غلام محمد رییس حزب ملی هیواد و رییس مرکز تجارتی افغانها

 

با صدای افغانی ، و صدای دل هزاران هزار حزبی  بپویندیم

با مراجعه به آراء پیشکسوتان حزب وابراز  یک هو به منظور اتحاد سراسری و ایجاد یک نیروی واقعا طرفدار دموکراسی وتامین عدالت اجتماعی در کشور ، مبنی بر طرح یک رفیق حزبی ، دو اعلامیه ای درین زمینه به نشر سپردم، که در افغانستان و بیرون از آن ، درحلقات سیاسی متشکل و غیر تشکل یافته، چه در میان صفوف پیشین حزب خود ما و چه در میان دیگر نیرو های طرفدار دموکراسی ومبارزات مترقی  در کشور، مورد بحث ها و مداقه های فراوان قرار گرفت.

نیازآرمانی جنبش دیروزی ما از یک طرف و گسیختگی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی وغیره که مؤلد فقر، بیکاری، اختلاس، رشوه و فساد اجتماعی در افغانستان شده اند از طرف دیگر، ضرورت اهتمام داشتن دوباره جنبشی را که آغاز کرده بودیم،  جدیت می بخشد. زیرا، امروز در جامعه افغانی، دیگر هیچ کس از آن، انکار کرده نمی تواند ، که اعضای حزب و طن(ح.دخ.ا)، که سالیان متمادی را به خاطر نجات وطن ومردم از بدختی ها وفلاکت های قرون وسطایی ، به مبارزه سپری کردند، و در نهایت، با مخاصمت غول پیکران سیه دل وظلمت گران قرن روبرو شدند.اما همه گان دیدند که این نیرها ،در فرجام به منظور ختم جنگ و برادر کشی، بر ادامه قدرت پا فشاری نکردند، ازین رو افتخارو سرافرازی ای دارند  که  اکنون وفردای جامعه افغانی ما را با نام ایشان آذین می بندد. از این جهت خدمت به مردم و وطن،  نه تنها وظیفه و مسوولیت فردی امروز و فردای ما را تشکیل می دهد، بلکه ودیعتیست  از جانب همان حزبی که همه مان در دامان آن پرورده شده ایم واین نیز  ازهر است، که همه تک تکی ازما، در  آوند بزرگ  مبارزات سیاسی دیروز و امروز خود، قطره هایی می باشیم  که  اگر از من درآوردی های فردی بگذریم بلاشک، به سیل خروشان از آب زلالی مبدل می شویم که با کنش های بخردانه  و ژرف اندیشیی مبنی بر درک اوضاع زمان،عطش گلوی تشنه مردم  و وطن را خواهیم شکست.

ضلالت برخ اعظم  نیرو های بر سر قدرت کنونی در جانعه افغانی این است، که ایشان مردم و وطن را به باد فراموشی سپرده اند وبی خبر از اینند که آگاهی ، خرد ، قضاوت، ارج نهادن  وژرف اندیشی مردم افغانستان، مبنی بر  تفکیک خدمتکاران از ثروت ربایان بیشتر از هر وقت دیگر پخته گی پیدا کرده است. خاموشی مجبورانة مردم، به معنی رضامندی، از روند کنونی سیاسی مسلط  در جامعه، به هیچ منوال  تلقی شده نمی تواند. بناء هیچ کس، دیگر نمی تواند مردم خاموش جامعه را بفریبد و از سکوت  پر تلاطم ایشان، به سود شخصی خود وگروه خود ویا به خاطر منافع کشور ها ی بیگانه که ایشان را ملزم ساخته اند، سؤاستفاده نمایند و با خود فریبیی که دارند، تصور کنند که توانسته اند، در معرکه پیروزی به دست آرند. طوری که دیده می شود صبر و تحمل مردم نیز به فیضان رسیده و کشور هر آن آماده یک خیزشی  علیه ستمگران و حجامت کننده گانی  است که دارند، زیر نام دین و خدمت به مردم،  بر مردم ستم می رانند و خون ایشان را می ریزانند .همه می بینند که  این ها، با چه دیده درایی هایی، غدر و بی انصافی شان را دگرگون جلوه می دهند و نیشگرد های شان را تا گلوی مردم می رسانند.

تعب روز افزون مردم از بد منشی های روزگار وملزمان بیگانه پرست،لابد هر انسان با احساس را آزار می دهد وتوجه وی ره به طرف خود معطوف می دارد.

دلایل روشن مردم زدایی  بی مسوولیت های به قدت رسیده، ارمان رهایی مردم را در دل های وطنپرستان واقعی کشور می پروراند.و ما را که هنوز آتش این داعیه درقلب های مان فروزان است، ملزم می سازد که دست به دست هم دهیم و به پرسش اساسی زمان مان، پا سخ مقنع ارائه نماییم.هر  اهمال درین روال، جز از دست دادن فرصت های مناسب و آماده، سود ی نخواهد داشت.

اگر ما امروز ،  دست های مان را به همدگر دراز نکنیم و با ایمانداری و صداقت، همدگر را در آغوش نگیریم،با وثوق کامل توان گفت که سه سال و پنج سال و ده سال بعد نه توان آن را خواهیم داشت و نه هم فرصت و زمینه ای  در دست خواهیم داشت.

حساسیت های  امروز جامعه افغانی ، فردا رنگ دیگر می گیرند.چنانچه رگه های باریک رنگ آمیزی های سیاسی  از همین اکنون نیز حضور شان را حتی از انظار عامة مردم نیز کتمان کرده نمی توانند. ازین رو درک این حساسیت، بیشتر از پیش باورمند مان می سازد، تا به منظور جلو گیری از افتیدن کشور در خلاب سیاسی، اقتصادی،اجتماعی، نظامی و رهایی آن از چنگال  سباع سیاسیون استخدامی و وارد شده، درهمین برهة مناسب، با هم مفاوضت نماییم. وراه های  همدلی و همزبانی را هموار سازیم،الا غیر، همه  افتخارات وطن دوستی و افتخارات مبارزات جانبازانة ما، فنا شدن در اهمال و خمول، اکلیل وصمتی خواهد بود که بر گردن مان خواهد آویخت وباز حسرت آن ، نیازی را به جا نخواهد آورد. اما چیزی که ما را به سرافرازی و تازه ساختن یاد ها وخاطره های با مردم بودن ما نزدیک می سازد،همانا تاسیس و ایجاد جنبش ویا حزب سراسری ملی ای است که همه به سوی آن چشم امید بسته ایم.

پر گویی در جهت ضرورت ایجاد یک حزب سراسری، اضافتی است که پیچیدن بر آن را لازم نمی بینم، زیرا فادت آن بر همگان مفهوم است، ولی مهم آن است، که باید به خاطر ایجاد آن  با یک اراده و عزم همگانی و افغانی دست به کار شویم.

از زمان نشر اعلامیه های بنده ، تا نوشتن این سطور، بیش  از 120 تن از رفقای برجسته حزبی  بر علاوه افغانستان عزیز مان ازکشورهای جرمنی،ناروی،سویس، سویدن،هالند،امریکا،کانادا،انگلیستان،پاکستان،ایران،هندوستان،دانمارک، بلجیم،فدراتیف روسیه و همه کشور های سابق اتحاد شوروی تماس هایی برقرار کردند و با استدام مراودت های تلفونی و الکترونی، نه تنها این که ،پشتیبانی،تشویق و ترغیب شان را ارزانی داشتند، بلکه صادقانه ورفیقانه در امر سازماندهی و دریافت راه های ممکن کار نیزف رهنمایی هایی مبسوطی کردند که جای دارد از هر کدام ایشان ابراز تشکر و سپاس نمایم. وباید گفت که این سلسله ادامه دارد و من  تا اعلام نام های اعضای داوطلب کمیسیون  که عنقریب  اعلام می گردد، منتظر نظریات وابراز آمادگی های رفقای دیگر نیز می باشم.

اما، تا آن گاه ، مکث روی چند نکته را نیز ضرور می پندارم و میخواهم  با طرح این مسایل، بدون هیچ رعب وفزع، محشور حضور گرامی رفقای عزیزگردم.

موجودیت ما در فدراتیف روسیه به موجودیت سایر رفقای عزیز  در نقاط مختلف جهان مانند است، که جز مجبوریت و ناگزیری چیز دیگر نتواند بود،البته  با این تفاوت که ماتوانسته ایم زمینه های قانونی کار را برای خود مساعد سازیم که شاید در دنیای دیگر بنا بر دلایلی، برای مهاجرین میسر بوده نمی تواند.  این مساله برای بسیاری از آن عده رفقایی که از سرزمین روسیه به کشور های خارج پناهنده شده اند، بهتر و خوبتر هویدا و آشکار می باشد. از آن جا که همه میدانیم ما افغان ها به ویژه کسانی که در سرزمین  های مانند روسیه و کشور های سابق شوروی می زییند، از مضار  آوارگی  در حرمان کمک کشورهای میزبان به سر می بریم،بناء هیچ نگرانی و تشویشی را به اندیشه راه نداد وفراغ خاطر باید داشت که  صدای ما صدای همگانی و صدای میهنی است. میهنی که ظاهرا ز آن جدا شده ایم و لی قلب های مان، مالا مال از فروغ محبت آن فروزنده است. صدای بنده در راستای ایجاد یک با همی سراسری حزبی درمیان رفقای دیروزمان وابسته به فرکسیون ها وجزایر مختلف و سلیقه های گونه گون، صدای رفاقت و صدای حزبی است. صداییست برای آینده مردم وآینده وطن. این صدا از هیچ گلو و حنجره بیگانه بلند نشده است و مبرا از هرنوع لوثی است که سبب دمار جنبش ما ویا کم از کم خدشه دار ساختن فردای آن می گردد.برای استقلالیت صدای مان، فراوان دلایل وبراهینی را میتوان برشمرد. من به طور اخص و تمام رفای حزبی ما درمجموع، ضرورت به وابستگی را نمی بینیم و شرایط و تجارب گذشتة مان نیز ایجاب آن را  می کند که باید مستقلانه و داهیانه  مبارزه کنیم .نه وابسته والزامی به امر ونهی بیگانه ها .

یک عده از رفقا در صحبت های شان ابراز کردند و از زمزمه های دیگران نیز گهگاه این  نگرانی به مشام می رسد، که مبادا صدای تان صدای روسیه باشد.

موضع گیری سیاسی روسیه ، در زمان  تنظیم قدرتی  و دوام آن تا امروز در افغانستان،  به خوبی نشان می دهدد که این کشور به آینده اش در افغانستان، دیگر از به کارگیری  شگرد های دیروزی دل  کنده است، روسیه فدراتیف، امروز به آن گونه روابط دیروزی تیپ شوروی با افغانستان هیچ علاقمندی ندارد و از هیچ کس پنهان نیست که ، به خاطر در یافت راه های  تامین روابط معاصر روسیه و افغانستان و سهم گیری این کشوردر باز سازی افغانستان جنگ زده ویا هم دیگر مسایل سیاسی، مهره های  معینی در داخل کشور مورد تفقد ساسی ومادی آن بوده اند که برخ بیشتر دوام جنگ ها با طالبان  نیز مرهون احسانمندی های روسیه فدراتیف می باشد.  اگر روسیه به آینده اش در افغانستان امیدواراست ، شاید چشم براه  ثمرقوت های  سرمایه گذاری شده قبلی در طول این ده یا پانزده سال باشد.نه رها کردن بی نتیجه آنها و جلب توجه به سوی دیگر. ما وشما از تجارب تلخ دیروز درس گرفته ایم ،درس های این تجارب، برای روسیه نیز خوشایند و گوارا نمی باشد.واز سوی دیگر این  کشور نیز نمی خواهد که  جنگل بیدی را، که بر شاخه هایش پیوند سیب زده مانند تجربه  گذشته  به یکبارگی رها کند، و در حالی که هنور ایشان با قدرت درکشور بازی می کنند، روسیه برای ایجاد نیروی تازه نفس وتازه کاری در پروسه دل ببند، سیاسیون معاصر روسیه آن را  صواب نمی بنند و کار ممکن هم نیست. بناء برای ما،که به سیاست کشور خود از دید معاصر و شیوه های جدید مبارزه می نگریم و قرائت جدیدی از سیاست آینده را نیز در دست داریم،  تجربه آزموده شده را بار دیگر به آزمایش گرفتن و آن را بار دیگر تجربه کردن، نشاید.

بر علاوه، در حالی که همه می دانیم، یک بار دیگر  قابل تذکار می دانم، سیاست های وابسته و یا هم زیر سایه قرار گرفتن های سیاسیون کشوردر آزمنه تاریخ، سبب شده است که در افغانستان ،از سالیان متمادی خلای یک قدرت ملی و خلای سیاست ملی به مشاهده برسد.معضله نبود زعامت ملی در افغانستان نیز در کنار فراوان دلایل دیگر ازین مساله هم بی تاثیر بوده نمی تواند. ازین رو تلاش و سعی درین جهت است که ما و شما در انسجام یک سیاست ملی  به خاطر ایجاد یک حاکمیت واقعا ملی در کشور خود دست به کار می شویم،زیرا، این یگانه راهی است که به خاطر ختم دشواری جاری افغانستان باقی مانده است. دیگروابستگی ها، نه برای ما مفهومی ارائه می کند و نه هم قرائت مفهوم شده ای از سیاست را دردست می دهد. با اطمینان کامل و باور خدشه ناپذیر اذعان می دارم که فقط تفکر وطنی و تفکر افغانی می تواند کشتی مان را به ساحل برساند وبس نه زیر بار بیگانه رفتن و به امر ونهی دیگران گوش دادن ویا ملزم شدن به آنها.

مسالة دیگر این است که برخی از نگرانی هایی نیز ابراز شدند که ممکن،درین راستا، کاری  از پیش برده نشود و غلام محمد، می خواهد  کیش شخصیت خود را تبلیغ نماید.

اگر کار را، غلام محمد به خود وتنها به خود وابسته می دانست،ممکن این نگرانی ها با داشتن یک سلسله ابعاد گسترده تر دیگر نیز قابل بحث بودند. ولی دیده می شود که بنده، کار را به رفقا وابسته می داند، نه بخود.اگر نگرانی این است که ممکن کاری نشود، درآن تقصیر غلام محمد نه بلکه تقصیر رفقای گرامی ای است که یا به روال  جاری، دلبستگی نشان نمی دهند ویا خدای نخواسته به هر عنوانی که هست، سد ایجاد می کنند. شدن و نشدن کار به همه رفقای شورای مرکزی،هیات اجرائیه و کادر های حزب وطن (ح.د.خ.ا) مربوط است و حتی به همان عده رفقایی که ازین ناحیه نگران هستند نیز مربوط می شود.

با این وضاحت، جای آن نمانده است که بنده به خاطر کیش شخصیت خود تبلیغ نمایم وتا جایی که به همگان هویدا است، راه ها و شگرد های تبلیغ کیش شخصیت نیز چنین نبوده و درتاریخ احزاب سیاسی هم هیچ گونه سابقه ای نداشته است. نخست برای چنین هدف، نیازی و جود ندارد ،دو دیگر این که اگر چنین امری مطمح نظر باشد،برای آن راه های ساده ترو حتی کم مصرف تر فراوان دیگر وجود دارند. درین زمینه اگر از هر زاویة دید،نگرانی ای ابراز می شود،در مقابل، این خط نیز روشنتر می گردد که اگر این اقدام به موقع، به خاطر حزب، رفقا و مردم، فداکاری تلقی نشود، کم از کم  به خاطر شکل یافتن عملی آرمان دیرینه مان ارزش خود را در اذهان تمام آنانی که به این منظور می اندیشند حفظ می کند.و چه خاصا که کاری صورت بگیرد و اقدامی شود و نتیجه ای به دست آید.

سایر رفقایی که با من تماس گرفته اند در صحبت های شان به این مسایل اشاراتی داشتند و فرموده اند که ممکن با چنین برخورد هایی روبرو شویم و لی نباید زیر بار آن ها برویم ومن نیز هم باور و همکلام همین باور هستم که رفقای گرامی پیشکسوت مان مطرح میکنند. با وجود این که می دانیم،این یک امر طبیعی است، که در مورد یک روند پیشکش شده، نظریات و دیدگاه های متعددی به میان آید، ممکن نگرانی های برخی از دوستان مبنی بر عدم شناخت ها و یا هم  فرسنگ ها دوری و نبود امکان مفاوضت های پیگیر بی موردنباشد، ولی باید با صراحت مطرح شوند، تا پرسشها در مباحثات و گفت وشنود ها پاسخ یابند و گره های مجمل  کشوده شوند، در غیر آن همه چیز بر جای خود باقی خواهد ماند و راه حلی نیز از انظار ما کتمان خواهد شد و دسترسی به آن را نخواهیم یافت.

محوریت

ممکن این پرسش نیز پیش آید که درین راستا کی و یا کدام حزب محور خواهد شد؟ سوال اساسی بر سر این است که کیش محوری و خود محوری، هدف نهایی کار بوده نمی تواند. محور شدن افراد، احزاب، سازمان ها وابسته گی به ایفای نقش آنان در روال کاری  وسهم گیری برجسته در به ساحل بردن کشتی مشترک مان خواهد داشت. بر علاوه نقش کارای اعضای شورای مرکزی و هیات اجرائیه حزب وطن(ح.د.خ.ا) و کادر های برجستة دیروزی و جوان امروز آن، بیش از هر تفکر دیگر تعیین کندده خواهد بود. تمام احزاب و سازمان های سیاسی چون حزب ملی،حزب متحد ملی،حزب ملی هیواد،نهضت آزادی و دموکراسی افغانستان،حزب افغانستان واحد،حزب حفاظت از حقوق بشر و انکشاف افغانستان،حزب کنگره ملی افغانستان، نهضت فراگیر، حزب رفاه مردم افغانستان،حزب ملی یووالی،تشکیلات موقت برای ایجاد حزب وطنٍ،جنبش ملی –اسلامی افغانستان،حزب ازادی افغانستان،حزب ازادی بخش ملی افغانستان،حزب لیبرال آزادی خواه افغانستان،نهضت ملی صلح افغانستان، حزب رفاه افغانستان،حزب میهن، حزب تفاهم ودموکراسی افغانستان،جنبش صلح ،جنبش جوانان افغانستان،نهضت تفاهم،جزب دموکرات،نهضت فراگیر میهنی،نهضت دموکراسی وترقی افغانستان، و غیره احزابی که هم اکنون بنابر تقصیر حافظه به یادم نمانده اند، در صورت شرکت فعال، نقش قابل ملاحظه ای درین پروسه میتوانند داشته باشند. نقش و جایگاه احزاب و شخصیت ها را کسی فراتر از حلقه گسترده این جنبش مشخص نمی سازد. هر شخصیت حزبی دیروزی ما و هر حزب امروزی ما، خود شان می توانند جایگاه شان را تثبیت نمایند.هیچ کس و هیچ حزبی، منتظر چنین یک داد و گرفتی نباشد.

محل تدویر جلسه

بحث در ین رابطه روی دو مساله می چرخد. کنگره در خارج ازکشور دایر شود؟ و یا در داخل کشور؟

این مساله وابسته به تصمیم کمیسیون است.از حانب حزب ملی هیواد، هیچ پیش شرطی مبنی بر تعیین محل  تدویر  جلسات کمیسیون و یا کنگره وجود ندارد. وقتی همه ما وشما دست اعتبار مان را برای کمیسیون بلند می کنیم دیگر میگذاریم که مسوولیت کار را ایشان بر عهده بگیرند و خود تجویز کنند که چه باید کرد؟ و لی در خور یادهانی می دانم که  اکثر رفقا و دوستان مصلحت می بینند که  این اجتماع در داخل کشور دایر شود و ما با ایشان موافق هستیم.

ما در غاز کار قرار داریم ویا در ادامه کار؟

با تمام حسن نیت اذعان می دارم که مساله اتحاد و ایجاد یک نیروی سراسری حرف جدید و ابتکاری بنده نبوده بلکه در دوام صدا های برخی حلقه هایی است که قبلا این صدا را بلند کرده بودند.

با وجود آن که از چگونگی  ها ی روند ها و صداهای قبلی  در بی اطلاعی قرار ندارم،اما، بدون هیچ نوع تبصره  تحلیلی بر چگونگی آن،به عرض می رسانم که صدای من،صدای تو،صدای همه، نه تنها صدای احزاب و سازمان های جدیدا ایجاد شده از بدنه حزب ما بلکه صدای دیگر احزاب مترقی . هر حزبی ما در داخل کشور و در مناطق برون مرزی آن می باشد و من همان صدا ها را پیگیری کرده ام.این صداها از هرگوشه بلند شده اند و در هر گوشه به گوش ها رسیده اند،ولی در نتیجه یا فراموش شده، یا پیگیری نشده اند و یاهم موانعی سد راه واقع گردیده که کار را از سر راه دور ساخته اند.جدیت من درین راستا ازآن جهت  است که همه این صدا ها در یک کنش همگانی  انتظام ببخشیم. از تک اندیشی و یکه تازی  کنار رویم،آنچه حرف جدید در طرح جدید قابل توجه است این می باشد که بنده پیشنهاد کردم که اعضای محترم هیات اجرائیه و شورای مرکزی حزب وطن(ح.د.خ.) پیشگام درپروسه شوند و «حجرالاسود» را برداشته برجایش بگذارند.زیرا گسست ها وفاصله های چندین ساله ، رنگ شناخت ها را تاریک ساخته است و یگانه کتله ای که همه ما ایشان را می شناسیم،و از باور واعتماد ما برخوردار می باشد، همین شورای مرکزی حزب ما و هیات اجرائیه آن  انست که نام و کار کرد های شان همیشه مشعل راه مان تواند بود وجز اتفاق بر همین نقطه ،هر وسیله دیگر،راه مان را از کارزار سیاسی به خارزار می کشاند.

مساله تلویزیون

مساله دیگر، مساله ایجاد تلویزیون سراسری است. این تلویزیون اعلام شده از جانب بنده،با چه هدفی ایجاد می شود؟، صدای کی هست؟برنامه ها و کار کرد های کی در آن اشاعه مییابند؟و چه دور نمای سیاسی را برای آینده افغانستان تعقیب می کند؟

برای پاسخ به این پرسش ها مساله «من» و«ما» مطرح است.من فقط وسیله را ایجاد و در اختیار جنبش می گذارم. جنبشی که وابسته به همه ما است.و وقتی همه صاحب کار در آن باشیم پس معلوم است که صاحب صدا در تلویزیون کی می باشد.ما اهداف وبرنامه هایی خواهیم داشت و دیدگاه هایی مبنی بر تحلیل هایی از سیاست کشور که آن را از طریق تلویزیون می خواهیم  به خدمت مردم برسانیم.

با همی ما در ین کارزار نیز زمینه های ترسیم کردن پیش منظرها و پس منظر های خیالی  را بر جا نمی گذارد.

تلویزیون، تازمانی که ایجاد نشده صدای هیچ کسی بوده نمی تواند و وقتی ایجاد شد صدای کسی ویا گروهی تواند بود که آن را ایجاد کرده است. من بدین منظور به همه رفقای  حزبی مراجعه می کنم، که تلویزیون صدای همه ما باشد وبه خاطر مبدل کردن تلویزیون به صدای خود، خود مان باید دست به کار شویم. توسل جستن به پرسش های این گونه یی و آن گونه یی، درین رابطه و قضاوت مبنی بر رنگ دیگر دادن به کار، یک مقدار پیش از وقت خواهد بود. من دو دسته جلو کار تلویزیون را به جنبش مترقی ودموکراتیکی  که همه در صدد ایجاد آن هستیم می گذارم. ازین کار، نه هدف شخصی دارم و نه هم  آرزوی عواید تجارتی برای خود. می خواهم که ما وشما  نیز درعصر تخنیک و اطلاعات وارتباط صاحب وسیله ارتباط و اطلاعات معاصری باشیم که ایجاب کننده زمان و و ضعیت حال ما و و طن ما است.

همانگونه که در نوشته های پیشین به آگاهی حضور دوستان ورفقای گرامی رساندم، یک بار دیگر تاکید می کنم که تلویزیون جهانی ای که در صدد ایجاد آن هستیم، در بخش سیاست ،دو هدف اساسی را دنبال می کند.اولا این تلویزیون زبان رسا وبلند گوی آرمان های ما در میان مردم خواهد بود و دو دیگر این که پاسخی مقنع ومنطقی ای خواهد بود به افتراات و حیلت فتنه گرانی که وسایل ارتباط را تربیون عقده گشایی های خود به منظور پرده انداختن بر اعمال کریه شان مبدل کرده اند و می خواهند حقایقی را در رابطه به جنبش ما کتمان کنند وبرف بام خود را بر بام ما بریزند.

تــلویزیون جهانی ما وشما،  یک وسیله تمام عیار  اشاعة فرهنگ و فرهنگ سیاسی، متکی بر نظـــریات صائبِ اندیشه وران جامعه افغانی می باشد که حلقه پیش کسوت آن را، دانشیان و اندیشمندان جنبش خود مان تشکیل می دهد.

به امید باهمی و همدلی سراسری همه ما.

 


بالا
 
بازگشت