بيائيد به دور آيديا ها و ارزشهای مشترک ملی متحد شويم

 

نگارش: م. ن. ۀ. 

١٣٨٥

 

 

١

در مورد نياز به يک تشکل سياسي جديد

 

در اين مقاله نخست  اين استدلال  توضيح ميگردد که در شرايط کنوني موجوديت بيش از هشتاد حزب  راجستر شده و  غير رسمي، چه نيازي براي ايجاد يک حزب سياسي جديد وجود داشت؟ اين موضوع با  چهار دليل  توضيح ميگردد که از چهار نکته نظرتاريخي،  سياسي ،علمي و سازماني به اين ضرورت نگاه ميشود. موضوع تضمین حق تشکیل حزب سیاسی توسط قانون ّبه چند دلیل خارج این مبحث قرار داده میشود.دلیل نخستی وضاحت این موضوع است و دلیل دومی پایه منطقی این دلیل است زبرا این حق به تنهایی میتواند تشکیل یک حزب را تبریه کند نه  داعیه ان را. در اینجا استدلال میشود که جایگاه یک حزب سیاسی  در میان اینهمه احزاب خالی میباشد.  

مبحث بعدي درمورد تبلور درسهاي تاريخ  در ساختار و روشهاي کار حزب، خواننده   را در شناخت بهتر تشکل سياسي و تشخيص درسهاي تاريخ کمک خواهد کرد.                                                                                

در اين بخش نخست  آن درسهايي از تاريخ مبارزات سياسي در سه دهه ى گذشته  بصورت مختصر ياد دهاني ميگردند که براي بحث ما سودمند اند و سپس ساختار تشکل سياسي جديد معرفي ميگردد.

 

٢

چهار دليل

 

پيش از همه لازم است ياددهاني گردد که مباني تبرئه ى يک عمل دستجمعي درز مينه يي وجود دارد که عمل متذکره در آن شکل ميگيرد. هر عملي   در شرايط معيين  انجام ميگردد. اعمال انساني بر اساس انگيزه هاي مختلف در محدوده چهار دسته از محدوديتها  و امکانات صورت ميگيرد.

 

اينها عبارت اند از:

 محدوديتها  و امکاناتي که فرد خود ايجاد يا ميپذيرد، .1

  محدوديتها و امکانات محيط زيست،.2

 محدوديتها و امکانات جامعه ى انساني.3

 محدوديتها و امکانات   قانوني .4

 

اين حقيقت را نبايد قراموش کرد که  انسان همواره در اين ميان بحيث عامل مداخله گر فعالانه عمل کرده است.اين نه به معني جبر تاريخ  يا جبر ساختاري، بلکه به معني موجوديت خودمختاري انسان نيز ميباشد.

 

هر چهار دليل بر آنچه ها مبتني اند که در محدوده ى محدوديتها و امکانات در شرايط معيين  سياسي -اجتماعي صورت گرفته اند.نيروهاي پيروز و نا موفق، سالم و نا سالم در  تحت تاثير اين محدوديتهاو امکانات زيسته و فعاليت کرده اند.

 

اول

دليل تاريخي

 

دليل تاريخي بر عملکرد احزاب و سازمانهاي سياسي و به درسهايي مبتني ميباشد که از کارکرد هاي اين احزاب ميتوان فراگرفت.

ما خود را به درسهاي  سه دهه ى گذشته محدود ميسازيم. در دهه هاي ى گذشته  ما شاهد مبارزات  ميان ايديولوژي هاي محتلف سياسي بوديم. اين مبارزات با مشخصه هاي  تظاهرات سياسي  عليه حکومت، خصومت ايديولوژيک و لجاجت سياسي ميان نيروهاي مخالف ومتضاد مشخص ميگردد.اين مبارزات با تشديد تضادهاي داخلي و خارجي موجب رويارويي نيروها در داخل و خارج مرزهاي افغانستان گرديد.

تشديد تضاد ميان دو ابر قدرت در سطح بين المللي ، تضادهاي داخلي در جامعه افغاني را تشديد کرد. تضادهاي داخلي و                                                                                             خارجي، به رويارويي نيروها انجاميد وخصومت دو ابر قدرت به يک پروبلم

داخلي تبديل گرديد.

 دکتاتوري تک حزبي و تک اندشي بر جامعه ى مجهز با ايديولوژيهاي  مختلف و متضاد، تحميل گرديد وجانهاي هزاران تن مخالف و موافق در رويارويي با همديگر قرباني گرديدند.                                      

وفاداري به ايديولوژي، خصومت و لجاجت سياسي نيروهاي سياسي موجب آن گرديد تا  تقدس هدف

 وسايل و شيوه هاي رسيدن به آن هدف راتقدس بخشد.

نيروها از شکنجه، قتل و غارت هيچ چيز و انجام هيچ کاري براي رسيدن به هدف تعيين شده دريغ نه ورزيدند.

تفرقه ميان ملتها واقوام ساکن در کشور، ويراني هستي مادي و معنوي وطن واحد، کشته شدن هزاران هموطن و معيوب شدن حدود يک مليون هموطن، يگانه نتايجي نيستند که از آنها ميتوان نامبرد.

جنگ آغاز شده در دهه ى ١٩٨٠  هم اکنون نيز به شيوه ى ديگر ادامه دارد.

اين پرسش مطرح ميگرددکه :

دستاورد اينهمه مبارزات و خصومت هاي انجام شده طي سه دهه و اند گذشته عبارت از چيست؟

آيا ما پس از ارتکاب اشتباهات تاريخي ، اشتباهات بيشتري را مرتکب نميگرديم؟

 

پس از سه دهه و اند  ويرانکاري و قربانيهاي بيشمار ما هنوز به گروگانگيري ملت خويش مايليم.خود کشي   و بيگانه پروري ما در فراموشي هدف بزرگ خدمت به مردم ما و کشورما است . بسنده است به وضع سياسي و اقتصادي کنوني توجه نماييم. فساد در اداره حکومتي، بي انصافي، تعميق فقر و بيدادگري هاي بازار آزاد و نارضايتي وسيع مردم مثالهايي اند که  در اين زمينه ميتوان نامبرد.

 آمروز لازم است اشتباهات ديروز را نگذاريم تکرار گردند و از آن اشتباهات بايد امروز براي ساختن فرداي اين مرز و بوم بياموزيم.

  از اينهمه ويراني و قربانيها براي مبارزه سياسي آينده عبرت بايد گرفت. بايد بر انگيزه ها و نورمهاي  انديشه و عمل سياسي دو باره دقت نماييم.جایگاه تشکلی که با در نظرداشت این درسها ایجاد و عمل نماید خالیست.

 از نگاه سياسي نيز ميتوان درين راستا استدلال نمود.

دوم

 دليل سياسي

 

وابستگي و فقدان باور و اعتماد سياسي  دو عنصر مهم حيات سياسي اند. مشخصه مهم حزب سياسي اين است که هر حزب سياسي براي احراز قدرت سياسي ميرزمد.

سياسي بودن  عبارت  است از ارتباط  موضوع به تقسيم صلاحيت ها و ارزشها.ما همه شاهد نقش احزاب سياسي  ( حاکم ، رسمي يا غير رسمي، چپ يا راست )   در تقسيم صلاحيتها و ارزشها در دهه هاي گذشته بوده ايم.  

در  سرتاسر مبارزه سياسي و مسلحا نه احزاب ذيدخل سياستي را دنبال کردند و هنوز پيګيري مينمايند که ملت را به ګروپهاي  مستحق و غير مستحق( Schneider , I. L, H. Ingram, 1997,p. 6) رديف بندي مينمايد. 

 

تعدد نيروها ي چپگرا و راستگرا بدون شک بمعنا ي وجود  اختلاف وعدم يکپارچگي آنان است.

 عده يي ازفعالين سياسي چپ  و راست ديروزين ، امروز نيز در خدمتگاه پيشين  خويش قرار دارند.

عده ي ديگر به تغيير موضع پرداخته اند.

  درحاليکه چپ مايل به مبارزه مشترک است، پروسه ى کمرنگي و بيرنگي نيروهاي سياسي راستگرا در جامعه ى کنوني قوت ميگيرد.

عده يي از احزاب سياسي  ناکام و  جنگزده از آزمون تاريخ بدر آمدند و در پي آن اند تا جاي پايي در مبارزات باخته شده براي خود باز نمايند وعده ى ديگر بيشر به سازمانهاي غير حکومتي کلاس بينگو(Business Interested NGO ,BINGO )همانند شده اند.

خواننده خود ميتواند نقش احزاب سياسي را در  پارلمان  در تحقق دو وظيفه ى مهم تقنيني و کنترول

 قوه اجرائيه نقادانه ارزيابي نمايد. عده يي  از احزاب در حال حاضر به کلوب پارلماني حکومت و عده ديگر به تماشاگران تياتر پارلماني تبديل گرديده اند.

   

جامعه افغاني طي پنجسال گذشته  به جامعه يي تبديل گرديده که فساد اداري در آن بيداد ميکند،ايليت زر اندوز و زور گو آن را به گروگان گرفته،جامعه يي که بي انصافي و فقر آن را به کام خويش فرو کشيده است. در اداره عامه خدمات ملکي که مسووليت خدمت گذاري به مردم را در اين نظام به اصطلاح دموکراسي به عهده دارد، خادمان  ملکي  بدون حق الکلام با مردم صحبت نه ميکنند. در چنين وضعي، جاي يک تشکل جديد سياسي خاليست که در سنګر خدمت به اکثريت مرد م  قرار ګيرد ، و باصراحت انديشه و کردار از منافع ملي دغاع نمايد، تشکلي که به ارزشها و ايديا هاي مشترک ملي احترام گذارد، زبان گوياي مردم باشد، براي تامين و تحکيم وحدت  ملي مبارزه نمايد،و يک بديل و آلترناتيف سياسي را براي آينده بوجود آورد.اين حزب بايد با در نظر داشت درسهاي تاريخي سه دهه  و اند گذشته ايجاد و فعاليت نمايد.   عده ى آناني که چنين ميانديشند اندک نيست.

اين عده فعالين سياسي آناني اند که با وصف وابستگيهاي سياسي قبيلوي و تعلقات قومي و زباني، از گذشته  آموخته اند.

 تشکل چنين شخصيتها که از حاکمان و رهبران ديروز و امروز نا راضي اند، به دور ا يديا هاو ارزشهاي مشترک نياز زمان ما است.

 

سوم

  دليل علمي

 

استدلال علمي برين پايه استوار است که درين جهان پيچيده نه ميتوان از يک راه حل به عنوان بهترين

راه حل صحبت نمود. پايه دوم  استدلال علمي اين است که  دگماي  علمي با هدف علم نا سازگار  ميباشد.

اين موضوع را با آوردن چند مثال روشن ميسازيم.

 

پوزيتيفيسم يا امپيريسيسم منطقي  نيو

Neo- positivism or Logical empiricism

 

تحقيقات علمي بر اصل جدايي فاکت ها و ارزشهايا نورمها استوار است.

 عقيده بر اين است که تنها دانشي  با اساس عيني تجربي ميتواند علوم اجتماعي را در صف علوم.

قرار دهد. بدينگونه دانشمندان علوم اجتماعي بايد پژوهش هاي علمي شان را به پديده هاي عيني محدود سازند. اين ميتودولوژي در اين اواخر مورد انتقاد دانشمندان  پست پوزيتيفيست  قرار گرفت.

فرانک فيشر(  (Frank Fischer,1998, p.129-46در مقاله يي در اين مورد مينگارد:

 ازتيوري کوانتوم و فرضيه  عدم اطمنان ميآموزيم که جهات  سطح اتمي به وسيله ى ديگر ابعاد همان پديده به صورت مشترک به گونه يي  تحت تاثير قرار داده ميشود که اين پروسه را بيش از اين نه ميتوان  قابل

پيشبيني توصيف نمود.

در نتيجه ى چنين پژوهشها، برخي از دانشمندان استدلال ميکنند که توضيح سلوک يک پديده بيشتر

به موقعيتي موبوط است که پديده از آن موقغيت مورد مطالعه قرار داده ميشود.

به عبارت ديگر ،محلي که قرار داريد ميتواند آنچه را شما مي بينيد تحت تاثير قرار دهد.   

تيوري کياس ( Chaos theory)  نشا نداده که يک تغيير کوچک در يک قسمت يک سيستم موجب تغيير در تمام سيستم ميگردد.

فرانک فيشر مينويسد که درک عنعنوي از جهان فيزيکي به مثابه ى هويت ثابت و معيين، بيش از اين

درست نه ميباشد.در واقعيت درک کامل کشفيات علمي  بدون درک زمينه هاي اجتماعي – فرهنگي

که به انها هدف و معنا ميبخشند، بي مفهوم است.

 بدين گونه پوزيتيفيسم اساس اپيستيمولوژيک(Epistemological)  يعني علمي  خودرا از دست ميدهد.

فيشر معتقد است حقايق علمي در يک زمان معيين نبايد محصولي پنداشته شوند که به صورت عيني و تجربي امتحان و تائيد گرديده اند.

و ا جتماعي تلقي گردند.  اين حقايق بهتر اند به مثابه ى تعبير ها يا اعتقادات علمي  مبتني بر قضاوتهاي مشترک تکنيکي

                                                                                                                                            

بر خلاف تيوري کوريسپاندينس  و نيو پوزيتيفيسم [1]که مفاهيم علمي را نماد هاي مستقيم واقعيت ميدانند، تيوري کوهيرينس((Coherence theory حتمي بودن فرضيه هاي علمي را مورد سوال قرار ميدهد.

نکته ى مورد بحث عبارت است از اصل ناديده انگاري ارزشها و نورمها که به پديده ها معني و مفهوم ميبخشند.

نتيجه گيري اولي ما اين است که ميتودولوژي پوزيتيفيسم جديد در علوم اجتماعي مبني بر

ناديده انگاري نورمها و ارزشها يک تعصب علمي و نادرست ميباشد

از آنجايي که موقعيت در تعيين ساحه و زاويه ى ديد نقش بزرگ دارد،ميتوان يک پديده را از

قعيتهاي مختلف و از ديدگاه هاي گوناگون مورد مطالعه قرار داد.                                                           مو

تيوري ها و پاراديگم هارا بايد به عنوان تعبير هاي علمي تکنيکي و اجتماعي  زمان معيين دانست که

همپاي تغيير واقعيتها و دانستنيهاي جديد تغيير مينمايند.

 تشکل سياسي بايد به ايديولوژي به مثابه ى  چراغ راهنما، تعبير علمي  قابل تغيير و  بهبود نگاه  کند، نه به مثابه ى يک تقدس.

. اجتناب از تعصب سياسي،تنګ انديشي، کوررنگي سيا سي [2] و لجاجت سياسي امر حتمي در حيات سياسي شمرده ميشود

نکته ى مهم اين است که بايد  آنگونه يي که دانش  خود ادعا ميکند با دانش و جهاني که مطالعه مينمايد با ديد باز و انتقادي برخورد نمايد.

 

 

چهارم

دليل  سازماني

Organizational logic

 

اين استدلال بر موثريت عمل دستجمعي استوار ميباشد.

زير اين عنوان نشان داده ميشود که کار مشترک و منسجم بر کار انفرادي مزيتهايي دارد. به وضع

  اقتصادي و فرهنگي کنوني، سياست جاري ايليت حاکم و اوج فساد و نارضايتي مردم توجه کنيد..

در واقعيت امراينهمه به معناي موجوديت  زمينه هاي باروري براي مبارزه سياسي  فعالين سياسي  با القوه و با الفعل  به  گفته ى جيريمي ريچاردسون((Jeremy Richardson براي رقابت در مارکيت فعاليتهاي سياسي ميباشد.

در گام نخست عده آناني که در مارکيت فعاليتهاي سياسي فعال بوده اند و هستند اندک نيست. مطابق آمار نشر شده از جانب وزارت عدليه در زمان چاپ کتاب: احزاب سياسي افغانستان، بيش از هشتاد و يک حزب راجستر شده وجود داشت.

                                           بدون شک ما  احزاب در حال تشکل و ر اجستر ناشده را نيز ميشناسيم.

همزمان ما  ميدانيم که در نتيجه مبازات سياسي  احزاب از نظر اهداف، ساختار و شيوه هاي کار  خود را تغيير داده اند، يا پروسه هاي انحلال، ادغام يا تکثر را ازسر گدرانده اند. تجربه هاي مبارزات سياسي مو جب انزواي سياسي

 بدبيني سياسي و موجب ايجاد گروپ وسيعي از ناراضيان مبارزات سياسي نيز گرديده است.

بدينگونه  دست اندرکاران و فعالين سياسي در حيات سياسي کشور را به سه دسته ميتوان دسته بندي نمود:

 

رهبران:  درا ين دسته آناني شامل اند که يا خود ديروز و امروز رهبر ي يک تشکل سياسي بعهده داشته و دارد، و يا رهبري تشکل را به ارث يا به غنيمت گرفته اند.

 

پيروان:  اين دسته شامل هوا داران و هوا خواهان ايديولوژيها و يا رهبران  سياسي ا ند.

 

ناراضيان:  در اين دسته  ناراضيان همه احزاب و سازمانها که از درسهاي مبارزات سياسي سه دهه ى گذشته پند گرفته اند، شامل اند. عده اين دسته اندک نيست، اما تشکل آنان در يک محمع سياسي کار آساني نيست. زيرا براي اين کا ر

دو معما را بايد حل کرد.

. اين دو معما عبارت اند از دو پارادوکس

 

 

پارادوکس عمل دستجمعي يا مشترک

 

The paradox of Collective Action

 

به آنچه  ظاهر وباطن آن باهم تضاد داشته باشد يا در نگاه اول راست و حقيقت اما در  اصل غير حقيقت باشد، پارادوکسال ميگويند..

 پارادوکس عمل دستجمعي در اين نهفته است که  باوجود خود نفعگرايي انسان، افراد دور هم جمع ميگردند و با اعمالي دست ميزنند که به نفع اجتماع مي باشند. فعالين سياسي دسته سوم از دير زماني با اين پارادوکس دست و پنجه نرم ميکنند..

زمره عدم اعتماد سياسي و  پارادوکس تکيه گاه اقتصادي  ميتواند باشد. دليل اين پروبلم ا ز

. دليل دومي عبارت است از کرکتر انتقادي شاملان اين گروپ.

  بد بيني سياسي دليل  سومي است  که د ر تعدادي از موارد به انزوا ا ز سياست منجر گرديده است.عده اين گروپ خيلي کم است.

 

١) پارادوکس پشتوانه ى اقتصادي

The paradox of Economic support

 

موقعيت جيو پوليتيک کشور  ممکن است در شکل گيري اين طرز تفکر نقش داشته است که فعاليت سياسي مستلزم پشتوانه سياسي، اقتصادي خارجي ميباشد.

اين طرز تفکر  نه تنها فاقد اساس علمي  ميباشد بلکه به وابستگي سياسي و ايديولوژيک حزب سياسي نيز منجر ميگردد.

خود کفايي، کار موثر و هدفمند و اتکا بر منابع  و ارزشهاي ملي والاتر از وابستگي اقتصادي و سياسي ميباشند.

اصل قابل احترام عبارت است از حفظ استقلال اقتصادي و سياسي. .

به اناني که هدف  والاي خدمت به مردم را به حمايت اقتصادي و در نهايت حمايت سياسي مشروط ميسازند بايد گفت که اين کار به معني گروگان ساختن مردم به خاطر تحقق آنچه است که آنان حق آن را دارند..

 اهداف والاي خدمتگذاري به مردم و ميهن رانه ميتوان و نه بايد در بدل پول به گروي داد..

عده يي از روشنفکران به اين باور اند که براي مبارزه منسجم حزبي به پشتوانه ي افتصادي

يک کشور خارجي نياز است.  مبارزه  و پيروزي حزب حماس را در کشور فلسطين به عنوان نمونه ميتوان در اين رابطه در نظر گرفت ..

نه تنها اين باور پايه علمي ندارد که مبارزه ي سياسي بدون پشتوانه خارجي ثمري ندارد، ، بلکه توجه  باورمندان  اين پارادوکس رابه اشتباه منطقي اسدلال اين گروپ نيز بايد  به اين نکته  جلب نمود که کرکتر اين گروپ از ناراضيان باچنين استدلا لي  مطابقت نميکند.

 

.  دلايل زيرين نيز اين بيان را تقويت ميکند

 

·         وابستگي ايديولوژيک، سياسي يا اقتصادي احزاب را نه ميتوان  به دلايل علمي  در يک مورد،مورد انتقاد قرار داد و در مورد ديگر  پذيرفت. 

·         قبول وابستگي با موضعگيري نقادانه اين گروپ از احزاب ديگر در تضاد قرار ميگيرد.ا عتقاد بر اين پارادوکس ضرورت يک تشکل جديد روشنفکرانه و مستقل رانفي ميکند..

·         انکار از ضرورت تشکل سياسي به دور ارزشها و ايديا هاي مشترک ملي تنها ميتواند بر دلايل فردي استوار گردد، زيرا دلايل گروپي و ملي بر ضرورت آن حکم ميکند.

 

سودمنديهاي مبارزه ى سياسي مشترک سازماني عبارت اند از:

 

 تشکل افراد در يک مجمع به تشکل نيروي  عدد يا شمار ميانجامد،

 تشکل به يک شخصيت حقوقي  و يک هويت اجتماعي تبديل ميگردد،

 تشکل به حيث يک شخصيت حقوقي و هويت اجتماعي امکانات بيشتري را به روي اعضاي تشکل باز مينمايد.

 

هرگاه به تشکيل بيش از دو هزار سازمان غير حکومتي در افغانستان از سال ٢٠٠١  بدينسو توجه نماييم، ميتوانيم با اندک تامل و تفکر سودمندي کار مشترک را در زندگي روزانه درک نماييم.

تشکل جديد سياسي به همت عده يي از شاگردان تاريخ مبارزات سياسي  و ناراضيان ايجاد گرديده است تا

 

چون سنگر مدافع حقوق در برابر بي انصافي و مظالم عمل نمايد،  صداي اکثريت ستمديده را ب گوشها برساند،

به حيث فلتر اجتماعي عمل نمايد، از خواستهاي برحق مردم دفاع نمايد، و

 .بديلي را در مارکيت فعاليت هاي سياسي به مردم عرضه نمايد 

 

چنين يک تشکل سياسي بايد با عبرت از  درسهاي مبارزات سياسي سه دهه و اند گذشته، از شيوه کار

 و عملکرد کلاسيک دوري جويد.هم اکنون مينگريم چگونه اين درسها را در ساختار و شيوه ى کار  ميتوانيم در نظر گيريم.

بحث آينده ساختارو شيوه هاي کار حزب عدالت اجتماعي مردم افغانستان را مورد بحث قرار ميدهد.

٣

ساختار

استدلال تيوريتيکي

 

ساختار يک تشکل يا تجمع را به اشکال مختلف ميتوان شکل داد. آنچه مهم است  اين است که ساختار بايد جوابگوي هدف و و ظايف مجمع باشد.  با ايجاد موقف ها و ساختار اساسي، در واقعيت امر اسکليت بندي ساختار سازمان طرح ميگردد و سپس.

. قسمتهاي اساسي  باهم ارتباط داده ميشوند

 

 طرح به گفته ى هينري مينتز برگ ((Henry Mintzburg  نيازمند کار بيشتر است.ما براي معياري ساختن محصول کار و تامين تفاهم و همکاري به سيستم پلانگذاري و کنترول متقابل نياز داريم.

 .نخست لازم است اندکي پيرامون سازمان صحبت  شود.

سازمان ارگاني است که عمل سازماندهي را انجام ميدهد و سازماندهي عبارت است ازدر آوردن اعمال و اقدامات به هم مرتبط به نظم مناسب که به نتايج مناسب  منتهي گردند. سازمان ها عبارت اند از ساختار هاي توقعات متجانس داراي 

قواعد و اصولي که مشخص ميسازد هر يک از عضاي سازمان چه چيز را از ديگران و از خود ميتوانند توقع نمايند.

 سازمان عبارت است از يک هويت مشخص اجتماعي که اهداف گوناگون را از طريق فعاليت هاي هماهنگ شده وتنظيم روابط ميان اعضا و موضوعات، دنبال مينمايد..

 

لازم است دانستنيهاي علمي وهر آنچه را طي تاريخ مبارزات سياسي  آموخته ايم در ساختار حزب از  نظر دور نداشته باشيم.

 

درجايي درين مقاله از قدرت و نيروي شمار و عدد صحبت  گرديد..

اين فکتور به بسيج مردم براي تحقق اهدف مردمي ارتباط دارد و به اين حقيقت که ستمديدگان اکثريت جامعه را  تشکيل ميدهند، اشاره ميکند. ناديده انگارى قدرت شمار و عدد به معنى ناديده انگاشتن اهميت کميت ميباشد. در رابطه به اهميت کميت ميتوان در مورد اهميت اکثريت و اقليت فکر کرد.

 

اکنون به کيفيت موضوع توجه ميکنيم.

 

در اين رابطه بايد مصرع بيتى را به ياد داشت که ميگويددو صد مرد جنگي به آز صد هزار. در آين مصرع منظور کيفيت است نه جنگ.

مثا ل ها ي اهميت کميت و کيفيت را در تاريخ مبارزات سياسي سه دهه و اند گذشته ميتوان در يافت .

اين درس  واضح رابايد به ياد داشت که کيفيت بر کميت ارجحيت دارد. مواردى نيز وجود دارند که يکي بر ديگري حسن تقدم دارند.  مبارزه ى سياسي به هردو نياز دارد. کميت و کيفيت فکتور هاي ضروري اند، نه فکتور هاي بسنده. نقش عوامل داخلي و خارجي را نه بايد در اين پروسه پيچيده ى سياسي ناديده گرفت.

 

درس بعدي به آنگيزه ى فردي و شرکت  فعالانه در مبارزه ى سياسي ارتباط ميگيرد.

در اين شکي نيست که نيت ما و عمل ما  دو شاخصي اند که يکي به عنوان معيار ارزيابي و قضاوت ديگر ميتواند به کار برده شوند.  

اين توقع وجود دارد که فعالين سياسي با آرزوي خدمتگذاري صادقانه و وفاداري به  اهداف و اصول

تعيين شده به اين تشکل بپيوندند.

درس ديگري که بايد به خاطر داشت اين است  که هدف بايد واضح و خوب تعريف شده و از نظر اقدامات و اعمال قابل تکرار و بهره برداري باشد. هدف خوب تعريف شده را ميتوان براي تحقق عملي آن به اجزاي ترکيبي ان تجزيه و قابل بهره برداري ساخت.  به مثال زيرين توجه ميکنيم..

 ما يک کشور واحد، مستقل و مرفه ميخواهيم. در  اوپراشناليزيشن[3] يا تبديل اين تعريف به شاخص هاي آن، به صفات.

توجه مينماييم. هر يک از اين صفت ها را بايد تعريف کرد. (واحد)، (مستقل)

کشور واحد يعني چه؟ کشورمستقل کدام مشخصه ها را دارا ميباشد؟ يک کشور مرفه کدام صفات را دارا ميباشد. شرايط ضروري و بسنده آنها کدام مستقل يعني چه؟ کدام متغيير ها بر مستقل بودن دلالت ميکنند؟ هميدون لازم است  رفاه را تعريف نمايم.

ها اند؟

سودمندي  ديگر وضاحت هدف اين است که کنترول و ارزيابي تحقق هدف  ممکن ميگردد وا ز تحريف، اخفاي هدف  بهنگام ميتوان جلوگيري کرد، و اشتباهات را کشف و اصلاح نمود..

اين درس با درس ديگري  ارتباط مستقيم دارد که به آن نيز توجه بايد کرد..

بخشيده است. درمبارزات سياسي  اين يک روش استثنايي نه بوده که هدف، راه ها و و سايل رسيدن به آن را تقدس کشته شدن مخالفين و موافقين  يک ايديولوژي ياعقيده ى سياسي به هدف تامين حاکميت ايديولوژي يادر جريان مبارزات سياسي  را به عنوان مثال ميتوان ياد کرد. اثرات جانبي يک پاليسي معيين در برخي از موارد مهلک ميباشند. مبارزه  بر ضد تروريسم در افغانستان و عراق مثالهاي فراواني را در رابطه با اثرات مهلک جانبي پاليسي معيين سياسي بدست ميدهند.

   عدم کنترول بازا ر به اصطلاح آزاد وباز گذاشتن مارکيتهاي داخلي به روي شرکتهاي بين المللي.

مثالهاي ديگري در اين زمينه اند.

آغاز مبارزه ى سياسي از  خويشتن و ادغام\ يا تبديل مبارزه به کار روتين و معمولي حيات اجتماعي برخي از درسهايي اند که ازتاريخ مبارزات سياسي دهه هاي گذشته ميتوان آموخت. لازم به تذکر است که اين تشکل سياسي را به عنوان سر و کله ى جامعه ميتوان انگاشت.  سهلتر اين است که ميتافور وجود آدمي را براي  صراحت موضوع در اين مورد به کار ببريم.

عنوان بعدي تبلور آنچه را تقديم مينمايد که تا اينجا مورد بحث قرار گرفت.

 

٤

ساختار تشکيلا تي

 

براي حزب ساختار جديدي در نظرگرفته شده است تا بتواند از جانبي درسهاي فراگرفته شده از مبارزات سياسي در آن نعکاس يابد و ازجانب  ديگر جوابگوي  شيوه ى کار فعالين حزبي  در شرايط کنوني باشد. ا

ما به هيات رهبري، شوراي مرکزي و شورا هاي منطقوي،ولايتي  و از اين قبيل نياز داريم ، نه به حوزه ها و کميته هاي  خالص حزبي..

تشکيل شورا هاي محل  توسط فعالين سياسي  حزب عدالت اجتماعي مردم افغانستان _ عام_ بايد به حيث محک فعاليت  مردمي شناخته شود.

هر عضو و واحد يا شورا در محل مربوطه به مثابه ى دماغ و اعصاب آن محل فعاليت  مينمايد.

اين شورا ها بايد در نتيجه ى کار حزبي  به ارگانهاي تصميم گيرنده در سيستم  ديموکراسي تبديل گردند. خدمت به مردم بايد به مبارزه ى سياسي تبديل گردد. اين ماموريت در نگاه اول دشوار به نظر ميرسد.کليد حل عبارت است از:

 اراده.+  توانمندي+ شايستگي+ وقت

در شرايط کنوني اعضاي موسس حزب،به حيث آعضاي کميته ى رهبري، رهبري حزب را بعهده  دارند.

. شوراي مرکزي حزب تا تدوير نخستين مجمع عمومي ، عاليترين مرجع تصميمگيري به شمار ميرود..

داوطلبان عضويت حزب تا  اتخاذ تصميم لازم توسط شوراي مرکزي حزب، به حيث عضو شوراي مرکزي حزب پذيرفته خواهند شد..

ساختار کنوني در شکل آتي ترسيم گرديده است.

  

٥

شيوه ها ى کا ر

 

فعاليت هاي حزبي را ميتوان به دو دسته ى فعاليت هاي درون حزبي  و فعاليت هاي بيرون حزبي رديف

بندي نمود.شکل بعدي دسته بنديهاي  فعاليت ها را نشان ميدهد. هر يک از اين دو دسته شامل کار انفرادي و کار براي کولکتيف ميګر دد.

 

فعاليتهاي سياسي

 

 

[2] کوررنگي سياسي: بيماري سياسي که در نتيجه آن تنوع افکار سياسي را نه ميتوان ديد. اين اصطلاح محصول انديشه نويسنده اين مقاله است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در اين شيوه ى  کار، شرکت در مبا حثات، سيمينار ها و کنفرانس هاي حزبي، جاي جلسات حزبي، احزاب سياسي  را اشغال مينمايند.

اين مباحثات، سيمينار ها و کنفرانس ها ميتوانند در مورد مشکلات محل، خواست ها، راه هاي حل و موضوعات علمي و سياسي تشکيل گردند. در اين رابطۀ دو نوع فعاليت را ميتوان تشخيص نمود:

کار انفرادي: شامل آن دسته از فعاليتها ميباشد که فرد براي  ارتقاي قابليتهاي شخصي و انجام وظايف و مکلفيتهاي فردي بسر ميرساند.

 کار براي کولکتيف : شامل فعاليتهايي ميباشد که فرد بحيث عضو حزب سياسي عاما و عضو جامعه براي انجام آنها مکلف بوده و يا به انجام آنها متعهد گرديده است.

٦

نتيجه گيري

 

سوال اساسي مطرح شده اين بود که براي ايجاد يک حزب سياسي چه نيازي وجود دارد، در حاليکه بيش از هشتاد حزب سياسي در کشور وجود دارد.

نويسنده اين سوال را از چهار نقطه نظر تاريخي، علمي، سياسي و سازماني مورد بحث قرار داده است. مجموع استدلال  را ميتوان به عبارت کوتاه چنين خلاصه کرد که از لحاظ تاريخي، مبارزات سياسي احزاب ديروزي هم از لحاظ تيوريتيکي و هم از نظر انطباقي نتايج مايوس کننده يي را موجب گرديدند.احزاب سياسي که بصورت مستقيم يا غير مستقيم در  تقسيم صلاحيتها و ارزشها دست داشتند، از آزمون تاريخي ناکام بدر آمدند.

از نگاه سياسي کردهگيها و نا کردگيهاي اين احزاب به عدم اعتماد، اوج نارضايتي و انزواي سياسي منجر گرديده است.

از نظر علمى ، دگماتيسم علمي، تعصب فکري و افراطيت مشخصه هاي شيوه انديشه و عمل احزاب را تشکيل ميداد. اين سه  عامل نه تنها موجب ايجاد گروپ وسيعي از ناراضيان در ميان روشنفکران و فعالين سياسي گرديد ، بلکه موجب ضعف اعتماد سياسي نيز گرديد.تغيير وتنوع موضعگيري هاي سياسي و در نتيجه آن گوناگوني موضعگيري هاي سازماني نيز نتيجه حقايق و واقعيتهاي سرسختي ميباند که در سه دليل تاريخي،علمي و سياسي به آنها اشاره گرديد. موجوديت عده زياد ناراضيان،ضعف اعتماد سياسي و تلاشهاي  براي ايجاد اتحاد وطني، اساس محکمي را براي استدلال چهارمي بوجود مياورد.

سه دليل تاريخي، علمي و سياسي ضرورت تشکيل يک تشکل سياسي را که با عبرتگيري از درسهاي تاريخ مبارزات سياسي سه دهه و اند گذشته ايجاد و فعاليت نميد، تائيد مينمايد. در رساله گذار فکري در رابطه با عبرتگيري از درسهاي تاريخ وريفورم فکري با تفصيل بيشتر ترين ردم، در مارکيت فعاليتهاي سياسي، موثرصحبت شده است.

استدلال چهارمي برين پايه استوار است که کار دستجمعي، منسجم و با در نظظ داشت درسهاي تاريخ مبارزات سياسي گذشته ي نزديک براي ايجاد يک سنگر واحد ملي دفاع از ستمديدگان، براي تجمع به دور مفکوره ها و ارزشهاي مشترک ملي و  براي ايجاد يک الترناتيف سياسي براي گزينش، موثرترين راه خدمت به مردم و کشور  در شرايط کنوني ميباشد.  درشرايط کنوني که آينده کشور طرح و پايه ريزي ميگردد و سکتور خصوصي تا سرحد تبديل کشور به يک کمپني قرار است ر شد نمايد ،به چنين سنگر سياسي نياز احساس ميگردد.  

 

درين مقاله مفکوره ها يي ارائه گرديدند که بدون شک ميتوانند در نتيجه خرد جمعي ( پيشنهاد ها و انتقادها) غناي بيشتر يابند.

ما منتظر غناي بيشتر اين مفکوره ها هستيم.

 

 

 

پايان

 

 

 


بالا
 
بازگشت