افغانستان ومعاهده بن آلمان

وديدگاهاي "آما" درقبال آن

پيشينه وكنفرانس بن :

به اساس اسناد دست داشته سازمان "آما" بعداز اشغال افغانستان بوسيله شوروي وسربالاكردن هفت تنظيم سني مذهب اسلامي درپاكستان وهشت گروه شيعه مذهب اسلامي درايران بمنظور بدست آوردن رهبري قيام گران بخاطرآزادي واستقلال افغانستان وقرارگرفتن كنترول وهدايت مبارزين بوسيله استخبارات اين دوكشور زيرنام جهاد اسلامي دربرابر شوروي وكي ، جي ، بي  ودولت حزبي طرفدارش وحمايت كشورهاي ديگر ازجمله ممالك غربي وكشورهاي عربي به قيادت پاكستان وبخشي از ايران روي دلايل آتي به نتيجه رسيدكه :

اول : افغانستان يكبارديگر ميدان رقابت بازيگران بزرگ ، مانندقرن نزدهم واقع گرديده ، آيدآلوژيهاي دوطرف " سوسياليزم واسلام " ومبارزين دوطرف دو انقلاب گران ثور ومجاهدين مقابل شان وسيله دوبازي بزرگ هستند كه مردم گروگان گرفته شده را درجهت اهداف آن كشورها استعمال ميكنند واجرت خويش را ازآنها ميگيرند وحرف هاي ديگر منجمله خدمت به مردم گرسنه واحياي اين برابري بهانه است چون درهر دوصورت يعني پيروزي يكطرف بطرف ديگر يا دوام جنگ تا نابودي افغانستان بازنده اصلي مردم خاموش وغيروابسته افغانستان كه هردوجانب بحيث ماده سوخت ازآن استفاده ميكنند. خواهدبود نه حاكمان وانقلابگران كمونيستي وجهادگران اسلامي .

يادداشت : اين حكم حقيقت خودرا درفرار باسرمايه وپاسپورت )) يا سازش انقلاب گران كمونيستي با انقلاب گران اسلامي وفراربه كشورهاي مشترك المنافع وكشور هاي غربي درمرحله انتقال قدرت ازحزب وطن به تنظيم هاي اسلامي وفرارحاكمان انقلاب اسلامي بعداز غصب دارائي بيت المال وشخصي مردم تخريب شهركابل وكشتار شصت هزار اهالي بيگناه ، هنگام شكست شان دربرابر طالبان مكتب اسلام كه همه را (شروفساد) نامگذاري كردندوهمچنين عملكردشرعي خودطالبان دركنار بن لادن وتغيير قيافه دادن آنها هنگام فرارومخفي شدن وبازگشت مجدد تنظيم هاي جهادي درحمايت باصطلاح قبلي شان "دنياي كفري" وعصري شدن شان بمنظور بدست آوردن جايدادهاي قبلي ، خانه ها وجايدادهاي تازه وسرمايه بيشتر دالري وموترهاي گران قيمت ، بخوبي به نمايش گذاشته شد.

دليل دوم آنكه : ايجادگران خارجي بحران وجنگ درداخل افغانستان سرمايه گذاري كرده از اينرو به عناصروطن پرست ونيروهاي ملي اجازه نداده ونميدهند. درداخل وخارج افغانستان بخاطر وطن ومردم شان كاري را ازپيش ببرند .

سوم : قائد قابل قبول ملي فراقومي هم وجود نداشت . دولتمردان گذشته به شمول پادشاه سابق كه به اساس سوگند خوردگي شان پاسبان استقلال و" بيطرفي مثبت وفعال ؟! " افغانستان بودند ازبسترآرام خود نجنبيدند ومردم را درغم ورنجهايشان تنها گذاشتند.

بنابرمعاذير فوق مكتب " آما" كه تاسال 1368 زيرنام كارگردان جوان افغانستان مخفف كجا برضدهردوطرف مبارزه مي نموده است ، ازطريق قلم وبيان به آگاهي مردم در راستاي ، افشاي نيات واعمال دوطرف وضرورت تشكيل غيروابسته ها متكي به اصل بيطرفي عنعنوي نسبت به طرفهاي درگير مي پرداخت بهمين واسطه مورد خشم وغضب هردوطرف قرارميگرفت.

چهارم : درسال 1364 ضمن تماس با حلقات سياسي سربرآورده وبرخي قوماندانان داخلي كه اكت غيروابستگي مينمودند به طرح برنامه موقت سياسي سازمان كجا وپلاتيفرم مشترك بر ارزيابي اوضاع افغانستان ، ستراتيژي  طرفهاي دعوي ، ضرورت يكجا شدن نيروهاي غيروابسته درجبهه متحد ملي بمنظور پياده كردن اهداف مشترك ملي چهارده ماده يي كه استقرار دولت موقت بيطرف ووظايف عاجل، آن  انتخابات آزادسري بكمك سازمان ملل متحد، كه يك موسسه با اعتبار غيرجانبدار ميباشد وتشكيل دولت قانوني شامل آن ميباشد.

دست يازيده واسناد آنرا با مسوده قانون اساسي موقت فدرالي افغانستان بمنظور قناعت بخشيدن كشورهاي مداخله گر وتامين صلح درمنطقه به دست نشرسپرده ودراختيار حلقات كه غيروابسته سياسي تصور ميشد مثل افغان ملت ، رستگاري ملي ، حلقه ظاهرشاه ، سازا رهائي وغيره وقوماندانان باسواد ومستقل جهادي مثل احمدشاه مسعود ، تورن اسمعيل خان ، سيدجكرن ، جلال الدين حقاني ، وجنبش ملي جنرال دوستم قرارداده است.

چنانچه درصفحه چهارم نشريه " ضرورت وجنجال صلح درافغانستان" اول عقرب 1370 آما خاطرنشان گرديده است.

1-    

   ازآنجائيكه توده هاي مردم ، رهبران حزب حاكم وتنظيم هارا به دفاع ازخويش مامور نساخته بودند واين رهبران صرف هنر ويرانگري  را فراگرفته بودند نه آبادكاري را.

2-        

  رهبران هردوطرف جنگ بكمك پول ، سلاح وحمايت كشورهاي مداخله گربالاي مردم بي دفاع كشور تحميل شده واهداف كشورهاي حامي شانرا كه غيراز اهداف ملي ملت افغانستان ميباشد برآورده ميسازند.

3-   

درين جنگ مركب وچندجانبه هيچ يكديگري را ازميدان رقابت رانده نتوانسته است. چون كشورهاي مداخله گر كاملاً به اهداف خود دست نيافتند بناً تااين جاده صاف كن هارا دراختيار داشته باشند ازمداخله دست نمي بردارند. درهمين نشريه درصفحه نهم آمده است :

درصورتيكه شاه سابق وطرفدارانش مانند گذشته درصدد تشكيل پايگاه هاي قديم سلطنتي وبازگشت به شاهي مطلقه موروثي قبيلوي نبرآيند وموصوف ميعاد باقيمانده عمرش را صادقانه درجهت جبران اشتباهات گذشته وخدمت به مردم عملاً بكار اندازد ميتواند هم براي وحدت ملي وهم براي اخلافش وهمچنان براي خطرتجزيه كشور بسيار مفيد ثابت شود.درغير اينصورت بخاطرجلوگيري ازتجزيه افغانستان ولبناني شدن جنگ وفاسد شدن منطقه چاره جزقيادت مستقيم سازمان ملل متحد واردوي صلح آن موسسه جهاني وفيصله اجرايي شوراي امنيت بعدازكنفرانس بين المللي منطقوي كه (آما) شيوه تحقق داخلي آنرا درپيشنهاد تاريخي 1369 عنواني مجمع عمومي شوراي امنيت ارقام داشته است در دسترس مردم خاموش افغانستان باقي نيست . درنامه سرگشاده تاريخي 9 ميزان 1376 مطابق اول اكتوبر1997 اتحاد آزادي مردم افغانستان بمقام عالي مجمع عمومي ملل متحد بارديگرچگونگي نقش پادشاه سابق مطرح گرديده درصفحه 28 آمده است : اكنون هشت سال بعداز تقاضا وطرح پيشنهادي ( آما ) كه اكثريت افراد ملي دراثر مهاجرت جبري بطورعمده به ايران ، پاكستان وكشورهاي آسياي ميانه فرارداده شده اند وتنظيم هاي جهادي بعداز بدنام كردن دين اسلام بخاطربقاي خود درقالبهاي ملي ، قومي ، وزباني داخل شده وعملاً با پاماندن بالاي موضع ومسلك قبلي شان دردوجبهه جنگي تجزيه گرديده اند.

طرفداران شاه سابق شامل افغان ملت وشوراي تفاهم وغيره مرام سياسي زعامت شاه را بصورت يك جانبه درسند " دافغانستان ملي متحد جبهه" به نشررسانده وگفته اند كه اين فراخوان جبهه متحدملي را سازمان هاي بيطرف سياسي ، كه ماوبرخي ازسازمانهاي واقعاً بيطرف ازآن خبرنداشتند . علماو دانشمندان افغاني درخارج به تصويب رسانيده وايشان از موضع شاه سابق نمايندگي دريافت نموده ديگران يعني سايرنهادهاي اجتماعي را مكلف به اطاعت از اين مرام ساخته اند.

ولي درين اعلاميه فراخوان اهداف درازمدت زعيم ملي ! كه ازقانون اساسي نظام شاهي دهه پنجم شمسي برداشت شده ، نظام جمهوري باهمان بيرق شاهي (( گوئي هيچ سنگي ازجا نجنبيده )) بدون درنظرداشت چگونگي واقعيت هاي تغييريافته افغانستان وگذرازمرحله عبوري جانشين نظام شاهي شده مانند دهه ديموكراسي وعده هاي بدون ضمانت اجرائي بمردم داده است.

همينطوردرجزوه پيشنهادي " آما " تحت عنوان " راه حل سياسي افغانستان" هفتم قوس 1372 درپيش گفتارصفحه 1 و2 ضمن بررسي نظام هاي شاهي دونيم قرن اخير ودست بدست شدن قدرت ازيكي به ديگري ازراه توطئه وكودتا اشاره نموده وچنين قيدكرده است: تاحال دوسه باري كه هيئات حاكمه قبيله يي هرچند ناقص به پيشرفت اجتماعي ومعارف بشري تمايل نشان داده است استعمار بوسيله ملاهاي مذهبي بالاي آن مهر باطل زده است:

1-  

  درزمان اميرشيرعلي خان توسط اميرعبدالرحمن.

2-  

    درزمان شاه امان الله خان بوسيله روحانيون وملاها.

3-                   

 دراخيرسلطنت ظاهرشاه كه بوسيله حضرات روحاني وملاهاي مذهبي بنام جهادعقب رانده شده ودوباره استبداد حاكم گرديده است درمتن اين سند آمده است (( كنونكه امكان بازگشت سلطنت طايفوي دراثرقيام خودبخودي ومسلح شدن همه مليت ها درتشكيلات نظامي قومي ودرپهلوي آن ، احزاب مختلف الهويت اسلامي وغيراسلامي ومداخلات دشمنان خارجي افغانستان ازطريق اين احزاب وازميان رفتن ارزش سياسي پايگاه هاي قديمي قدرت سلطنتي ، سران عنعنوي قبايل ، خانان وملكان اقوام ازميان برده شده وجاي آنرا قوماندان سالاري وخودمختاريهاي محلي گرفته است)) حاكميت اسلامي اعم ازخلافت اهل تسنن وامامت فقيه اهل تشيع بعلت عدم مطابقت باخواص زمان ، اختلافات سليقه يي تنظيم ها ونداشتن برنامه واحد سياسي اسلامي ، برداشت متفاوت ازشريعت اسلامي نزدمذاهب حنفي وجعفري وفقدان شخصيت فراگيرمسلمان ، تجربه ، حكومت موقت آقاي مجددي درپشاور وحكومت استاد رباني باجنگ هاي داخلي تنظيم ها واينكه كشورهاي اسلامي حمايه كننده رهبران تنظيم ها اهداف مختلف ومخالف يكديگر دارندهيچ نوع حكومت اسلامي درافغانستان استقراريافته نميتواند.

درصفحه 19 همين رساله دربارهء نامگذاري دولت اسلامي آمده است: اول مبارزه وقيام ملت افغانستان بخاطر دفع تجاوز واستعمار شوروي صورت گرفته وهدفش استقلال ملي ، تماميت ارضي ، وحدت ملي ودفاع از خانه وسرزمين مشترك اجدادي افغانها بوده ومي باشد وتعلقي به جهاد اسلامي وانقلاب جهاني اسلامي كه مفكوره ايست استعماري ازخارج ونه افغاني ، پيدانمي كند ((چنانچه پناه بردن اراكين دولت اسلامي ازترس طالبان مسلمان بدامن شوروي يعني دشمن اسلام ، بطلان اين ادعارا ثابت كرد)).

دوم: درافغانستان ازچهارده قرن باينطرف دين اسلام جاري بوده وعملاً به كردار وعنعنه سنتي مردم آن تبديل شده وضرورتي به جهادمجدداسلامي آنهم تهي ازانديشه واحداسلامي ، پاسخ گويي نيازمنديهاي عصريا الهام ازآيات جديد آسماني درذهن شخصيتي هم طراز پيامبران كه بتواند قضاياي بين المللي ، تناقضات طبقاتي وتشوشات  فكري ، اختلافات مذهبي تفاوتهاي اخلاقي ، كلتوري وفلسفي كنوني جهان بشريت را حل نمايند نيست. ودرصفحه هفدهم در رابطه به تقاضاي مكرر مردم خاموش افغانستان وكاركردهاي ملل متحد از جلالتمابان داكترناربرت هول ومحترم لخضرابراهيمي نماينده خاص سرمنشي ملل متحد درافغانستان چنين خواسته شده است:

اگرواقعاً عالي جنابان به حل قضيه افغانستان واعاده اميد به قلبهاي داغديده مردم افغانستان بوده باشند:  دراين صورت ما پيشنهادميكنيم براهيكه نماينده گان موظف قبلي رفته اند، نرويد ، زيرا ايشان بجاي دريافت راه حل قضيه افغانستان مردم مظلوم را ازموسسه ملل متحد نااميد ساختند، وبه تشديد بحران وبدبختي هرچه بيشتر مردم كوشيدند ، ياكم ازكم حاصل كارشان به نتيجه فوق وبي حاصل انجاميده است. وسبب آنهم اين بوده كه آنها صلح را ازجنگجويان وابسته كشورهاي مداخله گر وخودآن كشور ها وبخصوص رهبران احزاب وتنظيم هاي جنايتكار وابسته آنها درمهماني ها وضيافت ها وگرفتن تحفه ها تقاضا مينمودند. هيچگاه بامردمان تحت ستم طرفهاي درگيروسازمانهاي سياسي متكي بمردم وغيروابسته بدوطرف هرگزتوجه نه نمودند وحتي درخواست آنها را به مذاكره قبول نكردند ازپتانسيل بي پايان آنها استفاده ننمودند.

دوسال بعداز پخش شدن اين رساله انتقادي (( هيات صلح ملل متحد)) بتاريخ 8 دسامبرسال 1999 يك ورق سوالهاي تحريري درباره شناخت گذشته تاريخي افغانستان واينكه جامعه افغاني به كدام پرنسيب وقانوني اداره ميشده؟ ونظريات مردم درقبال نيروهاي درگيرچيست؟

طي نشستي سپرده شده بود. وآما پاسخ آن سوالهارا تحت عنوان (( درافغانستان چه بايد كرد؟ )) در104 صفحه بزبان فارسي ، (93) صفحه بزبان انگليسي تدوين ومنتشرساخته ونشرشده آن را دراختياركميته صلح (OSMA) دراسلام آباد قرارداد ، درمارس سال 2001 بارديگر به نماينده گي ازكميته صلح آقاي شيواك ازكشورآلمان ، طرح تازه وعملي را ازنمايندگان مسئول آما تقاضا كردكه آما آنرا تحت عنوان " هفتمين طرح پيشنهادي آما " درقبال حل بحران افغانستان تنظيم ونشر ساخت متن طبع شده آنرا در اختيارنمايندگان ملل متحد وافغانها قرارداد . بعداز نشر هفتمين طرح باثر تقاضاي دفتر ملل متحد جلسه يي باحضور داشت سه تن ازنمايندگان آما و 12 تن از12 كشور (( اعضاي شوراي امنيت )) راجع به تحريم اسلحه به جوانب جنگ يكروز قبل ازاعلام رسمي آن درمقررملل متحد دراسلام آباد دايرشد.

اجنداي جلسه اين بودكه : تحريم اسلحه بالاي جبهه متحدشمال وطالبان چگونه عملي شود؟ اكثريت جانب ملل متحد از تحريم دوجانبه حمايت داشتند ولي جانب آما استدلال كردكه : درموقعيت فعلي تحريم دوجانبه اسلحه طرف شمال را كه درده كيلومتري سرحدتاجكستان درحاشيه قرارگرفته ، فرصت چنداني به دفاع دوامدار يا عقب نشيني جانب تاجكستان با شكست قطعي دراختيار ندارد. پيروزي نظامي طالبان والقاعده را كه از نيروي انساني پايگاه ها وراه هاي تداركاتي كنترول تمام بنادر سرحدي اكمالات وپوشش هوائي وحاكميت مطلق در90 يا نودوپنج فيصد اراضي وحمايه مستقيم ارتش پاكستان برخوردارمي باشند قطعي ميسازد.

آنگاه كشيدن طالبان والقاعده از باركهاي نظامي ، قراوقصبات اكثراً تخليه شده غارها وسوف هاي كوهي وجنگلات طبيعي ازهمه مهمتر احاطه يافتن برهندوكش درتوان اهالي باقيمانده ، كشورهاي حامي جبهه متحد وحتي سربازان ناآشناي صلح ملل متحد با قواي سنگين نظامي زميني وهوائي نميباشد وازاين ناحيه جهانرا به خطرمي اندازد. نماينده  آما تاكيد نمود تا تحريم يك جانبه بالاي طالبان صورت بگيرد . جبهه شمال ازطريق روسيه تقويت شود بهرطوري شده طالبان ميبايد درولايات تخار، كندزومزارشريف به شكست مواجه شوند درينصورت طالبان خودبخود كابل را ترك ميگويند زمينه به اداره موقت درقيوميت ملل متحد دركابل ميسر ميشود اين نظر في المجلس  مورد قبول قرارگرفت فرداي آنروز فيصله نامه شوراي امنيت درباره تحريم يك جانبه سلاح بالاي طالبان ازرسانه هاي خبري بين المللي پخش گرديده ولي افراد آما زيرفشار پيگرد وبي مهري قرارگرفت . يكي ازمسئولين آما در اسلام آباد كه روابط آما را با منابع بين المللي تامين مينمود به اساس ادعانامه ترجمان دفتر (OSMA) بنام احمدزبير پوپلحي كه ازطرف طالبان نمايندگي ميكرد زنداني شد بعداز پانزده روزباپرداخت پول گزافي بكمك دوستان شخصي اش به پوليس ومحكمه پاكستان درقيد ضمانت آزاد شد . لاجرم باياران ديگرش مخفيانه به كابل تحت سيطره طالبان بازگشتند ، درحاليكه طبق تفاهمات قبلي ميبايستي ، جبهه متحدملي ازبيطرف ها باشتراك روشنفكران با تقوي ، سازمان هاي سياسي متكي بمردم خاموش افغانستان شخصيت هاي مستقل ، گروه هاي فرهنگي درداخل وخارج كه مصروف مذاكره تبادله پييشنهادات شان بيكديگر بودند تا جبهه متحد ملي بيطرف عرض وجود نمايد.

پلاتيفرم مشترك بعداز فيصله وامضاء در اختيار ملل متحد ورسانه هاي خبري بين المللي جهت آگاهي افغانها كشورهاي منطقه وجامعهء بين المللي قرارداده شود!

بعدازآن كنفرانس مشتركي باشتراك شاه سابق جهت تائيد وتكميل اين آجندا تحت سرپرستي ملل متحد تشكيل شود تا دولت يا ادارهء موقت بيطرف انتقالي وبديل قابل قبول به مردمان همه اقوام افغانستان وكشورهاي همسايه وجامعه بين المللي بوجودآيد. اين پلان ظاهراً مورد قبول اكثريت شركت كنندگان واقع شد . مگر ناظرجلسه آقاي (بورنگ) قرار گذاشت كه درآينده جلسه ديگري خواهيم داشت اما بعداً جلسه ديگري دايرنشد . آقاي ويندرل بعوض يكجاكردن بيطرفها وغيروابسته ها بكشورهاي درگير رقابت " همسايه " را باآماده كردن نيروهاي تنظيمي ووابسته هاي چهارجهتي درگير قدرت (جبهه شمال) بحساب كشورهاي مشترك المنافع روسيه ، شوراي صلح پيرگيلاني كه بصورت عاجل بوسيله (I.S.I) پاكستان ساخته وبافته شد جلسه قبرس از ايران وجلسه روم مربوط محمدظاهرشاه ازغرب پرداخت . وايشان را با تلاش زيادي به شركت دراجتماعي بنام كنفرانس يا لويه چرگه اضطراري پيشنهادي شاه سابق آماده ساخت . درهمين زمان دوحادثه تروراحمدشاه مسعود كه نظربه مصاحبه هاي ثبت شده اش خواهان بازگشت به كابل وتشكيل مجددحكومت موقت ازتنظيم هاي جهادي امتحان شده نبوده است وحادثه بزرگ تروريستي يازدهم دسامبر درامريكا پيهم صورت گرفت كه منجربائتلاف بين المللي دربرابر تروريسم گرديد درنتيجه عمليات هوائي متحدين برهبري امريكا رژيم طالبان والقاعده به سقوط مواجه شد.

بااستفاده ازين فرصت جبهه مخالف طالبان مانند دورسقوط داكتر نجيب الله بدون گرفتن درس لازم ازگذشته ودرك ضرورت تاريخي منتطقه فقط به خاطر واپس گرفتن خانه ها وجايدادهاي بي شمارشان وبدست آوردن خانه ها- جايدادهاي بيشتر وغنايم ازطالبان واردكابل گرديدند وجاي طالبان را گرفتند ويك بارديگر مانند مرحله اول حاكميت جهادي پلان ملل متحد درتشكيل دولت فراگيرملي – تشكيل جبهه متحد ملي غيروابسته وارادهء آزاد مردم درتعيين سرنوشت وتشكيل حكومت قانوني وانتخاب به ارادهء آزاد مردم مورد سوء قصد درسايه زورسلاح وپول وعمل انجام شده قرارگرفت بعداز آن كنفرانس بن آلمان ازچهارگروه يادشده به نمايندگي ازكل افغانستان درغياب مردم ، سازمان ها ونهادهاي فرهنگي بيطرف مردم تشكيل يافت . دركنفرانس بشكل توطئه آميزي ازطرح هاي عيني وعملي ( آما) سوء استفاده صورت گرفت يك بارديگر مراسم ازدواج مجدد ((ارتجاع دوسر)) را تسجيل نمود.

وبالاي مردم ازهم پاشيده افغانستان تحميل كرد. پايه هاي دولت فيودالي جديدرا ازتركيب احزاب اسلام تراش جهادي – تكنوكرات هاي سلطنت طلب افغان مليتي ها وبخش هاي ازخلق وپرچم كه بارها بخاطر بدست اوردن قدرت وثروت با دشمنان مردم افغانستان ساخته وامتحان خودرا داده اند پي ريزي نمود نظام قوماندان سالاري را درولايات توسط قوماندانان بزرگ واردوگاهاي جداگانه باساس قوميت – مليت ومنطقه درشش منطقه  ساحه نفوذ كشورهاي همسايه استحكام بخشيد ، رهبران شكست خورده جهادي نمايندگان ونزديكان جنگ سالاران را بمركزكشور آورده ودر دولت مركزي (( ادارهء موقت)) جاداده واختيار انتخاب اعضاي جرگه ، آجنداي كار لويه جرگه را دراختيار آنها گذاشت وآنها هم رياست آقاي كرزي كه عضو تنظيم آقاي مجددي ومعاون وزارت خارجه دولت اسلامي استاد رباني بوده است تصويب وخودشان دركنار اوبحيث " رهبران محترم جهادي " ظاهراً بدون مقام رسمي بحيث مشاورين اساسي او جاگرفتند . نام ونشان دولت انتقالي را تعيين ونصب اسم به مسمي باباي ملت ، سمبول وحدت ملي وزندگي در حرم سراي ارگ وتملك جايدادهاي خاندان شاهي را برايش منظورنمودند . بخاطر اخلال وداشتن سلطه سياسي رهبران جهادي ومداخله گري كشورهاي اسلامي نام دولت عبوري يا انتقالي رااسلامي گذاشتند. بعداز ختم اجلاس لويه جرگه اضطراري ( كه طرح يكصدوده نفري شوراي ملي را نه پذيرفتند)  تنظيم هاي شركت كننده دردولت از تركيب خود وجناح طالبان دستار سفيد دوحزب ديگر را بنام (( شوراي عدالت اسلامي افغانستان )) وشوراي علماي جيد افغانستان كه رهبران تنظيم ها كه شخص آقاي كرزي عضو آن هستند بجاي شواري ملي وشوراي قيادي دوراول حكومت مجاهدين را بوجود آوردند. وعدهء زيادي ازآنها را بنام وزير صلاح كار وغيره بجاي متخصصين واهل كار مقررنمودند بدين وسيله همه راه هاي سهمگيري مردم منجمله روشنفكران وطندوست وطرفداران آزادي وديموكراسي را درتعيين سرنوشت ملت واعمار كشور زير ريش نماينده ملل متحد ونماينده رئيس جمهورامريكا مسدود ساختند واكنون درتقلاي ساختن اردوي ملي ازقطارهاي خود بمصرف كشورهاي خارج ؟! ميباشند . روي همين ملحوظات لويه جرگه اضطراري هم كه دران تنظيم هاي جهادي مخالف طالبان با دردست داشتن ساحه اراضي دركنترول شان قطعات نظامي ، افراد امنيتي سلاح وپول هاي چاپ شده درمسكو دست بالا داشتند نگذاشتند لويه جرگه اضطراري حتي اهداف طراحان خود يعني ذعامت ظاهرشاه را برآورده سازند. اكنون احزاب موسوم به جهادي بخصوص حاكمان اداره قدرت موجود نه تنها به مشروعيت خود اذعان دارند، بلكه بقول اقاي سياف – رباني ومحسني درلويه جرگه حكومت واداره را (( ولونتوانستند)) حق خود ميدانند وگويا حاكميت را به قيمت سرهاي شان كمائي نموده اند . ومصمم اند با استفاده ازشرايط تمام جريانات بعدي به شمول تسويد قانون اساسي بمنظورتثبيت دولت اسلامي كه ( لويه جرگه اضطراري اسم اسلامي را بالاي دولت عبوري گذاشتند) به راي ونظرآنها وبراي بقاومشروعيت بخشيدن آنها عمل نمايد.

درچنين اوضاع رئيس اداره موقت با وجود پيش گرفتن سياست سازش آشكار وپنهاني ودادن امتيازات ارزان ، رتبه هاي نظامي ، پست هاي دولتي والقاب رسمي به جناحهاي شركت كننده درلويه جرگه تنظيمي توانست بحيث كانديد بي رقيب – رياست دورهء انتقالي را بدست آورد. ولي كار بيشتري از آنچه كرده است در آينده انجام داده نمي تواند.

 

 

نتايج كنفرانس بن

ازاينكه كنفرانس بن فقط ازتنظيم هاي جهادي وبخش ظاهرشاه تشكيل يافته بود. اعضاي اداره موقت وكميسيون تدويرلويه جرگه اضطراري ازفهرست كانديدان آنها بوجود آمد ، ازين رو اعضاي انتخابي  وانتصابي لويه جرگه اضطراري بر خلاف موادشماره پنجم وششم فصل پنجم فيصله نامه بن فقط از خود تنظيم هاي شركت كننده وتحت كنترول مستقيم آنها به لويه جرگه اضطراري معرفي شدند حضور فزيكي رهبران جهادي شكست خورده ، جنگ سالاران مشهور وقوماندانان عملاً مسلح وطرفداران شان گويا از جامعه مدني كه به موقعيت اهداف ونظريات رهبران دوطرف يا صرف نظركردن از اراده مردم وجامعه بين المللي وضرورت تاريخي چون انتخاب مجدد آقاي كرزي  د رراس كابينه چند قطبي ونامگذاري دولت انتقالي ( تهداب گذار) بدولت انتقالي اسلامي بدستور از قبل پلان شده آقايان سياف وآيت الله محسني دست آورد آن بوده است . نميتوانست چيزي ديگري باشد هرگاه اين فيصله ها درعمل پياده شود ، درواقع كشاندن افغانستان به مرحله اول قدرت به مجاهدين  وناديده گرفتن تجربه تلخ جنگ هاي تنظيمي بخاطر قدرت وحق دادن به كشورهاي مداخله گر درتعيين سرنوشت افغانســـتان ميباشد كه ســازمان آما درســال اول حكــومت

اسلامي طي اعلاميه يي شش صفحه يي تحت عنوان تشكيل ((دولت وبقاي افغانستان )) تاريخ 23 سپتامبر 1992 درصفحه دوم نظر خودرا چنين اعلان داشته است:

ولي نظام حاكم بركشورما كه نتيجه وجنايات استعمارگران ومعامله روس ها باپاكستان وكم وبيش با ايران وعربستان وازداخل ازدواج مجدد (( دوسرارتجاع)) ووابسته به آنها بدون دست آورد واهداف ملي مردمان جنگ زده ميباشد ونسبت داشتن نفس هاي ناپاك ونداشتن اعتقاد وتعهد باهداف اجتماعي به نسبت وابسته بودن شان به كشورهاي كه اهداف نابرآورد استعماري دارند با وجود دورتسليمي قدرت دولتي به يكديگر وتشكيل گويا دولت اسلامي ازجنگ وبرادركشي ، تخريب سرزمين دست نبرداشته برعلاوه تمام دارايي بيت المال ، وسايل واسباب كار اموال وذخاير دولتي حتي دارايي وعراده جات شخصي مردم توسط گروپهاي مسلح اشغال كننده دواير در همكاري كارمندان خاد تاراج برده شد، چرخ كار وتوليد ، معارف ومكاتب هنر وفرهنگ كه تاروپود جامعه نو پاي مدني ميباشد به قصد تجريد افغانستان ازمدنيت جهاني آگاهانه فلج ساخته شد تا راه براي حكومت همسان كليساي قرون وسطي كه محتواي آنرا جهل _ بيسوادي – فقرووابستگي درچوكات  اداره ارباب رعيتي تشكيل ميدهد ، همنواگردد ورنه ادعاي انقلاب كه ادعايست كفرآميز درترديد اسلام وكتاب آسماني كه يك باربه حضرت محمد(ص) وچهارده قرن پيش اديان وقوانين ديگر را بطورماهوي دگر گون ومنقلب كرد ومنسوخ ساخت. انقلاب ديگري درنفس اسلام وقران آنهم درجامعه سنتي اسلامي كه فطرتاً جاري است مفهوم ديگري جزنفي اسلام دروجود كتاب وپيغمبر ديگري يا انكار از مسلمان بودن (17) مليون مردم درافغانستان نمي باشد. ونه ايشان صلاحيت بعثت وادعاي وراثت از پيغمبراسلام وحكم اجتهاد را دارند تا بغاوت خود عليه اسلام را توجيه كنند درحاليكه اين ها همه قدرت وپول ميخواهند وقران ودين را ميفروشند : درحال حاضربا تصفيه كردن افراد وطنپرست – كاردان وغيروابسته بدوطرف جنگ اعم ازكارمندان تحصيل كرده وافراد فني مسلكي متورين – داكتران وانجنيران داخلي از اداره دولتي رانده ميشوند وجاي شان را به قوماندانان بيسواد ميدهند . هم چنان درمقدمه اعلاميه 16 صفحه يي ( راه حل سياسي افغانستان ) تاريخي 7 قوس 1372 درين رابطه گفته شده :

استفاده ازدين بمنظور حزب سازي وكسب قدرت سياسي كه ازيك طرف دين وعقده را به شاخه هاي اسلوبي متعدد مخالف هم تبديل ميكنند وازجانب ديگرقدسيت دين را بدروغ بافي ، رياكاري وقريب سياسي آلوده ساخته پيروان دين را متردد وبي ياورميگرداند. همفكران ( اتحادآزادي مردم افغانستان) كه ازسال 1967 ميلادي تاسال 1988 حسب تقاضاي زمان زيرنام (( كارگران جوان افغانستان)) كجا مبارزه مينمود. بابرداشت ازگذشته تاريخي كشوري بنام افغانستان كه اقوام مختلفي درجريان مهاجرت هاي كتلوي وغيركتلوي بويژه بعداز استعمار عرب ها درسراسرسرزمين خراسان به حيث وظيفه داران خلافت والقاح كردن ايدولوژي اسلامي وفرهنگ عربي دربين مردمان بومي به عناوين – امير – حكمران – ملا سعيد – خواجه ومير پخش وجابجا گرديدند . ازنژادهاي تركي ، مغلي – ازبكي – تركمني – قزاقي – تاجكي – قبايل پشتون وبلوچ ازشمال وجنوب شرق برحسب فطرت كوهي وصحرايي شان در دره هاي صعب العبور پايدار دوطرف هندوكش كه ازهمديگر جدا افتيده اند جاگيرشده با خصوصيات خاصه اما متفاوت فزيكي وجغرافيايي وقبايل بومي آريانا تطابق حاصل نموده اكثراً ضمن محافظت فرهنگ وسنت هاي قديمي شان با مشخصات مكاني انس وعلاقه مشترك پيدانموده صرف دربرابر اشغالگران برده ساز بيگانه كه آزادي وهويت شان را تهديدميكرده . حساسيت وعكس العمل هاي مشترك ازخودشان داده اند درطول زمان سلطه جويان مدني وغيرمدني خارجي رابه عقب گردوشكست وادار نموده اند، كه باتركيب ناهمگون قومي ، تفاوت هاي كلتوري وفرهنگي درپناه محيط ناهمگون اقليمي وجغرافيايي خاصه خودش را درهويت افغانستان كنوني يافته است . فرهنگ هاي بيگانه وايده الوژيهاي تحميلي استعماري ومدني بودائي ، يوناني اسلام عربي وتمدن اروپايي نژادي سياسي درداخل ولو درقالب اعتقادات مذهبي وشيوه هاي اداره آسيايي نتوانسته اين هويت يافته گان آزاد منش را دربند كشند ومهار خود سازند بازيگران قرن نوزدهم افغانستان با وجوديكه دامنه هاي هموارش را ازپيكرش جدا كردند ولي نتوانستند محور اصلي را بشكنند وهندوكش بيدار وپايدار آزادي را تسخيركنند به همين واسطه آنرا منطقه حائل ميان خودشان در انزوا از مدنيت ونفاق قومي درتحت سلطه نظام هاي مطلقه شاهي ، قبيلوي وابسته خودشان با امتياز بخشيدن سران قبايل وملوك الطوايف غيرقبيلوي تقريباً تا آغاز بازي دوم (( تعرض شوروي)) حفظ نمودند.

دوراس ديگر يعني پاكستان وايران به بهانه اشتراكات ديني وقومي فرهنگي به ميدان بازي بزرگ ديگر بازگشته نگذاشتند مردم افغانستان حتي درصورت پيروزي برشوروي به تفاهم مشترك روي منافع مشترك وسرزمين مشترك شان دست رسي پيداكنند به وحدت منطقي ملي استقلال وحاكميت فراگير دولتي نايل گردند. سازمان آما بخاطر نجات افغانستان ( ازدولت هاي ارتجاع دوسر) ازهمان آغازكودتاي كمونيستي خواهان تشكيل جبهه متحد ملي مركب از روشنفكران افراد وطن پرست با تقوي ، نيروهاي طرفدار ديموكراسي وتحول طلب بشمول اعضاي غيروابسته ديموكراتيك خلق وقوماندانهاي مستقل كه هدف شان دفع تجاوز، استقلال وحاكميت ملي ونجات خانه وكاشانه شان ازتخريب جنگ انسان كشي وويراني بوده است. فراخوان هاي متعدد ، پلاتيفرم هاي مشترك 14 ماده يي17 ماده يي و20 ماده يي وپروتوكول هاي امضاء شده بابعضي ازقوماندان هاي محلي ((كه دايرشدن شوراي قوماندانهاي داخلي درچترال وطرح سياست مصالحه ملي كاذبانه حزب وطن تحت رهبري داكترنجيب الله نتيجه فرعي آن بوده كه ازطرف نيروهاي درگير وكشورهاي حمايت گرشان درسال 1967 باحمله مشترك هردوطرف بمنظور محو كردن اين سازمان پاسخ داده شده وسبوتاژ گرديد چنانچه آما اززندان ها طي اعلاميه ضرورت وجنجال صلح درافغانستان )) منتشره اول عقرب  سال 1370 مطابق 22 اكتوبر 1991 قبل از معامله انتقال قدرت به تنظيم هاي جهادي نظرخويش را درمورد تنظيم هاي جهادي درصفحات 6 و7 بعداز شارحه (ب) اينطور بيان نموده است:

((همچنان تجربه نشان داده است كه رهبران تنظيم هاي رسمي وسران گروپهاي غيررسمي درپاكستان وايران طوريكه ازطرف سازمان كجا درگذشته بارها مورد ارزيابي وتاكيد قرارگرفته به نسبت خودخواهي فردي ، وابستگي به كشورهاي مداخله گر خارجي ، داشتن برنامه هاي جداگانه كليشه اي ، ذهنيت عقب گرايانه وذوق امارت وحكومت فردي ، آغشته شدن به زراندوزي وحسابات بانكي ازراه فروش سلاح ، قاچاق مواد مخدره ، سنگ هاي معدني آثارباستاني ملي وغيره، روشن شدن سوء استفاده از قدسيت دين مبين اسلام ، سركشي قوماندانان داخلي از فرمانبرداري يك جانبه رهبران آنها را بجائي رسانيد كه نتوانستند ، دولتي بهتر از دولت كابل مطابق آرزوي مردم ونيازمندي تاريخ كشور تشكيل دهند. شاريدن خودبخودي دولت موقت بي قانون مجاهدين درپاكستان وسرنوشت غم انگيزولايات تسخيرشده : كنر ، زابل ، خوست ، باميان و... كه درآتش اختلافات قدرت طلبي تنظيم ها ميسوزند شكار روشنفكران اصلاح طلب ودانشمندان درپاكستان ومخالفت باتكنوكراتهاي مهاجر درغرب وغيره ثبوت مدعاي فوق ميتواند باشد)).

ودرآينده هم نمي توانند درچوكات يك دولت متحد ملي تامين كننده امنيت سراسري براي انتخابات عمومي كه افغانستان به آن نيازدارد متحدوموفق گردند.

بدينوسيله آما معتقدبوده است ! همانطوريكه اتحادشوروي با ايده آلوژي مدرن فريبنده سوسياليزم ، حزب قشري پيرو خود بلاك ورشو ، اردوي مجهز وتوان اقتصادي خويش نتوانست اراده استعماري ورژيم دست نشانده خودرا بالاي اكثريت اقشارمردم افغانستان تحميل كند پاكستان وديگركشورهاي مداخله گر اسلامي با دردست داشتن تنظيم هاي هفت گانه وهشتگانه ساخت (I.S.I) پاكستان وايران كه اصلاً به منظورتشديد وادامه نفاق ملي ومتلاشي كردن افغانستان وداشتن افزار مداخله دوامدار ، بنام مجاهدين اسلام وپيرومكتب قرآن وشريعت بوجود آورده شده بودند ، نيزنخواهدتوانست مردم افغانستان وكشورهاي متمدن را درمدت طولاني فريب داده افغانستان را تسخير، تجزيه يا تقسيم نمايند.

جريان قانونمند تاريخ جامعه ، واقعيت هاي عصر وايجابات زمان روشن مي ساخت كه مردم افغانستان از زيرچتر فيوداليزم وروبناي آن قبيله سالاري ، سلطنت موروثي ، جمهوري خانداني اتنوستتريك وازمرزهاي تك حزبي ايده آلوژي ، اعم ازدكتاتوري كمونيستي امارت يا جمهوري اسلامي ، شووتيزم با اكثريت قومي كه ازلحاظ هدفمندي بجز منافع قشري خودشان ، حقوق اساسي سايراقشار اجتماع ملي واكثريت هاي عوام الناس را درنظر نمي گيرند درحال گذاراست درعقب راندن مردمان ستمديده وجوه مشترك دارند چون وسيله بقدرت رسيدن شان توطئه وخشونت ووابستگي بخارج ، افزارمشروعيت شان ازشاهان جرگه ولويه جرگه شامل طرفداران شاه ، سران امتياز يافته قبايل ازسوسياليزم فيصله رهبران حزب حاكم واز اسلامي كه نمونه وشيوه واحدي دراختيار ندارند، امارت ورياست كه گويا ازطرف پروردگار مامورفرماندهي وتصاحب اموال بيت المال گرديده دارايي منقول وغيرمنقول مردم ونقدينه هاي بانكي را مال شخصي خويش بحساب آورده . درجهت منافع شخصي وگروهي خودشان بدون قانون وحكم محكمه با صلاحيت بكار ميبرند ، مسئوليتي را درقبال صلاحيت هاي بيحدوحصرشان بدوش نمي گيرند وقوانين مدني حراست ازحقوق مردم ، آزادي فردي واجتماعي راكه لازمه دولت داري ومشروعيت درجهان امروز ميباشد برسميت نمي شناسند ازينرو جزاعمال دكتاتوري وتمركز بخشيدن قدرت بدست خودشان بوسيله پوليس مخفي ورسمي اجير افزارووسايل مشروع ديگري را دراختيار ندارند . تجارب بار بار ثابت كرده است كه اين نوع حكومت ها خودعامل نفاق وآبستن توطئه در بطن خود بوده اند.

بخاطرهمين كمبودات باوجوديكه تمام اقوام ومليت هاي ساكن درافغانستان روي يك هدف مشترك يعني آزادي وتماميت ارضي افغانستان جنگيدند وقرباني دادند امتيازاتش را قوماندانها وفرماندهان غصب نمودند ولي تحت رهبري شخص ، تنظيم وتباري كه شايسته رهبري وايجاد مركزيت براي همه اقوام ومذاهب افغانستان بوده باشد قرارگرفته نتوانستند تا سرانجام درتشكيلات اداري نظامي وسياسي تباري قومي ومنطقوي، قوماندان سالارانه خودي پيچيدند كه اوضاع جاري ملوك الطوايفي تجزيه گرانه كه درعقب هريكي ، يك يابيشتر ازكشورهاي هم تباروهم زبان قرارگرفته است مفهوم آتي را ميرساند:

مابه هيچ يك رهبروتباري به غيرازجنس خودمان اعتماد نداريم وسرنوشت خويش را جزخودمان هيچ كس تعيين كرده نميتواند، اگرحق مارا دردولت مركزي ميدهند خوب درغيرآن مستقلانه يا درپناه هم تباران خويش ياكشورهاي طرفدارمان بسرميبريم . تصاويرفوق بصراحت گوياست كه افغانستان باساس گذاري جديد ومستحكم تاريخي وقانون اساسي اي نيازمنداست كه بتواند دريك مرحله تاريخي ( نه براي 5 سال و10 سال ) مانند كشورهاي تمدن يافته براي دهها سال ثبات كشورومنطقه را بسوي پيشرفت مسالمت آميز تضمين وتثبيت نمايد وبراي نسل حاضروآينده قابل پذيرش باشد.

 

لويه جرگه اضطراري ومعقوليت آن بعدازسقوط طالبان

مادرفصل اول مقدمه ازضرورت تاريخي سهم يافتن مردم خاموش ورنجيده اصلي افغانستان كه ازيك طرف رنج عذاب تا سرومال دادن ومعيوب شدن ازدست دولت هاي تحميلي ووابسته بدشمنان سرزمين شانرا كشيدند . ازطرف ديگر بدست انقلاب گران ((ملي داودخان)) كمونيستي دورخلقي وپرچمي واسلام دور مجاهدين با آيدولوژي هاي ديكته شده ، خانه وكاشانه ، باغ وزمين سرمايه هاي مشترك ملي وتاريخي خويش را ازدست دادند وماده سوخت جنگ گرديده ، كشته ، معيوب ، آواره ، تحقيرشده وبيچاره شدند.

ازطرف ديگر اين تجربه را آموختندكه همه انقلابيون مردم را فريب داده ، حقيروفقيرساختند، ولي خودشان درهرجاصاحب خانه هاي شخصي ودولتي ، جايدادها – سرمايه هاي كلداري ، دالرواتباع كامل الحقوق كشورهاي خارجي گرديدند . اولادهاي خودرا درنازونعمت تعليم يافته ساختند واولادهاي ديگران را بيسواد ، عليل وگدايي گرنمودند:

1-         

      قصرهاي متعدد رهبران جهادي وقوماندان وابسته به (I.S.I) كه تاهنوز دراسلام آباد – پشاور – كويته  بنام شان ثبت ودفترهايشان فعال است وحساب وكتاب شان دربانكهاي پاكستان ازطريق صرافان اسعار درافغانستان وپشاوردلالي ميشود.

2-   

   پذيرفتن ساده مهاجرين به شرط داشتن عضويت ح.د.خ.ا- دراروپا وامريكا را ديدند.

3-                

 پرداخت متواتر پول هاي بي پشتوانه افغاني ، سلاح ومهمات ومواد لوژستيكي ازطرف روسيه بدولت غيرمسكون استادرباني واكنون انداختن بارمصارف دولت وقوماندان هابدوش ملل متحد وجامعه بين المللي ، درحاليكه دست ودهن مردم محتاج را بسته وروزي امدادي را ازآنها گرفته اند. معاش پنج ماهه پرسونل دولتي را تاديه نكردند.

دربانكهاي رسمي پولي بحساب دولت وجود نداشته ، ولي دركانتينرها جهت مصرف قوماندان ها واراكين مهم جبهه متحد موجودميبوده ، چون درهمين حالت كه مردم ومستخدمين دولتي گرسنگي ميكشند بغيرازمصرف خريد موتر ها ، مصرف تيل ومصارف سفرها بخارج وداخل 210 تن ازشوراي نظار بمصرف پنجصدهزار دالرامريكايي به حج رفتند ، قواي هوائي هشت هليكوپتر، پنج طياره مسافربري وطياره هاي جيت مستقر درتاجكستان كولاب وقول اردوهاي جداگانه جهادي خودرا دركندز، تخار ومزارشريف معاش ومصارف ميپرداختند. ملياردهاافغاني وهزارها دالربخاطررشوه وخريداري كانديدان مرحله اول انتخابات لويه جرگه اصطراري ، دعوتهاي پرمصرف شاهانه درسالنگ ازطرف استادرباني به استادان پوهنتونها واعضاي اكادمي علوم وپرداخت دوصدمليون افغاني تحفه به اكادمي علوم ساخت شوروي ودعوت افسانوي كابينه ازطرف بصيرسالنگي در دره سالنگ وهمينطور وعده يا پرداخت نمايشي خيرات ده هزاردالر ازطرف والي قندهار به مقبره " مسعود" وسي هزاردالر ازطرف پسران شاه به مقابر ميرويس خان واحمدشاه دراني وخرقه مبارك بصندوق معارف به درخواست آقاي قانوني به شرح ذيل:

1-   

  ازطرف استادسياف دوصدهزاردالر.

2-   

  ازطرف استادرباني دوصدهزاردالر.

3-   

    طرف مارشال فهيم پانزده ملياردافغاني.

4- 

  ازطرف احمدولي برادراحمدشاه مسعود سي هزاردالر.

5- 

  ازطرف قوماندان بسم الله خان يك ملياردافغاني.

6-  

   ازطرف عبدالبصيرسالنگي يك ملياردافغاني.

صورت گرفت واين همان كانوني است كه دولت اسلامي مجاهدين درمرحله اول داروندارش را مانند ساير ادارات دولتي به يغما سپرد.

وزيرمعارف دولت اسلامي " مولوي محمدنبي كه باطالبان يكجاشد" درمقام وزارت بالاي دوشك ووزيرمعارف طالبان باچپلك روي بوريا مي نشست مكاتب بي درودروازه اش را فاميل هاي خانه ويران وسرگردان اشغال نموده بود در صورتيكه رهبران وقوماندانان جهادي طي بيست سال حاكميت خودسرانه خودشان ازكابل تا بدخشان وسراسرافغانستان بجز ويراني وسوختن مكاتب وجاهل وبيسواد ساختن جمعيت ها وگرفتن قرباني وخون ازمردم دربدل دالروپول ازشرق وغرب وجمع آوري سرمايه ، طلا وجواهرات واعمار خانه هاي قصرنما براي خودشان هيچ اثري ازآبادي چون آبادكردن خانه هاي ويران شده مردم اعمار مكاتب تخريب شده ، پوهنتونها ، پلها وسركها ، كارگاه ها وموسسات صحي ، كارگاه هاي توليدي بجز ترياك وهيروئين وقاچاق آن به نفع خودشان بخاطر رفع مشكلات اقتصادي مردم وسرسبزي محيط زيست طي بيست سال حاكميت ازخود بجاي نماندند، حين بازگشت واشغال مجددكابل درسايه بمباردمان قواي ائتلاف ضد تروريستي درقدم اول بدون سلسله مراتب به رتبه هاي بالامقام نظامي وغيرنظامي يكديگر خود را ارتقاء دادند با خانه هاي لكس وزيراكبرخان ، شهرنو ، مكروريان هاي بازمانده از طالبان وضبتي هاي گذشته را ميان خود تقسيم ونمرات فوق العاده بلندمنزل را درساحات تجارتي (( پروژه پنجم خيرخانه وقطعه 315 واطراف كوتل خيرخانه )) شيرپور وموتر هاي متعدد قيمتي را بخود اختصاص دادند . خانه هاي مربوط خويش را دركارته اكبرخان ، شهرنو وجاهاي ديگر را به انجوها NGO يا موسسات غيردولتي كمك كننده دربازسازي افغانستان كه تعدادشان به قول وزارت پلان به 1005 موسسه ثبت گرديده دربدل كرايه ماهانه تاده هزاردالرامريكايي وبيشتر ازآن داده اند ، باگرفتن شش ماهه ويكساله كرايه پيشكي چند تعميرديگر ميخرند يا جديداً اعمار مينمايند ودرعوض امنيت وفعاليت خودسرانه آنها را تضمين مينمايند. ولي به قول آقاي كرزي رئيس دولت عبوري ميلونها دالر را بنام كمك وبازسازي افغانستان مصرف نموده جز پرداخت كرايه خانه ها وپرداخت معاش دالري به آمرين انجوها وخريد موترهاي قيمتي براي خودشان اثرمثبتي ازكارآنها يك مترسرك قيرشده ويك پروژه اساسي وعمراني به مشاهده  نمي رسد اكنون بادادن اين خيرات هاي سرجيبي ووعده هاي ديگر، مثل وعده اعمارشصت مكتب اساسي يا ليسه "به هرولايت دوليسه ذكورواناث" باهمه ملحقات آن گويا ازجيب شخصي آقايون ، رباني وسياف خويشتن را هواخواهان انكشاف معارف مدني درانظار استادان وشاگردان معارف نشان ميدهند تا به كسب حمايت چندباره مردم وراي منسوبين معارف درانتخابات بعدازحكومت عبوري دست يابند.

" آما " باتصويرداري ازعملكرد دولت هاي قبيلوي ، خانداني ، فردي ومطلق العناتي گذشته كه به شيوه آسيايي برپايه دوعنصراساسي " برتري زوروحمايه مذهب " السلطان ضل الله" خود را مالك وحقدار اصلي تمام سرزمين حتي جان ومال شخصي رعيت واراضي تحت حاكميت خود مي پنداشتند وشيوه استفاده ازآنرا " اختصاص دادن جاهاي خوب بخودوخانواده خود وبعداً به اقارب وحاميان دربارولشكريان خودشان تاسپردن سرزمين اجدادي طوايف بومي به طايفه خودشان راحق مشروع خود ميپنداشتند چنانچه افراد دوقبيله حاكم از قبايل قندهار تا ختم سلطنت شان با اين كردار دست يازيده اند. با پذيرش اين سنت وحق ناروا براي زورمندان وجنگ سالاران امروز ومباح شمردن اين سنت درحق ملت جفاي نابخشودني بحساب ميرود. ولي به يقين كامل اين دستبردها بجاي استقرارثبات اجتماعي وسياسي به تشنج وگسترش بحران طبقاتي مي افزايد چنانچه حاكمان حكومت اسلامي وقوماندانان جهادي كه بهترين جايدادها وتعميرهارا بنام خود ثبت نمودند چنانچه امارت طالبان بنام هركدام از رهبران جهادي وقوماندانان چندين عمارت ونمرات زمين را دركابل وشهرهاي ديگر مثلاً بنام آقاي سياف واقاي احمدشاه احمدزي صدراعظم حكومت دوره اول اسلامي ومعاون اتحاداسلامي بيش ازصد تعميروجايداد درشاروالي كابل وپغمان تحت تامين دولت طالبان قرارگرفته بود ، وهمين طورهمه رهبران جهادي منجمله استادرباني كه درارباب رودپشاور ، فيض آباد وكابل صاحب چندين تعميراست گفته ميشودمواد تعميراتي قصراستاد درفيض آباد بوسيله طيارات ملل متحد ازپاكستان به بدخشان انتقال يافته است. وقوماندانان تنظيم هاوكارمندان خاد سابق كه درخدمت دولت اسلامي قرارگرفتند هركدام صاحب عمارات وجايدادها وسرمايه هاي نقدي گرديده اكنون منتظررسيدن كمك هاي اسعاري بافغانستان وجذب اسعار معتبر بوسيله افغاني بدون پشتوانه ميباشد هيچ كس بشمول رئيس انتخابي دولت عبوري نتوانسته برايشان بگويد: شما اين همه سرمايه هاي منقول وغيرمنقول ودالرهارا كه ازگاو غدودش را بوعده خيرات ميدهند ازكجا بدست آورديد؟

"چون خودشان مربوط به تنظيم آقاي مجددي ومعاون وزارت خارجه دولت جهادي بوده ودركويته پاكستان مالك تعميرها وسرمايه بانكي است" حتي نتوانست ونمي تواند مطابق فيصله نامه بن جنايتكاران جنگي ، قاچاقچي هاي مواد مخدرونقض كننده گان حقوق بشر ، قاتلين ملت وتباه كاران كشوررا حداقل درپناه قدرت دولتي مورد حمايت قرارندهد . سلاح بدستان وقوماندانان مسلخ جهادي بويژه جنگ سالاران بزرگ را " كه خود اداره موقت اسباب اقتدارآنهارا درتشكيل اردوهاي چندگانه فراهم كرد" تابع دولت مركزي سازد. رئيس اداره موقت باوجود وعده قطعي نتوانست ازوجود تروريزم در درون دولت (( قتل داكتر عبدالرحمن ، سوء قصد عليه وزيردفاع درجلال آباد وقتل حاجي قدير وزيرفوايدعامه)) وسوء قصد عليه شخص خودش را درقندهار" جلوگيري كند ويا قاتلين هيات دولتش را دستگيرومجازات نمايد. يا درباره گماشته گان اجنبي جنگ سالاران جدائي طلب كه ازيكطرف سمت هاي معاونيت ووزارتهاي مهمي را دردولت مركزي بدوش دارند نظيرپاچاه خان حدران ، مارشال فهيم ، جنرال دوستم ، گل آقاشيرزوي ، اميراسمعيل خان ، استادعطامحمد، عبدالودود ووالي هاي ولايات شمال شرق ازكابل تابه بدخشان وغيره ، كه هركدام براي خودشان امارت وحكومت جداگانه ايجادكرده ، عايدات گمركي خودرا بدولت مركزي نميدهند ، تصميم اتخاذكند يا رهبران جهادي ساخت (I.S.I) پاكستان وغيره كشورهاي مداخله گر راكه عامل نفاق ملي ، جنگ قدرت ، انحصارگري وخودكامگي هستند ازكنار خوددوركند به آنها موقع داده ميشود تا به حفظ وموقعيت نارواي حاكمانه خودفعاليت كنند.

دردومين نامه سرگشاده "آما" زيرعنوان : درافغانستان چه بايدكرد؟ به سازمان ملل متحد صفحه 55 طبع جدي 1378 مطابق جنوري سال 2000 ميلادي گفته شده است:

((... چنانچه طالبان بعد از تسخير دوره دوم مزار شريف گزارش هاي وجود دارد كه هزارها منزل نشيمن آباد وويران شده ، ماركيت هاي تجارتي جايدادهاي مستقل داراي اهميت اقتصادي ، اپارتمان هاي تخريب شده درجاده هاي مزدهم شهرها وزمين هاي با نقشه بنام هاي مستعاربن لادن وهمراهان عربي وغيرعربي اوكه گويا تابعيت افغانستان را دارند. به دلالي ورهنمايي قبايل پكتيا "بيشترآنهائيكه به عربستان وديگركشورهاي عربي رفته ودر دستگاه هاي ساختماني شركاي بن لادن مصروفيت دارند " وبرخي ازقندهاري ها ، هلمنديها ولوگريها درشهرهاي خوست ، گرديز كابل ، بغلان ، كندز ، مزارشريف وشبرغان كه مالكين آنها فراركرده يا ازلحاظ اقتصادي بيچاره شده اند بنام خريداري بنام اسمهاي مستعاربن لادن وگروهش ثبت گرديده وقباله خط گويا شرعي رژيم طالبان امارت اسلامي داده شده است با استقراردولت انتقالي كشت بي سابقه خشخاش دربدخشان ترويج يافته وتوليد معادل سه سال قبل ترياك درسالجاري ازافغانستان كه همين اكنون موترهاي حامل قاچاق فوق العاده لكس جاپاني متعلق به قوماندانهاي بزرگ درجاده قندهار ، كابل بدخشان درسرحد افغانستان وتاجكستان دررفت وآمدميباشند . نقل ميگردد وحتي نتوانست ونميتواند مطابق فيصله نامه بن جنايتكاران جنگي قاچاقچي هاي مواد مخدره ونقض كنندگان حقوق بشر قاتلين ملت وتباه كاران كشوررا درپناه قدرت دولتي مورد حمايت قرارندهند . سلاح بدستان وقوماندانهاي مسلح جهادي بويژه جنگ سالاران بزرگ را كه خود اداره موقت اسباب اقتدارآنها را درتشكيل اردوهاي جداگانه فراهم كرده تابع دولت مركزي سازد.

باتطبيق پلان يك جانبه بن حاصل مقدمه چيني هاي قبلي آقاي ويندرل كه نادرست بودن آن درجهت گيري متضاد وغلبه يافتن نيروهاي تاريخ زده درلويه جرگه اضطراري به نمايش درآمد وضعيتي را بوجودآوردكه بدور اول حكومت مجاهدين شباهت دارد.

مثلاً :

1-

فاصله ها ميان فقراي كثيرواغنياي قليل را فزوني بخشيد.

2 –

 بجاي وفاق ملي – نفاق ملي را دامن زد.

3-

تنظيم هاي امتحان شده درگير قدرت را بيشتر ازپيش وابسته به كشورهاي مداخله گرساخت. وافغانستان را تاكنون به (هشت) اميرنشين يا زون قوماندان سالاري تحت نفوذ كشورهاي دخيل تقسيم نمود. رقابت ميان جنگ سالاران وزونها را بخاطرگسترش ساحه حاكميت انحصاري تشديد نمود كه برخوردها درمزارشريف سرپل ، فارياب ، كهمرد شيندند ، قندهار ، پكتيا ، خوست وولايات مشرقي نمونه آنست.

4-              

 جمع آوري اسلحه با استفاده از اتوريته دولت مركزي وقواي ائتلاف بين المللي بوسيله اردوهاي تنظيمي درصورتيكه اسلحه باسجل آن بدولت مركزي تحويل داده نشود . موقعيت ومواضع حاكميت جنگ سالاران را تحكيم وميل رقابت باساير گروه هاي مسلح قومي ودورشدن از مركز را ترغيب مينمايد درنتيجه گروه ها بطور كامل دركنترول كشورهاي همجوار وهم زبان قرارميگيرد. كه بازهم افغانستان درموجوديت قواي صلح بخصوص كابل درمحاصره قرار ميگيرد وافغانستان صحنه جنگ هاي داخلي ورقابت كشورهاي منطقه مبدل ميگردد.

5-       

 نيروهاي صلح وديموكراسي مردم خسته ازجنگ ومهاجرين بازگشته را درشرايطي قرارميدهد كه جز تن دادن به جنگ وقبول قوماندان سالاري يا هجرت دوباره بخارج ازكشورچاره ديگري نخواهدداشت.

6-       

 پيدايش واستقرار چنين وضعي ضرورت انكشاف القاعده را درسطح منطقه وجهان درهم خواني با تروريزم ومافياي بين المللي – دريك جاشدن بنيادگراهاي مذهبي ، احزاب اسلامي جمعيت هاي قبايلي ، كمونيست ها وعظمت طلبان نژادي ، سلطنت طلبان وقوماندانان جهادي وهمه كسانيكه طرفدار دكتاتوري وبازگردان چرخ تمدن به عقب تاريخ ومخالف تمام شدن مدنيت بشري وطرفدارديموكراسي درمنطقه وآزادي عقلاني درصلح ميباشند جبراً درپهلوي القاعده  قرارميگيرند درآنصورت خواباندن ودفع كردن اين موريانه تمدن وتكامل از صلاحيت اين كشور وكشورهاي منطقه كه همين حالا دولت ها وحاكمان شان آلوده به فساد وتابع فلسفه مافيايي گرديده اند وائتلاف بين المللي برهبري ايالات متحده امريكا خارج ميگردد.

ازآنجائيكه انسان واجتماعات انساني در بين ساير جانداران با احساس ازكرامت عقلي ، قدرت بيان وتفكر برخوردار بوده ، بوسيله اين نعمت بزرگ اززندگي گله وار حيواني فاصله گرفته بزندگي عقلي انساني واجتماعي رو آورده درچوكات خانواده ، قبيله هم خون ، قوم وملت انكشاف نموده درمكان هاي معيين جغرافيايي در روي كره زمين جاگرفته اند ، اما قبل ازانسجام ملت كه لازمه آن دولت ، سرزمين جغرافيايي وقانون عام نگارش يافته قابل قبول به همه مليت ها مي باشد . جمعيت ها با پذيرش ظابطه ها سنت ها ورسم ورواج هاي مفيد ميان شان زندگي ميكردند وقيادت رهنمايي وفيصله بزرگان درخانواده وطايفه كوچك همخون موثربود ، جرگه يا شوراي موسفيدان وبزرگان درقبيله وقوم به مشكلات رسيدگي ميكردند. كه فيصله هاي شان درسطح قبيله وقوم قابل پذيرش وعملي بود. درين رابطه درمتن دومين نامه سرگشاده آما به سازمان ملل متحد زيرعنوان درافغانستان چه بايدكرد؟ صفحه 68 متن فارسي وصفحه 46 متن انگليسي جنوري سال 2000 ميلادي آمده است:

منشاي حاكميت قبيله اي وارزش سنت هاي آن درتشكيل ملت متمدن : (( درآوانيكه قبايل كوچ نشين درمنطقه ثابتي سكونت پذيرميشوند ومنابع عايداتي آنها زمين هاي زراعتي ، چراگاه ها ، جنگلات وگله هاي حيواني قرارميگيرد)) چون اين منابع ازطرف رئيس يا بزرگ قبيله باساس وشيوه پدرسالاري بطور مساويانه تقسيم ميشد ، چراگاه ها وجنگلات هم مورد استفاده مشترك قرارداده ميشد ، خانواده هاي قبيله ياعشيره كه اولاده يك پدر ميبودند.

به نسبت كه دركارهاي تامين امنيت طايفه واشتراك درغم وشادي به همكاري هم ياري نيازداشتند متحد ميبودند هم مشكلات داخلي قبيله ، منجمله نزاعهاي برسرحق مالكيت ، برخوردهاي فاميلي وطايفوي مرگ وازدواج اعضاي قبيله را درجرگه مردان درحضور بزرگان طايفه كه علي السويه دريك حلقه دايروي بروي زمين نشسته براساس سنت هاي قبيلوي حل وفصل مينمودند وبه قناعت طرف دعوي مي پرداختند ضرورتي به قاضي وحقوق دان احساس نمي شد.

ولي اين اصول درنظام طايفوي كوچك موجود بوده ودرقبايل بزرگ كه ازچندطايفه پدري بوجودمي آيند ، يا اتحاد چندقبيله وعشيره دريك قوم كه معمولاً تحت رياست برجسته ترين فردنظامي يا رئيس قبيله فاتح بوجود مي آيند. گرچه الگوي طايفوي وقبيله وي درميان اجزاي قوم باقي ميماند ولي بخاطرپيداشدن تفاوت هاي اقتصادي ومشغوليت هاي مختلف بادرآمد متفاوت وپيونديافتن افراد طايقه ها به زندگي شهري از ديموكراسي قبيله اي كه دادن راي تمام افراد قبيله درنظرگرفته ميشد چيزي باقي نميماند. چون ساختار عشيره وي وقومي حق راي تمام افراد قبيله يا طايفه پدري به شخص كلانتر آن طايفه وازطائفه ها به خان بزرگ قوم انتقال ميكند ورئيس قوم مجبوراست بخاطر باقيماندن درپست رياست فقط حقوق وراي مثبت سران دائمي قبايل وطائفه هاراكه باصطلاح امروز قوماندان ها وقريه دار را درنظربگيرد وبه تقاضاهاي روزافزون آنها كه دريافت زمين ، چراگاه ها ، اجرت دلالي وواسطه كاري ميان مردم عادي ورئيس قوم ميباشند برآورده گرداند درين جاست كه رئيس به محل بودوباش جداگانه فرماندهي ، گردان امنيتي سر رشته داران بخش هاي مسلكي ، زندان ، پوليس واردوي دايمي ضرورت احساس ميكند ، وآنها را بوجود مي آورد واز آنها ( تابعين ) خودماليه ميگيرد وقدرت خودرا گسترش ميدهد واين مرحله پادشاهي است . وپادشاه فرمان رواي كُل بوده واراده پادشاه درهم خواني با سياست قبيله سالاري تا 1919 ميلادي واولين قانون اساسي (1923 ) بجاي قوانين اراده شاه حكومت مينموده است. ونيازي به موسسه قانون گذاري ، يا پارلمان وقضاي مستقل نمي ديده است. وقانون اساسي كه بعداز كسب آزادي بوسيله افغانستان ازبريتانيا كه ازطرف شاه امان الله خان ولويه جرگه دعوت شده اش تاحدودي به نفع مردم منظورشده بود درلويه جرگه 1923 واپس گرفته شد.

سومين آن در1931 درزمان جنرال نادرخان وچهارمين آن كه نويد ملت شدن افغانستان وسلطنت مشروطه را ميداد دراخيرپادشاهي محمدظاهرشاه درلويه جرگه دعوت شده ورهبري شده خودش در1343 شمسي بدنبال قانون اساسي محمدنادرشاه به منظورتحكيم سلطنت وادامه پادشاهي درخاندان محمدنادرشاه بوجودآمد ، كه زمينه تطبيقي نداشت . گرچه درفصل اول قيدشده بودحاكميت ملي درافغانستان به ملت تعلق دارد. درماده دوم رسوم بدون پرسان ازملت ازجمله مذاهب وزبان هاي ملي افغانستان تنها مذهب سني – حنفي ودوزبان پشتو ودري را برسميت شناخته وديگر مذاهب واقوام شامل ملت مثلاً مذهب شيعه – اهل هنود وگويندگان زبان هاي ازبكي – نورستاني – تركمني – پشه يي – بلوچي وغيره را ازداشتن هويت ملي افغانستان محروم ساخته است.

برعلاوه تمام حقوق اساسي وصلاحيتيكه درنظام ديموكراسي بمردم ودولت انتخابي تعويض ميشود، دروجود پادشاه متمركزساخته شده است . مانند قيادت اعلاي قواي مسلح ، اعلان حرب ومتاركه دايرساختن وافتتاح لويه جرگه ، افتتاح اجلاس عادي وفوق العاده شورا ومنحل كردن آن ، توشيح قوانين واعلان انفاذ آن ، تعيين صدراعظم واعضاي حكومت وقبول استعفاي آنها ، تعيين قاضي القضات واعضاي ستره محكمه وعزل آنها تعيين وتقاعد مامورين وصاحب منصبان عاليرتبه ،تعيين سران نمايندگي هاي سياسي افغانستان نزد دول خارجي،تعيين نمايندگان دائمي افغانستان نزدموسسات خارجي وبين المللي ، اعلان حالت اضطرار وخاتمه دادن به آن.

تخفيف وعفو مجازات نام پادشاه درخطبه ها ذكرشود. نشان ازطرف پادشاه داده ميشود ، سكه بنام پادشاه ضرب زده ميشود. مصارف پادشاه ازبوديجه دولت پرداخته ميشود باداشتن اين همه صلاحيت هاي كليدي كه همه امورات دولت وملت را دربرميگيرد، پادشاه درماده (15) هم غيرمسئوول واجب الاحترام خوانده ميشود.

طرح مسئله لويه جرگه اضطراري بدنبال طرح پيشنهادي "آما" درسال 1988 ميلادي كه پادشاه ميتواندقيادت جبهه متحد غيروابسته ها بدوقطب جنگ را درنبود شخصيت وحزب فراگير بدست گيرد واشتباهات گذشته خودرا جبران كند صورت پذيرفته است اما شاه سابق بجاي آنكه حركتي كند وقيادت بيطرف هارا بدست گيرد چهارسال بعدخواهان لويه جرگه اضطراري شده وقصد دايركردن آنرا مانند گذشته ازقطارخوديها وطرفدارانش دريكي ازكشورهاي خارج داشته وميخواست به نيروي بيروني وارد افغانستان شده سلطنت خويش را احياكند . باشكست رژيم طالبان وفرارالقاعده بن لادن ازافغانستان آمدن قواي حافظ صلح بين المللي – تشكيل اداره موقت دركابل نقش تعيين كننده مقاومت جبهه شمال دربرابرطالبان والقاعده وحمايت ولايات جنوب شرق ازطالبان وبن لادن نظم يافتن اداره واردو هاي قومي ومنطقوي درشمال ، منطقه مركزي – غرب كه دربرابر طالبان وحاميان شان قرارگرفته اند.

تحرك وموقعيت آقاي كرزي درحضورجهان متمدن عرصه را به توانايي لويه جرگه درانتخاب زعامت محمدظاهرشاه رسميت بخشيدن قانون اساسي 1343 وبيرق دورشاهي كه به هيچ صورت يا وضع بارآورده جنگ ، تقاضاي زمان وشرايط بين المللي منطبق نيست تنگ ساخته واز دائره امكان خارج نموده است. علاوه برهمه اين واقعيت هاي سرسخت لويه جرگه 1355 جمهوري محمدداودخان كه شخص شاه طي استعفانامه خود جمهوري اورا تائيدنمود ) اصول اساسي شوراي انقلابي دور نورمحمدتره كي 1359 هجري شمسي لويه جرگه 1360 دوركارمل ولويه جرگه 1364 دور داكترنجيب الله لويه جرگه يا شوراي هزار نفري قوماندانان بخاطرانتخاب استادرباني وجرگه شوراي علماي طالبان درقندهار به انتخاب اميرالمومنين كه هركدام ازدايركننده گان جرگه هاي متذكره قانون اساسي وبيرقهاي ملي خودشانرا داشته اند كه ازطرف جرگه ها مهرتائيد گذاشته شده همه بحيث بخش ازمردم افغانستان كه صلاحيت دست رسي به قدرت ودايركردن لويه جرگه عنعنوي را داشته اند (( قانون اساسي 1343 ) را مردودشناخته اند . اكنون باگذشت اين همه تحولات وجنگ كه نسل بيگانه به رژيم سلطنتي را به ميدان آورده افغانستان پارچه پارچه وخوردوخميرشده را قوماندانهاي بازخريد با نمايندگان شان كه باداشتن سلاح وسرمايه جاي وموقعيت سران عنعنوي قبايل وبزرگان گذشته اقوام را گرفته ودرتشكيلات قومي به كشورهاي بيروني پيوند يافته عملاً خواهان خودمختاري منطقه نفوذ شان ميباشند . شاه ازحركت بازمانده وحواريونش ازخارج كه دربرابركودتاي چندنفري مقاومت كرده نتوانستند ومردم را درغم ورنج سي ساله شان تنها گذاشتندچگونه ميتوانند مردم را قانع سازند وحدت ملي وثبات اجتماعي وسياسي را برقرارنمايند؟

وبقول خودشان درمصاحبه اخيرقبل ازتدويرجرگه اضطراري با راديوB.B.C  سلطنت را تاسيس نمايند. وبازگرايش اتحادسياسي چهارضلعي جاگيرانه به اعتباريك پادشاه نا توان ومستعفي به نيروي مادي ومعنوي بين المللي درغياب مردمان اصلي وسازمان هاي پاكدامن ملي بوسيله كميسيون مستقل ؟! تعيين كرده خودشان ولويه جرگه اضطراري تعيين كميسيون بالاي مردم خاموش افغانستان بار ديگر تحميل شوند بدنبال آن دولت انتقالي به زعامت شاه سابق يا يكي از اعضاي فاميلش مامور تسويد قانون اساسي ( كه بدون شك) همان قانون اساسي 1343 يا پيش وپس كردن وتغييردادن شكل فصول ومواد آن خواهد بود ، قانون انتخابات وقوانين ديگر برگزاركنندهء انتخابات سراسري وعمومي گردند. آياميتوانند بغير خودي ها وهم پيمانان شان چطوريكه هم اكنون دراشغال ادارات دولتي بدون داشتن استحقاق رقابت دارند. به افراد قوماندانان جهت اخذ راي وجذب شدن به حزب دربار پول وكارت عضويت تقسيم مينمايند به شخصيت سازي وشهرت طرفداران خوداز طريق مطبوعات وجمعيت هاي ساختگي ميپرداخته اند وطرفداران حقوق بشرمجال انتخاب شدن وتشكيل دولت فراگيرديموكراتيك رابدهند ) يا مردم كه شاهدوناظرقتل وقتال ملت آواره كردن مليونها تن به سراسرجهان، تخريب سرزمين شان خيانت به آيدولوژي ودين مبين شان اختلاس ودزدي دارايي هاي مردم آثارگران بهاي تاريخي موزيم ها آرشيف ملي – استخراج معادن بيت المال وسنگ هاي قيمتي آنچه ملت ودولت هاي افغانستان طي صدسال اخيرمنجمله پشتوانه پول افغاني ( كه داكترحسن شرق) دركتاب خود(( كرباس پوشان برهنه پابدون آثارطلاتپه وجواهرات ديگرشش هزاروهفت صدكيلوطلاي خالص وجنرال عظيمي دركتاب خود اردووسياست سي وشش مليارددالرامريكايي آنرا برآوردنموده اند)).

نشر45 تريليون پول افغاني بي پشتوانه كه يك افغاني آن درآباداني كشوربكار نرفته وتاهنوز ازطرف جبهه شمال برياست استاد رباني بدون استيذان وزارت ماليه وبانك مركزي نشربه قوماندانهائيكه صاحب سرمايه وعمارات متعددگرديده اند ازيكسو افغاني وسوي ديگر دالرازكانتينرهاي ذخيره وبكس هاي سفري به شكل غيررسمي بخاطربدست آوردن حمايت آنها وراي مردم توزيع ميشود. همه درخاطرات مردم ، استادمعتبر( اخبارمجلات – كتب عكسها وفلم ها قيدشده وسزاواراست .

بامجرمين جنگي وپامال گران حقوق بشرموردبازپرس ملي وبين المللي قرارگيرد. همه را فراموش كنند. درحال حاضركه قواي صلح بين المللي باوضاع كابل مسلط است ، گزمه هاي هوائي وطيارات B - 52 مراقبت دارند آقاي لخضرابراهيمي نماينده خاص سازمان ملل متحد آقاي زلمي خليل زاد مشاورامنيتي دولت امريكا وسفارت خانه هاي شوراي امنيت ملل متحد وديگركشورها اوضاع را زيرنظردارند.

چرا بجاي جمع اوري اسلحه  اردوهاي جداگانه يا هزاران جنرال غيرمكتبي ساخته تنظيم هاوتشكيلات اداره امنيت يعني خاد سابق ساخته K.G.B  شوروي وتشكيلات سياسي كردن اردو- پوليس – اداره امنيت به نفع تنظيم هاي شركت كننده در اداره موقت وزون هاي كابل، پروان ، تخار ، بدخشان ، كندز ، بغلان ، مزارشريف ، باميان هرات ، هلمند ، قندهار، پكتيا وننگرهار كه بايستي به مصرف اداره موقت ازكمك هاي بين المللي اعاشه واكمال شوند . درعين حال جنگ سالاران سلاح بدست با استفاده از سياست قومي طالبان ومجبوريت مردم خويشتن را مدافع اقوام خودجازده مناطقي را به تناسب قدرت نظامي وحمايت كشورهاي علاقمند شان به تصرف خودشان درآورده براي تغذيه خودواردوي شان ازعايدات گمركي ، مالياتي وخرچ گيري وكمك هاي بشري موسسات خيريه خارجي حكومتي وغيرحكومتي وانجوها استفاده ميكنندونمي گذارند دولت مركزي براوضاع مسلط شود وكمك هاي بشري وبين المللي به مردم محتاج برسد وبازسازي كشورآغازگردد.

سردمداران حكومت انتقالي اسلامي هم كه ريشه درگروه هاي قومي وتعلقات منطقوي دارند. جنگ سالاران را تكيه گاه قوت خود واداره دولت مركزي ميدانند كه به آنها كمك ميرسانند ومورد حمايت قرارميدهند، روابط تنگاتنگ سران جبهه متحد شمال باجنگ سالاران ولايات واكمالات آنها ازمنابع نامعلوم وحضورفعال رهبران سياسي تنظيم ها دركابل وشركت آنها درمحافل رسمي ، دولتي ونقش آنها درلويه جرگه وتشكيل اردوي جهادي وجهت گيري هاي قومي رئيس دولت انتقالي درحمايت طالب هاي قندهاري در تقرر وزراي صلاحكار ، هيات كابينه ودادن لقب باباي ملت وزعيم ملي به شاه مخلوع جا دادن او در ارگ ورسميت دادن موصوف در ملاقات هاي هيات هاي سياسي ، خارجي وهم چنان حمايت ظاهرشاه ازپادشاه خان حدران وفرستادن پسرانش به مقبره احمدشاه دراني وميرويس خان هوتكي وپرداخت سي هزار دالر درمعيت آقاي كرزي واعتنا نكردن به مقبره شهيد احمدشاه مسعود راه بسوي وحدت ملي وديموكراسي برده نميتواند. سرمايه گذاري وحساب كردن بالاي شاه سابق كه درزمان قدرت خود نتوانست افغانستان را وارد جامعه مدنيت بشري سازد واز مداخله ودستبرد كشورهاي همسايه جلوگيري نمايد، اكنون ايشان با كبرسن وضعف جسمي ودماغي ايكه دارد وسي سال دوري ازافغانستان ويرا بمردان وزنان تاچهل ساله نا آشنا گردانيده واعضاي خاندانش نيز اين نسل هاي جنگ زده را نمي شناسند توقع غرب وطرفداران شاه كه لقب باباي ملت را بايشان داده اند وبه منظورزعيم  شدنش درحرم سراي ارگ جاداده شده ودرعين حال به جنگ سالاران واُمراي معين اجازه وامكانات داده شده تا روزتاروز ازمركزيت فراركنند ، حدودحاكميت خودرا توسعه بخشند ، با ديده درآئي تام درحاليكه از حمايت خارجي برخوردارهستند ومناطق مختلف كشوررا مال شخصي وميراثي خودشان قلمداد مينمايند نكند.

طوريكه جريده اراده ارگان نشراتي افغان درستون مردم چه ميگويند درصفه هشتم شماره سي وششم جمعه 26 سرطان 1381 ميگويند بعداز برچيدن گليم طالبان ومحدودساختن فعاليت هاي سازمان القاعده در افغانستان نيروهاي بين المللي برهبري امريكا درپي تطبيق نقشه تقسيم افغانستان به چهار ايالات يا فدريشن وشايد هم كشورهاي مستقل برآمده ميخواهند تجربه يوگوسلاويا را درافغانستان پياده كنند.

فعلاً كار روي طرح تشكيلات نظامي مستقل وجدا ازمركز درمناطق شمال وجنوب غرب وجنوب كشور راه انداخته شده وسالاراني هم وظيفه گرفته اند... با راه اندازي كودتاها يا جهش هاي نظامي درين مناطق مخالفين شان را سركوب ويا فراري سازند با اين صورت بندي كه تكرار مرحله اول مجاهدين باضافه شاه سابق بنام اعليحضرت سلطان باباي ملت وآقاي كرزي بنام رئيس اجرائيه دولت ، صدراعظم يا دستيارسلطنت در ارگ پادشاهي يا جمهوري مقيم شوند . نويد ميدهد.

معاونين رئيس جمهور ازهمكاران نزديك جنگ سالاران واعضاي كابينه مانند دوره موقت از تنظيم هاي شركت كننده دركنفرانس بن ولويه جرگه اصطراري ميباشد ، تشكيلات دولت مردم سالار فقط درشعار كاذب باقي ميماند ، با درنظرداشت آرايش يافتن مجدد سازمان القاعده وطالبان واعلان جهاد ازجانب حكمتيار برضد دولت انتقالي وامريكا ملاقات هاي حكمتيار با استادرباني دربدخشان واستاد سياف درغزني – سوقصد بجان رئيس دولت درقندهار وبمب گذاري وسيع بخاطر كشتن مردم بيچاره كابل وترساندن دولت انتقالي بار ديگر جنگ وويراني بجاي صلح نصيب افغانستان ومنطقه ميگردد. كه جاي فرصتي به تسويد قانون اساسي انتخابات آزاد وتشكيل دولت قانوني باقي نمي ماند.

احزاب وجرايديكه بنام ديموكراسي بعداز تشكيل اداره موقت ((بقول صاحب نظران چون سمارق ازنم باران سرزدند)) درحاليكه جايگاه وهويت ديروزي شان معلوم نمي باشد با شعارهاي غيرتحليلي وغير تطبيقي مشابه هم درمورد ديموكراسي جلو مردم را ميگيرند ودرخدمت همين نظام وسياست مدني باقي مي مانند وبزودي تجزيه ميشوندوبدردديموكراسي ومردم سالاري نميخورند.

 

 

حكم اكيد تاريخ درمورد آقاي كرزي اينستكه !

1-                      

باساس فيصله هاي بن درباره خاتمه دادن به مسئوليت كابينه ادارهء مؤقت شش ماهه بعداز دايرشدن لويه جرگه كه تنها درمشروعيت وي بحيث رئيس دوره انتقالي فيصله صادركرده است بايستي به وعده ها درخط مشي وبيانات رسمي خود جامه عمل بپوشاند وگردن خودرا ازپنجال تنظيم هاي جهادي بارفع صلاحيت ازآنها درمورد ذيل اقدام كند:

1-                   

  قبل از هرچيز بخاطرجلوگيري ازتجزيه كشوربه ملوك الطوايفي وزورسالاري يا انقسام بين كشورهاي همجوار. بخاطررفع سوء ظن وبي اعتمادي هاي قومي ، زباني ، منطقه ئي ياطبقاتي ميان ملت ها واقوام ، جوشش وحدت ملي ، چرخش ازسمت فراربه سمت مركز وهم به منظور تامين عدالت وديموكراسي وتطبيق يكسان قوانين مدني ازمركز يا محور تامحيط يا دامنه كشور كاملاً ضروري است . تا استخدام پرسونل دولت مركزي اعم ازكدرهاي متخصص ، كاردان ماهر، وغيرماهر باساس ترجيع تركيب نفوس مليت ها واقوام درمحدودهء جغرافيايي افغانستان موجوده ازتمام ولايات كه درهرقوم ومليتي موجوديت دارند ، اكيداً درنظرگرفته شود. براي ساختن اردوي شصت هزار نفري ملي درحال حاضر تابدست آمدن احصائيه دقيق هرقوم درپلان سرشماري ،ازاندازه گيري تقريبي انتشار يافته كه به حقيقت نزديك است . بشرح آتي درموردتشكيل اردوي موقت ملي وپوليس ملي ازيك ونيم مليون مهاجر بازگشته بي سرپناه وبيكار كه اكثريت شان دركابل وباقي درمحلات مخروبه يا دشت ها درزيرخيمه بسرميبرند استفاده صورت گيرد:

1-     

   ازپشتوزبان ها 35%

2-  

    ازدري زبان ها30%

3-  

     ازهزاره ها 15%

4- 

     ازازبك هاوتركمنها 9%

5-   

     ازنورستاني وپشه يي ها5%

6-

     ازبلوچ ها وسادات 4%

7-  

     ازاهل هنود2%

2-                                                      بجاي رهبران وقوماندانان كم سواد وبيسواد درامورتخصصي واداره ازشخصيت ها وافراد باتقوي وپاكدامن سياسي واداري غيروابسته بكشورهاي دست اندركارمداخله كه حاضرباشند دارائي خويش را ثبت وازآن حساب بدهند وجوابده ازكاركردخويش درآينده باشند درواحدهاي اداري ياكابينه كاري به همكاري ملل متحد وقواي صلح بين المللي جذب وهم چنان كميسيون هاي اعلام شده درخط مشي بويژه كميسيون قضائي – جنائي وكمسيون حقوق بشر بايد ازحقوق دانان آزاد وبيطرف با مشوره نماينده خاص ملل متحد تنظيم وتشكيل آن كميسيون ها ارا اعلام نمايد.

درقدم دوم كميسيون هاي كاري بخش هاي داراي اهميت فوري مانند كميسيون هاي فني سروي وارزيابي ، تاسيسات كه قابليت جذب كمك هاي بزرگ وعده داده شده بين المللي را دارند(مانندشاهراه ها ، سركهاي اتصالي ، حلقوي ، پل هاوپروژه هاي توليد انرژي  برق ، بندهاي آبگردان وانهار براي زراعت وآبياري كه به لحاظ اقتصادي وكسب معيشت از اثرمشروع ، جذب نيروي كارمساعد وايجاد مشغوليت به اهالي واتصال آنها به كاربازسازي وانكشاف سريع معارف ، نظام يكسان تعليمي وتهيه مواد درسي ، ايجادواحداث شبكه سراسري راه هاي انتقالاتي واطلاعاتي ، راديو وتلويزيون ومطبوعات راستين وموسسات صحي درولايات ومناطق انكشاف نيافته كه خصلت همه گاني وپيونددهنده دولت با عامه مردم را دارند ، تا استخدام پرسونل دولت مركزي اعم از كدرهاي متخصص ، كارگران ماهر وغيرماهر باساس سرجمع نفوس مليتها واقوام درمحلات زيست شان ، درمحدوده جغرافيائي افغانستان موجوده ازتمام ولايات كه درهرقوم ومليتي موجوديت دارند اكيداً درنظرگرفته شود. زيرا كارگذاري واقدام باين كارهاي عام المنفعه از يكطرف زيربناي مهم كشور را ميسازد ، به مردمان بيكار مصروفيت وطن دوستانه اعتماد به نفس دوري از خشونت ونزديكي بدولت را بوجود مي آورد وازجبر بيكاري ودوام جنگ آزاد ميسازد وامنيت خود بخودي را بوجود مي آورد. ازجانب ديگر ضمانت مطمئن وسرمايه گذاري  كشورهاي كمك كننده را فراهم ميسازد. كه آشكارا منتظر تامين امنيت وبه هدر نرفتن سرمايه شان ميباشند . براي ساختن اردوي (70 ) هزارنفري ملي درحال حاضر پيوند يافتن دهكده ها به شهرها وبه جريان افتيدن چرخهاي توليدي وترويج فرهنگ صلح به جاي فرهنگ جنگ داراي اهميت فوق العاده ميباشد.

طرف توجه قرارگيرند نيز پلان هاي كارآن با ارزيابي درست علمي واستخدام ارقام شفاف به تضمين ملل متحد وبانك جهاني به داوطلبي ميان كشورهاي كمك دهنده وشركت هاي ساختماني ، سرمايه گذاري خارجي گذاشته شود.

3-                                                      همزمان باسروي پروژه ها ، دولت عبوري ميتواند ، همه نيروهاي مسلح تنظيمي وقطعات مسلح جهادي ، منطقوي را درپنج ياشش واحد قوايكار درشمال كندز ، مزارشريف ، غرب هرات ، جنوب غرب قندهار ، پكتيا ، شرق ، ننگرهار ، باميان وسايرشهرها به تناسب ضرورت نيروي كار انساني ، تحت اداره عمومي قوايكار درمركز درچوكات وزارت ساختماني وبازسازي بوردي از انجنيران سرك سازي ، پل سازي ، بندهاي آبگردان ، شهرسازي وخانه سازي تشكيل وتحت تعليم وتربيه مسلكي كوتاه مدت قراردهند. بعدازآماده شدن با پرداخت معاش مناسب دراختيار پروژه هاي پلان شده بگذارد.

 

اوضاع بين المللي وبي طرفي افغانستان

بعداز ختم جهان دوقطبي وپايان جنگ سرد با آغاز قرن 21 بيست ويكم از يكطرف جهان باثرپوشش بالنده تكنالوژي به دهكده ئي تبديل يافته وازسوي ديگر جنبش ها وخيزش هاي خوردوبزرگ ناسيوناليزم پروسه جدائي مردمان را رقم ميزنند.

ازطرف ديگر عقب افتادگي ومحروميت جهان سوم ازين تكنالوژي رقابت واختلاف منافع كشورهاي مقتدر وپيشرفته به تنوع تفاوت ها افزوده است وراه پيشرفت عمومي بشريت را بكندي مواجه ساخته ، رقابت تسليحاتي ونظاميگري را به حل قضايا واهداف جيوپولتيك وجيواكانوميك تبديل نموده است.

واين درحاليكه : تداخل منافع كشورهاي جهان درهرنقطه ومملكتي در روي زمين امكان پيروزي نظامي را به هركشورمقتدر ولو ابرقدرت ناممكن وغيرمفيد ساخته است اشتراك عملي برخي ازكشورها دربرابر وقايع حوادث وطغيانهاي منفي كه حاوي تاثيرات جمعي اند ( نظيرعراق ، بوسنيا ، شرق ميانه ، افريقا، كشمير، افغانستان بنيادگرائي مذهبي وتروريزم) عكس العمل قانونمند پروسه تمدن بشري دربرابر موانع وعقب گرائي ميباشد. ازآنجائيكه علم وتكنالوژي سرنوشت همه بشريت كره زمين را احتوا نموده است. ولي بيان فلسفي واصولي استفاده همگاني ازين مدنيت وپذيرش تعقلي آن تاريك مانده وازين جهت طراحان قدرت باستفاده ازانواع فاشيزم وبنيادگرائي كه زمينه هاي آن دربستر اجتماعات عقب مانده ، بيسواد ومدنيت ستيز موجوداست بهره برداري نموده با وعده سپردن دنياي افسانه يي (( درحاليكه خودشان ازعاليترين دست آورد هاي تمدن بشري استفاده ميكنند وبديگران درس فداكاري وقرباني شدن راميدهند)) خشونت را دامن ميزنند تاتمدن را مقهورخودسازند.

علاج اساسي دردهاي دوران مابوجود آمدن نظم نوين درصورت بندي اجتماعي يا فلسفي كه سزاوار آنست. درحال حاضر ديموكراتيزه شدن وتقويت سازمان ملل متحد تاسطح يك دولت مركزي جهاني بيطرف كه فيصله هايش ضمانت اجرايي داشته باشد . ميتواند صلح وامنيت بين المللي را حفظ وبازار آزاد جهاني تفاهم بين فرهنگ ها وقاره ها را بوجودآورد. بادرنظرداشت دنياي چندقطبي كه ازبركت ساينس وتكنالوژي از مدنيت مشابه بنام بورژوازي برخوردار ميباشند . درعين حال بخاطر منافع ملي واقتدار سياسي كشورهاي خودشان جهت پيشي گرفتن ازيك ديگر درقسمت حفظ اسرار ، كشفيات ودست آوردهاي تخنيكي وافزار نظامي وراه هاي كسب نفوذ وتجارت دركشورهاي عقب مانده وجهان سوم باهم رقابت مي ورزند . ازآنجائيكه كشورهاي فقير درحال رشد ازيك طرف تحت اداره رژيم هاي خودكامه دكتاتوري گرفتار هستند وازجهت ديگر به مصيبت هاي عقب افتادگي رشد بي بندوبار نفوس ، بي سوادي واختلافات اجتماعي ، نژادي ، قومي ومذهبي ما قبل جامعه بورژوازي وسرمايه داري درگيرافتاده اند با اين واسطه نيمتوانند باكشورهاي پيشرفته اقتصادي وتخنيكي وفلسفه ذهني كارآمد اجتماعي پاسخ گوي نيازهاي عصروزمان براي همدلي واتحاد شان درقطب مخالف بخاطر دفع سلطه جوئي قطب هاي مدني وبرقرارشدن توازن ميان ضدين دردسترس شان نيست ، وهم به سببي كه اين جمعيت كثيربشري تاهنوز ازسلطه افكار پيشينه تاريخي فارغ نگرديده به توانائي خويش باور پيدانكرده اند . جز احساسات مشترك عاطفي حقارت آميز دربرابر سلطه طلبان عصرخود تنها تصورات اميدبخش ديني وعاطفي را داشته اند . كه وعده پاداش به فقرا ـ مظلومين وناتوانان ودرمقابل كيفر دوزخ به ظالمان وحق كشان را بدنياي دائمي ميدهد دلگرمي دارند. انگيزه وامكانات ديگري براي پيشرفت وترقي اجتماعي جزقيام همسان جهاد دراختيار شان قرارندارد.

چنانچه داوطلبان مرگ درعمليات انتحاري وتروريستي وافتخارشهيدشدن بنام عقيده وكارهاي خارق العاده قهرمانان ازبستر گستره همين عقده هاي روحي واحساسات سركوب شده سربالاميكند. درچنين حالتي لزوماً بنيادگرايان ديني مانند سازمان افراطي القاعده وديگرسازمانهاي افراطي درجهان اسلام طرف توجه محرومان ازتمدن قرارميگيرد. وشكي وجودندارد كه انحصارگران تمدن ومحتكران ثروت در روي زمين رابخطرجدي مواجه سازد ومدنيت را دربندزنجيربكشد.

 

مفهوم بيطرفي براي افغانستان!

بي طرفي درتقسيم جهان دوقطبي بعداز جنگ جهاني اول وپيدايش دوسيستم سياسي ودوپكت نيرومند نظامي ( ناتو ووارسا) يكي تحت رهبري اتحاد شوروي وديگري برهبري ايالات متحده امريكا مفهوم نسبي ساده داشت. يعني هركشوريكه درمحدوده سياسي خوديا اينكه بگونه اي به يكي از دوقطب وابستگي داشتند. اماعلي الظاهر حاكميت ملي خودرا حفظ مينمودند وعضو رسمي يكي ازپكت هاي مذكور نبودند بيطرف خوانده ميشدند عده زيادي ازين كشورها بخاطر حفظ استقلال وحاكميت ملي كشورهاي شان در اتحاديه كشورهاي غيرمنسلك شامل گرديدند كه تا متلاشي شدن شوروي وپكت وارسا وازميان رفتن  ديواربرلين لااقل درذهن جهان به حيث نيروي سوم ( گرچه متكي به سيستم سياسي واقتصادي جداگانه وپكت نظامي بنودند) وجودداشتند ولي با ازبين رفتن پكت وارسا ويك قطبي شدن جهان منجمله كشورهاي بيطرف غيرمنسلك مفهوم نسبي خودرا ازدست داده است. لاكن محدوده جغرافيائي افغانستان امروزكه به مصلحت قدرت هاي استعماري منطقه حايل درميان روسيه وانگلستان داراي حكومت ضعيف واستبدادي بالاي مردمش درقيد اطاعت ازاهداف آنهادرانزوا قرارگرفته بوددرنيمه قرن بيستم باتغييريافتن موازنه قوابه ضررانگلستان مورد تجاوزابرقدرت شوروي قرارگرفت وسرانجام شوروي بجرم اين گناه متلاشي گرديد. ولي افغانستان زخمي موردكشمكش همسايه هاي قوي هم سرحد خودش وتنظيم هاي پيروآنها قرارگرفت وشيرازه اش ازهم پاشيد اكنون بيطرفي براي افغانستان مفهوم ديگري پيداكرده است يعني مطابق قانون طبيعي ونقش تعيين كننده محيط جغرافيائي اش كه طي قرن ها آزادي واستقلالش را تضمين نموده ودرمحدوده هاي سياسي مختلف طوريكه تاريخ ادبيات منطقه قيدنموده وعلامه اقبال لاهوري افغانستان را به منزله قلب براعظم آسيا دانسته است:

آسيايك پيكرآب وگِل است

ملت افغان درين پيكردل است

ازكشاداوكشاد آسياست

وزفساداو فساد آسياست

********

تادل آزاداست آزاداست تن

ورنه خالي در رباء دست تن

واين قلب كوه بزرگ هندوكش است كه آب وهواي بخش بسزاي ازانهار با ابحار ودشت هاي وسيع ، تهيه ، تصفيه ازطريق شريان ها، درياها ، ازقلب دره ها به چهار طرف توزيع وتقسيم مينمايد. نمونه موزائيك همه اقوام آسيائي بويژه اقوام آريائي ورگه هاي نژادي  وفرهنگي را در دره ها ودامنه هاي خود تا  سطوح ابحار جاداده وارتباط متقابل طبيعي را ميان شان تامين مينمايد. ازين جهت بزرگترين قدرت هاي استعماري وفرهنگي تاريخ ازبيرون وداخل حوضه طي سه هزار سال دوره قيدشده درتاريخ نتوانستنداين منطقه را تسخيروتابع خودسازند. ملت هاي همجوار كه هركدام رگه هاي نژادي ورشته هاي فرهنگي وديني خودرا ((چه خوردوچه بزرگ)) درين ناحيه داشته اند. حتي با دردست داشتن حاكميت سياسي ودولت مركزي نتوانسته ودرآينده هم نميتواند اقوام بومي ديگر( كه هركدام پشتوانه قومي برون مرزي درعقب خود دارند) حذف يا منحل يا تابع دائمي خودسازند.

چنانچه يوناني ها، بودائي ها قبل ازميلاد مسيح ، عرب ها ، تركيها وزردهاي مغلي درقرون وسطي انگليسها ، روسها وكشورگشايان ، همسايه ، تركان سلجوقي ، شيباني هاي ازبك تبار، فارس هاي ايران ، پشتونهاي جنوب شرقي ودرنيمه دوم قرن بيستم شوروي هاباآيدولوژي يك جانبه مدرن خودشان وپاكستانيها ، عرب ها وايراني ها با آيدولوژي هاي نيم بند اسلام سياسي با كار روائي وابسته گان افغاني شان بااينكه افغانستان را متلاشي ساختند ولي نتوانستند باهداف شان دست يابند وهندوكش سربلند را ازميان بردارند بااين همه درس هاي تاريخي واراده ازلي درحفظ هويت خاص اين سرزمين كه درطول زمان دريافت هاي فرهنگي ومدني خويش را بعداز صافي كردن كريمانه دراختيار آنها گذاشتند وسپردفاعي آنها بوده است ولي هركدام به نوبه خوداين سرزمين را موردسوء قصد وتجاوزقرارداده باكمال تاسف ماداميكه تمدن بشري وتوان تكنالوژي مرزهاي جدائي ملتها وانحصاررا شكسته وعالمگيرگرديده است. وبراساس ضرورت وقانون برگشت ناپذيرتكامل جهان مدني وكشورهاي پيشرفته متوجه اين تنگناها گرديده قواي صلح بين المللي بخاطرنجات افغانستان متعهد گرديده است. اماكشورهاي مداخله گر بااستفاده ازتنظيم هاي وابسته شان وهم در درون وهم دربيرون دولت انتقالي مصروف مداخله هستندونمي گذارند دولت موقت طرفها با واسطه كاري محور( آقاي كرزي) راه ورسم يكسان ومخرج مشتركي به نفع اكثريت مردم خاموش كشور وحاكميت قانون پيداكند ومردم افغانستان را دربازسازي بسيج نمايد.

يعني تاوقتي كشورها وگروه هاي مداخله گر به حقوق حقه مردم افغانستان درمقياس حق تعيين سرنوشت ، حق آزادي ، حق حاكميت ملي وحق برابري وتساوي حقوق باملل ديگر قانع نشوند ودست ازمداخله برندارند وبهم زيستي سمالمت آميزودوستي با همسايگان رو نياورند افغانستان نميتواند باآنها بيطرف باشد.

 

موقعيت افغانستان موجوده وجامعه بين المللي

افغانستان كنوني كه اقوام مختلف سرزمين آرياهاي مدنيت آفرين وخراسان مدنيت پذير را در دره هاي اطراف هندوكش (( بيدار)) وكمربندكره زمين با وجود محفوظ ماندن هويت هاي باستاني، قومي ونژادي شان به نسبت صعب العبور بودن مناطق وجدائي از يكديگر برحسب خصوصيات جغرافيائي اش داراي احساس وبرداشت مشترك درمورد حفظ آزادي وهمزيستي ميان خودشان ساخته است به همين واسطه درطول تاريخ دربرابر زورگويان نژادي وكشورگشايان بيگانه واستعمارگران دورونزديك ودرپايان بازيگران بزرگ دوقرن اخير درپذيرش سلب آزادي فطري وقبول اسارت ياغي بوده باوجوديكه دامنه هاي هموار وهم نژادان بومي شان را ازدست داده ودرساحه بريده شده اي ازچهارطرف به شكل موزايك دراطراف هندوكش بنام افغانستان خصوصيت موزائيك بودن خودرا حفظ نموده اند باقي مانده ولي به غلامي وقبول فرهنگ وآيدلوژي ها وكلتورهاي بيگانه بزندگي شان آيده لوژي هاي تصويري ، استعماري وكلتورتك قومي وتك مذهبي خلاف عدالت وفطرت طبيعي شان بوده تن درنداده ودربرابر آنها آشكارا يا پنهان مبارزه كرده تا سرانجام بازيگران اخيروجهان متمدن را به ضرورت هستي وبقاي خودش بحيث يك كشور مستقل وغيروابسته تصفيه كننده وعبوردهنده مدنيت ها دروسط چهار راه مدنيت ها قناعت بخشيده است.

ظهور پديده شوم تروريزم ، توليد وپخش مواد مخدروبنيادگرائي مذهبي بعداز شكست كمونيزم درين كشوردرحقيقت پاسخ هاي قانون مندي جهان بودند كه افغانستان را به فراموشي سپرده بودند لازمه اين پيام روشن ، جهانيان بويژه جهان متمدن وديموكراسي اين بوده است كه اگر مارا جزء جامعه بشري وپاسدارآزادي ميدانيد حاضريم بادنياي آزاد مدني كه خانه وكاشانه مارا ازما نميگيرد همكاري كنيم.

درصورت فراموشي وگذاشتن ما درزيرشلاق مداخله گرران منطقه وواسطه هاي تنظيمي شان كه مارا كشته ، آواره وخانه خراب ساخته اند ميگذاريد وآنهارا تشويق وترغيب مينمائيد ماهم مجبوريم ازهروسيله وامكاناتي ولو استفاده از موادمخدر وغيره اعمال غيرقانوني وپخش فساد عليه دشمنان سرزمين مان استفاده كنيم چنانچه بارها به دروازه ملل متحد به تصور دستگيري آن موسسه بااعتبارجهاني به خاطرجلوگيري ازخراب شدن اوضاع منطقه وظهور پديده هاي منفي به نمايندگي ازمردم بي غرض افغانستان مراجعه صورت گرفته وهوشيارباش متواتر داده شده وراه حل آن ازطريق حمايت جبهه متحد غيروابسته ها به كشورهاي درگيروبي طرف درحمايت ملل متحد درخواست گرديده است تنهاازين راه امكان پذيربودكه اقوام افغانستان برپايه احساس هاي مشترك ووطن مشترك شان باهم متحدگردند وباجهان مدني بشريت پيوند ارگاتيك پيداكنند. اما تشكيل دادن ادارهء مؤقت تاكميسيون تدارك لويه جرگه اضطراري از طرفهاي وابسته ودرگير قدرت بجاي صلح وآشتي واطمينان خاطربه كشورهاي منطقه آنهارا به بازي ديگر وآرايش قواي ديگر واداشت وريشه هاي قوماندان سالاري را آبياري نمود.

هرگاه پلان به بازي جديد وقابت ميان كشورها وقطب هاي قدرت تحت هرنامي دركارنمي بود. (( ازنتائج تشكيل كنفرانس بن ، كارگرد اداره موقت وكميسيون تدويرلويه جرگه اضطراري وفيصله هاي ناقص آن درمورد رسميت دادن وتحكيم قوماندان سالاري وآرايش جديد قوت هاي جنگي وعاطل بودن دولت مركزي درتامين صلح وبازسازي وعدم غم خوري ازمردم بويژه ازمهاجرين بازگشته وغيره برمي آيدكه چنين پلان دركاربوده باشد))  درغيرآن ناكامي تنظيم هاي جهادي در وحدت وپذيرش يكديگر درساخت دولت مركزي برقراركردن قانون بجاي تفنگ سالاري ورهاشدن ازقيدوابستگي به كشورهاي بيروني ، نزدمردم افغانستان وجهانيان كاملاً مسلم گرديده بود به همين لحاظ:

خارج كردن افغانستان ازبندتنظيم ها ورقابت همسايه ها ، پيونديافتن افغانستان به كشورهاي متمدن وجامعه بين المللي ، ضمانت صلح وامنيت آن بوسيله قواي صلح بين المللي ، تشكيل دولت مردم سالاري متكي به اكثريت مردم خاموش ازبيطرف هاي وطن پرست .

جذب كمك هاي بين المللي وايجاد طرز زندگي مدني صلح آميزبراي آينده افغانستان ، تشكيل دولت بيطرف بجاي طرفهاي درگيركه مديونت وتعهدي به كشورهاي رقيب مداخله گر نداشته وندارند دوست ودشمن هيچ كدام ازكشورهاي درگير همسايه نبوده جز نجات وطن ومردم رنجيده شان ، ادعاي ارضي وحاكميت بالاي ديگركشور هارا ندارندونمي توانند داشته باشند ونسبت به همه بيطرف وبي ضررمي باشند.

وكشورهاي همسايه هم ميتواننددليل قابل قبول نظيرمداخله شوروي برضد اهداف پاكستان وپاكستان برضدطرفداران روسيه(جبهه متحدشمال) وايران دردست داشته باشندفقط چنين دولتي ميتواندبه قانون وحقوق اساسي مردم احترام بگذاردومردم را ازفقروبدبختي دركنارهمدردي بشريت آزاد، نجات دهد وخودش ملي وبيطرف باشد.

 

بازسازي ونوسازي افغانستان

طوريكه معلوم است آن آبادي ها، خانه هاوقريه ها ، زيربناها، نهادهاي اقتصادي ، اجتماعي وفرهنگي باروبناي سياسي واداري كشوريكه به مشكل آسايش (از12- 15 مليون ) جمعيت افغانستان را برآورده ميساخت يابكلي درجنگ وبحران تخريب گرديده يا نقشي ازآنها باقي مانده كه به هيچ وجه باحجم نفوسيكه حالا صاحب آنست ومهاجرينيكه بافغانستان بازميگردند وموسسات خارجي ايكه باعمار افغانستان ميايند وسرمايه گذاري ميكنند متعادل نيست ونميتواندباشد يعني افغانستان درتمام مواردبه نوسازي واعمارمجدد براساس نيازمندي هاي اجتماعي ، اقتصادي، ساختماني وفرهنگي زمان موجود ضرورت دارد.

دركنفرانس بن آلمان وتوكيوجاپان مقوله نوسازي يا تاسيس دوباره افغانستانRe, establishment فيصله نامه هاقرارگرفت: درعمل بدوصورت بازسازي ونوسازي بكارگرفته ميشود گروه هائيكه آرزودارند مردم افغانستان را درساختارها وقالبهاي شكسته گذشته جادهند، كمك ها وهمدردي بشريت متمدن را درخدمت ترميم ومرمت كاري، پركردن قالب هاي كهنه خودشان قراردهند كلمه بازسازي رابكارميبرند اماكسانيكه معتقد اند افغانستان انبساط يافته ازلحاظ حجم نفوس افغانستان درزمان شاهي (12) مليون وحالا از25 تا30 مليون برآوردشده است.

ازلحاظ آگاهي وكسب مهارت هاي تمدني وجهان بيني ها وخواهشات جديد درقالب هاي تنگ گذشته ومكانهاي مخروبه قراء وقصبات ونواحي شهرها نمي گنجد وبه نوسازي وتاسيس دوباره افغانستان تاكيدمي نمايند.

طوريكه روشن است وهمه گان باوردارندآن عوامل واسبابيكه كشور افغانستان را ساخته واستوارنگاه ميداشت بويژه نهادهاي حاكميت دولتي ازجمله لويه جرگه باهمه فروعاتش كه نقش منحصر به فردي را درحفظ حاكميت متركزوتمثيل كاذبانه ارادهء ملت درگذشته انجام ميداد ازميان رفته ومواردي براي بازسازي مجددآن نهادها وسيستم متمركز عنعنوي  كه درمحور آن فرد، خاندان قبيله يا قومي غالب ازلحاظ زور، اسلحه يا بنام اكثريت قومي مانند طالبان پشتون تباركه به قول جنرال مشرف حاكم نظامي پاكستان ، نماينده قانوني قوم پشتون بودند با فراخواندن داوطلبان قبايل دوطرف سرحد بايكجاكردن تنظيم هاي جهادي پشتون تبار وعساكر مخفي پاكستان واجيران از13 كشور خارجي(سازمان القاعده باپلان گذاري وسهم پاكستان نتوانست اقليت هارا مغلوب وسرزمين شانرا تسخيركندباقي نمانده وباطل گرديده است) ازآنجائيكه وصف قضايا واوضاع نامطلوب افغانستان را بسياري از افراد ، گروها ، احزاب وحكومت ها درگذشته وحال بطور سطحي وذهني تشريح نموده وگناه ناتواني وطمع نفساني خويشرا بگردن ديگران انداخته ولي هيچ يك ازايشان بجزاز وعده هاي پادرهوا وغيرعملي راه حل قانونمند وچگونگي تداوي آنرا ارايه نكرد.

نتيجتاً وعده هاي غيرعملي خودرا انجام داده نتوانسته ودرنهايت به فريب دادن مردم انجاميده است يا ريشه دردها وعلت هارا روي ملاحظاتي ناديده گرفته ويا ازبالاي آن عبوركرده نسخه هاي تداوي نادرست معلول هارا به خورش مردم داده اند وعلت هارا چون زخم هاي چركين بجايش گذاشته درنهايت كاري را ازپيش برده نتوانسته اند. درحاليكه سخن برسرشناخت علتها وتداوي موثر آن است . ازجهتي كه بدست آوردن حاكميت وتقسيم قدرت دولتي هدف اساسي وستراتيژي گروهاي درگيررا تشكيل داده ازجهت ديگر هستي ونيستي افغانستان نيزبوجود واستقراردولت مركزي فراگيرملي بستگي پيداكرده واساسي ترين معضله وستراتيژري را درزمان حاضربراي مردم افغانستان ، كشورهاي منطقه وجامعه بين المللي بوجودآورده است مادرحاليكه درپرنسيب چوكات تشكيلاتي نامكمل ((موجوديت نمايندگان چندقوم درشوراي دولت)) واقدام درتشكيل اردوي ملي ، پوليس ملي غيرجانبدارازهمه اقوام ساكن دركشور.

احصائيه گيري نفوس سراسري وتوزيع تذكره تابعيت ، باطل نمودن بانگ نوت هاي بدون پشتوانه ونشربانكنوت هاي باپشتوانه ممنوع قراردادن كشت ، صدور ، قاچاق ، ترانزيت موادمخدر مبارزه با بنيادگرائي دهشت افگني وتروريسم ، همكاري با قواي صلح بين المللي وريفورم پولي حكومت آقاي كرزي را در راستاي پيشنهادات قبلي خود ميدانيم.

انجام ياصواب آنرا درجهت منافع اكثريت خاموش قبل ازتشكيل وانسجام نيروهاي سالم ملي وسياسي روي صحنه آوردن آنها مقدرنميدانيم.

Ø                  مابخاطريكه افغانستان به حمايت جامعه بين المللي ميتواند هستي خودرا بازيابد تشكل نيروهاي سالم باتقوي ، فداكار وآرمانگراي دلسوزملي را شرط اصلي تهداب گذاري اساسي درتشكيل دولت مردمي براساس عدالت اجتماعي ميدانيم ما ازجهت اينكه افغانستان بدرخواست مردمان آواره اش مورد حمايت بين المللي قرارگرفته قواي صلح بين المللي درمركز استقراريافته هيچ كشوري ازكشورهاي رقيب همسايه نميتواند بطور علني مداخله كند درين فرصت طلائي مردمان افغانستان حق ومكلفيت دارندوحدت اصولي وحسابي اقواميكه افغانستان را درچوكات مرزهاي موجوده اش حفظ نموده وبانثار جان ومال خوداز آن دفاع نموده اندبرپايه تمايلات خودشان به حيث شهروندان مساوي الحقوق حساب شوند. وباهم درچوكات يك ملت بدون اينكه ناديده گرفته شوندويا به نظركم ديده شوند روي منافع مشترك وسرزمين مشترك شان متحد شوند توسط يك نوع قانون مدني توسط خودشان وساخت خودشان اداره شوند وملت افغانستان را بسازند. وازآنجائيكه تمايلات طبيعي مردمان اقوام افغانستان به نسبت فقدان مناسبات ملي ، مدني ونبوددولت مشروع مركزي قانون مدار برپايه مناسبات قبيله ئي قومي ومذهبي بنا يافته است. سهم يافتن نمايندگان با اعتبارومدنيت يافته مستحق هرقوم به شرط تقوي ومسئوليت پذيري براساس تناسب نفوس شان درهمه نهادهاي اجتماعي ملي ، ارگانهاي دولت مركزي ونمايندگي هاي افغانستان درخارج ازراه ديموكراسي وشايستگي فردكه لازمه تشكل ملت تا رسيدن به انجام وآرايش اجزاب نيرومند سراسري مدني در دنياي امروزاست ضرورت موكد بحساب ميرود.

Ø                  - چون گذار ازمناسبات قومي به ملت شدن لازم دارد.

Ø                  - مرزهاي ثبت شده درنقشه جغرافيائي افغانستان كنوني ازطرف جامعه بين المللي ومردم افغانستان برسميت شناخته شوند.

Ø                  - همه افرادواقواميكه برحسب اراده خودشان درداخل محدوده اين خط هاي مرزي زندگي دارند بدون استثنا اجتماع افغانستان وشهروند كامل الحقوق اين كشورشمرده شوند.

تابعيت دوگانه معافيت حقوقي مانند داشتن كارت قبايلي ، عسكري نكردن ، رفت وآمد آزاد ميان قبايل سرحدي وامتيازات ديگر مانند وزارت اقوام وقبايل ، ايجاد مكاتب اختصاصي براي قبايل سرحدي جنوب وشرقي وايجاد اداره وانكشاف زبان پشتو از بودجه ديگراقوام. وهرنوع ادعاي كاذب بهرنام ورسمي كه ازطرف گروهاي قومي وسياسي مانند شعارپشتونستان بزرگ ( لوي افغانستان) تاجكستان بزرگ ، پان تركيسم ، ايران بزرگ يا وحدت جهان اسلام بدور يك محور كه شعارهاي ميان خالي وافزارقدرت طلبي فاشست هاي نژادي ومذهبي ودكتاتوران مخالف برابري وبرادري ، انساني ، روابط بشري، مدنيت وديموكراسي هستند، بايستي غيرقانوني وغيرمجازشمرده شوند.

رهبران تنظيم هاي جهادي ايكه از راس قدرت وفرماندهي جنگ بركنارمانده ودراصل مخالف صلح وقيادت بين المللي ميباشند. باحواريون اطراف خودكه درچوكات دولت موقت وخارج آن قراردارند مصروف وحدت وحزب سازي جديد واتحاد باطالبان والقاعده واحزاب بنيادگرائي پاكستان وتشكل در دوايالات سرحدي پاكستان بازهم به كارگذاري آي اس آي پاكستان ميباشد باحتمال قوي، اعلام سازمان هاي بنام (( مجمع آزادگان مسلمان افغانستان)) خادم الفرقان مجلس متحد عمل برهبري مولانافضل الرحمن كه اكثريت پارلمان را دردوصوبه سرحدي پاكستان وافغانستان بدست آورده حق تشكيل حكومت ومداخله علني زيرپوشش اسلام به افغانستان رايافته اند ، همه اين ها چلندهاي آشكاري است كه در برابرصلح ، ديموكراسي وحقوق حقه مردم افغانستان يعني دولت قانوني ومدنيت جهاني داده ميشود. باقي ماندن تروريزم،جنگ سالاري بازگشت جنگ منطقوي وحق مداخله بازيگران بيروني را ضمانت مينمايد. چون تامين صلح وبازسازي افغانستان بحيث هدف مشترك درهمكاري بين المللي ضدتروريزم درفيصله نامه هاي شوراي امنيت وكنفرانس بن جرمني درتشكيل اداره موقت ، واردشدن قواي صلح بين المللي ، تعهداد كشورهاي كمك دهنده دركنفرانس توكيو سهم گرفتن جامعه بين المللي درتامين امنيت كابل حضورنمايندگان ملل متحد به منظورپايه گذاري دولت قانوني نماينده مردم احياي معارف ونوسازي كه ازدست مردم افغانستان ساخته نبوده ونيست نمونه بي مثال همكاري جامعه بين المللي درافغانستان ميباشدكه براي اولين بار درتايخ كشورنصيب مردم افغانستان گرديده است. بناً جائز نيست اين چانس تاريخي باثرغفلت وبي اعتنائي مردم با سوءقصد ارتجاع حيله گربنام آزادي وجهاد ياهرنام ديگري ازميان برود. درواقع بدون حضور جبهه متحد ملي متعهدبه تقوي وآرمانهاي مردم سركوفته خاموش با برنامه كاري روشن وپلانفورم مشترك درصحنه سياسي دولت تنظيمي موقت آقاي كرزي نميتواند امنيت داخلي را درسراسرافغانستان برقرارسازد، بنيادگرائي ، تروريزم وكشت خشخاش را ازافغانستان ريشه كن نمايد.

طوريكه جريده تريبون ملي درصفحه سوم شماره سوم خودنگاشته است. دسته رهبري القاعده وطالبان دست نخورده باقي مانده دولت پاكستان به عنوان منبع ومجري تروريزم هنوزهم با مانورهاي محيلانه از آنها پشتيباني مينمايد واكثريت رهبران تروريستها با امكانات شان درپاكستان اقامت دارند.

اوضاع فعلي نشانگر آنست كه فعلاً ابتكار عمل درمبارزه ضد تروريسم جهاني لا اقل درسطح منطقه دردست پاكستان است غرب درراس آن امريكا با تغافل وندانم كاري ابتكارعمل را ازدست داده است. اصلاً پذيرش پاكستان درجبهه جهاني ضدتروريسم يك موضوع مسخره است زيرا تروريزم بمثابه بخش مكمل وجدانشدني سياست هژمونيستي پاكستان درمنطقه به شمارميرود.

اداره موقت شش ماهه ودولت انتقالي اسلامي به لحاظ تركيب خودازتنظيم هاي جهادي وحزب وطن كه عامل داخلي بحران عمومي تاحال بوده اند نتوانستند درطول نزديك به يكسال جزپركردن جيب خودشان كارمفيدي در راستاي زندگي اقتصادي مردم مانند مشغوليت مردم بكار، پرداخت معاش مناسب به مامورين پائين مقام، اعمارسرپناه به مهاجرين بازگشته را سازمان دهي كند. ازفرار سرمايه ملي وازبه هدررفتن امدادخارجي اسعاري (( يك هزاروهشت صدمليون دالرپرداخت شده )) كشت وقاچاق موادمخدر ، رشوه ، اختلاس وظلم قوماندانان پوليسان ، قاضيان ، حارنوالان ، داكتران طبابت ، تاجران وفروشندگان كالاكه همه چون جوكهاي خوردوبزرگ خونخوار بجان اكثريت مظلوم چسپيده ، خون باقي مانده آنها را مي چوشند جلوگيري كند. با آزادنمودن طالبان اسير از زندانها برائت دادن اعضاي حزب اسلامي ازتعقيب جادادن بيش ازهزار موسسه كمك رساني (NGO) انجوهاي داخلي وخارجي كه جزتمويل اخبارهاي حزب سازي بوسيله انجوها استخدام اجرت بگيراني ازداخل بنام سوپروايزر وكارمند.

(( بقول انجنيرصديقيان درمصاحبه تلويزيوني اش كه انجوهادر برابرپرداخت ده فيصدكميشن دالري به شعبات مربوط دولت اجازه فعاليت دريافت ميكنند . واردشدن بيش ازده ها هزار موترهاي قيمتي لكس ومعتدل سواري جاپاني وآلماني بخاطر اخذ ماليه كلداري براي قوماندانان وآمرين انجوها )) درحاليكه به عامه مردم بس هاي كهنه شهري موجودنيست درشهرها خصوصاً درشهركابل كه سركهايش صرف براي ده هزارموتر تيزرفتار درنظرگرفته شده بود ازدحام وحالتي را بوجودآورده است كه نه تنها به عابرين پياده حتي بخودموتر داران وترافيك غيرقابل تحمل گرديده است وهنوزهم بقول مسئولين هرات: روزانه صدعراده موتر تيزرفتار واردگمرك هرات ميگردد، حتي همين اكنون وزراي تنظيمي اداره موقت وقوماندانان مربوط شان درحاليكه خزينه دولت خاليست وبقول آقاي كرزي : دولت بخاطرتهيه وسايل ادارات دولتي ، ترميم مكاتب ،تهيه كتاب وقرطاسيه ، غمخواري ازيتيمان بي سرپرست ومصيبت ديدگان آفات طبيعي ، زلزله وسيلاب ها وغيره احتياجات فوري ازجمله معاشات پرسونل دولتي دست به گدائي ميزند اكثريت مردم حتي محصلين پوهنتون ، نان وآب ، سرپناه كاروباروبرق ندارنداما وزراي تنظيمي ، قوماندانها واراكين دولت  وحتي پرسونل خدماتي بعضي تنظيم ها ازصورت مصرف فوق العاده برق 24 ساعته براي خودشان ، باديگاردها وقوماندانان مربوط شان برخوردار اند مليون ها دالررا به خريداري فرش خانه ها وموترها وساختن منازل خوش گذراني دعوت ها ، سفرهاي بخارج گفته ميشود اركان مهم دولت درسفرها (خودبخارج با وجوديكه بمصرف كشورهاي دعوت دهنده ميروند وميآيند ولي از40 تا 50 هزاردالرازجيب دولت سفريه ميگيرندوايجادمراسم  بمصرف ميرسانند) وزارت خانه ها وادارات تحت اثرخويش را محلي ، قومي ، تنظيمي ساخته اند. ازسوي ديگر بقرارگزارش نيوزويك (صفحه اول شماره سوم جريده پنجره) 15 عقرب 1381 حكمتيار باملاعمر واسامه بن لادن ائتلاف نموده وتلاش دارند با توافق ملاعمر رهبرتشنج طلب طالبان به پشتيباني اسامه بن لادن ائتلاف نموده وميخواهندبا توافق ملاعمر درساحات بين سرحدات افغانستان وپاكستان حكومتي را تشكيل دهند. اين خبررا حكمتيار رسماً دربرابر خبرنگاران خارجي درسرحدات خوست دربرابرحكومت كرزي اعلام داشته است ولي در دولت آقاي كرزي رهبران افغان ملت كه مانند رهبران طالبان وفضل الرحمن رهبرجمعيت العلماي پاكستان ((كه قراراست كنترول ايالات سرحدي)) يعني بلوچستان وپشتونستان را دردست گيرد خواهان ايجادپشتونستان بزرگ وحكومت مطلق پشتونها درمنطقه مي باشند.

باساس سازش كنفرانس بن افغان ملتي ها امورمالي وزارت ماليه وبانك مركزي را بدست گرفته ريفورم پولي را (( آنچه پاكستان توسط طالبان به نفع خودوكدارپاكستاني نتوانست انجام دهد تحت نظارت بين المللي زيركانه به ضرر اقتصاد بحراني افغانستان بامضاي خود((كه گويا درزمان طالبان پلان شده بود)) با دادن ارقام واحصائيه سراپاغلط از پول هاي چاپ شده سابق وجديد وعملكرد يك جانبه درتبادله پول هاي سابق بعداز اعلام اگاهي به صرافان وبانك داران پاكستاني جهت انتقال يافتن پول هاي افغاني گدام شده درپاكستان به ماركيت اسعار كابل ( سراي شاهزاده ) وتبديل آن به پول جديدافغاني وجمع آوري كلدارپاكستاني بوسيله پول جديد افغاني انجام داد. بعدازآن طي دوهفته متواتر روي پلان پيش بيني شده براساس ارقام داده شده آقاي احدي سه عشاريه هشت هزارمليارد گويا ازمجموع پول هاي چاپ شده سابقه كه آقاي احدي چهارهزار مليارداحصائيه داده بود مبالغ فوق را صرافان بدون شك در برابركميشن گزاف دالري جمع آوري كرده وسوختانده ويا توسط ماشين ريز ريز نموده ومعادل آن پول جديد بنرخ تعيين شده توزيع نموده ويكصدوپنج ملياردديگررا درقندهار تبادله كرده كه باساس احصائيه دادگي رئيس بانك مركزي آقاي احدي صرف هشتادمليارد پول سابقه نزدمردم باقيمانده است درحاليكه درمركز به كم پولان نوبت نرسيده ودرولايات مركزي شمال وشمال شرق هنوز پولهاي جديد فرستاده نشده هزارها ملياردپول ديگر در ولايات ذكرشده وولسواليها نزدمردم بخصوص نزدبيچارگان كم درآمد باقي مانده وارزش آن دربرابر كلدار(( كالا وموادارتزاقي )) به شصت فيصد تنزيل كرده است پرداخت پنج مليون دالرازكمك خارجي ازبانك مركزي بجاي پول جديد به صرافان قراردادي جهت باز خريد پول جديد ازصرافان دلال پاكستاني بمعني آنست كه ديگر بانكنوت جديد چاپ شده اختصاص داده شده به خريدبانكنوتهاي سابقه ( كه مجموع آنرا چهارهزارملياردتعيين كرده بود) تمام شده واگر ازقرضه هاي خارجي چاره جوئي نشود بانك مجبوراست جهت خريد نوت هاي سابقه به چاپ مجدد نوت هاي جديد بپردازد (( اگر اينطوراست چرا خودبانك افغاني را به دالرنمي خرد؟)) بخاطريكه دار ودسته خودش صرافان ، دلالان كابل قندهار ’ قوماندانان ورهبران تنظيم هاي جهادي، تاجران گدام دارپاكستاني را بحق شان رسانيده وكميشن خودرا ازآنها گرفته واصل افغاني جديدوكلدار جمع آوري شده حسب پلان حكومت پاكستان دراختيار حكومت ائتلافي حكمتيار با طالبان القاعده  واحزاب پنجگانه مذهبي ( مجلس متحدعمل ) آنطرف سرحد قرارميگيرد. هفده سال قبل دربرنامه سياسي ((كُجا)) برج حمل 1364 درصفحه 16 مخفي ضمن بررسي وانتقاد ازسياست اقتصادي دولت وابسته شوروي چنين آمده است: ازآنجائيكه حجم پول با توليد اجتماعي (( صادرات امتعه)) ذخاير اسعاري يامقدار طلاي بيت المال وعايد مشروع دولت نسبت مستقيم دارد. چنانكه با نشريافتن (13) مليارد افغاني برعلاوه 12 مليارد افغاني دورشاهي درزمان داودخان با وجودپشتوانه وعايد مالياتي افغاني درحال چلندسال 1364 درمقايسه باقيمت هاي موجوده بايد به بيش از95 ملياردافغاني يا چهارچند دوره داودخان رسيده باشد. چون پرداخت پول ماهانه وروزانه دولت بخاطرپرداخت هاي بعدي به خزانه بازنميگردد دولت وقت بدون اعتنا به عواقب وخيم آن به نشروپخش پول تازه مي پردازد ودرنتيجه عرضه پول هرروز سرحد ديروزرا مي شكند.

روشن است كه نتائج بازمانده اين بحران پولي كه به مجرد خارج شدن ازخزينه دولت در اختيار دزدان مسلح وچپاولگران دولتي مي افتد وبه ماوراي سرحد كشورفرارميكند.

درصفحه 35 ماده هفتم جزB چنين قيدگرديده است: درساحه اقتصاد بعقيده ما جبهه متحدملي مجبورخواهدبود كه بخاطرترميم اقتصاد ازهم پاشيده كشور ، پرداخت حق به حقدار (كه ازكيسه مردم بيچاره بجيب دزدان دولتي وقوماندانان وگروه هاي ضددولتي انتقال يافته) بمنظوررفع احتياجات فوري دولت مؤقت بيطرف ومردم جلوگيري ازقحطي كه لاجرم توسط دزدان ، ذخيره كنندگان پول وثروت بيت المال صورت خواهدگرفت . بالاخره سرمايه گذاري درپروژه هاي توليدي بمنظور پيدايش كار به بيكاران جامعه ورونق بخشيدن زندگي اقتصادي مردم 80% بانكنوت هاي نشرشده اضافه از ارزش مبادله (پشتوانه پولي) را كه بخاطردوام حاكميت نامشروع دولت پخش گرديده رسماً باطل وازچلند خارج اعلان كند . علي الحساب درظرف يك هفته تمام پول هاي مشروع زحمت كشان را به حدنصاب عادلانه بوسيله بانك ها كه كمتر ازده فيصد سرجمع پول را نمي سازد معادل ارزش با اعتبار بانكي معاوضه كند درمراحل بعدي يعتي دور داكتر نجيب الله وحكومت مجاهدين اين انديشه را بادرخواست خساره جنگ از شوروي پيگيري كرد. ولي رقابت وسازش قدرت هاي جهاني ومداخله كشورهاي همسايه مانع تشكيل جبهه متحدملي ونيروي سوم غيروابسته واصلاح سيستم پولي گرديده وهركدام ازحلقه هاي حاكمه تاامروز ازپشتوانه هاي ارزشي طلا واسعار خارجي وهم ارزش اعتباري بانكنوت وچاپ آن هركدام بسود خودشان وضرركشور وملت استفاده كردند. تاختم دور داكترنجيب الله كه هنوز بانكنوت هاي پنجاه افغانيگي ازيك دست بچاپ ميرسيد تا چهارصدافغاني في دالر معاوضه ميشد. درطول دوران حكومت هاي تنظيمي اسلامي ازسه منبع ( برهان الدين رباني – جنرال دوستم – حكمتيار) بطوربي حساب وكتاب بمنافع خودشان نشروپخش مينمودند وقتي حكومت طالبان نمرات بالاتر ازنمبر34 نوت هاي ده هزارافغانيگي را بخاطر رواج دادن كلدار پاكستان لغو قراردادند دولت اسلامي استاد رباني به چاپ تكراري نمرات پائينتر از34 ازهر نمره سه كاپي درروسيه چاپ ودركانتينرها وطياره برايشان ميفرستاد ، پول ده هزاري دوستمي وهزاري حكمتيار جداگانه چاپ ونشرميگرديدتاهنوز هيچكس حتي دولت كابل به شمول رهبران دولتي وغيردولتي فرمايش دهنده ازداخل وكشورهاي چاپ كننده خارج (چون هركدام بميل خودشان دور ازيكديگر) غيرعلني وغيرقانوني چاپ مينمودند وبه پرزه تقسيم مينمودند.

نميدانند سرجمع پولهاي رئيس جمهوررباني – دوستمي وحزب اسلامي بچه اندازه است پس آقاي احدي چطوردانسته كه مجموع پولهاي چاپ شده غيرقانوني چهارهزارملياردافغاني است.

يك محاسبه ساده براساس مقايسه ارزش افغاني دربرابر اسعارخارجي كه دالر( 45 افغاني  وكلدار دونيم افغاني وقيمت كالا واجناس داخلي درزمان داودخان بوده است وزمان حال ميرساند كه حجم بانكنوت هاي سابقه شامل دوران چهل وچهارنيم هزار مليارد افغاني ميباشدكه براي تعويض آن بدون بودجه دولت چهل وچهار ملياردپول جديد ضرورت است نه 27 ملياردكه رئيس بانك به شمول بودجه دولت وانمودكرد كه گويا ده هزارمليارد آنرا سوختانده وصرف پنج هزارمليارد آن نزدمردم باقي مانده كه ده مليون دالرديگررا ازبانگ خارج ودراختيارصرافان قرارداده ونوت هاي هزارافغانيگي وپيجصد افغانيگي بوسيله صرافان به چوك يادگار پاكستان انتقال يافته وسرنوشت نوت هاي صدافغانيگي و20 افغانيگي معلوم نيست.

درمصاحبه دوم خود پولهاي كهنه را پانزده هزار مليارد وانمودكرد كه اينگونه برخوردهاي تعصب آميز ناشفاف دزدانه درقبال نشروتوزيع پول جديد درحاليكه همه رهبران تنظيم ها ، قوماندانان ، جنگ سالاران ، قاچاقچيان ترياك وآثار باستاني ، دفتر داران درخارج وانجوها سرمايه هاي خودشان رابه دالر ـ طلا ـ كلدار ـ خانه وتعميرها تبديل نموده وپول هاي سابقه نزد طبقات بيچاره ، كسبه كاران ، مزدوران ، معاش بگيران دولتي وافراد عادي مسلح جهادي ومهاجرين بازگشته ازپاكستان وايران عمدتاً درمركز وولايات شمال ، مركزي وجنوب غرب باقي مانده كه طرف بي مهري دولت مركزي قرارميگيرند وپولهاي شان تبادله نميشود ويا بنام دوستمي وتقلبي درحاليكه همه پولهائيكه ازدوره داودخان باينطرف نشرگرديده تقلبي هستند به نصف قيمت وبه اضافه اخذكميشن صرافان قراردادي بانك آنهم درمركز كه قابل دسترسي به افراد ولايات متذكره نمي باشدقابل تبادله ميباشد.

اين سياست فاشستي وجهت گيرانه درحمايت حلقه هاي معين ازائتلاف بين المللي به جنگ سالاران وقوماندانان محلي خودكامه  جدائي طلب فرصت ميدهد تا پول هاي چاپ كرده خويش را درحاليكه منابع عايداتي (گمركي) بنادر ، ذخاير زميني وعسكر مدافع خويش را دراختياردارند. پول هاي مروج شان كه بوسيله آن حكومت مينمايند دوباره بكار بيفتد ودوباره چاپ گردد.

ضرورت مبرم تاريخ كشورومنطقه وستراتيژي

اساسي مردم افغانستان تشكيل دولت ديموكراتيك وحسابي است:

دركذشته هاي دور تاريخ افغانستان قلب سرزمين آريانا ، آفريننده مدنيت زردشتي وپرورش دهنده دو مدنيت يوناني و بودائي درمكتب يونان باختري (( گريگوبوديك )) ودرقرون وسطي انتشار دهنده مدنيت اسلامي از نام خراسان وتنظيم كننده قانون مدني ، شريعت اسلامي (( ابوحنيفه پرواني )) بوده وبا واردشدن لشكر چنگيزيان وسلطه طولاني آنها وبدنبال تيموريان ، شيبانيان از شكوفائي ومدنيت آفريني وداشتن مركزيت واحد دولتي محروم گرديده است، ازآن به بعد تا قرن هفدهم پراگندگي ورقابت قبايل سكونت يافته غالب كه هركدام ميراثي از تبارهاي نژادي ، قومي خويش را درين سرزمين باقي گذاشتند وتسلسل آن تا دهه چهارم قرن بيستم ازوحدت ملي زندگي مدني درشهرها كه ميتوانست وابستگي قومي وعلايق قبيلوي را درتشكيل ملي ذوب كند وازپرورش فرهنگ اصيل ملي آريائي وتشكيل دولت سراسري بازمانده است.

به همين لحاظ افغانستان باتركيب قومي موزائيك ازداشتن دولت ملي نماينده مردم وملت برخوردار نبوده هرچند گاه يك بارتوسط قدرت هاي خارجي مورد تهاجم قرارگرفته وهربار ساحه كوچكتر ازپيشين معمولاً بوسيله حكام دست نشانده وياسران قبيله اي ازداخل با امتياز بخشيدن به سران قبايل قومي خودش واقوام ديگر اداره ميگرديد درقرن هژدهم (1747) دولتي برپايه قبيله اي متمركز سدوزائي بعداز مرگ نادرشاه افشار به قيادت احمدشاه دراني درقندهار تشكيل يافت كه ميخواست سرزمين هاي خراسان درسايه يك دولت واحدومتمركز متحدسازد وامپراطوري خودش را ايجادكند. ولي به خاطرحاكميت قبيله اي نداشتن پايه هاي دولت مدرن ( شوراي سراسري قانون گذار ، قضائي مستقل قوه اجرائيه قانوني وقانون اساسي كشورداري بزودي بعدازمرگ او مورد حرص وحسادت ، شهزادگان وتن پروري وارثين قرارگرفت تا سرنوشتش بدست غيروشاه شجاع افتيد، اختيارسرزمين اش دركنترول بازيگران قرن نزدهم ( هندوبرطانوي ، روسيه وفارس ) قرارگرفت ساحه كوچكي بنام ( افغانستان) زيرحاكميت شاهان مطلق العنان ومحلي رقابت شهزادگان وسران قبايل باساس لزوم ديد بازيگران  بويژه انگلستان بدور ازمدنيت عصروزمان كه درغرب به شگوفائي رسيده بود تا دهه دوم قرن بيستم باقي ماند. بعداز جنگ عمومي اول وتغييريافتن تناسب قوا درمنطقه باثرمبارزه مشروطه خواهان به قيادت شهزاده امان الله خان صاحب استقلال سياسي واولين قانون اساسي شد.

ريفورم هاي سطحي مدنيت غربي را بدون پشتوانه محيطي روي دست گرفت ، توانست بابسياري ازكشورهاي آزاد روابط سياسي برقرارسازد اما باثردسايس استعماركهنه كار ، وشورش روحانيون وملاهاي مرتجع دولت شاه امان الله به سقوط مواجه شد. تاثير مخرب استعمارباقي ماند. چون جاي آن اول به سردسته شورشيان (خادم دين رسول الله) بعداز نه ماه دراختيارسلطنت خانداني جنرال نادرخان وبرادرانش قرارگرفت. درجرگه يي كه نادرخان به ميل خود ازطرفدارانش دايركرد پادشاهي اورا تائيد ولي آزاديخواهان واستقلال طلبان دوره امان الله خان وجهادگران شورشي شمال(بغيرازحضرات) روحاني كه محرك اصلي شورش مانند سالهاي اخيربودند بجاي محكمه بقدرت تكيه زدندمحكوم شدند).

محمدنادرشاه بعدازدوسال پادشاهي بقتل رسيدوپسرش محمدظاهرخان 19 ساله پادشاه شد. راه پدررا ادامه داد به تدبير واستبدادعموهايش نزديك به چهل سال پادشاهي كرد. تااينكه افغانستان 38 سال قبل دراثرعقب افتادگي ، تاثيرات جهان مدني درذهنيت مردم تغييريافتن تناسب قوا به نفع شوروي ومحافظه كاري رژيم بي توجهي امريكاكه افغانستان را (پس كوچه شوروي) ارزيابي ميكرد. دولت سلطنتي درنفس خودش دچار بحران شده ده سال مشروطيت كاذب يا چار دوره حكومت گويا انتخابي مردم ديموكراسي اشرافي شاهانه وقانون اساسي 1343 با لويه جرگه آن دريك كودتاي شصت نفري باطل گرديده به خاطرانحصار قدرت سياسي از درون دربار به جهوريت خودساخته داودخان تبديل يافته است پنج سال بعدبه كودتاي كمونيستي خونين دكتاتوري يك حزبي برخورده ويكسال وچندماه بعدباشغال نظامي شوروي درآمده وچهارده سال به خاطرآزادي دربرابر استبداد واستعماراتحاد شوروي بدون برنامه عمل سياسي ورهبري واحد ملي جنگيده وده سال ديگر بدام انقلاب اسلامي تنظيم هاي جهادي ساخت كشورهاي همسايه وجنگ قدرت ميان تنظيم ها ونظام قوماندان سالاري افتيده است. به همين لحاظ با وجوديكه همه اقشار واقوام بويژه توده هاي عوام افغانستان داوطلبانه بخاطرآزادكردن خانه وكاشانه ووطن سهم گرفتند وقرباني دادند. دشمنان مشترك شان را شكست دادند ولي ازتشكيل دولت فراگيرملي عاجزماندند درنتيجه افغانستان هم چنان درخلاي قدرت مركزي يعني دولت قراردارد.


 

تاثيركشورهاي خارجي

افغانستان قبل ازاستقلال كه باداشتن روابط استعماري با برتانيه وزندگي بومي مردمانش يك كشورناشناخته بود بعداز جنگ عمومي اول استقرار نظام جمهوري درتركيه آغاز دوقطبي شدن جهان ، سپري شدن جنگ عمومي دوم ، بوجودآمدن سازمان ملل متحد ، تقسيم شدن هندوستان بدوكشور هندوستان وپاكستان كه هند درصف اتحادشوروي وپاكستان بنام اسلام ووارث انگلستان درقطار قطب مخالف بلاك شوروي قرارگرفتند افغانستان به حيث يك كشورحايل ميان منافع دوقطب بنام بيطرف درسكوت باقي ماند.

گرچه باهردوطرف وكشورهاي عدم انسلاك روابط سياسي داشت اما طرف توجه هيچكدام قرارنمي گرفت نظام سلطنتي هم بخاطرحفظ ثبات ودوام شاهي مطلقه باين حالت راضي بود وازهردوطرف بمنظورتحكيم پايه هاي قدرت خودش استفاده ميكردولي يك شاخه خاندان سلطنتي ( سردارمحمدداودخان) كه طرف دار عظمت پشتونها وتشكيل دولت واحد قومي دوطرف خط ديورن بود. اتحادشوروي بخاطراهداف خودش ورسيدن به آبهاي گرم ازين سياست طرفداري ميكرد. باپاكستان وغرب كه پاكستان را بوجود آورده بود( ميانه خوبي نداشت)  به همين لحاظ سردارمحمدداود هنگام صدارت ازشوروي سلاح وتخنيك نظامي بدست آورد وباشوروي نزديك شد. اين نزديكي غرب را وادار به تقويه نظام عسكري پاكستان واحياي احزاب بنيادگراي اسلامي در دوكشوربه منظور مقابله با شوروي ساخت. پادشاه درقانون اساسي 1343 مشروطه خود را بزمامدارشدن داودخان وسايرپسرعموهايش مسدودساخت سردارمحمدداودخان درسال 1352 بكمك تعليم يافته گان نظامي درشوروي دركودتاي سفيدي پادشاه را خلع وقدرت را بدست گرفت. ميخواست روابط خود باغرب وكشورهاي اسلامي را حسنه سازد ، اما غرب اعتمادنكرد اين اقدام داودخان درملاقاتي با ليوند بريژنف مورد انتقادقرارگرفت وداودخان برسم اعتراض جلسه را ترك نمود. اين بار شوروي كه حزب ديموكراتيك خلق را آماده كرده بود بوسيله اين حزب بكودتاي ديگري دست يازيدوافغانستان را وابسته خود ساخت ازهمين جا غرب به كارگذاري پاكستان باالخصوص امريكا كه سفيركبيرش را ازدست داده بود. به كمك وحمايت جدي به پاكستان كه نيروهاي مقاومت ملي وافرادمهاجر را درتنظيم هاي جداگانه جهادي بمنظورتفرق ، تحت رهبري افرادي فرصت طلب كه هدف وبرنامه اي جزشهرت طلبي ، بدست آوردن سرمايه وقدرت وامتحان شده دردستگاه استخباراتي ، آي اس آي  زيرنام رهبران جهادي ، مجاهدين اسلام را سازماندهي وآماده كرده بود پرداخت تنظيم هاي جهادي با آغازعمليات تروريستي ، معارف نوپاي افغانستان را نشانه گرفتند، مكتب ها وكتاب هارا به آتش كشيدند، معلمين وتعليم يافته گان را كشتند يا فراردادند پل هاوسركهاونظم دولتي را تخريب نمودند لشكركشي شوروي بافغانستان جنگ سرد را شدت بخشيدوجهان را بدو بلاك ناتو ورشو وابسته ساخت افغانستان بميدان مسابقه دوطرف جنگ تبديل يافت.

ده سال جنگ وآتش باري افغانستان را به سرزميني نيمه ويران شده مبدل ساخت . تاسرانجام دراثرمقاومت بيدريغ مردم درخون تپيده افغانستان وحمايت مالي وتسليحاتي كشورهاي مخالف شوروي عساكر روسيه ازافغانستان خارج گرديدودولت دست نشانده اش بعدازسه سال به سقوط مواجه شد.

 سازمان آما چطوريكه برضدرژيم كودتاي ثور ، آيدولوژي بيگانه كمونيستي مداخله نظامي شوروي مبارزه ميكرد، همزمان به اساس درس هاي تاريخي ، شيوه استفاده ازدين بمنظورسياست را كه هميشه به اغوا وفريب مردم همراه بود. محكوم داشته درنشرات وخبرهاي متعدد ازجمله تحليل نسبي ازوضع سياسي كشور، طرح برنامه موقت سياسي ، توطئه هاي ارتجاع دوسر ، سالهاي دهه شصت شمسي ضرورت وجنجال صلح درافغانستان (عقرب 1370) درصفحه 6 و7 گفته بود:

ب : همچنان تجربه نشان داده است كه رهبران تنظيم هاي رسمي وسران گروپهاي غيررسمي پاكستان وايران ، همانطوريكه ازطرف سازمان كُجا بارها مورد ارزيابي وتاكيد قرارگرفته به نسبت خودخواهي هاي فردي وابستگي به كشورهاي مداخله گرخارجي داشتن تشكيل وبرنامه هاي جداگانه كليشه يي ، ذهنيت عقب گرايانه وذوق امارت وحكومت فردي آغشته شدن به زر اندوزي  وحساب بانكي ازراه فروش سلاح قاچاق مواد مخدر، سنگ هاي معدني ، آثارباستاني ملي وغيره روشن شدن سوء استفاده ازقدسيت دين مبين اسلام ، آنهارا بجاي رسانيدكه نتوانستند دولتي بهتر ازدولت كابل مطابق آرزوي مردم ونيازمندي تاريخ كشورتشكيل دهند.

درسند پيشنهادي ((راه هاي حل سياسي افغانستان (7 قوس 1372 ) بعدازشرح كودتا تاريخ افغانستان درمقدمه گفته شده است: تاحال دوسه باريكه هيئات حاكمه قبيله اي افغانستان هرچندناقص به پيشرفت اجتماعي ومعارف بشري تمايل نشان داده است ، استعمار بوسيله  ملا هاي مذهبي بالاي آن مهرباطل زده است. اولي درزمان اميرشيرعلي خان كه سرويس جاسوسي انگليس بوسيله مذهب توسط اميرعبدالرحمن خان آنرا جبيره كرد.

دومي درزمان اميرامان الله خان بنام جهاد بخاطر دين ومذهب وآوردن حيب الله روستايي خادم دين رسول الله ونادرخان تربيت يافته ازمردم افغانستان انتقام گرفت.

 سوم روسها: اول بنام انقلاب طبقاتي نا شناخته افغانستان را ويران نمودند وبعداً حاكميت دولتي را به اسلام تراشان مذهبي كه تحفه استعمارگراني ديگر بود سپردند. گويا درهرسه بار زمانه چانس هاي نيم بندي بافغانستان داده است تا ازگيرودار تفرقه ، فقروبدبختي وجهالت بيرون آيد. ولي درهرسه بار استعمارازدين ومذهب ازناآگاهي مردم استفاده كرده بوسيله عناصرداخلي گويا رهبران مذهبي وپيشوايان ديني آنرا به قهقرا برده است.

امااكنون حاكميت اسلامي اعم از خلافت اهل تسنن وامامت فقيه اهل تشيع به علل عدم تقاضاي زمان اختلافات ميان اصول شرعي مذاهب (( حنفي وجغفري)) وفقدان شخصيت روحاني فراگيرهمه مذاهب ، تجربه حكومت موقت مجددي (( پشاور)) وحكومت اسلامي كابل واينكه كشورهاي اسلامي حمايه كننده رهبران تنظيم ها اهداف مختلف ومخالف يكديگر دارندا درافغانستان استقراريافته نميتواند.

چنانچه حكومت اسلامي استاد رباني وحاكميت شرعي ؟! طالبان استقراريافته نتوانست وجامعه افغاني كه زمينه هاي عيني تجربه هاي احسن تاريخي ، فرهنگ وكلتورفراگيرملي وبين المللي نداشت به آميزه هاي قبيله اي ، قومي ، نژادي ، زباني وتاحدودي سمتي تجزيه گرديد. وموازي باساختار هاي مذكور بخاطرثبت هويت ها وحفظ هستي شان درقطارديگرواحد هاي جمعيت كشور درتشكيل هاي سياسي ونظامي جداگانه داخل گرديدند. روي همين واقعيت هاي عيني آما ازسالها باينطرف كه دراسناد پيشنهادي به ملل متحد درج است شركت عادلانه نمايندگان شايسته وباتقوي غيروابسته بطرف هاي جنگ قدرت ازهمه مليت هاي واقوام ساكن درافغانستان را درشوراي دولت بطورمساوي ودرارگانهاي سه گانه ( قضاء – حكومت- پارلمان) به تناسب فيصدي نفوس هرقوم درتركيب اجتماع ملي افغانستان دردولت موقت ملي براي دوسال تاتشكيل مجلس موسسان يا لويه جرگه انتخابي به منظورجمع آوري سلاح برقراري امنيت احصائيه گيري نفوس شفاف قومي وملي ، تسويدقانون اساسي قانون مطبوعات واحزاب سياسي وقانون انتخابات وانتخاب دولت قانوني وصالح برشمرده بود. معتقدبوده وهست كه تاسيس پايه هاي دولت وحاكميت مردم برمردم طوريكه از اراده همه مليت ها واقوام واقشارمردم نمايندگي وهمه سازمانهاي تحول طلب وهواخواه ترقي اجتماعي وانكشاف را درچوكات ديموكراسي وپلوريسم سياسي درخود جادهد شرط اساسي صلح بقاي افغانستان مستقل وبيطرف نيازمندي منطقه وجامعه بين المللي ميباشد.

اماهيئات موقت به شمول كميسيون ها ولويه جرگه اضطراري آن كه ازطرف هاي منازعه جنگ قدرت تشكيل يافته وازلحاظ ايدولوژي وسياست با طالبان والقاعده ( تنظيم هاي جهادي به لحاظ مسلكي وسلطنت طلبان ، به لحاظ قومي وجوه مشترك دارندوازطرف ديگر فاقد عقيده نوسازي ووسايل كارآمد ديموكراسي وحاكميت مردمي ميباشند. ازاين رو نميتوانند:

1-      

    درقدم اول مانع سازماندهي طالبان وبازگشت شبكه القاعده وتجمع همه بنيادگرايان دريك تنظيم سياسي گردند.

2-     

    بدون تامين صلح ، برقراري امنيت واستقراردولت پاسخگو وقابل اعتمادمردم ، هيچ كشوري درنوسازي افغانستان سهم جدي نميگيرد.

درنتيجه : چون دولت درآمد داخلي ندارد، معاش ، اعاشه وحفظ اداره موقت بدوش ملل متحد ياكشورهاي دوست تنظيم هاي شركت كننده دراداره موقت كماكان باقي ميماند. درين صورت فاصله بين فقرعمومي اكثريت بيكاروكم درآمد دولتي ثروت بي زحمت اقليت هاي جنگ سالاروعمال كشورهاي مداخله گر بيشتروبيشتر ميگردد. مشكل اساسي بيكاري وبي سرپناهي حل نميشود ومنازعه را به شكل خطرناكي دامن ميزند.

3-    

  مهاجرين نميتوانند بوطن شان برگردند، بازگشتي ها دوباره مجبوربه فرارميشوند، جنگ هاازسرگرفته ميشود، تروريزم ، توليد، قاچاق وترانزيت مواد مخدروجنايات سازمان يافته عليه بشريت بارديگر شيوع پيداميكند.

4-     

      ضمانتي به ختم جنگ آرامش اوضاع وجلوگيري ازكودتاهاي بعدي وجودداشته نميتواند.

5-    

      ازحقوق بشروحقوق حقه زنان وتحصيل دختران دفاع شده نميتواند.

6-        

 چنانچه برحضور مصلحت طلبانه وغيرقاطع آقاي كرزي وطرفداران شاه سابق دربرابرطالبان والقاعده درحوزه قندهار وشمال افغانستان ورهاكردن آنها از زندانها( كه توسط يكي ازآنها خودش درقندهار موردسوءقصد قرارگرفت ودرنواحي جنوب وشرق قبل ازتدويرلويه جرگه حملاتي را سبب گرديد وعمليات سازمان يافته درپكتيا ، بم گذاري دركابل راكت زني درپكتيا – قندهار وهدف قراردادن منابع حياتي ، اقتصادي وفرهنگي بندهاي برق ، ميدانهاي هوائي ، تاسيسات معارف ومكاتب دختران غزني ،سرپل ، زابل ، بندكردن تصويرزنان هنرمند درتلويزيون ، استخراج وقاچاق منظم آثار باقيمانده تاريخي ازسراسرافغانستان ، واردشدن بي اندازه موترهاي قيمتي وسامان لكس ، مافوق ضرورت وتوازن اقتصادي اكثريت مردم نادار افغانستان ، وماليه گيري دولتي جداگانه درهرات قندهار ، مزارشريف وولايات شرقي كابل به كلدارپاكستاني وشهرهاي شمال وشمال شرق افغانستان به پول دالرورواج يافتن كلدارپاكستاني درتمام شهرها وشهرك هاي افغانستان به حيث پول محوري وازدهام شهرها بويژه كابل ازموترها ونفرهاي مشكوك وانجوهاي سازمان يافته سابق درپاكستان وحمله بدفاتر ملل متحد كه درراستاي كمك بمردم نادار وتقويه دولت مركزي عمل نمايند ، فعال شدن روسيه به تقويه مالي ونظامي جمعيت اسلامي وجنبش ملي ، تعليم وتربيه اردوي ديگر ازافسران وكارمندان خاد مهاجر( خلقي وپرچمي) ومجاهدين جمعيت درتاجكستان به پشتوانه وزارت دفاع واداره امنيت موجودواردوسازي اختصاصي كشورهاي منفرد امريكا، فرانسه ، آلمان دربرابر روسيه بجاي همه كشورهاي ائتلاف ضد تروريزم بين المللي واتحاديه اروپايي بدرستي ميرساندكه افغانستان بارديگر اين باردرحضورنماينده خاص ملل متحد وقواي صلح بين المللي وتوجه جهانيان به تامين صلح واحياي مجدد، افغانستان موردسودجوئي كشورهاي منفردورقابت چندجانبه وحدت شكنانه ملي كه بنياد گراهاي اسلام نما مانندحكمتيار، ملاعمر ورهبران تنظيم هاي واحزاب اسلامي افغانستان وپاكستان ودولت هاي دكتاتور عربي درسايه شبكه بن لادن به پلانگذاري آي اس آي پاكستان درداخل دولت انتقالي وخارج ازآن نقش عمده را بازي مينمايد. قرارگرفته است. پيامد اين روند درنبود دولت مركزي متكي بمردم يا تحت قيادت مستقيم ملل متحد باداشتن اختيارات كافي درتامين صلح وتطبيق پلان كاري ، عملكرد خودسرانه كشورهاي درگيرهمسايه بااعتبار ستراتيژي هاي قبلي شان ازيكسو وكاركردسطحي گرايانه ومنفرادانه كشورهاي ائتلاف بين المللي برضدتروريزم ، درقبال افغانستان درحاليكه دولت مردان امريكا بحيث يگانه ابرقدرت وداعي آزادي پيشگام دنياي مدني سياست دوگانه اي را درقبال ديموكراسي ، ودكتاتوري ، حفظ حقوق بشرومحيط زيست درپيش گرفته وطرف انتقاددوستان ومخالفين واقع گرديده هردوطرف را بي باوردرسطح جهاني ساخته وحل قضيه افغانستان را كه درمرحله حاضركليدحل قضاياي منطقوي وبين المللي بحساب ميرود سخت پيچيده وناهموارساخته برعكس اوضاع حاكم برمنطقه وجهان زمينه را به تشكل ومانورسياه ترين نيروهاي ارتجاعي بدنبال اسامه بن لادن وسازمان القاعده مساعد ساخته وميسازد. نبشته اخبارتريبون ملي شماره سوم 26/6/1381 حقيقت داردكه ميگويد: هسته رهبري القاعده وطالبان دست نخورده باقي مانده دولت پاكستان به عنوان منبع ومجري تروريزم هنوزهم بامانورهاي محيلانه ازآن هاپشتيباني مينمايد. واكثريت رهبران تروريست ها باامكانات شان درپاكستان اقامت دارند.

اوضاع فعلي نشانگر آنست كه فعلاً ابتكار عمل درمبارزه ضدتروريسم جهاني لااقل درسطح منطقه دردست پاكستان است ، غرب درراس آن امريكا با تغافل ندانم كاري ( چون امريكابدنبال پلان گذاري دولت انگلس كم ازكم درمورد تقويه صنعت خودش پاكستان ، پرورش طالبان وتروريزم وكشاندن امريكا به جنگ دربرابرآن ورژيم عراق روانست ، ابتكارعمل را ازدست داده به مخمسه دچارگرديده است.


 

اهميت زبان مفاهمه درپرورش احساسات وتفكرملي!

مشكل اساسي ديگر درجوشش وانسجام فرهنگ ملي در راه وحدت ملي كاربرد چندزبان مفاهمه ، گفتاري وانتخاب دوزبان رسمي يا ملي در دولت واحد مركزي است . ودولت واحد ومتمركزتاحال دروجود فرد يعني پادشاه ((سمبول وحدت ملي )) خاندان وقبيله كه مربوط بيك قوم ازاقوام افغانستان بوده طي دونيم قرن اخيركه وضع موجودحاصل آنست شناخته شده است به همين اساس درقانون اساسي 1301 ماده هشتم درتعريف ملت آمده است : (( تمامي مردميكه درپادشاهي افغانستان سكونت دارند بلا تفريق مذهبي ، طبقاتي ، اتباع افغانستان شناخته ميشوند)).

قبل ازقانون اساسي 1343 درحاليكه زبان فارسي دري ( زبان ابومسلم خراساني) ، يعقوب ليث صفاري وابوحضورساماني وسلطان محمود غزنوي واحمدشاه دراني ) وارث بالاستحقاق باختري زبان ملي ورسمي سرزمين آريانا از بحر خضرتا خراسان وهندوستان بوده وهزارهاكتاب وآثارعلمي تاريخي ، ديني ، فلسفي ، هنري زبان رسمي وملي امپراطوري احمدشاه دراني وشاهان ديگرسدوزئي ها تا عهد سلطنت قبيله محمدزئي بوده است.

تنها ازعهداميرشيرعلي خان باينطرف ( البته بدستوربريتانياي كبيركه زبان فارسي رابوسيله زبان ساخته خودش (( اردو)) ازنيم قاره هند برطرف ساخته بود. ازكشيدن خط ديورند) باينطرف درصددمحوه كردن زبان هاي محلي سندي وپنجابي ، كشميري ، چترالي ، بلوچي وغيره من جمله زبان پشتو وقراردادن زبان اردو وبدنبال آن انگليسي درآنطرف خط ديورندميباشد) تلاش هاي باسم گذاري اززبان گفتاري پشتودرنظام عسكري وملكي بجاي اسماي دري به جريان افتيده است.

ازپادشاه شدن جنرال محمدنادرخان بانيطرف آموختن زبان پشتودرمعارف ومكاتب وادارات دولتي بهمه اقوام ومليت هاي افغانستان جبري شد ولي نتيجه نداد نامگذاري ناموجه بالاي افراد مرتب نظامي ، معارف ، هنروغيره كه اسماي اصلي چون پوليس ، معارف ، حارندوي بجاي پوليس وپوهنه بجاي معارف خودرا داشتند دوام يافت . درمواردي كه اسماي بامسماومعني دارنيافتند باعلاوه كردن حرف (د) وپيش آوردن صفت بجاي اسم مانند(دوزارت .... درياست ....) آنهارا گويا تابع دستورزبان پشتوساختند.

اعلانات لوايح ادارات دفاتر ، فارمهاي رسمي دولتي ولوحه هاي اشتهاري دكانها وغيره را به زبان پشتوتغيردادندكه تا هنوزدوام دارد.

درلويه جرگه 1334 ش 1955 ميلادي كه رياست آنرا وزيرمحمدگل خان مهمند به عهده داشت موضوع آن مسئله پشتونستان وگرفتن سلاح وكمك ازشوروي بودكوشيدندزبان پشتو را زبان سراسري ملي وحتمي به تصويب برسانند. اما اكثريت اعضاي لويه جرگه نه پذيرفتند وغلام محمدخان فرهادرهبرسازمان افغان ملت به قهرازجلسه خارج شد واين درحالي بودكه همه مكاتب واموراداري ومفاهمات رسمي بزبان فارسي صورت ميگرفت وهمه اركان دولت ازشاه تا وزرا وسفرايش زبان پشتورا نمي دانستند.

درقانون اساسي مصوبه لويه جرگه 1343 افغانستان كه ديموكراتيك  خوانده ميشود.

درماده سوم فصل دولت آمده است: ازجمله زبان هاي افغانستان پشتوودري زبانهاي رسمي ميباشند.

ماده 35 قيدشده دولت موظف است پروگرام موثري براي انكشاف وتقويه زبان ملي پشتووضع وتطبيق كند.

مفاهيم اين دوماه صراحت داردكه تنها زبان پشتو زبان ملي است. وزبان فارسي هم ميتواند درصورت ضرورت رسميت داشته باشد سايرزبانهاي مردم افغانستان ملي نمي باشند همين قانون اساسي 1343 ملت را چنين تعريف كرده است: ملت افغانستان عبارت است ازتمام افراديكه تابعيت افغانستان را مطابق به احكام قانون داراباشند.

درماده دوم: فصل دولت قيدشده : دين افغانستان دين مقدس اسلام است.

شعايرديني ازطرف دولت مطابق باحكام مذهب حنفي اجراميگردديعني  دولت مذاهب ديگر را به رسميت نه شناخته واگر ازمذاهب غيرحنفي وارد دولت ملي گردند مكلف اند مطابق احكام مذهب حنفي شعايرديني خود را اجراكنند يا حق شركت دردولت ملي وديموكراتيك را ندارد.

لويه جرگه ايكه درسال 1355 قانون اساسي ورياست جمهوري را به سردارمحمدداودخان به تصويب رساند درماده 22 فصل دولت بدون نامبردن ازمذاهب قيدنموده است: دين افغانستان دين مقدس اسلام است آن افرادوملتي كه پيرودين اسلام نيستند دراجراي مراسم مذهبي خوددرداخل حدوديكه قوانين مربوط به آداب وآسايش عامه تعيين ميكند آزادميباشند مگردرمورد زبانهاي ملي (روي سه عامل ) علاقه شخص داودخان به قوم پرستي وعظمنت طلبي پشتون ها (2) علاقمندي شوروي به جذب وساحه پشتونها بخاطررسيدن به بحرهند(3) موازي بودن به سياست تفرقه اندازي انگلستان كه بالاخره دروجود طالبان پشتون تبار عملي گرديد مانند قانون اساي 1343 دورشاهي درماده 23 قيدنمود ازجمله زبان هاي افغانستان پشتوودري زبان هاي رسمي ميباشند درقانون اساسي (جمهوري ديموكراتيك ) افغانستان دور داكترنجيب الله وبه لحاظي كه همه مليت ها واقوام درغياب حاكمان قبلي پشتون تبار دردولت وقيام آزادي بخش ملي شركت داشتند راه انصاف را گرفته به ملي بودن يا رسميت داشتن هيچ زباني حكمي را صادرنكرده درماده دوم دين افغانستان را دين اسلام شمرده ودرماده 38 فصل حقوق ومكلفيت هاي اتباع قيدنموده است: اتباع جمهوري افغانستان بدون تعلقات ، مليت ، نژاد ، لسان ، قبيله ، جنس ، دين ، مذهب ، تحصيل ، شغل ، نسب ، دارائي ، موقف اجتماعي ، محل ، سكونت ، واقامت دربرابر قانون داراي حقوق ومكلفيت هاي مساوي ميباشند وتعيين هرنوع امتيازغيرقانوني ويا تبعيض نسبت به حقوق ومكلفيت هاي اتباع ممنوع بوده مرتكب آن مطابق قانون مجازات ميگردد.

امادرسندپيشنهادي ((جبهه متحدملي افغانستان)) كه بعداز اشغال مزارشريف بوسيله طالبان ازطرف بخش ظاهرشاه ، سازمان افغان ملت ، شوراي تفاهم سيداسحق گيلاني ، تنظيم مجددي ومحاذملي سيداحمدگيلاني ، مولوي محمدنبي بوكالت ازپشتونها دربرابرجبهه متحدشمال بمقام ملل متحد ترتيب يافته وبحيث خط مشي شاه سابق كه همان قانون اساسي 1343 وبيرق شاهي ميباشد پخش گرديده بود دركنفرانس بن درلويه جرگه اضطراري وتعيين زعامت ظاهرشاه باباي ملت وحكومت انتقالي انعكاس يافته . درماده دهم بارديگرلسانهاي پشتو را درصدر اول ودري را درصدردوم رسمي خوانده وسايرزبان هارا ملي ورسمي ندانسته است . ناگفته پيداست كه اعمال هم چوسياست بدستوربيگانه ها به ضررتمام قبايل واقوام افغانستان وجلوگيري ازملت شدن شان درگذشته (كه سبب انهدام ) افغانستان گرديد. وبازگشت دوباره بازهم بوسيله خارجي واتحادباجنگ سالاران قومي خودش وديگر مليتها ومدارا كردن برخلاف اراده ملت دربرابرطالبان والقاعده وحفظ آنها درپناه دولت وپذيرائي ازعربستان سعودي وامارات عربي كه تمويل كننده طالبان بودندوزمينه سازي يك جاشدن تمام احزاب اسلامي وغيراسلامي به شمول حزب اسلامي حكمت يار پياده كردن اهداف تعيين شده طالبان والقاعده زيرپرچم پشتونخوا كه (رهبران شان محمودخان اچكزي – قاضي حسين احمد – شمس الهدا- مولانافضل الرحمن ، ملاعمر وجلال الدين حقاني – مولينا صوفي محمد وخان عبدالولي خان وغيره) تمام سرزمين افغانستان را ملكيت پشتونها ميدانند وبحق زندگي وتعيين سرنوشت ديگرمليت ها واقوام (بخاطرآنكه جاي پاي روشني درتاريخ گذشته بدفاع ازسرزمين وآفرينش فرهنگ ملي ندارنديا بنام اسلام قدرت يافته اند) وبه فرهنگ بنيادگرائي اسلامي خود را مي چسپانند به همين لحاظ قبل از واردشدن طالبان به افغانستان آقاي حكمتيار به پلانگذاري آي اس آي درحمايت مالي بن لادن بخاطر استقراردولت سچه اسلامي جنگيد آقاي سياف وكسان ديگريكه شريك دولت اسلامي بودند به شكل ديگري اين عقيده را ابراز ميداشتند مثلاً : آقاي سياف علناً ابرازداشته بودكه ( شيعه ها ، هندوها ، وغيره دردولت اسلامي جاي ندارند، تمام آثارتاريخي كتيبه ها ، وبتهائيكه درافغانستان باقي مانده مايه شرم وخجالت افغانستان است بايد همه ازبين بروند عجالتاً در اوراق خبرمارشال فهيم بحيث وارث رهبر مقاومت ، وزيردفاع ومعاون اول رياست دولت انتقالي نيز اين عقيده را ابرازداشته واستاد رباني ميگفت: درحكومت اسلامي هركس به نژاد زبان قوم تكيه كند مسلمان نيست وطالبان را نيروي خودجوش ملي وكبوتران صلح اعلام ميداشت.

مدلل نيست سودومفاد پيش كردن ساختگي ومقدم قراردادن زبان ثقيل وقاصر پشتوكه درمحل اصلي خود صوبه سرحدپاكستان بزبان نو پيداي اردو درحال تعويض شدن است نسبت به زبانهاي طبيعي تاريخي چون زبان فارسي دري كه ساير السنه وزبانهاي منطقه منجمله اردورا بدنبال خود تكامل بخشيده وزبان پشتورا معني وغنا داده است . وازخودگذرانه رهنمايي كرده وتاكنون ترجمان اصلي ومحوري بين تمام زبان هاي مروج درافغانستان وكشورهاي منطقه بوده است ، جزعقب راندن پشتونهاي افغانستان ازكاروان تمدن ، تجريد ودشمن ساختن آنهاباساير اقوام وبجاآوردن فرمايش استعمارگران خارجي كه خودشان نتوانستند هم چون عربهاكه طي 180 سال از642 تا 825 ميلادي زبان عربي انگليسي ها طي سه صدسال ازقرن 18 تا قرن بيستم زبان اردو وبعداً انگليسي وروسها 1717 ميلادي تاسقوط امپراطوري سرخ كمونيزم زبان روسي را جانشين زبان فارسي – ازبكي وزبان هاي ديگرگردانند وبه خاطرسلطه پيداكردن كامل درصددنابودكردن فرهنگ آريايي وزبان فارسي دري وبي هويت ساختن اين حوضه طبيعي فرهنگي بودند چه چيزي را جزبي هويت كردن ملت افغانستان وخدمت گذاري به اغيار انتظارداشته ودارند؟

ناديده گرفتن سايرزبانها ومليتها وتحميل يك زبان ناآشنا به كام وزبان سايرمردم ، مشكل ازلحاظ معاني كه ريشه اش را درآنطرف سرحد ميسوزانند وخود زبان انكشاف يافته مدني نيست بالاي سايراقوام ومليتها بويژه براي وحدت ملي افغانستان بسيارمضر ثابت شده ونتيجه اي جزفريب دادن مردمان بيچاره وفقير پشتوزبان وكشاندن آنها بدفاع ازنظام قبيله اي يا قومي اكثريت كه سبب عقب افتادگي اقوام وقبايل پشتون وساير مليتها ومانع جوشش ملي ازيك طرف ومحل پرورش بودوباش تروريزم ، بنيادگرائي درضديت باتمدن بشري گرديده است ثمر ديگري دربر نداشته است چه دردي را دوا مينمايد.

چنانكه  بحران ( 25 ) ساله افغانستان  پوسيدگي نظام قبيله اي ، خانداني ، اكثريت نژادي را راهنمايي ازهم پاشيده ، دولت هاي استبدادي واستعماري در جهان وتجزيه شدن شان بدولت هاي كوچك خودمختار را پيمود، مليتها واقوام محكوم افغانستان شايستگي وطن ووطنپرستي ، مدنيت خواهي ، وبرتري خويش را دردفع وتعرض استعماري پي درپي ثابت ساختند. درعين زمان صاحب تشكيلات نظامي ، اداري اسلحه وروابط باهم سايه هاي هم خون وهمزبان خودگرديده حاضرنيستند به هيچ عنواني تحت تاثير حكومات مركزي مشابه به گذشته بروند وآنرا وحدت ملي خوانند ، زونهاي جداگانه قدرت در هشت حوضه وعكس العمل هاي ذيل مصداق آن برداشت هاي عيني ميباشد.

1-                  

  درصفحه نهم شماره اول سال اول ثور1381 مجله هويت ملي بقلم عبدالحفيظ منصور زيرعنوان (( كليدملت شدنهارا ميدانيم نگارش يافته كه مابرخي ازقسمت هاي آنرا كه بموقع بحث مربوط است اقتباس ميكنيم: آيا بمعني واقعي كلمه ساكنين اين بخش ازكره زمين ملتي وآيا تشكيل ملت داده ايم ؟ درمعني واقعي كلمه ما ملت نيستيم ما قوم هاي متعدد ومتفاوت  هستيم كه دركنارهم زندگي ميكنيم.

ملت: يعني مجموعه بشريكه دريك محدوده جغرافيايي معين زيست نموده داراي نفع وضرر مشترك باشند ونيزازقانون واحدمعيين  تابعيت كنند . اگر تعريف ملت چنين است : اين باين معني مايك ملت نيستيم وخودرا در نفع وضرر هم سهيم نميدانيم . برخي كسان بميان كشيدن چنين بحثي را خلاف وحدت ملي ميشمارندكه قبلاً به اين باور موافق بوديم. گاه به علت رعايت مصلحتها وگاه بدليل باورهاي انتزاعي بيك چنين حقايقي، باپنهان كاري نه گفتن ها نه شنيدن ها ملت هاتشكيل نميشوند- ملت ها زماني تشكيل ميشوند كه درسرنوشت سياسي خودسهيم باشند. تقديرخودرا خود بنويسند. توجه كنيد چرا ماخودمانرا  بازي ميدهيم.

چندماه قبل وقتي شمال افغانستان ميسوخت تباه ميشدميشد. برباد ميشد كجابود اين ملت وهمدردي  كه حداقل به فريادش گوش بدهد.

اين چگونه نفع وضرر مشترك وجود دارد؟ درهمين وقتي كه زندگي ميكنيم دوباراست ازآن سوي ديورند هزاران نفروارد افغانستان ميشوند وافغانستان را ويران ميكنند وبه غارت ميبرند. بدون اينكه ثابت شود اين يك لشكركشي اجنبي است يا لشكركشي داخل چون موضوع ديورند تا هنوز ثابت نيست وموضوع روشني درقبال آن وجودندارد . ملت ها بايد حدودمعين جغرافيايي داشته باشند. ازنظرقانوني همين اكنون ماخودرا تابع قانوني ميدانيم كه درآن يك خانواده معين حقوق واميتازات خاص درنظرگرفته شده است. براي رشد برخي زبانهاي قومي دستورهاي اكيدي دران وجوددارد يعني ميان زبان هاي سرزمين ما تبعيض وتعصب آشكار قايل شده است . ماچگونه ملت هستيم . درحاليكه قانون مايكسان نيست. حدودما معين نيست درتعيين سرنوشت خود سهيم نيستيم . من كليد ملت شدن هارا درين مي بينيم كه آحاد ملت درتعيين سرنوشت خود سهيم گردد.

1-  

  بايد حدودجغرافيايي خودرا معيين ومشخص سازيم . خط ديورند بايد حل شود.

2-   

   مابايد تاريخ ملي داشته باشيم بايد كاررا روي يك تاريخ مشترك وواقعبينانه ملي آغازكنيم. سنددوم اعتراض رسمي محصلين پوهنتون كابل است كه رسماً چنين مطرح كرده اند:

3-   

   اين حقيقت كه وحدت ملي اساس وجودي هركشوروملت را تشكيل ميدهد غيرقابل انكاراست . وسيراين نيزواقعيتي كاملاً آشكار است كه وحدت ملي كشورها درزيرچتر عدالت اجتماعي واحترام گذاشتن به آراوعقايد همه اعضاي خانواده ملي ممكن ومقدور است.

افغانستان واقعاً ديموكراتيك آينده كه ارمان همه مردمان اين سرزمين كهن مي باشد دربستر تفكر ، تساهل ومدارا ميتواند راه خودرا بسوي تعالي وپيشرفت بگشايد. اساس ديموكراسي پذيرش اين امر را الزامي مينمايد كه ما دوموضوع خصوصي وعمومي را ازهم تفكيك نماييم . مردم هرزبان درچارچوب انديشه هاي لسان خود حق انتقاد ويا اصلاح بدون قيد وشرط درزبان خودرا دارا ميباشد.

واينكه دانشكده كلمه فارسي ويا دري است به متخصصين زبان دري ارتباط ميگيرد ودري زبانان حق استفاده ازين يا هركلمه ديگري را داراميباشند، چنانچه اين امر درهرلسان ديگرنيز صدق ميكند لازمه رسيدن به جامعه آيده آل دادن اين حق به همه مردمان اين سرزمين است. وما اين حق را جزحقوق طبيعي وكاملاً منطبق باصول قانون اساسي ميدانيم كه دوزبان فارسي وپشتورا به عنوان زبانهاي رسمي كشوربرسميت مي شاسد حفظ وتعادل را بين اين دوزبان لازمه حفظ روح وحدت ملي ميداند. درهمين راستا درسال 1963 فاكولته طب ننگرهار باامكانات كاملاً برابردرچندكيلومتري انستيتوت طب كابل تاسيس شد كه بطوركامل به لسان پشتوتدريس نموده وهمه برنامه هايش بزبان پشتوبوده وتااكنون نيزچنين است. بناً حفظ وحدت ملي بوجودآمدن رضايت عامه مشروط براين خواهدبودكه اين تعادل واقعاً بدون هيچگونه حساسيت ويا تبعيض تامين وحفاظت شود:

مادرقانون اساسي سال 1343 ميخوانيم:

فصل اول – ماده سوم : ازجمله زبانهاي افغانستان پشتوودري زبانهاي رسمي ميباشند.

فصل سوم – ماده 95 : تمام مردم افغانستان بدون تبعيض وامتياز دربرابر قانون حقوق ووظايف مساوي دارند.

فصل سوم – ماده 31: آزادي بيان ازتعرض مصئون است.

درمورد فيصله شوراي علمي پوهنحي ادبيات كه بخاطررفع تشنج موافقه به نصب آن لوايح بدون زبان پشتوودري شده قابل احترام وقبول محصلين ميباشد.

در صورتيكه پيشنهادات فوق كه مطابق احكام قانون مشروعيت دارد . پذيرفته نه شودمحصلين بخاطر تطبيق قانون اساسي وتامين وحدت ملي دست به تظاهرات وراه پيمايي هاي مسالمت آميزخواهندزد بناً پيشنهاد محصلين اينست كه براي تامين اين حقوق وايجاد فضاي سالم فكري درسطح پوهنتون كليه لوحه ها به شمول لوحه خود پوهنتون كابل بدوزبان پشتوودري وبا استفاده از لغات دانشكده ، دانشگاه نوشته شود تا واقعاً درعمل تمثيل كننده وحدت ملي باشد ( ازطرف محصلين پوهنتون كابل)

سندسوم : درصفحه 22 كتاب ملت وحل مسئله ملي (( بقلم فارابي طبع سال 1376 شمسي آمده است : شواهدوجود نداردكه درافغانستان كلمه ملت قبل از دوره مشروطه خواهي وسلطنت شاه امان الله خان روي زبان ها آمده باشد. چنانچه تاسال 1343 كه قانون اساسي جديد نافذ شد. اين كلمه دراسناد رسمي وفرامين دولت به نظرنمي رسد بجاي كلمه ملت كلمه رعيت وفرمانبرداران بكار رفته كه به ماهيت تركيبي گروهاي اداره شونده نامتجانس كه به جزازعامل (حاكيمت دولتي) ديگررابطه به ضابطه ازعناصرمشترك ، كلتورملي ، نژاد يك دست ، زبان واحد مفاهمه وسرزمين ثابت تاريخي وجود نداشت وبه شيوه ( توليدآسيايي) وحكومتهاي تن پرور مطلقه فاميلي اداره ميشد مطابقت داشت درپاورقي صفحه 42 درپاسخ سوال (( چطورزبان نقش درجه اول درتشكيل مليتهابازي ميكند)) پاسخ گفته : زبان به عنوان دستگاه ازعلايم بما امكان ميدهدكه ازنتائج تجارب ديگران درنسل معاصرو هم چنين ازتجارب نسل هاي گذشتته استفاده كنيم يعني ازنتائج تجارب كسانيكه نه درزمان حاضراند ونه درمكان تكامل اجتماعي انسان ازطريق جامعه منتقل ميشود تنها وسيلهء كه جامعه براي اين انتقال دراختيار داردزبان است:

آنچه ما امروزبنام تمدن وفرهنگ ازآن برخورداريم درنتيجه هزارهاقرن مبارزه انسان با طبيعت انباشته شده ويكجا دراختيار ماقرارگرفته است بوسيله زبان ما آنرا درك واستفاده ميكنيم اگر زبان ازجامعه انساني گرفته شودچراغ اجتماع ازحركت بازمي ايستد. جامعه انساني ازهم گسيخته ميشود. چون زبان يك پديده اجتماعي است كه درجريان كار با توليد اجتماعي ميان انسان ها بوجودمي آيدوتنها وسيله ارتباطي ميان افراد جامعه نيزميباشد هرقدردامنه اجتماع انساني بضرورت مراودات توليدي وآفرينش وسعت پيداكند افراد درچوكات خانواده ، خانواده ها درچوكات قبيله ،  وقبايل درچوكات عشيره وعشاير درچوكات ملت به زندگي اجتماعي مكلفيت پيداكند صاحب سنت ها، فرهنگ وتاحدودي ذوق هاي هنري مشترك ميگردند. عمده ترين وسيله ئيكه اين سنتها ، تجارب وفرهنگ را ازگذشتگان به آيندگان نقل ميدهدوميان زندگان اوج ميدهد. وافراد جامعه را باهم پيوندفكري، ذوقي وكلتورمشترك معيين مي بخشد همين زبان مفاهمه است كه بيش ازساير عناصر سازنده ملت پايدار باقي ميماند وهم پاي تكامل ، جامعه انكشاف مينمايد بعباره ديگر يك سرزمين با سنتهاي مشترك وفعاليت هاي اقتصادي مشترك بازبان مشترك همراه است بدين علت است كه يك زبان بخشي ازتعريف (صفت) مردمان گروهاي انساني وملت را تشكيل ميدهد در واقع تشكيل انديشه ها وتبادله انديشه ها ازجمله كلتوروفرهنگ ملي بدون زبان مشترك امكان پذيرنيست: وانديشه ها هم طوريكه شيخ اشراق گفته است:

اي برادر تو همين انديشه ئي

مابقي جزاستخوان وريشه ئي

بوسيله كلمات ومنطق زبان هستي پيداميكند: ازطرف ديگرباپذيرش دويا چندزبان رسمي دركشورواحد ودولت واحدمركزي روحيه وحدت ملي وتفكر ملي بوجود آمده نميتواند.

قدرمسلم اينست كه : بازبان مادر (( دري فارسي)) كه نودپنج فيصدمردم افغانستان آنرا ميدانند وبه آن حرف زده ميتوانند زبان رسمي قبول شده يا زبان انگليسي كه ازيكطرف زبان بين المللي همه كشورها وزبان كمپيوتر به همه ملت هاي جهان تبديل شده وازجهت ديگراكثريت باسوادان وتحصيل يافتگان جامعه افغاني با آموختن اين زبان روي آورده وازجهت ثالث به ميزاني كه جامعه بين المللي دراعمار وباز سازي همه جانبه افغانستان ازهم پاشيده سهم ميگيرد واين كشوررا مدني ميسازد آموختن اين زبان بحيث دهليز رسيدن به علم ومعارف بشري ، ساينس وتكنالوژي به همه نسل جوان كشورلازمي ميباشد تاشكست تروريسم وبنيادگرائي وقطع كامل توليدپروسس وقاچاق موادمخدره وقطع مداخله همسايگان وتشكيل اردوي بيطرف وتثبيت حاكميت فراگيرمركزي درچوكات ديموكراسي وختم مسئوليت قواي بين المللي صلح ، زبان انگليسي ميتواند بحيث زبان رسمي دولت قبول شودوسايرزبانهاي ملي اختياري باشد وازطرف دولت براي رشد وتضعيف هيچ زباني مداخله صورت نگيرد.


 

(برخورد دولت ها درقبال يكديگر)

يك ميراث منفي درتداوم رفت وآمد دولتهاي تحميلي وعامل مهم درتكرارحوادث  بنيان برانداز اجتماعي ، اقتصادي و سلب اعتماد ازافراد نخبه وسازمانهاي سياسي ودولت هاي كودتائي سه دهه اخيرنداشتن خصلت ملي وعدم تعهد به وعده هاي داده شده وپابندي به قوانين قبول شده نزدمردم مانند حسابدهي ازاعمال وكاركرد دولتمردان دادن كيفر به خائنين ملي وپاداش مناسب به خدمتگذاران صادق ازطرف دولتهاي رنگارنگ گذشته وبرائت دادن بدكاران ومجرمين جنائي ازطرف دولت هاي بعدي وازدواج مجدد با آنها درسي سال اخير بوده است . كه سوظن وبحران بي اعتمادي را بوجودآورده است اين جريان ناسالم ازيكطرف اعتبار مشروعيت هرنوع دولتي را زايل ساخته ازطرف ديگر خودبيني فساد اداري سواستفاده ازقدرت وپارتي بازي كودتاهارا دروابستگي كشورهاي مداخله گر تشويق نموده وثبات سياسي را دررگ رگ جامعه ملتهب ساخته است.

درواقعيت امر پذيرش هردولتي ازطرف مردم واستحكام يافتن ثبات سياسي واجتماعي درافغانستان ومنطقه بسته به اين استكه : دولت  ارمغان بن در برابر جنايتكاران ملي ، قاتلين ملت وخراب كاران سرزمين ، سارقين بيت المال وهستي فرهنگ تاريخي اين كشورواستقرار حاكميت قانون چگونه برخوردمينمايد؟

آيا با آنهاسرجوال راگرفته همراه ميشود؟ يادربرابرآنها قرارميگيرد وبنياد عدالت را ميريزد؟

آما ازين جهت كه مردم افغانستان به علت فرار دولتمردان قبلي ، بدون داشتن دولت مركزي بر پايه سنتهاي بومي وقومي وروحيه آزادمنشي بدون استثنا در برابرشوروي جنگيدند ووطن خودرا آزاد نمودند. لاكن به علت نبودن تشكيلات سراسري ملي هدفمند ، عدم اعتماد ميان اقوام وتنظيم هاي چندگانه جهادي به تشكيل دولت فراگير موفق نگرديده ودرمرحله اول درگيرجنگهاي تنظيمي ودرمرحله دوم با سرازيرشدن طالبان پشتون تبار از پاكستان دوچار جنگهاي قومي گرديدند. به اين اساس سازمان آما كه به عواقب آن آگاهي داشت ازآغاز خواهان تشكيل حكومت عبوري بيطرف با اشتراك افرادشايسته تمام اقوام ومليتها بتناسب نفوس شان دردولت مركزي بوده شمارش نفوس هرقوم وكل نفوس كشوررا ازوظايف حتمي دولت عبوري ميدانست . چون احصايه گيري قابل باور وجودنداشته هرقوم بخاطر بدست آرودن امتياز بيشتر تعداد فيصدي نفوس شانرا به چند برابراز آنچه بوده اند ، وانمود ميساختند مثلاً پشتونها درحاليكه نفوس شماري نشده واكثريت پشتونها تذكره تابعيت ندارند، تعداد نفوس شان را ازهشتادتا نودفيصد تاجكها از60 تا 70 فيصد هزاره ها از25 تا 30 فيصد ازبكها وتركمن هااز20 تا30 فيصد – پشه يي ها ونورستاني ها از10 تا 30 فيصد عربها ، بلوچ ها وهندوها هركدام تا 10 فيصد ارقام ارايه كرده اند كه اوسط آن 225 فيصد ميشود كه باين اساس تعدادنفوس كشور به بيش از50 مليون نفر ميرسد مبالغه است.

ولي آما فيصدي تركيب نفوس كشور را (بادرنظرداشت 17 مليون احصايه گيري زمان داودخان ) باتخميني كه به يقين نزديك است درطرحهاي پيشنهادي اش باين قرارمعيين داشته:

1-     

     (1)پشتونها 35 فيصد ( 2 ) تاجكها وقزلباش ها 30 فيصد (3 هزاره ها 15 فيصد ، (4 ازبك ها وتركمن ها (9 فيصد (5پشه يي ونورستاني ها 5 فيصد (6 بلوچها سادات وعرب ها 4 فيصد (7 ازهندوها 2 فيصد اكنون درحاليكه حكومت آقاي كرزي  هنوزدرمركز استقرارنيافته ، جنگ قدرت ميان گروهاي سهمدار دراداره انتقالي جريان دارد.

فرامين صادركرده اش درولايات ومركز ضمانت اجرائي ندارد. ولايات افغانستان عملاً به حوضه هاي جداگانه حاكميت تنظيمي وقومي خودمختار قوماندان هاي بزرگ تبديل يافته ، مصروف رقابت بخاطر بدست آوردن منابع عايداتي بيشتر براي خودشان هستند. اردوي ملي بيطرف درحضور اردوهاي تنظيمي وحكومت تنظيم ها ايجاد شده نميتواند. وحكومت نتوانسته يكي ازوظايف محوله خود را انجام دهد. پنج مليون مهاجردرخارج آواره مانده خانه ، زمين محل كاروسرپناهي درافغانستان برايشان ميسرنيست سركرده هاي اقوام ومليت ها به تشكيلات نظامي وسلاح دست رسي پيداكرده ، برتري وتوان دفاعي خودرا درحفظ استقلال وطن شان دربرابر دواستعمارگرشمال وجنوب ثابت نمودندوعملاً درصحنه سياسي نظامي كشورحضوردارند برعكس مناطق شرق وجنوب كشوركه دركنار طالبان قرارداشتند درمقاومت برضد طالبان والقاعده سهم نگرفتند. ولي به قرار گزارش رسانه هاي خبري اكنون هم به پناهگاه طالبان ، القاعده وبنيادگرائي مبدل گرديده با انتقال دادن اسلحه منجمله راكتها ازپاكستان بداخل افغانستان ازطرف حكمتيار جهادبرضد نيروهاي ائتلاف بين المللي اعلان ميشود. درشهرهاي كويته ، پشاور،كراچي ، لاهور به اشتراك اعضاي دولت هاي ايالتي به فيصله مجلس عمل درتائيد اعلاميه حكمتيار مظاهرات صورت ميگيرد صبغت الله مجددي وپيرگيلاني كه مدافعين طالبان بودند درهمين حال حكومت آقاي كرزي كه به پلانگذاري افغان ملت امتياز نشر پول وامورمالي را بدست آورده است درصدد توزيع تذكره تابعيت بدون ثبت هويت قومي ومليتي اقوام غيرپشتون وسلب هويت ملي وتاريخي ازملت هاي غيرپشتون ومدغم كردن جبري آنها به حيله ( مودل شهروندي مغرب زمين ) وايجاد وحدت ملي درچوكات افغان وافغانستان يعني جاي وسرزمين افغانها يا پشتونها بدون جساب وكتاب ونفوس شماري وداشتن تذكره تابعيت اكثريت قومي پشتونهارا مسجل سازنداقوام ومليتهاي ديگر را ( طوريكه دركتاب گونه ها جعل كرده اند) اقليت هاي مهاجر بي وطن وانمودسازند.

ايجاد مجدد اداره اختصاصي انكشاف زبان پشتوجانشين پشتوتولنه سابق ، خواستن شوراي مركزي حزب اسلامي حكمتيار تحت قيادت آقاي هلال معاون حكمتيار بكابل – ملاقات آقاي لخضرابراهيمي با رهبران شناخته شده طالبان درپاكستان به منظورسهم دادن آنها دردولت مركزي افغانستان درهمين راستا صورت ميگيرد.

واين همان سياست قوم زدائي وپشتون سازي طالبان است كه ازطريق دولت انتقالي اسلامي صورت ميگيرد اعمال اين سياست باگذشته تاريخي وجريان عيني مدنيت درجهان امروز وآماده گي اقوام ديگر بخاطردفاع ازفرهنگ تاريخي وطن مشترك وهويت قومي وملي شان كه با خاستگاه مدنيت جهاني مطابقت پيداكرده با منافع هيچ گروه اجتماعي ، منجمله اقوام پشتون وناقلين شان درولايات شمال وجنوب غربي نمي باشد. سازمان اتحاد آزادي مردم افغانستان (آما) مشكلات همه جانبه جامعه جهاني را نسبت به نابودنشدن كامل حلقات تروريستي وسازمان القاعده ازيك طرف ونبود ميكانيزم حسابي شفاف را بمنظوررفع مشكلات همه جانبه مردم وجامعه جهاني دركشورجنگ زده افغانستان به خوبي درك ميكند ولي رفع اين مشكلات را ما درتشكيل دولت موقت بيطرف حساب شده بخاطريكه اين دولت وابسته ومديون به كشورهاي جنجال برانگيزنمي توانست باشد وبا نيروهاي صلح بين المللي كه ميانجي هاي بيطرف بحساب ميروند  اهداف مشترك وخصلت مشترك ميتوانند داشته باشند مشاهده ميكنيم وصورت شكل گيري آنرا" اگرچه ناوقت شده" يادآورميشويم.


 

راه هاي عبور ازين تنگنا به جاده

ديموكراسي وپلوراليزم سياسي:

بامحاسبه سير حوادث دريك سال اخير وكاركرددولت پاكستان درسازماندهي مجدد طالبان ويكجا كردن آنها با احزاب جهادي مولوي محمدنبي ، مولوي خالص ، گلبدين حكمتيار وپنج سازمان بنيادگرائي پاكستاني  ( مجلس عمل ) تحت رهبري مولانا فضل الرحمن سازمانده طالبان ويا القاعده وواسطه كاري ورفت وآمد آقايون مجددي وخاندان گيلاني به پاكستان وافغانستان وديدن آقاي كرزي وبخش ظاهرشاه باباي ملت وهمآهنگ سازي فعاليت هاي اين دسته ها با پشتوانه مالي وسياسي بن لادن وكشورهاي عربي طرفدار طالبان چون امارات عربي وعربستان سعودي وسفرگويا رسمي محمدظاهرشاه به امارات عربي بايد درهمين چوكات صورت بگيرد وواضح ميسازدكه :

مرحله سوم توطئه به شكل جداگانه پشتونهاي دوطرف سرحد بخاطربدست آوردن عمق ستراتيژيك پاكستان با ماسك ومذهب وهابي كه باكلتوروفرهنگ قبايلي به آساني مي آميزد( طوريكه قوماندان آي ساف درمصاحبه مطبوعاتي  هفدهم جدي 1381 خود ازقول استخبارات خودشان هوشيارباش ميدهد ، دردست تهيه است.

درچنين صورتي جبهه متحدشمال كه ازاقوام ومليت هاي غيرپشتون دربرابرطالبان پشتون تبار درجبهه مقاومت تشكيل يافت وتوانست در كنار ائتلاف بين المللي ضد ترورزيم ، طالبان را ازعرصه سياسي ونظامي خارج سازد. حق دارددر برابر اين ستراتيژي جنايتكارانه پاكستان نيروهاي نظامي واسلحه دست داشته خويش را براي دفاع  ازخودوسرزمين شان نگاه دارند. وازآن حسب ضرورت استفاده كنند ازاينكه نيروهاي ائتلاف بين المللي به نسبت نا بلدي درجنگهاي نا اعلان شده غير منظم ، عدم شناخت اراضي كوهستاني وتكتيك هاي دهشت گري وتروريزم وكمي تعداد نيروي انساني نميتوانند بطور موثربا آن مقابله كنند. ازطرف ديگر جبه مقاومت كه نسبت به خواستگاه نژادي ومذهبي قبايل آزادمنش ديموكراسي غيرنژادي برخورداراند با نيروهاي ائتلاف بين المللي دشمن مشترك دارند. چون حوادث داراماتيك وفاجعه بار تروررهبر مقاومت احمدشاه مسعود ويازدهم سپتامبر امريكا زمينه آنرا مساعد گردانيد تا ايالات متحده امريكا درافغانستان به مداخله نظامي متوصل گردد. افغانستان بحيث گره گاه مهم درجيوپولتيك منطقه به مرحله خاص ديگري وارد شود. بهمين لحاظ رهبران امريكا ناكامي افغانستان را ناكامي امريكا ميداننداين اهداف مشترك وهمسوئي ميان جبهه متحدشمال وائتلاف بين المللي ضد تروريزم – حضور فزيكي قواي حافظ صلح درهمكاري مشترك با پوليس وشش كندك ازتعليم يافته گان ( اردوي ملي ) فرصت آنرا مساعد ساخته تا امنيت كابل تضمين شود. چون ازطرف كشورهاي همسايه شمال وغرب افغانستان درشرايط حاضرخطر افغانستان را تهديد نميكند نيروهاي نظامي وزارت دفاع ورياست عمومي امنيت  قول اردوهاي تخار ، مزارشريف ، هرات دولت انتقالي لازم دارند بمصرف قومانداني ائتلاف بين المللي تحت پوشش هوائي فقط در برابر تحركات مداخله گرانه تروريستي ، نقل وانتقال سلاح بم گذاري وراكت زني ازطرف پاكستان درمناطق شرقي وجنوبي وضع الجهش بگيرند ومانع نفوذ وتحركات خرابكارانه آنها درداخل افغانستان گردند زيرا تا وقتي مركزيت تروريزم ، بنيادگرائي مذهبي ومواد مخدر ازين ناحيه بركنده ونابودنگردد. تشكيل دولت مركزي قانونمند درافغانستان صلح وآرامش درمنطقه روابط مسالمت آميز وجامعه مدني بوجودآمده نميتواند. وهمرديف با آن حداقل فرصت هاي مناسب براي سهمگيري مردم وجامعه مدني ، درشرايط زورسالاري وموجوديت سرمايه بادآورده نزد قوماندانها وتنظيم هاي جهادي شركت كننده دردولت انتقالي اسلامي . براي اقشار مردم محتاج ، آواره وبيكار ميسر نميگردد.

با توجه باآنچه گفته آمديم واضح ميگرددكه:

1-           

      تشكيل كنفرانس بن ازتنظيم هاي چند بارامتحان شده درگير وتشكيل اداره موقت وبدنبال ان لويه جرگه اضطراري بابتكار وسرپرستي سازمان ملل متحد ( بجاي دولت موقت بيطرف تكراراشتباهات گذشته راسوء قصد عليه اين طرح صلح آميز بمنظورادامه جنگ ومداخله كشورهاي اطراف افغانستان بوده است. نه حل قضيه افغانستان  ونجات مردم بسوي آزادي وديموكراسي.

2-    

 يك بارديگر ثابت ساخت كه: بازگرداندن مردم بگذشته تحت اداره دولت هاي متمركز ، شاهي ، جهوري خانداني ، امارت يا جمهوري اسلامي ، حكومت تك قوي وتك حزبي ياائتلافي ازتنظيم هاي نظيردولت انتقالي  موجود حتي دراتحاد با پايگاه هاي جديد قدرت يعني قوماندانان مسلح بجاي خانان وفيودال هاي سابق درچوكات اصول وقوانين يك حزب يا قانون اساسي 1343 با بيرق شاهي بتائيد جرگه ها ولويه جرگه هاي ساختگي يا شوراي حل عقد به اراده وخواست مردم بوجودنمي آيند وازتاريخ پيدايش شان تا الحال فقط اهداف زمامداران را صحه گذاشته اند، درعصرحاضر بالخصوص درشرايط بيداري مردم وحضورجامعه بين المللي بدفاع ازديموكراسي درافغانستان امكان پذير نمي باشد.

3-                  

شخصيت ساختن بي مقدمه آقاي كرزي درفاصله 13 روزازطريق امواج راديو ازخارج ورئيس اداره مؤقت شدنش بدنبال ساخت وبافت با قوماندانهاي جبهه متحد شمال بدون داشتن توافق نظرمشترك سياسي ودادن رتبه هاي بلند وامكانات دست درازي به اموال دولتي وغيردولتي جهت فاسدكردن .

4-     

     آنها با بدنام كردن جبهه مقاومت وتقسيم املاك بيت المال (ارگ جمهوري ) خانه هاي تحت تامين دولت ، زمين هاي دولتي ، شيرپور ، قطعه 315 ، پاركها وميدان هاي سپورتي مكاتب ، اطراف ميدان هوائي ، بلندمنزل هاوماركيتهاي تجارتي ويك مليارددالر امدادخارجي ميان خودشان وترس اين دولتمردان ازيكديگر وروبروشدن بامردم وپنهان شدن آنهادر قصرها وموترهاي شيشه تاريك با قطاري ازباديگاردهاي خارجي وداخلي مسلح نميتواند ثمرديگري جزخودسري ، بي امنيتي ، بي بازخواستي ، رشوت خوري ، دزدي باسلاح ، راه گيري ، ظلم وتعدي ، بيكاري ، فقروقيمتي بي خانگي بي آبي وغيره آلام دردآور به بارآيد. واين ميرساندكه حكومت آقاي كرزي باتنظيم هاي شركت كننده جهادي وقوماندانان مصروف تقسيم غنايم گرديده وقادر به رفع هيچ مشكلي ازمشكلات مردم نيست. وخودبار دوش قواي صلح وجامعه بين المللي شده است ازاينكه ازطرف اين قوماندان ها به رياست دوره انتقالي تعيين گرديده نميتواند ازمردم نمايندگي كند. پس صلاحيت تسويد قانون اساسي ، تشكيل جرگه ملي ( پارلمان صدنفري  يا مجلس اعيان دوره شاهي ) وتوان برگزاري انتخابات آزاد را نيزنميتواند داشته باشد.

5-           

   سازمان اتحاد آزادي مردم افغانستان ( آما ) همانطوريكه ازسال 1352 رژيم داودخان وبعدازآن انقلاب گران ثور 1357 را به عدم انحصار قدرت تك حزبي وايجاد جبهه وسيع ملي متعهد به تقوا واهداف روش سياسي بدون ادعاي داوري مشوره كتبي ميداده است ، تنظيم هاي جهادي اسلامي بدون برنامه سياسي را درتشكيل دولت فراگير همه اقوام ناتوان بحساب ميگرفته و ادعاي شانرا غير عملي و مضر بحال افغانستان اعلان مينمود و مخاف تطبيق پلان پاكستان و آوردن گروه هاي مختلف المرام جهادي از نام ملل متحد با تشكيلات جداگانه تحت رهبري شخصيت و تنظيم ضعيفي چون صبغت الله مجددي وتنظيم چند نفري اش نجات ملي مانند مرحله كنوني بوده است و تشكيل جبهه متحد ملي ديموكراتيك غير وابسته به طرف هاي جنگ و حكومت موقت بيطرف دوساله را به منظور سرد سازي و گذار مسالمت اميز به سوي انتخابات آزاد وحكومت قانون در همكاري نزديك با ملل متحد را پيشنهاد نموده است حالا هم به خاطر جلوگيري از بحراني شدن بيشتر اوضاع سياسي، نظامي و اقتصادي در منطقه، تبديل شدن آقاي لخضر ابراهيمي و كميته تحت فرمانش راكه تاحال باصرف بودجه گذاف از كيسه ملل متحد ، بجاي تامين صلح درحفظ موازنه قدرت تنظيم هاي وابسته ودوام جنگ ميان آنها وناديده گرفتن نيروهاي سالم ملي وحفظ رقابت ميان كشورهاي منطقه كوشيده وكميشن خود را اخذ ومردمان دربدرافغانستان را ازنعمت صلح وحق تعيين سرنوشت محروم نگهداشته است. ضروري ولازمي ميدانند وازشوراي امنيت ملل متحد تقاضاميكند درحاليكه قواي حفظ صلح ملل متحد رسماً درافغانستان حضوريافته است.

6-               

       دايركردن يك شورا يا جرگه كاري وسيع البنياد ازافغانهاي غيرتنظيمي بيطرف خوش نام كه به جنايتكاري متهم نباشند(بدون شك ملل متحد لست اين اشخاص را درجيب خوددارد) با نظرداشت بيست مليون نفوس تقريبي كشور از هربيست هزار نفر يك نماينده كه شامل شخصيت هاي سياسي ، اجتماعي علما وحقوق دانان وجامعه شاناسان از تمام ولسواليها مراكز ولايات ونواحي شهري ويك هزار نفراز قطار جامعه مدني داخل وخارج افغانستان كه 700 نفرآن بايد اززنان تحصيل يافته باشند. با صلاحيت وصوابديدملل متحد وكشورهاي اكمال كننده ايساف به كابل آورده شوند  درمركزتحت نظارت ملل متحد ـ نمايندگان ايساف وپارلمان اروپا كه اين شورا درپلتخنيك كابل دايرشود. وآقاي كرزي مطابق به وعده صريح در خط مشي خود آماده گي به استعفي بگيرد. وقدرت بطورمسالمت آميز انتقال كند وقتي شورا مطابق به آجندا ازقبل تعيين شده دايرگرديد پروگرام كاري ذيل دربرابر شوراگذاشته شود.

1-          

     انتخاب هفت تن ازافراد شايسته مدنيت يافته از شش مليت پشتون تاجك هزاره ، ازبك ، تركمن ، پشه ئي ، نورستاني ، بلوچ سادات يا عرب نژادان ، به اضافه محمدظاهرشاه بحيث رئيس شوراي موقت دولت بيطرف را ازميان اين شورا يا جرگه در راي گيري انتخاب وبه تصويب برساند بعداز آن شوراي دولت موقت رياست جلسه را بدوش بگيرد.

2-   

      قاضي القضات : اعضاي ستره محكمه ورئيسان محاكم ولايات را تعيين كنند.

3-              

  29 نفراز29 ولايت افغانستان. به تناسب (( هشت نفر وزيرازپشتوزبانها (2) هفت نفروزير ازتاجكها وقزلباش ها (3) چهار نفروزيراز هزاره ها (4) سه نفروزيراز ازبكهاوتركمنها(5) دونفروزير ازپشه ئي ونورستاني (6) يك نفروزيرازبلوچها (7) دونفروزير از سادات وعرب نژادها (8) ويك نفروزير ازهندوهاي افغانستان (تابدست آمدن احصايه دقيق تركيب ملي) كه بيست نفرآن ازداخل وده نفرآن ازمتخصصين مهاجرافغاني دراروپا ، امريكا وحوزه آسيا دركابينه دولت موقت و29 نفرديگر را به اساس داشتن تقوي ، تخصص ونام نيك بحيث واليان ومركزولايات بتصويب برسانند

5-

شوراي ملي دولت موقت را به تناسب نفوس ولايات وشهرها به تعدادي كه شورا فيصله ميكند ازهمين شوراتعيين وتوظيف فرمايند.

6-

 همچنان يك كميسيون نظارتي مستقل براجراي قوانين وفرامين قانوني به تعداد ولايات.

7-

تعيين كميسيون پرسونل اداري وفني ادارات دولتي به تعداد وزارت خانه ها وادارات مستقل درحدودشصت نفر

.

8-

تعيين كميسيون باصلاحيت فني پروژه سازي براي جذب كمك هاي خارجي به تعداد وزارتخانه ها وولايات شصت نفر

.

9-

 تعيين كميسيون تصفيه حساب املاك واموال وشخصي وحراست ازدارائي عامه بيست نفر.

10-

 تعيين كميسيون تسويد قانون اساسي ، قانون ، احزاب وقانون وانتخابات ونشرآن جهت ابراز نظراقشار مردم. تاقبل ازتصويب بالاي آن بحث هاي همه جانبه اقناعي وتكميلي صورت گيرد.

11-

 ازاينكه نيازي به قطعات منظم عسكري ، گروهاي مسلح جهادي ودستگاه موجوده امنيت دولتي دركابل ولايات شمالي وغربي درميان نيست نيروهاي بين المللي ( ايساف) كندك هاي اردوي ملي وپوليس ميتوانند امنيت كابل را بگيرند، قول اردوي مركز شمال وجنوب غرب ميبايستي دردوبخش ضروري.

12-

نظامي به منظورعمليات مشترك با نيروهاي ائتلاف ضد تروريزم  امريكا درسرحدات شرقي ، جنوب وجنوب غربي ، تا محو تروريزم ونابودي بن لادن ازين مناطق ومسدودكردن سرحدات واستحكام دولت مركزي وبوجودآوردن اردوي ملي انجام وظيفه نمايند بخش ديگر آن كه كهن سال تراند ، درتشكيل قواي كار بمنظوربازسازي واعماروطن شان مصروف ساخته شوند.

13-    

   ما درپيشنهادهاي قبلي بعدازجابجاشدن قواي صلح بين المللي درافغانستان تاسيس يك بانك بين المللي مختلط ازسازمان ملل متحد، كشورهاي منفرد كمك دهنده سرمايه گذاران دولتي وشخصي خارجي وافغاني رادركنترول ونظارت سازمان ملل متحد بخاطركسب اعتماد سرمايه گذاران ، به هدر نرفتن سرمايه جلوگيري ازهرج و مرج انجوها وفساد اداره خودسري وتقابل بي ثمر انجوها دريك ساحه كوچك مورد علاقه شان وغيره پيشنهاد نموده بوديم تا كمك هارا به اطمينان جذب كنند كه تاهنوزصورت نگرفته وضرورت آن بشدت احساس ميشود.

خلاصه آما بحيث يك جريان ملي رسالتمند مطابق به پرنسيبهاي هميشگي خودكه ازيك طرف مدعيان قدرت را براساس ماهيت وظرفيت شان قادروشايسته رهبري انحصاري جامعه ومملكت داري ندانسته با صراحت ازهمه آنها انتقاد نموده ازطرف ديگر بخاطرقناعت بخشيدن واصلاح آنها حداقل وظايف كاري وملي را بخاطرخروج شان ازتنگنا وهمراه با مردم صادقانه درجلوشان قرارداده است. روي همين پرنسيب يكبار ديكر سازمان ملل متحدرا به بازنگري وتجديدنظر درفيصله هايش به اقدام كاري درتشكيل شوراي بيطرف وحكومت آقاي كرزي وشاه سابق را درصورتيكه بازسازي افغانستان را به بنيادهاي فروريخته قديم ونهاد هاي متلاشي شده سي سال قبل ممكن ميدانند به پيشنهادات شخصي ذكرشده درين رساله عطف توجه فرمايند.

ورنه ما باورداشته وبعداز كنفرانس بن ونتائج لويه جرگه اضطراري يقين حاصل كرده ايم كه افغانستان چهل سال قبل ازلحاظ كمي وكيفي بخصوص درسطح شعور اجتماعي بافت مجموعه هاي قومي كه هركدام برمدارسنن وهويتهاي جداگانه قومي وتاريخي خود ابراز موجوديت ميكنند وروابط بشري ميان افغانستان وقدرتهاي تاثيرگذار سابق منطقوي كه باني افغانستان منزوي بودند وجامعه بين المللي بويژه همسوئي دنياي آزاد ديموكراسي كه درگذشته ميسرنبود كاملاً تغييريافته وهستي آينده آن به تركيب معادلات جديد درداخل وانسجام ملت درهماهنگي بادنياي مدني آزاد ، بستگي پيداكرده است.

 

       درمرحله خاضر چه بايد كرد؟

جريان واقعات پنجاه سال اخير افغانستان گوياي آنست كه :

نظام شاهي عنعنوي " قبيله اي وخانداني" به علت ثبات پرستي وركود، ماهيت استبدادي تاريخي خود نتوانست هم پاي خواسته هاي زمان ومكان وانكشاف اجتماعي ، تامين وحدت ملي ، تحكيم استقلال ودادن آزادي به مردمان افغانستان ازجازده گي برخيزد وقدم راستيني بردارد. ويا حد اقل باكشورهاي نوبنياد همسايه متوازن گردد.

نبود توازن منطقه اي كشورهاي استعماگر قرن نوزدهم وجانشينان قرن بيستم منطقه را به دست درازي  ومداخله سياسي ، آيده آلوژيك ونظامي وا داشت. سي سال مداخلات رقابت آميز اين كشورها بوسيله عمال افغاني شان همه داشته هاي مادي ، تاريخي ، منجمله مليونها تلفات انساني وتباه شدن دونسل از نسلهاي اين سرزمنين ، آبادي وباروري آب وخاك ، آبادي روستاها وتجمعات اجتماعي ، نهادهاي فرهنگي وباورهاي سنتي ، ظابطه هاي اخلاقي وسازه هاي آميزش بشري گذشته را ازميان برداشت.

·                    ولي هنوز هم باوجوديكه ازيكسال باينطرف حكومت مؤقت انتقالي تشكيل يافته قواي صلح ملل متحد دركابل وقوتهاي بازدارنده تروريزم برهبري امريكا درسرحدات شرقي وجنوب غربي وشمال كابل " بگرام" استقراريافته است.

·                    شش كشورهمسايه در" اعلاميه كابل" به عدم مداخله تعهد سپرده باآنهم به شهادت اخبار خبرنگاران دررسانه هاي خبري.

·                    تائيد وفيصله هاي شوراي امنيت مبني براينكه :

1-  

  فعاليتهاي بن لادن والقاعده درسطح بين المللي انكشاف يافته.

2-    

    شش حزب بنيادگراي پاكستان بدليل طرفداري از القاعده وطالبان درانتخابات اخيرپيروزي بدست آورده.

3-          

  ملامحمدعمر وگلبدين حكمتيار به ساختن حزب جديدي بنام شهاب الاسلام دست يازيده وكمپ هاي تروريستي را درسرحدات پاكستان وافغانستان ، احداث نموده برعليه حكومت كابل وامريكا اعلام جهاد كرده اند.

4-        

     پخش مسلسل شب نامه هاي دعوت به جهاد از آدرس حزب اسلامي درخوست وپكتيا ، ولايات شرقي ، لوگر ، ميدان ، وردك ، غزني قندهار ، هرات ، مزارشريف وغيره جاههاي ديگر.

·                    نوشتن شعارهاي ضدامريكايي در ديوارهاي پوهنتون كابل ونواحي ديگرشهركابل.

·                    بازشدن مجدد مدرسه طالبان در قندهارومنع شدن سرودخواندن زنان در تلويزيون وشركت زنان در مراسم عروسي با مردان وتحصيل زنان ودختران دركورسهاي تعليمي وحرفه اي بامردان برعلاوه منع استفاده از تلويزيون هاي ماهواره اي وكيبلي درهرات ننگرهار وكابل وتائيد آن بوسيله قاضي القضات دولت انتقالي.

·                    شامل ساختن هزارها محصل ازخيل طالبان درپوهنتون كابل بوسيله وزارت سرحدات وقبايل.

·                    جلوگيري ازتعقيب افرادحزب اسلامي بوسيله مكاتيب متحد المال مقامات دولتي.

·                    دعوت ظاهرشاه به پغمان توسط عبدالرسول سياف ودعوت شوراي رهبري حزب اسلامي برياست قطب الدين هلال معاون حكمتيار ومذاكرات محرمانه با رئيس دولت انتقالي وسايربنيادگراها كه بعداز آن فعاليت هاي خراب كارانه ازدياد پيداكرد.

·                    سفررسمي شاهانه " باباي ملت " به امارات متحده عربي بدنبال سفرهاي آقاي كرزي ومارشال فهيم وبازگشت شان باكيسه هاي پرازدالر وجواهرات بكارگذاري عربستان سعودي كه هردوكشور به سازماندهي پاكستان تمويل كنندگان اصلي طالبان ، سازمان القاعده ، بنيادگراياني چون سياف وگلبدين (البته پاكستان بدليل عمق استراتيژي منطقوي اش وآن دوكشور بخاطرمصئون ماندن سرمايه هاي كلان نفتي شان دربانكهاي غرب وباقي ماندن تاج وتخت خودشان بوجود القاعده وطالبان ضرورت دارند) كه ميتواند در راستاي عمق ستراتيژي پاكستان ويكجاكردن تمام بنيادگراها ، قوماندانهاي جهادي ستمگر ، عظمت طلبان قومي " افغان ملت " شاه سابق درچوكات پشتونخواه وتطبيق شريعت طالبي ومذهب وهابيت سلطنت سعودي بتاسيس سلطنت شاهي بعداز شكست طالبان درافغانستان مورد استفاده قرارگيرد. آغاز حملات اخير سازمان يافته به دفاتر وقطارهاي ملل متحد درننگرهار ، مزار وجنگ درسپين بولدك وغيره نميتواند بدون سازماندهي دولت پاكستان وهمكاري دولت افغانستان صورت بگيرد.

روي ديگرقضيه :

باتوجه باينكه دوعامل مهم انگيزه اتحاد ميان اعضاي جبهه متحدشمال:

·                    يكي وجود با اعتباراحمدشاه مسعود رهبروسازمانده جبهه مقاومت كه وارثانش اعتبار ، ظرفيت وتقواي ظاهري رهبرمقاومت را ندارندبخاطر زر اندوزي وبدست اوردن سرمايه ومقام بلند تر به شاخه هاي متعددي تقسيم شده دررقابت بايكديگر قرارگرفته اند.

دومي حاكميت وامارت انحصاري طالبان بودكه ازميان رفته وديگرانگيزه اي براي اتحاد واطاعت ازيك مركز نزدشان موجودنيست.

بهمين لحاظ مارشال فهيم كه عنوان وراثت از رهبرمقاومت ورتبهء مارشالي رايافته ودرصدر نيروهاي نظامي جبهه متحد قرارگرفته واكنون در برابرخود، اتحاد افغان ملت با سلطنت خواهان ، اطرافيان گيلاني ومجددي را با آقاي كرزي ( كه موقعيت برترجبهه متحد آنهارا در رديف طالبان وحكمتيار باهم متحد ساخته ) درصدد خوردكردن جبهه متحد ازطريق اداري وسياسي ميباشند.

مارشال فهيم با تكيه بالاي نيروهاي مسلح جهادي تحت فرمانش ( كه معلوم نيست ازكدام منبع به آنها معاش وپول وموترهاي لكس را فراهم ميسازد) به فرامين ودساتير آقاي كرزي اعتنا نمي كند . وهركدام به شيوه خود فرمان ميرانند وآقاي فهيم بمبارزه مسالمت آميز سياسي ( چطوريكه اعضاي فاميل مسعود با عدهء ديگر ازشوراي نظار ميخواستند تحت عنوان " نهضت ملي " حزب سياسي بسازند وبا بخش ظاهرشاه ائتلاف كنند، عقيده ندارد. روي همين اساس مانع آنها گرديد.

رهبران سابق جهادي جبهه متحد ( استاد رباني ، استاد سياف ، آيت الله محسني وخليلي ) كه توانسته اند ، مهرونشان جهاداسلامي خود را درسرلوحه جرگه اضطراري ودولت انتقالي بچسپانند ، بامشورهء مارشال فهيم ، مسايل تنظيمي وعقيدتي خويش را ازطريق دايركردن جلسات باقوماندانهاي خودشان ، بيانيه ها درمحافل ، راديو تلويزيون ، اخبار وارگانهاي سياسي وعقيدتي وزارت دفاع ، داخله وامنيت بطور منظم به پيش ببرند ، ووجوه اشتراك خويش را گويا دراسلامي كردن دولت جهادي با حكمتيار ، طالبان وبنيادگرايان پاكستاني وعربي دريك رديف قرارميدهند.

اما آقاي خليلي وحزب وحدت كه موقعيت خوبي دردولت اقاي كرزي بدست آورده اند، بخاطرازدست ندادن اين موقعيت ازآنها دوري ميجويند ولي اراده وميل بنيادگرايان ايران راهم مدنظردارند.

روسيه كه ازشكست طالبان وكنفرانس بن امتيازات خوبي بدست آورده بود توانست تعداد از افراد حزب وطن وجاسوسهاي مستقيم K.G.B را دركميسيون 21 نفري انتخاب اعضاي لويه جرگه اضطراري وخود لويه جرگه داخل سازد وازآن به مطرح كردن مجدد خود درصحنهء سياسي وحفظ قوماندان سالاري استفاده كند وآنرادرمسيرجنگ هدايت كند، وقرارگزارش جريدهء پيام عدالت 12 جدي 1381 چاپ كابل (كي ، جي ، بي ) بتاريخ 20 عقرب سالجاري كنفرانس وسيع حزب متلاشي شده وطن را با حضوريافتن محمودبريالي ، جنرال دوستم وجنرال هاي ديگر پرچمي وجنبشي كه تعدادشان را دوصدنفر ذكر نموده درتاشكند داير ساخته واز آنجا بازگشت حزب وطن را بقدرت دولتي ، به لحاظيكه دورهء مجاهدين وطالبان سپري شده ، حكومت انتقالي اسلامي توانايي رهبري را ندارد، قطعي وانمود كرده وبه حاضرين كنفرانس وظيفه سپرده شده كه در اداره ملكي ونظامي دولت نفوذ يابند، وهمه اعضاي حزب را به مساعدت روسيه جذب ومتشكل سازند، چنانكه اكنون روسيه بموافقت ايران وهند به تكيله گاه ، اكمالات نظامي پولي وحمايه سياسي جبهه متحد تبديل يافته است. ولي به علت عهد شكني هايش درگذشته با اميرشيرعلي خان ، در دوستي با نورمحمدتره كي ، حفيظ الله امين ، ببرك كارمل ، داكترنجيب الله ، سران جبهه متحد را دوچارتردد ودودلي ساخته است.

بهرحال اگر روسيه قبل ازتحقق يافتن پيشنهادات آما " تشكيل شوراي بيطرف ها وآغازجنگ باعراق ، به تشكيل حزب درماندهء وطن ويكجاكردن آنها با نيروهاي جهادي يا وحدت ارتجاع دوسر" سرخ وسياه" كه هرسه طرف به آن نياز دارند ، دست رسي پيداكند، راه براي بازگشتن به افغانستان وتطبيق ستراتيژي اوليه اش ((اين بار بانظرمساعد پاكستان وسازمان القاعده كه مايل اند بسترجنگ را درافغانستان نگاه دارند. ازدومليون مهاجر محتاج گرومانده استفاده كنند )) هموار ومساعدميگردد. وشرايط نامساعدي رابه هواخواهان ديموكراسي وطرفداران حقوق بشر در داخل وقوتهاي صلح بين المللي وائتلاف امريكا درمضيقه قرارميگيرند. وافغانستان بميدان جنگ چندقطبي تبديل ومردمش اين بار بطوركلي آواره ميگرددوكشوري بنام افغانستان باقي نمي ماند.


 

هشتمين طرح مردمي آما وپلاتيفرم مشترك سياسي بخاطر اتحاد نيروهاي ملي وجامعه مدني افغانستان:

 آما ازگذشته هاي دور باينطرف باورداشته واكنون هم داريم كه بدون يك حزب انسجام يافته سياسي وراستكار وبا تقواي نفسي ، متعهد باستقلال وفلسفه تطبيقي ديموكراسي وتوانمند به حل منطقي اختلافات قومي ، مذهبي نژادي وبرآوردن آرمانهاي ملي درداخل وتامين استقلال سياسي وحاكميت ملي يا اتحاد احزاب درجبهه متحدي ازمجموع هواخواهان جامعه مدني ( واقعيت گرانه ذهني وتجملي ) سازمانها، افراد وشخصيت هاي دلسوزملي طرفدار استقلال وحاكميت ملي كه به جنايت جنگي قتل فردي وكشتارملت تخريب آباديها، دزدي بيت المال وآثار فرهنگ تاريخي ، جنايت برعليه حقوق بشري ووطن فروشي نزدملت ومحكمه بين المللي هاگ ) متهم نباشند. براي نجات افغانستان وتحقق آرزوي ملت وهمكاري با جامعه متمدن بين المللي درتامين صلح درين منطقه ونابودكردن تروريزم ، بنيادگارئي ، فعاليت مافياي بين المللي درعرصه قاچاق آثارفرهنگ باستاني ، توليد ، ترانزيت وقاچاق مواد مخدر را امكان پذيرنميدانسته ايم.

روي همين برداشت از ضرورت تاريخي ، باادامه طرح هاي قبلي (هفتمين طرح پيشنهادي سال 1380 شمسي مطابق ماه مي 2001 ميلادي كه توسط كنفرانس بن مشابه به مرحله اول بقدرت رسيدن تنظيم هاي جهادي سال 1371 سبوتاژ گرديد، اكنون دولت انتقالي اسلامي باقلب كاري درمورد تركيب " شوراي دولت ازمليتها ازآن استفاده ناروا ميكند" با افراد تنظيمي وابسته امتحان شده حاكميت اداره مؤقت ودولت انتقالي اسلامي را بمصرف ملل متحد تشكيل دادند ونيروهاي پاكدامن وطن دوست غيروابسته عقب زده شد.

اما به نسبت آلوده بودن به فساد اخلاقي ، نداشتن تقوا وتعهد به منافع ملت ، دزدي وثروت اندوزي ، تكيه به قوم ، قبيله وابسته بودن به كشورهاي مختلف خارجي بيشتر ازپيش به تجريد خودشان ازمردم ، فقر اقتصادي اكثريت ، متلاشي كردن جامعه ، نفاق بيشتر ملي ، نااميدكردن جامعه بين المللي از اصلاح افغانستان افزودند. با سپردن دفترهاي رسمي جلب وجذب ، اخباروامكانات وسيع مالي به تنظيم هاي امتحان شده جهادي ( جمعيت اسلامي ، اتحاد اسلامي سياف، حركت اسلامي محسني ، حزب وحدت اسلامي خليلي محاذاسلامي گيلاني وجبهه نجات ملي صبغت الله مجددي وحركت انقلاب اسلامي مولوي محمد نبي ( كه ملامحمد عمر عضو برجسته آن ميباشد) تشيع رسمي جنازه اش دركابل ودعوت ازشوراي مركزي حزب اسلامي حكمتيار برهبري قطب الدين هلال بكابل (در حاليكه حكمتيار جهاد را برضد امريكا ودولت آقاي كرزي اعلان داشته بم گذاري ها وراكت زني هايش مشهوداست) افغانستان ومنطقه را درآستانه بحران وسيعتري قرارداده است.

·                    بنيادگرهاي مذهبي، ترورستهاي حرفوي ، باندهاي قاچاق سلاح ، مواد مخدر وآثار باستاني را باطالبان وسازمان القاعده پيوند داد.

·                    سازمانهاي بنيادگراي مذهبي پاكستان وافغانستان را درپوشش " ("مجلس متحد عمل " كه شباب الاسلام پيش قراول جنگي آن درافغانستان ميباشد) باهم متحدساخته وهمه را تحت رهبري موالانافضل الرحمن رهبرطالبان قرار داد وسبب پيروزي آنها درانتخابات وتشكيل حكومت ايالتي درسرحد افغانستان وپاكستان گرديد.

·                    بانصب كردن اجزاي افغان ملت در راس ادارات مالي وبانكي كه مدافع طالبان درامريكا وپاكستان بودند وبا عظمت طلبان پشتونخواه پاكستان وجوه مشترك قومي دارند. با توزيع نابجا ودزدانه پولهالي نشريافه دورطالبان ، كنترول افغانستان را بيشتر ازپيش دراختياروانحصار پاكستان والقاعده قرارداد.

·                    بازگشت مهاجرين اميدوار را بوطن شان ازپاكستان ايران وكشورهاي ديگر مانع گرديد.

·                    درهمچوحالات وصورت بندي ايكه هرگز به علت حضور وسلطه سلاح بدستان جهادي وتنظيمي نمي تواند اردوي ملي غيرتنظيمي آنهم بيطرف تشكيل شود.

·                    كشورهاي بزرگي چون امريكا ، فرانسه ، ايتاليا ، تركيه ، آلماني وغيره را مصروف آن ساخته درظرف يكسال بوساطت ومعرفي قوماندانهاوجنگ سالاران تنظيمي ازجمله اردوي هفتاد هزارنفري دوهزار نفر را تعليم داده اند كه اكثراً بقول منابع آيساف بعداز ختم تعليم فرارنموده پي كارخود رفته اند.

·                    دستگاه عريض وطويل جنايتكار وستمگر دوران شوروي را نه تنها حفظ كرد بلكه با اضافه كردن بخش هاي ظاهرشاه وريش داران جهادي دوجانبه ديگر آنرا تقويت بخشيد.

·                    توظيف خودسرانه كميسيون 9 نفري از تنظيم ها به تسويد تنظيم قانون اساسي قبل از سرشماري واحصايه گيري نفوس كشور، يا مشوره بامردم وبازگشت پنج مليون مهاجررسمي بوطن شان درتاريكي صورت ميگيرد.

·                    نشروتوزيع پولهاي جديد بدون حسابدهي ، فيصله وآگاهي ملت به نفع يك جناح معيين وطالبان پاكستان وبه ضرر اقتصادملي بخصوص اكثريت فقير كشور صورت پذيرفت.

اين اقدامات عجولانه " مداري گري" گوياي اين حقيقت است كه:

سردمداران امور ميخواهند همين دولت وتركيب آنرا با استفاده از ازعجز ، ناتواني وپراگندگي مردم ، زيرشعار ديموكراسي ، بوسيله قانون اساسي ساخته خودشان وانتخابات ساختگي به زورپول وسلاح واعتبارملل ملتحد مانند لويه جرگه اضطراري اين بار ظاهرشاه راكه (طرح وپلاني هم بساختن افغانستان ندارد ، بالاي مردم افغانستان تحميل كنند. وچرخ تاريخ را براي چندمين بار به عقب برگردانند.

ولي ما باورعميق داريم كه برحسب ارادهء الهي وقانونمندي تاريخ " جمعيت وجغرافيائي " باقي ماندن افغانستان مستقل ، بيطرف وتوانا به تصفيه وجذب تمدن ضرورت طبيعي منطقه درعصركنوني است.

تجارب زندهء تاريخي ازتطبيق نشدن قوانين اساسي مصوبه هاي لويه جرگه دورمحمدنادرشاه ، قانون اساسي بدون پايه 1343 زمان محمدظاهرشاه قانون اساسي 1355 جمهوري محمدداودخان ، اصول اساسي انقلاب 1357 دور نورمحمدتره كي ، حفيظ الله امين وببرك كارمل قانون اساسي 1366 جمهوري ديموكراتيك افغانستان دور دوكتورنجيب الله ، جمهوري اسلامي معتدل دوربرهان الدين رباني وقانون شريعت دورطالبان ولويه جرگه اضطراري چندماه قبل كه وجوه مشترك ميان همه شان تحميل اراده حاكمان وغاصبان قدرت ، ناديده گرفتن اراده مردم ، وابستگي بخارج وتقلب دراخذ آراي مردم بوده است اين نظررا تائيدميكند. ودرس هاي فراموش ناشدني براي مدعيان قدرت وزعامت ازراه فريب اسبابي براي ازهم پاشاندن ملت وبه مرگ يا فرار مدعيان قدرت وزمامداران فوق الذكر گرديده است.

تكرار اين بازي ناكام درعصر ديموكراسي وكمپيوترواندوخته هاي محلي مردم ازگذشته نه تنها كرسي زمامداران را درافغانستان امروزتضمين كرده نميتواند . درشرايطيكه بحران اعتماد وبي باوري فردفرد اجتماع را فرارگرفته است. گروه هاي قومي مسلح گرديده آماده فرار ازمركز ونزديكي باكشورهاي هم جوار خود ميباشند ، تحميل ونصب كردن زمامداران آنهم شناخته شده ، نه تنها باعث شعله ورشدن آتش جنگ منطقوي ميگردد وحاميان آزادي وديموكراسي بين المللي افغانستان بويژه ايالات متحده امريكا را كه رسالت عظيم مدني ساختن جهانرا بدوش گرفته است.

قبل از اداي رسالت درصورت نبودن يك نيروي منسجم واقعاً ملي ومدني درقدمهء آغاز مانند اتحاد شوروي دوچارگيرودار مبارزه چندقطبي داخلي وخارجي در درون خودش ودرداخل وخارج افغانستان ميسازد، كه بخيرهيچ كس وصلح جهاني نيست.

زيرا همه تجارب ملي وجهاني نشان ميدهدكه برپاي نظام هاي دكتاتوري تحميلي ، تحكيم وگسترش آن ازطريق فشار وبه كارگيري امكانات اقتصادي ، تسليحاتي ، تبليغاتي واستفاده ازعقب ماندگي هاي تاريخي ، ويژه گي هاي ملي ومحلي چه درداخل يك كشوروچه درسطح جهاني عواقب خطرناك وخونيني را بوجود آورده است.

تاريخ گذشته وتجارب چهل سال اخير درافغانستان ثابت ساخته كه بزرگترين معضله حل ناشده در راه وحدت ملي ، تامين حاكميت ملي واستقلال ، پيشرفت اجتماعي واقتصادي وبرقرارشدن عدالت اجتماعي، نبود دولت فراگيروقابل پذيرش تمام مردم واقوام افغانستان بوده است.

استقرار دولت هاي تحميلي ازبيرون بخاطريكه فقط غم خود واربابان خودرا خورده اند ودربرابر آنها ( نه دربرابرملت ) جواب ده بوده اند، بحران فراگيربي اعتمادي را ازيكطرف ميان مردم وحاكمان دولتي وازطرف ديگر ميان اقوام هموطن اين سرزمين بوجود آورده سلسله زعامت فردي را ولو زير هرنامي باشد مورد تمسخرقرار داده اصل تشكيل دولت وسيع البنياد حساب شده مردم سالار ازهمه اقوام وتسجيل آن درقانون اساسي را قبل ازهرچيز به هدف ستراتيژيك تمام مردم وشرط بقاي كشور تبديل نموده است. روي اين اساسات عيني سازمان آما بمنظورانسجام يافتن ملت به معني واقعي آن وتشكيل دولت ، تشكل يك حزب سراسري ملي يا اتحاد سازمانها، حلقها ، افرادملي ، مترقي وديموكرات را اگر خواسته باشندباحفظ هويت هاي مستقل شان دريك جبهه اصولي متعهد با انجام اهداف مشترك ((پلاتيفرم )) را پيشنهاد وكماكان پيگيري مينمايد.

وانتظار دارد !

·                    هموطنانيكه اين سرزمين را گورستان اجداد، خانه وكاشانه خودشان وجايگاه اولاد واخلاف شان ومعرف هستي شخصيت وهويت شان دركره خاكي زمين ميدانند وبخاطر نگهداري آب وخاك وآزادي آن درسنگرها جگيدند، سروجان ، مال واولاد وبرخي همه هستي خودرا قرباني دادند. از داشتن دست وپا وچشم معيوب شدند، بي وطني به حقارت كشيدند ، ازيكجا به جاي ديگر آواره شدند. درمغاره ها وكمپ هاي بي آب ونان درانتظار بسر بردند. يا درخانه هاي ريخته وشكسته باقي مانده در روستاها ونواحي شهرها درزير خيمه وچادر درانتظار خيرات نارسيدهء خارجي لحظه شماري دارند، ولي حاصل رنج وقيمت خون شان را اقليتي اجيركشورهاي مستعمره جو كه قبل از25 سال بحران چيزي در بساط خودنداشتند ، بنام رهبران انقلاب وجهاد ، قوماندان وملا ، رئيس وكارمندان استخبارات دولت و(NGO) انجوها وغيره تصاحب كرده وبخاطرنگهداري مقام ، منصب ، جايداد ودارايي نقدي خود به نوبت دركنار قدرت هاي مداخله گرقرارميگيرند وآتش جنگ وبدامني را شعله ور نگاه ميدارند، دوري جويد. بدنبال آنها ووعده هاي دروغين انقلابي اسلامي، قومي وديموكراسي ايشانرا كه اكنون حسب تقاضاي زمان با عرضه كردن شعار هاي ميان خالي ازآزادي وديموكراسي خود را به كشورهاي غربي دست اندركار افغانستان مي چسپانند واساساً مردم ستمديده خاموش وآوارهء را ازرسيدن به آزادي واستفاده ازدنياي ديموكراسي دربرابر دكتاتوري محروم نگاه ميدارند. تا خودشان درصحنه حضور داشته باشند.

توقع ميرود عقل سليم در چوكات ملل متحد ودردنياي ديموركراسي بويژه اتحاديه اروپا كه درپهلوي ملل متحد قيادت قواي صلح درافغانستان را بدوش ميگيرد ازطرح وبرنامه واحدي به نجات مردم مظلوم افغانستان وصلح جهاني عمل كند. وبه اين هرج ومرج سياسي پايان بخشد. بناً ما پلاتيفرم ذيل را براي حل اساسي مشكل افغانستان واستقرارديموكراسي به جاي انواع دكتاتوري پيشنهاد ميكنيم:

ما درحاليكه "پذيرش وتعميم ديموكراسي را متضمن آزادي ومثابه حق ذاتي واجتماعي وهمچنان سلاح نيرومند مبارزه ، بااستبداد ، زورگوئي انحصار قدرت وانواع ستم ميدانيم"  با الگو پردازي وتقليد كوركورانه ازمدلهاي چندين گانه غربي كه زمينه هاي تطبيقي دركشورما ندارند وميتوانند مانند اصلاحات دورهء امان الله خان نتائج معكوس به بارآرند موافق نمي باشيم. اعتقاد ما برينست همان طوريكه همه خاكها قادر به روياندن وبارور ساختن يك نبات ودرخت معين نمي باشند ، كشورها وجوامع بشري نيز درپذيرش كلتوروفرهنگها ازجمله اصول ديموكراسي وآزادي به آماده شدن بستر ديموكراسي درجامعه نيازمند ميباشند. وشرط اول اماده شدن اين بستر محو شدن يا به دورانداختن دكتاتوري از دوش مردم است. درحضورديكتاتوري وسلطه سلاح وپول در برابرآن فقر ناتواني وپراگندگي اكثريت مردم خاموش ونبود تشكل سياسي نيرومند مردم دار درصحنه سياسي – بهترين شعاري ديموكراسي مانند آزادي بيان ومطبوعات برابري زن ومرد ، تامين حقوق بشر وغيره فقط آرايش ديكتاتوري واغفال كردن مردم وجامعه بين المللي عمل نموده ميتواند وبس. زيرا لازمي تحقق ديموكراسي بقول لفظي آقاي كرزي موجود بودن فرصت هاي مساوي به همه مردم وگروه هاي اجتماعي بويژه اكثريت هاي مردم خانه خراب وپشت در افتاده اجتماع ميباشد كه نظام ديموكراسي به معني اصلي دروجود وحضور آنها تحقق يافته ميتواند. نه دروجودعدهء قليلي كه دراين 25 سال درجنگ قدرت وديكتاتوري مطرح بوده وامروزهم با داشتن قدرت دولتي حمايت مالي وسياسي خارجي ، به اضافه انجوها راديو – تلويزيون ، نشريه هاي بيشمار اخباري با پيش داشتن شعار هاي كاذب ديموكراسي درحاليكه مردم محروم ومدافعين واقعي شان ازهيچ وسيله واميتازي برخوردار نمي باشند ، وگروه هاي حاكم همه چيز را ازآنها گرفته اند، ازكدام فرصت مساوي استفاده كرده ميتوانند، تا درصحنه سياسي حضوريابند. مگر دولت اسلامي انتقالي كه همان ادارهء مؤقت ديروزه است، درانتخابات لويه جرگه اصطراري ؟! بغيرازخودشان به مردم اجازه سهم گرفتن را داد؟

دريك سال دوماه نتوانست چيزي ازفرصت هاي باد آورده مساعد تنظيم هارا كم كند. درده ماه ديگر چگونه فرصت هاي مساوي را به همه مردم فراهم ميسازد؟  5 سال و5 ماه قبل آما براساس دوربيني سالم خود وشناخت ازهويت منافقانه تنظيم ها بمنظور فراهم شدن فرصت هاي مساوي به كافه مردم درانتخابات ، درماده دهم بخش وظايف دولت مؤقت ، رساله پيشنهادي تاريخ اول اكتوبر 1997 ميلادي  مطابق به 9 ميزان 1376 هجري شمسي خويش به مجمع عمومي ملل متحد نگاشته بوده است.

" دولت مؤقت بايد كميسيون ومحكمه باصلاحيت به سويه ملي ومركب از افرادباتقوا وحسابي بوجود آورد كه بصورت جدي بدون ائتلاف وقت مسايل دارايي بيت المال ، غنايم بدست آمده دوران جهاد، آثار تاريخي موزيم ها سرمايه هاي نامشروع شخصي، ظلم وتعدي برافراد وعملكرد غيرقانوني بعدي را بصورت عاجل وآني مورد بازپرس علني ، استحصال وبازگشت به بيت المال قراربدهد،  ما بخاطريكه فيصله كنفرانس بن ، لويه جرگه اضطراري كه براساس برنامه پيشنهادي افغان ملت وطرفداران شاه سابق صورت گرفته بوداكنون به بن بست رسيده وافغانستان را درآستانه جنگ ديگري قرارداده است از ملل متحد وشوراي امنيت آن مؤسسه جهاني تقاضا بعمل مي آوريم:

1-          

     به تبديلي آقاي لخضرابراهيمي ومامورين مربوطه اش موافقت كنندوهيئات كاري بيطرفي را براي دايركردن شوراي سراسري ( هزاروپنجصدنفري) غيروابسته هاي بيطرف ( طوريكه درمتن اين كتاب درج شده) توظيف فرمائيد!. آما وحلقات سياسي غيرجانبدار ديگربا اين شورا خالصانه همكاري مي نمايد.

2-                

 به نظرما تا رسيدن به مرحله دفع كامل تروريزم ، بنيادگرائي، تامين امينت سراسري بازگشت وجابجاشدن مهاجرين دركشور. تبارزيافتن شخصيت هاي امتحان شده برازنده ماوراي قومي مذهبي بر اي زعامت ورياست جمهوري. استحكام يافتن احزاب سياسي عقلاني وغيرمذهبي وغيرنژادي.

3-                    

  عجالتاً ما اتصاب وانتخاب هفت تن عضو شورا منسوب به اقوام، 1 ) پشتون 2) تاجك 3) هزاره 4) ازبك وتركمن 5) پشه ئي ونورستاني 6)سادات وبلوچ 7) شاه سابق " باباي ملت" را در شوراي دولت مؤقت ازطرف شوراي هزاروپنجصد نفري ونظام شورائي وحق حاكميت مردم ازطريق شوراي هاي انتخابي آنان ازسطح روستاهاتا عاليترين مقامات وارگانهاي سه گانه دولت را ضروري ميدانيم.

4-        

    درمراحل بعدي حق راي مساوي ، مستقيم، سري وهمگاني براي افراد اعم اززن ومرد بالاتر ازسن 17 سال و سن 25 سال براي انتخاب شدن تامين آزادي عقيده وبيان، آزادي احزاب سياسي ، آزادي مطبوعات رسانه هاي همگاني، آزادي اجتماعات ، تظاهرات واعتصابات مسالمت آميز استقلال قواي قضايه ازديگر ارگانهاي دولتي ، انتخابي بودن قاضي هاومقامات قضايي ازطريق شوراي هاي عالي نمايندگان منتخب مردم وقابل عزل بودن آنها انتخابي بودن رؤساي سازمانهاي فرهنگي ، علمي وحقوق بشر،برابري حقوق وآزادي مردان وزنان باحفظ خصوصيات شخصيت زن. لغو هرگونه تبعيض بدون درنظرداشت تعلقات ملت ، نژاد لسان ، قبيله جنس دين ومذهب ، تحصيل ، شغل نسب، دارائي موقف اجتماعي، محل سكونت واقامت را خلاف حقوق انساني اتباع كشور ميدانيم، وتسجيل آنرا درقانون اساسي كه ازطرف مجلس كبير، شوراي مؤسسان يا لويه جرگه انتخابي به تصويب ميرسد ، حتمي ميدانيم.

تامين آزادي واستقرارملي:-

ما ازجهتيكه آزادي ملي وساحه ارضي افغانستان دردوقرن اخيرازطرف كشورهاي همجوار مورد تهديد قرارگرفته واكنون هم نيروهاي مسلح حاكم تنظيمي ازطريق رهبران وقوماندانها با اين كشورها وابستگي دارند وازطرف انهااكمال ميشوند، حضوربيشتر قواي حافظ صلح ملل متحد ازكشورهاي دورافتاده مانند جامعه اروپا را درشهرهاي مهم وقوه ائتلاف دولت موجود وامريكارا دربرابر ائتلاف جبهه تروريزم وبنيادگرائي كه ازطرف پاكستان درسرحدات شرقي وجنوب غربي افغانستان سازماندهي گرديده است، امري حياتي ميدانيم.  درحين حال بخاطرتحكيم اسقرار وحاكميت ملي وجلوگيري ازكودتاها وتجزيه طلبي تشكيل يك سيستم دفاعي نيرومند " اردووپوليس بيطرف ومستقل ازتمام دسته بندي هاي سياسي داخل كشوررا كه به تناسب نفوس هرقوم ياواحد هاي اداري والايات بويژه ازقطار بازگشته گان مهاجر وبي جاشده گان درداخل استخدام شوندو فرماندهي اردو به صلاحيت شوراي دولت يا نمايندگان انتخابي" شوراي ملي مؤقت" مردم قرارگيرد ارجحيت قايل هستيم.

اقتصاد:

ما به لحاظيكه سيستم هاي اقتصادي كشور(زراعتي، مالداري وصنعتي) ويران شده نيروي كاروسرمايه ها متلاشي گرديده، سرمايه هاي سياه " چپاولي" نزد افراد پنهان گرديده  ، احياي اقتصاد دركل به كمك وسرمايه گذاري ازخارج مشروط ساخته شده وجامعه بين المللي وكشورهاي مختلف بعداز شكست ترورزيم حاضر به سرمايه گذاري به منظوراحياي كشورگرديده ولي به نسبت نبودن پلان وپروژه هاي دقيق وامنيت كافي وانتظام درتقسيم كار بحضور انجوهاي خود اكتفا كرده منتظر بدست آوردن پلان وپروژه هاي دلخواه خود هستند ازين جهت ما درقدم اول خواهان احياي اقتصادملي برپايه منافع اكثريت عامه كشوريعني :

گسترش پروژه هاي بزرگ توليدات صنعتي وكشاورزي برپايه اقتضاآت  اقتصاد ملي احيا بازسازي وراه اندازي سيستم هاي ممكن مولد انرژي برق اعمار فوري راه هاي ترانسپورتي ومواصلاتي داخل كشور، همسايگان وديگركشورها. راه اندازي سيستم مدرن آبياري كشور واستفاده ازحق مشروع مردم ما از رودخانه هاي خروشان درياي آمو ، هريرود ، هلمند ، مرغاب، پنجشير وكنر براي توليد انرژي برق وآبياري زمينهاي خشكه وسرسبزي ـ، تكثيرجنگلات وحفظ محيط زيست سالم درسطح دولت ملي وايجاد پروژه هاي كوچك توليد انرژي ازآبهاي كوچك ، دره ها ، انرژي آفتاب وباد ، فارم هاي زراعتي ، صنايع كوچك محلي دستي وماشيني ، هوتل داري وغيره درسطح سرمايه گذاري خصوصي. رفاه وبازسازي انواع توليدات صنايع دستي، خلاصه ما طرفدارجذب سرمايه هاي خارجي براساس داوطلبي ورقابت بازارآزاد درهمه زمينه ها منجمله توليدات صنعتي، زراعتي ، استخراج منابع روي زميني  وزيرزميني ، تكنالوژي مدرن والكترونيك هستيم.

حل عادلانه مسئله ملي:

بانظرداشت اينكه: اسم گذاري سرزمين آرياناي قديم وخراسان دوره اسلامي ومطلع آفتاب ، بنام افغانستان يعني متعلق به يك قوم معروف تاريخ درخشان آريانا واقوام خراساني دوره اسلامي نبوده ودرقرن نوزدهم درسال 1805 ميلادي بوسيله استعمارگران خارجي ( انگليس ، فارس وروسيه ) بعداز تقسيم سرزمين خراسان نام گذاري گرديده وامروزهم معرف كلتوروفرهنگ تاريخي همه اقوام ساكن كشور نمي باشد. بر علاوه دست آوردي درحوضه وحدت ملي وانكشاف فرهنگ بشري جز نفاق وجهل ، عقب ماندگي ازمدنيت ومستعمره بودن بدنبال خود نداشته واكنون هم ذهنيت بدي را در رابطه به افراط گرائي دهشت گري ، ترورزيم توليد وپخش مواد مخدر زيرپاكردن حقوق بشر بويژه درموردزنان درذهن جهان القا نموده كه اكثرفراريان افغاني درسراسرجهان هويت افغاني بودن خود را انكار ميكنند. روي اين ملحوظات حساس ورها شدن ازشر مداخله پاكستانيها كه سرزمين افغانستان را به خاطر( اكثريت قومي پشتونها وطن مشترك خودشان ميدانند وديگركشورهاي همخون وايجاد جامعه مدني حقوق بنياد- تطبيق ديموكراسي وپيدايش آرامش خاطر به مليت ها واقوام اين كشوركه (عملاً به كتله هاي قومي ونژادي تجزيه گرديده وازهم دورميشوند) وهمچنان بخاطررفع تشويش كشورهاي همسايه وجامعه متمدن بشري چون كشورهاي اروپاوامريكا كه ازاقوام مختلف تشكيل يافته وهويت ملي غيرنژادي ، غيرمذهبي دارند وصرفاً روابط بشري وكلتور آزادمنشي به آنها ثبات سياسي بخشيده است، ازين نگاها ما جاگزيني وپذيرش نام تاريخي (كشورآريانا) يااسم مركب (اقوام متحده خراسان) را بجاي افغانستان حضورتمام اقوام به شوراي مؤسسان (لويه جرگه انتخابي) كشورپيشنهادميكنيم. تا درقانون اساسي آينده مملكت تسجيل گردد.

هويت وحكومت ديني يا غيرديني:-

يكي ديگرازموانع بازدارنده وحدت بشري وملي تعدد وانشقاق دين به مذهب وحكومت ديني است. درتاريخ افغانستان باوجوديكه اكثريت مردمش مسلمان بوده وبيش ازهزار سال اساسات سچه آنرا مستقل ازدولت ها وآلوده شدن به اهداف سياسي جباران وحكومتهاي ظالم درمساجد ومدارس ديني خودشان حفظ نموده وبه كردار روزمره وعنعنه خودتبديل نموده وضرورت به پيشوايان دين سركاري وحكومت ديني نداشتند. واگر ميداشتند مطابق عنعنه تاريخي بدنبال ممثل دولت اسلامي آقاي مجددي وگيلاني( كه ده مليون دالرامداد رسمي نوازشريف صدراعظم پاكستان را بخود گرفتند) برهان الدين رباني وسياف ، اميربزرگ اسلام حكمتيار " امام مزاري وامام خليلي وامارت سچه اسلامي ملامحمد عمر وخليفه؟! كل زمانه اسامه بن لادن ميرفتند دران صورت ما چندين مذهب ديگر برعلاوه مذهب قبلي ميداشتيم اگرچنين ميشد. چيزي ازقدسيت دين ، وحدت اجتماعي مردم باقي نمي ماند وبه اميرنشين هاي چندين گانه تحت اثركشورهاي همسايه تبديل ميشد.

دوم بخاطريكه درافغانستان تنها پيروان دين اسلام وشريعت حنفي زندگي نميكنند پيروان اديان ديگر مانند هندوها، نصرانيهاكه درحال تكثر اند ومذاهب ديگر مانند فرقه هاي اهل تشيع ، اقشار صوفيه، وهابي ها وغيره نيز اتباع افغانستان ميباشند. بايد درقانون اساسي قيدگردد:

 

پيروي ازدين ومذهب درافغانستان آزاداست:

استفاده ازدين ومذهب براي پيشبرد مقاصدسياسي ممنوع بوده، عاملان آن مورد تعقيب قانوني قرارخواهندگرفت.

فرهنگ ملي :

دراثرلشكركشي هاي پيهم كشوركشايان طوايف غيرمدني درگذشته وهمسايگان وحاكميت نظام استبدادي وابسته به استعمار درسده هاي اخيرزمينه هاي رشد اين حوضه فرهنگي مختل وبه ركود مواجه گرديد. وسياست تبعيضي زمامداران مستبد نه تنها زمينه رشد سالم وهم آهنگ زبان ، فرهنگ ومواريث تاريخي مليتها واقوام اين مرزوبوم را دگرگونه ومنحرف ساخت. بلكه زيانهاي جبران ناپذيري را كه يكي ازانگيزه هاي مهم انحرافات ، اشتباهات وخيانتهائيكه وطن مارا طي سي سال اخير به مسلخ فرزندانش مبدل كرد، بشمارميرود.

پيروزي احزاب جهادي واپس گرا وفرهنگ قالب بندي شده آنها ( كه طالبان آنرا تكميل نمودند) دست آوردهاي فرهنگ ملي ، زبانها ونهادهاي اقوام غيرپشتون وسجاياي آزادي خواهانه وفرهنگ ملي " پشتونوالي" برادران پشتون صدمهء جدي برداشت.

درچنين وضعيتي است كه مبارزه فرهنگي درجهت بيداري وگسترش خودآگاهي ملي درپهلوي دفاع سياسي – نظامي ازموجوديت كشوربرجسته ميگردد وبه رستاخيز تازه نيازمنداست.

بازشناسي ، رشدونگهداشتن ارزشهاي  معنوي حوزهء تمدني مادر درگرو اين رستاخيز بزرگ واين مبارزه بي امان مرگ وزندگي نهفته است.

چون فرهنگ تاريخي وجريان فعاليت فرهنگي گذشته وحال درقالب آئينه  زبان مفاهمه يك ملت به نمايش درمي آيد وتفاهم ملي را بوجود مي آورد ما درمورد استعمال زبانهاي ملي وحل عادلانه آن بسود وحدت ملي فقط دوطريقه رامؤجه مي شماريم:

1-      

  به ريفراندوم گذاشتن  زبانهاي ملي كه اكثريت مردم كدام لسان ازلسانهاي ملي را بحيث  زبان رسمي  دولت انتخاب وقبول مينمايند.

2-    

  دولت مركزي همه زبانهاي ملي را ( چه زبان اكثريت وچه زبان اقليت ) بحال خود شان بگذارد، كاربرد استفاده ازهرزبان را كه بتواند مخاطب خودرا فانع سازد اختياري  قراردهد. ومسؤوليت انكشاف بخشيدن زبانهاي مروج كشوررا بدوش گويندگان اصلي ( شعرا، اديبان وعلماي) هرزبان بگذارد. تحميل جبري گويش وقرائت يك زبان ونگارش به آن زبان چنانكه  طالبان ميكردند يا پذيرفتن دوزبان رسمي با وحدت ملي ، عدالت اجتماعي منافات دارد.

3-   

   درينصورت دولت مكلفيت دارد . درجهت رشد متوازن فرهنگ مليتهاي كشورازطريق آموزش زبان مادري وآزادي كامل برگذاري شعاير مذهبي وفرهنگي وتدوين برنامه، رسانه هاي همگاني براساس تساوي حقوق تمام مليتها خدمت نمايد

بيرق ملي:

ازآنجائيكه نشان ورنگهاي بيرق ملي افغانستان ، بيانگر هويت اصلي سرگذشت تاريخي وحالت وموقعيت موجوده افغانستان نمي باشد، وهم بدليل  وارسته گي ازكشورهاي همسايه وپيوستگي به جامعه بشري وخارج شدن ازانزواي تاريخي ، به نشان وبيرق جديدي ضرورت دارد.

چنانچه بارها به نسبت بي محتوا بودن وبسته بودن خود در مدارسه ضلعي مثلث ( سياه ، سرخ وسبز) قبل ترآنكه دورهء سياه استعمار ومبارزه خونين مردم اين سرزمين بويژه  طي رقابت بازيگران بااستعمارگران اخيرقرن نزدهم و بيستم  به نتيجه دلخواه يعني تامين حاكميت ملي بر اراضي اصلي تاريخي  سرزمين خراسان يا دورسلطنت سدوزائي برسد، هربار در برابر تعرض يكي ازين بازيگران قرارگرفته ، قسمتي  ازساحه حاكميت خويش را ازدست داده يا دراسارت سياسي ، فرهنگي واقتصادي قرارگرفته ولي بازهم همين بيرق ( سياه ، سرخ وسبز) بادوخوشه گندم با نشان ، محراب ومنبر براي تزهين سلطنت هاي دست نشانده ونظام ارباب رعيتي مكرر بنام بيرق ملي !؟  كاذبانه  مورد استفاده قرارگرفته است. بهمين دلايل مورد تائيد وقبول رژيم هاي بعداز پادشاهي (جمهوري سردار محمد داود، جمهوري ديموكراتيك خلق، جمهوري ديموكراتيك دوركارمل وداكتر نجيب الله ، دولت اسلامي تنظيم هاي جهادي وامارت اسلامي طالبان ) قرارنگرفت.  وآنها هركدام بيرق ونشانهاي اختصاصي حزبي خويش را برافراشتند، كه هيچ كدام مورد قبول مردم افغانستان قرارنگرفتند.

ازنظر ماتعيين وتثبيت بيرق ملي به ثبات يافتن اوضاع اجتماعي وسياسي وتوافق همه اقوام واقشار مردم ازطريق نمايندگان انتخابي شان درشوراي بزرگ ملي لويه جرگه يا مجلس مؤسسان كه مانمونه آنرا طرح وتقديم خواهيم كرد مربوط ميباشد.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت