محمد امین  فروتن

 

تحقق صلح عادلانه و یا مشارکت در قدرت !!

و مکث کوتاهی برریشه های بحران درافغانستان  !

 

بدون هرگونه تعارف باید اعتراف کرد که فقط  تحلیل کوتاهی از وضعیت نا گوار جامعه  افغانی این حقیقت تلخ و دردناکی  را برملا می سازد ، هر روزی که بر آفت و بیماریی ساکنان محروم و فقیر سرزمین بلا کشیده ء افغانستان سپری میگردد جراثیم این مرض مهلک با سرعت بینظیری در تمامی اندام ها و استخوان های لاغر و نحیف این بخشی از منطقه و جهان سرائت میکنند  و بدون  تردید که اینگونه فعل و انفعالات اجتماعی و سیاسی با اندک بی توجهی ما و تمامی آنانیکه در امر جامعه شناسی و اقتصاد سیاسی مربوط با کشور های جهان سوم نسخه می نویسند تمامی دکتورین ها و استراتیژی های سیاسی و اقتصادی اصلاحات در جامعه  مانرا   دچار  کمبود یک  بازبینی عمیق وژرفی می سازند که  شناخت وهویت اصلی   بحران و فاجعه را عمیقأ تحت تأ ثیر در می آورند، که متأ سفانه برخورد ما با این مسأ له مهم و بنیادی دست کمی از برخورد ما با سائر مسا ئل سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی و امثال آن نداشت و ندارد . زیرا اسا سأ خط مشی و روحیه ء عمومی ای که کم و کیف این برخورد ها را تعیین می کرد در موا جهه با اغلب پدیده ها و نهاد ها ، جریان و مشی واحد و هم سنخی را در پیش می گرفت  و این همه دشواری ها و ده ها و صد ها عوارض فرهنگی و سیاسی و اقتصادی را محض به نام « اقتصاد بازار آزاد » درصحرای سوزان تاریخ وجغرافیای این مردم واین سرزمین واگذاشتیم.!که همین نقطه ضعف فراموش نا شدنی در کارنامه ء چند ساله اداره ء جدید نیز به حساب می آید ، چنین است که این بار می خواهم عده ای را خطاب کنم و هوشدار دهم که اگربرای اداره ء جامعه و کشور  اینگونه تحلیل های دُم بریده و ناقص و بی قُفل و بندی را ارائیه می فرمائند ، که هروقت خواستند برای هر بیماریی ای اقتصادی  و فرهنگی همچون نسخه های تجربه شده تجویز میکنند و می نویسند بدون آنکه عوارض جانبی و ناگوار آنرا بر تن مجروح و خون آلود جامعه کهن و باستانی ما  در نظر بگیرند  ویا هم  تفسیر ها و تحلیل های خطوط مختلف فکری و نقش آنها در مسیر تکاملی جامعه ما تا اکنون ، درتمامی  حوزه های جغرافیاوی و تاریخی منطقه و جهان را نادیده انگارند بدون شک که هرچند در یک مقطع خاص تاریخی درد های یک جامعه و مردم را بصورت مصنوعی تسکین ببخشند با درازا کشیدن بحران های موجود اجتماعی ، تأ ثیرات عاجل آن درد ها در  قسمت های  دیگری از جامعه انسانی به مشاهده خواهند رسید ! جان کلام همین جاست که اگر  زمانی میتوانیستیم  یک بیماری را با اندک جراحی و کالبد شگافی مختصر در یک جغرافیای معینی از منطقه مهار کنیم و با استقرار نظام دلخواه خویش نتائج مطلوبی را بدست آوریم ، امروز و فردا هرگز نه میتوانیم و نخواهیم توانیست ، بحرانی را که این همه در تاروپود کشور های منطقه ریشه دوانیده است به کمک  پیشرفته ترین تکنولوژی قرن   بیست ویکم نیز بر آن غلبه حاصل کرد . ! همان طور که امروز می بینیم هرجا حادثه ای و بغاوتی در منطقه ء ما بروز میکند و با تاکتیک های خشونت آمیزی همراه بوده باشد ، سرنخ هایش با جنگ و خون ریزیی کشور و مردم ما ارتبا ط می گیرد و بلا فاصله توجیهات قرآنی اش نیز به عنوان « مجوز شرعی » کاراعلام می شود؛حوادث دلخراش آخیری که در  « مسجد سرخ » یا « لال مسجد » واقع در شهر اسلام آباد پایتخت پاکستان بوقوع پیوست نمونه بارز این حقیقت اند که هرگاه دست کم شش سال قبل با تشکیل حکومت مؤقت در افغانستان «گروه نیو محافظه کار» و حاکم  بر سرنوشت جامعه ما ، به جای منافع شخصی وگروهی  ، منافع مردم و توده های ستمدیده افغا نستان را مورد  نظر قرار می دادند و تن به اصلاحات واقعی و ساختاری در جغرافیای میهن ما  می نهادند و یاهم در امر مبارزه با تروریزم  از سیا ست های  نه تنها دوگانه بلکه چند گانه و مقطعی پرهیز می کردند ، بدون شک که هیچ یکی از کشور های منطقه برای مقابله با نیروهای خارجی که با توجه به برآورد و محاسبه دقیق نیاز مندی های  عمومی مردم سلحشور ما که طی کنفرانس تاریخی « بن » مورد ارزیابی قرار گرفت و بنام  اجرا و انجام مأ موریت صلح در افغانستان حضور یافتند هر گز به اجرای این گونه سناریو های مضحک و رسوأ دست نه می یازیدند ! صریح تر بگویم ، ریشه های  بسیاری از آشوب ها ی خونین در نقاط مختلف کشور را باید در همین وضعیت جستجوکرد و اتفاقأ یکی از علل عمده ء برخورد های نظامی که خود موجب سؤ استفاده بزرگترین و درعین حال نامدار ترین مخالفان کشور و جامعه ما شده است و در راستای همین استفاده های نادرست از اوضاع آشیفته کشور است که هِزُم تبلیغاتی و حزبی و گروهی و حتی قومی و لسانی بسیاری از فرصت طلبان درجامعه را فراهم می کند . همین سردرگمی و ابهام درمورد  مدیریت جامعه و بحران های که دامنگیر آن شده از هیچ کسی پوشیده نیست و همین وضعیت سبب و باعث این شده که جوانان رشید و پرشور این سرزمین گروه ، گروه  در دامن ناپاک دشمنان این میهن فرو میریزند . و اینکه هیچ کسی هیچ اصلی را برای روشن ساختن اذهان مردم این سرزمین مطرح نه میکنند ، لذا طبیعی است که معاندان تابلودار و فرصت طلبی که در کمین نشسته اند علیه هر شعار صلح آمیزی تبلیغ کنند ، طبیعی است که در این وضعیت تار وتاریک سیاسی شعار های دهن چرب کنی از قبیل " دموکراسی " ، " عدالت " و " آزادی " از آن خود کنند . البته مردم ما این را بخوبی میدانند که چه بسیاری از واعظان همین شعار های به ظاهر توده  پسند ی که در پی بسیاری از حوادث بصورت ناگهان سرکشیدند و در خلوت ناشی از بی قانونی و ابهام و بی نظمی  به تاخت و تاز پرداخته و خود را نماینده مردم فقیر  و سمبل" حکومت دموکراتیک و اسلامی افغانستان " نیز قلمداد می کنند ؛ درد ناکتر اینکه تحت همین شرائط پیچیده و در بعضی زمینه ها این اجبار نیز پیش آمد که نیروها ی بنام تکنوکرات و کار شناس  و همچنان  ملیشه های از همان خوانین و مراکز معلوم الحال قدرت های  استبداد ی حاکم  بکار گرفته شده اند . کاملأ طبیعی است که این اشتباهات و اشتباهات دیگری از این قبیل ، بدون شک که خارج از اراده و ناشی از وضعیتی اند که بر مسؤ لین شماره اول جامعه در کشورو" واقیعت های رها کرده شده " تحمیل گشته است . حال به هر دلیلی که واقیعت ها را به حال خود رها کرده باشیم ، آن واقیعت ها ی رها شده از قانون مندی های خاص خود تبعیت خواهند کرد ، که مسلمأ رسوبات معین و معلوم الحال آن قانون مندی ها  ، اوجگیری تضاد ها و اختلافات قومی و سمتی و لسانی اند که میان مستبدان حاکم بر سرنوشت مردم و توده های فقیر و تهی دستی از ما بوجود می آید . این جا ست که باید  به یک نقطه اساسی عمیقأ  توجه کرد وآن نکته این است که هرگز نباید بدون تشخیص عینی و اساسی بحران موجود در جامعه افغانی فقط به شکل کا پی شده و مشتی تحلیل گونه ها ی روشنفکرانه سیاسی ووارداتی ! اتکاء کرد وقضیه را تمام شده دانست . و همچنان نباید مسائل اساسی کشور چنان طرح شود که گویا تنها یک حادثه اجتماعی است و میتوان با تعویض مهره ها بر آن غلبه حاصل کرد  و آنرا شناسائی نمود !. تجارب  و اطلاعات نا چیزم در امر سیا ست و جامعه شناسی حکم میکند که نخست باید درحد مجالی که داریم با یک نقد عمیق و د لسوزانه از« حُقه با زی ها ی  نظام سرمایه داری مضحک  معاصر»  ،  " شُعبده بازی های مروج " و چشم بندی های شیطانی نظام حاکم بر سرنوشت تمامی بشریت بویژه مردم ستمدیده افغانستان پرده برداشت البته این واقیعتی است مشهود و از مقوله توضیح واضحات که ضعف های  اساسی و بزرگ در کشور ما  به یکی دو  و دهها و صد ها  مورد ختم نه میشود بلکه به صورت واضیح و گسترده می بینیم              که « هر لحظه به رنگی بت عیار در آمد! » یکی از این صدها چشمه فریب و دسیسه در برابر مردم ما برخورد دوگانه ای است که زمامداران  اصلی و شبه حاکمان بر سرنوشت میهن ما و به طور کلی اردوگاه جهانی ای مبارزه با تروریزم و بنیاد گرائی مذهبی به مسأ له دموکراسی در قالب  امنیت ملی و پدیده عدالت اجتماعی به سطح جامعه و منطقه داشته ا ست . لذااز همین جاست که فرایند نظام سرمایه داریی جهانی  از لحاظ سرشت و طینت  آن نیاز مند  ایجاد یک اقتصاد بین المللی است اما همزمان با انکشاف بازار بین المللی تمایل به حفظ مالکیت خصوصی وسا ئل تولید و مرز های ملی دارد ، که در نتیجه بین المللی شدن بازار های سرمایه داری به جای دستیابی به شرائط هم آهنگ و عینی ملت ها ی جهان سومی  ، منجر به ایجاد تنش دائمی میان گروه های تجاری و اقتصادی بزرگ و متفاوت وابسته به نظام سرمایه داری می گردد . امروز به خوبی مشاهده می کنیم  که چگونه قدرت های بزرگ اقتصادی توانستند که با زمینه سازی های مختصر و براه انداختن جنگ های زرگری و مصنوعی ؛ یک مسیر مشترک را در سطح بین المللی طی میکنند و واضیح است که این روند پس از حادثه غمناک یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱  که منجربه کشتار هزاران تن بی گناه و به خاک وخون کشیدن بزرگترین سرمایه های اقتصادی و فرهنگی جهان به شمول فروریزیی برج های دو قُلوی نیو یارک در زیر نقاب آبی رنگ سازمان ملل متحد به راه اُفتید . اما این سوال هنوز هم در ذهن پرُ طپش نسل جوان  باقی مانده است  که  ارتباط میان دموکراسی و بورژوازی  را دریابند  ،و نسل جوان و پرخاشگر  ما هنوز هم  نه میدانند که نقش حقیقی مشروعیت نظام سرمایه داری  چیست ؟ مگر علی الرغم این همه ابهامات فراوان به روشنی درک میکنند که اگر یک  " شهروند آزاد توسط دیگری در یک اتاق سربسته توقیف شود ، آنگاهی هرکسی این عمل را خشونت تلقی خواهند کرد ، اما اگر دقیقأ همین عمل در کتابی بنام " قانون جزا " به ثبت رسیده باشد و آن اتاق یا زندان هم به نام زندان جمهوری اسلامی افغانستان    مسمی گردد ، بدون شک این عمل بلا درنگ به یک عمل صلح آمیز و مطابق به قانون مسمی می گردد. !! بطور خلاصه باید گفت که آنچه تحت نام  مشروعیت قانونی عنوان می گردد چیزی جز خشونت طبقه ء حاکم که در زیر لباس قانون  در آمده باشد نیست . روی همین ملحوظ است که هر اقدام و برنامه " صلح آمیزی  " اگر  در چهارچوب چنین سیستم نا عادلانه سرمایه داری قرن بیست و یکم که به کمک  وسا ئل تبلیغاتی مدرن و ظاهرأ از تربیون های " مصنوعی   نهاد های جامعه مدنی و حقوقی " تبلیغ و اِ عما ل  گردد ، به جز رسوبات نفرت انگیز یک سیستم صلح آمیز و توجیه  شده فقر و بیکاری نخواهد بود  ، جالب آنجا ست که این پروسه ای از خشونت و فقر، مُلبع شده بر قوانین حاکم از لحاظ روانی و اخلاقی مورد پذیرش همه گانی  میگردد !  از آنجایئکه مشروعیت و اخلاق مفاهیمی اذلی و ابدی نیستند بلکه ساختار های تاریخی اند ، چنانچه نظام برده داری در قرون باستا نی قابل پذیرش بود و در چهارچوب نظام های شبه سرمایه داری و کا پیتالیستی برده ساختن ملیون ها نفر توسط شرکت های تجاری و کارتل های اقتصادی یک حق اخلاقی تلقی می شوند . بنا بر این هر گز نباید از یاد برد که استعمار و اشغال گری در  جهان معاصر متناسب با رشد و تکامل طبیعت و جامعه و جهان که به یمن غلبه ء انسان معاصر بر هستی و کا ئینا ت ، بسیاری از پرده های مجهول این منظومه شمسی  را در یده اند و بر خلاف اسلاف خویش با ابزار استحماری مجهز اند و ملت های فقیر در جهان سوم را نیز با استفاده از همین وسا ئل پرقدرت تبلیغاتی و علمی و فلسفی و با خریدن تمامی " نبوغ ها ی " عا لم ثمره ء تلاش های علمی جهان بشری را از آغاز تا اکنون در دست های خون آلود شان گرفته اند .  واقیعت این است که سر دمدارن حا  کم کنونی بر جامعه ء ما از همان نخستین روزهای تأ سیس اداره ء مؤ قت در افغانستان و سقوط رژیم های  دیکتا توری طالبان در افغانستان  و  صدام حسین در عراق به منظور دستیا بی به قدرت و حاکمیت از قشر بزرگی از توده های ملیونی ستمدیده گان حد اکثر بهره برداری را کردند ، آنها با استفاده ابزاری  از واژه های چون دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، آزادی بیان ، محو فقر وبیکاری ، نامدار ترین چهره های به ظاهر  اسلامی و فیگور های سیاسی !! در سراسر منطقه جنوب غرب آسیا را در صورتی که در کنار شرکت های چند ملیتی امریکائی قرار گرفته باشند مورد تا ئید قرار دادند  ، مگر با بسیار زودی و با گذشت پنج سال و چند ماهی از شروع پروسه صلح در افغانستان و منطقه که پرده از آن دموکراسی مصنوعی ، و نظام کپی شده اقتصادی و اجتماعی که نظام منحصر به فرد افغانی و آسیائی محسوب میشود بیرون اُفتید و فاصله میان بار عملی واژه ها با وزنه ای ادبی و زبانی آن به یک  خلیج بزرگی مبدل گشت  .  اکنون این سوال بوجود می آید که وقتی در قلمرو ویژه  " مجمع الجزائر قدرت "   چون افغانستان  فساد گسترده ای به مشاهده میرسد و میتوان علت های آنرا نیز درک نمود  و عده ای معلوم الحالی نیز با سردادن  شعار های جذاب مگر  موهومی  که میتوان برای هریکی از این شعار ها   مانند آزادی ، استقلال ، عدالت اجتماعی  تعریف جداگانه ای را دریافت  دست به خشونت مسلحانه میزنند به مثابه انسانهای آگاه و روشنی چه برخوردی باید به عمل آورد ؟ و چه راهی برای ملیون ها انسان سراسر جهان ، منطقه و کشور ما افغانستان برای دفع خطر و خشونتی که بنام مبارزه علیه خشونت و تروریزم و بنیاد گرائی مذهبی  آغاز شده است وجود دارد ؟ آیا مقاؤ مت مسلحانه  در برابر این خشونت جزء الزامات ما هست یا نیست ؟  من سعی می کنم که در عبارات خیلی کلی و کوتاهی به این سوال پاسُخ بگویم . من به عنوان یک دانشجوی کوچکی از این نسل و به مثابه ء یکی از هزارا ن ، که در این کشور و در این قسمتی از تاریخ و چنین بخش داغی از یک جغرافیا ایستاده اند وبه سرنوشت خود و آینده شان می اندیشند و نا چار در جستجوی راه حل و نجاتی  هستند  ، وضع حاکم برسرنوشت جامعه و ملت سلحشور افغان را مردود می شمارم ، سیستمی که هسته اساسی تمام خشونت  ها ، فقر و نا برا بری ها را تشکیل می دهد . اما از سوی دیگر تروریزم و برداشت متحجرانه از مذهب را نیز که انسان های بی گناه و بی دفاع جامعه را بی رحمانه می کشند و سر می بُرند با شدت محکوم می کنم . من اکیدأ باور دارم که ریشه ء اصلی این همه خشونت ها و بدبختی ها  در این یا آن مقام یا آن نهاد نهفته نیست و با قتل و ترور افراد و شخصیت ها از بین نه میرود ، بلکه ریشه های اصلی آن با  دهلیز تاریک و خونین تاریخ ما  گِره خورده است ! آ ری  تاریخی که گاه ، گاهی و در بسیاری موقیعت ها نشان پا های  دولت ها و قدرت های که در قرن بیست و یکم بویژه پس از اتمام جنگ سرد از " دموکراسی " ، " آزادی " و " عدالت " دم  می زنند به مشاهده میرسند . ! البته این را نیز میدانم که آنانیکه کشتار بی گناهان را " مقاؤمت مسلحانه  ملی "  می شمارند و برای " توجیه شرعی "  ِا عمال چنین خشونت توجیه شده با چه استدلال های مجهز اند ؟ ! بدون هرگونه تردید حضور نیروهای بیگانه  در منطقه و افغانستان  که پس از حادثه یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱  با مجوز و مشروعیت شورای امنیت ملل متحد زیر چتر شورای امنیت   ، موجب سقوط رژیم های مستبد ی در عراق و افغانستان  گردید ند ، یکی از عمده ترین دلائلی است که برخی از عناصر شکت خورده مگر" قدرتمند سنتی !" با یک " نَفس جدید "،  جنگ وخونریزی  در افغانستان و منطقه را برآن توجیه می  کنند  . و اکنون قضیه به  چنان جا ی باریک و مهمی رسیده است ، که به وضاحت  کامل و به مانند روز روشن برخی از نیروهای که در چهار چوب های ملی و منطقوی  آدم کشی ها ی وحشیانه و جنایات علیه تمدن و فرهنگ بشری  و آتش سوزی ها را " مقا ؤمت مسلح ملی " می نامند در مأ موریت های جهانی خویش نیز ؤ قوع حادثه یازدهم سپتمبر را یک " رسا لت جهادی به سطح جهانی " و" وظیفه  الهی"  به عنوان  یک  مأ موریت به ثمر نشسته ای   محسوب میکنند  که بدست بنده گان"  مخلص خدا" در سپتمبر سال  ۲۰۰۱ میلادی در قلب نظام سرمایه داری یعنی ایالات متحده امریکا  انجام یافت!! ".  لذا واضیح است  نظام های که  قبل از ؤقوع حادثه سپتمبر در نیو یارک که در تاریخ معاصر به مثابه  واقعه ء خونین و سیاه به ثبت رسیده است بر اکثر کشور های منطقه تسلط داشتند و پس از یک ارزیابی به ظاهر منطقی به مقتضای منافع کشور های بزرگ  جهان  و منطقه از سینه ای تاریک جنگ سرد به قدرت رسیده بودند بهترین نوع نظام ها ی سیاسی بویژه اقتصادی تلقی می گردند . نکته مهم و قابل توجهی که در خور اهمیت است این است که بسیاری از فعالان و گرداننده گان رژیم معاصر و حاکم بر سرنوشت کشور ما افغانستان  مهره های پشت صحنه رژیم استبدادی طالبان و القاعده بودند  که در روزگارنه چندان دور  به قلم های نفرت انگیز شان عمل کرد ها و کینه ها و عداوت ها و جنایاتی که با  لوله های تفنگ به انجام می رساند ند توجیه  حقوقی  و از لحاظ امنیتی و استراتیژی عمومی  به نفع کشور افغا نستان محسوب می کردند .! اینگونه حمایت ها و اظهار نظر ها از سوی برخی از نامدار ترین چهره های سیاسی و فرهنگی ای کشور  که خود را وارثان برحق نهضت های ملی و اسلامی در جامعه افغانی به حساب می آوردند و اکنون نیزخودرا جانشینان اصلی نظامی میدانند که پس از حادثه المناک یازدهم سپتمبر بویژه پس از برگزاریی کنفرانس تاریخی " بن " در افغانستان بوجود آمده است . ! چنین است که تمامی کارشناسان و تحلیل گران بایستی تعجب کنند ، که اگر  مصلحت و حقیقت  جامعه و کشور ما همان است که مردم بینوای ما خود شاهد آن بوده اند و بنام گویا " تحقق امنیت سرتاسری  " و نگهداریی " تمامیت ارضی" دست کم شش سال در زیر شلاق و قمچین رژیم سیاه طالبی خون داد ه اند پس برای  این همه سر وصدا ها وشعار های از " دموکراسی " ، " جامعه مدنی "  و آزادی بیان " که در طی یک شب بصورت مصنوعی از حلقوم های معلوم الحالی بر می خیزند چه توجیهی دارند ؟  گاهی ممکن است فرد یا جمعی یا جریانی  روی هر دلیلی که  بوده باشد ، فرد ، جریان و یا نظامی را از اساس قبول نداشته باشد و یا هم برخلاف ، یک نظام ، فرد و یا جریانی را" عاشقانه"پرستش کنند !

اما این گروهی از« روشنفکران تریا کی و معتاد  »  هرگز  حق ندارند که  خود را نماینده ملیون ها انسان بیچاره و مظلومی بنا مند که به خاطر حفظ و نجات نوامیس انسانی ودینی ، تمامی هستی شانرا به قربانگاه آورد ند  وفقط بنام خدا از دست داد ه اند . آیا این مسخره نیست که عده ای از همین انسان های   معلوم الحال و " مگس های سری هر دوغ "  که در یک فاصله ای نه چندان دور ملاک و معیار  هواداری و حمایت از رژیم های استبدادی در افغانستان را تنها و تنها به معیار های مجهول و غیر قابل حساب قبیلوی ، زبانی و قومی می شمردند و امروز که ظاهرأ آن مجسمه های قدرت برزمین فرو اُفتیدند ، شعار های مفت و تو خالی دموکراسی خواهی ، اقتصاد بازار آزاد ، آزادی بیان را بیش از هر هواه خواه حقیقی دموکراسی ، و عدالت سر میدهند . ! ؟ و شجرة النسب خویش را به نهضت های آزادی خواهی و عدالت در جامعه افغانی  گِره میزنند  !  حا لأ بگذریم از اینکه نسبت دادن شعار های عدالت ، دموکراسی  و آزادی خواهی به چنین موجودات قرون عتیقه آدم به شک می اُفتد که این شعار ها و کارنامه های ضد استعماری را در افغانستان انجام دا ده باشند . !! حال بزرگترین پرسشی که اکنون و پس از سه دهه جنگ وویرانی در کشور ما سپری می شود و یکبار دیگر از عموم مبارزان صادق و راستین جامعه افغانی می طلبد تا با این همه شعار های  از دموکراسی و آزادی خواهی و عدالت  برای برون رفت از این  فاجعه استخوان سوز انسانی راه نجاتی را جستجو کنند ، که این همه « مغضوبین زمین » را گام به گام به سر منزل امید و پیروزی برسانند .  اما چرا با خود مان تعارف داشته باشیم ، ضرورت تثبیت و کشف اینگونه برنامه ها چنان آشکار وروشن است که بدون کوچکترین تردیدی باید همان روزهای اول اداره ء مؤقت صورت می گرفت هرچند رسوبات منفی را به بار می آورد ، به صد ها مرتبه بهتر از این وضعی بود که به اثر نا بسامانی و بی برنامه گی در امر اصلاحات ساختاری ببار آمده است . چنانکه دیدیم و می بینیم که "هنوز هردم از این باغ بری می رسد .!!"  شاید برخی استد لال کنند که بحث بر سر کیفیت مدیریت از جنس عدم واگذاری کار به اهل کار است که هیچ کسی در هیچ مقامی موفق به  حل کوچکترین معضله ای به سطح ملی و منطقوی نه میشوند .! البته نباید از یاد برد که اولأ بحث " اصلی " نه بر سر کمیت است و نه بر سر کیفیت ، بلکه اساسأ بحث مشروعیت مطرح است که تا هنوز هم مقتدر ترین نیرو های جامعه مابر سراین نخ با هم دعوی دارند؛ ثانیأ و جود وحضورمراجع گونا گون و متعدد  خارجی و همچنان داخلی  قدرت بر بستر جامعه امروزی ما بزرگترین موانعی را در برابر کارگزاران و اندیشمندان دلسوز  جامعه افغانی و میهن ویرانه ما  ایجاد کرده اند ، و درست همین نقطه ضعف فراموش ناشدنی در کار نامه ء پنج سال و چند ماهی اداره ای محسوب میشود  که پس از سقوط رژیم طالبان در افغانستان بوجود آمده است . کاملأ طبیعی است که هیچ نیروی هرچند مخلص و وفادار به میهن و مردم با چنین جوی آگنده از مراجع گوناگون ، مرئی و نا مرئی قدرت و سیستم توجیه شده بر القاب و عناون  کاذب ایدیولوژیکی اعم از مذهبی و لائیک نه میتوانند در روند دیگر گونی های اجتماعی و اصلاحات سیاسی و اقتصادی کار نامه ای قابل ملاحظه ای را بر جا بگذارد ، از سوی دیگر نبود و فقدان یک استراتیژیی نیرومند سیاسی در جامعه پس از برگزاریی کنفرانس تاریخی  " بن " این پرسش را به وجود آورده است که چگونه پس از سقوط رژیم طالبان و القاعده در افغانستان  با اینکه بزرگترین هما ئیش ها ی ملی و به ظاهر " دموکراتیک !" مانند لویه جرگه قانون اساسی  ، پارلمان  و انتخاب رئیس دولت افغانستان را برگزار کرده ایم ، هنوزهم نه توانیسته ایم صاحب یک استراتیژی درازمدت سیاسی و اقتصادی باشیم ؟ از این همه که بگذاریم آیا جای این پرسش نیست که مبادا  از همان نخستین روزهای اداره ء موقت در افغانستان که مردم ما پس از سه دهه جنگ و خونریزی همراه  با یک خستگی و سرگیچی  عمیقی   چنان غرق پیروزی شده بودند که در اوج نشه ای از آن   ، نسخه ء هر عطار ی  و هر  بقالی را مورد آزمائیش قرار داد ند . از همه مهمتر اینکه وضعیت آشفته ء جامعه ما به خوبی  نشان میدهد که جامعهء جهانی و یاران بومی  آنها از صداقت و گاه شاید ساده اندیشیهای مردم صاف اندیش ما که تازه از سه دهه معرکه خونین و ویرانکن بیرون آمده اند   سؤ استفاده میکنند  . از سوی دیگر با وضاحت می بینیم که از برکت همین گونه " خواب خرگوشی " نامدارترین روشنفکران و زمامداران کشور ما ، چه آنانیکه بصورت مستقیم براریکه قدرت تکیه زده اند و خود را با القابی که هر صبح و شام از سوی شرکت های تجاری بین المللی برای شان تفویض می گردد و چه آنعده کسانی  که در پُشت  همین به اصطلاح« روشنفکران ؛» و درس خوانده گان به قدرت نشسته  زندگی طفیلی را سپری میکنند وبرای بقا ی همین ولی نعمتان خویش دست به دُُ ُُعا می نشینند  تلاش های به کار اُفتیده است  که شعار های  مقدس صلح و آشتی  در افغانستان را نیز که با امید های مردم فقیر این سرزمین گره خورده اند مورد استفاده سؤ قرار دهند  .  و شعار مذاکرات با مخالفان مسلح  رژیم  جمهوری اسلامی افغانستان را سر میدهند که های مردم جهان و افغانستان ! ببینید دشمنان میهن ما  با استشاره قدرت های خارجی کودکان و پیرمردان میهن را با  با بی رحمی و بزدلی سر می بُرُند و بزرگترین مظاهر تمدن و فرهنگ کشور باستانی ما را به آتش می کشند و ما بسوی آنان دست آشتی و دوستی دراز میکنیم ! و آنها را به مذاکرات صلح و آشتی  فرامی خوانیم .  سوال اساسی و مهم اینجاست ، آیا براستی هم با مذاکرات و آشتی  با مخالفان مسلح کشور که تجربه گذشته از دوران  رژیم طالبان به خوبی هویدا میگردد که در واقیعت همانا شبکه های استخباراتی خارجی است که با تحلیل و ارزیابی منافع استراتیژیک شان در افغانستان فرزندان این میهن را به نام طالبان و گاهی به نام حزب اسلامی  و هزاران انگیزه ای به  گروگان گرفته اند و هرگاهی ودر صورت لزوم  اهداف جیو پولیتیکی خویش را از حلقوم آنها بلند می سازند ، صلح در افغانستان استقرار خواهند بخشید ؟!  اگر بنا باشد به  کسانی که در لباس طالب و گاهی حزب اسلامی و گاهی به هر نام دیگری که در دستگاه های رنگ آمیزی شبکه های استخباراتی کشور های جهان بویژه منطقه که در کشور ما افغانستان منافع استراتیژیکی را دارااند، هزاران اسم خورد و بزرگ سیاسی با شعار های دهن چرب کن اجتماعی و اقتصادی  صدای اعتراض شان را در برابر وضع موجود بلند می کنند  ، بنام دعوت به صلح و مذاکرات  عملأ اقدام به باج دهی  زنند ، کار این باج دهی به کجا خواهند کشید  ؟  حقیقت مطلب این است که آنچه را که تا اکنون از روال این به اصطلاح فراخوان صلح با مخالفین " دولت افغانستان " به مشاهده می رسند این حقیقت را بر ملا می سازد که متأ سفانه  آغاز این فرا خوان نیز نه به اراده ء مستقل دولتمردان اداره ء کنونی  که بر محور ده ها مرجع معلوم و نا معلومی تشکیل گردیده است صورت گرفته بلکه این گونه معاملات نیز بر بستر استراتیژی تاریخی قدرت های خورد و بزرگ بویژه کشور های همجوار افغانستان انجام یافته است . جالب آنجاست که همین قدرت های منطقوی با نیروی جادوئی خویش موضوع مذاکره و آشتی  با مخالفان مسلح  را در نزد احادی از ملت به مثابه یک تابوی مقدس و " یک داعیه همه گانی  ! "  مبدل ساخته اند تا اگر کسی یا قلمی  از" قلم بدستان  هوادار رژیم " و یا هم " منتقدان صلح طلب جامعه افغانی"  در زمینه ء این" صلح مسلح " حرفی بگویند و یاهم بنویسند بلا درنگ چه قلم های نیست و چه زبانها ی که مانند طوفانی متوجه گوینده گان و یاهم نویسنده گان آن نه می شوند ؟ زیرا به قول دانشمندی بزرگترین دروغ آن است که گوینده خود باور کنند !! لذا هیچ عاقلی با هرگونه منطق بُرنده ای جرئت نه خواهند کرد تا در برابر این " فریب بزرگ " و " تابوی مقدس ! "  چیزی بنویسند و یا هم سخن به زبان آرند ! زیرا بخوبی میبینیم که از زمین و ازآسمان و از زبان تمامی کسانی که حامل  داعیهء "  اپوزسیون رسمی !!"  اند و درعین حا ل از حضور در مقامات ارشد دولتی برخورداراند صلح با مخالفین دولت را حلال تمامی مشکلات سیاسی و امنیتی در افغانستان  می دانند و با تبعیت از جو حاکم تبلیغاتی ،  حتی در بسیاری موارد  در بیان این " فریضه ء ملی!! "  نسبت به دیگران پیش دستی نموده وصلح با مخالفین مسلح را دراولویت برنامه های کاری و سیاسی خویش قرار می دهند ! ؛  البته یکی از برجسته ترین توجیهاتی که این دسته از سیا ست گزاران بیان می کنند و در اندیشه های خود دارند و بدان – در چندین وجه پرداخته اند دید گاه ناقص آنها نسبت به بحران در جامعه است که به نظر آنها " پارادایئم صلح و وحدت ملی "   تنها با مشارکت" مخالفین مسلح "  در« قدرت »که با تأ سف  در نزد برخی از این چهره های نیمه نامدار گاه گاهی به عنوان  " مقاؤمت مسلح  ملی !! "  نیز نامیده می شود ممکن است و بس !. درحالیکه"  خیانت به مقدس ترین امیدهای  مردم " و نبود عدالت اجتماعی و اقتصادی که با وام گرفتن یک کاپی ناقص از اقتصاد بازار آزاد و« لبرال دموکراسی ! د م بریده ای ! »  که از همان آغاز برگزاریی " کنفرانس  بن "  بر توده های مؤمن و میهن دوست افغانستان تحمیل گردیدند " این قصه  ء سر دراز ! "  آغاز یافته است.

بنابر این چنین نگاه وبینشی که برای رسیدن به یک حل عادلانه و جامع ، برخی از نامدار ترین روشنفکران در سر می پرورانند پیامد و از سرگیریی بی شمار بحرانهای گذشته است که هیچگاه با وضعیت آشفته کنونی جامعه ما همگونی ندارد .وقتی دولتمردان اعم از " اپوزیسیون رسمی" و یکتعداد از  وکلای ملت در پارلمان افغانستان و اعضای ارشد کابینه  که از تربیون« جبهه ملی» به  بحران کنونی در کشور  می نگرند ویا هم تعداد باقی مانده رجال و شخصیت های کابینه روی همین گونه مصلحت های  مشا بهی  وارد کابینه شده  اند  و تمامی دغدغه و پریشانی ذهن شان حفظ و نگهداشت قدرت به باد آورده !  است راه حل های آسان و ساده ای را پیشنهاد می نمایند و این  همان تقسیم بندی  « تاریخی نصف لی و نصفلک ! »  است که نخست  از سوی شبکه های استخباراتی جهانی و منطقوی جهت آزمائیش افکار عامه به کمک هزاران وسیله تبلیغاتی اعم از صوتی و تصویری وابسته به قدرت های بزرگ و کوچک به مثابه ء تنها راه حل گویا منطقی و عملی هر صبح وشام به گوش فرد فردی از ساکنان سرزمین های بحران زده برسند که هیچکسی  و هیچ قدرتی هرگز جرئت نکنند تا  در برابر آن فورمول« مشارکت مخالفین در قدرت ! » ابراز نظر نمایند . ! سرگذشت کشور  ما دست کم در همین سه دهه گویای  اینگونه باج دهی ها  است که همیشه میدان رقابت های مشروع و نامشروع بیگانه گان بوده و اتفا قأ هرباری و در هر برهه ای از زمان زمامداران و قدرت نشینانی که بصورت نامشروع بر سرنوشت ملتها تکیه زده اند آنگاهی که با خواسته های مشروع  توده های از  مردم  که خواهان اصلاحات و ریفورم های سیاسی و اجتماعی بوده اند روبرو می گردند از همین نسخه ء باج دهی و مشارکت عده ای در قدرت بهره برده اند . جا لب آنجا ست که برای  اندازه گیریی اینگونه  مشارکت نامشروع در قدرت کاذب سیاسی  ، از  عناوین و القاب گروهی ، سمتی ، لسانی و  قومی استفاده می کنند . که گویا برای فلان قوم و قبیله و گروه و حزب و سازمانی که از قدرت به دور مانده اند در قدرت سهم مناسب واگذار گردد  .! ! اما خوشبختانه هنوز هم  در میان ملت و جامعه ما کسانی هستند که برخلاف روح حاکم بر محیط خویش می اندیشند و ساخته های بی اراده ء عوامل اجتماعی نیستند ، کسانی که نه ساخته ء محیط بلکه سازنده ء محیط اند ، گرم و سرد روزگار را دیده اند برخلاف روشنفکران تکراری و قالبی ای که همه بر اساس الگوی بیگانه ها ساخته شده اند و شبیه هم می اندیشند و فراؤرده ها ی خویش را یکجا به معامله می گذارند ، نیستند بلکه خود میتوانند بیاندیشند ، ببینند ، تشخیص دهند و بالأ خره انتخاب کنند هرچه گفتند بگو ، نه می گویند ، متد تحقیق ، بینیش علمی و دانش امروزی را از تمدن بزرگ جهانی آموخته اند ، اما آنرا برای شنا خت جامعه افغانی و تاریخ و فرهنگ اصیل ملی و اسلامی خویش به کار گرفته اند و چون در برابر سرنوشت مردم خویش متعهد اند هیچگاهی در دام های که بنام « مشارکت در قدرت » افگنده اند نه می اُفتند ، می کوشند تا برای احیا ء معنویت و بیداری جامعه و پی ریزیی بینیش نوین و جنبش خلاق و مستقل اصلاحا ت ساختاری در جامعه بر اساس ایمان و فرهنگ اصیل و غنی اسلام راه تازه ای بگشایند . اکنون که این زخم ناسور و این تروریزم کور بنیا دگرائی مذهبی  از  مرزهای  اکثر کشور های منطقه عبور کرده و هم اکنون با اینکه تمامی منطقه را خون و آتش فرا گرفته است با کم ارج گذاشتن به داعیه اصلاحات ساختاری در جامعه ما و منطقه کوچکترین اشتباه ما و تمامی اصلاح طلبان روشن اندیش سبب خواهد شد تا به بسیار زودی به تمامی جهان بشری سرأ یت کنند ! آنگاه است که با مهار ساختن  این فاجعه در یک بخشی از جهان کار به ثمر نخواهد رسید . چنانچه امروز به خوبی می بینیم که با پُشت کردن به وظائف و رسالت تاریخی ای که در زمینه ملت سازی و دولت سازیی مدرن  پس از حوادث یازدهم سپتمبر و تشکیل اداره مؤقت  در افغانستان داشتیم  به انجام نه رساندیم  و با این  جراثیم  مهلک  تروریزم و بنیاد گرائی  مبارزه مناسب و به مقتضای شرائط اجتماعی و فرهنگی کشور ما صورت نه گرفت تأثیرات و رسوبات این بیماری مزمن کالبد اکثریت کشورهای منطقه را فرا گرفته است .و اکنون به خوبی  می بینیم که  چگونه هستی و تمدن  برخی از  کشور های همجوار با افغانستان در لهیب آتش بنیاد گرائی کور ذوب می شوند ! هرچند برخی از کشور ها ی منطقه بر مقتضای منافع ملی و خصلت استراتیژیک آنها با سرکوب خونین مخالفین سیاسی خویش  براینگونه حوادث  سرپوش می گذارند ! اگر امروز به صورت ظاهری و با هزینه کردن ملیون ها دالر و دعوت برخی از چهره های نامدار  مخالف برای مشارکت  درقدرت کاذب  بحران در جامعه را بصورت ظاهری مهار هم ساخته شود یک راه حل مقطعی خواهد بود و در آینده ء دور یا نزدیک بار دیگر این جراثیم مهلک و به نحو مهار نه شدنی و سراسری  ظهور خواهند کرد . بدبختی ما که نه میتوانیم تشخیص بدهیم این است که برای اغفال ذهن ازانچه که باید بدان با ندیشیم ما را به سوی یک میدان وسیع و تزئین شده بر شعار های کاذب و ظاهرأ " سعادت بخش "  و "  پر منفعت " دعوت میکنند تا بدان باندیشیم . که به قولی برای استحمار کردن همیشه ترابه  زشتی دعوت نه میکنند که مبادا نفرت ذشتی ها ترا فرار بدهند و ناگهان متوجه شوی بلکه بر حسب تیپ تو از شما دعوت میکنند . گاه ترا برای کشتن یک حق بزرگ ، حق یک جامعه و ملت دعوت میکنند که سرگرم یک حق دیگری باشید و به کمک یک حق ، حق دیگری را به دار می آویزند . ! وقتی در خانه حریقی در گرفته است دعوت آن کسی که که ترا به دعا و تذکار فرا می خواند دعوت یک خیانتکار است .

 


بالا
 
بازگشت