محمد اسحاق فياض

Mif_1967@yahoo.com

 

ازكوزه همان تراودكه دراو باشد

 

( نقدي برچشم انداز كنفرانس بن از بستر اجتماعي)

 

اكنون شش سال كامل از نشست تاريخي بن مي گذرد، اين كنفرانس كه درواقع تهداب يك نظام پايدار و دموكرات به شمار مي رفت، مردم افغانستان انتظارات زيادي داشتند تا اين كنفرانس تهداب گذار يك افغانستان نويني باشد كه ديگر درآن ازجنگ، خشونت، تفرقه و تضاد هاي قومي و مذهبي وجود ندارد و همه اقوام افغانستان در يك نظام عادلانه به زندگي عادي شهروندي شان ادامه مي دهند. تصور مي شد كه دگرگوني هاي عمده اي در سطوح آموزه هاي فرهنگي جامعه پديد آيد و نخبگان فرهنگي و جامعه دانشگاهي، روز نامه نگاران و اهل ادب و انديشه سفره خلاقيت و توسعه را دراين سرزمين از نو بگسترانند و بر پيكر نيمه جان و بي رمق علم وفرهنگ اين سرزمين تحرك تازه اي بخشند. گمان مي رفت كه با استفاده از فرصت به وجود آمده در عرصه بين الملل و داخل كشور و ورود كمكهاي مالي  و فني كشورهاي خارجي، ويرانه هاي بر جاي مانده از جنگ 25 ساله به سرعت ترميم خواهند شد ، جاده ها بازسازي گرديده و به زودي پروژه هاي گوناگون اقتصادي و صنعتي در نقاط مختلف افغانستان ايجاد مي گردد. اما اكنون پس از شش سال هيچ يك از اين آروزها تحقق عملي نيافته و آنان كه به فرداي نوين افغانستان دل بسته بودند و تلاش داشتند كه هرچه زود تربه افغانستان برگردند تا ازقافله توسعه و سرمايه گذاري و كار و تلاش عقب نمانند، اكنون پشيمانند كه چرا به افغانستان باز گشته و دنياي غربت و مهاجرت را چون گذشته به سرزمين خود ترجيح نداده اند؟

سئوال اساسي اين است آيا واقعا مردم توقعات و تصورات شان از كنفرانس بن بالا بود يا اين كه چشم اندازاين كنفرانس به سوي آينده غلط ازآب درآمده است؟ به نظراين قلم هردو چشم اندازغلط از آب درآمده است، زيرا مردم تصور مي كردند با شكست طالبان وآمدن نيروهاي خارجي غربي، افغانستان چنان روي خط توسعه و ثبات قرار خواهد گرفت كه ره صد ساله را يكباره طي خواهد كرد، طبيعي است كه اين يك باورعمومي ساده لوحانه بود كه ازعمق عقب ماندگي و فجايع تاريخي كه دراين كشور رخ داده است، بي خبر بوده اند. از طرف ديگر چشم اندازي كه كنفرانس بن براي آينده افغانستان داشت نيز تحقق عملي نيافت و روند تحولات افغانستان مسيرهاي انحرافي متعددي پيدا كرد كه اجازه نداد تمامي چشم انداز هاي توسعوي افغانستان تحقق عيني پيدا نمايند. كنفرانس بن درچشم انداز امنيتي خود بيشتربه فكراين بود كه چگونه مي توان مليشه هاي گروههاي جهادي را خلع سلاح كرد كه دراين باره موفق گرديد اما هيچ چشم اندازي درباره چگونگي مهار طالبان درآينده نداشت و اين گروه را شكست خورده تصور مي كردند، اما ديديم كه اين تصور و تصورات مردم چگونه هردو به ياس مبدل گرديد و بزرگترين چالش را فراروي دستآوردهاي كنفرانس بن به وجود آورد.

اكنون با همه اين نااميدي ها با نگاه واقع بينانه بايد به دستآورهاي اين كنفرانس بايد نگريست. نگاه واقع بينانه اين است كه دستآوردهاي اين كنفرانس را بدور از تصورات آرمانگرايانه براساس واقعيت هاي موجود درساختارهاي سياسي و اجتماعي و جغرافياي افغانستان كه در گذر سه صد سال شكل گرفته تجزيه تحليل كنيم. مشكل اساسي در نقد وتحليل اين گونه تحولات تاريخي اين است كه نگاه هاي منتقدان بيشتر آرمانگرايانه است و يا ازآرمانها و باورهايي پيروي مي كنند كه با جامعه سنتي قبيلوي افغانستان سنخيت ندارد. اين گونه نگاه سبب مي گردد كه دستاورد هاي اندكي كه بدست آمده ناديده گرفته شود و راهكارهاي كه ارايه مي دهند آرامان گرايانه باشد.حال باتوجه به اين پس منظر چگونه مي توان دستآورهاي كنفرانس بن را به نقد گرفت؟ اين  دستآوردها با عناوين زير به نقد گرفته مي شود.

الف: از نگاه سياسي:

آقاي پدرام يكي از منتقدان سرسخت كنفرانس بن  در مصاحبه اي مي گويد:« ظاهراً مهم ترين اتفاقي كه افتاده، در واقع ساقط شدن دولت طالبان است. مطابق موافقتنامه «بن» (1380) چند كار بايد صورت مي گرفت: دولت موقت به وجـود مي آمد كه ايجاد شد. قانون اساسي افغانستان طرح و تدوين مي شد كه نهايي و توشيح شد. انتخابات رياست جمهوري و سپس انتخابات شوراي نمايندگان و مجلس اعيان و بزرگان هم در زمان خودش برگزار شد». افغانستان بعد از كنفرانس بن بالاترين وجهه بين المللي را پيدا كرده و مورد توجه كشورهاي مطرح جهان و نهاد هاي بين المللي قرار گرفته، استقبال از رئيس جمهور افغانستان به عنوان نماينده مردم اين سرزمين نشان مي دهد كه كشور ما تا چه ميزان از محبوبيت بين المللي را بدست اورده است و در طول شش سال عضويت چندين معاهده و و پيمان بين اللملي را درعرصه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي،حقوقي و اجتماعي پيدا كرده است. ازنگاه سياسي اين يك دستآورد بزرگ براي كشوري به شمار مي رود كه حد اقل 25 سال جنگ وويراني تجربه كرده و تمامي نهاد هاي مدني و زيرساخت هاي اقتصادي و صنعتي خود را از دست داده است. در كشوري كه 25 سال نظام سياسي وجود نداشته و انارشيزم خونبارمليشه گرايي با تعصبات قومي قبيله اي حاكم بوده، اگراز يك نظام سياسي دموكرات برخوردار گردد، دستآورد بزرگي است.

اما اين بدين معنا نيست كه افرادي كه در سايه نظام آزاد سياسي درقدرت سهيم مي گردند، انسانهاي كاركشته و سالمي اند كه خصلت هاي گذشته قومي و قبيلوي را فراموش كرده و هيچ نگاهي به پس منظرتاريك قبيلوي گذشته ندارد. معروف است كه «از كوزه همان تراود كه دراو باشد»آنچه چشم انداز كنفرانس بن را دراين بخش به مشكل مواجه ساخته ويك نظام آزاد و دموكرات را به يك اداره بيمار و مفسد دچار ساخته كه در بستر بيماري فساد اداري به احتضار افتاده ، معلول ساختارنظام سياسي يي نيست كه  دربن ارايه گرديده، آنچه چالش عميق را دراين فرايند بوجود آورده بستر اجتماعي است كه هرنظام آزاد و دموكرات را به فساد دچار مي كند. به باور اين قلم هرمنتقدآرمانگرا و ايدئولوگ اگر سكان اين نظام را دردست گيرد بازهم به همان دور باطلي از بيماري فساد اداري دچار خواهد شد كه اكنون جريان دارد. متاسفانه مشكل اساسي كه جنگ ها و نزاع هاي دوام دار را دراين سرزمين گسترش داده، فرو غلطيدن مردم افغانستان دردام سنت ها و باورها و تعصبات قومي و قبيلوي است كه درطول سه صد سال تغيير نكرده و طبيعي است كه از دورن چنين باوري نمي تواند يك نظام آزاد و دموكرات سالم بماند و به زودي دچار بيماري فساد اداري مي گردد. تا زماني كه اين بستر قابل تغيير نباشد هرقدر نيروهاي تكنوكرات و متخصص هم در قدرت سهيم گردد، يا كاري از پيش برده نمي توانند يا خود دردام چنين سنت هايي گرفتار مي گردند.

براين اساس مشكل اساسي شركت كنندگان خارجي كنفرانس بن اين بود كه درچشم انداز آينده شان بر بستر واقعي ساختار اجتماعي مردم درافغانستان توجه لازم نكردند. اگراز بي كفايتي دولت، پارلمان، دستگاه قضايي، ادوي ملي و پوليس سخن به ميان مي آيد، ريشه دربسترهاي  اجتماعي دارد كه اين افراد را برگزيده اند.

ب-  ازنگاه امنيتي و مبارزه باتروريسم:

اولين تلاش در چشم انداز امنيتي بن خلع سلاح عمومي گروههاي شبه نظامي احزاب جهادي بود كه با جديت تمام ادامه يافت و با موفقيت نيز به پيش رفت. ايجاد پوليس و ارتش ملي با ساختارهاي نوين در دستور كاربود كه درطول شش سال به نتايج خوبي دست يافته و پوليس و ارتشي كه شش سال عمر دارد توان جنگيدن با نيروهاي طالبان را پيدا كرده است، طبيعي است كه اگر كنفرانس بن نبودي  افغانستان هرگز به اين دستآورد كلان نمي رسيد. اما اين كه چرانيروهاي پوليس و ارتش نمي توانند مناطقي را در برابر طالبان حفظ نمايند و پس از مدتي كوتاه دوباره طالبان آن را تصرف مي كنند و پس از مدتي ديگرنيروهاي داخلي و خارجي دوباره اين مناطق را به چنگ مي آورند، آيا بازهم نقشي در ساختارهاي اجتماعي و خصلت هاي گريز از قانون را دربستر اجتماعي مردم افغانستان نمي توان يافت؟

مگرسنت ها وعادت هاي معامله با دشمن از دير باز دراين سرزمين وجود نداشت؟ در دوران جهاد از قوماندانان جهادي گرفته تا افسران و درجه داران ارتش رژيم كمونيستي با هم معامله  نمي كردند؟ اكنون نيز همين سنت ديرينه به جريان افتاده، سنتي كه  چشم انداز امنيتي بن اصلا تصورش را هم نمي كرد. چنانچه كه باور نداشت كه طالبان دوباره درافغانستان فعال مي گردد، چشم انداز كنفرانس بن چنين شكل گرفته بود كه اين مردم از جنگ خسته شده و سخت تشنه آرامش و توسعه هستند، اما تصور نمي كرد كه ساختارهاي قومي قبيلوي در بستر اجتماعي افغانستان خود طالب پرور است و سيطره قوانين آزاد و دموكرات را برنمي تابد.

پارادوكس اساسي فراروي نيروهاي خارجي اين است كه آنان از يك سو با حملات گسترده طالبان درداخل روبروست و قتي به آنان هجوم مي آورد آنان به راحتي به پاكستان فرار مي كنند، وزيرستان و به طور کلي ايالت هاي سرحد و بلوچستان بزرگترين عقبه امن گروههايي طالبان و القاعده به شمار مي رود که در آن مناطق پس از عقب نشيني به استراحت مي پردازند و تشکيلات خود را سازمان داده و دو باره براي ادامه جنگ آمادگي مي گيرند. شايد اگر اين عقبه نمي بودي  تروريسم به مرور زمان از افغانستان ريشه كن مي گرديد و آنان نمي توانستند دوباره تشكيلات شان را سازماندهي مجدد نمايند و تجهيزات لازم نظامي و ديگرامكانات را از حاميان خود دريافت نمايند.درچشم انداز امنيتي بن فراموش شده بود كه اين مهم را نيز درنظر بگيرند و اين اجازه را به نيروهاي خارجي مستقر درافغانستان بدهند كه عمليات فرامرزي داشته باشند. غلفت اساسي كنفرانس بن اين بود، كه در همان ابتدا  برلانه هاي تروريسم درايالت سرحد و بلوچستان دستور حمله صادر نكرد و گرنه شايد خشونت طالباني در گورستان قبيله اي ازترس نيروهاي خارجي دفن مي گرديد. و اكنون نيز تا زمانيکه اين عقبه امن وجود داشته باشد جنگ و ناامني در جنوب فروکش نخواهد کرد. افزايش 95 درصدي موادمخدر و ارتباط طالبان و القاعده با مافياي مواد مخدر پارادوكس ديگري فراروي مبارزه با ترويسم دراين كشور قرار دارد، از يك سو طالبان ازمنفعت اين مواد افيوني بهره مي برند و بردامنه جنگ و ناامني مي افزايند و از سوي ديگر ناتوو جامعه بين المللي توان نابودي كشت زارهاي ترياك را ندارند و نمي توانند به اين مزارع سم بپاشند.اين است كه طالبان هرورزقوي تر مي گردند و ولايات بيشتري  را درگرداب آشوب و خشونت هاي خونين فرومي برند و اين دولت و جامعه بين المللي هستند كه  دراين دورو تسلسل خونين و خشونت بار قمار دموكراسي مي كنند.

ج- از نگاه توسعه:

چشم انداز توسعه اي كه در كنفرانس بن ترسيم شده بود نيز در طول شش سال درصد كمي ازآن تحقق يافته است، اگر ترميم و قير ريزي حدود سه هزار كيلومتر سرك و توسعه نسبتا سريع مخابرات و بخشي از تسهيلات اندكي كه در روستا ها از سوي برنامه هاي همبستگي ملي بوجود آمده است، ديگر كار چنداني دراين زمينه بوجود نيامده است، ناارامي  ها تقريبا تمامي طرح هاي سرمايه گذاري هاي كلان داخلي و خارجي را فراري داد، بخش عظيمي از كمك هاي خارجي صرف تامين امنيت گرديد تا توسعه و ايجاد كار و اشتغال. 64 درصد آمار بي كاري آمار وحشت ناكي است كه فقط درافغانستان مي تواند وجود داشته باشد. تاكنون كارهاي اساسي زيربنايي كه پيش بيني شده بود به اندازه 10 در صد هم انجام نشده است.

د- از نگاه مبارزه با مواد مخدر:

 در چشم انداز مبارزه با مواد مخدر همين بس كه 95 درصد كشت، توليد و قاچاق آن افزايش يافته و گروه طالبان و القاعده و برخي از دولت مردان با مافياي بين المللي مواد مخدر هم سويي دارند و به بزرگ ترين منبع كمك مالي براي تروريسم مبدل شده است. چشم انداز موفقيت كنفرانس بن دراين زمينه حتي زير صفر است و اين مواد افيوني به مراتب بيشتر زمان كنفرانس بن افزايش يافته است.

ه- از نگاه فرهنگي:

هرچند شش و نيم ميليون كودك افغان الان مكتب مي خوانند و رسانه هاي آزاد رشد چشم گيري يافته است، اما هيچ گاه چشم انداز كيفي اين اهداف تحقق عيني پيدا نكرده است و افغانستان هنوز از نظر فرهنگي دنباله  ديگر فرهنگ ها است و تا هنوز به يك خلاقيت فرهنگي و اعتماد به نفس فرهنگي كه بتواند براي خود يك تعريفي از هويت فرهنگي افغاني ايجاد كند نرسيده است.

نتيجه:

آنچه گفته امديم، به اين نتيجه مي رسيم كه علل ناكامي چشم اندازهاي كنفرانس بن را بايد در بستر اجتماعي افغانستان جستجو كرد و اين بستر مي تواند معماي اصلي ناكامي هاي تاريخ گذشته و حال را بيان كند. آماري كه دوهفته پيش ازسوي دانشگاه كابل در مورد توسعه، وضعيت سواد و آموزش، درآمد سرانه، رفاه اجتماعي و ميزان مرگ و مير كودكان و ميانگين عمر مردم و... مكنتشر كرده نشان مي دهد  كه افغانستان فقير ترين و توسعه نيافته ترين كشور آسيايي است و در جهان از نظر توسعه رتبه 178را دارا مي باشد و تنها نسبت به چهار كشورآفريقايي نيجر، سيرالئون، مالي و بوركينافاسو، يك درجه بالاتر است. طبيعي است كه در چنين بستري كه خشونت جنگ خود به يك فرهنگ و هنجار زندگي قرار گرفته است، كدام چشم انداز اميد وار كننده را مي توان تصور كرد كه بتواند بدون در هم شكستن چنين ديوارهاي جمود فكري و سنت هاي قبيلوي چند صد ساله كه در بستر اجتماع وجود دارد و درسه دهه اخير با خشونت وگريز از قانون نيز عجين شده پاي سنگ توسعه و ترقي را گذاشت؟

 

 


بالا
 
بازگشت