي افغاني وامريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد . مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد .جنرال مشرف همچنان به وعده هاي خود براي اوردن دوباره ديموكراسي براي پاكستان اباء ورزيد. در نتيجه اين اعمال مشرف ، القاعده به عمليات خويش درپاكستان ادامه داده وآمريكا و عساكر متعهد آن قادر نشده اند منطقه جنوب افغانستان را آرام سازد و همچنان در اثر اين سياست پاكستان بيش از يكصد و بيست و پنج عسكر امريكايى درسال گذشته  کشته شده اند كه بسياري شان واضحاء دراثر عبور  مخالفيناز سرحد پاكستان به افغانستان كشته شده اند.

دراثر مصئونيتي كه اسامه بن لادن درپاكستان بدست اورد، كست ويديويىرا نشر كرد و درآن تهديد نمود كه حملات بيشتري درداخل ايالات متحده انجام خواهد داد. حكومت رئيس جمهور بوش هنوز هم شش صد مليون دالر سالانه به پاكستان كمك هاي نظا مي واقتصادي ميدهد وهنوز هم با مشرف به حيث متحد رفتار ميكند.

روابط دو کشور همسايه افغانستان و پاکستان که مرزهای طولانی با هم دارند، در پنجاه و هشت سالی که از عمر کشور پاکستان می گذرد، همواره با فراز و فرودهای بسياری همراه بوده است. مساله مورد مناقشه خط مرزی موسوم به  ديورند ، فعاليت گروههای مسلح مجاهدين که عليه حکومتهای طرفدار شوروی سابق در افغانستان می جنگيدند، حمايت دولت پاکستان از طالبان و نيز آنچه مقامات در سالهای اخير، فعاليت گروههای مخالف دولت اين کشور در مناطق قبايلی پاکستان می خواندند، از مسايلی است که در دوره های مختلف، باعث تيرگی روابط دو کشور شده است.

از بدو تاسيس کشور پاکستان در سال 1947 ميلادی تا زمان لشکرکشي شوروی به افغانستان در سال 1979، مسايل مرزی بر روابط اين دو کشور، سايه افکنده بود و پس از آن، تا زمان سقوط حکومت داکتر نجيب الله در سال 1992 ميلادی، علاوه بر اين مساله، حمايت پاکستان از گروههای مسلح مجاهدين که عليه دولت کابل وبعدآ بخاطرغضب کرسي ، پول وچوروچپاول عليه مردم مظلوم می جنگيدند نيز بر تنشهای موجود ميان دو کشور افزود. مرز مشترک پاکستان و افغانستان که به خط ديورند مشهور است در زمان سلطه بريتانيا بر شبه قاره هند در سال1893  بين هند و افغانستان کشيده شد و مناطقی از افغانستان آن زمان به هند بريتانيايی تعلق گرفت.  پس از تجزيه شبه قاره هند و تشکيل کشور پاکستان در سال1947 ميلادى، اين مناطق که ساکنان آن پشتون و بلوچ هستند، جز قلمرو پاکستان شد .حکومتهاى مختلف افغانستان، مالکيت پاکستان بر اين مناطق را به رسميت نشناخته و به صورت رسمی يا غيررسمی حاکميت ملی پاکستان در مناطقی را که افغانها آن را پشتونستان می نامند، تاييد نکرده اند. اما پاکستان همواره  خط ديورند  را يک موضوع تمام شده دانسته و آن را خط مرزى مشترک بين دو کشور شمرده است. سلیک هر سین  می نو یسد : 

پاکستان در ارتباط با پشتونها همیشه از سیاست انگلیسی  تفرقه بینداز و حکومت کن استفاده می کرده است. پاکستان در دوران جهاد قسمت اعظم کمکهای خود را به احزاب بنیاد گرا ، خصوصآ حزب اسلامی که وجهه ای پشتون داشت اختصاص داده بود ، زیرا قصد داشت از این طریق اختلافات بین گروهای قومی پشتون را تشدید نماید . به عقیده ا و همچنین پاکستان اساسآ مخالف نظام قبیله ای ا ست  که موجبات تسلط 200 ساله پشتونها را در افغانستان فراهم کرده بود و آن ر ا با مفهوم دولت اسلامی مبتنی بر اصل مرکزیت مخالف می دانند ، و نمی توانند با سرکردگان پشتونها روابط خوبی داشته و با آنها کنار بیایند از قدرت یافتن آنها در افغانستان که موجب تضعیف پشتونها می گرد د ، حمایت می کرد.

خط ديورند که پاکستان وافغانستان را از هم جدا ميسازد، امروز يکی از موضوعات حساس درکشور بحساب ميايد. اين موضوع زمانی به يک بحث داغ مبدل گرديد که پاکستان پينشنهاد ايجاد ديوار را ميان هردو کشور مطرح ساخت. پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان چندي قبل اين موضوع را به عوض مقامات افغانی با خانم رايئس وزير امورخارجه ايالات متحده امريکا درميان گذاشت که باعث خشم وانزجار افغانها گرديد. علامت گذاری خط ديورند دارای طول 2600 کيلومتر ميباشد که در سال 1893 توسط وزير انگلستان بنام سرهنری مارتيمر ديورند، بحيث خط فاصل ميان هند بريتانيوی وافغانستان تعين گرديد. زمانيکه پاکستان درسال 1947 تشکيل شد، اين خط به آنکشور بميراث ماند. افغانها ادعأ مينمايند که اين خط بالای امير عبدالرحمن خان تحميل گرديده است وآنها هرگز آنرا به رسميت نشناخته اند. حکومت افغانی درسال 1948 تلاش ورزيد تا اين خط را بطور يک جانبه منسوخ سازد، اما اين خط هنوزهم بسطح بين المللی بحيث سرحد ميان دوکشور شناخته ميشود .تنش در روابط پاکستان و افغانستان به يک روند تبديل شده است .اخیرآ سخنان  علی احمد خان اورکزی  والي ایالت سرحد پاکستان در خصوص تبدیل شدن طالبان به یک جنبش آزادیخواه ، واکنش تند مقامات افغانی را برانگیخته است .وي ادعا کرده است که طالبان براي ازادي افغانستان مي جنگدو سرخوردگي قوم پشتون از عوامل تقويت طالبان است. به دنبال حمایت والي سرحد پاکستان از طالبان ، مجلس نمایندگان افغانستان با محکوم کردن موضع گیری اورکزی ، خواستار توضیح دولت پاکستان در این زمینه شد.پارلمان افغانستان با صدور بیانیه ای اعلام کرد ، پاکستان با وجود فشارهای بین المللی همچنان به سیاست های مداخله جویانه خود در افغانستان ادامه می دهد. وزارت خارجه افغانستان نيز در بیانیه ای اظهارات والي سرحد پاکستان را دخالت آشکار در امور داخلی افغانستان دانست .

وزارت خارجه افغانستان این اظهارات اورکزی را که پشتون ها ازگروه طالبان حمایت می کنند را خلاف واقعیت ،غیر مسئولانه و تحریک آمیز خواند . وزارت خارجه افغانستان با اشاره به تلاش تاریخی پاکستان برای جلوگیری از ظهور افغانستان مستقل و آزاد تاکید کرد که پاکستان همواره با پشتون ها بد رفتار کرده است . نماینده ویژه سازمان ملل در افغانستان ، خواستار توضیح دولت پاکستان درمورد حمایت از طالبان شد . تام کوئینگز که در جمع خبرنگاران سخن می گفت ، درباره طالبانی شدن کشورهای منطقه بویژه پاکستان هشدار داد . وی خاطر نشان کرد که پاکستان باید ازعملکرد طالبان در افغانستان درس بگیرد و دست از حمایت از طالبان بردارد . به اعتقاد کارشناسان ، سیاست اسلام آباد در افغانستان مبتنی برنفوذ در ساختارهای حکومتی و مراکز تصمیم گیری این کشور است و به رسمیت شناختن طالبان در زمان حکومت بر افغانستان هم در این راستا ، قابل ارزیابی است . در سال های اخیر همواره دولت پاکستان در معرض اتهام حمایت از طالبان بوده است . مقامات افغانی و آمریکایی بر این باورند که طالبان و حنی هسته هایی از القاعده در داخل پاکستان آموزش می بینند و تجهیز می شوند. اما دولت پاکستان با رد هر گونه حمایت اسلام آباد از طالبان ، بر مبارزه با گروههای تروریستی از جمله طالبان تاکید دارد. به اعتقاد ناظران سیاسی، نگاه ابزاری دولت مشرف به طالبان برای گسترش نفوذ در افغانستان باعث تشدید بی ثباتی در منطقه خواهد شد . اظهارات اخیر والي ایالت سرحد نشان دهنده دیدگاه مقامات پاکستانی درباره طالبان است .

گزارش هاي واصله از تكميل تر شدن سازماندهي مجدد طالبان توسط پاكستان حكايت دارد و به نظر مي رسد حملات اين گروه تا پيش از آغاز فصل گرما ادامه يابد. دولت افغانستان و نيروهاي ائتلاف بين المللي تاكنون قادر به توقف اين حملات نشده اند. تداوم حملات به نيروهاي آمريكا در عراق و ضعف آنها دربرقراري امنيت در آن كشور، مخالفين دولت را در تشديد حملات خود عليه دولت ثابت قدم تر كرده است.  در همين راستا به قدرت رسيدن احزاب اسلام گرا در ايالات سرحد و بلوچستان پاكستان نيز نقش موثري در حمايت از طالبان، القاعده و حكمتيار و تجديد سازمان آنها داشته است.  تجربه سال هاي گذشته نشان داده كه نيروهاي بين المللي توان كافي براي برقراري امنيت سراسري را ندارند. استقرار نيروهاي ايساف محدود به كابل است و در صورتي كه بخواهد حوزه كاري خود را به مناطق بيشتري توسعه دهد حداقل به يکصدوبيست هزار نفر نيرو احتياج دارد در حالي جمع آوري اين تعداد نيرو و تامين هزينه آن كار مشكلي است. بهترين نيرو براي حفظ امنيت بلند مدت افغانستان اردو و پوليس جديد آن كشور است ولي از اردوي  هفتاد هزار نفري كه براي افغانستان در نظر گرفته شده سي تا چهل هزار نفر آن آموزش ديده اند و تا رسيدن به سقف هفتاد هزار نفر فاصله زماني زيادي وجود دارد. يكي از مهمترين مشكلات سرراه اردوي ملي وجود بيش از يكصد هزار نيروي مسلح است. آنها از مجاهدين سابق هستند و خواستار الحاق به اردوي ملي مي باشند.

اين شبه نظاميان از يكسو فاقد آموزشها و شرايط لازم براي پيوستن به يك اردوي منظم هستند و از سوي ديگر گرايشات و وابستگي هاي شديد قومي، حزبي و گروهي دارند. البته آمريكا، فرانسه و انگليس براي بازسازي اردو، و آلمان براي بازسازي پوليس قول هايي جهت آموزش و سازماندهي داده اند. آمريكا حدود  بيست هزار نيرو به افغانستان اعزام كرده است. بخش اعظم اين نيروها در مرز با پاكستان مستقر شده و حملات پيوسته اي را عليه طالبان و القاعده انجام داده اند.

 پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند و سالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد.  بخش اعظم سلاح هاي افغانستان پراكنده است و در اختيار مردم ( بيشتر سلاح هاي سبك) و بويژه احزاب و گروه ها قرار دارد. آنها تاكنون حاضر به تحويل سلاح هاي خود نيستند و در آن به عنوان اهرمي جهت پيشبرد اهداف خود استفاده مي كنند. تلاش نيروهاي ائتلاف بين المللي هم بيشتر صرف كشف و جمع آوري سلاح هاي طالبان و القاعده شده و احزاب، گروه ها و فرماندهان محلي جهت نگهداري سلاح هاي خود با محدوديت زيادي مواجه نبوده اند. طبق مفاد كنفرانس بن يكي از وظايف اصلي دولت خلع سلاح عمومي بوده و با آن كه جاپان   اخيراً سي وپنج ميليون دالر براي خلع سلاح اختصاص داده ولي اين امر تاكنون تحقق نيافته و در نتيجه افراد و گروه هاي مختلف با تكيه بر همين سلاح ها در مقابل دولت ايستادگي كرده يا حداقل از آن اطاعت نكرده اند.

از نظر غربي ها يكي از علل عدم خلع سلاح، حاكميت اعضاي جبهه متحد بر وزارت دفاع بوده و از آنجا كه بيشتر سلاح ها در اختيار اعضاي سابق اين جبهه است، وزارت دفاع جديت كافي براي خلع سلاح عمومي به خرج نداده است. قرار بود خلع سلاح تحت نظارت سازمان ملل آغاز شود ولي به مدت نامعلومي به تاخير افتاده و علت آن به طول انجاميدن تغييرات در وزارت دفاع ذكر شده است لازمه خلع سلح انجام تغييرات وسيع در سطح وزارت دفاع است.  دوازده ولايت مهم كه داراي درآمدهاي گمركي هستند از دولت تبعيت كافي ندارند. آنها با استفاده از درآمدهاي گمركي، نيروهاي نظامي و سلاح هاي موجود براي خود تشكيلاتي بوجود آورده و مانع حاكميت دولت بر حوزه تحت كنترول خود مي شوند.

مرز با پاكستان براثر تحريكات و مداخلات پيوسته اين كشور وضع آشفته تري داشته و دولت حضور ضعيفي در آن دارد. اغلب ، فرماندهان به دلخواه عمل كرده و موجبات نارضايتي مردم را فراهم مي آورند. اين نارضايتي ها دولت را بيش از پيش تضعيف مي نمايد. علاوه بروجود درگيري بين دولت و مخالفين آن نظير طالبان، القاعده، حكمتيارو... ، بين عده اي از فرماندهان وابسته به دولت نيز منازعات سابقه داري وجود دارد...  درگيريهاي فوق براثر ضعف حضور دولت است و ادامه آن سبب تشويق طالبان، القاعده و حكمتيار جهت تشديد حملات خود بر ضد دولت مي گردد. طي سه دهه گذشته بيش از شش ميليون نفر از نفوس افغانستان به خارج از اين كشور مهاجرت كرده و عده كثيري هم به دليل خشكسالي، فقر، نبود كار و درآمد در داخل كشور آواره شده و در اطراف شهرهاي بزرگ در اردوگاه هاي ويژه آوارگان سكني گزيده اند.

علاوه بر مشكلات فوق، دولت افغانستان با چند چالش ديگر هم روبروست: تداوم تلاشهاي برخي همسايگان افغانستان بويژه پاكستان براي مداخله در امور اين كشور، امتناع فرماندهان و مسئولان محلي براي عدم ارسال درآمدهاي گمركي و مالياتي به كابل، ظهور تدريجي تعدادي فرماندهان و مسئولان محلي ثروتمند و قدرتمند ( اين عده قدرت و ثروت خود را اغلب بر اثر كشت ترياك و قاچاق مواد مخدر وچوروچپاول اموال مردم بدست مي آورند)، تخليه نشدن شهرها از حضور نيروهاي نظامي، اتخاذ تصميمات خودسرانه، سليقه اي و مستقل توسط فرماندهان محلي و ولايات، عدم پاكسازي افغانستان از ميادين وسيع مين( درافغانستان بيش از ده ميليون مين منفجر نشده وجود دارد دراثرانفجار تدريجي اين مينها يا بذرهاي مرگ، ماهانه بين 150 تا 300 نفر كشته و زخمي مي شوند)، كمبود بودجه و وابستگي شديد دولت به كمكهاي خارجي، ناهمگون بودن تركيب كابينه و عدم هماهنگي كافي درآن.  اما مناسب ترين راه براي برقراري ثبات و امنيت بلند مدت در افغانستان، توسعه بازسازي است با اين حال روند بازسازي به دلايلي كند بوده است. با توجه به وسعت زياد خرابيها، ميزان كمكهاي بين المللي اختصاص يافته براي بازسازي كافي نيست.

 برخي كشورها به تعهدات خود عمل نكرده و برخي نيز اجراي پروژه ها را منوط به برقرار شدن ثبات و امنيت كرده اند. سرعت پروژه هاي در حال اجرا حتي جاده كابل- قندهار- هرات خيلي كند است.  بخش زيادي از كمكهاي اختصاص يافته هر كشور صرف كمكهاي انساندوستانه و تامين هزينه هاي تردد و اقامت سازمان هاي غيردولتي و گروه هاي امدادي مي شود. كمكهاي اختصاص يافته كمتر در اختيار دولت قرار مي گيرد و عمدتاً توسط كشورهاي كمك دهنده و در قالب خدمات عمومي و انساندوستانه هزينه مي گردد. علاوه بر اينها در بسياري مواقع كمكها بيشتر جنبه شعاري و تبليغاتي دارد تا كمكهاي واقعي.

با درنظرداشت مشكلات امنيتي افغانستان و امتناع برخي كشورها از حضور در افغانستان، يكي از مناسب ترين راه ها افزايش نقش كشورهاي همسايه در بازسازي افغانستان است. به دليل حمايتهاي پيدا و پنهان پاكستان از طالبان و حكمتيار، افغانها و جامعه بين المللي نگرش مثبتي نسبت به عملكرد پاكستان ندارند. ضروري است به كشورهاي كمك دهنده توصيه شود كمكهاي خود را بيش از آن كه صرف خدمات انساندوستانه مي نمايند صرف پروژه هاي زيربنايي سازند. درجریان درگیری درمرزهای پاکستان و افغانستان سيزده نفر کشته و بيست وهشت نفر دیگر زخمی شدند. این درگیری درمنطقه نسبتا مهمي از ولایات پکتیا و پکتیکا صورت گرفت که با مناطق ناآرام قبایلی پاکستان همجوار است . اطلاعات انتشار یافته حاکی است که یک سرباز آمریکائی و یک سرباز انگلیسی نیز کشته شده اند. از طرف دیگر درگیری بین مرزداران پاکستانی و افغانستانی در شرایطی پیش آمده است که پاکستان بشدت ناآرام و دستخوش بحران سیاسی است . بنابراین بروز مشکل جدیدی درمرزهای پاکستان و افغانستان می تواند مشکلات پاکستان را افزایش دهد . منتها جدا از تیره تر شدن مناسبات پاکستان و افغانستان که ازقبل هم چندان حسنه نبود واقعیت این است که درگیری درمنطقه ای صورت گرفته که اخیرآ پاکستان درحال احداث موانع مرزی در آن ، به منظور جلوگیری ازعبور و مرور طالبان از پاکستان به افغانستان است و کابل به شدت با آن مخالفت کرده است .

علت مخالفت افغانستان آن است که افغانستان مرز کنونی موسوم به خط دیورند را قبول ندارد و به همین دلیل مدعی است که اردو يپاکستان در داخل خاک افغانستان مشغول احداث موانع مرزی است . این ادعا از طرف دولت پاکستان رد شده است . باین ترتیب مشاهده می شود که موضوع برخورد مرزی نیروهای مرزی پاکستان و افغانستان بمراتب فراتر از یک برخورد نظامی محدود مرزداران است و می تواند اختلا فهای پاکستان و افغانستان را تشدید کند. از طرف دیگر حضور نظامیان خارجی در افغانستان بجای آنکه باعث کاهش تنش هاي مرزی شود باعث افزایش آن شده است. علت آن است که اساسا نیروهای خارجی توجهی به حساسیت های مرزی ندارند. منابع مورد استفاده : تارنماهاي - دنياي ما ، همشهري ، انتي وار، بخشهاي خبري وتخليلي وآرشيف نويسنده .

 

 

 


بالا
 
بازگشت